بخش 6 بخش 6 بخش 6 بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
بخش 6 بخش 6 بخش 6 بخش 6 بخش 6

بخش 6

. ازدواج موقّت شبهه پاسخ شبهه الف) جواز متعه در قرآن ب) بررسی نکاح متعه در روایات و سنّت پیامبر (صلی الله علیه وآله) ج) بررسی نکاح متعه از دیدگاه عقل د) بررسی مخالفت یا موافقت صحابه با فتوای عمر . اسناد خیانت به جبرئیل شبهه پاسخ شبهه . نام گذاری فرزندان به نام عبدالنبی و مانند آن شبهه پاسخ شبهه . شهادت به ولایت علی شبهه پاسخ شبهه


125


«شما مرا بخوانيد تا اجابت كنم.»

در اين آيه شريفه براي انجام دعا، مكان خاصّي را معيّن نفرموده است. و در هيچ روايتي از دعا و قرائت قرآن در كنار قبور نهي نشده، بلكه در بسياري از روايات دعا و قرآن در كنار قبور موجب تخفيف عذاب براي صاحب قبر و ثواب براي دعاكننده دانسته شده است.

از پيامبر مكرّم اسلام نقل شده است:

«مَن دَخَل المقابر فقال: اللّهمّ ربّ الأجساد البالية والعظام النخرة الّتي خرجت من الدنيا وهي بك مؤمنة، ادخل عليها رَوْحاً من عندك وسلاماً منّي استغفر له كلّ مؤمن مذ خلق الله(1)

«هر كسي كه داخل گورستان ها بگويد: اي پروردگار، جسدها و استخوانهاي پوسيده اي كه از دنيا خارج شدند، در حاليكه به تو ايمان داشتند! بر آنان آسودگي را از طرف خود و سلام را از طرف من عنايت كن براي اين شخص، هر مؤمني كه تا آن زمان خلق شده استغفار مي كند.»

و در روايت ديگري انس بن مالك مي گويد: «رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود: هر كسي وارد گورستان ها شود و سوره «يس» را بخواند، خداوند در آن روز عذاب را از صاحبان قبر برمي دارد و براي خودش به تعداد قبرها نيكويي و حسنه نوشته مي شود.(2)»

و در روايت ديگري از پيامبر (صلي الله عليه وآله) چنين نقل شده است: «هر كسي به گورستان رود و سوره هاي: فاتحة الكتاب، قل هو الله أحد و الهكم التكاثر را بخواند و بگويد: پروردگارا! ثواب آياتي را كه قرائت كردم به اهل اين قبرها ـ مؤمنين و مؤمنات ـ هديه مي كنم آنان در نزد خداوند براي او وساطت مي كنند.»


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. إعانة الطالبين، ج2، ص163; المصنّف (ابن أبي شيبة)، ج7، ص188; التمهيد، ج20، ص241; مراقي الفلاح، ج1، ص233; المستطرف، ج2، ص533.

2. مراقي الفلاح، ج1، ص233; المغني، ج2، ص425; كشف القناع، ج 2، ص 171; عمدة القاري،ج3،ص118.

3. تحفة الأحوذي، ج3، ص275.


126


و نيز روايات ديگري در كتابهاي اهل سنّت نقل شده است(1) كه حاكي از استحباب دعا در كنار قبور دارد.

2. كسي به گورستان رود و با اعتقاد به اجابت دعا در گورستان، اموات را واسطه قرار داده، دعا نمايد.

يقيناً شيعيان معتقد به اين موضوع نيستند، بلكه تنها زيارت قبور و دعا براي اموات را مستحب مي دانند.

3. كسي به مشاهد مشرّفه ـ مانند حرم پيامبر (صلي الله عليه وآله) و امامان و اوليا ـ برود و حضور در اين اماكن را مبارك دانسته، و پيامبران و امامان و اوليا را ـ كه به اعتقاد همه مسلمانان زنده هستند ـ شاهدِ خود بداند و از آنان به اعتبار مقامي كه در نزد خداوند دارند، تمنّاي دعا براي آمرزش گناهانش داشته باشد. يقيناً اين عمل يك عمل عقلايي و پسنديده است. ذهبي در كتاب «سير أعلام النبلاء» مي نويسد:

