بخش 15

16 . رهبری در دوران کودکی این سؤال ریشه در تاریخ دارد نشانی از امامت به هنگام مناظره حکم شکار در حالات گوناگون توسط مُحْرِم 17 . منزلت ائمه (علیهم السلام) 18 . افسانه خان الأمین 19 . عصمت امامان 20 . ائمه (علیهم السلام) آیات گروه نخست مواردی که پیامبران از غیب خبر داده اند 1 . نوح و آگاهی از غیب 2 . یعقوب و یوسف و خبرهای غیبی 4 . خبرهای غیبی حضرت مسیح 5 . خبرهای غیبی پیامبر اعظم (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) خبرهای غیبی امیرمؤمنان (علیه السلام) 1 . شهر بصره غرق می شود 2 . معاویه بر سرزمین عراق مسلط می گردد 3 . ده نفر از خوارج جان به سلامت نمی برند و از یارانم ده نفر کشته نمی شود 21 . امامت امامان موروثی نبوده است 22 . خلافت بلا فصل حضرت علی (علیه السلام)


349


16

رهبري در دوران كودكي

سؤال : آيا امامت كودكي مانند امام جواد ، از نظر عقل قابل قبول است ؟

امام و پيشوا ، مسئوليت سنگين امامت مسلمانان را برعهده دارد ، آيا ممكن است انسان در سن هفت ويا نه سالگي به اين حد از كمال برسد كه بتواند جانشين پيامبر باشد و آيا در امت هاي پيشين چنين چيزي سابقه داشته است ؟

پاسخ : دوران شكوفايي عقل وجسم انسان معمولاً حد و مرز خاصي دارد كه با رسيدن آن زمان ، جسم و روان به حد كمال مي رسند ، ولي چه مانعي دارد كه خداوند قادر حكيم ، براي مصالحي ، اين دوران را براي بعضي از بندگان خاص خود كوتاه ساخته ، در سال هاي كمتري خلاصه كند ؟ در جامعه بشر يت از آغاز تاكنون افرادي بوده اند كه از اين قاعده عادي مستثني بوده اند ودرپرتو لطف وعنايت خاصي كه از طرف خالق جهان به آنان شده است ، در سنين كودكي به مقام پيشوايي و رهبري امتي نائل شده اند .

براي درك بهتر موضوع ، ذيلاً مواردي از اين استثناها را ياد آوري مي كنيم :

1 . قرآن مجيد درباره حضرت يحيي و رسالت او و اينكه در دوران كودكي به


350


نبوت برگزيده شده است ، مي فرمايد :

« يا يَحْيي خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّة وَآتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً » . ( 1 )

« اي يحيي كتاب را با تمام قدرت بگير ، ما فرمان نبوت را دركودكي به او داديم » .

بعضي از مفسران كلمه « حكم » را در آيه بالا به معناي هوش و درايت گرفته اند وبعضي گفته اند : مقصود از اين كلمه ، « نبوت » است . مؤيد اين نظريه ماقبل آن است كه مي فرمايد : « يا يَحْيي خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّة » دادن كتاب نشانه نبوت است ، در اين صورت مقصود از « حكم » همان خواهد بود .

2 . براي آغاز تكلم و سخن گفتن كودك معمولاً زماني حدود دوازده ماه لازم است ، ولي چنان كه مي دانيم ، حضرت عيسي (عليه السلام) در همان روزهاي نخستين تولد زبان به سخن گشود و از مادر خود ( كه به قدرت الهي بدون ازدواج باردار شده و نوزادي به دنيا آورده و به اين جهت مورد تهمت و اهانت قرار گرفته بود ) بشدت دفاع كرد وياوه هاي معاندين را با منطق و دليل رد كرد ، در صورتي كه اين گونه سخن گفتن وبا اين محتوا ، در شأن انسان هاي بزرگسال است . قرآن مجيد گفتار او را چنين نقل مي كند :

« قالَ اِنِّي عَبْدُاللّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً وَجعَلَني مُبارَكاً أَيْنَما كُنْتُ وَاَوْصانِي بِالصَّلوةِ وَالزَّكاةِ مادُمْتُ حَيّاًوَ بَرّاً بِوالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبّاراً شَقِيّاً » . ( 2 )

( « عيسي ) گفت : « بي شك من بنده خدايم ، به من كتاب ( آسماني= انجيل ) عطا فرموده و مرا پيامبر قرار داده و در هر جا كه باشم وجودي پربركت قرار داده است ، و مرا تا آن زمان كه زنده ام به نماز و زكات توصيه فرموده و ( نيز مرا ) به نيكي درحق مادرم سفارش كرده وجبار و شقي قرار نداده است » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مريم/12.

2. مريم/30ـ 32.


351


با توجه به آنچه گفته شد به اين نتيجه مي رسيم كه قبل از امامان نيز مردان الهي ديگري از اين موهبت و نعمت الهي برخوردار بوده اند و اين امر اختصاص به امامان ما نداشته است .

اين سؤال ريشه در تاريخ دارد

ازبررسي تاريخ زندگاني امامان استفاده مي شود كه اين مسئله در زمان خود آنان ، به ويژه عصر امام جواد (عليه السلام) نيز مطرح بوده و آنان هم با همين استدلال پاسخ داده اند . به عنوان نمونه توجه شما را به سه روايت در اين زمينه جلب مي كنيم :

1 . علي بن اسـباط ، يكي از ياران امـام رضـا و امام جواد (عليهما السلام) ، مي گويد : روزي به محضر امام جواد رسيدم ، در ضمن ديدار ، به سيماي حضرت خيره شدم تا قيافه او را به ذهن خود سپرده ، پس از بازگشت به مصر براي ارادتمندان آن حضرت بيان كنم . ( 1 )

درست در همين لحظه امام جواد (عليه السلام) كه گويي تمام افكار مرا خوانده بود ، در برابر من نشست و به من توجه كرد و فرمود : اي علي بن اسباط ! كاري كه خداوند در مسئله امامت انجام داده ، مانند كاري است كه در مورد نبوت انجام داده است . خداوند درباره حضرت يحيي (عليه السلام) مي فرمايد : « ما به يحيي دركودكي فرمان نبوت داديم » . ( 2 )

و درباره حضرت يوسف (عليه السلام) مي فرمايد : « هنگامي كه او به حد رشد رسيد ، به او حكم ( نبوت ) و علم داديم » . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. از سخن علي بن اسباط استفاده مي شود كه آن حضرت در آن زمان پيرواني هم درمصر داشته است و آنان علاقه مند بوده اندبا خصوصيات جسمي حضرت آشنا شوند.

2. وَآتَيْناهُ الحُكْمَ صَبِيّاً (سوره مريم:12).

3. وَلَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَعِلْماً (سوره يوسف:22).


352


همچنين درباره حضرت موسي (عليه السلام) مي فـرمايد : « و چون به سـن رشد وبلوغ رسيد ، به او حكم ( نبوت ) و علم داديم » . ( 1 )

بنابر اين هـمان گونـه كه ممـكن است خـداونـد ، علم وحكمت را در سن چهل سالگي به شخصي عنايت كند ، ممكن است همان حكمت را در دوران كودكي نيز عطا كند . ( 2 )

2 . يكي از ياران امام رضا (عليه السلام) مي گويد : در خراسان در محضر امام رضا بوديـم . يكي از حاضران به امام عرض كرد : سرور من ، اگر ( خداي نخواسته ) پيـش آمـدي رخ دهـد ، بـه چـه كسي مراجـعه كنـيم ؟ امـام فرمـود : بــه فرزنـدم ابو جعفر ( 3 ) . در اين هنگام آن شخص سن حضرت جواد (عليه السلام) را كم شمرد ، امام رضا (عليه السلام) فرمود : خداوند عيسي بن مريم را درسني كمتر از سن ابو جعفر ، رسول وپيامبر وصاحب شريعت تازه قرار داد . ( 4 )

3 . امام رضا (عليه السلام) به يكي از ياران خـود به نـام « معـمر بن خلاد » فرمود : « من ابو جعفر را در جاي خود نشاندم وجانشين خود قرار دادم ، ما خانداني هستيم كه كوچكتران ما مو به مو از بزرگانمان ارث مي برند » ! ( 5 )

نشاني از امامت به هنگام مناظره

آغاز قرن سوم اسلامي ، عصر تضارب افكار و آراء و شكوفايي علوم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وَلَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوي آتَيْناهُ حُكْماً وَعِلْماً (سوره قصص:14).

