بخش 5
توسل به پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) توسل به پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) توسل به آثار پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) توسل پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) توسل به قبر پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) توسل به قبر پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) توسل مسلمانان به پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) توسل به دیگران ( جز پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) توسل عمر به عباس قصه عتبی در توسل شبهه ای مردود طلب شفاعت صحابه از پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) ایاک نعبد وایاک نستعین توجه به پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) کمک خواهی و طلب فریادرسی از خدا بهواسطه حضرت رسول ( صلی الله علیه وآله ) پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) حضرت حمزه فاعل خیر و کاشف کرب عدم تفاوت حیات و مرگ در توسل ادعای باطل اکنون یک سؤال آیا طلب امری که تنها خداوند بر آن قادر است ، شرک است ؟ از خدا مسألت کن و از او یاری طلب هنگام درخواست ، از خدا طلب کن به من استغاثه نشود ! الفاظ به کار گرفته شده در مدح پیامبر ( صلی الل
توسل به پيامبر ( صلي الله
عليه وآله ) در حيات و پس از وفات ايشان
از « عثمان بن حنيف » نقل شده كه مردي نابينا خدمت حضرت رسول ( صلي
الله عليه وآله ) رسيد و از نابينايي خويش شكايت كرده گفت : كسي را ندارم كه مرا
راهبري كند لذا زندگي برايم دشوار گرديده است ، حضرت رسول ( صلي الله عليه وآله ) فرمود : « ائت الميضاة
فتوضأ ثمّ صلّ ركعتين ثمّ قل : اللّهم إنّي أسألك وأتوجّه إليك
بنبيّك محمّد ( صلي الله عليه وآله )
نبيّ الرحمة يا محمّد إنّي أتوجّه بك إلي ربّك فيجلي لي عن بصري ، اللّهم شفعه فيّ
|
61 |
|
وشفّعني في نفسي » . ( 1 ) عثمان بن حنيف
مي گويد : به خدا سوگند كه ما هنوز متفرق نشده بوديم و زمان زيادي نگذشته بود
كه آن مرد بازگشت و گويا كه مشكلي نداشته است .
حاكم گفته است كه اين حديث داراي اسناد صحيح است ، ولي مسلم و
بخاري آن را نياورده اند .
و اين گونه توسل اختصاص به زمان حيات حضرت نداشته و بعضي از
صحابه آن را در زمان وفات حضرت نيز اعمال مي كردند ، چنان كه
« طبراني » اين حديث رانقل مي كند و قبل از آن قصه اي را با اين
مضمون بيان مي دارد : مردي براي انجام كاري نزد « عثمان بن عفّان » آمد و شد
مي كرد ، اما عثمان به او توجه نمي كرد و به برآوردن حاجتِ او اهميت
نمي داد ، آن مرد عثمان بن حنيف را ديد و به او گله كرد ، عثمان به او گفت : به
وضوخانه برو و وضو بگير و پس از آن به مسجد آمده دوركعت نماز بخوان و بگو :
« اللّهم إنّي أسألك وأتوجّه إليك بنبيّنا محمد ( صلي الله عليه وآله ) نبيّ الرحمة ، يا محمد ، إني
أتوجّه بك إلي ربّك فيقضي حاجتي »
1 . بحار الانوار ، ج18 ، ص13 ؛ به محلّ وضو برو ، وضو
بساز و دو ركعت نماز بجاي آر و بگو : خدايا ! من از تو بهواسطه پيامبرت محمد ( صلي الله عليه وآله ) درخواست مي كنم و به تو روي
مي آورم . اي محمد ! من بهواسطه تو به پروردگارت روي مي كنم تاگرفتاري
را ازچشم من برطرف سازد . خدايا ! او را در مورد من شفيع گردان و خودم را نيز شفيع
خويش ساز .
|
62 |
|
وتذكر حاجتك . سپس آن مرد رهسپار شد و
بدان گونه عمل كرد ، سپس نزد « عثمان بن عفان » رفت . دربان دست او را گرفت و نزد
عثمان برد و روي قالي نشاند ، عثمان گفت : حاجتت چيست ؟ او حاجت خود را بيان نمود و
عثمان خواست او را برآورده نمود و گفت : چرا تاكنون حاجت خود را نگفته بودي و تأكيد
كرد : هرگاه نيازي داشتي نزد ما بيا . سپس آن مرد از نزد « عثمان بن عفان » خارج شد و
در راه « عثمان بن حنيف » را ديد و گفت : خدا تو را خير بدهد ، « عثمان بن عفان » به حاجت
من هيچ توجهي نمي كرد تا زماني كه تو با او صحبت كردي .
« عثمان بن حنيف » گفت : به خدا سوگند كه من با او سخن
نگفته ام ؛ اما شاهد بودم كه مرد نابينايي خدمت حضرت رسول ( صلي الله عليه وآله ) آمد و از كوري خود شكايت كرد ، حضرت
فرمود : بهتر نيست تحمل كني ؟ عرض كرد : اي رسول خدا ! من هيچ فردي كه راهبريم كند
ندارم لذا زندگي برايم دشوار شده است ؛ سپس حضرت فرمود : پس وضو بگير و دو ركعت نماز
بجاي آور و بدين دعا خدا را بخوان . عثمان بن حنيف مي گويد به خدا قسم كه ما
متفرق نشده بوديم و چندان طولي نكشيد كه ديديم آن مرد آمد و گويا كه اصلاً بيماري
نداشته است .
حاصل قصه چنين است كه « عثمان بن حنيف » كه راوي و شاهد ماجراست به
مردي كه از سستي خليفه در برآوردن
|
63 |
|
حاجتش گله مند بود اين دعا را آموزش داد و در اين دعا توسل
به پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) و استغاثه به او بعد
از وفات حضرت آمده است و وقتي عثمان ديد كه آن مرد گمان كرده كه برآوردن حاجتش
به سبب صحبت عثمان بن حنيف با خليفه است ، اين گمان را نفي نموده و جرياني را
كه در زمان پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) شاهد بوده
نقل كرد تا ثابت كند كه برآورده شدن حاجتش بهواسطه توسل به پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) و صدا زدن آن حضرت و استغاثه به
ايشان بوده است و با سوگند خوردن تأكيد كرد كه با خليفه در مورد حاجت او سخن نگفته
است .
توسل به پيامبر ( صلي الله
عليه وآله ) در عرصه هاي قيامت
اما در مورد توسل به پيامبر ( صلي الله عليه
وآله ) در روز قيامت ، آن قدر روايات شفاعت فراوان است كه به حدّ تواتر
رسيده و نيازي به اطاله كلام نيست .
نصوص صريح دلالت بر اين دارد كه در قيامت هنگامي كه سختي ها
به اوج و شدت مي رسد ، مردم براي گشايش گرفتاري خويش به انبيا ، استغاثه
مي جويند ، به آدم ، نوح ، ابراهيم ، موسي ، عيسي و همگي آنها را ، به سيد مرسلين
حضرت محمد ( صلي الله عليه وآله ) احاله مي كنند و
هنگامي كه مردم به پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) روي
مي آورند حضرت به فريادرسي آنها مي شتابد و آنها را نصرت مي كند و
مي فرمايد : من عهده دار چنين امري هستم ؛ سپس به سجده مي افتد و
برنمي خيزد تا ندا داده شود كه سر بردار و شفاعت كن كه پذيرفته
مي شود .
|
64 |
|
بنابراين در اين مورد ، اجماع انبيا ، مرسلين ، مؤمنين و تأييد الهي
است كه استغاثه به بزرگان مقرّب ، در شدائد از بزرگ ترين كليدهاي گشايش و از
اسباب رضايت پروردگار جهانيان است .
شوكاني در مورد روايت مرد نابينايي كه نزد پيامبر آمد ـ و ذكر آن
گذشت ـ مي گويد مردم در اين زمينه دو قول دارند :
اول : اين كه توسل ، آن چيزي است كه عمر بن
خطاب ذكر كرده است و گفته كه هنگامي كه خشكسالي مي شد ، ما بهواسطه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) به خدا توسل مي جستيم و الان
بهوسيله عموي پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) توسل
مي جوييم . اين روايت در صحيح بخاري و كتب ديگر آمده است . عمر نقل نموده كه
آنها به پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) در زمان حياتش
جهت طلب باران توسل مي جستند و پس از وفات پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) به عمويش جهت استسقا ، متوسل مي شدند بدين معني كه او
دعا كند و آنها هم به همراه او دعا كنند و بدين گونه او وسيله آنها نزد خدا
باشد و در اين زمينه پيامبر شافع و دعاكننده مي باشد .
دوم : اين كه توسل به حضرت در زمان حيات و
پس از وفات و در حال حضور و غيبت حضرت مي باشد .
|
65 |
|
توسل در زمان حيات حضرت كه ثابت و غيرقابل انكار است و همچنين
توسل به غير آن حضرت پس از وفات حضرت ـ به دليل اجماع سكوتي صحابه و انكار نكردن
آنها توسل عمر را به عباس عموي پيامبر ( صلي الله
عليه وآله ) ـ ثابت مي گردد .
