بخش 20

فصل هشتم : مسائل فقهی مقدمه 1 . کیفیت شستن دست ها 2 . مسح بر پا به جای شستن ریشه اختلاف 1 . سلطه ها و حکومت ها 2 . تقدیم مصلحت اندیشی بر ظهور آیه روایات مسح از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) 3. #171; حی علی خیر العمل #187; در اذان


487


فصل هشتم :

مسائل فقهي


489


مقدمه

آيين اسلام ، تركيبي است از « عقيده » و « شريعت » ; و به تعبير ديگر از « هستي شناسي » و « بايدها و نبايدها » كه گاهي از آن دو ، به اصول و فروع دين ياد مي كنند .

جاي خوشبختي است كه مسلمانان جهان ، با همه اختلافاتي كه در برخي مسائل دارند ، در بسياري از مسائل عقيدتي و احكام عملي وحدت نظر دارند ، و منشأ بسياري از اختلاف نظرها ، اجتهاد و نحوه برداشت از منابع ديني است .

ما در اين فصل به برخي از مسائل فقهي كه شيعه اماميه در آنها نظرات خاص دارد ، اشاره مي كنيم تا مشخص گردد كه عمل و رفتار آنان ، با دليل قاطع و روشن همراه است و اگر اين قبيل مسائل در يك مجمع فقهي آزاد مطرح گردد ، سيماي حقيقت به روشني مشاهده مي شود .

گفتگوهاي آرام و واقع بينانه در ميان فقيهان شيعه اماميه و اهل سنت سبب شده است در تدوين قانون مدني بزرگ ترين كشور عربي ( مصر ) ، در برخي از مسائل ، رأي اماميه جايگزين رأي پيشين گردد و يا برخي فقيهان رسماً به آن فتوا دهند ، از جمله :

الف . در فقه اماميه ، حضور عدلين به هنگام اجراي صيغه طلاق لازم و شرط صحت است ، در حالي كه در مذاهب چهارگانه ، اين شرط الزامي نيست ، ولي دو فقيه بزرگ معاصر مصر رأي اماميه را برگزيدند :

1 . احمد محمد شاكر قاضي مصر ، مؤلف كتاب « نظام الطلاق في


490


الاسلام » ( ص118ـ 119 ) .

2 . ابوزهره ، مؤلف كتاب « الأحوال الشخصية » ( ص365 ) .

ب . سه طلاق در يك مجلس ، در فقه اهل سنت ، سه طلاق صحيح حساب مي شود و زن مطلقه ، قابل رجوع نمي باشد ( الفقه علي المذاهب الأربعة : 4/341 والفقه وأدلته : 7/391ـ 392 ) .

اين مسأله ، مايه گسسته شدن پيوند بسياري از خانواده ها گرديده و احمد محمد شاكر مؤلف كتاب نظام الطلاق في الاسلام داستان غم انگيزي در اين مورد نقل مي كند . او نظريه اماميه را تأييد مي كند و ابوزهره پيشنهاد مي كند كه در قانون مدني مصر ، رأي اماميه به اجرا درآيد .

از اين جهت پيشنهاد مي شود كه كنگره هايي در مورد مسائل فقهي حساس ، برگزار گردد ، به اميد آن كه بر اثر تبادل نظر و آگاهي از فقه اهل بيت ، برخي از مشكلات برطرف شود .

اكنون به برخي از شبهات در مسائل فقهي پاسخ مي دهيم :


491


1

كيفيت شستن دست ها

سؤال : چرا شيعيان دست ها را از بالا به پايين مي شويند در حالي كه ديگران از پايين به بالا مي شويند ؟ !

پاسخ : همگي مي دانيم كه وضو يكي از مقدمات نماز است . در سوره مباركه مائده مي خوانيم :

« يا أَيُّهَـا الّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيديَكُمْ إِلَي المَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤوسِكُمْْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَي الكَعْبَيْنِ » . ( 1 )

« اي افراد با ايمان هرگاه براي نماز به پا خاستيد ، صورت و دست هاي خود را تا آرنج بشوييد و سر و پاها را تا كعبين ( دو برآمدگي ) مسح كنيد » .

