بخش 6

باب دوم : مباحث نبوی خصائص محمدی و موضع علما بهشت زیر پای مادران است چگونه نمی تواند تحت فرمان پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) اسناد دخول بهشت در دست پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) عطای بهشت توسط پیامبر ( صلیالله علیه وآله ) پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) مرا بی جا ستایش نکنید پیامبران هم بشرند ولی... ـ برخی خصائص انحصاری پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) پیامبر آن چه را ما نمی بینیم ، می بیند و آن چه را نمی شنویم می شنود سایه حضرت ( صلی الله علیه وآله ) خواب حضرت دوری پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) مفهوم تبرک تبرک به مو ، آب دهان ، عرق و آب وضوی پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) عروة بن مسعود از حالات صحابه با پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) تبرک به موی پیامبر پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) توزیع تک تک موهای پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) تبرک به عرق پیامبر ( صلی الله علیه وآله ) تبرک جستن به پیامبر با مسح نمودن حضرت تبرک به مواضعی که حضرت لمس نموده اند : تبرک جویی امام


103


باب دوم : مباحث نبوي

در اين باب به خصائص پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
، حقيقت نبوت ، حقيقت انساني پيامبر و مفهوم تبرك به پيامبر پرداخته شده
است .



105


خصائص محمدي و موضع علما

علما به خصوصيات پيامبر ، توجه بسيار نموده اند و در اين
زمينه تأليفات ، شروح و جمع آوري هايي انجام گرفته و گاه به طور خاص
به اين مبحث پرداخته اند كه مشهورترين و كامل ترين آنها « الخصائص الكبري »
تأليف « جلال الدين سيوطي » است . اين خصوصيات بسيار زياد است كه برخي داراي سند
صحيح و برخي بدون سند صحيح و برخي ديگر نيز مورد اختلاف علما است ؛ زيرا بعضي سند آن
را صحيح و بعضي غيرصحيح مي دانند و سند برخي روايات ديگر مورد اختلاف است .

بحث در مورد اين روايات از قديم الأيام در ميان علما جريان
داشته است ، برخي آن روايات را درست ، برخي اشتباه ، بعضي صحيح و بعضي ديگر باطل
دانسته اند ؛ اما


106


بحث در حد كفر و ايمان نبوده است ؛ چراكه علما در بسياري از احاديث
با هم اختلاف دارند و با يكديگر در مورد صحيح ، ضعيف يا مردود بودن آن بحث
مي كنند و اين اختلاف به دليل تفاوت ديدگاه آنان در مورد ارزيابي سند يا
نقد رجال آن است .

اگر به كتاب هاي گذشتگان مراجعه كنيم مي بينيم كه
بسياري از علماي امت و پيشوايان فقه ، برخي خصوصيات پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) را در كتاب هايشان
مي آورند و گاه به مسائل عجيب و غريبي اشاره مي كنند كه اگر پژوهشگر
بخواهد براي قبول آنها بر صحت سندش تكيه كند ، جز مقدار بسيار كمي ـ از بسياري از
آن چه ذكر كرده اند ـ برايش نخواهد ماند . و اين شيوه تماماً با تكيه بر
اصولي كه علما در اين باب وضع كرده اند ، به كار گرفته مي شود .

« ابن القيم » خصوصيت عجيب و غريبي را از پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) نقل مي كند و آن را به پيشوايان
سلف نسبت مي دهد بدين بيان :

قاضي گفته است : مروزي كتابي در فضايل پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) تأليف كرده و در آن از بر عرش نشاندن
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) سخن گفته است .

و از خصائص پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
است كه همه خلقت ، از آدم به بعد ، بر او عرضه گرديدند ؛ همان گونه
كه اسامي همه همه امت بر او عرضه شدند


107


و او آنها را ديد چنان كه در حديث طبراني است : « عرضت عليّ أمتي البارحة لدي هذه الحجرة أولها إلي آخرها صوروا لي بالماء
والطين حتي أنّي لأعرض بالإنسان منهم من أحدكم بصاحبه
» ؛ ( 2 ) و
همه آن چه در امت او واقع مي شود تا روز قيامت بر او عرضه شده
همان گونه كه در حديث احمد است : « أدريت ما تلقي أمتي بعد وسفك بعضهم
دماء بعض
» .

از جمله سخنان صاحب كتاب اين است كه زيارت قبر پيامبر ( صلي الله
عليه وآله ) براي زن و مرد مستحب است به دليل روايت دارقطني از ابن عمر كه از
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) چنين نقل كرده : « من حج وزار قبري بعد وفاتي وكأنّها زارني في حياتي » .

ـــــــــــــــــــــ

1 . البهوتي ، كشف القناع ، ج5 ، ص36 ؛ هنگامي كه دنيا بين
آب و گل بود بر من عرضه شد و همه چيز را دانستم .

