بخش 10
پرسش 85 ـ پرسش 86 ـ پرسش 87 ـ پرسش 88 ـ پرسش 89 ـ پرسش 90 ـ پرسش 91 ـ پرسش 92 ـ پرسش 93 ـ پرسش 94 ـ پرسش 95 ـ پرسش 96 ـ
* پرسش 85
چه چيزي ابوبكر را مجبور كرد تا در سفر هجرت، همراه پيامبر (صلي الله عليه وآله) باشد؟
پاسـخ
شكي نيسـت كه ابوبكر در اين سفر مجبور نبود و به اختيار خودش سفر را برگزيد. ولي در چگونگي سفر او مطالبي گفته اند:
1 . پيامبر به خانه ابوبكر رفت و قضيه مهاجرت به مدينه را مطرح كرد. در اين هنگام ابوبكر آمادگي خودش را براي همراهي پيامبر اعلام نمود. اين حديث را دخترش عايشه نقل مي كند.
2 . پس از آن كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) علي را در بستر خود خواباند، ابوبكر به خانه پيامبر (صلي الله عليه وآله) آمد و شخصي را در بستر آن حضرت ديد. تصور كرد او پيامبر خداست. ناگهان ديد علي (عليه السلام) در بستر او خوابيده است. درباره پيامبر (صلي الله عليه وآله) پرسيد، علي (عليه السلام) گفت: پيامبر به سوي بئر ميمونه رفت و ابوبكر راه افتاد و به پيامبر پيوست.
3 . برخي معتقدند پيامبر به هنگام ترك مكه، او را در راه ديد و همراه خود برد.
در هر حال، خدا از نيت ها آگاه است. اگر اين سفر براي خدا بوده، نوعي فضيلت به شمار مي رود، هر چند آيه اي كه در اين مورد نازل شده،
1 . مسند احمد، ج2، ص376
2 . تاريخ اسلام ذهبي، ج1، ص318 و سيره نبويه ابن هشام، ج2، ص98 و 99
يادآور مي شود كه سكينه و آرامش در غار فرود آمد آن هم نه بر هر دو بلكه تنها بر پيامبر چنان كه فرمود:
} ...إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْها...{ .
«هنگامي كه آن دو در غار بودند، او به همراه خود مي گفت: غم مخور، خدا با ماست. در اين هنگام خداوند آرامش خود را بر او فرستاد و او را با سپاهياني كه نديديد ياري كرد....»
به يقين اين نوع كمك هاي غيبي متوجه پيامبر (صلي الله عليه وآله) است، نه همراه او. بنابراين، آرامش فقط بر پيامبر فرود آمد و او را با لشكريان ناديدني كمك كرد.
از اين گذشته، اگر مصاحبت فضيلت است، چرا فداكاري علي (عليه السلام) در آن شب را كم رنگ مي شماريد. پيامبر (صلي الله عليه وآله) ـ به امر الهي ـ از محل خطر به محل امن رفت ولي علي (عليه السلام) به امر پيامبر به كانون خطر شتافت. يار پيامبر از خطر به نقطه امن گريخت، حال كدام برتر و بالاتر است؟
فرض كنيد اين مصاحبت فضيلت است، ولي اين سبب نمي شود كه اين فرد تا آخر عمر معصوم و عادل باشد و ما نتوانيم درباره كارهاي او انتقادي داشته باشيم و با مدارك علمي و موازين شرعي درباره كارهاي او داوري كنيم.
پرسشگر تصور كرده است كه اگر فردي فضيلتي يافت، ديگر نبايد درباره او سخني بر زبان آورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . توبه : 40
* پرسش 86
آيات زيادي هست كه خداوند در آن، اصحاب را مي ستايد ولي شيعيان مي گويند: اصحاب در دوران حيات پيامبر (صلي الله عليه وآله) مؤمن بوده اند، امّا بعد از وفات او مرتد شده اند، اين عجيب نيست؟
پاسـخ
برخي از آيات را كه سند فضيلت براي اصحاب شمرده شده، اختصاص به آن ها ندارد، بلكه به صورت قضاياي كلي است كه صحابه و تابعين و تمام مسلماناني را كه در طول زمان مي آيند و به پيامبر (صلي الله عليه وآله) ايمان مي آورند، شامل مي شود، مانند:
} الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ اْلأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجِيلِ...{ .
«آنان كه از فرستاده و پيامبرِ امّي پيروي مي كنند، كه او را در تورات و انجيل، كه نزدشان هست، ثبت شده مي يابند....»