2.كليني، اصول كافي، تهران، مكتبة الصدوق، 1381هـ. ق،ج1،ص384(باب حالات الأئمة في السّنّ).

3. ابو جعفر كنيه امام جواد (عليه السلام) است، ايشان را براي تمايز از امام باقر (عليه السلام) ابو جعفر ثاني مي نامند.

4. كافي، ج1، ص322و 384 .

5. ارشاد شيخ مفيد، ص 319.


353


و دانش ها بود ، انتشار امامت كودك نه ساله يا كمتر ، مايه شگفتي فقيهان و متكلمان عصر گرديد ولي مأمون از واقع آگاه بود ، او همگان را دعوت به مناظره با حضرت جواد (عليه السلام) كرد تا پرده از چهره حقيقت برافتد ، مناظرات آن كودك با علما و دانشمندان ، نفس ها را در سينه حبس كرد و دهان ها بست ، به يك نمونه از مناظره او را با يحيي بن اكثم توجه كنيد :

يحيي از امام جواد اجازه گرفت . امام فرمود : هر چه مي خواهي بپرس .

يحيـي گفـت : درباره شخصي كه مُحْرِم بوده و در آن حال حيواني را شكار كرده است ، چه مي گوييد ؟ ( 1 )

امام جواد (عليه السلام) فرمود : آيا اين شخص ، شكار را درحِلّ ( خارج از محدوده حَرَم ) كشته است يا درحرم ؟ عالم به حكم حرمت شكار در حال احرام بوده يا جاهل ؟ عمداً كشته يا به خطا ؟ آزاد بوده يا برده ؟ صغير بوده يا كبير ؟ براي اولين بار چنين كاري كرده يا براي چندمين بار ؟ شكار او از پرندگان بوده يا غير پرنده ؟ از حيوانات كوچك بوده يا بزرگ ؟ باز هم از انجام چنين كاري ابا ندارد يا از كرده خود پشيمان است ؟ در شب شكار كرده يا در روز ؟ در احرامِ عُمره بوده يا احرامِ حج ؟ !

يحيي بن اكثم از اين همه فروع كه امام براي اين مسئله مطرح نمود ، متحير شد و آثار ناتواني و زبوني در چهره اش آشكار گرديد و زبانش به لكنت افتاد ، به طوري كه حضار مجلس ناتواني او را در مقابل آن حضرت نيك دريافتند .

مأمون گفت : خداي را بر اين نعمت سپاسگزارم كه آنچه من انديشيده بودم همان شد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. يكي از اعمالي كه براي اشخاصِ در حال احرام، درجريان اعمال حج يا عمره حرام است شكار كردن است. درميان احكام فقهي، احكام حج، پيچيدگي خاصي دارد، از اين رو افرادي مثل يحيي بن أكثم، از ميان مسائل مختلف، احكام حج را مطرح مي كردندتا به پندار خود، امام را در بن بست علمي قرار دهند!


354


سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت : آيا اكنون آنچه را كه نمي پذيرفتيد ، دانستيد ؟ ! ( 1 )

حكم شكار در حالات گوناگون توسط مُحْرِم

آنگاه پس از مذاكراتي كه در مجلس صورت گرفت ، مردم پراكنده گشتند وجز نزديكان خليفه ، كسي در مجلس نماند . مأمون رو به امام جواد (عليه السلام) كرد و گفت : قربانت گردم خوب است احكام هريك از فروعي را كه در مورد كشتن صيد درحال احرام مطرح كرديد ، بيان كنيد تا استفاده كنيم . امام جواد (عليه السلام) فرمود : بلي ، اگرشخص محرم در حِلّ ( خارج ازحرم ) شكار كند و شكار از پرندگان بزرگ باشد ، كفاره اش يك گوسفند است و اگر در حرم بكشد كفاره اش دو برابر است; و اگر جوجه پرنده اي را در بيرون حرم بكشد كفاره اش يك بره است كه تازه ازشير گرفته شده باشد ، و اگر آن را در حرم بكشد هم بره و هم قيمت آن جوجه را بايد بدهد; و اگر شكار از حيوانات وحشي باشد ، چنانچه گورخر باشد كفاره اش يك گاو است واگر شتر مرغ باشد كفاره اش يك شتر است و اگر آهو باشد كفاره آن يك گوسفند است و اگر هريك از اينها را در حرم بكشد كفاره اش دو برابر مي شود .

و اگر شخص محرم كاري بكند كه قرباني بر او واجب شود ، اگر دراحرام حج باشد بايد قرباني را در « مِني » ذبح كند و اگر در احرام عمره باشد بايد آن را در « مكّه » قرباني كند . كفاره شكار براي عالم و جاهلِ به حكم ، يكسان است; منتها در صورت عمد ، ( علاوه بروجوب كفاره ) گناه نيز كرده است ، ولي در صورت خطا ، گناه از او برداشته شده است . كفاره شخص آزاد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.ارشاد شيخ مفيد، 321 ـ 319; بحار الأنوار، چاپ دوم، تهران، المكتبة الإسلامية، 1395 هـ. ق، ج50،ص75ـ 76.


355


بر عهده خود او است و كفاره برده به عهده صاحب او است وبر صغير كفاره نيست ولي بر كبير واجب است وعذاب آخرت از كسي كه از كرده اش پشيمان است برداشته مي شود ، ولي آنكه پشيمان نيست كيفر خواهد شد . ( 1 )

از اين بيان مشكل ايمان امام علي (عليه السلام) در دوران كودكي و امامت حضرت مهدي ـ عجّل اللّه تعالي فرجه الشريف ـ ، در سن شش سالگي برطرف شده ، به شرط اين كه خاندان رسالت ، به افراد عادي قياس نشوند و به تعبير امير مؤمنان (عليه السلام) « لايُقاسُ بِآل مُحَمّد مِنْ هذِهِ الأُمة أحَدٌ » ( 2 ) ، « احدي از اين امت را با آل محمد نتوان مقايسه كرد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شيخ مفيد، الإرشاد، ص322 ـ طبرسي، احتجاج، ص246 ، در اين بخش از كتاب شريف «سيره پيشوايان» كمال استفاده به عمل آمده است.

2. نهج البلاغه، خطبه2.


356


17

منزلت ائمه (عليهم السلام) نسبت به پيامبران

سؤال : چرا دوازده امام را بالاتر از پيامبران مي دانيد ؟

پاسخ : پرسشگر تصور كرده كه برتري امامان بر تمام پيامبران يكي از عقايد مسلم اماميه است ، در حالي كه در اين مسأله ، اتفاق نظر نيست و رأي قاطع و واحدي در آن وجود ندارد . استاد كلام شيعه ، شيخ مفيد به آراء مختلف اماميه در اين مسأله اشاره كرده كه خلاصه آن را منعكس مي كنيم :

1 . امامان دوازده گانه بر تمام پيامبران و رسولان جز پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) برتري دارند .

