بخش 1

درآمد حکایت این وجیزه مقدمه مصحف فاطمه ( علیها السلام ) نگاهی به سند حدیث مصحف فاطمه و مباحث مرتبط با آن واژه #171; مصحف #187; در ادب عربی


1


بسم الله الرحمن الرحيم


3


پژوهشگونه اي درباره

مصحف فاطمه ( عليها السلام )

نويسنده : محمدعلي مهدوي راد


7


درآمد

حكايت اين وجيزه

با عنوان « مصحف فاطمه ( عليها السلام ) » آشنا بودم و در ضمن نگارش « تدوين حديث » به اجمال بدان پرداخته بودم . به روزگاري توفيق الهي رفيق شد و اين بنده براي انجام « عمره مفرده » به ديار دوست شدم ، روزهاي مدينه با بهره هاي معنوي و كشش ها و جذبه هاي روحاني با داغ و دريغ گذشت . آنگاه به مكه وارد شديم حرم امن الهي ؛ شب جمعه مقابل مستجار با مولي علي امير مؤمنان هم نوا شدم تا دعاي كميل را در جمع اندكي از « دوستان صفا » و « همراهان وفا » زمزمه كنيم . سطور آغازين ، چشم ها اشك آلود و سينه ها آكنده از غم بود كه « آمر به معروف و ناهي از منكري » ( = بخوان = آمر به منكر و ناهي از معروف ) دستار سرخ و سفيد بر سر ، رسيد : كه برخيزيد و ادامه ندهيد ، بگو مگو با او را روا ندانستيم ، مكاني ديگر جستيم


8


خلوت تر ، تا شايد بدور از چشم آن حضرتِ گزمه و همگنانش زمزمه ها را ادامه دهيم ؛ سوگمندانه باز از راه رسيد و اين بار گفتگو فراز آمد و كار به مشاجره كشيد ، كسي ديگر گويا از هم اينان امّا معتدل تر و شايد بهره مند از خِرد و . . . آمد و با ميانجيگري او كار پايان گرفت .

امّا گفتگوي من با او ادامه يافت ـ النهايه اين بار در فضايي برادرانه و با سلامت و حرمت و احترام . . . سخن به درازا كشيد تا بالأخره گفت : چرا و به چه دليل مي گوييد به فاطمه [ ( عليها السلام ) ] وحي مي شده است ؟ گفتم چه اشكالي دارد ؟ ! گفت اشكال دارد ؟ ! گفتم : پرسيدم چه اشكالي دارد ؟ و بدون اينكه منتظر جواب باشم گفتم : گويا شما معتقديد كه ما معتقديم به آن حضرت ، وحي مي شد : وحي تشريعي ، گفت : آري ، گفتم : دروغ است ، هيچ شيعه اي بدين باور ندارد . شيعيان معتقدند به محضر آن بزرگوار « ملك » و يا « ملائكه » بار مي يافتند و با او سخن مي گفتند ، از اين روي آن حضرت را « محدّثه » مي ناميم و اين مشكلي ندارد . شما هم از اينگونه موارد داريد ؟ گفت : نه ! گفتم چرا شما عمر بن الخطاب را « محدّث » مي دانيد و حتي برخي ديگر صحابه را . . . مستندات را گفتم ، آرام گرفت و گفت اينها را بنويسيد و بگوييد . گفتم : ده ها بَلْ صدها بار عالمان ما گفته اند ، نوشته اند امّا كو گوش شنوا ؟ . . . با تأكيد گفت : بنويسيد و به همه برسانيد و . .


9


از سفر « ديار دوست » كه برگشتم ، مطالعه در اين موضوع را كه آگاهي هاي اندكي از آن داشتم گستراندم ، همه روايات مربوطه را گرد آوردم ، و پژوهش هاي عالمان را هم نگريستم و مقالتي رقم زدم كه در آيينه پژوهش شماره 57 چاپ شدو مورد استقبال قرار گرفت و عالمان بزرگي اين ضعيف را به خاطر آن نواختند ، آنچه اينك پيش روي شماست همان مقاله است با افزودني ها و دگرگوني هايي . . . كه اينك با نيك انديشي و همّت والاي دوست ديرين و فرزانه ام حضرت حجت الاسلام و المسلمين حاج سيّدعلي قاضي عسكر جامه ديگر پوشيده و نشر مي يابد . اميدوارم سودمند افتد و اين بنده را مشمول عنايات فاطمه اطهر ( عليها السلام ) و فرزندان عزيز و بزرگوارش بگرداند .