اوّلاً: اين آيه به قرينه «مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ» مربوط به اهل كتاب است; كساني از اهل كتاب كه پيامبر را با نشانه هايش در آن كتاب ها مي يابند و به او ايمان مي آورند و ياري اش مي كنند....
بنابراين، ارتباطي به غير آن گروه ندارد و اگر هم كلي باشد، همه مسلمانان را در طول تاريخ در بر مي گيرد.
ثانياً: همچنانكه بارها در پاسخ پرسش هايي يادآور شديم، اين تهمتي است به شيعه; چرا كه ما هرگز عقيده به ارتداد صحابه نداريم و بارها گفته ايم قريب به دويست نفر از صحابه پيشگامان تشيع بودند و گروهي نيز ناشناخته اند و كسي درباره آن ها داوري نكرده است. اگر روايتي هم در اين مورد وارد شده، خبر واحد و متشابه است.
تهيه كننده يا تنظيم كنندگان كتاب حاضر، طبق عادت خود در اغلب موارد، باز هم مدرك و شاهدي بر اين تهمت ارئه نكرده اند و فقط به تكرار يك دروغ مي پردازند تا آن را جا بيندازد.
در اينجا نيز خاطر نشان مي كنيم كه در مجموع صحاح شما، بيش از 10 روايت بر ارتداد صحابه وارد شده كه حتي اين جمله را نقل مي كند:
وقتي كه پيامبر مي بيند اجازه ورود به حوض را به آن ها نمي دهد و مي گويد: «أُصَيْحَابِي أُصَيْحَابِي [أَصْحَابِي أَصْحَابِي ] » پاسخ مي آيد: «إِنَّكَ لاَ تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ، إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا عَلي أَدْبارِهِمْ الْقَهْقَرَي». درباره اين روايات به كتاب «جامع الاصول» ابن اثير كه مجموع صحاح را يك جا گرد آورده، مراجعه كنيد. گفتني است، در مقدمه به آن ها اشاره كرده ايم.
اگر آيات الهي را، كه در مدح و ثناي كلي و عام براي صحابه و ديگران وارد شده، مي پذيريد و سند قرار مي دهيد، بايد آياتي را كه در نقد و مذمّت كارهاي برخي از صحابه وارد شده است، نيز بپذيريد و ما براي اختصار مي گوييم.
تنها كافي است آيات سوره توبه و يا آيه دهم سوره جمعه را مطالعه فرماييد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاريخ طبري، ج1، ص450 و غيره.
* پرسش 87
شيعه مي گويد اصحاب بعد از وفات پيامبر همه مرتد شدند، پس چگونه با مرتداني چون اصحاب مسيلمه، طليحه، اسود و سجاح پيكار كردند؟
پاسـخ
اين پرسش تكراري است و بارها در اين كتاب به صورت هاي مختلف آمده و ما نيز پاسخ آن را گفته ايم. طرح مكرر آن، از باب تكرار دروغ براي خدشه دار كردن اذهان است.
* پرسش 88
سنت هاي تكويني و تشريعي شهادت مي دهند كه ياران هر پيامبري، بهترين افراد آن امت اند، پس چرا شيعيان ياران و اصحاب پيامبر ما را كافر مي خوانند؟
پاسـخ
دروغ هاي خود ساخته به جاي ارائه مدرك و سند، همچنان تكرار مي شود و به اشكال گوناگون بازگو مي گردد.
روشن است كه ادعا كردن آسان و اقامه دليل مشكل است! مي گويد: اگر از پيروان تورات پرسيده شود بهترين افراد امت شما چه كساني هستند؟ خواهند گفت: پيروان موسي. عجيب است كه از پيروان تورات سؤال مي كند و به رخ ما مي كشد! و نمي پرسد كه قرآن درباره پيروان موسي چه مي گويد؟ مگر غالب آنان در غياب موسي مرتد نشدند؟ و به جاي خداپرستي گوساله نپرستيدند؟
حضرت موسي زبده ترين افراد بني اسرائيل را همراه خود به ميقات برد ولي به خاطر لجاجتشان، سفيهان امّت ناميد و فرمود: } أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا...{ قرآن درباره پيروان دست اوّل حضرت موسي فرموده است:
} وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ...{
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اعراف : 155
2 . بقره : 93
«دل هاي آنان بر اثر كفر و بي ايماني با محبت گوساله آميخته شد.»
شگفت اينجاست كه خداوند همين پيروان دست اول را يكجا نكوهش مي كند و مي فرمايد:
} وَ لَقَدْ جاءَكُمْ مُوسي بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ{ .
«موسي با آن همه معجزات به سوي شما آمد ولي شما در غيبت او گوساله را انتخاب كرديد، در حالي كه ستمگر بوديد.»
