بخش 1

معنی لغوی شیعه سابقة اختصاص عنوان #171;شیعه#187; به پیروان ائمه(علیهم السلام) علنی شدنِ دعوتِ به تشیع دعوت به تشیع از چه زمانی آغاز شد؟ انتشار تشیع


1


بسم الله الرحمن الرحيم


3


شيعه و سابقة تاريخي آن

تأليف

محمد حسين مظفر

ترجمه

دكتر سيد محمد باقر حجتي


7


معني لغوي شيعه

شيعه از نظر لغت به معني پيروان و ياران و انصار است، و با همين ساختمانِ لفظي بر مفرد و تثنيه و جمع و مذكر و مؤنث ـ بدون نيازي به تغيير قالبِ تعبير آن ـ اطلاق مي‌گردد، و ريشة آن "مُشايَعَت" به معنيِ مطاوعه و پيروي كردن است. اين واژه اختصاصاً در موردِ فرد و يا افرادي به كار مي‌رود كه دوستدارِ علي و فرزندانِ او (عليهم السلام) هستند و به امامت آنها اعتقاد دارند تا آنجا كه اگر واژة "شيعه" بدون قيد و شرطِ اضافي به كار برده شود و قرينه‌اي در كار نباشد اذهان به چنان افرادي منصرف مي‌شود كه قائل به امامتِ امامانِ ياد شده هستند.

ابن خلدون در مقدمة "العِبَر"(1) مي‌نويسد:

"شيعه از لحاظ لغوي به معنيِ ياران و پيروان است، و در اصطلاح فقها و متكلّمين ـ اعم از پسينيان و پيشينيان ـ بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ص138.


8


پيروان علي و فرزندانش (رضي الله عنهم) اطلاق مي‌گردد".

سابقة اختصاص عنوان "شيعه" به پيروان ائمه (عليهم السلام) و روايات مربوط به آن:

شايد تصور كنيم عنوان "شيعه" ـ جز پس از گذشتِ مدتي طولاني از زمانِ ظهورِ اسلام ـ به دوستداران و پيروان اهل‌البيت (عليهم السلام) اختصاص نيافت بدين معني آنگاه كه دوستان اهل‌البيت (عليهم السلام) رو به فزوني نهادند و در سرزمين‌هاي مختلف پراكندند اين عنوان بدان‌ها منسوب گشت تا از سايرين ممتاز و مشخص شوند، لكن اين تصور درست نيست؛‌ زيرا اگر در احاديث نبوي به جستجو پردازيم بازمي‌يابيم كه اختصاص اين عنوان به دوستداران اهل‌البيت (عليهم السلام) همراه با همان روزي كه اسلام طلوع كرد داراي سابقه مي‌باشد، و شاخ و برگِ بارورِ آن مربوط به همان دوراني است كه نهالِ آن غرس شد، و نيز به اين نتيجه مي‌رسيم كه شارع اسلام اين نام و عنوان را خود وضع كرده بود.

مطالبي كه از اين پس از نظر مي‌گذرانيد درخشش‌هائي از حديث پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله) است كه آنها را روياروي تو قرار مي‌دهيم تا آنها را به سخن واداري و مآلاً اين حقيقت را براي تو گويا گردند.


9


زمخشري در "ربيع الابرار" از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) روايت مي‌كند كه فرمود:

يا علي اذا كان يوم القيامة اخذت بحجزة الله، وانت اخذت بحجزتي، واخذ ولدك بحجزتك وأخذ شيعة ولدك بحجزتك وأخذ شيعة ولدك بحجزهم فنريَ اين يؤمربنا؟(1)

اي علي! وقتي روز قيامت به هم رسد من دامنِ خدا را مي‌گيرم، و تو دامن و بند كمر مرا، وفرزندان تو دامنِ تو را، و شيعة فرزندان تو دامنِ آنها را؛ آنگاه در انتظارِ آن خواهيم بود كه دستور دهند ما را به كجا برند.

حُجْزه بندِ لُنگ و جامه است، آنگاه به خود لُنگ و تن‌پوشِ پائين‌تنه، كلمة "حُجْزه" را از باب مجاورت اطلاق كرده‌اند، و گرفتن دامن و بندِ كمرِ يكديگر كنايه از شدّت نگاهداري يكديگر و مبالغه در پيروي از همديگر است.

در "الصَّوَاعق المُحْرِقة" از ابن حجر آمده است: طبراني از علي (عليه السلام) روايت مي‌كند كه فرمود:

ان خليلي (رسول الله (صلي الله عليه وآله) ) قال: يا علي! انك ستقدم علي الله وشيعتُك راضين مرضيّين، ويقدم عليه عدوّك غضَاباً مُقمحين، ثمَّ جمع علي يده يُريهم الاقماح(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مناقب اهل بيت:، ص176، به نقل از ربيع الأبرار.

2 . الصواعق المحرقه، ج2، ص449


10


دوست من رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود: اي علي! توبر خدا وارد خواهي شد درحالي‌كه شيعة تو از خدا راضي و خدا نيز از آن‌ها راضي است، و دشمن تو بر او در مي‌آيد در حالي‌كه ناخشنود و خشمناك و سَرِ آن‌ها به علّت تنگي غُل در بالا قرار گرفته و يا به دهانِ آن‌ها لگام زده‌اند. آنگاه براي اين‌كه اين حالت را نشان دهد دستش را در گردنش جمع كرد.