2 . امامان دوازده گانه از تمام پيامبران و رسولان ، جز پيامبران اولوالعزم ، برتر هستند .

3 . پيامبران و رسولان از امامان دوازده گانه بالاترند .

وي پس از نقل اقوال سه گانه از علماي اماميه ، اضافه مي كند : عقل و خرد را در اين مسأله راهي نيست و بر هيچ يك از اين اقوال سه گانه اجماعي منعقد نشده است ، ولي در قرآن مجيد اشاراتي است كه قول نخست را تأييد مي كند ، و من در اين مسأله قاطع نيستم . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اوائل المقالات، ص 81ـ 82.


357


محمد بن علي بن شهرآشوب ( 488ـ 588 ) استدلال برخي از علماي اماميه را بر برتري اميرمؤمنان (عليه السلام) بر همه پيامبران جز پيامبر اسلام نقل كرده است كه علاقه مندان مي توانند به كتاب وي مراجعه كنند . ( 1 )

محقق كتاب « اوائل المقالات » مرحوم محقق والامقام وجدي تبريزي در پاورقي هاي آن كتاب ، مي نويسد : در سال 1354هجري قمري ، من نامه اي به محضر سيد هبة اللّه شهرستاني نوشتم و پاسخ اين مسأله را از او خواستم ، آنگاه پاسخ او را آورده است . ( 1 )

آنچه مي توان از گفتار اين دو عالم بزرگ و ديگر دانشمندان اسلامي به دست آورد اين است كه اميرمؤمنان پس از پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) برترين انسان ها و اشرف مخلوقات است ، و اين را مي توان با اين بيان اثبات كرد :

محدّثان اسلامي از پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل مي كنند كه فرمود : « أنا سيّد البشر » يا « سيد ولد آدم » . ( 3 )

از طرف ديگر در آيه مباهله اميرمؤمنان علي (عليه السلام) به منزله جان پيامبر معرفي شده است ، چنان كه مي خوانيم :

« قُلْ تَعالَوا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَكُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلي الْكاذِبين » . ( 4 )

« بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم و شما نيز فرزندان خود را ، ما زنان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مختلف القرآن و متشابهه، ج2، ص 44ـ 45.

2. اوائل المقالات، ص 82ـ 83، بخش پاورقي.

3. صحيح بخاري، 6، ص 223، صحيح مسلم، 7، ص 59، كتاب الفضائل باب معجزات النبي; سنن الترمذي، ج4، ص 370، شماره 5156; العقد الفريد، ج4، ص 251; شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديث:11/66.

4. آل عمران/61.


358


خويش را دعوت كنيم ، شما هم زنان خويش را ما نفوس خود را و شما نيز نفوس خود را ، آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغ گويان قرار دهيم » .

به اتفاق مفسران ، مقصود از « انفسنا » جز علي (عليه السلام) كسي نيست ، زيرا در روز مباهله ، پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جز خود ، با چهار نفر وارد ميدان مباهله شد : حسنين ، و فاطمه و علي (عليهم السلام) .

دو فرد نخست مصداق « ابناءنا » و نفر سوم بيانگر ( زنان ) و نفر چهارم كه علي (عليه السلام) باشد مصداق « أنفسنا » است ، ولازمه اين منزلت كه پيامبر او را جان خويشتن معرفي مي كند ، اين است كه او نيز در پيشگاه خدا در حد رسول خدا و يا در درجه بعد است ، و چون دليل قاطع بر برتري پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر تمام انسان ها داريم ، در اين صورت او بايد از نظر فضيلت ، و منزلت نزد خدا دومين شخصيت باشد .

گذشته از اين آيه ، روايات متعدد حاكي از منزلت علي (عليه السلام) و مقام اوست كه نشان مي دهد پس از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) او دومين مرد با فضيلت جهان بشريت است ، مانند :

« أنت أخي في الدّنيا والآخرة » . ( 1 )

پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در روز مشخصي مهاجرين و انصار را با يكديگر برادر قرار داد و براي هر فرد شاخصي از مسلمانان ، به تناسب روحيه و شخصيت وي ، برادري معين كرد ، و تنها كسي كه براي او فردي را به عنوان برادر معرفي نكرد ، علي (عليه السلام) بود . آن گاه كه رويداد گزينش برادر ميان سران اصحاب به پايان رسيد ، پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خطاب به علي (عليه السلام) فرمود : « أنت أخي في الدّنيا والآخرة » ; « تو برادر من در هر دو جهاني » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سنن ترمذي، ج5، ص 595، حديث 3720; مستدرك حاكم، ج 3، ص 6، حديث 4289.


359


اين اخوت اسلامي ، جنبه شكلي و تشريفاتي نداشت ، بلكه از واقعيتي سرچشمه مي گرفت و آن اين كه تنها كسي كه مي توانست در آن روز در كنار شخصيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قرار گيرد ، علي بود . از اين جهت او را در هر دو جهان برادر خود خواند .

2 . « عَلِيٌّ مِنّي وَأَنَا مِنْ عَلِيّ وَهُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي » . ( 1 )

روزي برخي از افراد ناآگاه پشت سر علي (عليه السلام) سخن گفتند و از روش هاي سخت گيرانه او انتقاد كردند . پيامبر خطاب به جمعيت چنين فرمود : « علي از من و من از علي هستم و او سرپرست شما پس از من است » . ( 2 )

مقصود از اين وحدت و يگانگي كه در حديث آمده است ، يگانگي جسمي و مادّي نيست ، بلكه ناظر به وحدت روحي و صفات عالي انساني است كه اين دو را نشانگر يكديگر قرار داده است .

3 . « إنّ عَلِيّاً مِنّي وَأَنَا مِنْ عَلِيّ خُلِقَ مِنْ طِينَتي » . ( 3 )

اين حديث و نظاير آن كه در كتاب هاي فضائل و مناقب آمده است ، حاكي از برتري امام (عليه السلام) پس از پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر ديگر انسان هاست ، كه به خاطر اختصار ، از ذكر ديگر روايات مربوط به فضائل كه مي تواند مؤيد اين نظر باشد ، خودداري كرديم .

4 . در ميان محدّثان ، حديثي است به نام حديث « طير مشوي » ( مرغ بريان ) ، در آن حديث ، اميرمؤمنان ، محبوب ترين انسان ها نزد خدا و رسول او معرفي شده است ، و ناگفته پيداست كه گرامي ترين فرد نزد اين دو ، افضل انسان ها خواهد بود .

خلاصه حديث اين است ، مرغ برياني را به حضرت هديه كرده بودند . آنگاه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. خصائص نسائي، ص 24، چاپ مصر، تاريخ ابن عساكر، ترجمه امام علي، ج71 ص 369، حديث 466.

2و3. كنز العمال، ج15، ص 118، .حديث340، چاپ حيدرآباد.


360


كه چشم پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر آن غذاي لذيذ افتاد ، از خوردن امساك نمود و با خدا چنين راز و نياز كرد : « اللّهم ائتني بأحبّ خلقك إليك وإليّ يأكل معي فجاء عليّ فأكل معه » . « خدايا محبوب ترين انسان ها نزد خودت و من را برسان تا با من اين غذا را بخورد » .

چيزي نگذشت كه علي (عليه السلام) وارد شد و با حضرتش هم غذا شد .