2 . همان ؛ روز گذشته كنار اين حجر همه امت از اول تا
آخر بر من عرض گرديد و از آغاز خلقت و حالت آب و گل بودن آن بر من تصوير شد
به گونه اي كه من افراد را بيش از دوستانشان مي شناسم .

3. وضعيتي كه امتم پس از من با آن
مواجه مي شوند و اين كه چگونه خون يكديگر را مي ريزند به من نشان
داده شد .

4. كسي كه حج كند و پس از وفاتم به
زيارت قبر من بيايد ، مانند آن است كه مرا در زمان حياتم زيارت كرده باشد .


108


بهشتي كه زير پاي مادران است ، چگونه نمي تواند تحت
فرمان پيامبر
( صلي الله عليه وآله ) باشد ؟

از ديگر خصوصيات پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
كه مورد بحث ميان اهل علم است اين است كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) زمين بهشت را تقسيم مي كند . اين
خصوصيات را « سيوطي » ، « قسطلاني » و « زرقاني در شرحي كه بر المواهب اللدنيه دارد » ، نقل
كرده اند .

طبيعي است كه اين تقسيم كردن براي افراد شايسته موحّد و به اذن
الهي است كه اين اذن يا از طريق وحي ، يا الهام يا تفويض اختيار از جانب خداوند صورت
مي پذيرد و به اين مطلب در سخن حضرت اشاره شده : « انّما أنا قاسم والله
معطي
» .

و اگر اين تعبير كه بهشت زير پاي مادران است ، صحيح باشد چگونه
صحيح نيست كه بهشت تحت فرمان حضرت يا زير پاي ايشان باشد ؟ و معني هردو كلام يكي است
و هر طلبه اي با پايين ترين درجات علمي آن را درمي يابد . درواقع
تعبير مذكور مجازي است به اين مفهوم كه براي رسيدن به بهشت بايد به پدر و مادر و
خصوصاً مادر نيكي نمود و همين تعبير در مورد پيامبر ( صلي
الله عليه وآله )
به معني محبت ، اطاعت و موالات اوست .

ـــــــــــــــــــــ

1. من فقط تقسيم كننده هستم و
خداوند است كه مي بخشد .


109


اسناد دخول به بهشت ، در دست پيامبر ( صلي الله عليه وآله )

از ابن عباس روايت شده كه پيامبر ( صلي الله
عليه وآله )
فرمودند :

« يوضع للأنبياء منابر من نور يجلسون عليها ويبقي منبري لا
أجلس عليه أو قال : لا أقعد عليه قائماً بين يدي ربّي مخافة أن يبعث بي إلي الجنة
وتبقي أمتي بعدي فأقول : يا ربّ أمتي ، أمتي . فيقول الله عزّ وجلّ : يا محمّد ! ما تريد
أن أصنع بأمتك ؟ فأقول يا ربّ عجّل حسابهم فيدعي بهم فيحاسبون ، فمنهم من يدخل الجنة
برحمة الله ، ومنهم من يدخل الجنة بشفاعتي ، فما أزال أشفع حتي أعطي صكاكاً برجال قد
بعث بهم إلي النار وآتي ان ملكاً خازن النار فيقول : يا محمّد ! ما تركت للنار لغضب
ربّك في أمتك من نقمة
» .

ـــــــــــــــــــــ

1. روز قيامت منابري از نور براي انبيا
قرار داده مي شود كه بر آن مي نشينند ؛ ولي من بر منبر خويش
نمي نشينم از ترس اين كه مرا به بهشت ببرند و امتم بيرون بمانند ، نزد
پروردگار مي ايستم و مي گويم : اي پروردگار من ! امتم ، امتم ، خداوند
مي فرمايد : مي خواهي با امتت چه كنم ؟ و من مي گويم حساب رسي
آنها را جلو بينداز ؛ پس امت را مي خوانند و حساب رسي مي كنند ، برخي
با رحمت حق وارد بهشت مي شوند و برخي با شفاعت من و پيوسته شفاعت مي كنم
تا اين كه اسناد آزادي افرادي كه به سوي آتش برده مي شوند را دريافت
مي كنم و در اين جا نگهبان جهنم مي گويد : اي محمد ! هيچ نقمتي را
براي خشم پروردگارت باقي ننهادي .


110


عطاي بهشت توسط پيامبر ( صلي الله عليه وآله )

در روايتي از جابر آمده است كه به پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) گفتيم : بر چه چيز با تو بيعت كنيم ؟
حضرت فرمود :

« علي السمع والطاعة في النشاط والكسل وعلي النفقة في
العسر واليسر وعلي الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر ولكم الجنة
» .