اما از نظر بنده ، دليلي وجود ندارد كه توسل را اختصاص به
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) بدهيم آن گونه كه شيخ « عزالدين بن عبدالسلام »
آورده است ، بر اين ادعا دو دليل داريم :
1 ـ آن چه از اجماع صحابه بر توسل به غير پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) ذكر شد .
2 ـ اين كه توسل به اهل فضل و علم ، درحقيقت توسل به اعمال
صالح و برتري و فضل آنان است ؛ زيرا افضليت جز به عمل نمي باشد ؛ بنابراين اگر
كسي بگويد خدايا من بهواسطه فلان عالم به تو توسل مي جويم ، به اعتبار
مقام علمي عالم است و در صحيح مسلم و بخاري و كتب ديگر آمده است كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) از سه نفري كه زير صخره بزرگي گرفتار
شده بودند نقل نموده كه هريك از آنها به بزرگ ترين عملي كه انجام داده بود
توسل جست و نجات يافت ؛ بنابراين اگر توسل به اعمال نيك جايز نباشد يا شرك محسوب شود
وآن گونه كه متعصباني مانند « ابن عبدالسلام » و پيروانش قائلند ، نبايد
دعايشان اجابت شود و نبايد پيامبر بعد از نقل حكايت آنها سكوت كند .
|
66 |
|
و بدينوسيله معلوم مي شود كه استدلال افرادي كه با استناد به
آيات زير از توسل به انبيا و صالحين ممانعت مي كنند ، وارد نيست :
ـ ( ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللهِ
زُلْفي ) ؛
ـ ( فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً ) ؛
ـ ( لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ
دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْء ) ؛
كه استناد به اين آيات از باب استدلال به مورد اختلاف بر چيزي كه
بيگانه و بي ربط به نزاع است مي باشد ؛ زيرا آيه اول اشعار دارد به
اين كه آنها مورد پرستش واقع مي شدند در حالي كه شخص توسل جوينده به
عالم ، او را عبادت نمي كند بلكه معتقد است او بهواسطه علمش نزد خداوند مزيتي
دارد كه اين امر ، موجب توسل گرديده است . در آيه دوم نيز خواندن همراه با خدا مطرح
گرديده است در حالي كه متوسل به عالم فقط خدا را مي خواند و توسل او
درواقع به عمل صالحي است كه برخي بندگان انجام مي دهند مشابه توسل آن سه تن كه
زير صخره گرفتار آمده بودند به عمل صالحشان . و در پاسخ به استنادكنندگان به آيه سوم
نيز بايد گفت اشخاص مذكور در آيه ، كساني را
1. زمر : 3 ؛ ما آن بت ها را
نمي پرستيم مگر براي اين كه به نيكي ما را به خداوند مقرب سازند .
2. جن : 18 ؛ همراه خدا هيچ فرد ديگري را
نخوانيد .
3. رعد : 14 ؛ دعوت حق اختصاص به خدا
دارد و كساني كه جز او را مي خوانند هيچ حاجتي از آنها اجابت نشود .
|
67 |
|
مي خواندند كه آنها را اجابت نمي كردند و خداي
استجابت كننده را صدا نمي زدند ، در حالي كه متوسل به عالم ، به جز خدا را
نمي خواند و نه غير خدا را مي خواند . و نه كسي را در درخواست خود با خدا
شريك مي گيرد . بنابراين اگر اين مفهوم روشن شود به وضوح ادله
ممانعت كنندگان از توسل ، مردود مي شود ؛ چراكه استدلال به ادله اي
دارند كه خارج از محلّ نزاع است .
گروهي ديگر ، براي منع توسل استدلال به اين آيات
نموده اند :
ـ ( لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْءٌ ) ؛
ـ ( قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَلا
ضَرًّا ) ؛
اين دو آيه ، تصريح دارد كه پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) چيزي از امر الهي را دراختيار ندارد و نمي تواند ضرر و
نفعي را نيز متوجه خود كند ؛ پس چگونه ممكن است براي ديگران مالك ضرر و نفع باشد ؟
بايد توجه داشت كه در اين دو آيه دليلي براي منع توسل به آن حضرت يا ديگر انبيا ،
اوليا و علما وجود ندارد ؛ زيرا خداوند براي پيامبر ، مقام محمود قرارداده است كه
همان مقام شفاعت عظمي است و ازمردم خواسته است كه از او سؤال و طلب نمايند و به او
گفته است : درخواست كن تا به تو عطا شود و شفاعت كن تا
1. آل عمران : 128 ؛ چيزي از امور به دست
تو نيست .
2. اعراف : 188 : بگو : من مالك هيچ نفع و
ضرري براي خويش نيستم .
|
68 |
|
مورد قبول قرار گيرد ؛ البته در كتاب خداوند عزيز ، ذكر گرديده كه
شفاعت به اذن خداوند است و جز براي افراد مورد رضايت خداوند عملي
نمي باشد .
از دلايل ديگري كه استدلال به منع توسل كرده اند سخن
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) است كه وقتي آيه : ( وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ
اْلأَقْرَبِينَ ) نازل شد فرمود : « يا فلان بن فلان ، لا أملك لك من
الله شيئاً ويا فلانة بنت فلان لا أملك لك من الله شيئاً » ؛ ( 1 )
كه البته در اين سخن به اين مطلب تصريح شده است كه پيامبر نمي تواند به كسي كه
خداوند نسبت به او اراده ضرر كرد ، نفعي برساند همچنان كه نمي تواند ضرري
به فردي رساند كه خداوند نفع او را اراده كرده است و اين كه حتّي حضرت
نمي تواند دربرابر اراده خداوند ، به خويشاوندانش كمك كند . و اين مسأله براي هر
مسلماني واضح است و اين مسأله به معني عدم توسل به او در درخواست از خداوند
نيست ؛ زيرا در توسل ، طلب كردن از كسي مطرح است كه امر و نهي به عهده اوست جز
اين كه سائل با سؤال خويش چيزي را كه سبب اجابت مي گردد پيش
مي فرستاد و سؤال تنها از خداوند ، صاحب منع و عطا كه خود مالك روز جزاست ،
مي باشد .
1 . فلاني و فلاني بدانيد كه من نمي توانم براي
شما از جانب خداوند ضمانتي داشته باشم .
|
69 |
|
توسل به آثار پيامبر ( صلي
الله عليه وآله )
بدون شك صحابه به آثار پيامبر ( صلي الله
عليه وآله ) تبرك مي جسته اند و اين تبرك يك معني بيشتر ندارد و آن
هم توسل به آثار پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) براي
تقرب به خداست چراكه توسل صورت هاي گوناگون دارد .
حال چگونه مي توان قبول كرد كه به آثار پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) توسل جسته شود و به خود حضرت توسل
نجويند ؟ آيا توسل به فرع صحيح و به اصل غيرصحيح است ؟ ! آيا توسل به آثاري كه شرافت و
عظمت و كرامت آن بهواسطه صاحب اثر است صحيح است و معقول است كه گفته شود
توسل به پيامبر ( صلي الله عليه
وآله ) جايزنيست ؟ ( سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ
عَظِيمٌ ) .
روايات وارده در اين زمينه بسيار است كه ما به مشهورترين آن اكتفا
مي كنيم ؛ مثلاً خليفه دوم عمر بن خطاب هنگامي كه وفاتش فرامي رسد
به شدت اصرار مي كند كه در كنار پيامبر ( صلي الله
عليه وآله ) دفن شود و فرزندش عبدالله را براي اجازه گرفتن از عايشه رهسپار
مي كند . عايشه اظهار مي دارد كه آن مكان را براي خودش درنظر گرفته بوده
است و مي گويد : من آن جا را براي خودم درنظر گرفته بودم و اينك عمر را بر
خويش مقدم مي دارم . عبدالله مي رود و اين مژده بزرگ را به پدرش عمر
مي دهد و عمر مي گويد : الحمد لله ، هيچ چيزي براي من
مهم تر از اين نبود . مشروح اين قصه در صحيح بخاري آمده است . حقيقتاً معني اين
حرص از سوي عمر و عايشه چيست ؟ و چرا دفن شدن دركنار پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) مهم ترين و محبوب ترين
امر ، نزد عمر است ؟
|
70 |
|
آيا تفسير آن جز توسل به پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) بعد از وفات حضرت و تلاش براي تبرك جستن به او بهوسيله دفن
در نزديكي اوست ؟ در جاي ديگر « ام سليم » سر مشكي را كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) از
آن نوشيده اند جهت تبرك مي برد و انس مي گويد كه سر مشك نزد
ماست .
وصحابه را
مي بينيم كه هنگام تراشيدن سر حضرت ، براي تملك حتي
يك موي حضرت با يكديگر مسابقه مي دهند .