جاي بسي شگفتي است كه ابن‌حجر پنداشته منظور از شيعه در اينجا عبارت از اهل‌سنت هستند! من نمي‌دانم آيا اين سخنِ ابن‌حجر از آنرو است كه شيعه و اهل‌سنت دو لفظِ مترادف به شمار مي‌روند!، و يا گفتارِ او از وحدتِ اين دو فرقه نشأت گرفته است!، و يا آن‌كه اهل سنت از لحاظ پيروي و دوستي نسبت به اهل‌بيت در سطح نمودارتري از شيعه قرار دارند!، يا نمي‌دانم براي چيست؟!

ابن‌حجر همچنين گفته است: حافظ جمال‌الدين زرندي از ابن‌عباس آورده‌است كه وقتي آية زير نازل شد:

{إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ}.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ابن حَجَر اين حديث را به دنبال آية هشتمي كه در فضيلتِ اهل‌بيت (عليهم السلام) آورده ياد مي‌كند، و آن آيه عبارت است از: {وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدي} (طه: 82): من آمرزندة كسي هستم كه توبه كند و به سوي من بازگردد و ايمان آورده و كارشايسته را پيشة خود ساخته، آنگاه راه را بازيابد.


11


و ابن حجر اين آيه را به عنوان يازدهمين آياتي در كتاب خود آورده كه در فضلِ اهل‌البيت (عليهم السلام) نازل شده است، ابن عباس گفت وقتي آية مذكور نازل گرديد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به علي (عليه السلام) فرمود:

هو انت و شيعتك. تأتي أنت و شيعتك يوم القيامة راضين مرضيّين، و يأتي عدوّك غضَاباً مُقْمَحينَ(1)

منظور اين آيه [وخير البرية = بهترين آفريدگان] تو و شيعة تو است. تو با شيعة خود در روز قيامت به پيشگاه خدا مي‌آييد در حالي‌كه از خدا خشنود هستيد و خدا نيز از شما خوشنود مي‌باشد، و دشمن تو بر خدا درمي‌آيد درحالي‌كه خشمگين بوده و لگام بردهان دارند و يا سرشان را به خاطر تنگيِ غل به بالا گرفته‌اند.

و نيز پس از دهمين آيه ـ از آياتي كه دربارة‌ فضيلت اهل‌بيت ذكر كرده است ـ‌ ، يعني آيه: {وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضي}(2)

پرودگارت آن‌چنان تو را مشمول عطاياي خود خواهد ساخت كه خشنود گردي.

ابن حجر مي‌گويد: احمد در "المناقب" آورده است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به علي (عليه السلام) فرمود:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الصواعق المحرقه، ج2، ص467 - 468

2. الضحي: 5.


12


اما ترضيَ انّك معي في الجنّة والحسن والحسين وشيعتنا عن أيماننا و عن شمائلنا(1)

آيا دوست نمي‌داري تو و حسن و حسين با من باشيد، و شيعه و پيروان ما مقامي در سوي راست و چپ ما داشته باشند؟

و همو گفته است: طبراني چنين آورده كه رسول‌خدا (صلي الله عليه وآله) به علي (عليه السلام) فرمود:

"انّ اول أربعة يدخلون الجنّة أنا و أنت و الحسن و الحسين، و شيعتنا عن أيماننا و شمائلنا(2)

تحقيقاً اولين [گروهِ] چهار نفري كه وارد بهشت مي‌گردند من و تو و حسن و حسين هستيم، و شيعيان ما از اطرافِ راست و چپِ ما بر آن در مي‌آيند.

و از همواست مي‌گفت: طبراني حديثي را ياد كرده است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به علي (عليه السلام) فرمود:

يا عليُّ! قد غُفرلك ولذريّتك ولشيعتك ومُحبيّ شيعتك(3)

علي! براي تو و فرزندانت و شيعيان تو آمرزش و مرحمت الهي منظور شده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الصواعق المحرقه، ج2، ص466

2 . همان.

3 . همان.


13


و همچنين گفته است: دارقطني حديثي در كتاب خود آورده كه نبيّ اكرم (صلي الله عليه وآله) به علي (عليه السلام) فرمود:

يا ابا الحسن! أمّا أنت و شيعتك في الجنة(1)

ابوالحسن! امّا تو و شيعة تو در بهشت جاي داريد.

ونيز دارقطني از ام سَلَمه حديثِ رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را آورده است كه به علي (عليه السلام) فرمود:

انت واصحابك في الجنة، وشيعتك في الجنة(2)

تو و يارانت در بهشت جاي داريد، و شيعة تو در بهشت سكني گزينند.

ابن اثير جزري در "النهاية في غريب الحديث و الأثر" ضمن مادّة "قمح" چنين ياد كرده است: در حديث علي (عليه السلام) آمده است كه نبي اكرم (صلي الله عليه وآله) به او فرمود:

ستقدم علي الله انت و شيعتك راضين مرضيين، و يقدم عليك عدوك غضاباً مقمحين، ثم جمع يده الي عنقه يريهم كيف الاقماح(3)

تو و شيعة تو قريباً برخدا وارد خواهيد شد درحالي‌كه خشنود و مورد رضايت خدا هستيد، و دشمنان تو [در روز قيامت] در حالي‌كه خشمگين و دست‌هايشان به گردنشان بسته است برتو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الصواعق المحرقه، ج2، ص468

2 . همان.

3 . النهايه ابن اثير، ج4، ص106


14


درآيند. آنگاه رسول خدا دست‌ها را برگردن فراهم آورد تا به آن‌ها كيفيت به غل كشيدن را نشان دهد.