و هر عاقلي مي داند كه بهشت در ملكيت خداي سبحان است و
هيچ كس حقّ ملكيت و تصرف در آن را با هر مقام و منزلتي كه باشد ندارد ، نه
پيامبران و نه رسول و نه فرشتگان ؛ ولي خداوند سبحان بر پيامبران منّت مي نهد و
عطايي به آنها مي كند كه آنها را متمايز از ساير مخلوقات مي سازد و اين
عطا ، به خاطر كرامت و جايگاه بلند آن ها ، نزد خداوند است .

مرا بي جا ستايش نكنيد

بعضي از مردم از اين سخن پيامبر ( صلي الله
عليه وآله )
كه فرمود : « لا تطروني كما أطرت النصاري عيسي بن
مريم
» ؛ ( 2 ) چنين برداشت كرده اند كه پيامبر از مدح خويش
نهي نموده اند و اين مطلب را إطراء و غلو كه مذموم و منتهي به شرك
مي شود ، گرفته اند . و چنين پنداشته اند كه هركس حضرت را مدح كند و
او را از حدّ ساير انسان ها بالاتر بداند و با برتر دانستن او از سايرين ، حضرت
را بستايد ، بدعت گذار است و مخالف سنت سيد مرسلين عمل نموده است .

ـــــــــــــــــــــ

1. با من بر اطاعت و فرمانبري در غم و
شادي و بر انفاق در تنگدستي و بر امر به معروف و نهي از منكر پيمان بنديد تا بهشت
را براي شما ضمانت كنم .

2 . فتح الباري ، ج7 ، ص223

3 . مجمع الزوائد ، ج6 ، ص48

است كه بيعت كردي و بهشت به تو عطا شد .

پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
بهشت را مي فروشد و عثمان آن
را مي خرد

از ابوهريره نقل شده است : عثمان دوبار بهشت را از پيامبر ( صلي الله
عليه وآله ) خريد ؛ يك بار وقتي حق خود را در حفر چاه معونه فروخت و بار ديگر وقتي
لشكر العسرة را تجهيز و مهيا نمود .

1. اين روايت را حاكم در مستدرك آورده
و آن را صحيح دانسته است ؛ ج3 ، ص107

2 . مرا آن گونه كه نصارا « عيسي بن مريم » را مدح
كردند ، مدح نكنيد .


112


اين برداشت ، نادرست و دلالت بر كوته فكري صاحبش دارد ، چراكه
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) نهي از ستايشگري ، همچون ستايش نصارا نمود كه به فرزند
مريم نسبت دارند كه پسر خداست .

بنابراين هركس ثناگويي و توصيفي كه نصارا نسبت به پيامبرشان
داشتند در مورد حضرت محمد ( صلي الله عليه وآله ) انجام
دهد ، مانند آنها مي باشد .

اما اگر كسي حضرت را به گونه اي مدح و وصف كند كه از
حدود بشريت خارج نشود و اعتقاد به بندگي و رسالت حضرت داشته باشد و مدح او به دور
از اعتقاد نصرانيت باشد ، بدون شك چنين فردي از موحّدترين مردم است .

خودخداوند نيزبه مدح پيامبر ( صلي
الله عليه وآله )
پرداختهوفرموده است : ( وَ إِنَّكَ لَعَلي خُلُق
عَظِيم
) ؛ ( 1 ) و مردم را امر كرده كه در سخن گفتن و جواب دادن به
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) ادب را رعايت كنند :

( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا
أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ
) ؛ ( 2 ) و از اين كه
با او مانند يكديگر معامله كنيم و مثل سايرين او را ندا كنيم ما را نهي كرده است : ( إِنَّ الَّذِينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا
يَعْقِلُونَ
) .

ـــــــــــــــــــــ

1 . تو اخلاقي بس بزرگ داري .

2 . حجرات : 2 ؛ اي مؤمنان صداي خود را از رسول خدا
بلندتر نسازيد .

3. نور : 63 ؛ بدانسان كه يكديگر را
مي خوانيد ، پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) را مورد
خطاب قرار ندهيد .


113


خود پيامبر نيز خويشتن را چنين مدح مي كرد :

« أنا خير أصحاب اليمين ، أنا خيرالسابقين ، أنا أتقي ولد
آدم وأكرمهم علي الله ولا فخر
» .

ما در اين جا تنها به صفاتي كه پيامبر را از ساير
انسان ها ممتاز مي كند اشاره مي كنيم .

پيامبران هم بشرند ولي . . .

مردم چنين مي پندارند كه پيامبران ( صلي الله عليه وآله ) با ساير انسان ها در همه احوال
و اعراض مساوي هستند در حالي كه اين فكر به شدت اشتباه و جاهلانه است و ادله
صحيح كتاب و سنت آن را رد مي كند .

