بخش 3 بخش 3 بخش 3 بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
بخش 3 بخش 3 بخش 3 بخش 3 بخش 3

بخش 3

محتوای مصحف وصیت مربوط به باغ#160;ها وصیت سیاسی حجم مصحف مصحف چونان میراثی ماندگار در نزد امامان ( علیهم السلام ) نگاهی به برخی داوری#160;ها درباره مصحف فاطمه ( علیها السلام ) تکمله

محتواي مصحف

اكنون بنگريم كه آن مجموعه گرانقدر ، مشتمل بر چگونه مسائلي بوده است ، و پيك الهي در آن ديدارهاي ملكوتي از چه حقايقي با فاطمه اطهر ( عليها السلام ) سخن مي داشته است . پيش تر آورديم كه روايات در باب « مصحف فاطمه » در منابع روايي فراوان است و در بسياري از آن ها چگونگي محتواي مصحف گزارش شده است ؛ از جمله در حديثي كه در آغاز بحث آورديم ، يعني « صحيحه » ابوعبيده .


59


1 . جايگاه پدر و آينده فرزندان

در ضمن آن روايت آمده بود :

ويخبرها عن أبيها ومكانه ويخبرها بما يكون بعدها في ذريتها . . . .

« [ در اين گفتگوها جبرئيل ] از پدر و جايگاهش و از آنچه درباره فرزندان آن حضرت در گذرگاه زمان اتفاق مي افتد ، سخن مي گفت و گزارش مي داد . » ( 1 )

2 . رويدادهايي از آينده

در ضمن برخي از روايات آمده است كه در آن مجموعه از رويدادهاي آينده سخن رفته است و حتي گاهي برخي از امامان ( عليهم السلام ) پيشگويي هاي خويش را بدان مستند كرده اند . در روايت حماد بن عيسي به نقل از حضرت صادق ( عليه السلام ) آمده است كه :

. . . انه ليس فيه شيء من الحلال والحرام ولكن فيه علم ما يكون .

« . . . در آن از حلال و حرام چيزي نيست ، اما مشتمل است بر آگاهي هاي آينده . » ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الكافي ( =الاصول ) ج1 ، ص59 ـ 60 ؛ بصائرالدرجات ، ص153 .

2 . الكافي ، ج1 ، ص240 ؛ بصائرالدرجات ، ص157 ؛ بحارالانوار ، ج26 ، ص44 ؛ الوافي ، ج3 ، ص580 .


60


در نقل ديگري آمده است :

ففيه ما يكون من حادث . . . . ( 1 )

چنان كه پيش تر آورديم ، امامان ( عليهم السلام ) گاه در اين موضوع به « مصحف » استناد كرده اند ؛ از جمله امام صادق ( عليه السلام ) درباره ظهور و بروز جريان « زندقه » و . . . ( 2 )

3 . يادِ پيامبران و اوصيا

از برخي نقل ها مي توان دريافت كه مصحف از جمله مشتمل بوده است بر يادكرد پيامبران و اوصياي آن ها . ابن شهرآشوب آورده است كه درباره « محمد بن عبدالله بن حسن » از حضرت صادق ( عليه السلام ) پرسيدند ، امام ( عليه السلام ) فرمودند :

« هيچ « نبي » ، « وصي » و « ملكي » نيست جز آن كه نامش در كتابي با عنوان « مصحف » فاطمه نزد من است و من بدان نگريستم و در ضمن آن ها نام « محمد بن عبدالله » را نديدم . » ( 3 )

محمد بن عبدالله بن حسن مشهور به « نفس زكيّه » مراد
است كه به روزگار امام صادق ( عليه السلام ) عليه حكومت بني عباس قيام كرد . مردمان را براي بيعت به سويش فراخواند و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . روضة الواعظين ، ج1 ، ص211 ؛ بحارالانوار ، ج26 ، ص18 .

2 . الكافي ، ج1 ، ص241 ؛ بصائرالدرجات ، ص138 .

3 . المناقب ، ج3 ، ص373 ؛ بحارالانوار ، ج26 ، ص32 .


61


براساس برخي از روايات ، ( 1 ) امام صادق ( عليه السلام ) را نيز به بيعت دعوت كرد . امام ( عليه السلام ) او را از خيزش و رويارويي با حكومت نهي كرد ، اما او نپذيرفت . بنابراين بدان روزگار كساني بودند كه براي محمد بن عبدالله ، جايگاه « وصايت » را باور داشتند و امام ( عليه السلام ) با توجه بدان فضا در جواب سؤال كننده ، بدان گونه كه گذشت ، پاسخ داده اند . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الكافي ، ج1 ، ص358 .