براي ما روشن نيست كه چرا اين فرد سلفي از پيروان حضرت موسي جانبداري مي كند!
او در ادامه مي گويد: اگر از پيروان انجيل پرسيده شود كه بهترين افراد امّت شما چه كساني هستند، مي گويند: ياران عيسي (عليه السلام) .
شگفتا! كه پيروان انجيل، در انجيل مي خوانند: يكي از همان حواريون عيسي «يهوداي اسخريوطي» بود كه جايگاه او را به دشمنان نشان داد تا دستگير و مجازاتش كنند.
به هر حال، قانون تكوين بر خلاف ادعاي او، گواهي مي دهد; زيرا بشر پيوسته در حال تكامل بوده و شخصيت هاي والايي را در طول زمان در دامان خود پرورش مي دهد. خداوند در اين مورد مي گويد:
} يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّة عَلَي الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّة عَلَي الْكافِرِينَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 92
2 . اوائل المقالات في المذاهب والمختارات، ص4، ط تبريز.
يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم ذلِكَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَلِيمٌ{ .
«اي كساني كه ايمان آورده ايد، هركس از شما از آيين خود باز گردد، خداوند گروهي را مي آورد كه آن ها را دوست دارد و آنان نيز او را دوست دارند. در برابر مؤمنان متواضع و در برابر كافران سرسخت و نيرومندند. آن ها در راه خدا جهاد مي كنند و از سرزنش هيچ ملامت گري هراس ندارند. اين فضل خداست كه به هركس بخواهد مي دهد.»
ما از ايشان درخواست مي كنيم تفاسير اهل سنت را در مورد اين آيه مطالعه كنند تا روشن شود كه آيندگان بهتر از ياران دست اوّل پيامبر بودند.
شگفت است كه اين آيه قرآن به نوعي با صراحت خبر از ارتداد گروهي از مؤمنان مي دهد و آيات ديگري نيز بر زمينه ارتداد گواهي مي دهند چنانكه مي فرمايد:
} وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللهُ الشّاكِرِينَ{ .
«محمد تنها فرستاده خداست كه پيش از او نيز فرستادگاني آمده اند. اگر او بميرد يا كشته شود، آيا شما به گذشته خويش باز مي گرديد؟ و هركس به عقب باز گردد به خدا زياني نمي رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش مي دهد.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده : 54
2 . آل عمران : 144
* پرسش 89
پيامبر در وضعيت سختي قرار گرفت با اين حال تقيه نكرد، چگونه است امامان شيعه از تقيه استفاده كرده اند؟
پاسـخ
تقيه از «وقي، يقي» اشتقاق يافته; يعني سپر شدن در برابر دشمن. عقل و خرد داوري مي كنند كه بايد براي پيشبرد مقاصد، از ابزار مشروع بهره گرفت. اگر معناي تقيه اين است، پس خود پيامبر سه سال از دعوت خود را در مكه با تقيه گذراند; يعني تبليغ زيرزميني داشت، امّا به طور علني تبليغ نمي كرد، آنگاه كه آيه: }فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ * إِنّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ{ . فرود آمد، تقيه ممنوع شد.
تقيّه سلاح انسان ناتوان است در مقابل دشمن ستمگر و بي رحم، كه آزادي عمل و اظهار عقيده را از انسان سلب مي كند. اگر در تقيه نكوهشي هست، مربوط به افرادي است كه آزادي ها را از امامان شيعه سلب مي كردند، نه بر آن ها كه سعي در حفظ آرامش و وحدت مسلمين داشتند. به هر حال، اين سؤال نيز تكراري است و در گذشته پاسخ آن را گفته ايم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حجر : 95 ـ 94
* پرسش 90
علي بن ابي طالب (عليه السلام) خوارج را كافر نمي داند، چرا شما بهترين ياران پيامبر و همسران او را كافر مي خوانيد؟
پاسـخ
اين پرسش نيز تكراري است و ما هيچ گاه كسي را تكفير نكرده ايم. تنها اعمال وكردار افراد را محك زده ايم واعمال بهترين گواه بر هويت فرد است. اگر به راستي تكفير كاري ناپسند است (كه بدون ملاك تكفير كردن، زشت ترين كارهاست) شما سلفي ها گوي سبقت را ربوده، درتكفير قهرمانيد. پيشواي شما محمدبن عبدالوهاب دركتاب كشف الشبهات، جز پيروان خود، همه مسلمانان را تكفير مي كند و هر چه كه بخواهيد بر اين مطلب او پرده پوشي كنيد، عمل او بهترين گواه بر نظر او درباره مسلمانان است.