در جمله نخست « فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيديَكُمْ إِلَي المَرافِق » لفظ « أيدي » به كار رفته كه جمع « يد » به معني دست است و با در نظر گرفتن دو مطلب روشن مي شود كه چرا بايد دست ها را از بالا به پايين شست .

1 . كلمه « يد » در زبان عربي استعمالات مختلفي دارد و گاه صرفاً به انگشتان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مائده/6.


492


دست ، گاه به انگشتان تا مچ ، گاه به انگشتان تا آرنج ، و بالأخره گاه به كلّ دست از سر انگشتان تا كتف ، اطلاق مي شود .

2 . مقدار واجب از شستن دست در وضو فاصله ميان مرفق تا سر انگشتان است ، لذا قرآن لفظ « إِلَي المَرافِق » را به كار برده تا مقدار واجب را بيان كند .

نتيجه مي گيريم : چون لفظ « يد » كاربردهاي گوناگوني دارد ، كلمه « إلي » در « إِلَي المَرافِق » بيانگر مقداري از اجزاء عضو است كه بايد شسته شود يعني بايد دستها تا آرنج شسته شود نه كمتر و نه بيشتر و هرگز ناظر به « كيفيت » غَسل و شستوي دست ( كه مثلاً از بالا به پايين صورت گيرد يا از پايين به بالا ) نيست ، اما كيفيت شستشو چگونه است ؟ آن مربوط به عرف وعادت است و معمولاً از بالا به پايين مي شويند .

في المثل اگر پزشك دستور دهد پاي بيمار را تا زانو بشوييد ، پاي وي را از بالا به پايين مي شويند ، نه بالعكس يا اگر انساني به رنگ كاري بگويد اين اطاق را تا سقف رنگ كن ، هيچ گاه از پايين ديوار آغاز نمي كند ، بلكه از بالا شروع كرده تا به پايين برسد . ازين روي شيعه اماميه معتقد است كه در هنگام وضو صورت و دست ها را بايستي از بالا به پايين شست و خلاف آن را صحيح نمي داند . زيرا كلمه « تا » در زبان فارسي ، و يا « إلي » در زبان عربي ، در اين موارد ، ناظر به بيان مقدار محل عمل است نه كيفيت انجام آن .

گذشته از اين سيره ائمه اهل بيت كه عِدل قرآنند بيانگر كيفيت شستن است و آنان دست ها را از بالا به پايين مي شستند .


493


2

مسح بر پا به جاي شستن

سؤال : چرا شيعيان به جاي شستن ، پاها را مسح مي كنند ؟

پاسخ : مسح پاها در وضو پشتوانه قرآني و حديثي دارد ، اينك هر دو را به صورت موجز بيان مي كنيم :

ظاهر آيه ششم سوره مائده حاكي از آن است كه انسان نمازگزار به هنگام وضو دو وظيفه دارد : يكي شستن ( در مورد صورت و دست ) و ديگري مسح ( در مورد سر و پاها ) . اين مطلب از تقارن و مقايسه دو جمله زير روشن مي شود :

1 . « فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيديَكُمْ إِلَي المَرافِق » ;

2 . « وَامْسَحُوا بِرُؤوسِكُمْْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَي الكَعْبَيْنِ » .

چنانچه ما اين دو جمله را به فرد عرب زباني كه ذهن او مسبوق به اختلافات فقهي نباشد ارائه كنيم ، بي ترديد خواهد گفت كه طبق اين آيه وظيفه ما نسبت به صورت و دست ، شستن; و نسبت به سر و پاها ، مسح است .

از نظر قواعد ادبي ، لفظ « أرجلكم » بايد عطف بر كلمه « رؤوسكم » باشد كه نتيجه آن همان مسح پاهاست ، و نمي توان آن را بر لفظ پيشين « وأيديكم » عطف كرد كه نتيجه آن شستن پاها مي باشد . زيرا لازمه آن اين است كه ميان معطوف « وَأرجلكم » و معطوفٌ عليه « وأيديكم » جمله معترضه اي « فامسحوا برؤوسكم » قرار


494


گيرد ، كه از نظر قواعد عربي صحيح نيست و گذشته از اين مايه اشتباه در مقصود مي باشد .