سيوطي در تفسيرش(1) ضمن تفسير آية: * ( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ) * گفته است: ابن عساكر از جابربن عبدالله حديثي در كتاب خود ياد كرده است كه جابر مي‌گفت: ما نزد نبيّ اكرم (صلي الله عليه وآله) بوديم، در اين اثنا علي (عليه السلام) وارد شد. نبيّ اكرم (صلي الله عليه وآله) با ديدن علي (عليه السلام) فرمود:

والذي نفسي بيده ان هذا و شيعته لهم الفائزون يوم القيامة، ونزلت:‌ {إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا...} (2)

سوگند به آن‌كه جانِ من در يَدِ قدرتِ او است اين شخص[ يعني علي (عليه السلام) ]و شيعة او در روز قيامت فائز و رستگار و موفق‌اند، و آية: {إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا} [دربارة آنها] نازل شده است.

سيوطي همچنين دراين تفسير گفته است: ابن عَدِيّ حديثي از ابن‌عباس آورده كه وي مي‌گفت: وقتي آية: * (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ) * نازل شد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به علي (عليه السلام) فرمود:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به نام "الدر المنثور في التفسير بالمأثور".

2 . الدر المنثور، ج6، ص379


15


تاتي انت وشيعتك يوم القيامة راضين مرضيّين.(1)

و همو در همان تفسير گفته است: ابن مَرْدَوَيْهْ از علي (عليه السلام) حديثي آورده كه مي‌گفت: رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به من فرمود:

الم تسمع قول الله: * ( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ) * انت وشيعتك، وموعدي وموعدكم الحوض اذا جاءت الاُمم للحساب، تدعون غداً غُرّاً مُحجّلينَ(2)

[اي علي!] آيا اين سخنِ خدا را نشنيدي كه فرمود: {إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا... أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ} اينان عبارت از تو و شيعة تو هستند. وعدگاه من و وعدگاه شما كنار حوضِ [كوثر] است، وقتي كه اُمُّتْ‌ها براي حساب و بازپرسي مي‌آيند شما را در فرداي قيامت با عنوانِ "غرِّ محجلين‌= آبرومندان و روسفيدان" ياد مي‌كنند.

در‌كتاب‌"غاية المرام" از "مغازلي"‌ـ با‌اسناد‌به‌اَنَس ابن مالك آمده است كه اَنَس مي‌گفت: رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:

يدخل من امتي الجنة سبعون الفاً لاحساب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الدر المنثور، ج6، ص379، ترجمة اين حديث در صفحة 11 همين كتاب گذشت.

2 . الدر المنثور، ج6 ، ص379


16


عليهم، ثم التفت الي علي (عليه السلام) فقال: هم شيعتك و انت امامهم(1)

از امت من هفتاد هزار نفر وارد بهشت مي‌گردند كه حساب و بازپرسي در مورد آن‌ها به عمل نمي‌آيد، آنگاه رو كرد به علي (عليه السلام) و فرمود: اينان شيعة تو هستند، و تو امام و رهبر آنها مي‌باشي.

در همان كتاب "غاية المرام" از كثير بن زيد آمده است كه مي‌گفت: اَعْمَش برمنصور دوانقي در آمد و او براي رسيدگي به شكايات جلوس داشت، وقتي چشمش به اعمش افتاد به او گفت: اي سليمان! بيا صدرِ مجلس بنشين. اعمش گفت: من خود، هرجا بنشينم صَدْرَمْ [صدرنشيني به مكان نيست، بلكه به مكين مربوط است، تا كجا بنشينم و بايد صدر را در جايگاهي كه من نشسته‌ام جستجو كرد] تا آنجا كه ضمن گفتگويش يادآور شد: حديث كرد مرا رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و فرمود:

اتاني جبرائيل (عليه السلام) انفاً فقال: تختموا بالعقيق؛ فانه اول حجر شهد لله بالوحدانية، ولي بالنبوة، ولعلي بالوصية، ولولده بالامامة، ولشيعته بالجنة(2)

لحظاتي پيش جبرائيل (عليه السلام) نزد من آمد و گفت انگشتان خود را با انگشتري عقيق بيارائيد؛ زيرا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . غايه المرام، ج1، ص120، ح4

2 . همان، ح6


17


عقيق نخستين سنگي است كه براي خدا به وحدانيت، و براي من به نبوت،‌و براي علي به وصايت و خلافت، و براي فرزندانش به امامت، و براي شيعيان علي به بهشت گواهي داده است.

و نيز در همان كتاب از موفق بن احمد ـ با ذكر أسناد‌ ـ تا سلمان فارسي آمده: سلمان از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) روايت كرده است كه آن‌حضرت فرمود:

يا علي! تختم باليمين تكن من المقربين. قال: يا رسول الله! وما المقربون؟ قال: جبرائيل و ميكائيل. قال: فبما اتختم يا رسول الله؟ قال: بالعقيق الاحمر؛ فانه جبل اقرلله بالوحدانية، ولي بالنبوة، ولك بالوصية، ولولدك بالامامة، ولمحبيك بالجنّة، ولشيعة ولدك بالفردوس(1)

اي علي!‌ انگشتري را در انگشت دست راستِ خود قرار ده كه از رهگذر آن از زمرة مقربين به شمار روي. عرض كرد: يا رسول الله: مقربين چه كساني هستند؟ فرمود: جبرائيل و ميكائيل. عرض كرد با چه انگشتري دستم را بيارايم؟‌فرمود با انگشتريِ عقيقِ سرخ؛ زيرا عقيق كوهي است كه براي خدا به وحدانيت، و براي من به نبوت، و براي تو به وصيت و خلافت، و براي فرزندانِ تو به امامت و براي دوستدارانِ تو به بهشت، وبراي شيعيان تو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . غايه المرام، ج1، ص125، ح14


18


به فردوس و رودباري در بهشت كه در آن از هر گياهي رويد، اقرار كرده است.