«الدعاء مستجاب عند قبور الأنبياء والأولياء وفي ساير البقاع، لكن سبب الاجابة حضور الداعي وخشوعه وابتهاله. وبلا ريب في البقعة المباركة وفي المسجد وفي السحر ونحو ذلك، يتحصّل ذلك الداعي كثيراً، وكلّ مضطر فدعاؤه مجاب(2)

«دعا در كنار قبور پيامبران و اوليا و ساير بارگاه ها مستجاب است. ولي سبب اجابت، حضور و خشوع و تضرّع دعاكننده است و بدون شكّ در بقعه مبارك پيامبر (صلي الله عليه وآله) و در مسجد و در وقت سحر، دعا مستجاب است. و دعاي هر مضطرّي اجابت مي شود.»

بنابراين نتيجه مي گيريم كه نماز در كنار قبور در گورستانها جايز و مكروه است و در مشاهد مشرّفه جايز است و كراهت ندارد، بلكه رواياتي در كتب حديثي شيعه وجود دارد كه چه بسا دلالت بر استحباب نماز در اين مشاهد داشته باشد. و دعا در كنار قبور و مشاهد مشرّفه جايز و پسنديده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التمهيد، ج20، ص241.

2. سير أعلام النبلاء، ج17، ص77.


127


(5)

ازدواج موقّت

شبهه

در مذهب شيعه، ازدواج موقّت با زنان جايز است و در مذهب اهل سنّت، اين ازدواج حرام! اهل سنّت همواره شيعيان را تخطئه نموده، بخصوص در موسم حج و عمره شبهه افكني كرده، مي گويند: «شما شيعيان، حرامِ خداوند را حلال كرده ايد.» آنان در دفاع از نظريه خويش و براي تشويش افكار مسلمانان به چند دليل استدلال مي كنند:

دليل اوّل: قرآن كريم و نسخ آيه متعه

در قرآن كريم مي فرمايد:

(فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَــَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً)

«و زناني را كه متعه كرده ايد، مهرشان را به عنوان فريضه اي به آنان بدهيد.»

مراد از (ما استمتعم به منهنّ) نكاح متعه است.(2) اين آيه اگر چه دلالت بر جواز ازدواج موقّت دارد، ولي روايات گوناگوني دلالت بر نسخ اين آيه به آيات ديگر دارد. در زير به برخي از آنها مي پردازيم:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نساء / 24.

2. جامع البيان، ج5، ص18; الناسخ و المنسوخ (ابن حزم)، ص33; تفسير القرطبي، ج5، ص130; تفسير ابن كثير، ج1، ص485.


128


1. آيات سوره مؤمنون

در سوره مؤمنون خداوند متعال مي فرمايد:

(وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَـفِظُونَ* إِلاَّ عَلَي أَزْوَا جِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَـنُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ* فَمَنِ ابْتَغَي وَرَآءَ ذَا لِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ)

«و كساني كه شهوات خود را حفظ مي كنند * مگر از همسران يا مالكان خود، زيرا آنان قابل سرزنش نيستند*پس اگر كساني غير از آن را برگزينند، برگشت كنندگان هستند.»

ابن عبّاس گفته است: متعه در اوّل اسلام وجود داشت، هر گاه مردي از دياري به شهري ديگر مسافرت مي نمود و در آنجا آشنايي نداشت، با زني ازدواج موقّت مي كرد تا اثاث او را حفظ نموده، سرمايه اش را زير نظر داشته باشد و زندگي او را اداره كند. اين حكم ادامه داشت تا هنگامي كه آيه: (إلاّ عَلي أزْواجِهِمْ أوْما مَلَكَتْ أيْمانُهُم...)نازل شد. خداوند آيه پيشين را به اين آيه نسخ كرد و متعه حرام گرديد. و به حكم اين آيه هر زني كه غير از همسر دائم يا كنيز باشد، حرام است.

عبدالله بن ابي مليكه نيز گفته است: من از عايشه درباره متعه زنان پرسيدم. او گفت:

«بين من و شما كتاب خدا حكم مي كند، خداوند در قرآن مي فرمايد: (والّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُون * إلاّ عَلي أَزْواجِهِمْ...)، پس كسي كه از اين دو (همسري دائم و كنيزي) تجاوز كند، مشمول آيه (فَمَنْ ابْتَغي وَراءَ ذلِكَ فَأُولئك هُمُ الْعادُون)مي گردد(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المؤمنون / 5 ـ 7.