و أسما ، دختر ابوبكر جبّه حضرت رسول را براي شفاي مريضان نزد خويش
نگه مي دارد يا انگشتري پيامبر ( صلي الله عليه
وآله ) پس از حضرت توسط ابوبكر و عمر و عثمان دست به دست مي گردد
تا اين كه از دست عثمان به درون چاهي مي افتد .
همه اين احاديث صحيح و اثبات گرديده است و در باب تبرك از آن سخن
خواهيم گفت ؛ اما آن چه را كه الان درصدد آن هستيم اين است كه از خود بپرسيم
چرا اين همه دقت از صحابه براي حفظ آثار پيامبر ( صلي الله
عليه وآله ) وجود داشته است ؟ ( دهانه مشك ، مو و عرق حضرت ، جبه ، انگشتري ، محل
نماز و . . . ) مقصود صحابه چه بوده است ؟ آيا تنها براي حفظ خاطرات بوده است ؟ يا آنها
را محفوظ داشته اند تا در موزه قرار دهند ؟ اگر اولي هدف بوده است چرا هنگام
مرض و بلا به آن روي آورده و توجه مي كنند ؟ و اگر دومي هدف است كجاست اين موزه
كذايي و چگونه چنين فكر بديعي به ذهن آنان خطور نموده است ؛
|
71 |
|
( سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظِيمٌ ) .
بنابراين ، دليل و هدفي جز تبرك به آثار پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) و توسل به آنها در دعا نزد خدا باقي
نمي ماند ؛ زيرا خداوند مورد دعا و پرستش و هم او عطاكننده است و همه بندگان
تحت فرمان اويند و براي خويش نيز مالك امري نمي باشند ، چه رسد به ديگران ؛ مگر
آن كه خداوند سبحان اجازه فرمايد .
توسل پيامبر ( صلي الله
عليه وآله ) به حقّ سائلين
از ابي سعيد خدري نقل شده است كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) فرمود :
« من خرج من بيته إلي الصلاة فقال : اللهم إنّي أسألك بحق
السائلين عليك وبحق ممشاي هذا فإنّي لم أخرج أشراً ولا بطراً ولا رياءً ولا سُمْعة
خرجت اتقاء سخطك وابتغاء مرضاتك ، فأسألك أن تعيذني من النار ، وأن تغفرلي ذنوبي ،
إنّه لا يغفر الذنوب إلاّ أنت ، أقبل الله بوجهه واستغفر له سبعون ألف
ملك » ( 1 ) .
1 . الترغيب و الترهيب ، ج1 ، ص179 ؛ هركس به قصد نماز از
خانه اش خارج شود و بگويد خدايا از تو مسألت مي كنم به حق
درخواست كنندگان از تو و به حق گامهايي كه بسوي تو بر مي دارم چرا كه به
قصد ريا و گردنكشي و شرارت و تظاهر خارج نشده ام ؛ بلكه به نيت كسب رضاي تو و
پرهيز از خشم و غضب تو بيرون آمدم ؛ پس از تو مي خواهم كه مرا از آتش پناه دهي
و گناهانم را ببخشي چرا كه جز تو بخشاينده گناه وجود ندارد ( اگر كسي چنين كند )
خداوند به او روي مي كند و هفتاد هزار فرشته براي او استغفار
مي كنند .
|
72 |
|
توسل به قبر پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) با ارشاد عايشه
امام « حافظ دارمي » در كتاب « سنن » باب « ما أكرم الله تعالي نبيه
بعد موته » مي گويد : « ابونعمان » ، با وسائطي از « ابوالجوزاء اوسي بن
عبدالله » روايت كرده كه گفت : مدينه گرفتار قحطي شديد شده بود ، مردم به عايشه شكايت
بردند ، او گفت : به قبر پيامبر ( صلي الله عليه وآله )
روي بياوريد و راهي را از آن جا به آسمان قرار دهيد به گونه اي كه
هيچ سقفي بين قبر و آسمان فاصله نيندازد ، راوي مي گويد : مردم چنين كردند و
باران باريد به گونه اي كه گياهان روييدند و شتران فربه شدند و آن سال به
سال فتق ( يعني گشايش و توسعه ) ناميده شد . ( 1 ) اين نمونه توسل به قبر
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) است نه از حيث قبر بودن ؛
بلكه از اين جهت كه شريف ترين مخلوقات و حبيب پروردگار جهانيان را در خود جاي
داده است و به خاطر اين مجاورت ، شرافت يافتهوسزاوار مناقب بزرگ
گرديده است .
توسل به قبر پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) در زمان خلافت عمر
حافظ « ابوبكر بيهقي » گفته است : « ابوعمر بن مطر » با چند واسطه از
« مالك » نقل كرده كه گفت : در زمان « عمر بن خطاب » مردم دچار خشكسالي شدند . مردي نزد
قبر
1 . سنن دارمي ، ج1 ، ص43
|
73 |
|
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) آمد و
گفت : اي رسول خدا ، براي امتت طلب باران كن كه آنها در معرض هلاكت اند .
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) شب به خواب او آمده و
فرمودند : نزد عمر برو به او سلام برسان و به آنها خبر بده كه باران خواهد باريد و
به او بگو : با فراست باش ، با فراست باش . پس آن مرد نزد عمر آمد و به او خبر داد .
عمر گفت : پروردگارا ، كوتاهي نمي كنم مگر جايي كه از آن عاجز باشم .
توسل مسلمانان به پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) در روز يمامه
« حافظ بن كثير » مي گويد كه شعار مسلمانان در روز جنگ يمامه
« يا محمداه » بود و نص قول او چنين است : خالد بن وليد پرچم را حمل نمود و از ميان
آنها عبور كرد تا به جبال مسيلمه رسيد و تمام تلاش خود را به كار برد كه به او دست
يابد و او را به قتل رساند ؛ سپس برگشت و بين دو گروه ايستاد و مبارز طلبيد و گفت :
من « ابن وليد العود » و « ابن عامر و زيد » هستم ؛ سپس شعار مسلمانان را سر داد و در آن
روز شعارشان « يا محمداه » بود .
توسل به ديگران ( جز پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) )
از عتبة بن غزوان ، از پيامبر ( صلي الله
عليه وآله ) نقل شده است كه فرمود : « هرگاه كسي از شما چيزي را گم كند يا نياز
به كمكي داشته باشد و در جايي باشد كه ياوري ندارد ،
1. البداية والنهاية ، ج6 ، ص324
|
74 |
|
پس بگويد : يا عبادالله
اعينوني ( 1 ) چرا كه خداوند بندگاني دارد كه ما آنها را
نمي بينيم . »
از ابن عباس نقل شده كه حضرت رسول ( صلي
الله عليه وآله ) فرمودند :
« انّ لله ملائكة في الأرض سوي الحفظة ، يكتبون ما يسقط من
ورق الشجر ، فإذا أصاب أحدكم عجزة بأرض فلاة فليناد أعينوني يا عباد
الله » . ( 2 ) اين روايت را طبراني آورده و رجال آن ، ثقه
هستند .
از عبدالله بن مسعود نيز نقل شده كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) فرمودند : « إذا
انفلتت دابة أحدكم بأرض فلاة فليناد : يا عبادالله أحبسوا يا عبدالله
أحبسوا ، فإنّ لله حاضراً في الأرض سيجيبه » . ( 3 )
توسل عمر به عباس
« بخاري » در صحيح خود از « انس » نقل مي كند كه در هنگام
خشكسالي « عمر بن خطاب » با توسل به « عباس بن عبدالمطلب » طلب باران مي كرد و
مي گفت : خداوندا ما
1 . اي بندگان خدا مرا ياري كنيد .
2 . خداوند علاوه بر ملائكه كاتب ، كه همه چيز حتي
افتادن برگي از درخت را مي نگارند ، فرشتگان ديگري در زمين دارد ؛ پس هرگاه در
بيابان دچار مشكلي شديد صدا بزنيد : اي بندگان خدا مرا كمك كنيد .
3 . مجمع الزوائد ، ج10 ، ص132 ؛ اگر مركب شما در بيابان
فرار كرد صدا بزنيد : اي بندگان خدا او را نگه داريد ، اي بندگان خدا او را نگه
داريد . و خدا در زمين بندگان حاضري دارد كه او را نگه مي دارند .
|
75 |
|
توسل به پيامبرمان مي كرديم و تو باران بر ما نازل
مي كردي و امروز ما متوسل به عموي پيامبرمان شده ايم ، پس بارانت را بر ما
نازل فرما .
« زبير بن بكار » در « انساب » از طريق ديگري اين قصه را به صورت
مفصل تر آورده است كه خلاصه آن چنين است :
از عبدالله بن عمر ، نقل شده است كه : عمر بن خطاب در سال
« رماده » ( 1 ) به عباس بن عبدالمطّلب توسل جست ، به ميان مردم رفت ، سخنراني
كرد و گفت : اي مردم ! نگاه رسول خدا به عباس ، نگاه پسر به پدر بود ؛ پس شما نيز به او
اقتدا كنيد و عمويش را وسيله اي به درگاه خدا قرار دهيد ، پس اي عباس دست به
دعا بردار .