او با مسلمانان نجد و يمن و حجاز نبرد كرد و غارتگري نمود و همه آن ها را كافر و بت پرست خواند. امروز هم فرزندان اين سلف! ابزار تكفير را به دست گرفته و انسان هاي بي گناه و افراد معصوم وگويندگان لاإله إلاّ الله و كساني كه مي گويند اللهُ رَبُّنا، محمّدٌ رسولنا، الكعبة قبلتُنا و القرآن كتابنا را با فريب دادن افرادي به نام عمليات شهادت طلبانه مي كشند و هيچ كاري به كافران و مشركان واقعي ندارند! و كتب فتوايي علماي وهّابي پر است از تكفير مسلمانان كه هيچ جاي انكار نيست.
* پرسش 91
اجماع از ديدگاه شيعيان تنها زماني حجت است كه معصوم در آن وجود داشته باشد. چنين سخني بي معنا است; زيرا وقتي معصوم در كار باشد، چه نيازي به اجماع است؟!
پاسـخ
حجيت اجماع، در حال ظهور امام معصوم ملاكي دارد و در زمان غيبت ملاكي ديگر.
زماني كه امام (عليه السلام) ظاهر و آشكار باشد، سخني كه از شخص او شنيده شود يا از او نقل كنند حجت است و ديگر نيازي به اجماع نيست.
اما اگر چيزي از او شنيده نشود و يا نقل نگردد، بلكه دو عادل نقل كنند كه مثلاً همه علماي مدينه در عصر امام صادق (عليه السلام) بر اين حكم اتفاق نظر داشتند و احدي را استثنا نكنند، در اين صورت اتفاق علما، كاشف از قول معصوم بوده و طريقي است بر شناسايي ديدگاه او. در اين صورت اجماع كاملاً مفيد و وسيله اي است براي شناسايي قول معصوم.
در دوران غيبت حجيت اجماع ملاك ديگري داردكه در كتاب هاي اصول، آمده است.
پرسشگر تصور كرده است كه امام (عليه السلام) در ميان مجمعين مشخص است و مي گويد با وجود چنين اجماعي نياز به اجماع و اتفاق نيست; در حالي كه جريان خلاف آن است.
* پرسش 92
چرا شيعيان زيديه را كافر مي دانند، با اين كه آنان دوستداران اهل بيت اند؟!
پاسـخ
اين نيز يكي ديگر از تهمت ها است. شكي نيست كه افترا زننده، در پيشگاه خدا به عنوان «مفتري» مجازات خواهد شد.
شيعيان براي امام زيديه، به نام زيد بن علي، احترام خاص قائل اند. وقتي شهادت زيد را به امام صادق (عليه السلام) خبر دادند، اشك از ديدگانش جاري شد و به خانواده زيد و خانواده هاي شهداي آن قيام كمك مالي كرد. تنها يك گروه معدود و غير موجود به نام بتريه از اين جمعيت مستثني هستند.
شيخ مفيد در اوائل المقالات مي گويد: تنها دو گروه شايستگي نام شيعه دارند: 1 . اماميه 2 . زيديه.
تنظيم كنندگان اين كتابچه كوشيده اند بزرگترين انحراف و اشتباه خود و همفكرانشان را، كه تكفير مسلمانان بوده، با فرافكني از خود سلب كنند و آن را به دامن شيعه بچسبانند. براي نمونه، كافي است، مجموعه فتاواي علماي بزرگ وهّابي را يك بار ديگر مرور كند و آنگاه به ما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . توبه : 48 و 101
بگويد كه كدام فرقه را تكفير نكرده اند؟ و جان و مال و ناموس كدام گروه از مسلمانان را بر خود حلال ندانسته اند؟ و چرا كافران واقعي را برادران خود مي دانند و مسلمانان واقعي را كافر مي خوانند؟ و با آلوده كردن كلمه مقدس «جهاد» به قتل عام بي گناهان مي پردازند؟
* پرسش 93
شيعيان مي گويند علي بعد از پيامبر مستحق خلافت بود; زيرا پيامبر به او فرمود: «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسايي»، امّا مي بينيم كه هارون جانشين موسي نشد و پيش از او وفات يافت و جانشين موسي، يوشع بن نون بود؟!