2. السنن الكبري (البيهقي)، ج7، ص206; الدرّ المنثور، ج2، ص139ـ140; مستدرك الصحيحين، ج2، ص205; سنن الترمذي، ج2، ص295.

3. الدرّ المنثور، ج5، ص6; مستدرك الصحيحين، ج2، ص305.


129


2. آيات طلاق و عدّه

آيه متعه به آيات طلاق و عدّه نسخ گرديده است; زيرا در متعه نيازي به طلاق و عدّه نبوده است. ابن عبّاس مي گويد:

نتيجه: بنابراين استدلال بر جواز متعه به آيه (فما استمتعتم به منهنّ...) باطل است.

دليل دوم: روايات

روايات گوناگوني در اثبات حرمت ازدواج موقّت نقل شده است.

از علي (عليه السلام) روايت شده است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در روز فتح قلعه خيبر، از متعه نهي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الطلاق / 1.

2. البقرة / 228.

آيه (وَالَّـــِي يَئِسْنَ مِنَ ا لْمَحِيضِ مِن نِّسَآئُكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَـثَةُ أَشْهُر)(3) نسخ شده است.

3. الطلاق / 4.

4. الدرّ المنثور، ج2، ص140.

3. آيه ميراث زن ومرد

زني كه با ازدواج موقّت به همسري شخصي درآيد، وارث آن مرد نخواهد بود، چنانكه آن مرد نيز از آن زن ارث نمي برد. لذا آيه متعه با آيه ميراث زن از مرد و مرد از زن نسخ گرديده است.

سعيد بن مسيّب گفته است: آيه ميراث، آيه متعه را نسخ كرده است.

5. همان.


130


كرده است.

ابن عبّاس متعه را اجازه مي داد، علي (عليه السلام) به او فرمود:

«رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در روز خيبر از دو چيز نهي نمود: گوشت الاغهاي اهلي و متعه زنان»(2).

در روايت ديگري از سبره جهني نقل شده است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در فتح مكّه ازدواج موقّت با زنان را اجازه داد. لكن قبل از خروج از مكّه دوباره ازدواج موقّت را حرام گردانيد.

و نيز روايت شده كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در فتح مكّه فرمود: «اي مردم! من به شما اجازه دادم زنان را متعه كنيد، اكنون بدانيد كه خداوند متعه زنان را تا روز قيامت حرام گردانيد، لذا هر كسي كه زني متعه نموده است و در كابين دارد، رها كند.»

دليل سوم: دليل عقلي

غرض از تشريع ازدواج، زاييدن فرزندان و محافظت از نسل انسان است، در متعه، تنها برآوردن نيازهاي شهواني دنبال مي شود و در حقيقت متعه شبيه زنا است.

دليل چهارم: تحريم متعه توسّط عمر، و مخالفت نكردن اصحاب

عمر بن خطّاب در هنگام خلافت، متعه را حرام كرد و صحابه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در اين جهت با او مخالفت نكردند; اين دليل است بر اينكه عمر بن خطاب در صدور

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سنن النسائي، ج6، ص126.

2. سنن النسائي، ج6، ص126; صحيح البخاري، ج5، ص78; صحيح مسلم، ج6، ص63; سنن الترمذي، ج3، ص163; مسند أحمد، ج1، ص142; السنن الكبري (البيهقي)، ج7، ص201; شرح صحيح مسلم (نووي)، ج9، ص189; سنن ابن ماجة، ج1، ص630.

3. نيل الأوطار، ج6، ص269.

4. سنن ابن ماجة، ج1، ص631.

5. فقه السنّة، ج2، ص42.


131


حكم اشتباه نكرده، زيرا اگر اين حكم اشتباه بود، صحابه با او مخالفت مي كردند.

پاسخ شبهه

الف) جواز متعه در قرآن

يكي از مهمترين دليلها بر جواز عقد و ازدواج موقّت اين آيه شريفه است كه مي فرمايد:

(وَا لْمُحْصَنَـتُ مِنَ النِّسَآءِ إِلاَّ مَامَلَكَتْ أَيْمَـنُكُمْ كِتَـبَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُم مَّاوَرَآءَ ذَا لِكُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَا لِكُم مُّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَـفِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِي مِنْهُنَّ فَــَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلاَجُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَا ضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ ا لْفَرِيضَةِ)

«و زنان شوهردار بر شما حرام شده است، به جز زناني كه مالك آنها شده ايد، اين فريضه الهي است كه بر شما مقرّر گرديده. و ساير زنان براي شما حلال است كه با اموال خود آنها را طلب كنيد تا پاكدامن باشيد و زناكار نباشيد. و زناني را كه متعه كرده ايد، واجب است مهرشان را بدهيد و بر شما گناهي نيست كه پس از وقت مقرّر با يكديگر توافق كنيد.»