والله من وراء القصد

محمّدعلي مهدوي راد

20/8/86


11


مقدّمه

در زندگاني و سيره فاطمه اطهر ( عليها السلام ) از مجموعه اي سخن مي رود با عنوان « مصحف فاطمه » . از اين عنوان و چگونگي آن در روايات بسياري در منابع شيعي سخن رفته است . گونه گوني روايات و گاه تهافت بَل تعارض ظاهري آنها باعث شده است كه داوري ها در چگونگي آن يك داستان نباشد . محققان و عالمان اهل سنت نيز در اين باره كما بيش سخن گفته اند و طبق معمول چون « حقيقت را » نيافته اند « ره افسانه زده اند » و « رطب و يابس » را به هم بافته « راهي بديهي نبرده اند » اكنون سزامند چنان مي بينم كه ابتدا به كشش ها و كوشش هايي در اين زمينه اشاره كنم و آنگاه بر پايه نقل ها و روايات و نقد و تحليل سندي و محتوايي احاديث در حد امكان غبار از چهره موضوع بزدايم و در پايان برخي از داوري هاي عالمان را بياورم تا به


12


عيار آنچه آمده است سنجيده و نقد شود و توفيق از
خداوند است .

روايات مرتبط با اين بحث از جمله در كهن ترين منابع حديثي شيعه « بصائر الدرجات » ( 1 ) و « كافي » ( 2 ) آمده است . و در كافي بيشترين اند .

نقل ها را علاّمه مجلسي رضوان الله عليه در بحارالانوار آورده است . بر اساس شمارش برخي از فاضلان يادكرد علاّمه مجلسي در بحارالانوار با حذف تكرارها به 22 مورد مي رسد با توجه به اين كه برخي از موارد از جمله روايتي از « مناقب » ابن شهرآشوب در بحارالانوار نيامده است . كه بر روي هم به 28 مورد مي رسد بحارالأنوار ، ج 26 باب ابواب علومهم ( عليهم السلام ) ، بيشترين نقل هاي مرتبط با « مصحف فاطمه ( عليها السلام ) را در خود جاي داده است . در مستدركات « عوالم العلوم » نيز روايات ياد شده گزارش شده است ، محققان « عوالم » متأسفانه گاه بين روايات مرتبط با مصحف فاطمه ( عليها السلام ) و روايات « صحيفه علي ( عليه السلام ) خلط كرده اند . ( 3 ) در روزگاران اخير شايد اولّين كسي كه به تفصيل به موضوع ياد شده پرداخته ، علاّمه عاليقدر سيد محسن امين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بصائر الدرجات ، باب 14 ، ح2 ، 3 ، 5 ، 6 ، 8 ، 9 ، 15 ، . . .

2 . كافي ، ج1 ، ص238 به بعد .

3 . عوالم العلوم . . . و مستدركاتها ، ج2 / 833 به بعد .


13


عاملي باشد .

وي در اثر گرانقدر خود « اعيان الشيعه » بدين موضوع پرداخته و به تفصيل از چگونگي آن سخن به ميان آورده و كوشيده است برخي از آن تهافت نمايي و تعارض نمايي هايِ روايات را حل كند . ( 1 ) عالمان و محققان ديگري نيز به موضوع بحث پرداختند كه در ضمن بحث از آنها ياد خواهد شد ، اما از كساني كه به تفصيل از اين موضوع ياد كرده و در جهت تنقيح آن قلم زده اند استاد علاّمه سيد جعفر مرتضي عاملي است كه در « مأساة الزهراء » ( 2 ) بدين بحث پرداخته اند و پس از آن در « خلْفيات كتاب مأساة الزهراء » آن بحث را پي گرفته اند ، در هر دو مورد وي به انگيزه نقد آراء برخي از عالمان و مفسران معاصر بدين نكته و موضوع پرداخته است .