2 . محمد بن عبدالله بن حسن ، ملقب به « نفس الزكيه » از چهره هاي والاي تشيع و از قائمان به حق ، آمران به معروف و ناهيان از منكر بوده است . سيد بن طاووس ( رحمه الله ) در اقبال به تفصيل از بني حسن ( عليهم السلام ) بهويژه محمد بن عبدالله بن حسن ياد كرده و بر اين كه آن چهره هاي مجاهد در راه خدا و براي احقاق حق قيام مي كردند و داعيه « امامت » نداشتند ، تأكيد كرده است . بهويژه سخني روشن و صريح از ابراهيم بن عبدالله درباره برادرش « محمد بن عبدالله » و داعيه « مهدويت » او آورده و انتساب آن ادعا را تكذيب كرده است . ( الاقبال ، ص87 ـ 89 ) علامه اميني ( رحمه الله ) نيز با تكيه بر آنچه سيد بن طاووس نقل كرده ، « نفس زكيه » را ستوده و قيام او را قيامي الهي با تمسك به خدا و رسول تلقي كرده است . ( الغدير ، ج3 ، ص378 ) حضرت صادق ( عليه السلام ) با علم به ناكامي اين قيام ، محمد بن عبدالله را از فرجام سرخ آن آگاهاند و بدو هشدار داد و پس از شهادت آن بزرگوار و برادرش از آنان به نيكي ياد كرد و آنان را ستود . ( مقاتل الطالبيين ، ص239 ) به هر حال موضع امام ( عليه السلام ) با توجه به گونه گوني نقل ها نيازمند بررسي دقيق تري است . بررسي تمام نقل ها ، توجه به اسناد آن ها و نيز بررسي متن و چگونگي گزارش و موضع محمد بن عبدالله در روزگاري كه بر مدينه و مكه چيره بود ، به روشني نشانگر آن است كه آن بزرگوار « داعي الي الحق » بود و بي گمان داعيه « مهدويت » نداشت . ( نگاه كنيد به : انساب الاشراف ، ج1 ، ص98 به بعد ، تحقيق محقق عاليقدر ، حاج شيخ محمدباقر محمودي ، پانوشت هاي محقق يادشده در صفحات مختلف كتاب در ضمن يادكرد محمد بن عبدالله و قيامش . و نيز محمد كاظمي پوران ، قيام هاي شيعه در عصر عباسي ، ص99 به بعد ، كه بحثي است تفصيلي با نقد و بررسي روايات و نقل هايي مختلف و نيز سيرة رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) و اهل بيته ( عليهم السلام ) ، ج2 ، ص304 به بعد ؛ موسوعة الامام الصادق ( عليه السلام ) ، باقر شريف القرشي ، ج7 ، ص132 به بعد ) .


62


4 . يادكرد حاكمان

در روايتي كه پيش تر آورديم از جمله آمده است كه :

. . . و اما مصحف فاطمه ففيه مايكون من حادث ، و اسماء من يملك الي أن تقوم الساعه . . . ( 1 )

در روايت فضيل بن سكرة از امام صادق ( عليه السلام ) نيز همين مضمون آمده است ، نهايت امام ( عليه السلام ) در آن نقل از « كتاب فاطمه » ياد مي كند و نه از « مصحف فاطمه » اما آهنگ كلام تقريباً همان آهنگ روايت « مناقب » است كه با تكيه بر نفي نام « محمد بن عبدالله بن حسن » جزء اوصيا بر وجود نام حاكمان تصريح شده بود . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . روضة الواعظين ، ج1 ، ص211 ؛ بحارالانوار ، ج2 ، ص18 .

2 . الامامة والتبصره ، ص50 ( =ص180 ، تحقيق جلالي ) ؛ الكافي ، ج1 ، ص242 ؛ علل الشرايع ، ص207 ؛ الوافي ، ج3 ، ص584 .


63


5 . وصيت فاطمه ( عليها السلام )

در روايات متعددي از اشتمال « مصحف فاطمه ( عليها السلام ) » بر « وصيت » آن بزرگوار ياد شده است . در ضمن روايت سليمان بن خالد از امام صادق ( عليه السلام ) آمده است كه :

. . . وليخرجوا مصحف فاطمه فان فيه وصية فاطمه ( عليها السلام ) . . . ( 1 )

اكنون بنگريم وصيت چه مي تواند باشد . در روايات مرتبط با فاطمه اطهر ( عليها السلام ) از دو گونه وصيت سخن رفته است . وصيتي مرتبط با چند قطعه باغ و وصيتي سياسي درباره چگونگي برخورد حاكميت با آن حضرت و مسائل مرتبط با مراسم تدفين و گويا مراد از وصيت همين ها باشد .

وصيت مربوط به باغ ها

در روايات متعددي آمده است كه فاطمه ( عليها السلام ) مكتوبي بر جاي نهاده است مشتمل بر وصيت آن بزرگوار . از جمله :

عن أبي بصير « قال : أبوجعفر ( عليه السلام ) : الا أحدثك بوصية فاطمة ( عليها السلام ) ؟ قلت بَلي ، فأخرج حقاً أو سَفَطاً فأخرج منه كتاباً فقرءَ [ ه ] بسم الله الرحمن الرحيم : هذا ما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بصائرالدرجات ، ص157 و158 ؛ الكافي ، ج1 ، ص241 ؛ الوافي ، ج3 ، ص583 ؛ مرآت العقول ، ج3 ، ص58 .


64


اوصت به فاطمه بنت محمد . . . ( 1 )

ابوبصير مي گويد ، حضرت باقر ( عليه السلام ) گفت : درباره وصيت فاطمه سخني بگويم ؟ ! گفتم : بلي . آنگاه امام پوستي بيرون و ازميان آن كتابي بركشيد كه در آن نوشته بود : بسم الله الرحمن الرحيم . اين است آنچه بدان وصيت كرده است دختر محمد ( صلّي الله عليه وآله ) . . .

محتواي اين وصيت كه در روايات به اجمال و تفصيل گزارش شده است ، چگونگي « توليت » « باغ هاي هفتگانه » است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن ها را وقف فاطمه ( عليها السلام ) كرده بود . آن حضرت در اين وصيت ، توليت آن را به علي ( عليه السلام ) و آن گاه امام حسن ( عليه السلام ) و امام حسين ( عليه السلام ) و آن گاه فرزند بزرگ از فرزندان اباعبدالله الحسين ( عليه السلام ) وانهاده است . ( 2 )

وصيت سياسي

پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با دگرساني صحنه سياست و رقم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تهذيب الاحكام ، ج9 ، ص169 ؛ الكافي ( =الفروع ) ج7 ، ص48 ؛ دعائم الاسلام ، ج2 ، ص343 .

2 . منابع پيشين و نيز كافي ، ج7 ، ص47 ، باب صدقات النبي ( صلّي الله عليه وآله ) و فاطمه والائمه ( عليهم السلام ) ، ح1 ، 5 و6 . و نيز بنگريد به عوالم العلوم ، ج11/12 ص1060 به بعد . محقق عاليقدر كتاب ، حضرت آقاي موحدي ابطحي ، در ضمن مستدركات كتاب به تفصيل گونه هاي مختلف نقل اين وصيت را گزارش كرده است .