حديث طير از احاديث قطعي و صحيحي است و اسانيد آن به دوازده صحابي مي رسد كه منبع احاديث نبوي هستند ، آنان عبارتند از :

1 . اميرمؤمنان علي (عليه السلام) ، 2 . سعد بن ابي وقاص ، 3 . ابوسعيد خدري ، 4 . ابورافع ، 5 . ابوالطفيل ، 6 . جابر بن عبداللّه انصاري ، 7 . حبشي بن جنادة ، 8 . يعلي بن مرّة ، 9 . ابن عباس ، 10 . سفينة مولي رسول اللّه (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، 11 . انس بن مالك ، 12 . عمروبن عاص .

مرحوم محقق معروف سيد حامد حسين لكنهوي در كتاب ارزشمند خود « عبقات الانوار » اسانيد حديث را گردآوري نموده و پيرامون متن آن بحث هاي عالمانه انجام داده است .

همه اين مباحث را مي توان در كتاب « نفحات الازهار » ج13 و 14 كه ترجمه كتاب ياد شده به زبان عربي است مطالعه كرد .

اكنون فرصت آن رسيده است كه درباره ديگر امامان نيز به گونه اي به داوري بنشينيم .

داوري در ميان اولياي خدا و برتري بخشيدن يكي نسبت به ديگري كار مشكلي است و فقط با اعتماد به نص صريح مي توان در اين مورد اظهار نظر كرد ، ولي با توجه به برخي از آيات قرآن ، مي توان درباره ديگر امامان چنين گفت :

پيامبران الهي به دو گروه تقسيم مي شوند :

1 . علاوه بر « نبي » بودن ، « امام » نيز بودند ، يعني پس از نيل به مقام « نبوت » ، به مقام « امامت » نيز ارتقاء يافته اند . نمونه هاي بارز اين گروه عبارتند از :

الف . ابراهيم خليل ، قرآن درباره او مي فرمايد : « انّي جاعلك للناس


361


اماما » ( 1 ) . همگي مي دانيم كه او پس از يك رشته امتحان هاي سخت به مقام امامت نائل آمد و تمام اين امتحانات در دوران نبوت او رخ داد ، مانند ذبح اسماعيل و غيره ، و اين بيان ثابت مي كند كه مقام امامت برتر از مقام نبوت است .

ب . برخي از انبيا كه به صورت كلي از آنها نام برده شده است مانند :

« وَجَعَلْناهُمْ أئمّةً يَهْدُون بِأَمْرِنا وَأَوحينا اليهم فِعل الخَيرات واقام الصَّلاة وايتاء الزَّكاة وكانُوا لَنا عابِدين » . ( 2 )

« و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مي كردند و انجام كارهاي نيك و برپا داشتن نماز و اداي زكات را به آنها وحي كرديم و تنها ما را عبادت مي كردند » .

و در آيه ديگر مي فرمايد :

« وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أئمّةً يَهْدُونَ بأمرِنا لَمّا صَبَرُوا . . . » . ( 3 )

« ما برخي از آنان را پيشواياني قرار داديم كه به امر ما ـ مردم را ـ هدايت مي كردند ، زيرا آنان شكيبايي پيشه ساخته بودند » .

لفظ « منهم » در آيه دوم حاكي از آن است كه همه پيامبران به مقام امامت ارتقا نيافته اند ، بلكه برخي از آنان داراي چنين مقامي بودند .

امامان دوازده گانه نبي و پيامبر نيستند ، زيرا پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خاتم پيامبران و رسولان است ، ولي از جانب خدا ، امام و پيشوا مي باشند .

با توجه به اين اصل ، برتري آنان بر پيامبراني كه مقام امامت را نداشتند ، قطعي بوده و با غير آنان از نظر فضيلت و برتري يكسان خواهند بود .

سيد هبة الدين شهرستاني در پاسخ نامه محقق اوائل المقالات مي نويسد :

« خلافت و جانشيني سيد رسولان ، كمتر از مقام نبوت نيست ، بنابراين امامان ما اگر چه داراي مقام نبوت نبودند ، ولي جانشين برترين پيامبران بودند ، آنگاه مثالي را يادآور مي شود و مي گويد : چه بسا وزير يك دولت بزرگ و ابرقدرت ، به مراتب بالاتر و برتر از رئيس يك دولت كوچك باشد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بقره/124.

2. انبياء/73.

3. سجده/24.


362


18

افسانه خان الأمين

سؤال : آيا شيعيان پس از نماز سه بار مي گويند : « خان الأمين » ؟

پاسخ : آنچه در سؤال آمده است ، حاكي از يك نوع افترا و دروغ بر پيروان اهل بيت (عليهم السلام) است . فردي كه اين نسبت را به شيعه داده است ـ و ذهن پرسشگر را آلوده ساخته است ـ از ريشه آن آگاه نيست ، توضيح اين كه يهود معتقد بودند كه رشته نبوت بايد در خاندان يعقوب پيوسته بماند و از اين خاندان بيرون نرود ، ولي آنگاه كه پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با دلايل قطعي ظاهر گشت ، به اين فكر افتادند كه جبرئيل را به خيانت متهم كنند و اين شعار را سر دادند : « خان الأمين ! خان الأمين ! خان الأمين ! » يعني او در وحي الهي خيانت ورزيد و به جاي آن كه نبوت را در فرزندان اسحاق ابقا كند ، به فرزندان اسماعيل منتقل كرده و از همين جهت ، يهود از دشمنان سر سخت جبرئيل امين هست .

فخر رازي در تفسير خود مي نويسد : جامعه يهود ، جبرئيل را فرشته عذاب مي نامند ، و درباره او مي گفتند : خدا به او دستور داده بود كه نبوت را در سلسله فرزندان اسرائيل قرار دهد ولي آن را به فرزندان اسماعيل داد . اتهام جبرئيل به خيانت مربوط به اين گروه است كه او را به خيانت در عوض كردن محل نبوت متهم كرده و به عللي او را دشمن مي داشتند ( 1 ) و به دوستي ميكائيل تظاهر مي كردند . قرآن در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تفسير كبير فخر رازي، ج 3، ص 195، دار احياء التراث العربي، بيروت.


363


مقام انتقاد از عقيده آنان چنين مي فرمايد :

« قُلْ مَنْ كانَ عَدُوّاً لِجِبْريل فانّهُ نَزّلَهُ عَلي قَلْبِكَ بإذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُديً وَبُشْري لِلْمُؤْمِنين » . ( 1 )

« بگو هر كس با جبرئيل دشمن باشد [ دشمن خداست ] ، و او مأموري بيش نيست كه به اذن خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرده ، كتاب هاي پيشين را تصديق مي كند ، و مؤمنان را هدايت نموده و مايه بشارت است » .

اكنون ببينيد مطلبي را كه يهود با آن بر ضدّ مسلمانان شعار مي دادند ، چگونه برخي از افراد بي تقوا و دشمنان وحدت اسلامي ، آن را به شيعه نسبت مي دهند و مي گويند : شيعه معتقد است كه جبرئيل خيانت كرده و به جاي اين كه علي را به مقام نبوت منصوب كند ، آن را به پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عطا كرده است !

ميليون ها نفر از شيعيان در جهان نماز مي گزارند ، و حتي يك نفر از آنان چنين عبارتي را بر زبان نمي آورند ، بلكه همه آنها با بلند كردن دست ها ، سه بار « اللّه اكبر » مي گويند و بسياري از آنان ، حتي از اين كه چنين اتهامي بر آنان وارد مي شود ، بي خبرند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بقره/97.


364


19

عصمت امامان

سؤال : دليل عصمت امامان شيعه چيست ؟

پاسخ : عصمت را به هر معنايي تفسير كنيم ، بالذات از آن خداست ، او كه در سايه علم گسترده خود ، از خطا و اشتباه پيراسته بوده ، و به خاطر حكمت خويش از كارهاي ناشايست مبرّاست .