پيامبران گرچه با ديگر انسانها درحقيقت بشر بودن مشترك هستند و به
اين امر قرآن اشاره مي فرمايد : ( أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحي
إِلَيَّ
) .

ولي در بسياري از صفات و اعراض با مردم متفاوتند و اگر جز اين بود
مزيت بشر بودن آنها عين معجزه است چراكه در حالي كه بشر هستند و از جنس آدميانند ،
ولي

ـــــــــــــــــــــ

1. من بهترين اصحاب يمين هستم ، من
بهترين سابقين و باتقواترين آنها و گرامي ترين آنها نزد خداوند هستم اين هيچ
فخري ندارد . ( اين روايت را ترمذي آورده است . )

2. كهف : 110 ؛ بگو من بشري مانند شما
هستم كه به من وحي مي شود .


114


به گونه اي متفاوت از آنها هستند كه هيچ كس به گرد
آنها نمي رسد . و از اين منظر است كه اگر به آنها تنها به عنوان يك بشر
عادي نگريسته شود ، نگرش جاهلانه و مشركانه است .

از جمله اين نگرش ها ، نگاه قوم نوح در حق اوست كه خداوند از
آنها حكايت مي كند : ( فَقالَ الْمَلاَُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ
قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلاّ بَشَراً
) .

و برخاسته از همين نگرش هاست سخن قوم موسي و عيسي در مورد
آنها : ( فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَقَوْمُهُما لَنا
عابِدُونَ
) .

يا سخن اصحاب ثمود آن گاه كه خداوند حكايت مي كند : ( ما أَنْتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَة إِنْ كُنْتَ مِنَ
الصّادِقِينَ
) .

يا سخن اصحاب الأيكه به پيامبرشان شعيب : ( قالُوا إِنَّما
أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ وَما أَنْتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَإِنْ نَظُنُّكَ
لَمِنَ الْكاذِبِينَ
) .

همان طور كه سخن مشركان در مورد حضرت

ـــــــــــــــــــــ

1. هود : 27 ؛ سران كافر قومش گفتند : ما
تو را بيش از يك انسان مشابه خودمان نمي دانيم .

2. شعرا : 154 ؛ تو جز بشري همانند ما
نيستي ، پس اگر راست مي گويي ، نشانه اي بياور .

3. شعرا : 186 ؛ گفتند : تو مورد سحر و
جادو واقع شده اي ! تو بشري همانند مايي و ما تو را دروغگو
مي پنداريم ؟ !


115


محمد ( صلي الله عليه وآله ) كه با
نگاه بشريت صرف به حضرت نگريسته و گفتند : ( وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ
يَأْكُلُ الطَّعامَ وَيَمْشِي فِي اْلأَسْواقِ
) .

ـ برخي خصائص انحصاري پيامبر :

پيامبر آن چه را ما نمي بينيم ، مي بيند و
آن چه را نمي شنويم مي شنود

از ابوذر نقل شده كه رسول خدا ( صلي الله
عليه وآله )
فرمودند :

« إني أري ما لا ترون وأسمع ما لا تسمعون ، أطّت السماء
وحقّ لها أن تئطّ والذي نفسي بيده ما فيها موضع أربع أصابع إلاّ وفيه ملك واضع
جبهته ساجد لله والله لو تعلمون ما أعلم لضحكتم قليلاً ولبكيتم كثيراً وما تلذذتم
بالنساء علي الفرشات ولخرجتم إلي الصعدات تجأرون إلي الله
» .

ـــــــــــــــــــــ

1. فرقان : 7 ؛ گفتند : اين چه پيامبري
است كه غذا مي خورد و در بازار راه مي رود .

2. من آن چه را شما نمي بيند
مي بينم و آن چه را نمي شنويد مي شنوم ، آسمان مي خروشد و
حق دارد و چنين كند . قسم به آن كه جان من به دست اوست كه به فاصله هر چهار
انگشتي ، فرشته اي در آسمان پيشاني به سجده مي سايد . به خدا قسم اگر
آن چه را من مي دانم شما مي دانستيد كم مي خنديديد و بسيار
مي گريستيد و از هم بستري با زنان لذت نمي برديد و بر بلندي ها
رفته و به خدا پناه مي جستيد .


116


سايه حضرت ( صلي الله عليه
وآله )

حكيم ترمذي از ذكوان نقل كرده كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) نه در نور ماه و نه در نور خورشيد
سايه اي نداشت و ابن سبع مي گويد : از خصائص حضرت ( صلي الله عليه وآله ) اين بود كه سايه اش بر زمين
نمي افتاد ؛ زيرا او نور بود و در زير نور خورشيد و ماه سايه اي از او
ديده نمي شد . برخي گفته اند شاهد اين امر كلام حضرت است در مسألت از خدا : واجعلني نوراً .