مراد از «فما استمتعتم به منهنّ» به طور قطع نكاح متعه است. علاوه بر روايات گوناگوني كه از طريق شيعه در تفسير اين آيه شريفه وارد شده است، چند نكته ديگر نيز اين مطلب را تأييد مي كند:

1. بسياري از انديشمندان و مفسّران اهل سنّت تصريح كرده اند كه مقصود از آيه شريفه، نكاح متعه است.

نووي در كتاب «المجموع» مي گويد: «در تفسير كلام خدا; «فما استمتعتم...» گفته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان.

2. نساء / 24.


132


شده است: مراد از آن نكاح متعه است.»

طبري و ابن كثير از مجاهد روايت كرده اند كه مقصود از آيه شريفه نكاح متعه است.

قرطبي مي گويد: «جمهور گفته اند: مراد از آيه شريفه، نكاح متعه است كه در صدر اسلام عملي مي شد.»

2. در روايتي از عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عبّاس نقل شده است كه آن دو اين آيه را اينگونه قرائت مي نمودند: (فَما اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ إلي أَجَل مُسَمّي). ودر اين صورت دلالت آيه بر نكاح متعه بسيار واضح است. اين روايت را بسياري از مفسّران و محدّثان اهل سنّت نقل كرده اند.

و نيز از أبي بن كعب و سعيد بن جبير و سدي نيز اين قرائت روايت شده است.

3. در اوّل سوره خداوند متعال حكم ازدواج دائم را بيان فرموده است: (فَانكِحُواْ مَاطَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَآءِ مَثْنَي وَثُلَـثَ وَرُبَـعَ... وَءَاتُواْ النِّسَآءَ صَدُقَـتِهِنَّ نِحْلَةً)(6). اگر مراد از اين آيه نيز نكاح دائم باشد، تكرار مطلب لازم مي آيد.

بنابر اين در اصلِ دلالت اين آيه بر جواز نكاح متعه، اكثر مفسّران و محدّثان اهل سنّت نيز با شيعه موافقت دارند. تنها در اين جهت اختلاف دارند كه آيا اين آيه شريفه با ساير آيات نسخ گرديده است يا نه؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المجموع، ج16، ص253.

2. جامع البيان، ج5، ص18; تفسير ابن كثير، ج1، ص486.

3. تفسير القرطبي، ج5، ص130.

4. همان; الكشّاف، ج1، ص519; أحكام القرآن (ابن عربي)، ج1، ص389; تفسير ابن كثير، ج1، ص486; التفسير الكبير، ج10، ص50; الدرّ المنثور، ج2، ص140; نيل الأوطار، ج6، ص275; مستدرك الصحيحين، ج2، ص305; السنن الكبري (البيهقي)، ج7، ص206; المعجم الكبير، ج10، ص320; جامع البيان، ج5، ص18ـ19.

5. الدرّ المنثور، ج2، ص140; فتح القدير، ج1، ص449; جامع البيان، ج5، ص 18.

6. النساء / 3 و 4.


133


ما معتقديم هيچ دليلي بر نسخ اين آيه شريفه به وسيله آيات طلاق و ميراث و عدّه وجود ندارد. و امّا رواياتي را كه اهل سنّت به عنوان دليل بر نسخ اين آيه به آيات مذكور ذكر كرده اند، از چند جهت مخدوش مي دانيم:

اوّلا: اين روايات كه به عنوان دليل بر نسخ ذكر شده، اخبار آحادي است كه قدرت اثبات نسخ را ندارند. فخر رازي و ابن جوزي نيز به اين مطلب تصريح كرده اند.

ثانياً: اين اخبار با رواياتي كه دلالت بر نسخ نشدن آيه شريفه دارند، در تعارض است، پس از اعتبار ساقط مي شوند.