و بالاخره بايد ياد كنم از بحث بسيار خوب و با تتبع بسيار در روايات نقل ها و اسانيد رواياتِ آقا سيدهاشم هاشمي در كتاب « حوار مع فضل الله حول الزهراء ( عليها السلام ) كه بحثي است سودمند و با تأكيد به اين نكته كه متأسفانه وي چون ادب نفس و مالا ادب بحث را پاس نداشته اند ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اعيان الشيعه ، ج 1/314 چاپ سوم ، بيروت مطبعة الانصاف ، چاپ هاي پسين داراي كاستي است كه بدان اشاره خواهيم كرد .

2 . مأساة الزهراء ، ج1 ، ص117 ـ 106


14


پژوهش ارجمندشان از ديده ها بازمانده است . اي كاش چنين نمي بود . ( 1 ) پژوهش وي گسترده ترين پژوهش درباره مصحف فاطمه ( عليها السلام ) ، كه در ضمن بحث ، هم به نقد اسانيد پرداخته و هم كوشيده اند برخي از تعارض نمايي ها را حل كنند و در نهايت يادكردني است كتاب بسيار خوب آقاي اكرم بركات با عنوان « حقيقة مصحف فاطمه عند الشيعه » كه ضمن پژوهش دقيق و گسترده در ابعاد بحث به مباحث جنبي و حاشيه اي بسياري نيز پرداخته اند و بالأخره ياد كنم از آنچه بر اين قلم رفته است با عنوان « پژوهشگونه اي درباره مصحف فاطمه ( عليها السلام ) » ( 2 ) و اكنون آنچه در اين مقالت و با توجه به فسحت مقال و ميدان و اقتضاي مجال نگاشته خواهد آمد ، با توجه به تمام بحث ها و پژوهش هايي است كه سامان يافته است و نيز با درنگريستن به آنچه عالمان و محققان و پاسداران تفكر شيعي درباره آن قلم زده اند كه گاه لغزشي و يا لغزش هايي بر خامه و يا خامه ها رفته است ( باري ! ان الجواد قد يكبووا انّ الصارم قد ينبو ) و الكمال لله وحده .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حوار مع فضل الله حول الزهراء ( عليها السلام ) ، ص219 ـ 137

2 . آيينه پژوهش ، شماره 75 ، سال 13 ( شماره 3 ، مرداد و شهريور 1381 )


15


مصحف فاطمه ( عليها السلام )

اين عنوان در منابع و روايات بسياري آمده است ، كه دست كم برخي از روايات آن داراي اسانيد صحيح و استواري هستند ، از اين روي در اصل وجود آن هيچ گونه ترديدي روا نيست ، و برخي ترديدها در اصل آن و يا تلقي اينكه صورت تفصيل يافته روايت و يا صحيفه ديگري است ، ( 1 ) چنانكه خواهيم ديد پايه اي ندارد . اكنون و در آغاز بحث برخي از آن روايات را مي آوريم :

« محمد بن يحيي ، عن أحمد بن محمد ، عن ابن محبوب ، عن ابن رئاب ، عن ابي عبيدة قال : سأل أباعبدالله ( عليه السلام ) بعض أصحابنا عن الجفر فقال هو جلد ثور مملوء علماً ، قال له : فالجامعة ؟ قال : تلك صحيفة طولها سبعون ذراعاً في عرض الأديم مثل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ميراث مكتوب شيعه / 42


16


فخد الفالج ، فيها كل ما يحتاج الناس اليه ، وليس
من قضية الا وهي فيها ، حتي ارش الخدش . قال : فمحصف فاطمة ؟ ! قال فسكت طويلاً ثم قال : انّكم لتبحثون عما تريدون و عما لاتريدون ان فاطمة مكثت بعد رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) خمسة و سبعين يوماً وكانَ دخلها حزن شديد علي أبيها وكان جبرئيل ( عليه السلام ) يأتيها فيحسن عزائها علي أبيها ، و يطيّب نفسها ، ويخبرها عن أبيها ومكانه ويخبرها بما يكون بعدها في ذريتها ، وكان علي ( عليه السلام ) يكتب ذلك ، فهذا مصحف فاطمه . » ( 1 )