ـ اين احاديث نمي‌ از يَمّ، و اندكي از بسياري است كه در آنها خودِ رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) دوستان علي و دوستدارانِ اولادش را "شيعه" ناميده است.

هدف ما در آگاه ساختن شما بر اين روايات چنان نبود كه حامل بشارت‌ها و نويدهايي باشيم كه رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) به شيعة علي و شيعة خاندان او ارائه فرموده و اين نويدها را به آن‌ها خاطر نشان ساخته است، اگرچه اين بشارت‌ها در خورِ حفظ و روايت و نقل است و سزا است شيعه ـ تا روزگار باقي است ـ بدان‌ها افتخار كند. بلكه هدفِ ما آن بود كه تو [مطالعه كنندة عزيز] نسبت به دوستان و پيروان اهل‌البيت (عليهم السلام) پايگاهي از انصاف را گزينش كني و خويشتن را ـ به‌هنگام هم‌آهنگي با شيعه ـ ارزيابي نمايي. بنابراين در يورش برآن‌ها ـ به صرف آن‌كه شيعة آلِ محمد (صلي الله عليه وآله) هستند ـ شتاب نگيري؛ زيرا اگر خويشتن را به انصاف واداري بازمي‌يابي آنان داراي مفاخر والايي هستند كه كتاب و سنت مردم را بدان‌ها فرا مي‌خوانَدْ، و نيز به اين نتيجه مي‌رسي كه شتابزدگي و پيش‌داوريِ تحقيرآميز دربارة آن‌ها ستم راني برآن‌ها و برخودت مي‌باشد.

از رهگذر اين احاديث و امثالِ آن‌ها خواهي دانست واژة "شيعه" را صاحب شريعت اسلام يعني پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله)


19


دربارة كساني به كار برده است كه دوستدار و پيروِ عترت و خاندان او هستند. پس بنابراين چنانچه اين واژه يا اصطلاح بدون قيد و شرط به كار رود از همان روزگار و همزمانِ با حياتِ رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) از آن استفاده مي‌شد كه منظور از "شيعه" فرد و يا افرادي هستند كه دل‌هاي آن‌ها ولاي علي و فرزندان او (عليهم السلام) را پذيرا گشته است. و براي تو روشن خواهد شد كه اين اسم و عنوان داراي همين مصاديق و مُسَمَّيَات در همان زمان بوده است.

دعوت به تشيع از چه زماني آغاز شد؟

گزاف نيست اگر بگوييم: دعوت به تشيع از همان روزي آغاز شد كه رهايي بخشِ بزرگِ انسان‌ها محمد (صلي الله عليه وآله) در همان روز، بانگ و آوا به كلمة "لا اله الا الله" در دره‌ها و كوه‌هاي مكه برآورد؛ زيرا وقتي آية: {وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَْقْرَبِينَ}(1) نازل شد ـ و نبي اكرم (صلي الله عليه وآله) بني‌هاشم را گرد آورد و به آن‌ها هشدار داد و دلِ آنان را از عذاب خدا بيمناك ساخت‌ـ فرمود:

ايكم يؤازرني ليكون اخي ووارثي ووزيري ووصيي وخليفتي فيكم بعدي؟(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. شعراء : 214.

2 . بحار الانوار، ج18، ص178 به نقل از علل الشرايع، ج1، ص170، باب‌133


20


كداميك از شما مرا ياري مي‌دهد تا پس از من برادر و وارث و وزير و وصي و خليفه و جانشينم در ميان شما باشد؟

هيچ‌يك‌از حاضران‌به‌درخواستِ‌آن‌حضرت‌ـ‌جز علي مرتضي (عليه السلام) ـ پاسخِ مثبت نداد. رسول خدا به آن‌ها فرمود:

هذا اخي و وارثي و وزيري و وصيي و خليفتي فيكم بعدي فاسمعوا له و اطيعوا(1)

اين [يعني علي (عليه السلام) ] بعد از من برادر و وارث و وزير و وصي و جانشين من در ميان شما است به امر او گوش فرادهيد و از او فرمان بريد.

بنابراين دعوتِ به تشيع و پيروي از ابي الحسن علي (عليه السلام) از سوي صاحبِ رسالت، همگام و همزمان با دعوت به شهادتين صورت پذيرفته است؛ به همين جهت ابوذرّ غِفاري شيعة علي (عليه السلام) بوده و بايد او را چهارمين و يا ششمين فردي به شمار آورد كه به اسلام سبقت جست.

سخن محمد كردعلي، ما را از تأييد استدلالمان در جهت اثبات هدف و منظور ما بي‌نياز ساخته است، چرا كه وي مي‌گفت:

"گروهي از بزرگانِ‌ صحابه در زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به ولايت و دوستي نسبت به علي (عليه السلام) معروف بوده‌اند، مانند:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحار الانوار، ج18، ص178 به نقل از علل الشرايع، ج1، ص170، باب‌133


21


سلمانِ فارسي كه مي‌گفت: با رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بيعت كرديم مبني بر اين‌كه از نصيحت و ارشاد مسلمين دريغ نورزيم و پيرو و دوستدارِ علي‌بن ابي‌‌طالب (عليه السلام) باشيم.