و از جمله دعاهايي كه عباس نمود ، چنين بود : خدايا هيچ بلايي جز
بهواسطه گناه نازل نمي شود و جز بهواسطه توبه برطرف نمي گردد ؛ اينك مردم
به واسطه نسبت من
با پيامبر ( صلي الله عليه وآله )
به من روي آورده اند و اين دستان گناهكار ماست كه به سوي تو بلند است و
چهره نادم ماست كه رو به تو كرده است ، پس بر ما باران ببار و حرمت
پيامبرت را
درمورد عمويش حفظ فرما . پس باران مانند سيل بر آنها فروريخت ، زمين بارور شد و معيشت
مردم برقرار گرديد .
1 . از آن جهت آن سال را رماده گفته اند كه
به سبب عدم بارش باران شن ها به آسمان برمي خواست .
|
76 |
|
و مردم بر سر عباس ريخته او را مسح كرده مي گفتند : گوارايت
باد اي ساقي حرمين ! و عمر گفت : به خدا قسم اين وسيله ارتباط و تقرّب خداوند
بود و در همين زمينه است كه « عباس بن عتبه » پسر برادرش ابياتي سرود ، از جمله :
بعمي سقي الله الحجاز وأهله عشية يستقي بشيبته
عمر
ابن عبدالبر در برخي روايات چنين گفته است : كه آسمان دهان
مشك هايش را گشود و باران چون كوهي فروريخت به گونه اي كه
گودي ها با بلندي مساوي گشت و زمين سبز گرديد و معيشت مردم به سامان آمد ؛ سپس
عمر گفت : به خدا قسم كه اين همان وسيله به درگاه الهي و جايگاه نزد اوست .
همان گونه كه دانستي وسيله قراردادن بزرگان به سوي
خداوند ، عبادت آن وسايل نيست ، مگر اين كه كسي آنها را « رب » به حساب آورد ،
همان گونه كه بت پرستان چنين برخوردي نسبت به بت ها داشتند وگرنه
اگر كسي چنين اعتقادي نداشته باشد ، ضمن اين كه از جانب خداوند مأمور به
استفاده از وسايل است درواقع اين وسيله جويي خود عبادت خداوند آمر
مي باشد .
1. در آن شبي كه عمر بهواسطه عموي پيرم
طلب باران كرد ، خداوند بهواسطه او حجاز و اهلش را سيراب گرداند .
|
77 |
|
قصه عتبي در توسل
ابن كثير مي گويد : گروهي از جمله : شيخ ابومنصور صباغ ، حكايت
مشهوري را از عتبي نقل كرده اند كه گفته است : كنار قبر پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) نشسته بودم كه عرب بياباني آمد و گفت :
السلام عليك يا رسول الله ، شنيده ام كه خداوند مي گويد : ( وَ لَوْ
أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ
اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً
رَحِيماً ) ؛ ( 1 ) و اكنون با استغفار از گناهان به سويت
آمده ام و تو را نزد پروردگارم شفيع قرار داده ام ، سپس اين اشعار را
خواند :
يا خير من دفنت بالقاع أعظمه فطاب من طيبهن القاع
والأكم
نفسي الفداء لقبر أنت ساكنه فيه العفاف وفيه الجود
والكرم
پس از رفتن اعرابي ، خواب بر من غلبه كرد و در خواب
ـــــــــــــــــــــ1 . نساء : 64 ؛ اگر آنها كه بر خويش ستم كردند ، نزد تو
آمده و به درگاه خدا استغفار كرده و رسول نيز برايشان استغفار نمايد ؛ البته خداوند
را توبه پذير و مهربان مي يابند .
2. مقريزي ، من احاديث الشيعه والسنة
وسيرتهم . . . ، ج14 ، ص615 ؛ اي بهترين كسي كه پيكرش در اين زمين
جاي گرفتو از عطر آن پستي و بلندي اين ديار معطّر شد ؛ جانم به فداي قبري كه تو
در آن سكني گزيده اي ، قبري كه عفاف وجود و كرم را در خود جاي داده است .
|
78 |
|
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) را
ديدم كه فرمود : نزد آن اعرابي برو و به او بشارت بده كه خداوند او را بخشيده است .
اين قصه را امام نووي در كتاب معروفش « الإيضاح » در باب 6 ، ص498 بيان كرده است
همچنان كه « ابن كثير » در تفسير مشهورش ذيل آيه ( وَ لَوْ أَنَّهُمْ
إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ . . . ) بيان داشته است .
و « امام قرطبي » در تفسيرش به نام « الجامع » قصه اي شبيه
اين را نقل نموده است و مي گويد : « ابوصادق » از علي نقل مي كند كه گفت :
بعد از سه روز كه از دفن پيامبر گذشته بود ، عربي بياباني نزد قبر آمد ، خود را روي
قبر انداخت و از خاك قبر بر سرش ريخت و گفت : اي رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) ما سخن تو را شنيديم و آن چه را
از خدا دريافته بودي ما از تو گرفتيم و از جمله آيات نازل شده بر تو اين آيه
است : ( وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ . . . ) و من بر
خود ستم كرده ام و آمده ام تا تو برايم استغفار كني ؛ پس صدايي از قبر
برخاست كه مي گفت : محققاً تو مورد آمرزش قرار گرفته اي .
شبهه اي مردود
همه اين احاديث و روايات ، توسل را اثبات و تأييد مي كنند ؛
اما اگر كسي شبهه كند كه اين امر اختصاص به زمان حيات حضرت دارد ، بايد جواب
داد :
1. تفسير قرطبي ، ج5 ، ص265
|
79 |
|
دليلي براي اين اختصاص وجود ندارد ؛ زيرا روح بقا دارد و احساس و
درك و دريافت توسط روح انجام مي گيرد .
ديدگاه اهل سنت و جماعت نيز چنين است كه مرده مي شنود و حس
مي كند و درك مي كند ، از خير بهره مند و شاد مي شود و از شر ،
ناراحت و آزرده مي گردد . و اين امر نسبت به هر انساني قابل تطبيق است و از
همين روست كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) اهل قليب را
كه از كفار قريش بودند در روز بدر صدا زد و فرمود : « يا عتبة ، يا شيبة ، يا ربيعة » به
حضرت گفتند : چگونه آنها را صدا مي زني در حالي كه لاشه اي بيش
نيستند ؟ حضرت فرمود : شما شنواتر از آنها نيستيد و لكن آنها قادر به پاسخگويي
نمي باشند ؛ بنابراين اگر مطلب يادشده در مورد همه انسان ها صادق است ،
چگونه در مورد بهترين ، گرامي ترين و بزرگ ترينِ خلائق ، درست نباشد ؟
بدون شك حضرت كامل ترين احساس و برترين ادراك و
قوي ترين دريافت را داراست ؛ ضمن اين كه به صراحت ـ در روايات بسيار ـ
اشاره شده است كه حضرت كلام را مي شنود و سلام را جواب مي گويد و اعمال
امت بر او عرضه مي شود و او در برابر بدي هاي امتش استغفار و در برابر
خوبي ها ، شكر مي گويد .
|
80 |
|
و ارزش انسان درواقع به مقدار ادراك ، احساس و دريافت اوست نه به
زندگي اش و از همين روست كه مي بينيم بسياري از زندگان را خداوند از
احساس و دريافت محروم نموده است و از همان فكر كوتاه و ذوق ناچيز خويش نيز بهره
نمي برند و بايد آنها را در صفوف مردگان به حساب آورد والعياذ
بالله .
صحابه از پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) ، طلب شفاعت مي كنند
برخي چنين پنداشته اند كه در دنيا نمي توان از
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) طلب شفاعت كرد و برخي ديگر از لجوجان اين امر را شرك و
گمراهي مي دانند و به اين آيه استناد مي كنند : ( قُلْ لِلّهِ
الشَّفاعَةُ جَمِيعاً ) . ( 1 ) اين استدلال باطل است با دو دليل ،
كه بيانگر فهم نادرست آنان است :
1 ـ هيچ نصّي در كتاب و سنت وجود ندارد كه طلب شفاعت از پيامبر را
در دنيا نهي كرده باشد .
2 ـ آيه مذكور دلالت بر مدعاي ذكرشده ندارد ، بلكه اين آيه مانند
بسياري از آيات ديگر ، بيانگر مختص بودن همه آن چه در ملكيت خداوند است به او ،
و عدم تعلقش به ديگران است به اين معني كه او تصرف در آنها مي كند و اين امر ،
نفي كننده عطاي او به هركس كه بخواهد نيست ؛
1 . زمر : 44 ؛ بگو : شفاعت جملگي از آن خداست .
|
81 |
|
زيرا او مالك ملك است به هركس بخواهد مي دهد و از هركس
بخواهد مي ستاند و مشابه اين آيه است آيه : ( لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ
الْحَمْدُ ) . ( 1 ) و پس از وصف خويش به مالك الملك مي گويد :
( تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ
تَشاءُ ) .