« ابوعبيده گويد : يكي از شيعيان از حضرت صادق ( عليه السلام ) درباره « جفر » پرسيد . امام ( عليه السلام ) فرمود : « جفر » پوست گاوي است پر از علم . گفت جامعه چيست ؟ فرمود : طوماري است
به درازاي هفتاد ذراع و عرض يك پوست ؛ مانند ران شتر فربه كه تمام نيازمندي هاي مردم در آن است . همه قضايا حتي « جريمه خراش » در آن هست . گفت : مصحف فاطمه چيست ؟ امام ( عليه السلام ) مدتي طولاني سكوت كرد ، آن گاه فرمود : شما از آنچه مي خواهيد و نمي خواهيد ، جستجو مي كنيد . فاطمه ( عليها السلام ) پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هفتادوپنج روز در دنيا بود و از فراق پدر اندوه بسياري داشت . جبرئيل مي آمد و او را در مرگ پدر تسلّي مي داد و او را خوشدل مي ساخت . از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الكافي ( الاصول ) ج1 ، ص59 ـ 60 .


17


احوال پدر و جايگاهش سخن مي گفت و سرگذشت فرزندانش را پس از وي گزارش مي كرد . و علي ( عليه السلام ) اين ها را مي نوشت ، آن نوشته ها « مصحف فاطمه ( عليها السلام ) » است . »

نگاهي به سند حديث

علامه مجلسي ، حديث بالا را با عنوان « صحيح » ياد كرده است . ( 1 ) نگاهي گذرا به سند آن نشانگر استواري اين داوري درباره سند حديث است .

1 . محمد بن يحيي كه لقبش « عطار » است ، « ثقه » است . نجاشي از او با عنوان هاي « ثقه ، عين ، كثيرالحديث » ياد كرده است . ( 2 )

2 . احمد بن محمد ، كه احمد بن محمد بن عيسي است ، و از « ثقات » . ( 3 )

3 . ابن محبوب ، كه يا « حسن بن محبوب » است و يا محمد بن علي بن محبوب و هردو از « ثقات » هستند . ( 4 )

4 . ابن رئاب ؛ كه علي بن رئاب است كه شيخ طوسي درباره وي گفته است : « . . . هو ثقة ، جليل القدر » . ( 5 )

5 . ابوعبيده ، كه زياد بن عيسي ، ابوعبيدة الحذّاء است . ( 6 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مرآت العقول ، ج3 ، ص59 .

2 . رجال النجاشي ، ص353 .

3 . هداية المحدثين ، ص175 .

4 . رجال الطوسي ، ص334 ؛ منتهي المقال ، ج2 ، ص447 .

5 . الفهرست ، ص151

6 . رجال النجاشي ، ج1 ، ص388 ، ( شبيري ، ص170 ) .


18


بدين سان روشن است كه اين حديث از جمله احاديث
« صحاح » است و راويان آن يكسر از ثقات و چهره هاي والاي راويانِ شيعي .

اين روايت نشانگر اين است كه جبرئيل محتوا « مصحف » را پس از رحلت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي تسلي دلِ پاكِ فاطمه اطهر ( عليها السلام ) املا كرده و علي ( عليه السلام ) آن را نوشته است ؛ و به اجمال اشاره شده است كه « مصحف » از جمله مشتمل بوده است بر جريان هايي كه در ميان فرزندان آن حضرت و درباره آن ها رخ خواهد نمود . روايات هم مضمون با اين حديث با اندكي كاستي و يا افزوني ، فراوان است و از اين روي داوري ها درباره آن گونه گون . اكنون يكي ديگر از نقل ها را بياوريم :

« عن الحسين بن أبي العلاء قال : سمعت اباعبدالله ( عليه السلام ) يقول ان عندي الجفر الأبيض ، قال : قلت فايّ شي فيه ؟ قال ( عليه السلام ) : زبورداود وتوراة موسي وانجيل عيسي وصحف ابراهيم والحلال والحرام ومصحف فاطمة ماأزعم أن فيه قرآناً . و فيه ما يحتاج الناس الينا ولا نحتاج الي احد حتي فيه الجلده ونصف الجلده وربع الجلده وأرش الخدش . . . . » ( 1 )

« حسين بن ابي العلاء گفت : شنيدم امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الكافي ، ج1 ، ص240 ؛ بصائر الدرجات ، ص150 .