خواب حضرت

شيخان از عايشه نقل كرده اند كه به حضرت عرض كرد : اي رسول
خدا آيا قبل از نماز وتر مي خوابي ؟ حضرت ( صلي الله عليه
وآله )
فرمود : « انّ عينيّ تنامان ولا ينام قلبي » .

چنان كه از انس بن مالك نقل كرده اند كه
رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) فرمود : « تنام عيني ولا ينام قلبي » .

و حضرت ( صلي
الله عليه وآله )
فرمود : « الأنبياء تنام أعينهم ولا تنام
قلوبهم
» .

دوري پيامبر ( صلي الله
عليه وآله )
از احتلام

طبراني از طريق عكرمه ، از انس و ابن عباس و همچنين دينوري در
المجالسه ، از طريق مجاهد و از قول ابن عباس آورده است كه هيچ پيامبري محتلم نگرديده
چراكه احتلام از شيطان است .

ـــــــــــــــــــــ

1. چشمانم مي خوابد ولي قلبم
نمي خوابد .

2. چشمان انبيا به خواب مي رود
اما قلبشان بيدار است .


117


مفهوم تبرك

بسياري از مردم در شناخت واقعيت تبرك به پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) و آثار حضرت و تبرك به اهل بيت ايشان
و وارثان حضرت از جمله علما و اوليا دچار اشتباه هستند و هركس كه چنين شيوه اي
داشته باشد را متهم به شرك و گمراهي مي كنند همان گونه كه با هر چيز
جديدي تنگ نظرانه و كوته فكرانه برخورد مي كنند .

پيش از آن كه دلايل و شواهد جواز ؛ بلكه شرعي بودن اين امر را
بيان كنيم بايد بدانيم تبرك همان توسل به خداوند سبحان است ، بهوسيله آن چه
مورد تبرك قرار مي گيرد ، چه شخص باشد و چه مكان يا اثر او .

تبرك به اشخاص از اين جهت است كه اعتقاد داريم آنها نزد خداوند
فضيلت و تقرب دارند ضمن اين كه معتقديم كه بدون اذن الهي نمي توانند خيري
برسانند يا شري را دفع نمايند . و اما تبرك به آثار از اين رو است كه آنها را منتسب
به آن اشخاص مي بينيم و به خاطر شرافت اشخاص ، شرافت يافته و بزرگ و محبوب
و داراي ارزش گرديده است .


118


مكان ها نيز به صورت ذاتي فضيلتي ندارند ؛ بلكه
به خاطر خيراتي كه در آنها واقع شده يا انجام گرفته ؛ مانند نماز ، روزه و
عباداتي كه بندگان صالح بجاي آورده اند مورد تبرك قرار مي گيرند ؛ زيرا
به سبب اين اعمال رحمت در آن مكان ها نازل مي گردد ، فرشتگان حضور
مي يابند و آرامش آن جا را فرامي گيرد و اين همان بركتي است كه در
آن مكان ها از خدا طلب مي گردد .

انسان با قرار گرفتن در چنين مكان هايي و با توجه پيدا كردن
به خداوند ، دعا و استغفار ، خود را در معرض چنين بركاتي قرار مي دهد و
برايش حوادث بزرگ و مناسبت هاي گرانقدري كه جان ها را به حركت
مي آورد و همت ها را متعالي مي سازد ، يادآور مي شود و تلاش
مي كند كه خود را مشابه صالحان و اهل فلاح قرار دهد . اينك به برخي از روايات
كه در مورد بركت است توجه مي كنيم .

تبرك به مو ، آب دهان ، عرق و آب وضوي پيامبر ( صلي
الله عليه وآله )

از جعفر بن عبدالله بن حكم ، نقل شده كه خالد بن وليد كلاهخودش را
روز جنگ يرموك گم كرد ، هرچه گشتند آن را نيافتند ؛ پس از مدتي گشتن كلاهخودي كهنه
يافتند . خالد مي گويد : وقتي پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
عمره بجاي آورد سرش را تراشيد و مردم هريك مبادرت به جمع كردن بخشي از
موي پيامبر نمودند ، من هم موي جلوي پيشاني حضرت را برداشته و در كلاهخودم قرار
دادم . پس از آن در هيچ جنگي حضور نيافتم كه آن كلاهخود همراهم باشد مگر اين كه
به پيروزي دست مي يافتم .