ضمناً در اين قسمت ( مسح كردن پاها ) فرقي ميان قرائت جرّ و قرائت نصب وجود ندارد و برمبناي هر دو قرائت ، كلمه « أرجلكم » عطف بر كلمه « رؤوسكم » است; با اين تفاوت كه اگر بر ظاهر رؤوسكم عطف شود مجرور ، و اگر بر محلّ آن عطف شود منصوب خواهد بود .

علماي اماميه در تحقيق مفاد آيه وضو بحث هاي گسترده اي دارند كه طبرسي در مجمع البيان به برخي از آنها اشاره كرده است . ( 1 )

ريشه اختلاف

بي ترديد ظاهر آيه ، حاكي از آن است كه وظيفه نمازگزار به هنگام وضو مسح پاهاست ، و مفاد آيه دو كلمه بيش نيست :

1 . غسلتان : شستن دستها و صورت .

2 . مسحتان : مسح بر سر و پاها .

هرگاه از ابن عباس در مورد كيفيت وضو مي پرسيدند ، او در پاسخ مي گفت :

نزلَ القرآنُ بالمسح : وحي الهي بر مسح بر پا وارد شده است .

و نيز مي گفت :

« أبَي النّاسُ إِلاّ الغُسلَ وَلا أَجِدُ في كِتابِ اللّهِ إِلاّ المَسْح » .

« مردم اصرار بر شستن كردند ، در حالي كه مسح فرمان داده است » . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.مجمع البيان:2/163ـ 167; الانصاف في مسائل دام فيها الخلاف:1/10ـ40.

2. الدر المنثور:3/1ـ4.


495


ولي بايد ديد چگونه اين اختلاف با ظهور آيه در مسح پديد آمد ، از بررسي روايات و تاريخ تشريع وضو به دست مي آيد كه دو عامل سبب پيدايش انحراف از ظاهر آيه شده است :

1 . سلطه ها و حكومت ها

سلطه و حكومت ها بيشترين تأثير را در تغيير حكم مسح پاها داشتند ، بالاخص حجاج بن يوسف كه اصرار مي ورزيد بايد پاها شسته شود ، زيرا آلودگي پاهاي نمازگزاران كه غالباً پا برهنه بودند ، بسيار ناراحت كننده بود .

انس بن مالك ، از اصحاب پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه عمري طولاني داشت ، مدتي در كوفه زندگي مي كرد . به وي خبر دادند كه حجاج مي گويد : فاغسِلوا بطونَهما وظهورَهما : ظاهر و باطن ، پاها را بشويند ، وقتي وي اين جمله را شنيد ، سخت شوريد و گفت : صَدَق اللّهُ وكَذِبَ الحجّاجُ قال اللّه تعالي : « وَامْسَحُوا بِرُؤوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُم » . ( 1 )

دعوت مردم بر شستن پا از طرف اموي ها بسيار جدي و سرسختانه بود به گونه اي كه فقيهان معاصر ، جرأت مخالفت نداشتند .

احمد بن حنبل از اصحاب رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از ابومالك اشعري نقل مي كند كه وي به بستگان خود گفت : همديگر را خبر كنيد تا من نماز رسول خدا را براي شما بخوانم ، وقتي همگان گرد آمدند ، وي گفت : در ميان شما بيگانه اي نيست ؟ گفتند : خير ، وي ظرف آبي طلبيد ، پس از شستن دهان و بيني ، سه بار صورت و دست ها را شست ، آنگاه بر سر و روي پا مسح كشيد و نماز گزارد . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تفسير طبري:6/82، تفسير قرآن ابن كثير:2/20.

2. مسند احمد:5/342; معجم كبير طبراني:3/28، شماره 3412.


496


2 . تقديم مصلحت انديشي بر ظهور آيه

تقديم مصلحت بر نص قرآني وحديث پيامبر ، اساس بسياري از بدعت ها است و ما به قسمتي از آنها در كتاب خاصي به نام « بدعت » اشاره كرده ايم ، اتفاقاً همين نظريه ، انگيزه عدول از مسح و روي آوردن به غسل شده است .