65


خوردن حاكميت برخلاف آنچه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با تكيه بر وحي الهي رقم زده بود ؛ و به « تنْ كشيدن جامه خلافت كسي كه آن جامه بدان قامت سخت ناراست بود » فاطمه اطهر ( عليها السلام ) براي احقاق « حق خلافت » و « خلافت حق » بپا خاست و در اين راه چونان وظيفه اي الهي بسي كوشيد ؛ از آن سوي حاكمان و سياست آفريناني كه حاكميت را بدان گونه
كه مي خواستند و انديشيده بودند ، رقم زده بودند با
آن « طاهره مطهره » مقابله كردند ، به ستيز برخاستند ،
ستم روا داشتند ، بر پيشاروي خانه اش خار و خاشاك اندودند و بر درب خانه اي كه هنوز پژواك پيك وحي
را به روشني در خود داشت ، آتش ريختند . شگفتا كه بر
اين همه دژم انديشي ، سيه رويي و بي پروايي ، افتخار هم
كردند . فاطمه اطهر ( عليها السلام ) كه ديد در برابر « قوه قاهره »
حكومت و منطقِ « اصالت قهر و غلبه » نمي تواند كاري كند ،
و « آب رفته بر جوي باز نمي گردد » و به تعبير بيدارگر و
تكان دهنده اش :

« آنان كه روزگاري با عرب درافتاده بودند و رنج كارزار به جان خريده بودند و با امت ها به رزم برخاسته با پهلوانان نبرد كرده بودند . . . اكنون ميراث پدر گرامي زهرا را به تاراج مي ديدند و خودش را ستم روا شده ، شمشير به نيام كرده فرياد دادخواهي زهراي اطهر را پاسخ نمي گفتند . . . چون خواري با وجودشان سرشته و نيرنگ بر دل هايشان چيره


66


گشته بود . . . ( 1 ) »

و به تعبير مولاي متقيان اميرمؤمنان :

« مي ديد كه حقي كه به من رسيده و از آنِ من است به تاراج رفته ، غارت مي شود ، با اين همه چونان كسي كه بر چشمش خاري بخلد و در گلويش استخوان گير كند ، شكيبايي پيشه كردم . » ( 2 )

باري چون چنين شد ، زهراي اطهر ( عليها السلام ) نيز چونان همسر مظلوم و بزرگوارش « بعد اللتيا والتي » شكيبايي پيشه كرد ، اما براي اين كه آنچه را بر او روا شده است ، در كانون پرسش ها و جستجوگري هوشمندان قرار دهد ، و براي روشن شدن آنچه رخ داده بود ، تدبيري انديشيد ، و « وصيت » كرد ؛ وصيتي هوشمندانه ، انگيزاننده ، جانسوز ، و انديشه برانگيز :

. . . [ خطاب به علي ( عليه السلام ) ] اذا انامت فغسّلني بيدك و حنطّني وكفّني وادفنّي ليلاً ولايشهدني فلان و فلان . . . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . برداشتي از خطبه عظيم حضرت زهرا ( عليها السلام ) در مسجد نبوي . در آنچه آمد ، بدون دگرساني محتوايي ساختار كلام را به اقتضاي سخن تغيير داده ام .

2 . نهج البلاغه ، خ3 « خطبه شقشقيه » .

3 . بحارالانوار ، ج103 ، ص185 ؛ معاني الاخبار ، ص357 ؛ بحارالانوار ، ج43 ، ص159 ، 182 و183 ؛ ج78 ، ص255 .


67


در برخي نقل ها آمده است كه « ولاتؤذنن رجلين ذكرتهما » و گونه هاي ديگري نيز نقل شده است كه محتواي آن ها يكسان است و آن تأكيد بر انجام مخفيانه و شبانه مراسم « كفن و دفن » ! و اعلام عملي انزجار ، شكوه و موضع خشم آلود از « حاكميت » و موضع حاكمان و . . . . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) كه با دلي آكنده از غم مراسم « كفن و دفن » را در دل شب انجام داد ، در پاسخ پرسش كسي كه از چرايي خاكسپاري شبانه حضرت زهرا ( عليها السلام ) پرسيده بود ، بر اين نكته تصريح كرده است . ( امالي صدوق ، مجلس94 ، ح9 ؛ علل الشرايع ، ص185 ) پژواك اين قصه آكنده از غصه با اين تدبير هوشمندانه فاطمه اطهر ( عليها السلام ) بگسترد ، و چنان شد كه در منابع بسياري از آثار تاريخي ثبت و ضبط گشت و در صفحات تاريخ بر جاي ماند ؛ از جمله بنگريد به :

الطبقات الكبري ، ج8 ، ص29 و30 ؛ تاريخ الامم والملوك ، ج3 ، ص208 ؛ صحيح البخاري ، ج5 ، ص177 ؛ صحيح مسلم ، ج3 ، ص1380 ؛ اعلام الوري ، ج1 ، ص300 ( پانوشت محقق از شماري منابع اهل سنت ) ؛ ترتيب الامالي ، ج5 ، 72 ( پانوشت محقق از منابع فراواني از اهل سنت ) ؛ روضة الواعظين ، ج1 ، ص153 ؛ الذرية الطاهره ، دولابي ، ص152 و . . . .

اكنون سزامند چنان مي دانم كه تحليل و تفسير و تصوير زيبا ، ارجمند و نكته آموز و كوتاه زنده ياد دكتر علي شريعتي را از چرايي اين وصيت بياورم :

[ فاطمه ] . . . آرام و سبكبار بر بستر خفت ، رو به قبله كرد ، در انتظار ماند

لحظه اي گذشت و لحظاتي . . .