19


همانا « جفر سفيد » نزد من است . گفتم در آن
چيست ؟ فرمود : زبور داود و تورات موسي و انجيل عيسي و صحف ابراهيم و حلال و حرام و مصحف فاطمه . بر اين باور نيستم كه در مصحف چيزي از قرآن باشد . در آن [ جفر سفيد ] است آنچه مردم به ما نيازمندند ـ و ما به كسي نيازمند نيستيم ـ حتي مجازات يك تازيانه و نصف تازيانه و يك چهارم تازيانه و جريمه خراش . »

اين روايت ها و همگنان آنها ، پيش از هرچيز نشانگر عظمت ، جلالت و بي بديلي شخصيت حضرت زهرا است . البته شخصيت والا ، و جايگاه بلند « صديقه طاهره » در آموزه هاي كتاب و سنت ، بارهاي بار گزارش شده است و نصوصِ نشانگر « مكانت بي بديل » آن بزرگوار ، فراوان تر و روشن تر از آن است كه نيازي به يادآوري و تذكار داشته باشد . با اين همه از سخن ارجمند امام خميني ( رحمه الله ) درباره شخصيت حضرت زهرا ( عليها السلام ) كه با روايات « مصحف » نيز مرتبط است ، نمي توان گذشت :

« مسئله آمدن جبرئيل براي كسي ، يك مسئله ساده نيست . خيال نشود كه جبرئيل براي هركسي مي آيد و امكان دارد بيايد . اين يك تناسب لازم است بين روح آن كسي كه جبرئيل مي خواهد بيايد و مقام جبرئيل كه روح اعظم است . . . و اين تناسب بين جبرئيل كه روح اعظم است و انبيا
درجه اول بوده است ، مثل رسول خدا و موسي و عيسي و ابراهيم و امثال اين ها . بين همه كس نبوده است . بعد از اين


20


هم بين كسي ديگر نشده است ، حتي درباره ائمه هم من
نديده ام كه وارد شده باشد .

اين طور كه جبرئيل به آن ها نازل شده باشد ، فقط اين است كه براي حضرت زهرا ( عليها السلام ) است كه من ديده ام كه جبرئيل به طور مكرر در اين هفتادوپنج روز وارد مي شده و مسائل آتيه اي كه بر ذريّه او مي گذشته است اين مسائل را مي گفته است و حضرت امير هم ثبت مي كرده است . . . در هر صورت من اين شرافت و فضيلت را از همه فضايلي كه براي حضرت زهرا ذكر كرده اند ـ با اين كه آن ها هم فضايل بزرگي است ـ اين فضيلت را من بالاتر از همه مي دانم كه براي غير انبيا ( عليه السلام ) ، آن هم نه همه انبيا ، براي طبقه بالاي انبيا ( عليه السلام ) و بعضي از اوليايي كه در رتبه آن ها هست ، براي كسي ديگر حاصل نشده . و با اين تعبيري كه مراوده داشته است جبرئيل در اين هفتادوچند روز ، براي هيچ كس تاكنون واقع نشده و اين از فضايلي است كه از مختصات حضرت صديقه ( عليها السلام ) است . » ( 1 )

كلام بلندامام ( رحمه الله ) افزون بر جريان « مصحف » و چگونگي آن اشارتي دارند به يكي ديگر از فضايل و مناقب فاطمه اطهر ( عليها السلام ) كه چون پيوند تنگاتنگ با بحث ما دارد ، در پايان بحث از مصحف بدان اشاره اي خواهيم كرد .

مصحف فاطمه و مباحث مرتبط با آن

اكنون سخن را درباره مصحف فاطمه ( عليها السلام ) آغاز مي كنيم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيفه نور ، ج19 ، ص278و289 .