ابوبكر رازي معروف به جصاص ( 305ـ 370 ) در كتاب « احكام القرآن » مي نويسد : آيه وضو از نظر وجوب مسح يا غسل مجمل است ، لازمه احتياط اين است كه پاها شسته شود زيرا ، در اين صورت هر دو احتمال انجام مي گيرد . ( 1 )

ادعاي اجمال در آيه با هدف آن كه در مقام بيان وظيفه است ، سازگار نيست; به علاوه اگر بنا بر احتياط باشد ، بايد دوباره وضو گرفته شود ، زيرا ماهيت مسح با غسل متفاوت است .

مؤلف « المنار » از جمله كساني است كه ظهور آيه در لزوم مسح بر پا را انكار نمي كند ، ولي از طرف ديگر مي گويد : تر كردن پاهاي كثيف و آلوده چه سودي دارد . ( 2 )

او از يك نكته غفلت كرده كه آيه وضو تنها از آنِ بدوي ها و انسان هاي غير نظيف نيست ، بلكه وحي الهي شهري و بدوي را همزمان شامل مي شود و اين نور الهي تا روز رستاخيز تابنده است .

جا دارد از مؤلف المنار بپرسيم : مسح بر سر با يك انگشت ( كه شافعي آن را كافي مي داند ) ، چه سودي دارد ؟ به چه دليل يكي از آن دو ، جايز و عقلاني و ديگري نامشروع معرفي مي شود ؟ گذشته از اين ، وضو تنها نظافت نيست بلكه آميخته با عبادت است ، نظيف ترين افراد بايد براي نماز وضو بگيرند ، و انسان غير نظيف هم قبلاً بايد پاها را بشويد بعداً وضو بگيرد . تا اين جا گفتگوي ما مربوط به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. احكام القرآن:2/346.

2.المنار:6/234،


497


آيه قرآني بود ، اكنون دلايل مسح را در رويات مطرح مي كنيم :

روايات مسح از پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم )

شايد برخي تصور كنند كه در كتب اهل سنت ، روايتي از پيامبر درباره لزوم مسح بر پا وارد نشده است ، در حالي كه با يك بررسي ، بيش از سي روايت يافتيم كه بسياري از آنها بيانگر وضوي رسول خدا و اصحاب او است .

دلالت روشن آيه وضو بر لزوم مسح و روايات چشم گير در اين مورد ، ايجاب مي كند كه فقيهان اهل سنت در اين مسأله تجديد نظر كنند و از اين طريق گامي به سوي وحدت در رفتار بردارند و در اين مورد از گروه كثيري از بزرگان صحابه و تابعان كه وضوي آنان بر اساس مسح برپا بود ، پيروي كنند ، اينك اسامي برخي آنان را در اين جا ذكر مي كنيم :

1 . امام علي بن ابي طالب (عليه السلام) فرمود : « رَأيتُ رَسُولَ اللّهَ مَسَحَ ظاهَرهما » . ( 1 )

2 . جابر بن عبداللّه گويد : امام محمد بن علي بن الحسين (عليه السلام) ، ـ معروف به باقرالعلوم كه عظمت و جلالت علمي و فقاهت او مورد اتفاق همگان است ( 2 ) ـ به من فرمود : « اِمسَح عَلي رَأْسِكَ وَقَدَمَيكَ » ، « بر سر و پاها مسح بكش » . ( 3 )

3 . بسر بن سعيد مي گويد : عثمان وضو گرفت و بر سر و پاها سه بار مسح كشيد و گفت : رسول خدا اين چنين وضو مي گرفت . ( 4 )

4 . حمران بن أبان ـ غلام عثمان ـ از او نقل مي كند : پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از شستن صورت و دست ، بر سر و پاها مسح مي كشيد . ( 5 )

5 . عبداللّه بن زيد مازني معروف به ابن عماره مي گويد : پيامبر وضو گرفت « و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مسند احمد:1/153، شماره739، و ص 183 شماره 91.

2. تذكرة الحفاظ:1/124.

3. تفسير طبري:6/82.

4. مسند احمد:1/109، حديث 489.