و ابوسعيد خدري كه مي‌گفت: مردم به پنج امر موظف گشتند، امّا به چهار امر عمل كردند و يك امر را ترك گفتند. وقتي از او راجع به آن چهار امر سؤال كردند پاسخ داد: نماز، زكات، روزة ماهِ رمضان، و حج [كه مردم بدانها عملاً پاي‌بند بودند]. پرسيدند آن امري را كه مردم به آن بي‌اعتنايي كردند چيست؟ گفت: ولايتِ علي‌بن‌ابي‌طالب (عليه السلام) . گفتند: آيا ولايت علي (عليه السلام) مانند آن چهار امر و در كنار آن‌ها فرض و واجب است؟ پاسخ داد: آري، همراه آن چهار امر اين امر نيز به سانِ آن‌ها برخوردار از وجوب و ضرورت است.

و ابي‌ذرّ غفاري، و عماربن‌ياسر، و حذيفة بن اليمان وذي‌الشهادتين يعني خزيمة بن ثابت، وابوايوب انصاري، وخالد بن سعيد بن عاص، وقيس بن سعد بن عباده كه همگي به ولايت و تشيع نسبت به علي (عليه السلام) نامور و معروف بوده‌اند".

آنگاه محمد كردعلي مي‌گويد:

"اما نظرية پاره‌اي از نويسندگان ـ مبني بر اين‌كه پديدآمدنِ گروهي به عنوانِ "اهلِ مذهبِ تشيع" از بدعت‌ها و نوآوري‌هاي عبدالله بن سبأ، معروف به "ابن السَوْدَاء" مي‌باشد ـ نظريّه‌اي نادرست است و از قِلَّتِ معرفتِ اين نويسندگان نسبت به حقيقتِ مكتبِ "اهلِ


22


مذهبِ تشيع" ريشه مي‌گيرد. اگر كسي راجع به اين مرد(1)! از ديدگاه شيعه اطلاعي كسب كند و از مراتب تنفر شيعه نسبت به او و گفتار و كردارش آگاه گردد، و سخن دانشمندان شيعه را ـ كه بي‌هيچگونه اختلافي وي را مورد طعن و هدف يورش قرار داده‌اند ـ مورد مطالعه قرار دهد به اين نكته پي‌مي‌برد كه تا چه حد و مقداري نظرية اينگونه نويسندگان به صواب نزديك است؟ [يعني متوجه خواهد شد نظرية آنان تهي از واقعيت و فاقد صحت است]. بدون ترديد شيعه نخستين بار در حجاز ـ كه بايد آنرا سرزمين تشيع برشمرد ـ پديد آمد‌".

محمد كردعلي شيعه و يا از مدافعانِ شيعه نيست؛ لكن امانت و تقوايِ علمي موجب گشت وي اين حقيقت را خالص و بدون شائبة غرض ورزي و بدون اين‌كه تحت تأثير تعصبات مذهبي قرار گيرد، اظهار نمايد، تعصباتي كه حق‌را ضايع‌كرده و چهرة‌حقيقت را دگرگونه ساخته است.

محمد كردعلي سپس يادآور مي‌شود كه پيدايش شيعه در دمشق به قرن اول هجري مي‌پيوندد".(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اين شخصيت را گروه زيادي از محققان ساختگي و افسانه‌اي مي‌دانند كه اصلاً وجود خارجي نداشت. جامع‌ترين تحقيق در اين زمينه كتاب "عبدالله بن سبأ" اثر علامه مرتضي عسكري است كه اساساً او و حدود صد و پنجاه صحابي ديگر كه نام آنها در تواريخ آمده است مجعول و ساخته افسانه سرايان است (بنگريد به "مائة و خمسون صحابي مختلق" از همين دانشمند). م.

2. خطط الشام، 5/251 و 256.


23


وي با اين سخنِ فشرده و كوتاه و استدلال برظهورِ تشيع همزمان با حيات صاحب رسالت اسلام (صلي الله عليه وآله) ما را از ادامة استدلال بر اين حقيقت بي‌نياز مي‌سازد.

انتشار تشيع

بيعت غديرِ خم آخرين زمينه‌اي بود كه رسول حكمت و اصلاح جامعه براي خلافت و جانشيني علي (عليه السلام) ـ پس از خود ـ آماده ساخت. جريان غديرخم حادثه‌اي بود كه ناگهان مردم با آن مواجه شدند. بركه و غديرخم آب‌هايش نابه هنگام فروكش كرد، در آنجا درختانِ گشن و بزرگ وجود داشت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از سوي خدا مأمور گشت بر روي خارهاي زير اين درخت توقف كند، صد هزار نفر و يا بيشتر از مسلمين در آن هنگام در چنين مكاني كنار آن حضرت بودند. غدير خم بر سر دو راهي قرار داشت و مردم ممكن بود در آنجا بپراكنند. رسول خدا اين نقطه را محلِ مناسبي براي غنيمت شمردن فرصت يافت تا به همة حاضران ـ قبل از آن‌كه پراكنده شوند ـ حقيقت را اعلام و با آنها بيعت كند،‌و آنان نيز به نوبة خود اين حقيقت را به كساني كه در اين محفل عظيم حضور نداشتند خاطرنشان سازند. آنان كه غايب بودند و در اين جلسه حضور به هم نرساندند اين حقيقت ـ با توجه به كثرت جمعيت از هر بلادي ـ قطعاً به گوش آنها رسيد. آيا در اين صورت مي‌توان تصور كرد كه فردي از فرزندان


24


اسلام در آن روزها از چنين بيعتي بي‌خبر مانده باشد؟!