پس همان گونه كه خدا به هركس هرچه بخواهد مي دهد و از
عزتي كه اختصاص به خويش دارد به رسول و مؤمنين مي دهد ، از شفاعتي كه اختصاص به
او دارد به انبيا و بندگان صالحش ؛ بلكه به بسياري از بندگان مؤمنش ـ طبق روايات
صحيح متواتر ـ عطا مي كند .
چه مشكلي بهوجود مي آيد اگر انسان از مالكي ، برخي از مايملكش
را درخواست كند ، به خصوص اگر آن مالك كريم و سائل به شدت محتاج و نيازمند
به آن چيز باشد . آيا شفاعت چيزي جز دعا كردن است و دعا نيز مورد اذن و مقبوليت قرار
گرفته ، به خصوص اگر از جانب پيامبران و صالحان باشد ، چه در زمان حيات چه پس از
وفات ، در قبر و چه در روز قيامت .
بنابراين ، حقّ شفاعت به كساني كه پيماني با خدا دارند
ـــــــــــــــــــــ1 . تغابن : 1 ؛ سلطنت و ستايش از آن اوست .
2. آل عمران : 26 ؛ خدايا تو به هركس
بخواهي سلطنت بخشي و از هركس بخواهي بازستاني .
|
82 |
|
عطا گرديده است و خداوند عزّ وجلّ شفاعت را درمورد هركس كه با
توحيد از دنيا برود مي پذيرد .
اين سخن ثابت شده كه برخي از اصحاب از پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) طلب شفاعت كردند و پيامبر ( صلي الله
عليه وآله ) نفرمود چنين درخواستي شرك است ، تو بايد از خدا طلب كني و چيزي را براي
او شريك قرار ندهي . و پيامبر مي فرمود : ان شاء الله چنين خواهم كرد .
اين روايت را « ترمذي » در سنن در باب « ما جاء في صفة الصراط » آورده
و آن را حسن دانسته است . همين طور درخواست شفاعت از ديگر اصحاب نيز مطرح
گرديده است .
اگر طلب شفاعت از حضرت در دنيا و در زمان حيات ايشان صحيح است
مي توان گفت كه آن امر بعد از وفات حضرت نيز اشكالي ندارد ؛ بنابرآن چه
اعتقاد اهل سنت و جماعت در مورد حيات برزخي انبيا است و پيامبر ما محمد ( صلي الله عليه وآله ) كامل ترين و بزرگ ترين
آنها در اين زمينه است ، چراكه سخن را مي شنود و اعمال امت بر او عرضه
مي شود و از خدا برايشان طلب استغفار مي كند و خداي را حمد مي كند و
صلوات مصلّين به او مي رسد ؛ حتي اگر در دورترين نقطه اين سرزمين باشد ،
همان گونه كه در حديثي ـ كه جمعي از حفاظ حديث آن را صحيح دانسته اند ـ
اين مطلب آمده است :
|
83 |
|
« حياتي خير لكم تحدثون ويحدث لكم ومماتي خير لكم تعرض
أعمالكم عليّ فإن وجدت خيراً حمدت الله وإن وجدت شراً استغفرت الله
لكم » .
اياك نعبد واياك نستعين
يَسْتَجِيبُلَهُ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ ) ؛ ( 4 ) ـــــــــــــــــــــ
1. حيات من براي شما خير است ، چرا كه
با من سخن مي گوييد و با شما سخن گفته مي شود و وفات من نيز براي شما خير
است ؛ زيرا اعمال شما بر من عرضه مي شود ، اگر در آن خيري ببينم خداي را حمد
مي كنم و اگر بدي و شر ببينم براي شما از درگاه خدا استغفار مي كنم .
2 . يونس : 106 و 107 ؛ غير از خدا چيزي را كه براي تو
نفع و ضرري ندارد نخوان كه در اين صورت از ظالمان خواهي بود و اگر خداوند ضرري
را متوجه تو كند كسي جز او دفع آن را نتواند .
3 . عنكبوت : 17 ؛ نزد خداوند روزي بجوييد و او را عبادت
كنيد .
4 . احقاف : 5 ؛ چه كسي گمراه تر از فردي است كه
خداياني جز الله را مي خواند ، كساني كه تا روز قيامت نيز او را اجابت
نمي كنند .
|
84 |
|
( أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَيَكْشِفُ
السُّوءَ ) ؛ ( 1 ) بنابراين همه گونه عبادت تنها براي خداست ،
و هيچ بخشي از آن را نمي توان به سوي ديگران ـ هركس كه باشد ـ
جهت دهي كرد .
ما معتقديم كه خداوند خالق بندگان و افعال آنهاست و هيچ موجودي جز
او ـ اعمّ از زنده يا مرده ـ تأثيرگذار نمي باشد ، و هيچ كس با خداوند در
انجام يا ترك كار يا روزي رساني و زنده كردن و ميراندن شريك نمي باشد و
هيچ احدي قدرت بر انجام يا ترك كاري را مستقلاً يا با مشاركت خداوند يا در مراتب
كمتر از اين ندارد .
بنابراين ، يگانه تصرف كننده در هستي ، خداوند تعالي است
و هيچ كس مالك چيزي نيست مگر هنگامي كه خداوند به او تمليك كند و اجازه تصرف
دهد ؛ هيچ انساني براي خودش ـ چه رسد به ديگران ـ مالك نفع و ضرر و مرگ و زندگي و
حشر و نشر نيست مگر مواردي كه خدا بخواهد و با اذن او . بنابراين ، نفع و ضرر محدود
به اين مرزها و مقيد به اين شرايط است و نسبت دادن اين امور به خلق از باب اسباب
بودن آنها و كسب اين امور است نه از باب خلق و ايجاد كردن يا تأثيرگذاري يا علت
بودن آنها
است . بنابراين چنين نسبت هايي مجازي است نه حقيقي ؛
ـــــــــــــــــــــ1 . نمل : 62 ؛ چه كسي دعاي مضطر را اجابت و بدي را از
او برطرف مي كند .
|
85 |
|
ولي مردم تعبيرات گوناگوني از اين واقعيت دارند . ( 1 )
برخي در استعمال مجاز و بيش از حد زياده روي مي كنند و
به گونه اي دچار شبهات لفظي مي گردند كه حقيقتاً از آن بري
مي باشند و درواقع قلب آنها تسليم توحيد محض و تنزيه خداوند تعالي است .
توجه به پيامبر ( صلي الله
عليه وآله ) و ياري خواستن از ايشان
چنان كه ذكر شد ما اعتقاد قطعي و محكم داريم كه اصل در ياري
خواستن ، استغاثه ، صدازدن و مسألت از خداست و تنها او ياري كننده و فريادرس و
اجابت گر است و خود فرموده است : ( وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي
أَسْتَجِبْ لَكُمْ ) .
بنابراين هركس از مخلوقي كمك بخواهد يا فريادخواهي كند يا صدايش
زند يا از او طلب نمايد ـ خواه زنده يا مرده ـ و اعتقادش اين باشد كه او خودش
مستقلاً بدون استعانت از خدا ضرر يا نفع مي رساند ، اين فرد مشرك است . و ليكن
خداوند اجازه داده است كه مردم ، برخي از برخي ديگر كمك بگيرند يا فريادرسي بخواهند
وفرمان داده كه هركس از او كمك خواسته مي شود ، كمك كند و هركه مورد فريادرسي
قرار مي گيرد به ياري او بشتابد و هركه را صدا مي كنند اجابت
كند
1 . اين نكته بحث مفصلي تحت عنوان « مجاز عقلي و كاربرد
آن » دارد .
2. غافر : 60 ؛ پروردگارتان گفته است
بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را .
|
86 |
|
و احاديث در اين زمينه بسيار است كه به فريادرسي درمانده ،
كمك محتاج وگره گشايي مشكلات ، توصيه مي كندوپيامبر ( صلي الله عليه وآله ) بزرگ ترين انساني است كه بهوسيله
او نزد خداوند براي حل مشكلات و برآورده شدن حاجات فريادرسي مي شود .
چه شدت و سختي اي بزرگ تر از سختي روز قيامت ، هنگامي كه
وقوف به طول انجامد و فشار بالا گيرد و حرارت و عرق ريزان مردم را احاطه كند ،
با اوج گرفتن اين شدت و به نهايت رسيدن آن مردم به بهترين خلق خدا استغاثه جسته و
او را وسيله به درگاهش قرار مي دهند همان گونه كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) مي فرمايد : « وبيناهم
كذلك استغاثوا بآدم » ؛ ( 1 ) و حضرت از لفظ استغاثه استفاده
مي كنند و همين لفظ در صحيح بخاري آمده است .
كمك خواهي و طلب فريادرسي از خدا بهواسطه حضرت
رسول ( صلي الله عليه وآله ) در مصائب
دلايل ونصوص فراواني بر اين مضمون وارد شده است كه هنگام خشكسالي
و نباريدن باران ، مردم به حضرت پناه مي بردند ، او را شفيع و وسيله قرار
مي دادند و به واسطه او به خداوند استغاثه مي جستند ، حالِ خويش را بر
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) عرضه مي كردند و از
بلا و گرفتاري خويش به او شكوه مي بردند .