5. كنزالعمال:9/436، شماره 26863.


498


مسح رأسه ورجليه » ; سر و پاها را مسح كشيد . ( 1 )

6 . عبداللّه بن عباس ، پيوسته مي گفت : انّ الوضوء غسلتان ومسحتان . ( 2 )

7 . عامر الشعبي ، مي گفت : اساس وضو را دو شستن و دو مسح كشيدن تشكيل مي دهد و لذا در تيمم بدل از وضو ، مواضع شستن براي تيمم محفوظ مانده و جايگاه مسح الغاء شده است . ( 3 )

8 . رفاعة بن رافع از اصحاب رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از آن حضرت چنين نقل مي كند : پيامبر بر سر و پاها تا دو برآمادگي مسح مي كشيد . ( 4 )

9 . ابو مالك اشعري ، صحابي رسول خدا ، به عشيره خود وضوي رسول خدا را آموزش داد و در پايان بر روي پاها مسح كشيد . ( 5 )

10 . رفاعة بن رافع صحابي رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از پيامبر نقل مي كند كه آن حضرت فرمود :

« لا يَتمُّ صَلاةُ أَحدِكُمْ حَتّي يُسْبِغ الوُضوءَ كَما أَمَرَهُ اللّهُ فَيَغْسِل وَجهَهُ وَيَدَيْه إِلي الْمِرْفَقَين وََيَمْسَح بِرأْسِهِ وَرِجْلَيْهِ إِلي الْكَعْبَين » . ( 6 )

« نماز هيچ يك از شما پذيرفته نمي شود تا به نحو كامل وضو بگيرد ، صورت و دست ها را بشويد و سر و پاها را تا دو برآمادگي مسح كند » .

ما از ميان اعلام صحابه و تابعان به ذكر ده نفر اكتفا كرديم ، اسامي شخصيت هايي كه مسح بر سر را از پامبر و بزرگان صحابه و تابعان نقل كرده اند در كتاب « الانصاف في مسائل دام فيها الخلاف » ، ج1 ، ص 56 ـ 95 وارد شده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كنزالعمال:9/451، حديث 26922.

2. تفسير طبري:6/82.

3. تفسير طبري:6/82.

4. سنن ابن ماجه:1، حديث 460; سنن نسائي:2/226.

5. مسند احمد:5/342.

6. مستدرك حاكم:1/241.


499


3

« حي علي خير العمل » در اذان

سؤال : چرا شيعيان در اذان و اقامه ، ذكر « حي علي خير العمل » را اضافه مي كنند ؟ !

پاسخ : در اذان شيعـه پس از « حـي علي الفلاح » دوبـار « حـي علي خير العمـل » گفتـه مي شـود . در روايـات ائمـه اهل بيت (عليهم السلام) اين جمله جزء اذان معرفي شده است ، در حالي كه در اذان كنوني اهل سنت چنين جمله اي نيست ، اكنون بايد ديـد ريشـه اين اختـلاف كجـا است و چگونه اين جمله از اذان حذف شده است .

يادآور مي شويم كه در عصر خليفه دوم ، « مصلحت انديشي » از رواج بيشتري برخوردار بود چه بسا مصلحت انديشي ، بر حكم خدا در قرآن و سنت مقدم شمرده مي شد .

از باب نمونه ، در عصر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و عصر خليفه نخست و حتي بخشي از خلافت خليفه دوم ، سه طلاق در يك مجلس ، تنها يك طلاق محسوب مي شد ، امّا در نيمه دوم خلافت خليفه دوم اين حكم دگرگون گشت و سه طلاقه كردن زن در يك مجلس ، سه طلاق واقعي تلقي گرديد و هر نوع حق رجوع از شوهر سلب


500


شد . ( 1 )

در ادامه ثابت خواهيم كرد كه حذف « حي علي خير العمل » از فصول اذان ، در عصر خليفه دوم رخ داده است .

بررسي تاريخ اذان و اقامه به روشني ثابت مي كند كه جمله « حي علي خير العمل » از فصول قطعي اذان بوده است و مؤذنان در عصر پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و مدتي پس از آن حضرت ، اين جمله را ضمن فصول ديگر مي گفتند . سپس به علت و يا عللي از اذان حذف گرديد .