پاسـخ
حديث منزلت از فضايل اختصاصي امام علي (عليه السلام) است كه با ده ها سند، در صحيحين و ديگر كتاب هاي معتبر نقل شده است، تا آنجا كه گردآورنده پرسش ها اصل حديث را پذيرفته، هر چند آن را كامل نقل نكرده است و متن كامل آن چنين است:
هنگامي كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) عازم تبوك بود، اميرمؤمنان را به جانشيني خود برگزيد. منافقان شايعه ساز گفتند: رابطه پيامبر با علي به تيرگي گراييده است; به اين دليل كه او را همراه خود نبرد. اميرمؤمنان به لشكرگاه پيامبر (صلي الله عليه وآله) شتافت و شايعه را به سمع آن حضرت رساند. پيامبر فرمود:
«أَمَا تَرْضَي أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبُوّةَ بَعْدِي».
هارون به نص قرآن كريم داراي چهار منصب بود:
1 . در نبوت با موسي شريك بود; } وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي{ .
2. وزير و ياور موسي بود; } وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي{ .
3. بازوي قدرتمند موسي به شمار مي رفت; }اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي{ .
4. جانشين موسي در غياب او بود; } وَ قالَ مُوسي لاَِخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي...{ .
شكي نيست كه اميرمؤمنان علي (عليه السلام) به حكم استثناي نبوت، همه مقامات هارون را دارد; بنابراين، او خليفه پيامبر خواهد بود; چه در حال حيات پيامبر و چه در حال مماتش.
طراحان پرسش ها، مي گويند: هارون در حال حيات موسي، هر چهار مقام را داشت، ولي چون پيش از موسي فوت كرد، مقام خلافت و جانشيني را بعد از مرگ موسي به دست نياورد. بنابراين، علي (عليه السلام) چگونه مي تواند پس از پيامبر (صلي الله عليه وآله) جانشيني داشته باشد، در حالي كه «مشبّه به» يعني هارون چنين توفيقي نيافت؟
پاسخ آن روشن است و آن اين كه: جناب هارون، همه مقامات را، حتي جانشيني از موسي را تا زنده بود حفظ كرد و موسي او را از اين مقام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسلم، باب فضائل علي بن ابي طالب، حديث شماره 2404 ; بخاري، كتاب 24، باب4، حديث 3706 ; حاكم نيشابوري، مستدرك، ج3 ص109
2 . طه : ص29
3 . اعراف : 142
عزل نكرد، ولي چون مرگ وي زودتر از موسي فرا رسيد، مقام جانشيني را با وفات خود از دست داد، ولي اميرمؤمنان (عليه السلام) كه به تقدير الهي پس از درگذشت پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) 30 سال زندگي كرد، طبعاً اين مقام را تا زنده بود حفظ كرد.
به تعبير ديگر، تشبيه علي (عليه السلام) به هارون، تنها از اين نظر است كه هر دو داراي اين سه مقام هستند.
در پايان از نويسندگان وهابي مي پرسيم: اگر اين حديث درباره يكي از خلفا وارد شده بود، با آن اين گونه برخورد مي كرديد؟!
* پرسش 94
شيعيان به پيروان خود جرأت داده اند تا هر گونه گناهي را مرتكب شوند; آنان بر اين باورند كه: چون علي را دوست دارند، هر گناهي مرتكب شوند، اشكال ندارد!؟
پاسـخ
اين نيز از افتراهاي بي سند است كه در حق شيعه گفته اند. ظاهراً شيعه را با «مرجئه» يكي گرفته اند! اين مرجئه هستند كه مي گويند: ايمان براي نجات كافي است، هر چند همراه با عمل نباشد. شيعه درست نقطه مقابل آن ها است. نه تنها ايمان در نجات انسان كافي نيست، بلكه حبّ انبيا و اوليا و هر نوع تظاهر به محبّت آن ها، در صورتي مفيد است كه همراه با عمل باشد و شعار آنان اين است: } ...إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ{ .
امام باقر (عليه السلام) به يكي از پيروان و شيعيان خود مي گويد:
«يَا جَابِرُ أَ يَكْتَفِي مَنِ انْتَحَلَ التَّشَيُّعَ أَنْ يَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَوَ اللَّهِ مَا شِيعَتُنَا إِلاَّ مَنِ اتَّقَي اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ...».
«اي جابر، آيا كافي است كه كسي خود را شيعه بداند و ما اهل بيت را دوست بدارد؟! به خدا سوگند شيعيان ما كساني هستند كه از گناهان بپرهيزند و از خدا اطاعت كنند و نشانه هاي شيعه همان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . امالي شيخ طوسي، ص743 و كافي، ج2، ص73
فروتني و ترس از خدا و پيوسته به ياد خدا بودن و نماز و روزه و نيكوكاري است....»