1 . در چنين حالتي مردم به آدم استغاثه
مي جويند .
|
87 |
|
مثلاً مي بينيم كه عرب بياباني در روز جمعه ، هنگامي كه حضرت
مشغول خطبه نماز است فرياد مي زند و مي گويد : اي رسول خدا ! اموال ما از
بين رفته و راه ها بر روي ما بسته شده است ، از خداوند بخواه كه به فرياد ما
برسد ؛ آن گاه باران شروع به باريدن كرد و تا جمعه بعد ادامه يافت . آن فرد نزد
حضرت آمد و عرض كرد : خانه هاي ما خراب شده و چهارپايان به هلاكت
افتاده اند و از شدت باران راه ها بر ما بسته شده است ؛ پس حضرت دست به
دعا برداشت ، ابرها به سويي رفتند و بارش باران به بيرون شهر جهت داده شد . اين
روايت را « بخاري » در كتاب « الاستسقاء » باب « سؤال الناس الامام استسقاء إذا قحطوا »
آورده است .
پيامبر ( صلي الله عليه
وآله ) تكيه گاه ، پناه و نگهدارنده
« حسان بن ثابت » ( شاعر پيامبر ( صلي الله
عليه وآله ) ) او را ندا مي كند و حضرت را تكيه گاهي مورد اعتماد و
حصني براي پناه جويي مي شمارد :
يا ركن معتمد و عصمة لائذ وملاذ منتجع وجار
مجاور
يا من تخيره الإله لخلقه فحياه بالخلق الزكي
الطاهر
|
88 |
|
أنت النبي وخير عصبة آدم يا من تجود كفيض بحر
زاخر
ميكال معك وجبرئيل كلاهما مدد لنصرك من عزيز
قادر
حضرت حمزه فاعل خير و كاشف كرب
« ابن شاذان » از « ابن مسعود » نقل كرده است كه گفت : ما هرگز نديديم
كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) به شدتي كه بر
حمزه گريست بر چيزي گريسته باشد و حضرت ( صلي الله عليه
وآله ) او را رو به قبله نهاد و بالاي جنازه اش ايستاد و آن قدر
گريست كه صداي هق هق گريه ، گلويش را بست در حالي كه مي گفت : « يا
حمزة ! يا عمّ رسول الله وأسد الله وأسد رسوله يا حمزة فاعل الخيرات ! يا حمزه كاشف
الكربات ! يا ذاب عن وجه رسول الله ! »
1. اي تكيه گاه مورد اطمينان و اي
دژ پناه آورندگان و پناه متوسلان و همراه مجاوران و اي آن كه خداوند او
را براي خلقش برگزيد و به او اخلاق پاك و پاكيزه عطا كرد ؛ تويي پيامبر و بهترين از
سلاله آدم ، اي كه مانند دريايي لبريز از جود و بخششي ، ميكاييل و جبرييل هردو براي
نصرت تو از جانب خداوند عزيز قادر با تو همراه گشته اند ( ابن عبدالبرّ ،
الاستيعاب ، ج1 ، ص276 ) .
2. اي حمزه ! اي عموي رسول خدا ! اي شير
خدا و رسول ، اي عامل نيكوكاري و اي برطرف كننده سختي ها ، اي
دفاع كننده از رسول خدا ( المواهب اللدنيه ، ج1 ، ص212
|
89 |
|
عدم تفاوت حيات و مرگ در توسل
اگر كسي بگويد : فريادخواهي از حضرت و شكايت به او و شفاعت و
ياري طلبيدن از او و همه مواردي كه در اين زمينه مطرح است ، فقط در زمان زندگي
حضرت صحيح است و بعد از مرگ ايشان كفر است يا با كمي تسامح بگويد مشروع نيست يا
جايز نمي باشد ، ما در جواب مي گوييم :
اگر فريادخواهي و توسل در حيات پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) صحيح باشد ، انبيا و بندگان مورد عنايت خداوند در قبور نيز
زنده هستند و اگر فقيه دليلي بر صحت توسل و استغاثه به حضرت جز قياس اين امر با
توسل و استغاثه در زمان حيات نداشته باشد ، برايش كافي است ، زيرا پيامبر زنده و به
امور امت خويش عنايت و توجه دارد و با اجازه خداوند در مسايل امت تصرف مي كند ،
از مسايل آنها آگاه و صلوات مصلّين بر او عرضه مي شود و سلام امت با وجود كثرت
به او مي رسد .
و هركس آشنايي با عالم ارواح و خصوصيات آنها داشته باشد بالأخص
ويژگي هايي كه خداوند براي روح هاي بلند قرار داده است ، قلبش با اين
ايمان گشايش مي يابد چه رسد خصايص روح پيامبر ( صلي الله
عليه وآله ) كه روح الأرواح و نورالأنوار است .
|
90 |
|
ادعاي باطل
اين كه ادعا مي شود ، مرده قدرت انجام كاري ندارد ، باطل
است و بر اين مبنا است اگر معتقد باشند مرده به طور كامل تبديل به خاك
مي شود و چنين اعتقادي عين ناداني است ؛ زيرا از پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) بلكه از خداوند جلّ جلاله اخبار
ثابتي در مورد زندگي ارواح و بقاي آنها بعد از جدا شدن از جسم رسيده است . از جمله :
و روز بدر كه
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) ارواح را
صدا زد و فرمود : « يا ابا جهل ! يا عتبة بن ربيعه ! يا شيبة بن ربيعة ، يا امية
بن خلف ، هل وجدتم ما وعدكم ربّكم حقّاً ؟ فإنّي وجدت ما وعدني ربّي
حقّاً » آن گاه به حضرت گفته شد : اين چه عملي است ؟ و حضرت فرمود : شما
از آنها شنواتر نيستيد .
اكنون يك سؤال
آيا اين افراد مخالف ، اعتقاد دارند كه شهدا زنده اند و نزد
پروردگار روزي مي خورند همان گونه كه قرآن به آن تصريح كرده است يا نه ؟
اگر اعتقاد ندارند كه ما با آنها سخني نداريم چرا كه آنها قرآن را تكذيب
مي كنند آن جا كه مي گويد :
1. حياة الانبياء ( عليهم السلام ) و . . . مسند أحمد بن حنبل ، ج3 ، ص104 ؛ اي
عمرو ابن هشام ! اي عتبة بن ربيعه ! اي فلان بن فلان ! ما وعده پروردگارمان را حق
يافتيم ! آيا شما نيز وعده او را حق يافتيد ؟
|
91 |
|
( وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللهِ
أَمْواتٌ فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ
يُرْزَقُونَ ) . ( 2 ) و اگر به اين امر اعتقاد دارند به آنها
مي گوييم : پيامبران و بسياري از مسلمانان صالح ، كه در زمره شهيدان
نمي باشند ؛ مانند بزرگان صحابه بدون هيچ شك و شبهه اي داراي
مرتبه اي برتر از شهيدان مي باشند ؛ پس اگر زنده بودن ، براي شهدا ثابت است
براي افرادي كه در درجه بالاتري هستند به طريق اولي ثابت است ، علاوه بر
اين كه در احاديث صحيح به زنده بودن انبيا تصريح گرديده است ؛ پس اگر بگوييم
هرگاه با ادله قطعي ، بتوان زندگي ارواح را ثابت نمود ، به ناچار بايد خصوصيات
آن زندگي را اثبات كنيم ، زيرا ثبوت ملزوم ، ثبوت لازم را واجب مي شمارد
همان گونه كه نفي لازم ، نفي ملزوم را واجب مي دارد .
برفرض اين كه ما از مواضع خود عقب نشيني كنيم و به اين
امر تسليم شويم كه ارواح پس از جدا شدن از اجساد قدرت بر انجام كاري ندارند ، هنوز
اين سخن باقي است كه اگر انبيا و اوليا نمي توانند به صورت تصرف در عالم
به فرياد استغاثه كنندگان برسند ، ولي مي توانند براي زائرين
1 . بقره : 154 : به كساني كه در راه خدا كشته
مي شوند مرده نگوييد ، چراكه آنها زنده اند ولي شما نمي فهميد .
2 . آل عمران : 169 ؛ البته گمان نكنيد آنان كه در
راه خدا كشته شدند مرده اند بلكه زنده اند و نزد خداوند روزي
مي خورند .
|
92 |
|
خود يا استغاثه كنندگان دعا كنند همان گونه كه
انسان هاي صالح براي هم دعا مي كنند ، چراكه آنها زنده ، داراي احساس و
آگاهي هستند و دعاي آنها از قبيل دعاي فاضل براي مفضول يا حدّاقل دعاي برادر براي
برادر است . در حالي كه احساس و علم آنها بعد از مفارقت از جسد كامل تر و
وسيع تر مي گردد ؛ زيرا حجاب هاي خاكي و نزاع هاي شهواني بشري
را ، به جانبي افكنده است .