الف . سيد مرتضي مي گويد : علماء اهل سنت نقل كرده اند كه در برخي سال هاي رسالت ، جمله « حي علي خير العمل » ، گفته مي شد ولي بعداً نسخ شده است . ( 2 )

ب . ابن عربي در فتوحات مي گويد : در جنگ خندق ، آنگاه كه صحابه پيامبر خندق مي كندند ، چون وقت نماز فرا رسيد ، يك نفر از آنان ندا سر داد : « حي علي خير العمل » و از آن زمان سنت حسنه شد . ( 3 )

ج . شرف الدين معروف به سياغي ( متوفاي 1221 ) در كتاب « الروض النضير » مي گويد : صحيح آن است كه اذان با « حي علي خير العمل » تشريع شده است ، گذشته بر اين همگان اتفاق نظر دارند بر اين كه در روز خندق ، اين جمله جزء اذان بوده است . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تفسير اين بخش را در كتاب «الاعتصام بالكتاب والسنة» قرائت بفرماييد، ص 175 تا 210 و در اين مطلب ميان مؤرخان و محدثان اتفاق نظر هست;به صحيح مسلم:4، باب الطلاق الثلاث، حديث 1،3; سنن بيهقي:7/339; الدر المنثور:1/279 مراجعه شود.

2.الانتصار:137، باب وجوب قول «حي علي خير العمل».

3. الفتوحات المكية:1/400.

4. الروض النضر:1/542.


501


د . سه طايفه بزرگ اماميه ، زيديه و اسماعيليه كه پيرو مكتب اهل بيت هستند ، آن را جزء اذان مي دانند . ( 1 )

اكنون به برخي از روايات در اين مورد اشاره مي كنيم :

1 . متقي هندي در كنزالعمال از معجم طبراني نقل مي كند : كان بلال يؤذن بالصبح ويقول : « حي علي خير العمل » ( 2 ) : بلال در اذان صبح « حي علي خير العمل » مي گفت .

2 . حافظ علوي زيدي ( 367ـ 445 ) در رساله خاص خود به نام « الأذان بحيّ علي خير العمل » به طور مسند از « ابي محذوره » صحابي رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل مي كند كه پيامبر به وي اذان آموخت و يكي از فصول آن « حي علي خير العمل » بود . ( 3 )

و سيره نويسان اتفاق نظر دارند كه پييامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اذان را پس از بازگشت از جنگ « حنين » به وي آموخت . ( 4 ) و غزوه حنين در اواخر سال هشتم هجري ، پس از فتح مكه رخ داد و اين حاكي است كه اين فصل از اذان تا آن روز ، جزء اين فريضه الهي بوده است .

اين دو نمونه از رواياتي است كه بيانگر وجود اين فصل از اذان در عصر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بوده است .

در دو رساله بسيار محققانه كه به قلم فاضلانه دو عالم زيدي نگارش يافته است به نام هاي الأذان بحي علي خير العمل ، نگارش حافظ علوي زيد ( 372ـ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حافظ علوي در كتاب الاذان به«حي علي خير العمل»:91.

2. كنزالعمال:342، ح23174.

3. الأذان بحي علي خيرالعمل:26، 27، 29 و الاعتصام بحبل اللّه تأليف الإمام قاسم بن محمد الزيدي المتوفي عام 1029، نشر مطابع الجمعية عمان.

4.مسند احمد:3/408.


502


445 ) . الاعتصام بحبل اللّه ، تأليف امام قاسم بن محمد الزيدي ( م1029 ) ; از شخصيت هاي بزرگي از صحابه و تابعان نقل شده كه همگي در اذان و اقامه خود ملتزم به گفتن اين فصل از اذان بودند . ذكر اسامي و گفته هاي آنان ، در اين مختصر نمي گنجد و محققان مي توانند به اين دو كتاب مراجعه فرمايند .

بنابراين نبايد در اصل مشروعيت اين فصل از اذان شك كرد . در واقع كساني كه آن را از فصول اذان حذف كرده اند ، بايد علت آن را بيان كنند . متأسفانه اين كار جز « مصلحت انديشي شخصي » دليل ديگري نداشته است .