اين نكته اختصاص به عصمت ندارد ، بلكه ديگر صفات نيز از اين قبيل است . او عالم و قادر و حيّ بالذات است ، و علم و قدرت و حيات ديگران از آن اوست .

به يك تعبير ، او غنيّ مطلق و غير او فقير بالذات است ، چنان كه مي فرمايد :

« يا أَيُّها النّاس أَنْتُمُ الفُقَراءُ إِلي اللّهِ وَاللّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الحَميد » . ( 1 )

« اي مردم ! شما همگي به خدا نيازمند هستيد و خدا بي نياز و شايسته هر ستايشي است » .

و به تعبير شيخ محمود شبستري :

سيه رويي ز ممكن در دو عالم * جـدا هـرگز نشـد واللّه أعلـم ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فاطر/15.

2. گلشن راز، شيخ محمود شبستري، ص 41، تحت عنوان تمثييل.


365


همين غناي بالذات خدا سبب مي شود كه ديگر ممكنات از غناي او بهره گرفته ، زنده و دانا و توانا باشند .

مسأله عصمت نيز از اين مقوله است كه خدا بنا بر مصلحت ، گروهي از بندگان خود را كه معلمان بشر و هدايتگران انسان ها هستند ، به نيرويي مجهّز مي كند كه در عين قدرت بر گناه ، از آن بپرهيزند و از خطا و اشتباه مصون بمانند .

چه بسا ممكن است اين نيرو كه از آن به « روح القدس » تعبير مي كنند ، در درون وجود آنها ، يا خارج از آن باشد مثلاً فرشته اي آنان را از لغزش باز بدارد . بنابراين عصمت ، در عين اختصاص به خدا ـ به معني عصمت ذاتي ـ مانع از آن نيست كه پيامبران نيز پيراسته از گناه و اشتباه باشد ، چنان كه همه مسلمانان جهان ، پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در هر دو مرحله ( خلاف و اشتباه ) معصوم مي دانند ، و ادلّه عصمت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در كتاب هاي كلامي متكلمان اسلامي ، اعم از اماميه و اشاعره و معتزله بيان شده است .

وامّا عصمت امامان دوازده گانه از طريق نقل قطعي است .

1 . آنان به حكم حديث ثقلين ، عدل و همتاي قرآنند و لازمه همتايي ، همگوني و همساني است ، از آنجا كه قرآن ، سخن حق است و سر سوزني از واقع و درستي ، منحرف نمي شود ، همتاي آنها نيز بايد چنين باشد ، زيرا در غير اين صورت ، همتاي قرآن نخواهند بود .

به ديگر سخن ، از آنجا كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) را تا روز رستاخيز وسيله هدايت معرفي مي كند ، تا زماني كه هر دو در كنار حوض كوثر به وي برسند ، بايد هر دو از خلاف و اشتباه مصون باشند ، زيرا امكان ندارد افرادي كه وسيله هدايت بشر تا روز رستاخيز هستند ، خطا و اشتباهي مرتكب شوند .

2 . آيه تطهير كه درباره اهل بيت (عليهم السلام) سخن مي گويد ، يادآور مي شود كه اراده تكويني و قطعي خدا بر اين تعلق گرفته است كه آنان را از هر نوع پليدي پاك گرداند .


366


در بخش هاي گذشته به اين مسأله اشاره شد كه اراده تطهير و پاك گردانيدن اهل بيت (عليهم السلام) به دو معنا مي تواند تفسير شود :

1 . اراده تشريعي و قانوني ، به اين معنا كه خدا قانوناً مي خواهد آنان از پليدي ها دور شوند .

2 . اراده تكويني ، به اين معنا كه تطهير و پاكي با وجود آنان درآميخته و با جان و روان آنان عجين گشته است .

اراده به معني نخست اختصاص به اهل بيت (عليهم السلام) ندارد بلكه متعلق به همه انسان هاست ، زيرا در مقام تشريع ، خدا مي خواهد همه انسان ها به راه راست بروند و از آن منحرف نشوند ، در حالي كه در اين آيه ، خطاب خاصّي در مورد اهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وارد شده و فرموده است : « إِنّما يُريدُ اللّه لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجسَ أَهل البَيْتِ وَيُطَهِّركُمْ تَطهيراً » .

طبعاً اين اراده ، اراده ويژه اي است ، زيرا در غير اين صورت اراده گسترده خواهد بود كه برهمگان تعلق گرفته است . از اين جهت بايد بگوييم كه مقصود ، اراده تكويني و آفرينشي است كه عوامل پاكي در وجود آنان تعبيه شده ، ولي در عين حال قدرت انجام گناه را از آنان سلب نكرده است .

مرحوم مفيد ، براي تشريح معني عصمت و اين كه عصمت ، قدرت انجام گناه را از انسان سلب مي كند ، با ذكر يك مثال چنين مي فرمايد : انساني در حال غرق شدن است ، طنابي را به سوي او پرتاب مي كنند تا به آن چنگ بزند و ديگران او را از آب بيرون كشند . او در اين حال بين نجات و غرق مخير است ، ولي فرد عاقل به آن چنگ مي زند و خود را از غرق شدن نجات مي دهد .

دلائل بر عصمت امامان دوازده گانه فراوان است كه براي اختصار از ذكر آنها خودداري مي گردد .


367


20

ائمه (عليهم السلام) و آگاهي از غيب

سؤال : علم غيب از آن خداست ، چگونه پيامبران و حتي امامان شيعه از غيب آگاهند ؟

پاسخ اين پرسش ، از جواب پيش نيز روشن مي شود ، زيرا علم غيب ، به دو معني اطلاق مي گردد :

1 . علم غيب ذاتي . دانشي كه از درون موجود سرچشمه گرفته ، اكتسابي نباشد و براي آن حد و مرزي نباشد . چنين علم غيبي تنها از آن خداست و هيچ مخلوقي در اين نوع علم همتاي او نيست ، زيرا غير از خدا ، آنچه در عالم آفرينش وجود دارد ، فقير بالذات بوده ، دانش و توانايي را از خدا مي گيرد . در اين قسمت بين علم به محسوس و غير محسوس تفاوتي نيست . انسان با اراده و قدرت خدا ديده باز مي كند و اشيا را مي بيند و يا امواج صوتي را مي شنود .

هرگاه اراده الهي ـ بنا بر مصلحت ـ بر اين تعلق بگيرد كه انسان والايي را در موارد خاصي از پس پرده غيب آگاه سازد ، اين امر ممكن و شدني است و براي آن كوچك ترين مانعي نيست . افراد عادي دريچه هاي گوناگوني به جهان غيب دارند ، تا چه رسد به انسان هاي والايي مانند انبيا و اوليا . در اينجا كلماتي از بزرگان حكمت و دانش را در اين باره ذكر مي كنيم :


368


شيخ الرئيس در كتاب اشارات ، نمط دهم مي گويد :

« اگر عارفي از غيب خبر داد ، و گذر زمان ، درستي آن را ثابت كرد ، او را تصديق كن و به او ايمان بياور ، زيرا چنين آگاهي يك رشته اسباب طبيعي دارد » .

شيخ در تنبيهات اين نمط به برهان مطلب اشاره كرده و مي گويد :

« وقتي اشتغالات روح از طريق حواس كم شد ، براي روح انسان فرصتي دست مي دهد كه خود را از دست قواي طبيعي خلاص كرده و به جانب قدس پرواز كند و صورت هايي را در آن ببيند . اين حالت گاهي در خواب و در حال بيماري براي انسان هاي عادي نيز رخ مي دهد » .