در همين مكان بود ـ كه قبل از دستور به توقف و تجمعِ مردم ـ آية زير نازل شد:

* (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ) *(1)

"اي فرستادة [من] آنچه را كه از سوي پروردگارت به تو نازل شد به مردم ابلاغ كن، اگر چنين نكني [بدان] كه رسالت الهي را ابلاغ ننمودي".

و چون رساندن سخن به گوش حاضران ـ با چنين شماري عظيم ـ بدون منبر غيرممكن به نظر مي‌رسيد دستور داد از محمل و هودج شتران منبري درست كردند. و آية‌ مذكور ـ همانگونه كه براي ما گزارش مي‌كند بيعت گرفتن براي علي از سوي خدا و به دستور او بوده است ـ اين نكته را نيز خاطر نشان مي‌سازد كه رسالتِ پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) بدون بيعت گرفتن براي علي (عليه السلام) و منهاي اعلام امامتِ او بر مردم ناتمام بود و با اعلام امامتِ او رسالتِ آن حضرت كامل گرديد. اين نكته براي كسي كه مطلب را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مائده: 68. نزول آية مذكور را در روز غدير گروهي از علماء روايت كرده‌اند، بنگريد به:

الدر المنثور: سيوطي، اسباب النزول: واحدي، تفسير الكشف و البيان عن تفسير القرآن: ثعلبي، الحليّه: ابونُعَيْم،‌التفسير الكبير: فخرالدين رازي و امثال آن‌ها.


25


تحت تدبر و بررسي مي‌گيرد كاملاً آشكار است؛ زيرا رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) عهده‌دار وظايفِ مختلفِ قانونگذاري و اجرايي و سياسي و ديني و اداري و قضا و شمار زيادي از امور ديگر بود، و همة آن‌ها را شخصاً رسيدگي مي‌كرد. امّا اگر مرگ آن‌حضرت فرا مي‌رسيد مردم نمي‌توانستند از مسؤولي براي اداي اين وظايف ـ جز قانونگذاري كه از ويژگي‌هاي نبيّ است ـ بي‌نياز باشند. و قيام به‌اداي وظايف در رابطه با شوؤن ديگر ـ غير از قانونگذاري از كسي جز امام معصوم ساخته نبود، امامي كه علم و رأي خود را از ملأ اعلي استمداد و دريافت مي‌كرد. شناسائيِ چنين امام و اطلاع از كفايت و لياقتِ او براي مقام رهبري جز براي كسي كه اين امام را به ثمر رسانده، يعني جز براي رسولي كه امينِ بر امت اسلامي مي‌باشد غير ممكن بود.

رسول خدا (صلي الله عليه وآله) برخاست و برفرازِ منبر آمد ، و در لحظه‌اي از روز كه هوا بسيار گرم بود مردم در اين مكان توقف كردند و ناگزير شدند قسمتي از پيراهن بلندِ خود را بالاي سر وقسمتي ديگر را زير‌پا قرار‌دهند‌تا از‌تابشِ سوزان خورشيد دچار آفتاب‌زدگي نشده و از ريگِ داغِ زمين صدمه نبينند. نبي‌اكرم (صلي الله عليه وآله) به سخنراني آغاز كرد، و اين سخنراني از ساعات نخستين روز تا هنگام ظهر ادامه يافت،‌ واز مجاهدت‌هاي خود در راه‌خدا، و دلسوزي و ارشاد مردم، و انتخاب علي (عليه السلام) به عنوان امام و راهبرِ الهي ـ بعد


26


از خود ـ سخن به ميان آورد و ضمن خطابة خود فرمود:

الست أولي بالمؤمنين من انفسهم

آيا من از مؤمنين نسبت به خودشان سزاوارتر و برخوردارتر از ولايت نيستم؟

مردم گفتند: خدايا [گواه باش كه ما مي‌گوييم] آري. آنگاه فرمود:

من كنت مولاه فهذا علي مولاه

آن‌كه من داراي ولايت نسبت به او هستم، اين علي نيز به سان من داراي ولايت نسبت به او است.

بدينطريق براي علي همان مقام و منزلتِ اولويت فراهم آمد كه براي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به هم رسيد؛ و آن عبارت از مقام خلافت الهي بود. و مردم در همان روز با همين علي (عليه السلام) بيعت كردند تا آنجا كه ابوبكر و عمر به علي (عليه السلام) عرض كردند:

هنيئاً لك يا ابن ابي طالب اصبحت مولانا و مولي كل مؤمن و مؤمنة"(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نويسندگانِ كتب فضائل و حديث و تاريخ، تهنيت عمر به اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) را ياد كرده و تهنيت ابي‌بكر را برآن افزوده‌اند، بنگريد به: التفسير الكبير: فخرالدين رازي ضمن تفسير آية {يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...} ومُسْند احمد بن حنبل كه آن‌را از بُراء بن عازب روايت مي‌كند، و تفسير الكشف و البيان عن تفسير القرآن: ثعلبي، والصواعق: ابن حجر در اوائل آن ضمن شبهة يازدهم. ابن حجر مي‌گويد: ابوبكر و عمربه علي (عليه السلام) عرض كردند: "امسيت مولي كل مؤمن ومؤمنة"


27


"اين مقام براي تو فرخنده و گوارا باد ايْ علي بن‌ابي‌طالب. تو از اين پس مولاي ما و مولاي هر مرد و زن با ايمان خواهي بود".