ناگهان از خانه شيون برخاست

پلك هايش را فروبست و چشم هايش را به روي محبوبش ـ كه در انتظار او بود ـ گشود

شمعي از آتش و رنج ، در خانه علي خاموش شد

و علي تنها ماند

با كودكانش

از علي خواسته بود . تا او را شب دفن كنند ، گورش را كسي نشناسد ، آن دو شيخ جنازه اش را تشييع نكنند

و علي چنين كرد

اما كسي نمي داند كه چگونه و هنوز نمي داند كجا ؛ در خانه اش ؟ يا در بقيع ؟

معلوم نيست .

بر محققان است تا تحقيق كنند ؛ اما من كه محقق نيستم . دوست نمي دارم تحقيق كنم . نمي خواهم جاي واقعي قبرش را پيدا كنم . مدفن او بايد همواره نامعلوم بماند ، تا آنچه را كه او مي خواست ، معلوم بماند . و او مي خواست كه قبرش را نشناسند ، هيچگاه و هيچ كس تا هميشه ، همه كس بپرسند ، چرا ؟ ( فاطمه فاطمه است ، ص199 ـ 200 ؛ قسمتي از آنچه آمد در متن كتاب است و قسمتي در پاورقي متن كه هر دو قسمت را در نقل به هم آميختم )


68


حجم مصحف

در برخي از روايات مرتبط با مصحف فاطمه ( عليها السلام ) ، از حجم آن نيز سخن رفته است . در روايت ابوبصير كه بارها در ضمن اين مبحث بدان اشاره شده است ، آمده است :

وان عندنا مصحف فاطمة ( عليها السلام ) و مايدريهم ما مصحف فاطمة ، قال : مصحف فيه مثل قرآنكم


69


ثلاث مرات ، والله مافيه من قرآنكم حرف واحد . . . ( 1 )

در اين سخن به صراحت حجم آن سه برابر قرآن دانسته شده است . اكنون بيفزاييم كه پرسيدني است كه آيا امام ( عليه السلام ) در اين سخن در پي آن است كه حجم فيزيكي آن را دقيقاً مشخص كند ؟

« سه برابر » آيا چندي و چوني دقيق آن را نشان مي دهد ؟ آيا در اين سخن اشارتي به محتوا و گستره دانش نهفته در آن نيست ؟ اين عدد كنايه از كثرت نيست ؟ هيچ گونه قرينه و يا قرايني در روايات براي پاسخ بدين سؤال ها نداريم . صراحت سخن درباره حجم آن در سنجش با قرآن به لحاظ كمي است .

مصحف چونان ميراثي ماندگار در نزد امامان ( عليهم السلام )

از نقل هاي فراواني توان دريافت كه مصحف فاطمه ( عليها السلام ) چونان ميراثي در نزد امامان ( عليهم السلام ) مي بوده است ، و امامان ( عليهم السلام ) در هنگامه بدرود زندگي ، مصحف را به امام بعدي تحويل مي دادند . ابوبصير از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند كه فرمود :

ما مات ابوجعفر حتي قبض مصحف فاطمه ( عليها السلام ) . ( 2 )

پيش تر آورديم كه حضرت صادق ( عليه السلام ) يك آينده نگري

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بصائرالدرجات ، ص152 .

2 . بصائرالدرجات ، ص158 ؛ بحارالانوار ، ج26 ، ص47 .


70


را به « مصحف فاطمه ( عليها السلام ) » مستند كرده بود ، و در نصوص مختلفي ، امامان ( عليهم السلام ) با تعبير « عندي » و يا « عندنا » ، از آن سخن گفته اند كه نشانگر وجود آن اثر گرانقدر چونان ميراثي در محضر امامان ( عليهم السلام ) است . چنين است كه حضرت رضا ( عليه السلام ) در ضمن شماره نشانه هاي امامت ، از جمله فرموده اند : . . . نزد او « جفر » و « جامعه » است و نيز « مصحف فاطمه » . ( 1 )

بدين سان روشن است كه اكنون آن صفحات زرين در محضر حضرت حجة بن الحسن العسكري ( عليه السلام ) است . اين حقيقت در اين روايت نيز به روشني آمده است . عبدالملك بن اعين مي گويد :

أراني ابوجعفر ( عليه السلام ) بعض كتب علي ( عليه السلام ) ثم قال لي : لا تحاسبي كتب هذه الكتب ؟ ! قلت : أبين الرأي فيها ، قال : هات ، قلت : علم أن قائمكم يقوم يوماً فأحب أن يعمل بما فيها . قال : صدقت . ( 2 )

« حضرت باقر ( عليه السلام ) قسمتي از كتاب هاي علي ( عليه السلام ) را به من نشان داد و فرمود : اميرمؤمنان براي چه اين ها را نوشت ؟ گفتم : بسيار واضح است . فرمود : بگو . گفتم : مي دانست كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الخصال ، ج2 ، ص528 .

2 . بصائرالدرجات ، ص162 ؛ بحارالانوار ، ج26 ، ص51 ؛ اثباة الهداة ، ج3 ، ص520 .


71


روزي قائم شما قيام مي كند ؛ خواست مطابق آن ها عمل
كند . فرمود : راست گفتي . »

علامه عاليقدر ، شيعه شناس بزرگ ، شيخ آقابزرگ تهراني نوشته اند :

« مصحف فاطمه » از جمله ميراث امامت نزد پيشوا و مولاي ما صاحب الزمان ( عليه السلام ) است . اين حقيقت از طرق متعدد از امامان ( عليهم السلام ) در روايات ما گزارش شده است . » ( 1 )

بدين رو « مصحف فاطمه ( عليها السلام ) » مجموعه اي است آكنده از حقايق الهي كه به وسيله پيك ربانّي بر فاطمه اطهر ( عليها السلام ) قرائت شده و مولا اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) آن را نگاشته و پس از خود نزد فرزندان به ميراث مانده است .