حافظ علوي در كتاب « الأذان بحي علي خير العمل » به سندي از « حسن بن يحيي بن الحسين بن زيد بن علي » نقل مي كند كه آل رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر وجود آن در اذان اتفاق نظر دارند و مؤذنان در عصر ابي بكر نيز به همين شيوه اذان مي گفتند ، امّا وقتي عمر زمان خلافت را به دست گرفت ، گفت : « دعوا حي علي خيرالعمل لئلا يشتغل الناس عن الجهاد فكان أوّل من تركها » . ( 1 ) « گفتن حيّ علي خير العمل را ترك كنيد تا مردم به بهانه اين كه نماز بهترين عمل است ، جهاد را ترك نكنند » . او ( عمر ) نخستين فردي بود كه اين فصل از اذان را ترك كرد » .

محقق شهير ، سعدالدين تفتازاني ( 712ـ793 ) در شرح مقاصد; و متكلم معروف اشعري به نام علاء الدين قوشجي ( متوفاي 879 ) مي گويند : عمر بن خطاب نسبت به سه چيز هشدار داد و گفت :

« ثَلاثٌ كُنَّ عَلي عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وَأَنَا انْهي عَنْهُنَّ وَأُحَرِّمُهُنَّ وَأُعاقِبُ عَلَيْهِنّ : مُتْعَةَ النِّساءِ ، وَمُتْعَةَ الحَجِّ وَحَيَّ عَلي خَيْرِ الْعَمَل » . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الاذان بحي علي خير العمل:29.

2. شرح مقاصد: 2835، شرح تجريد قوشجي: بحث امامت.


503


« سه چيز در عهد رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسميت داشت و من از آنها باز مي دارم ، و انجام دهنده آن را مؤاخذه مي نمايم : 1 . متعه زنان ، 2 . متعه حج ، 3 . گفتن حي علي خير العمل » .

مصحلت انديشي خليفه ، علاوه بر اين كه نوعي اجتهاد در مقابل نص به شمار مي آيد ، تنها مي تواند براي خود او حجت باشد نه براي ديگران و آيندگان . اگر آيندگان از حقيقت امر آگاه شدند ، بايد سنت را بر بدعت مقدم بدارند ، به ويژه آن كه ملاك دگرگون گرديده است و ديگر جهادي بر ضد كفر و شرك نيست .

از آنجا كه تثبيت چنين بدعتي كار آساني نبود ، تني چند از بزرگان بر اين نهي ارزش قائل نشده و همچنان به هنگام اذان اين جمله را مي گفتند .

برهان الدين حلبي ( 975ـ 1044 ) در سيره خود مي نويسد : عبداللّه بن عمر و علي بن الحسين در اذان پس از « حي علي الفلاح » جمله « حي علي خير العمل » مي گفتند ( 1 ) و از آنجا كه گفتن اين جمله نوعي شعار مخالفت بود ، پيوسته در طول تاريخ ، موافق و مخالف از آن بهره مي گرفتند .

در انتفاضه حسني ها آنگاه كه حسين بن علي بن حسن ( صاحب فخ ) بر مدينه مسلط شد ، عبد اللّه بن حسن أفطس بر بالاي مناره اي كه روي مرقد پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است ، قرار گرفت و به مؤذن گفت : بگو : « حي علي خير العمل » مؤذن نيز اين جمله را به زبان راند . ( 2 )

و نيز در دولت آل بويه كه تمايلات شيعي داشتند ، شعار شيعيان بغداد در اذانها جمله « حي علي خير العمل » بود ، آنگاه كه سلجوقي ها روي كار آمدند اين شعار ممنوع گرديد ، و شگفت اين است كه فرمان دادند كه در اذان صبح ، جمله « الصلاة خير من النوم » را بگويند ، و اين جريان در سال 448 رخ داد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سيره حلبي:2/305.

2. مقاتل الطالبين: نگارش ابوالفرج اصفهاني(284ـ 356)، 446، چاپ دار المعرفة.

3. سيره حلبي:2/305.



| شناسه مطلب: 74681