سپس مي گويد : « اگر روح انساني قوي و نيرومند گرديد ، به اطراف خود احاطه پيدا كرده ، فرصت آگاهي از غيب در حال بيداري به او نيز دست مي دهد » .

شيخ اين بيان را در بحث ديگر نيز تكرار مي كند و مي گويد : « اگر به تو گفتند كه فلان عارف ، كاري انجام مي دهد ، و يا به جسمي حركت مي بخشد ، يا خود حركتي مي كند كه از توانايي ديگران بيرون است ، اين سخن را انكار مكن زيرا براي اين كار يك رشته اسباب وجود دارد كه اگر تو نيز از آن راه وارد شوي ، به همان مقصد مي رسي » . ( 1 )

2 . شيخ شهاب الدين سهروردي كه در فلسفه الهي و تزكيه نفساني كم نظير بود ، درباره آگاهي انسان از غيب چنين مي گويد :

« هر وقت شواغل حواس ظاهري كاهش يافت ، در اين وقت نفس انسان از دست قواي طبيعي رهايي جسته و بر يك رشته امور غيبي تسلط مي يابد » . سپس مي گويد : « اگر انسان هاي كامل مانند پيامبران و اولياء از غيب خبر مي دهند به خاطر نوشته هايي است كه مي بينند و امواج و يا صداهاي خوشايند و يا هولناكي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شرح اشارات، ج 3، ص 397، 407، 314.


369


است كه مي شنوند ، و يا صورت هايي است كه مشاهده مي نمايند و با آنان سخن مي گويند ، سپس از غيب خبر مي دهند » . ( 1 )

3 . صدرالمتألهين در شرح « حكمت اشراق » ، امكان آگاهي از غيب را به گونه اي مشروح مورد بحث قرار داده و مي گويد : « نفس بر اثر اتصال با جهان عقل ، و يا عالم مثال ( جهان صور اشياء ) ، آگاهي هايي كسب مي كند ، سپس مطلب را با براهين عقلي روشن مي سازد » .

هدف از نقل اين كلمات اين است كه روشن شود دانشمندان و پي افكنان علوم بشري آگاهي از غيب را يك امر ممكن بلكه واقع شده تلقي مي كنند ، جايي كه آگاهي از آن بر افراد غير معصوم امكان پذير باشد ، در امكان آن براي گروه معصوم شك و ترديدي نخواهيم داشت .

از آنجا كه روي سخن در اين بحث ها با گروهي است كه در برابر آيات قرآن خضوع بيشتري دارند ، آياتي را مورد بحث قرار مي دهيم كه آشكارا به آگاهي پيامبران از امور غيبي تصريح مي كند و هيچ فرد مسلماني كه قرآن را وحي آسماني مي داند ، پس از شنيدن اين آيات و دقت در مفاد آن ، نمي تواند به انكار چنين فضيلتي برخيزد ، و بدون علت و دليل آنها را تأويل كند .

آياتي كه در اين زمينه وارد شده اند بر دو گروهند :

گروه نخست آياتي است كه به طور كلي آگاهي پيامبران را از غيب تصديق مي كند ، و مي فرمايد كه خداوند پيامبران خويش را از امور پنهان آگاه مي سازد .

گروه دوم آياتي است كه به روشني گواهي مي دهند كه پيامبران در موارد مخصوصي از غيب خبر داده اند و به مضمون گروه نخست ( خداوند پيامبران خود را از غيب آگاه مي سازد ) در اين آيات جامه عمل مي پوشاند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حكمت اشراق، مقاله پنجم.


370


آيات گروه نخست

1 . « ما كانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنينَ عَلي ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّي يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَما كانَ اللّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلي الْغَيْبِ وَلكِنَّ اللّهَ يَجْتَبي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَ آمَنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظيمٌ » . ( 1 )

« خداوند مؤمنان را بر اين حال كه شما هستيد نمي گذارد ، تا پليد را از پاك جدا كند ، خدا شما را از غيب مطلع نمي سازد ، ولي از فرستادگان خويش هر كه را بخواهد برمي گزيند ، و اگر ايمان بياوريد و پرهيزگاري كنيد پاداش بزرگ براي شما است » .

منظور آيه ، اين است كه هرگز خدا ، اجازه نخواهد داد كه خبيث از طيب; و منافق از مؤمن بازشناسي نشوند ، و براي انجام اين هدف دو كار صورت مي دهد :

الف . از طريق امتحان و آزمايش ، مؤمنان واقعي را از منافقان مشخص مي سازد و به اين راه با اين جمله اشاره مي كند :

« ما كانَ اللّه لِيَذر المُؤمنين علي ما أَنْتُمْ عَلَيه حتّي يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ » و بهترين راه براي جداسازي اين گروه امتحان هاي الهي در ميدان جهاد است .

ب . گروهي از رسولان را از پس پرده غيب آگاه مي سازد ، تا آنان از اين طريق اين افراد را باز شناسند و به اين مطلب با اين جمله اشاره مي كند : « وَما كانَ اللّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلي الْغَيْبِ وَلكِنَّ يَجْتَبي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاء » .

اين جمله حاكي از آن است كه خدا برخي از رسولان را براي آگاه ساختن از غيب برمي گزيند و خود دليل بر آگاهي آنان از غيب است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.سوره آل عمران، آيه 179.


371


اگر در مفاد آيه دقت كنيم ، خواهيم ديد كه اين فضيلت از آن همه پيامبران نيز نيست ، بلكه از آن گروه برگزيده اي از آنان مي باشد و لفظ « مِنْ رُسُلهِ » بر اين مطلب گواهي مي دهد زيرا لفظ « مِنْ » در آن به معني تبعيض و انتخاب است معني جمله « يَجْتَبي مِنْ رُسُلِهِ » اين است كه از رسولان خود انتخاب مي كند .

* * *

2 . « عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ أَحَداً إِلاّ مَنِ ارْتَضي مِنْ رَسُول فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً » . ( 1 )

« داناي غيب او است ، هيچ كس را از غيب خويش مطلع نمي سازد مگر آن كس كه برگزيند از پيامبر . . . » .

مفاد آيه روشن است و در حقيقت علم غيب را از آن خدا مي داند و مي رساند كه هرگز كسي را بر غيب مسلط و مطلع نمي سازد ، جز رسول خويش كه با تعليم او از غيب مطلع مي گردد » .

اكنون وقت آن رسيده است به برخي از مواردي كه پيامبران از غيب خبر داده اند ، اشاره اي گذرا داشته باشيم :

مواردي كه پيامبران از غيب خبر داده اند

با بررسي آياتي كه در مورد آگاهي پيامبران از غيب وارد شده است ، مي توان گفت كه پيامبران الهي در مواردي كه مصلحت ايجاب مي كرد ، از پس پرده غيب گزارش داده اند كه برخي از آنها را به اختصار بيان مي كنيم :

1 . نوح و آگاهي از غيب

نوح فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سوره جن، آيه 26ـ 27.


372


« ربّ لا تَذَرْ عَلي الأَرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيّاراً * إِنّك إِنْ تَذَرْهُمْ يُضلُّوا عِبادَك ولا يَلِدُوا الاّ فاجراً كَفّاراً » . ( 1 )

« پروردگارا از كافران كسي را روي زمين باقي مگذار ، زيرا اگر آنان را مجال دهي ، بندگان با ايمان تو را گمراه مي سازند و جز بدكار و ناسپاس به بار نمي آورند » .

اين پيامبر عالي قدر در اين آيه از دو مطلب كاملاً مخفي و پنهان خبر داده است :

1 . از اين به بعد ، هيچ كس از كافران به وي ايمان نخواهد آورند .

2 . از نسل اين گروه ، جز بدكار و ناسپاس ، كسي متولّد نخواهد شد .