هنوز مردم از هم نپراكندند كه آية زير نازل شد:

{الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِْسْلامَ دِيناً}(1)

"هم امروز آيينِ شما را برايتان كامل كردم، و نعمت و احسانِ خويش را نسبت به شما بدون هيچگونه نقصي محقق ساختم، و اسلام را ـ به عنوان آيين و شريعتِ پذيرفته و مورد قبول براي شما ـ مقرر و مسجل نمودم".

با توجه به اين آيه مي‌توان گفت از رهگذر امامت و ولايتِ علي (عليه السلام) بود كه آيين اسلام و نعمتِ الهي به كمال رسيد، و اسلام به عنوان ديني پسنديده و آييني مورد قبول به امت اسلامي اعلام شد.

اگر كارِ حكومت و ادارة مردم‌ ـ پس از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) ـ در اختيار علي (عليه السلام) قرار مي‌گرفت بعد از چنان بيعت و پس از نزول چنان آيات و ورود چنان روايات ـ كه همگي گوياي فضيلتِ آن‌حضرت بوده‌اند ـ همة مردم به جاي فرقه‌گرايي و پريشاني در مكتب و مذهب، آيين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مائده: 3. بنگريد به: الدر المنثور، و تاريخ خطيب بغدادي، و ابن عساكر، و نوشته‌هاي طبري، وابن عقده از طُرُقِ حديثِ غدير، و ثعلبي، و ابن المغازلي، وحافظ جزريِ شافعي و ديگران.


28


تشيع را مي‌پذيرفتند؛ اما چون در جهت رسيدنِ علي (عليه السلام) به خلافت موانعي پديد آمد و مردم ناگهان با جرياناتي كه قبلاً پيش‌بيني نمي‌كردند مواجه شدند ديري نپاييد كه ابي‌‌بكر به عنوانِ خليفه ادارة امورمسلمين را به دست گرفت، با وجود چنين شرايطي كه پديد آمده بود چگونه مي‌توان انتظار داشت مردم بر ولاء و تشيع نسبت به اهل‌البيت (عليهم السلام) باقي مي‌ماندند، مردمي كه پيرو قدرت و حكومت بودند. آري تنها عده‌اي از مردم بودند كه در آن‌زمان اين جريان ناگهاني و حادثة نابه‌سامان نتوانست ثبات و پايمرديِ آنان را بر ولايت و امامت علي (عليه السلام) متزلزل سازد. لذا تشيع با انزواي علي (عليه السلام) دچار انزوا گشت، و انتشار آن پس از اين حادثة پريشان در سرزمين‌هاي پهناورِ اسلام مانند جنبش مورچه برروي تخته سنگ بي‌سر و صدا بود و انظار را به خود معطوف نمي‌ساخت. هيچ قبيله و سرزميني باقي نماند كه تشيع نوزادش را در ميان آنها نهاده باشد و اين نوزاد بتواند در آرامش و آسايش به سربَرَد.

علني شدنِ دعوتِ به تشيع

شيعه خلافتِ الهي را براي هيچ‌كسي جز علي و فرزندانش (عليهم السلام) معتقد نيست؛ به همين جهت دولت‌ها و حكومت‌هاي وقت كمترين مجالي براي رواج و انتشار آن فراهم نمي‌آوردند، و نمي‌خواستند اين مذهب، نسيمِ آزاد


29


و هواي پاكيزه‌اي را استنشاق كند؛ بلكه حكومت‌هاي‌ زمان تا مي‌توانستند محيط خفقان آوري براي آن ايجاد مي‌كردند؛ زيرا با ظهور تشيع و نيرومند شدن آن بيمِ آن مي‌رفت كه تشكيلات و سازمانِ حكومتِ آنها متزلزل گردد.

دنيا عثمان و بني‌اميه را از ايجاد موانع در برابر ظهور تشيع به خود سرگرم ساخت و اين مكتب ـ به خاطر سرگرم بودن حكومت وقت به دنياپرستي ـ مجالي براي توجه مردم به سوي خود يافت و توانست خاطرة روز غديرخم و فضايل علي مرتضي و اهل‌بيت نبوت را در اذهان تجديد كند. و چون عثمان و اقوام و دارو دسته‌اش در مورد دارايي مملكت درآمد آنرا به خود اختصاص دادند، و پست‌ها را در اختيار خود گرفتند، و عثمان با بذل و بخشش ضياع(1) و عقار(2) به اقوام خود و نيز منحصر ساختن خمس و صفايا(3) و اموال گرانبها به آن‌ها كارهايي را برخلاف راه و رسم سلفِ خود در پيش گرفته بود كه در نتيجه دل‌هاي مردم از كينه نسبت به آنان سرشار گشت.

عثمان تا مي‌توانست روي خوشي به امثال ابي‌ذر(رضي الله عنه)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. آب و زمين حاصلخيز.

2. اموال با ارزش.

3. شتر پر شير، درخت خرماي پر بار.