و در حديث آمده است : اعمال ما بر پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) عرضه مي شود ، اگر در آنها خير
ببيند خداوند را سپاس مي گويد و اگر جز خير ببيند براي ما استغفار مي كند
و بايد گفت : فريادرس حقيقي و ياري كننده فقط خداست ولي سائل ، متوسل به
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) مي شود .
آيا طلب امري كه تنها خداوند بر آن قادر است ، شرك
است ؟
از جمله ادعاهاي باطلي كه اين تكفيركنندگانِ متوسلينِ به
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) به آن تمسك
مي جويند چنين است : مردم از انبيا و صالحان ، مطلبي را مي خواهند كه كسي
جز خداوند بر انجام آن توانايي ندارد و چنين كاري شرك است .
و اما جواب : اين سوء تفاهمي است كه در گذشته و امروز ميان
مسلمانان وجود داشته است . مردم از انبيا و صالحان مي خواهند كه در برآورده شدن
حاجت ها سبب
|
93 |
|
باشند و خدا به سبب شفاعت ، دعا و توجه آنها به طلب و درخواست
آنها عنايت كند ، همچنان كه چنين امري در مورد شخصي كور يا افراد ديگري كه براي
شفاعت و توسل به پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) مراجعه
مي كردند صادق است كه حضرت درخواست ايشان را اجابت مي نمود و مرادشان را
مي داد و فكرشان را آسوده مي ساخت و همه اينها به اذن خداوند بود و
هيچ گاه حضرت به آنها نمي فرمود كه با اين كار شرك ورزيدي .
همچنين است همه اعمال خارق العاده اي كه از حضرت خواسته
شد ؛ مانند درمان بيماري هاي لاعلاج بدون استفاده از دارو ، باراندن باران از
آسمان بدون وجود ابر ، جوشاندن چشمه ، فروريختن آب از انگشتان ، افزايش بخشيدن به طعام
كم و مانند اين مسائل كه به صورت عادي تحت اختيار انسان نمي باشد و حضرت
اين مسائل را اجابت مي كرد و به آنها نمي فرمود : شما مشرك شديد و بايد
دوباره اسلام بياوريد ؛ زيرا از من چيزي را طلب مي كنيد كه جز از خداوند ساخته
نيست . آيا اين افراد مخالف ، بيش از حضرت رسول ( صلي الله عليه
وآله ) و اصحابش توحيد و مسائل مرتبط با آن را مي شناسند ؟ ! اين مطلبي
است كه هيچ جاهلي آن را تصور نمي كند تا چه رسد به عالم . قرآن مجيد قول سليمان
پيامبر را حكايت مي كند كه به جن و انس حاضر در مجلسش فرمود :
|
94 |
|
( يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها
قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ) ؛ ( 1 ) او از يارانش خواست
كه عرش عظيم را از من به شام آورند ، كاري كه از راه هاي خارق العاده
انجام مي پذيرفت و براي اتمام حجت به بلقيس و ترغيب او به ايمان انجام
گرفت .
با اين مثال اگر مطلبي پنهان بود ، روشن مي شود كه مردم از
اوليا مي خواهند كه شفيع آنان به درگاه خدا شوند و اين توانايي را خدا به آنها
داده و اين قدرت را او بديشان بخشيده است ؛ پس اگر كسي به پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) مي گويد : مرا شفا بده يا قرض
مرا ادا كن ، مقصودش اين است كه براي شفا يافتن من وساطت كن و براي اداي قرضم دعا
فرما و در مورد امور من به خداوند روي آور . بنابراين آنها جز آن چه را كه
خداوند دراختيار آنها قرار داده از دعا و شفاعت ، طلب نمي كنند .
معنايي است كه ما در مورد قائلين اين كلمات قائل هستيم و معتقديم كه اسناد در كلام
اين افراد مجاز عقلي است و سخن گفتن به اين شيوه ايرادي ندارد همان گونه كه
خداوند سبحان مي فرمايد : ( سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ اْلأَزْواجَ
كُلَّها مِمّا تُنْبِتُ اْلأَرْضُ ) ؛ ( 2 ) و قول پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) : ـــــــــــــــــــــ
1 . نمل : 38 ؛ اي جماعت ! كدام يك از شما تخت بلقيس را
پيش از آن كه تسليم من شود ، مي آورد .
2 . يس : 36 ؛ منزه است خدايي كه همه زوج ها را از
آن چه زمين مي روياند ، خلق كرد .
|
95 |
|
« إن ممّا ينبت الربيع ما يقتل حبطا أو يلم » .
چنين اسنادي در كلام خدا و رسول ( صلي الله
عليه وآله ) همچنين در سخنان عوام و خواص بسيار زياد است و اشكالي بر آن
مترتب نيست چراكه صدور چنين كلماتي از
موحدّان ـ با وجود قرينه بر مقصودشان ـ
متضمن سوء ادب نمي باشد .
از خدا مسألت كن و از او ياري طلب
اين عنوان ، از حديث مرفوع مشهوري است كه « ترمذي » از « ابن عباس »
نقل كرده و آن را صحيح دانسته است ؛ اما بسياري از مردم در فهم اين حديث اشتباه
مي كنند چراكه با استدلال به آن مي گويند كه هيچ درخواست و
ياري طلبيدني به هر صورت و از هر راه جز از خداوند جايز نمي باشد و
درخواست و كمك از غيرخدا شرك و خروج از ملت اسلام است و اين افراد بدينگونه ، توسل
به اسباب و كمك گرفتن از آن را نفي و بسياري از نصوص وارده در اين باب را
نابود مي سازند .
حقيقت اين است كه مقصود از حديث شريف ذكرشده آن گونه كه
ظاهرش بيان مي دارد ، نهي از درخواست و استعانت از غير خدا نيست ؛ بلكه مقصود ،
نهي از غفلت
1. متقي هندي ، كنز العمال ، ج3 ، ص204 ؛
برخي از گياهاني كه نهرهاي كوچك مي روياند يا چارپايان را به دليل پرخوري
مي كشد يا به حال مرگ مي كشاند .
|
96 |
|
واسطه بودن اسباب و انجام خيرات به دست خداست و مقصود توجه
دادن به اين مطلب است كه اگر نعمت بر دست مخلوقات جاري مي شود ا زجانب خداوند
و بهوسيله اوست . و معني چنين است : اگر مي خواهي از يكي از خلق كمك بگيري و
چاره اي جز اين نداري ، همه اعتماد خود را بر خداوند و تنها بر او قرار ده و
اسباب ، مانع ديدن مسبب نگردد و مانند كساني نباش كه ظاهر ارتباط بين اشيا را كه
برخي بر ديگري مترتب هستند مي بينند و از مرتبط كننده آن غافل
هستند .
هنگام درخواست ، از خدا طلب كن
اما در مورد اين روايت : « إذا سألت فأسأل الله » .
در اين روايت هيچ دليلي براي منع درخواست و توسل وجود ندارد و نمي توان بدان
تمسك جست و كساني كه از ظاهر حديث اين مطلب را به طور مطلق استنباط
كرده اند راه را اشتباه رفته اند و خود را به غلط انداخته اند چرا
كه كسي كه انبيا و صالحان را وسيله قرار دهد ، خير را از جانب خدا جلب نموده و شر را
دفع نموده است ؛ بنابراين او سائل خداوند است كه طلب گشايش يا دفع ضرري را
مي كند و اين امر را با توسل به او انجام مي دهد و در اين كار از اسبابي
كه خداوند امر كرده كه از آن طريق به وجود و فضل الهي دست يابند ، استفاده كرده ، از
اسباب سؤال نكرده ؛ بلكه از واضع آنها ، درخواست نموده است ؛
|
97 |
|
پس كسي كه مي گويد : اي رسول خدا ! مي خواهم كه
چشممم به من برگردد يا بيماري ام برطرف شود يا بلا از من دور شود ، درواقع اين
مسائل را بهواسطه شفاعت حضرت رسول ( صلي الله عليه
وآله ) از خداوند طلب مي كند و مانند اين است كه گفته باشد در فلان و
فلان امر براي من دعا يا شفاعت فرما و فرقي بين اين دو لفظ نيست ، جز اين كه
دومي صراحت در مقصود دارد و مثل همين عبارت است كلام توسل جوينده كه
مي گويد : خدايا از تو مي خواهم به حق پيامبرت كه چنين نفعي را مهيا
فرمايي يا فلان بدي را دفع نمايي و متوسل در همه اين موارد جز از خداوند
درخواست نمي كند .
بدينسان معلوم است كه احتجاج به حديث « إذا سألت فأسأل
الله » براي ممنوعيت توسل مغالطه اي بيش نمي باشد كه حديث را به
امري حمل كرده كه فساد و بطلانش ظاهر است .
به من استغاثه نشود !