روايت كرده اند كه ابن عبّاس براي اثبات جواز متعه به اين آيه شريفه (فَما اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ...) استدلال مي كرد و مي گفت: «نكاح متعه، رحمتي از طرف پروردگار بود كه به امّت محمّد (صلي الله عليه وآله) داده بود و اگر عمربن خطاب از انجام آن ممانعت نمي كرد، هيچ شخصي بجز افراد شقي زنا نمي كردند.»

در تفسير طبري و الدرّ المنثور اين حديث را از عبدالرزاق، و ابن جوزي در كتاب «نواسخ» از حِكَم روايت كرده اند كه شخصي از او پرسيد: آيا اين آيه نسخ شده است؟ گفت: «نه. علي (عليه السلام) فرمود: اگر عمر بن خطاب از متعه نهي نكرده بود، هيچ كس گرفتار زنا نمي شد، مگر شقي ترين افراد»(3).

و نيز از ابن عبّاس پرسيدند كه آيا متعه زنا است يا نكاح؟ او گفت: «نه نكاح است و نه زنا.» پرسيدند: پس چيست؟ گفت: «متعه است، همانطور كه خداوند متعال فرموده است: (فما استمتعتم...(4).


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التفسير الكبير، ج1، ص54; نواسخ القرآن، ص125.

2. بداية المجتهد، ج2، ص47; المصنَّف «الصنعاني»، ج7، ص497.

3. جامع البيان، ج5، ص19; الدرّ المنثور، ج2، ص140; نواسخ القرآن (ابن جوزي)، ص124.

4. نيل الأوطار، ج6، ص270; تفسير القرطبي، ج5، ص132.


134


ثالثاً: شواهد و دليلهاي فراواني وجود دارد بر اينكه نكاح متعه در زمان پيامبر (صلي الله عليه وآله) رايج بوده و در زمان خلافت ابوبكر و ابتداي خلافت عمر نيز عمل مي شده است. تفصيل اين شواهد در صفحه هاي بعدي مي آيد. و اين مهمترين شاهد بر عدم نسخ آيه نكاح متعه است.

رابعاً: بعضي از انديشمندان اهل سنّت تصريح كرده اند كه آيه (فَما اسْتَمْتَعْتُمْ...)محكّمه است، يعني اين آيه ثابت است و تا قيامت به آن عمل مي شود. نووي در «المجموع» و فيّومي در «المصباح المنير» از كساني هستند كه به اين موضوع اعتراف كرده اند.

نتيجه: بنابراين آنچه اهل سنّت به عنوان دليل قرآني بر حرمت نكاح متعه ذكر كرده اند، كاملا بي اساس و باطل است.

ب) بررسي نكاح متعه در روايات و سنّت پيامبر (صلي الله عليه وآله)

رواياتي كه در توضيح شبهه مورد اشاره قرار گرفت، هيچ دلالتي بر حرمت ابدي نكاح متعه ندارد; زيرا:

اوّلا: وجود نكاح متعه در زمان پيامبر (صلي الله عليه وآله) امري قطعي است.

عطا مي گويد: جابر بن عبدالله از سفر عمره آمد، ما به ديدنش رفتيم. هر كسي از او چيزي مي پرسيد، تا آن كه سخن درباره متعه مطرح شد. جابر گفت: ما در عهد رسول الله (صلي الله عليه وآله) و در عهد ابوبكر و عمر متعه مي كرديم، و عمر از آن نهي كرد.

از عمر بن خطّاب نقل شده است كه در يكي از خطبه هايش گفت:

«متعتان كانتا علي عهد رسول الله (صلي الله عليه وآله) وأنا أنهي عنهما واعاقب عليهما: متعة

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المجموع، ج16، ص253; المصباح المنير، ج2، ص97.

2. مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص380; صحيح مسلم، ج4، ص131; فتح الباري، ج9، ص141; المصنّف «الصنعاني»، ج7، ص497; كنز العمّال، ج16، ص523.


135


الحجّ ومتعة النساء(1)

«دو متعه در زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله) وجود داشت و من شما را از آن دو نهي مي كنم و كسي كه مرتكب شود، مجازاتش مي كنم: متعه حجّ و متعه زنان.»

اين سخن عمر بهترين شاهد بر سنّت بودن نكاح متعه در زمان پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) است.