30


نشان نمي‌داد؛ بلكه با چهره‌اي متغير و دگرگونه با ابي‌ذر و افرادي از قبيل او برخورد مي‌كرد، ابي‌ذري كه علناً ولايِ علي (عليه السلام) را به مردم يادآور مي‌شد، و پيرامون خانه‌هاي مردمِ مدينه ـ به سان طوفان ـ مي‌گشت و با صداي بلند بانگ برمي‌آورد كه:

ادّبوا اولادكم علي حب علي،‌ فمن اَبيَ فانظروا في شأن اُمّه.(1)

آئين زندگاني را براساس حب و دوستي عليّ به فرزندان خود تعليم دهيد آن‌كه از اين كار خودداري ورزد دربارة‌ مادرش مطالعه به عمل آوريد [يعني حق داريد در طهارتِ مَوْلِدِ چنين فردي ترديد نماييد].

جابربن عبدالله انصاري نيز همانندِ ابي ذر مردم را به ولاي علي (عليه السلام) فرا مي‌خواند.

ابي‌ذر و هم‌مسلكانِ او تا مي‌توانستند در مقام انتقاد و اعتراض نسبت به كارهاي نادرست برمي‌آمدند و تبهكاري‌ها را به باد يورش مي‌گرفتند.

همين كار ابي‌ذرّ موجب گشت تا عثمان وي را به شام تبعيد كند. در شام نيز دست از روشِ خود برنداشت و وعده و وعيد نتوانست او را ـ از خط مشي و رسالتش ـ به يكسو نهد. فريادهاي اعتراضِ او در شام به بازدهي مطلوب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . من لا يحضره الفقيه، ج3، ص493 ، ح4744


31


بارور شد؛ معاويه ترسيد مردم شام عليه او شورش برپا كنند و اگر ابوذر به آواهاي اعتراض آميز خود ادامه دهد و مردم را زير چترِ ولاي علي و خاندانش (عليهم السلام) قرار دهد آرزوها و خواب‌هاي خوشِ او را اين آزاديِ عمل ابوذر از ميان مي‌برد و پريشان حالش مي‌سازد؛ لذا دستور داد ابي‌ذر را به مدينه بازگردانند و خشن‌ترين مركب را براي بازگشت او به مدينه درنظر گرفتند، و آن‌را به سرعت مي‌راندند تا آنجا كه گوشت كچالة ران‌هايش از هم دريده شد. [اما مگر ابي‌ذر در مدينه آرام گشت؟! بلكه زبان خلندة او كه تبهكاران را مي‌آزرد گوياتر شد] و چون عثمان ديد براي سكوت ابي‌ذر راه چاره‌اي وجود ندارد و تبعيد، يا تطميع به مال، و يا سرزنش و سركوفت نمي‌تواند مانع از اداي وظيفه و انتقادهاي او گردد او را به "ربذه" ـ يعني همان‌جايي كه قبل از اسلام در آن به سر مي‌برد ـ‌ تبعيد كرد، ‌و سرانجام در آنجا به علّت گرسنگي از دنيا رفت. (1)

الله اكبر، ‌سخن حق را ببينيد كه با انسان چه مي‌كند،‌ وچه مصيبت‌ها و سختي‌ها است كه به خاطر اداي وظيفة امر به معروف و نهي از منكر عايد انسان مي‌گردد. شگفت نيست كه ابي‌ذر دچار چنين سرنوشتي شود، زيرا آن‌كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همة‌ مورخان ترجمة احوال ابي‌ذر و مصائبي كه در راه خدا و احقاق حق به خود ديد ياد كرده‌اند، اگر مي‌خواهيد به بخشي از اين جريان آگاه شويد به شرح نهج البلاغة ابن ابي‌الحديد، ج2، ص376 مراجعه كنيد.


32


تصميم دارد در راه خدا از سرزنش هيچ ملامتگري هراس به خود راه ندهد، و هيچ سركوفتي او را تحت تأثير خود نگيرد خويشتن را براي تحمل ناخوشي‌ها و شكنجه‌ها و صدمه‌ها آماده ساخته و با آغوش باز از اينگونه ناراحتي‌ها استقبال مي‌كند. امّا حقاً چنين پايمردي را بايد در كنار مصائبي ديگر ناچيز دانست: رسول خدا (صلي الله عليه وآله) قبل از ابي‌ذر مصائبي سخت‌تر و دردناك‌تر را به خود ديد. و امام حسين (عليه السلام) پس از ابوذر از مصائبي استقبال كرد كه به مراتب سوزناك‌تر و فجيع‌تر از مصائب ابي‌ذر بوده است. و بدين‌سان هر كه خواهان و مصمم بر احقاق حق و ابطال باطل است خود را براي اينگونه فداكاري‌ها آماده مي‌كند. نام اين قهرمانان را جز اينگونه فداكاري‌ها و جانفشاني‌هاي پرارزش جاويدان نساخت، اينان بهترين الگوها و افراد نمونه‌اي به شمار مي‌روند، به ويژه در چنان دوراني كه عوامل سقوط و گمراهي بر سر مردم سايه افكنده بود؛ اما بايد ديد چه كساني دست‌اندكار شدند و با پايمردي و استقامت به هيچوجه تحت تأثير عوامل محيطي قرار نگرفتند.

نتيجه آن‌كه علني شدنِ دعوتِ تشيع از زمان عثمان درخشيدن آغاز كرد و عثمان نتوانست با حربة تبعيدِ ابوذر، و مجازات عمار و درهم شكستن استخوان‌هاي پَهْلُويش اين دعوت را در محاقِ آن خفه كند و به آن خاتمه ده


| شناسه مطلب: 74801