اين نمونه اي است از روايات مورد بحث. ده ها نمونه ديگر نيز از ائمه (عليهم السلام) در اين موضوع وارد شده است. اگر به فرض روايتي بر خلاف اين آمده باشد، چون مخالف قرآن و روايتِ قطعي است، نبايد مورد توجه قرار گيرد و يا بايد در پرتو روايت صحيح تفسير شود.
اكنون به عنوان جواني شيعي از طراح پرسش مي خواهم فردي را نشان دهد كه به خاطر اين نوع روايات گناه كرده است!
مگر شما از پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) نقل نمي كنيد كه درباره اهل بدر فرمود:
«اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ فَقَدْ أَوْجَبْتُ لَكُمُ الْجَنَّةَ» .
«هر كاري خواستيد، انجام دهيد، بهشت را بر شما واجب كرده ام.»
شما سلفي ها با تربيت تروريست ها، تمام محرّمات الهي را زير پا مي گذاريد، نه به خون پير و جوان و كودك احترام مي گذاريد و نه به اموال مسلمانان و نه به عرض زنان آنان، همه مسلمانان جز مشتي پيروان محمدبن عبدالوهاب از نظر شما مشرك و مرتد هستند كه بايد آن ها را از دم تيغ گذراند و اموالشان را غارت و زنانشان را اسير كرد و مردانشان را كشت؟! كدام يك از اين دو فرقه نسبت به محرمات الهي جري ترند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري نافع، كتاب مغازي، 304، حديث 3983
* پرسش 95
«بداء»، از باورها و عقايد شيعيان است و از سويي ادعا مي كنند كه امامان غيب مي دانند. آيا امامان از خداوند بزرگتر و بالاترند؟
(اصول مذهب الشيعه قفاري)
پاسـخ
گرد آورنده پرسش ها مي خواهد جوانان شيعه را هدايت كند و مدرك تهمت او، كتاب شيخ ناصر قفاري از همفكران خودِ اوست. آيا صحيح است از قول دشمن بر ضدّ گروهي از مسلمانان شاهد بياوريم و درباره آنان قضاوت كنيم؟ قضاوتي كه به حرمت جان، مال و ناموس آن ها، در گذشته و حال ارتباط دارد؟
كتاب شيخ قفاري پر است از هتاكي و ناسزاگويي به شيعه كه آن را از پيشوايش ابن تيميه آموخته است; چنان كه سراسر تناقض و افترا است. اكنون نمونه اي از آن را نقل مي كنم:
او مي نويسد:
«(امام) خميني در اذانِ ايران نام خود را وارد كرده و آن را قبل از شهادتين قرار داده است.»
كسي كه با كمال وقاحت تا اين حد دروغ و افترا مي بندد، مدرك
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اصول مذهب الشيعه، ج3، ص154
گردآورنده اين پرسش ها است!
گذشته از اين، او دو مطلب را در اينجا آورده كه به ظاهر بي ارتباط هستند:
1 . شيعه به بدا عقيده دارد.
2. شيعه مدعي است امامان از غيب آگاهي دارند.
و نتيجه گرفته است كه امامان شيعه از خدا داناترند!
به خدا پناه مي بريم از دروغ و افترا بر هر انساني، تا چه رسد به متهم كردن مسلمانان!
اكنون هر دو را توضيح مي دهيم:
1 . «بداء» آن است كه انسان با اعمال بدِ خود، سرنوشت نيكش را عوض مي كند. همچنين با اعمال نيك خود، سرنوشت بدش را دگرگون مي سازد و آيه: } يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ{ ناظر به همين معنا است.
محدث بزرگ اهل سنت ، جلال الدين سيوطي در كتاب الدر المنثور، در تفسير اين آيه، رواياتي از پيامبر خدا آورده كه انسان با اعمال نيك خود، مانند نيكوكاري به پدر و مادر و صدقه، قسمتي از تقدير را عوض مي كند و حديث معروف «الصَّدَقَةُ تَدْفَعُ الْبَلاَءَ» ناظر به همين است.
«بداء» به اين معني، مورد پذيرش همه مسلمانان است و هرگز به معناي نسبت ناآگاهي دادن به خداوند نيست. براي نمونه، قوم يونس بر اثر نافرماني، مستحق نزول عذاب شدند و پيامبرِ آنان (يونس) از نزول عذاب خبر داد و خود منطقه را ترك كرد و از آنجا دور شد. ولي آنان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . رعد : 39
2 . الدر المنثور، ج6، ص661
پشيمان شده، به پيروي از قول يك عابد، رو به صحرا نهادند و گريه و زاري كردند و خداوند توبه شان را پذيرفت و عذاب از ايشان برگشت. اينجا است كه قرآن كريم مي فرمايد:
} فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلاّ قَوْمَ يُونُسَ لَمّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلي حِين{ .