نگاهي به برخي داوري ها درباره مصحف فاطمه ( عليها السلام )

اكنون و پيش از آن كه به « تكمله » بحث بپردازيم سزامند است از برخي داوري هاي نادرست ياد كنم ، با اشاره اي به چگونگي آنها ، پرداختن به اين دو داوري بدانجهت است كه هر دو نويسنده داراي آوازه اي بلند و جايگاهي شايسته در پژوهش اند .

استاد ارجمند جناب آقاي پروفسور مدرسي طباطبايي در كتاب بسيار ارجمند و سودمند خود « ميراث مكتوب شيعه » ضمن گزارش نقل هاي مختلفِ مرتبط با مصحف كه
ما دراين مقاله آورده ايم ، به نكاتي پرداخته مانند اينكه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الذريعة ، ج21 ، 126


72


« گويا مصحف مشتمل بر احكام شرعي بوده است » يا
مشتمل بر « انديشه هاي باطني بوده است » و . . . فراتر از اين همه به نوعي چگونگي و يا چگونگي هاي « مصحف » را چه به لحاظ فيزيكي و چه به لحاظ محتوي ساخته و پرداخته و آن را بسط داده شده نقل و يا نقل هاي كوتاهي دانسته اند كه راويان چنان كرده اند و در نهايت با استناد به نويسنده اي معاصر ! ! بر اين باور مي روند كه مصحف « تغيير تكاملي فكر وجود يك صحيفه به يك مصحف است و . . . » ( 1 )

نوشته وي مشتمل بر چندين و چند داوري نادرست است انديشه هاي باطني يعني چه ؟ ! ديگر اينكه با تكيه بر يك روايت و باعدم دقت در متن آن ، « مصحف » را مشتمل بر احكام دانستن و آنگاه نوشتن كه احتمالاً [ اين روايت ] موضوع كتاب را بسط داده و مطالبي را كه مردم براي انجام وظايف دين شان بدان محتاجند از جمله ، جزئيات ديات اعضاي انساني را در آن جاي مي دهد ، چه معنايي دارد ! پيشتر روايت ياد شده را آورديم و گفتيم در آن روايت [ روايت حسين بن ابي العلاء ] ضميربه جفر ابيض برمي گردد نه مصحف . و از همه شگفت انگيزتر داوري پاياني بحث است ، يعني اينكه مصحف صورت
تفصيلي حديث جابر باشد ، آورديم كه دستكم سند برخي از احاديث نشانگر اينكه اين محتوي به وسيله جبرئيل املاء

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ميراث مكتوب شيعه ، 39 ـ 42


73


شده و علي ( عليه السلام ) در محضر فاطمه ( عليها السلام ) نگاشته است ، صحيح است ، آنگاه چگونه مي شود مجموعه اي بدانسان سترگ را تفصيل يافته « صحيفه اي » دانست در حد چند ورق در جهت ياد كردن امامان ( عليهم السلام ) و . . . بگذريم كه برخي از نقل هاي وي از احاديث نيز دقيق نيست .

ديگر يادكنم از داوري استاد بلند آوازه مغربي دكتر محمدعابد جابري ، كه محققي است شناخته شده و داراي آثاري بسيار و به ويژه با سمت و سويي نقّادانه و به اصطلاح روشنفكرانه . وي در جديدترين اثرش « مدخل الي القرآن الكريم » از جمله به موضوع « تحريف قرآن » در انديشه متفكران و عالمان شيعه پرداخته و در ضمن آن از « مصحف فاطمه ( عليها السلام ) نيز ياد كرده اند .

وي آورده است كه : در اين بحث از غاليان شيعه ياد مي كنيم كه آنان از محدوده تحريف فراتر رفته و ادّعاي نبوت و تلقي وحي كرده اند ، چرا كه پيشوايان شيعه از روزگاران كهن تا امروز از غاليان و انديشه هاي آنان بيزاري جسته اند ، بدين سان فقط به مطالبي بسنده مي كنيم كه در مصادر رسمي شيعي موجود است از جمله مطالبي كه به شيعه نسبت داده اند اينكه برخي از آنان به صراحت مدعي وجود « مصحفي » هستند ويژه فاطمه ( عليها السلام ) دختر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) با عنوان « مصحف فاطمه » اما برخي از مراجع و منابع شيعي « مصحف » به معناي « قرآن » بودن آن را نفي كرده اند ، و


74


مي گويند كه « مصحف فاطمه ( عليها السلام ) تفسير برخي از احكام
شرعي است به املاء رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) و نگارش امام علي ( عليه السلام ) . ( 1 )

شگفتا حضرت استاد ( با اينكه آثار وي نشان مي دهد كه برخي از منابع و آثار شيعي را ديده است ) ، بدون تأمل و دقت و بدون مراجعه به منابع روايي شيعي ، در دو سطر چندين و چند اشتباه مرتكب شده اند .

1 . هيچ عالم و محدث و مفسر و فقيه شيعي ، مصحف فاطمه را ، مصحف قرآني تلقي نكرده است ، پس اين كدام مرجع رسمي شيعي است كه استاد تصريح كرده اند كه با استناد به آنها سخن خواهند گفت .

2 . مصحف فاطمه ( عليها السلام ) هرگز مشتمل احكام شرعي و تفسير آنها نبوده است .

3 . مصحف فاطمه ( عليها السلام ) املاء سيدنا رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ! نبوده است بلكه چنانكه گذشت املاء جبرئيل است براي فاطمه ( عليها السلام ) و خط علي ( عليه السلام ) .