21


با يادآوري اين نكته كه درباره مصحف بايد مسائل زير
روشن شود :

1 . چگونگي و چيستي آن ؛

2 . املاكننده آن ؛

3 . نويسنده آن ؛

4 . سرنوشت آن ؛

5 . اندازه و حجم آن .

واژه « مصحف » در ادب عربي

قبل از هر چيز بر اين نكته تأكيد كنيم كه عنوان « مصحف » هرگز نبايد اين پندار را به وجود بياورد كه اين عنوان ، عنواني است همسوي با آنچه در آن روزگاران بوده است ؛ مانند مصحف عبدالله بن مسعود ، مصحف عايشه ، مصحف ابي بن كعب و . . . و مآلا كسي بر پايه برخي نقل ها ـ كه پس از اين خواهيم آورد ـ درباره آن بر طبل اتهام كهنه و بي اساس عليه شيعه بكوبد ، كه شيعه با باور به « مصحف فاطمه » به تحريف قرآن باور داشته و چنين مي پندارد كه بخشي از قرآن از ميان رفته است .

باري ، بر اين نكته تأكيد مي كنيم كه نه به لحاظ لغت و نه اصطلاح عالمان و مفسران « مصحف » عَلَم براي « قرآن كريم » نبوده است . اين واژه به « قرآن » نيز اطلاق مي شده است ؛ به ويژه در روزگاراني واپسين تر از صدر اسلام . « مصحف » براساس گزارش لغويان ، مجموعه اي از


22


نگاشته هاي قرار گرفته در ميان دو « لتِ » جلد كتاب ( =مابين الدفتين ) را گويند . از كهن ترين فرهنگ لغوي بياوريم :

وسمي المصحف ، مصحفاً لانّه اصحف . أي جعل جامعاً للصحف المكتوبة بين الدّفتين . ( 1 )

كاربرد آن در روايات نيز نشانگر معناي لغوي آن است . اگر به قرآن هم « مصحف » گفته شده با عنايت به اين جهت بوده است . بنگريد :

عن النبي ( صلّي الله عليه وآله ) : مَن قرأ القرآن في المصحف كانت له ألفا حسنه ومَن قرأه في غير المصحف ـ فأظنّه قال ـ كألف حسنه . ( 2 )

آن كه قرآن را در « مصحف » قرائت كند ، دو هزار « حسنه » از آنِ او خواهد بود و آن كه در غير « مصحف » بخواند ـ به گمانم گفت ـ هزار « حسنه » .

بر همين پايه بوده است كه هر مجموعه اي با ويژگي يادشده را ـ يعني قرار گرفتن در ميان دو لتِ جلد را ـ مصحف مي گفتند . به اين نص تاريخي بنگريد :

عن أبي اسحاق الفزاري قال سألت الأوزاعي قلت : مصحف من مصاحف الروم أصبناه في بلاده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . العين ، ج3 ، ص120 ، و نيز ر . ك : الصحاح ، ج4 ، ص1348 ؛ لسان العرب ، ج9 ، ص186 ؛ المعجم الوسيط ، ص508 و . . . .

2 . البرهان في علوم القرآن ، ج1 ، ص546 .


23


أو غيرهم ؟ ! ( 1 ) . . .

اوزاعي به سال 88 هجري ديده به جهان گشوده و به سال 157 هجري زندگي را بدرود گفته است . ( 2 ) بدين سان اين نص تاريخي نشانگر آن است كه در قرن اول ، اين واژه مفهومي عام داشته است و به هر مجموعه يا ويژگي يادشده اطلاق مي شده است . از ابوسعيد خُدري خواستند تا « حديث » املا كند ، ننوشت و گفت :

لانكتبكم شيئاً أتجعلونه مصاحف تقرؤنها ، وقد كان فيكم يحدثنا فنحفظ عنه ، فاحفظوا عنا كما حفظنا نحن عن نيتكم . ( 3 )

« چيزي نمي نويسيم آيا مي خواهيد قرآن را چونان « مصاحفي » قرار دهيد كه مي خوانيد ؟ ! در ميان شما كساني بودند كه براي ما حديث مي گفتند و ما حفظ مي كرديم ، شما نيز بدان گونه كه ما حفظ مي كرديم ، حفظ كنيد . »

روشن است كه مراد ابوسعيد از واژه « مصاحف » كتاب و كتاب ها است و نه قرآن . و چنين است كاربرد اين واژه در بيان و بنان پيشينيان از عالمان . به مثل جاحظ بر پايه تقسيمي كه در تدوين كتابش روا داشته بود ، مي نويسد :

تم المصحف الاوّل ، ويتلوه المصحف الثاني من

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كتاب المصاحف ، ص177 .