2 . يعقوب و يوسف و خبرهاي غيبي

سوره يوسف مالامال از خبرهاي غيبي يعقوب و فرزند عزيز او يوسف است و با نگاهي گذرا ، آگاهي آنان از اخبار غيبي آشكار مي گردد . كه ما به دو مورد اشاره مي كنيم :

يوسف در آخرين ملاقات خويش با برادران ، خود را به آنان معرفي كرد وپيراهن خود را به مژده رساني داد تا آن را به يعقوب برساند ، وقتي برادران يوسف و مژده رسان ، مصر را ترك گفتند ، يعقوب فوراً گفت :

« إِنّي لأجدُ ريحَ يُوسفَ لَولا أَنْ تُفنّدون » . ( 2 )

« من بوي يوسف را مي شنوم اگر مرا تخطئه نكنيد » .

يعقوب (عليه السلام) از فرسنگ ها فاصله ، بوي يوسف را مي شنود و از وصال نزديك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سوره نوح، آيه26 و 27.

2. يوسف/95.


373


خبر مي دهد .

همچنين يوسف (عليه السلام) در زندان عزيز ، با دو هم بند روبر شد كه هر دو ، مشرك بوده و خواب خود را براي وي نقل كردند ، يوسف پس از دعوت آنان به توحيد ، خواب آنان را به درستي تعبير كرد و پرده از روي غيب برداشت ، و فرمود :

« أَمّا أَحَدُكُما فَيَسْقي ربَّهُ خَمراً وأَمّا الآخَرُ فَيُصلَبُ فَتأكُلُ الطَّيرُ مِنْ رَأسهِ » . ( 1 )

« يكي از شما ساقي ملك مي شود ، ولي ديگري را به دار مي زنند و پرندگان مغز سر او را مي خورند » .

3 . اين تنها پيامبران الهي نيستند كه به اذن خداوند از غيب خبر مي دهند ، مصاحب موسي كه معلم او نيز بود ، در سه رويداد از غيب خبر مي دهد :

1 . شكستن كشتي .

2 . كشتن نوجوان .

3 . تعمير ديوار . ( 2 )

4 . خبرهاي غيبي حضرت مسيح

حضرت مسيح كه آخرين حلقه اتصال ميان پيامبران پيشين و پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است ، از آگاهان به غيب به شمار مي رود . او خويش را با جمله زير توصيف كرده و مي فرمايد :

1 . « وأُنبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَتَدَّخرونَ فِي بُيُوتِكُم » . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. يوسف/41.

2. به سوره كهف، آيه هاي 60 تا 82 مراجعه شود.

3. آل عمران/49.


374


« من به شما خبر مي دهم كه چه مي خوريد و چه چيزهايي را در خانه ذخيره مي كنيد » .

واين امر را از معجزات خود برمي شمارد و مي فرمايد :

« وَأُبْريءُ الأكْمَهَ وَالأَبْرَص وأُحي الْمَوتي بِإِذْنِ اللّه وَأُنبئكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ » . ( 1 )

« من نابينايان و متبلايان به بيماري پيسي را شفا مي بخشم و مردگان را به اذن خداوند زنده مي كنم و شما را از آنچه مي خوريد و در خانه هاتان ذخيره مي كنيد ، خبر مي دهم » .

شايد همين مقدار از آيات ، راه را براي اثبات آگاهي برخي از اوليا از غيب ، گشوده باشد .

اكنون وقت آن رسيده است كه به برخي از خبرهاي غيبي پيامبر اعظم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و امامان دوازه گانه (عليهم السلام) ، اشاره كنيم :

5 . خبرهاي غيبي پيامبر اعظم (صلّي الله عليه وآله وسلّم )

1 . خبر شهادت اميرمؤمنان (عليه السلام) به دست بدبخت ترين انسان ها : پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در حالي كه اشك در ديدگان او حلقه زده بود ، به علي (عليه السلام) فرمود : در چنين ماهي ( ماه رمضان ) خون تو حلال شمرده مي شود ، من مي بينم كه در حال نماز به دست بدبخت ترين انسان هاي تاريخ ، كشته مي شوي ، او كه همانند پي كننده ناقه صالح سنگدل است ، ضربتي بر سرت مي زند و محاسنت را از خون سرت رنگين مي كند . ( 2 )

2 . مرگ ابي ذر در تنهايي : ابي ذر در يكي از جنگ ها از ارتش اسلام عقب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صف/6.

2. تاريخ بغداد، ج1، ص 135; كامل مبرد، ج2، ص 132; نهج البلاغه، خطبه 151.


375


ماند ، هر چه بر مركب خود فشار آورد كه از جاي برخيزد ، سودي نبخشيد ، شتر را رها كرد و اثاث سفر را بر پشت خود نهاد ، و به راه افتاد تا هر چه زودتر به مسلمانان برسد .

ارتش اسلام در نقطه اي به دستور پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) منزل كرده و به استراحت پرداخته بودند ، ناگهان سياهي شخصي كه با بار گران پياده مي آمد ، از دور نمايان شد . يك نفر از ياران رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از دور او را شناخت و به پيامبر گفت : اين مرد كه تنها مي آيد ، ابوذر است ، در اين لحظه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گفت :

« رَحِمَ اللّهُ أَباذَر يَمشي وَحْدَهُ وَيَمُوتُ وَحْدَهُ وَيُبْعَثُ وَحْدَهُ » . ( 1 )

« خدا ابوذر را رحمت كند كه تنها راه مي رود ، تنها مي ميرد و تنها برانگيخته مي شود » .

آينده نشان داد كه خبر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عين واقع بود ، زيرا وي در بيابان « ربذه » در تبعيد ، دور از اجتماع در كنار دختر خويش با وضع رقّت باري جان سپرد .

اين دو نمونه از خبرهاي غيبي پيامبر گرامي است كه مطرح گرديد ، و گرنه ذكر خبرهاي غيبي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خود به كتابي مستقل نياز دارد .

بر اين اساس ، اولياي الهي بر اثر صفاي باطن ، به اذن الهي از آينده خبر مي دهند و چه بسا به خاطر محدَّث بودن ، پرده از چهره غيب بردارند .

خبرهاي غيبي اميرمؤمنان (عليه السلام)

اميرمؤمنان و امامان يازده گانه (عليهم السلام) به خاطر محدّث بودن ، گزارش هايي از غيب داده اند كه به ذكر چند نمونه از آنها اكتفا مي كنيم :

1 . شهر بصره غرق مي شود

در جنگ جمل بصره فتح شد و سپاه دشمن تار و مار گشت و طلحه و زبير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سيره ابن هشام، ج2، ص 523.


376


كشته شدند ، امام (عليه السلام) وارد مسجد شد و روي منبر قرار گرفت ، پس از مقدمه اي ، رو به مردم كرد و گفت :

« وَاَيْمُ اللّهِ لَتُغْرِقَنَّ بَلْدَتُكُمْ كَأَنّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤجُؤ سفينَة قَدْ بَعَثَ اللّهُ عَلَيْهَا الْعَذابَ مِنْ فَوْقِها وَمِنْ تَحْتِها وَغَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِها » . ( 1 )

« به خدا سوگند شهر شما غرق خواهد شد و مسجد شما به سان سينه كشتي ( كه بدنه آن در آب فرو مي رود ، و تنها سينه آن روي آب ظاهر مي گردد ) ديده مي شود خداوند عذاب خود را از بالا و پايين به اين شهر خواهد فرستاد » .