در روايت آمده است كه درزمان پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) مرد منافقي مؤمنين
را مورد آزار و اذيت قرار مي داد ، ابوبكر گفت : بياييد از دست او به پيامبر
استغاثه بريم . حضرت فرمود : « انّه لا يستغاث بي و انّما يستغاث
بالله » . ( 1 ) اين روايت را طبراني در المعجم
الكبير ذكر كرده است . ـــــــــــــــــــــ
1 . به من نبايد استغاثه شود ؛ بلكه استغاثه فقط به
خداوند است .
|
98 |
|
كساني كه قائل به منع استغاثه به پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) هستند گاه به اين روايت استناد
مي كنند و اين استدلال از اساس باطل است ؛ زيرا اگر آن را بر ظاهرش بار
كنيم مقصود منع استغاثه به حضرت به طور مطلق است و اين امر با عمل صحابه در
تضاد است ؛ چراكه استغاثه به حضرت مي كردند و بهواسطه او طلب باران
مي نمودند ، از او درخواست دعا مي كردند و حضرت با شادي و سرور به آنها
پاسخ مي گفت . بنابراين بايد آن را به گونه مناسب با عموم روايات ،
تأويل نمود تا بتواند در كنار روايات ديگر
قرار گيرد .
بنابراين مي گوييم : مراد از اين سخن اثبات حقيقت توحيد در
مسائل اعتقادي است و اين كه فريادرس حقيقي فقط خداست و بنده ، واسطه اي
بيش نيست يا با اين سخن حضرت خواسته است به آنها آموزش دهد كه نبايد از بنده
درخواستي را كه قادر بر آن نيست ، طلب كرد ؛ اموري مانند رستگاري در بهشت ، نجات از
آتش ، هدايت به معني عصمت از گمراهي و ضمانت ختم به خير گشتن ، در زندگي .
1. در مجمع الزوائد ، ج10 ، ص159
آمده است كه رجال اين روايت ، رجال صحيحي هستند و درميان آنها عبدالله بن لهيعة
مي باشد .
|
99 |
|
الفاظ به كار گرفته شده در مدح پيامبر ( صلي الله عليه وآله )
گاه الفاظي در مدح پيامبر ( صلي الله عليه
وآله ) به كار رفته است كه بهواسطه آن امر بر برخي مشتبه گرديده و گوينده آن
را تكفير كرده اند ؛ مانند اين سخن كه ما پناهي جز پيامبر ( صلي الله عليه
وآله ) نداريم و مانند : اميدي جز او نيست ، من به او پناهنده شده ام ؛ در مصائب به
او پناه برده مي شود ؛ اگر تو جواب ندهي از چه كسي درخواست كنم .
كه مقصود اين است كه پناهي درميان خلق و اميدي درميان
انسان ها جز او نيست و يا از ميان خلايق در گرفتاري ها به او پناه برده
مي شود ، به خاطر كرامت او نزد مولايش تا او رو به سوي خدا نمايد و
از او طلب كند و اگر او از چنين كاري دست كشد از كدام بنده اي مي توان
طلب نمود ؟ با وجود اين كه ما در دعا و توسل چنين الفاظي را به كار
نمي بريم و از مردم نمي خواهيم چنين كنند و به آن نيز ترغيب
نمي كنيم تا به اوهام دچار نشويم و از الفاظ مورد اختلاف فاصله بگيريم و به
الفاظي تمسك جوييم كه اختلافي در آن نيست ، ولي بايد توجه كنيم كه نسبت كفر دادن به
گويندگان اين الفاظ عجولانه و رفتاري غيرحكيمانه است ؛ زيرا بايد درنظر بگيريم كه
گويندگان اين الفاظ ، افراد موحّدي هستند كه شهادت به « لا إله إلاّ الله » و « محمد
رسول الله » مي دهند ، نماز مي خوانند و همه اصول ديني را قبول دارند ، خدا
را پروردگار خويش مي دانند و محمد ( صلي الله عليه
وآله ) راپيامبر واسلام را دين خويش مي شمارند وبا اين
اعتقادات حرمت مسلمينوذمه اهل دين به آنهاتعلق
مي گيرد .
|
100 |
|
از « انس » ذكر شده كه از رسول خدا نقل كرده است : « من صلّي
صلاتنا و اسلم و استقبل قبلتنا و أكل ذبيحتنا فذلك المسلم الذي له ذمة الله و رسوله
فلا تخفروا الله في ذمّته » ؛ ( 1 ) اين روايت را بخاري آورده است
از همين روست كه بر ما واجب است اگر در كلام مؤمنان شاهد اسناد چيزي به غير خدا
بوديم آن را بر مجاز عقلي حمل كنيم و حق نداريم آنها را تكفير كنيم چراكه مجاز عقلي
در كتاب و سنت استعمال مي شود و بيان اين عبارات از موحد كافي است كه ما اين
اسناد را مجازي بدانيم ؛ زيرا اعتقاد صحيح موحّد اين است كه خداوند خالق بندگان و
عمل آنهاست و هيچ احدي جز او ـ چه زنده و چه مرده ـ تأثيرگذار نمي باشد و اين
معني توحيد است و در غير اين صورت فرد دچار شرك مي شود و در ميان مسلمين
هيچ كس نيست كه معتقد به مشاركت افراد با خدا در انجام يا ترك كاري يا
روزي بخشي يا زنده كردن و ميراندن و از اين قبيل الفاظ توهين آميز باشد ؛
بنابراين مقصود افرادي كه چنين مي گويند شفيع قرار دادن اين وسائل نزد خداوند
است وهدف فقط خداوند است
1 . هركس اسلام آورد و رو به قبله ما بايستد و همانند
ما نمازگزارد و ذبح ما را بخورد مسلمان است و در حمايت خدا و رسول قرار دارد ؛ پس
ذمه الهي را در موردش نقض نكنيد .
|
101 |
|
و هيچ مسلماني اعتقاد ندارد كه اگر از فردي درخواست
مي كند آن فرد بدون توجه دور يا نزديك به خدا قادر به انجام يا ترك كاري باشد
يا با توجهي كه نوعي شرك در آن باشد چنين كاري را انجام مي دهد و به خدا پناه
مي بريم كه مسلماني را به خاطر خطا يا جهل يا فراموشي يا اجتهاد متهم به
شرك يا كفر كنيم .
و بايد گفت : اگر بسياري از اين افراد در اين كه به صورت
مستقيم از حضرت رسول ، طلب شفاعت ، بخشش ، بهشت ، سعادت و شفا مي كنند ، خطاي در
تعبير دارند اما در توحيدشان دچار خطا نشده اند ؛ زيرا مقصود شفاعت اين وسائل ،
نزد خداوند است گويا كه مي گويد : اي رسول خدا ، از خدا بخواه كه مرا ببخشد .
و مسلّم است كه حضرت نه به صورت مستقل و نه با استفاده از
توان خويش ، بلكه با اجازه ، امر و قدرت الهي آن را انجام مي دهد . ايشان
بنده مأموري است مقام و منزلت خاصي نزد خداوند دارد و بهواسطه كرامت اوست كه همه
مردمي كه به او ايمان دارند و رسالتش را تصديق مي كنند و فضل و كرامتش را باور
دارند ، به خدا متوسل مي شوند .
از همين روست كه مي بيني حضرت ( صلي
الله عليه وآله ) در برخي اوقات ، وقتي از طريق وحي يا حالت افراد متوجه شود
كه سائل يا شنونده نقصي در اعتقادش دارد ، هشدار مي دهد . در يك جا آگاهي
مي دهد كه سيد فرزندان آدم است و در جاي ديگر مي فرمايد كه سيد و آقا فقط
خداست ،
|
102 |
|
در يك موقعيت به او استغاثه مي جويند و خود به آنها
مي آموزد كه به او متوسل شوند و در موقعيتي ديگر مي گويد استغاثه فقط به
درگاه خداست نه به من !
نتيجه اين كه ، استغاثه كننده اي كه اعتقاد به قدرت
خلق و ايجاد براي غير خدا ندارد ، كافر نيست و فرق قائل شدن بين مرده وزنده اوليا ،
بي معني است بنابراين اگراعتقادبه قدرت ايجاد توسط غير خدا را داشته
باشد كفر ورزيده و اين برخلاف نظر معتزله است كه مي گويند انسان افعال را خلق
مي كند و اگر اعتقاد داشته باشد كه اين ولي سبب است يا از خداوند اين قدرت را
كسب كرده است حكم به كفر او نمي شود .
باتوجه به اين سببيت ، براي مرده نيز ممكن است و مي تواند با
دعا آن را كسب كند و ارواح براي نزديكان خود دعا مي كنند .
وپيامبر ( صلي الله عليه
وآله ) مي فرمايند : « إن أعمالكم تعرض علي أقاربكم
وعشائركم من الأموات فإن كان خيراً استبشروا وإن كان غيرذلك قالوا :
اللهم لاتمتهم حتي تهديهم كما هديتنا » .
1. مسند احمد ، ج3 ، ص165 ؛ اعمال شما بر
بستگان مرده تان عرضه مي شود اگر خير باشد از آن شاد مي شوند و اگر
جز اين باشد مي گويند : خدايا ! قبل از آن كه جانشان را بگيري آنها را به
همان راه كه ما را هدايت كردي ، رهنمون ساز .