119


عروة بن مسعود از حالات صحابه ، با پيامبر ( صلي
الله عليه وآله ) مي گويد

امام بخاري نقل كرده كه عروه اصحاب پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) را مي نگريست و مي گفت : به
خدا قسم هيچ آبوضويي از پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
نمي ريخت مگر آن كه در كف اصحاب قرار مي گرفت و آن را
بر صورت و بدن خود مي ماليدند ، و هرگاه به آنها دستوري مي داد به سرعت به
آن اقدام مي كردند و هرگاه وضو مي گرفت نزديك بود كه براي به دست
آوردن آب وضويش با هم درگير شوند و هنگام سخن گفتن صدايشان را نزد او پايين
مي آوردند ، و به احترام حضرت به گونه اي تيز و خيره ، به او
نمي نگريستند . سپس عروه به سوي دوستانش بازگشت و گفت : اي مردم ، به خدا
قسم كه من بر پادشاهاني از قبيل قيصر و كسري و نجاشي وارد شده ام و
به خدا سوگند كه هيچ پادشاهي را نديدم كه مانند محمد ، يارانش او را بزرگ
بدارند ( و سپس آن چه ديده بود نقل كرد ) . اين روايت را بخاري در كتاب شروط ، باب
شروط جهاد آورده است .

ـــــــــــــــــــــ

1. فتح الباري ، ج5 ، ص330


120


تبرك به موي پيامبر ( صلي
الله عليه وآله )
:

پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
مويش را بين مردم تقسيم مي كرد

مسلم در حديثي از انس نقل كرده : پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) وارد مني شدند و پس از بازگشت از رمي
جمرات به محل سكونت خود در مني آمده و قرباني كردند ؛ سپس

به حلق كننده
سرشان اشاره نموده و فرمودند بگير و با اشاره به چپ و راست شروع به بخشيدن آن موها
به مردم كردند .

توزيع تك تك موهاي پيامبر ( صلي الله عليه وآله )

در روايت « حفص » كه « مسلم » آن را آورده است چنين آمده : پس
شروع كرد از موهاي سمت راست سر و آنها را تك تك و دوتادوتا بين مردم توزيع كرد
سپس فرمود در مورد قسمت چپ هم ، چنين كنند .

ابوبكر در روايتي از حفص چنين آورده است : حضرت به حلق كننده
فرمود : و اشاره به سمت راست سرش فرمود و موي آن را بين كساني كه همراه حضرت بودند
تقسيم كرد ، سپس براي جانب چپ به او اشاره كرد و پس از تراشيدن آن را به « ام سليم »
داد .

تبرك به عرق پيامبر ( صلي
الله عليه وآله )

« عثمان » از « انس » نقل كرده كه ام سليم براي پيامبر فرشي پهن
مي كرد تا حضرت روي آن بخوابند و هنگامي كه حضرت به خواب قيلوله مي رفت
از عرق و موي


121


حضرت برداشته و در شيشه اي مي ريخت و سپس آن را
در تُنگ در داري نگه مي داشت ؛ لذا وقتي زمان وفاتِ انس بن مالك ، فرارسيد وصيت
كرد كه مقداري از آن را در حنوط او قرار دهند و چنين كردند .

تبرك جستن به پيامبر ( صلي
الله عليه وآله )
، با مسح نمودن ايشان

از « عبدالرحمان بن ابي ليلي » به نقل از پدرش آمده است :

« اسيد بن حضير » مردي صالح و خنده رو و مليحي بود ؛ يك بار كه
نزد رسول خدا بود براي مردم لطيفه مي گفت و آنها را مي خنداند حضرت به
پشت او كوبيد . او به حضرت گفت : از ضربه ات احساس درد كردم . حضرت فرمود : قصاص
كن ، گفت : شما لباس بر تن داريد و من ضربه را بر بدن بدون لباس احساس كردم . حضرت
پيراهن خود را بالا زدند و او حضرت را در آغوش گرفت و شروع به بوسيدن كمر حضرت كرد
و گفت : پدر و مادرم به فدايت اي رسول خدا ، من همين را مي خواستم .

ـــــــــــــــــــــ

1. اين روايت را بخاري در كتاب « استئذان من زار قوماً . . . » آورده است .


122


تبرك به مواضعي كه حضرت لمس نموده اند

تبرك به جايي كه دهان پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) به آن رسيده
است

امام احمد و ديگران از انس نقل كرده اند كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) بر ام سليم وارد شد و مشكي در اتاق
آويخته بود ، حضرت از دهانه آن مشك نوشيد ، پس از آن ، ام سليم دهانه مشك را بريد و ما
براي تبرك نزد خود نگه داشتيم . معني روايت اين است كه ام سليم محل نوشيدن
پيامبر را بريده و به عنوان تبرك به آثار پيامبر ( صلي الله
عليه وآله )
در خانه خود نگه داشته است .

تبرك ، با بوسيدن دستي كه به پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) رسيده باشد

« يحيي بن حارث ذماري » مي گويد : واثلة بن اسقع را ديدم و از
او پرسيدم : آيا با همين دستت با رسول خدا بيعت كردي ؟ گفت : بله ، گفتم : دستت را بده
تا ببوسم و او چنين كرد .