ابن ابي الحديد مي گويد :

« بصره تاكنون دوبار در آب غرق شده است ، يك بار در زمان « القادر باللّه » و بار ديگر در زمان « القائم باللّه » طغيان آب هاي خليج فارس و باران هاي سيل آسا اين شهر را در آب فرو برد و از ميان آن همه ساختمان تنها كنگره هاي مسجد جامع كه در بلندي قرار داشت ، به سان سينه كشتي يا سينه مرغي در دريا ديده مي شد » . ( 2 )

2 . معاويه بر سرزمين عراق مسلط مي گردد

اميرمؤمنان (عليه السلام) از مرگ خود قبل از مرگ معاويه خبر داد و اعلام فرمود كه وي پس از آن حضرت بر اهل عراق مسلط مي گردد . البته ايشان از معاويه نام نمي برد ، ولي صفات او را متذكر مي گردد كه جز معاويه كسي نيست ، سپس مي فرمايد :

« وَاِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبّي وَالْبَراءَة مِنّي ، أمّا السَّبُّ فَسَبُّوني فَإِنَّهُ لِي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نهج البلاغه، خطبه 12.

2. شرح حديدي، ج71 ص 253.


377


زَكاةٌ ولَكُمْ نَجاةٌ وَأَمَّا الْبَرائَةُ فَلا تَتَبَرُّؤا مِنّي فَإِنّي وُلِدْتُ عَلي الْفِطْرَةِ وَسَبَقَتْ إِلَي الإِيمانِ وَالْهِجْرَةِ » . ( 1 )

« از شما مي خواهد كه به من ناسزا بگوييد و از من بيزاري بجوييد اگر از شما بخواهند از من بدگويي كنيد ، بدگويي بنماييد زيرا آن مايه پاكي من و نجات شما است ، ولي هرگز در باطن از من بيزاري نجوييد ، زيرا من بر فطرت اسلام چشم به جهان گشوده ام و قبل از همه اسلام آورده ام و به رسول خدا در مدينه پيوسته ام » .

3 . ده نفر از خوارج جان به سلامت نمي برند و از يارانم ده نفر كشته نمي شود

در نبردي كه ميان امام و خوارج در سرزمين نهروان رخ داد ، امام پس از اتمام حجت و بازگشت گروهي از خوارج به صفوف امام ، رو به ياران خود كرد و چنين فرمود :

« مَصارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ ، وَاللّهِ لا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَلا يَهْلكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ » . ( 2 )

« قتلگاه آنان كنار آب نهروان است سوگند به خدا از گروه خوارج ده نفر جان به سلامت نمي برند و از شما هم ده تن كشته نمي شود » .

ابن ابي الحديد مي گويد : « اين خبر غيبي يكي از كرامات امام است و صحت آن به طور تواتر نقل شده است و در نبردي كه ميان سربازان امام و خوارج نهروان رخ داد ، نه نفر جان به سلامت بردند و از ميان ياران علي تنها هشت تن به شهادت رسيدند » . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شرح حديدي، ج71 ص 253.

2. نهج البلاغه، خطبه 58.

3. شرح حديدي، ج5، ص 4، و شرح عبده، صفحه103 مراجعه فرماييد.


378


21

امامت امامان موروثي نبوده است

سؤال : آيا امامت در مذهب اماميه امر موروثي است ؟

پاسخ : گاهي مشيت الهي ـ بنا بر مصلحت ـ بر اين تعلق مي گيرد كه يكي از مناصب الهي مانند نبوت را در خانواده خاصي قرار دهد ، و ديگر دودمان ها در آن شريك نشوند ، چنان كه درباره منصب نبوت پس از درگذشت ابراهيم چنين بوده است ، آنجا كه مي فرمايد :

« وَوَهَبْنـا لَـهُ إِسحـق وَيَعْقُوبَ وَجَعلْنا فـي ذُرّيتِهِ النُّبوّةَ والكِتابَ » . ( 1 )

« به ابراهيم [ فرزنداني به نام ] اسحاق و يعقوب بخشيديم و نبوت و كتاب آسماني را در دودمان او قرار داديم » .

گزينش ذريه ابراهيم براي نبوت و نزول كتاب ، در برابر ديگر خانواده ها ، به معني موروثي بودن مقام نبوت نيست ، زيرا در اين صورت بايد امر نبوت در ميان فرزندان يك پيامبر نسل اندر نسل منتقل گردد ، در حالي كه چنين نبود ، گاهي پدر و پسر به ترتيب به مقام نبوت نايل مي آمدند ـ مانند داود و سليمان ـ ولي در ديگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. عنكبوت/27.


379


موارد ، پس از مرگ پيامبر ، نور نبوت به فرزندان او نمي رسيد ، بلكه به افراد ديگر از خاندان بزرگ ابراهيم منتقل مي گشت .

خلاصه اين كه گزينش يك دودمان بزرگ براي فيض نبوت ، غير از موروثي بودن آن مقام مي باشد و امامت امامان دوازده گانه نيز از همين مقوله است .

طبق روايات الأئمة الاثني عشر من قريش ( كه در پيش تر آن را ذكر كرديم ) خاندان قريش براي ولايت و خلافت از رسول خدا برگزيده شده اند ، ولي مقصود از « قريش » همه قبايل چهارگانه آن نيست ، بلكه خصوص بني هاشم است كه از اصالت و طهارت و فضيلت بالايي برخوردارند ( 1 ) ، و اين نور در اين خاندان باقي خواهند ماند ، امّا نه به معناي موروثي كه از پدر به فرزند منتقل شود ، بلكه به همان شيوه اي كه در انتقال نبوت در خاندان ابراهيم بيان گرديد .

از اين رو پس از شهادت حسن بن علي (عليهما السلام) مقام ولايت از آن برادر وي سالار شهيدان گرديد ، و همچنين پس از درگذشت امام صادق (عليه السلام) علي رغم وجود فرزندي به نام « عبداللّه بن افطح » ، خلافت الهي از آن فرزند ديگرش ، موسي بن جعفر (عليه السلام) گرديد .

با بررسي زندگاني پيشوايان اين حقيقت كاملاً روشن مي گردد كه اختصاص رهبري امت به خاندان « بني هاشم » ، ربطي به موروثي بودن امامت ندارد و گزينش امام به اختيار كسي ـ حتي امام پيشين ـ نيست ، بلكه بايد به روشي غير از وراثت تعيين گردد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اميرمؤمنان (عليه السلام) در يكي از سخنان خود به اين تفسير اشاره مي كند و مي فرمايد:

«إنّ الأئمّة من قريش غُرِسُوا في هذا البطنِ مِن هاشم لا تصلَح علي سواهم، ولا تصلَح الولاة من غيرهم».

«امامان از قريش هستند، و درخت وجودشان در سرزمن اين تيره از بني هاشم غرس شده اند، مقام امامت در خور ديگران نيست و ديگران شايستگي اين مقام را ندارند.(نهج البلاغه، خطبه 44).


380


22

خلافت بلا فصل حضرت علي (عليه السلام)

سؤال : آيا در كتب اهل سنت ، دليلي بر خلافت بلا فصل علي (عليه السلام) يافت مي شود ؟

پاسخ : با مطالعه صفحات پيشين اين فصل پاسخ اين پرسش كاملاً روشن مي گردد و ديگر نيازي به پاسخ گويي مجدد نيست ، ولي اجمالاً به رؤوس دلايل اشاره مي كنيم :

1 . حديث يوم الدار .

2 . حديث منزلت .

3 . حديث ثقلين .

4 . حديث سفينه نوح .

5 . حديث غدير;

كه همه آنها ، دليل ما بر امامت و خلافت علي است ، و در گذشته درباره اين احاديث سخن گفتيم و نيازي به تكرار آن نيست .



| شناسه مطلب: 74676