«چرا هيچ يك از شهرها ايمان نياوردند تا ايمانشان براي آن ها سودمند گردد؟ جز مردم يونس كه چون ايمان آوردند، عذاب رسوا كننده را از آنان برداشتيم و تا پايان عمرشان آن ها را بهره مند ساختيم.»
گويند: قرار بود بر قوم يونس عذاب فرود آيد، ليكن بدا رخ داد و به تعبير عربي «بَدَا للهِِ أَنْ يُعَذِّبَهُم». به يقين اين تعبير، مجازي است; يعني از ديدگاه مردم، كه از گذشته و آينده آگاه نيستند، چنين به نظر آمد كه نظر خدا برگشت و در اراده او ـ جلّ جلاله ـ دگرگوني رخ داد. در حالي كه تغييري رخ نداده و به تعبير علمي «ابداء» بوده; يعني پرده برداشته شد و حقيقت آشكار گشت و در حقيقت «بداء» نيست بلكه «ابداء» و اظهار چيزي است كه بر ديگران پنهان و براي خداوند روشن بوده است كه آن ها توبه خواهند كرد و آنان را عذاب نخواهد فرستاد. حال چرا «بدا لله» مي گويند اين به خاطر پيروي از پيامبر گرامي است كه در چنين موردي كلمه «بدا لله» به كار برده است. وبخاري آن را در صحيح خود نقل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . يونس : 98
مي كند.
و عجيب اين است كه وهابيان خود در باب توسل به عمل صالح حديث «بدا لله» را نقل كرده اند كه رسول الله فرمود:
«سه نفر از پيشينيان، براي فرار از باران به غار پناه بردند، ناگهان سنگي آمد و درِ غار را بست. آن ها به يكديگر گفتند: به خدا سوگند، شما را جز راستگويي نجات نمي دهد. هركس كار نيكو كرده، از خدا بخواهد كه به خاطر آن كار، ما را از مرگ نجات دهد....»
تا اينجا روشن شد كه اعتقاد به «بداء» نسبت جهل و ناآگاهي به خدا نيست; زيرا بر خداي عالمِ مطلق، جهل راه ندارد. اين مردم اند كه پديده اي را مي بينند ولي از پديده هاي ديگر ناآگاهند و در مواردي كه پيش بيني رخ ندهد، مي گويند: «بَدَا للهِِ» و اين نوعي استعمال مجازي و از ديدگاه خود انسان است و گرنه از جانب خداوند، جريان آگاه ساختن چيزي است كه بر مردم مخفي بوده است.
بنابراين، اعتقاد به بدا، با علم خداوند منافات ندارد.
از اينجا روشن مي شود: اگر بگوييم امامان غيب مي دانند، نشانه برتريِ آن ها بر خالق آن ها نيست; زيرا اعتقاد به «بدا» مستلزم جهل خدا نيست تا چنين برتري تصور شود.
گذشته از اين، علم غيب امام، با علم غيب خدا قابل قياس نيست. آگاهي خدا از غيب، نامحدود و آگاهي امامان محدود است و نيز آگاهي خدا از غيب ذاتي و آگاهي امامان، اكتسابي و از خداست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري، ج4، ص172، كتاب احاديث الأنبياء، حديث شماره 3465، وكتاب البيوع، حديث شماره 2215
* پرسش 96
شيعه همواره ياور دشمنان اسلام; مانند يهوديان، نصاري و مشركان بوده اند. آن ها با مغول ها همكاري كردند و بغداد سقوط كرد و به نصاري (مسيحيان) ياري دادند و قدس از دست مسلمانان گرفته شد. آيا مسلمان واقعي چنين كاري مي كند. آيا قرآن از دوستي يهود و نصاري نهي نكرده و آيا علي و فرزندانش چنين كردند؟!
پاسـخ
شيعه، پيرو آن امامي است كه ريشه يهود را در شبه جزيره عربستان كند و باب خيبر را به امر الهي از جاي در آورد و قلعه را گشود و شكست قطعي يهود را در تاريخ رقم زد.
هيچ گاه شيعه با يهود و نصاري همراه نبوده است. پيش تر گفتيم كه دولت هاي شيعي، مرزبانان كشور پهناور اسلامي بودند و اين مرز و بوم را از هجوم دشمنان خارجي; مانند يهود و نصاري حفظ مي كردند. امّا اين كه شيعه سبب سقوط بغداد شده باشد، حاكي از بي اطلاعي از تاريخ و يا لااباليگري در ادعا و ناداوري است. در اينجا به يك قطعه تاريخي، كه حاكي از پايه درايت خلافت عباسي است! اكتفا مي كنيم:
دقت در اين نقطه تاريخي، كه خوشبختانه آن را ابن كثير، شاگرد ابن
تيميه نقل كرده، مي تواند درس آموز باشد.