2 . الطبقات ، ج7 ، ص488 ؛ تهذيب الكمال ، ج17 ، ص315 .

3 . تقييد العلم ، ص36 .


24


كتاب الحيوان و . . . ( 1 )

آقاي ناصرالدين الأسد در كتاب ارجمندش « مصادر الشعر الجاهلي » نوشته است :

وكانوا كذلك يطلقون علي الكتاب المجموع لفظ المصحف ويقصدون به مطلق الكتاب لا القرآن وحده . . . ( 2 )

« بدين گونه آنان بر « كتاب جمع شده » لفظ مصحف را اطلاق مي كردند و از آن ، كتاب را مراد مي كردند ؛ مطلقا و نه قرآن را فقط . »

بدين سان اگر كسي چون آقاي قصيمي به محض اين كه عنوان « مصحف » را بنگرد و در وصف آن بخواند كه چندين برابر قرآن بوده است ـ كه پس از اين خواهيم آورد ـ و چنان بپندارد كه شيعه با توجه به آن به تحريف قرآن باور دارد ، بي گمان يا از سر جهل است و يا غرض آميخته به مرض . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الحيوان ، ج1 ، ص388 ، و نيز ، ج2 ، ص375 ؛ ج3 ، ص395 و . . . .

2 . مصادر الشعر الجاهلي ، ص139 .

3 . الصراع بين الاسلام والوثنيه ، ج1 ، ص13 ، چاپ دوّم .

عبدالله بن علي القصيمي در كتاب « الصراع بين الوثنيّة والاسلام » كه از كينه توزانه ترين نگاشته هاي عليه شيعه است ذيل عنوان : القرآن صنائع منه ثلاثة أرباعه عند الشيعة . نوشته اند : شيعه بر اين باور است كه قرآن را بدان گونه كه خداوند آن را نازل كردهاست : ( = كما انزله الله . . . ) هيچكس جز امامان جمع نكرده اند و هر كس جز اين ادعا كند دروغ مي گويد ، و نيز بر اين باور است كه نزد پيشوايان آنها « مصحف فاطمه » بوده است كه در آن مانند قرآن ما بوده است و سه برابر . . .

شگفتا كه وي عبارت هاي برخي روايات « كافي » را با دخل و تصرّف آورده و به شيعه نسبت داده است ، از قسمت اوّل ادّعا بر پايه دو روايت با تعبيري كه آورده است و ما داخل پرانتز گذاشتيم و معنايش نه آن است كه وي فهميده است . از چگونگي اين روايات به تفصيل در مقامي ديگر سخن گفته ام ( مجلّه علوم حديث شماره 38 ـ 37 ، مقاله ميراث مكتوب علوي ) امّا قسمت دوّم ادعا رواياتي است درباره حجم مصحف فاطمه ( عليها السلام ) ، كه در همين نوشته آمده است و صريح است كه سخن از حجم فيزيكي آن است و مانند سازي آن به حجم فيزيكي قرآن مجيد از اين روي در برخي از آنها تصريح شده است كه « والله ما فيه من قرآنكم حرف واحد » امّا جناب قصيمي « قرآنكم » را « قرآننا » كرده و با تصرّفي نا بجا نتيجه اي واهي و زشت گرفته و به شيعه نسبت داده است ، « چون غرض آمد هنر پوشيده شد » نقد عالمانه و ارجمند اين كتاب را بنگريد در كتاب « الدعوة الاسلامية للإمام الخنيزي » . براي آگاهي از اين گونه كسان و آثارشان ر . ك : دفاع عن الكافي ، ج2 ، ص353 .



| شناسه مطلب: 74773