تبرك جستن به آن چه دست پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) به آن
رسيده است

از « صفية بنت مجزأه » نقل شده كه بخشي از موي جلوي پيشاني ابومحذره
آن قدر بلند شده بود كه وقتي مي نشست به زمين مي رسيد . به او گفتند : چرا آن را كوتاه


123


نمي كني ؟ گفت : زيرا دست رسول خدا ( صلي
الله عليه وآله )
آن را لمس كرده و تا زنده هستم آن را نخواهم چيد .

از « ابوبرده » نقل شده : وارد مدينه شدم و « عبدالله بن سلام » مرا
ملاقات كرد و گفت : به منزل من بيا تا در ظرفي كه پيامبر ( صلي
الله عليه وآله )
در آن نوشيده به تو نوشيدني دهم و در مسجدي كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) نماز خوانده نماز گزاري ؛ پس با او
رهسپار شدم او خرما و نوشيدني به من داد و در مسجد پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) نماز گزاردم .

تبرك به منبر رسول خدا ( صلي الله عليه وآله )

« قاضي عياض » مي گويد : ابن عمر را ديدند كه دست بر محلي كه
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) نشسته بودند مي ماليد و آن را به صورت خود
مي كشيد .

ابن تيميه نيز اين روايت را از امام احمد نقل كرده كه در مسح منبر
و برآمدگي كنار آن اجازه داده شده و بيان نموده كه ابن عمر و سعيد بن مسيب و يحيي
بن سعيد كه از فقهاي مدينه بودند چنين مي كردند .

تبرك به قبر شريف پيامبر ( صلي الله عليه وآله )

هنگامي كه زمان وفات عمر بن خطاب فرا رسيد به فرزندش عبدالله گفت : نزد ام المؤمنين عايشه برو و بگو عمر به تو سلام مي رساند و نگو
اميرالمؤمنين چراكه امروز


124


من اميرالمؤمنين نيستم و بگو كه عمر اجازه مي خواهد كه در
كنار دو يار خود دفن شود ، او چنين كرد و بر عايشه وارد شد و او را گريان ديد . گفت : عمر سلام مي رساند و اجازه مي خواهد كه نزد دو دوست خود دفن شود . عايشه
گفت : من اين محل را براي خودم مي خواستم ، ولي امروز او را بر خودم مقدم
مي دارم . هنگامي كه ابن عمر بازگشت ، گفتند اين عبدالله بن عمر است كه
مي آيد . عمر گفت : مرا بلند كنيد . فردي او را به خود تكيه داد و بلند كرد . عمر
گفت : چه خبر ؟ فرزندش گفت : آن چه اميرمؤمنان دوست دارد ، اجازه داده شد ، عمر
گفت : الحمد لله ، هيچ چيزي براي من مهم تر از اين نبود ، هنگامي كه قبض روح شدم
مرا نزد قبر ببريد سپس سلام كرده و بگوييد : عمر اجازه مي خواهد ، پس اگر اجازه
داده شد مرا داخل كنيد و اگر عايشه قبول نكرد مرا به قبرستان مسلمانان ببريد .

و از « احمد بن حنبل » در مورد مسّ قبر پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) و بوسيدن آن سؤال شد و او در اين امر
اشكالي نديده است . ( 1 ) و اگر گفته شود چرا صحابه چنين كاري را انجام
نمي دادند ؟ بايد گفت : زيرا آنها در زمان حيات ، حضرت را ديده بودند از محضرش
بهره مند شده و دست حضرت را بوسيده بودند و حتي نزديك بود كه بر سر آب وضويش

ـــــــــــــــــــــ

1 . اين روايت را فرزندش عبدالله بن احمد نقل كرده
است .


125


با هم درگير شوند همچنان كه موي حضرت را روز حج
اكبربين خويش تقسيم نمودند و هرگاه كه ترشحي ( از قبيل آب وضو يا . . . ) از حضرت خارج
مي شد با دست خويش از آن استقبال كرده و بر چهره خود مي ماليدند . و ما كه
چنين بهره وافري را از حيات حضرت نداشته ايم با قرار گرفتن كنار ضريح
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) و بزرگداشت آن و لمس و
بوسيدن آن حضرت بهره مند مي شويم . آيا نديدي چگونه « ثابت البناني »
دست انس بن مالك را بوسيده و بر صورت خود مي نهاد و مي گفت : اين دستي است
كه دست رسول خدا را لمس كرده است .