شگفتا استادي بلند پايه چونان دكتر جابري با آن همه ادّعايِ آزادانديشي و شكستن حصارهاي مسلكي و مذهبي و داعيه داري « نقد عقل عربي » و با تصريح به نوشتن بر پايه « مراجع رسمي » يك مذهب ، در دو سطر
چند اشتباه بزرگ مرتكب مي شود ، استاد در ادامه بحث هم درباره تحريف « گاه به ميخ زده و گاه به نعل » و با اينكه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مدخل الي القرآن الكريم ، ج 1/ 226


75


« البيان » آيت الله خويي رضوان الله عليه را در اختيار داشته و
از بحث تحريف وي مطلب نقل كرده است ، با اينهمه بحث را چنان سامان مي دهد كه گويا شيعه همچنان در بخش مهمي معتقد به تحريف است ! ! . برخي از نااستواري ها و كژنويسي ها درباره مصحف فاطمه ( عليها السلام ) را در ضمن مقاله آورديم ، بر آن هم يك داوري منصفانه و هوشمندانه را نيز بيفزاييم . آقاي عبدالحليم جندي در كتاب ارجمند خود الإمام جعفر الصادق ( عليه السلام ) از « مصحف فاطمه ( عليها السلام ) » ياد كرده است و پس از نقد روايتي كه در آغاز بحث آورديم نوشته اند : پس اين مصحف به معناي اصطلاح ويژه « مصحف » كه از آن كتاب الهي مراد مي شود نيست ؛ بلكه قطعاً از مدونات حديثي آغازين شيعه است . ( 1 )

واكنون با « تكمله اي » بحث را به پايان مي بريم . اين تكمله را از آن جهت افزوديم كه چگونگي باور شيعه درباره « مصحف فاطمه ( عليها السلام ) » از جمله پرسش از چرايي و چگونگي ارتباط ملائكه با آن بانوي اطهر را برانگيخته است .

تكمله

اكنون و در فرجام سخن درباره مصحف فاطمه ( عليها السلام ) شايسته است به يكي از « القاب » فاطمه اطهر ( عليها السلام ) كه از يكسوي به گونه اي با بحث ما مرتبط است ، و از سويِ ديگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الإمام جعفر الصادق ( عليه السلام ) /24


76


توجيه گر و تبيين كننده چرايي و چگونگي وارد شدن جبرئيل بر حضرت زهرا ( عليها السلام ) و سخن گفتن با آن بانوي اطهر ، بپردازيم . از جمله القاب والاي فاطمه اطهر ( عليها السلام ) لقب « محدثه » است . حضرت صادق ( عليه السلام ) درباره اين « منقبت » والاي آن بزرگوار فرموده است :

فاطمة بنت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) كانت محدّثة ولم تكن نبيّة ، انّما سميت فاطمة محدثة لأن الملائكة كانت تهبَط من السماء فتُناديها ـ كما تنادي مريم بنت عمران . . . .

« فاطمه دختر رسول خدا « محدثه » بود نه پيامبر . فاطمه را از اين رو « محدثه » ناميده اند كه فرشتگان از آسمان بر او نازل مي شدند و با او ـ همان گونه كه با مريم بنت عمران گفتوگو داشتند ـ سخن مي گفتند . . . » . ( 1 )

حضرت صادق ( عليه السلام ) بر پايه اين روايت ، از يكسوي آن حضرت را به اين « منقبت والا » مي ستايد و از سوي ديگر اين عنوان را تفسير مي كند . اين تفسير از « محدث » ، يعني اين كه ، « محدَّث » ، « سخنِ پيك الهي را مي شنود و او را نمي بيند » در روايات بسياري با الفاظ مختلف آمده است ؛ به مثل :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . علل الشرايع ، ج2 ، ص182 ؛ بحارالانوار ، ج43 ، ص78 ؛ الاختصاص ، ص329 .


77


المحدث الذي يسمع الصوت ولا يري شيئاً . ( 1 )

المحدث فهو الذي يسمع كلام الملك فيحدثه من غير أن يراه . . . ( 2 )

المحدث الذي يسمع كلام الملائكة وحديثهم ولا يري شيئاً بل ينقر في أذنه و ينكت في قلبه . ( 3 )

باهمين تصويراز « محدث » درروايات بسياري امامان ( عليهم السلام ) و اوصياء رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) و حتي برخي از نيك كرداران پاكنهاد ، مانند سلمان « محدث » دانسته شده اند . ( 4 ) عالمان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بصائرالدرجات ، ص369 و370 .

2 . همان ، ص371 .

3 . همان ، ص368 ؛ و نيز بنگريد : الكافي ( الاصول ) ، ج1 ، ص176 ، 177 ، 243 ؛ بصائرالدرجات ، ص322 ، 374 ـ 368 ؛ الاختصاص ، ص328 ، 329 ؛ بحارالانوار ، ج11 ، ص41 ؛ ج26 ، ص74 ـ 82 .

4 . بنگريد به : الكافي ( الاصول ) ، ج1 ، ص176 ، 243 ؛ الاختصاص ، ص328 ، 329 ؛ بصائرالدرجات ، ص328 ، 319 ، 372 ؛ الخصال ، ج2 ، ص476 ؛ معاني الاخبار ، ص102 ؛ الغيبه ( نعماني ) ، ص60 ؛ بحارالانوار ، ج25 ، ص77 ؛ ج26 ، ص66 ، 72 ، 74 ؛ ج36 ، ص272 ، 383 ، 393 . . . ( محدث بودن سلمان را بنگريد در امالي الطوسي ، ص407 ، ح814 ، ترتيب الأمالي ، ج2 ، ص497 ، ح1008 ، و بصائر الدرجات ، ص322 ، ح4 ، الخرائج والجرائح ، ج2 ، ص . 830 كشي نيز مطالب نشانگر اين حقيقت را آورده است . يكجا با عنوان : « . . . وكان سلمان محدثاً » ، اختيار معرفة الرجال ، ص12 ، شماره27 و در مورد با عنوان « . . . يبعث الله اليه ملكاً ينقر في أذنه يقول سميت و سميت » ، اختيار معرفة الرجال ، ج1 ، ص62 ـ 63 ، ح36 . )