دشمن بر دروازه و خليفه مشغول...
ابن كثير مي نويسد:
«سربازان مهاجم مغول دارالخلافه بغداد را محاصره كردند و پيوسته با پرتاب تير، ساكنان آن را هدف قرار مي دادند، حتي تيري به يكي از كنيزان خليفه، كه مشغول رقص در برابر وي بود، اصابت كرد و او را كشت. اين كنيز بسيار مورد علاقه خليفه بود. وقتي كنيز درگذشت، خليفه سخت ناراحت شد، و فرياد كشيد...»
كشوري كه زمامدار آن در سخت ترين لحظات، از دشمن غفلت بورزد و خود را با رقص كنيزي مشغول كند! جز سقوط سرنوشتي نخواهد داشت و منظور از اين كه سقوط خلافت عباسي يك سنت الهي بوده، اين است كه عوامل سقوط آن به دست خود افراد فراهم شده بود.
مطالعه تاريخ مسلمانان در قرون پيش از تسلّط مغول، نشان مي دهد كه پيوسته ترك تازي و غلبه اميري بر امير ديگر، كشور را فرا گرفته بود; گويي اميران كشور و فرمانروايان تحت امر خليفه، هدفي نداشتند جز اين كه مناصب و پست هاي كشور را از دست يكديگر بربايند، بي آن كه به فكر دشمن خارجي باشند، كه يكي پس از ديگري در كمين اسلام نشسته بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . علاقه مندان به شناخت علل سقوط بغداد به كتاب «راهنماي حقيقت»، ص63 تا 72 و «سقوط العباسيين» مراجعه فرمايند. متأسفانه كتاب اخير به خاطر پرده برداري از يك رشته حقايق، در عربستان سوزانده شد و اجازه نشر پيدا نكرد.
2 . البداية والنهاية، ابن كثير، ج13، ص200 به بعد.
فراموش نكنيد كه مفتي سلفي «عبدالعزيز بن باز» منادي صلح با اسرائيل بود. او صلح با اسرائيل را بسان صلح پيامبر با قريش در حديبيه مي دانست; در حالي كه پيامبر با مردم مكه از سر قدرت و عزّت صلح كرد، نه از سر ضعف و ذلّت و فرمود: به خدا سوگند اگر آنان از صلح دريغ ورزند با آنان مي جنگيم و صفوفشان را درهم مي ريزيم.
اكنون مي پرسم: همان كشورهاي به اصطلاح اسلامي كه شما سنگ آن ها را به سينه مي زنيد، روابط بسيار نزديك با صهيونيستها ندارند؟ و در طول 60 سال گذشته، چه گام مهمي در راه جلوگيري از جنايت هاي اسرائيل و تجاوزات آن به كشورهاي مسلمان اهل سنت برداشته اند؟
در اشغال افغانستان و عراق چه كساني با متجاوزان همكاري كردند و پايگاه هاي هوايي خود را در اختيار بمب افكن هاي ويرانگر آن ها گذاشتند.
آيا در تاريخ مبارزه با صهيونيسم جز شيعه كسي توانست داغ شكست را بر پيشاني متجاوزان اسرائيلي بنشاند؟ آيا جز امام خميني(قدس سره)كسي اين نظريه را مطرح كرد كه اسرائيل يك غدّه سرطاني است و بايد از ميان برود؟
و آيا جز او كسي جرأت داشت فتواي اعدام سلمان رشدي مرتد را صادر كند؟!
بزرگترين مفتي سلفي، بن باز، منادي صلح با اسرائيل بود و فتواي او
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحيح بخاري كتاب شهادات، باب ما يحرز من الشروط في الإسلام، ج3، ص253ـ 255 ; مسند احمد، ج31، ص243، حديث 18928
در اين مورد منتشر شد و اما در مورد نويسنده مرتد كتاب آيات شيطاني مهر سكوت بر لب نهاد و دم بر نياورد!
آري، مفتيان شما ـ كه هم اكنون در قيد حيات اند ـ حتي اعلام كرده اند: دعا كردن براي پيروزي رزمندگان شيعه حزب الله بر ضدّ اسرائيل متجاوز جايز نيست!
چشم باز و گوش باز و اين عمي حيرتم از چشم بنديّ خدا!