آيا نديدي كه صحابه به خاطر شدت محبتشان به پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) گفتند : آيا مي شود براي تو سجده
كنيم ؟ و حضرت فرمود : نه و اگر حضرت اجازه مي دادند آنها سجده مي كردند ؛
البته نه سجده عبادت ، بلكه سجده اجلال و اكرام ؛ همان گونه كه برادران يوسف
براي يوسف سجده كردند . همچنين سجده بر قبر پيامبر ( صلي الله
عليه وآله )
اگر براي تعظيم و تكريم باشد ، موجب كفر نمي شود ؛ بلكه
سجده كننده معصيت نموده و بايد دانست كه از چنين كاري نهي شده ، همان طور
كه از نماز به سوي قبر پيامبر ( صلي الله عليه
وآله )
نهي گرديده است .


126


تبرك به تابوت

خداوند تعالي در قرآن كريم فضيلت تابوت را ذكر كرده است : ( وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ
التّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ آلُ مُوسي وَ
آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ
) .

و خلاصه قصه چنين است كه اين تابوت نزد بني اسرائيل بود و
بهوسيله آن طلب نصرت مي كردند و به خداوند متوسل مي شدند به دليل آثاري
كه در آن بود ، و اين دقيقاً همان تبركي است كه مدّ نظر ماست و خداوند تعالي محتويات
تابوت را بيان كرده مي فرمايد : ( وَ بَقِيَّةٌ مِمّا تَرَكَ آلُ مُوسي
وَآلُ هارُونَ
) .

و اين بقيه از آل موسي و هارون ، عصاي موسي و مقداري از لباس موسي
و هارون و كفش او و برگه هايي از تورات و طشت بوده است ، آن گونه كه
مفسران و مورخاني مانند ابن كثير ، قرطبي ، سيوطي و طبري گفته اند كه بايد به آن
منابع رجوع شود . و اين امر دلالت بر مفاهيم بسياري دارد از جمله : توسل به آثار
صالحان از جمله حفظ كردن آن آثار و همچنين تبرك جستن به آن آثار .

ـــــــــــــــــــــ

1. بقره : 284 ؛ پيامبرشان به آنها گفت : نشانه پادشاهي او تابوتي است كه در آن آرامش از جانب پروردگار و بقيه آثار خاندان
موسي و هارون وجود دارد و فرشتگان آن را به دوش مي كشند .


127


تبرك جويي امام احمد و تأييد حافظ ذهبي

عبدالله بن احمد مي گويد : پدرم را ديدم كه مويي از
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) را گرفته بر لب مي نهد و مي بوسد ، زماني ديگر
بر چشم مي گذارد يا در آب فرومي برد و از آن آب مي نوشد و طلب شفا
مي كند .

همچنين ديدم كه مقداري از موي جلوي سر پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) را گرفته و در آب شستشو داد و سپس از
آن نوشيد .

و ديدم كه از آب زمزم به نيت شفا مي نوشد و آن را
به صورت و دستانش مي مالد . بنده مي گويم : آن سخت گير و انكار
كننده كجاست كه ببيند وقتي فرزند احمد بن حنبل از پدرش در مورد لمس برآمدگي منبر
پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) مي پرسد
مي گويد اشكال ندارد ( خداوند ما و شما را از آراي خوارج و بدعت گذاران حفظ
فرمايد ) .

خلاصه

حاصل و نتيجه اين اخبار و روايات اين است كه تبرك به پيامبر و
آثار او يا هر چيزي كه منتسب به اوست ، سنتي بزرگ و شيوه اي پسنديده و مشروع
است و براي ثبوت اين امر شيوه برگزيدگان صحابه و تأييد پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) كفايت مي كند ؛ بلكه بالاتر از
اين ، دستور پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) در
وهله اي و اشاره حضرت به انجام آن كار در وهله اي ديگر ، حجت است .


128


روايات ذكرشده بيانگر كذب كساني است كه به اين امور ـ كسي از
صحابه جز « ابن عمر » ـ توجه نداشته و عمل ننموده است و گفته اند كه احدي از
صحابه موافق « ابن عمر » نبوده است .

اين قول يا از روي جهل است يا كذب و يا تلبيس ؛ زيرا بسياري از
صحابه غير از « ابن عمر » اهتمام به تبرك داشته و انجام مي دادند و از جمله آنها
خلفاي راشدين ، ام سلمه ، خالد بن وليد ، واثلة بن اسقع ، سلمة بن أكوع ، انس بن
مالك ، ام سليم ، اسيد بن حضير ، سواد بن غزيه ، سواد بن عمرو ، عبدالله بن سلام ،
ابوموسي ، عبدالله بن زبير ، سفينة مولي النبي ( صلي الله عليه
وآله )
، سره ، خادم أم سلمه ، مالك بن سنان ، اسماء بنت أبي بكر ، أبومحذوره
و مالك بن انس و بزرگان مدينه ، مانند : سعيد بن مسيب و يحيي بن سعيد را مي توان
نام برد .


| شناسه مطلب: 74766