78


اهل سنت نيز از يكسوي وجود « محدث » در فرهنگ
اسلامي را پذيرفته اند و از سوي ديگر همين تصويري را كه براي « محدث » از روايات شيعي آورده ايم در منابع تفسيري و روايي آورده اند . بنابراين عنوان « محدث » ـ برخلاف آنچه برخي از فاضلان اهل سنت پنداشته و يا كوشيده اند بر پندارها بدهند ( 1 ) ـ چيزي نيست كه شيعه آن را ساخته و پرداخته و پيشوايانشان را بدان ستوده باشند . باور به اين عنوان در ميان مذاهب اسلامي همگاني بوده و روايات و نصوص آن نيز در منابع فريقين آمده است . علامه اميني در اين باره نوشته اند :

« دانشمندان شيعه وسني همگي قائل به وجود « محدث » در اسلام مي باشند و معتقدند كه بعد از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) يقيناً بشري « محدث » ( الهام گيرنده و گوش فرادهنده به حديث فرشتگان ) بايد وجود داشته باشد ؛ انساني كه تمام گفتار و كردارش مطابق فرامين الهي و مورد تصديق و تصويب خدايي است . هم صحبت و هم راز چنين فردي ، آن فرشته اي است كه واسطه فيض از جانب خداست و شخص محدث آنچه دستور مي گيرد با كمال فرمان پذيري به آن
عمل مي كند . اعتقاد شيعيان اين است كه ائمه اطهار همگي « محدث » مي باشند ، دانشمندان سني نيز قائلند بر اين كه بعد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الصراع بين الاسلام والوثنية ، ج1 ، ص1 ؛ ج2 ، ص35 به نقل از : الغدير ، ج5 ، ص79 .


79


از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بشري محدث بايد وجود داشته باشد ، تا فرشتگان با او حديث گويند و از جانب خداي تعالي راه هاي حق و باطل را به او نشان دهند . » ( 1 )

آورديم كه اين باور در منابع فريقين آمده است . بدين سان سخن عالمان اهل سنت نيز مستند است بر رواياتي چند كه از جمله در صحاح آن ها آمده است ؛ از جمله بخاري گزارش مي كند :

قال النبي : لقد كان فيمن كان قبلكم من بني اسرائيل رجال يُكلمون مِن غير أن يكونوا أنبيا . فإن يكن من امتي منهم احد فعمر . ( 2 )

همگون با اين نقل را مسلم چنين آورده است :

عن النبي : قد كان في الأسم قبلكم محدثون ، فان يكن في امتي منهم احد فانّ عمر بن الخطاب منهم . ( 3 )

آن گاه مسلم خود از قول ابنوهب نقل مي كند كه در تفسير « محدثون » گفته است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فاطمه زهرا ( عليها السلام ) ، ص224 ـ 225

2 . صحيح البخاري ، ج5 ، ص77 ـ 78 . ( كتاب المناقب ، باب مناقب عمر ابن الخطاب )

3 . صحيح مسلم ، ج4 ، ص44 ، ح2398 .


80


تفسير محدثون ، ملهمون .

و قسطلاني در شرح خود بر بخاري نوشته است :

« محدثون » يعني اين كه راستي بر زبان آن ها جاري مي شود ، بدون اين كه « نبي » باشند . ( 1 ) از خطابي آورده است كه : يعني چيزي بر دل او [ محدث ] افكنده مي شود ؛ بدان سان كه گويا با او سخن گفته شده است . . . » . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ارشاد الساري ، ج7 ، ص482 .

2 . روايت با مضموني كه آورديم در منابع اهل سنت بسيار است و آنچه را از مسلم نقل كرديم ، به گفته ابن جوزي « متفق عليه » است ( صفة الصفوة ، ج1 ، ص177 ) ابوجعفر طحاوي نيز اين روايت را با طرق مختلفي گزارش كرده است و آنگاه گفته است : « عمر ( رض ) با الهام سخن مي گفت » و براي اين كه نمونه اي از « ملهَمات » وي را گزارش كند ، از انس بن مالك روايت كرده است كه عمر بن الخطاب گفت ، خداوند در مواردي براساس انديشه من آيه فرستاد ( = آنچه از آن عالمان اهل سنت به موافقات عمر ياد كرده اند ) از جمله اين كه روزي به پيامبر گفتم بر زنان تو نيكان و بدان وارد مي شوند . شايسته است آنان را به پوشش امر كني . پس از آن آيه « حجاب » نازل شد . . . . ( مشكل الآثار ، ج2 ، ص257 )

شگفتا از « دوستي خاله خرسه » آنان كه چنين مناقبي را براي عمر ساخته اند ، چه انديشيده اند ؟ ! به گفته علامه اميني اگر اين گونه بافته ها « الهام الهي باشد » بايد فاتحه اسلام را خواند . شايسته بود عالمان اهل سنت از سَرِ خرد اين گونه سخن ها را بر عمر انكار مي كردند ؛ سخناني كه جايگاه نبوت را فرومي افكند و كرامت رسالت را مي شكند و بر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) طعن وارد مي كند و . . . ( الغدير ، ج5 ، ص69 ـ 70 )


81


قرطبي نيز در تفسيرش به مناسبت قرائتي منسوب به ابن عباس در تفسير « محدث » نوشته است :

« محدث » ( به فتح دال ) يعني « مُلهَم » آن كه به درستي و راستي گمان مي برد ؛ آن كه در جانش حق به گونه الهام و مكاشفه از ملأ اعلي القا مي شود ، يا راستي و درستي بر زبانش جاري مي شود ، يا ملائكه بدون اين كه پيامبر باشد ، با او سخن مي گويند يا چون سخن مي گويد و انديشه اي ابراز مي دارد ، درست است و استوار ، كه گويا آن سخن بدو عرضه شده است و در جانش از عالم ملكوت الهام شده است . . . اين جايگاه كرامتي است كه خداوند آن را بر بندگان صالحش كرامت مي كند ؛ منزلتي است والا از منزلت هاي اولياي الهي . » ( 1 )

با توجه و تكيه به آنچه آمد و همگنان آن ها است كه علامه اميني ( رحمه الله ) در اثر جاويدانش « الغدير » نوشته است :

« امت اسلامي در اين كه در اين امت مانند امت هاي پيشين مردماني خواهند بود « محدَّث » يك داستانند . و بر اين حقيقت آنچه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در « صحاح » و « مسانيد » فريقين وارد شده است ، گواهي است روشن . » ( 2 )

سخن قرطبي را پيش تر آورديم ، كه براساس تفسير وي اين جايگاه كرامتي است الهي ، كه خداوند آن را به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الجامع لأحكام القرآن ، ج2 ، ص53 .

2 . الغدير ، ج5 ، ص67 .


82


نيك نهادان و پاك دلان و پيراسته جانان كرامت مي كند . از
اين روي با نگاهي گذرا در منابع رجالي اهل سنت كسان بسياري را توان يافت كه « محدث » تلقي شده اند ؛ مانند عمران بن حصين خزاعي ( م52 ) ( 1 ) ، ابوالمعالي الصالح ( م427 ) ( 2 ) و . . . . با اين همه آيا آن گونه كسان كه ، با تكيه به رواياتي با محتوايي كه ياد شد ، به شيعه نسبت هاي ناروا مي دهند و همه جا مي پراكنند كه آنان بر اين باورند كه به امامانشان و . . . وحي مي شود . آيا از نصوص ياد شده در منابع خود خبر ندارند ؟ ! و از مصاديقي كه عالمانشان براي « محدث » برشمرده اند ، آگاهي ندارند ؟ ! اگر چنين باشد ، آيا اين گونه كسان مي دانند كه افترا مي بندند ؛ نه به يك تن و تني چند از عالمان ، بلكه بر جرياني ناب در تفكر اسلامي ؟

علامه اميني ( رحمه الله ) پس از بحثي ارجمند در اين زمينه نوشته اند :

« در ميان اين امت ، مردماني بوده اند « محدث » ، چنان كه در ميان امت هاي پيشين بوده اند . اميرمؤمنان ، فرزندانش پيشوايان پاك عالمان محدث بوده اند و پيامبر نبوده اند . اين
جايگاه ويژه آنان و ويژه منصب امامت آن ها نبوده و نيست ، بلكه صديقه طاهره ـ كريمه نبي اعظم ـ « محدثه »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الطبقات ، ج4 ، ص288 ؛ الاصابه ، ج4 ، ص585 ؛ اسد الغابه ، ج4 ، ص269

2 . صفوة الصفوه ، ج2 ، ص280 ؛ المنتظم ، ج17 ، ص82 .


83


بود ، سلمان فارسي « محدث » بود . باري ، تمام امامان ( عليهم السلام ) از عترت طاهره محدث بودند . اما هر محدثي امام نيست ، و « محدث » آگاه به اموري است كه حقايق بدو براساس آنچه راه هايش در روايات آمده است ، الهام مي شود . اين است آنچه شيعه بدان باور دارد و نه جز آن . و اين است آنچه در نصوص فريقين درباره « محدث » آمده است ، بدون اختلاف در ميان مذاهب اسلامي و بدون اين كه شيعه در اين باره سخني برخلاف آنچه ديگران بر آن باور دارند ، گفته باشد . » ( 1 )

علامه عاليقدر آن گاه از سر سوز و درد ، سخنان عبدالله قصيمي را ياد مي كند ، با تأكيد بر كذب محض بودن آنچه او گفته است و آن گاه بحث را ـ چونان كه در همه بحث ها شيوه اوست ـ با اين آيت الهي فرجام مي دهد : ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ص77 .

2 . علامه اميني ( رحمه الله ) در ضمن نقد و رد برخي از سخنان عالمان اهل سنت درباره مناقب مولا ( عليه السلام ) و اثبات آن مناقب و فضايل بر پايه منابع اهل سنت و پيراستن آن عناوين و مناقب از پندارهاي ناروا و نشان دادن چهره اصيل باورهاي شيعي ، از « محدث » بودن امامان ( عليهم السلام ) نيز بحث كرده است كه بحثي است ژرف و سرشار از استناد ( الغدير ، ج5 ، ص67 ـ 80 ) كه در ضمن آن روايات مرتبط با « محدثه » بودن حضرت زهرا ( عليها السلام ) را نيز آورده است . آن بزرگوار در ضمن گفتاري درباره فضايل و مناقب حضرت زهرا ( عليها السلام ) از جمله درباره « محدثه » بودن آن بانوي اطهر نيز سخن گفته اند . اين گفتار با تنظيم ، تحقيق و تعليق بسيار گسترده و سودمند فرزند ارجمند آن بزرگوار آقاي محمد اميني نشر يافته است . آقاي اميني در استوارسازي مطالب پدر بزرگوارشان و مستندسازي گفتار وي به شايستگي تلاش كرده اند . منابع بسياري را ديده اند و روايات فراواني را آورده و يا منابع و مصادر آن ها را نشان داده اند . شكرالله مساعيه . ( ر . ك : علامه اميني ، فاطمه زهرا ( عليها السلام ) ، مقدمه ، پاورقي و تعليقات از محمد اميني ، ص223 ـ 237 ) .


84


( إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللهِ وَأُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ ) . ( 1 )

دامن سخن را درباره « مصحف فاطمه ( عليها السلام ) » برمي چينيم ، و از خداوند متعال براي فهم شخصيت والاي معصومان ( عليهم السلام ) و درك ابعاد آموزه هاي آن عزيزان ، و زندگي بر پايه « سنت » آنان كه « صراط الهي است » توفيق مي طلبيم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نحل/105



| شناسه مطلب: 74775







نظرات کاربران