در كتاب «كنز العمّال» از سليمان بن يسار، از امّ عبدالله، دختر ابوخيثمه نقل كرده كه او گفت: مردي از شام به مدينه آمد و در خانه امّ عبدالله منزل كرد و به او گفت: تنهايي مرا در فشار قرار داده، از تو مي خواهم زني را براي من متعه كني. امّ عبدالله مي گويد: من او را به [متعه با] زني راهنمايي كردم. مرد شامي با او قرار بست و چند نفر عادل را شاهد گرفت و مدّتي را با او گذراند و از مدينه خارج شد. عمر بن خطّاب از اين موضوع آگاه شد و مأموري را نزد من فرستاد و پرسيد: آيا اين مطلب صحّت دارد؟ گفتم: آري. گفت: پس هر گاه آن مرد از شام آمد، مرا خبر كن. وقتي مرد شامي آمد، به عمر اطّلاع دادم. عمر مأموري را نزد آن مرد فرستاد تا او را به نزد خود آورد. سپس به او گفت: چه چيز تو را وادار به چنين كاري نمود؟ او گفت: من در عهد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) متعه مي كردم و آن حضرت تا زنده بود مرا از اين كار نهي نكرد; و بعد از درگذشت آن حضرت، در عهد ابوبكر نيز متعه مي كردم و او نيز مرا از اين كار نهي نكرد; و در زمان تو نيز مرتكب اين عمل شده بودم و تاكنون مرا نهي نكرده بودي. عمر گفت: قسم به آن كسي كه جانم در دست اوست، اگر با آگاهي از نهي من اقدام به اين عمل كرده بودي، تو را سنگسار مي كردم.

مسلم القري مي گويد: من از ابن عبّاس درباره متعه پرسيدم. ابن عبّاس گفت:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المبسوط (السرخسي)، ج4، ص27; المغني (ابن قدامة)، ج7، ص572; المحلّي (ابن حزم)، ج7، ص107; كنز العمّال، ج16، ص521; تفسير القرطبي، ج2، ص392.

2. كنز العمّال، ج16، ص522.


136


هيچ اشكالي ندارد. اين در حالي بود كه عبدالله بن زبير از متعه نهي مي كرد. ابن عبّاس در تأييد فتواي خويش گفت: مادر عبدالله بن زبير زنده است و شهادت مي دهد كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) متعه را اجازه داده است، برويد و از او بپرسيد.

مسلم القري مي گويد: ما به خانه مادر عبدالله بن زبير (دختر ابوبكر) رفتيم، او زني تنومند و نابينا بود. از او پرسيديم. در جواب گفت: رسول خدا (صلي الله عليه وآله) متعه را اجازه داد.

ثانياً: رواياتي كه درباره نهي پيامبر (صلي الله عليه وآله) از متعه وارد شده، مختلف و مضطرب است. بعضي دلالت دارند بر اينكه پيامبر (صلي الله عليه وآله) از انجام متعه در روز فتح خيبر نهي كرد. و بعضي دلالت دارند بر اينكه در روز فتح مكّه از آن نهي نمود. و بعضي روايات بيانگر اين معناست كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در غزوه تبوك از متعه نهي كرد. و بعضي حاكي از نهي پيامبر (صلي الله عليه وآله) در حجّة الوداع است.

در تحليل اين روايات سه احتمال وجود دارد:

1. پيامبر مكرّم اسلام متعه را ـ كه قبل از روز خيبر حلال بود ـ در اين روز حرام كرد و پس از آن روز حلال نمود، همچنين سه سال بعد در فتح مكّه حرام نمود و سپس حلال كرد و در حجّة الوداع حرام نمود.

اين احتمال مستلزم آن است كه بگوييم پيامبر (صلي الله عليه وآله) چند بار حكم به حلال بودن متعه را نسخ كرده است. ولي كسي آن را نگفته است.

2. پيامبر (صلي الله عليه وآله) در روز خيبر متعه را حرام كرد و سه سال بعد، در فتح مكّه آن را تأكيد و تأييد نمود.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم، ج4، ص55، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص348; المعجم الكبير، ج24، ص77و78.

2. بداية المجتهد، ج2، ص47.

3. شرح صحيح مسلم (نووي)، ج9، ص179.


137


اين احتمال اگر چه معقول است، ولي در صورتي صحيح خواهد بود كه حكم به حرمت متعه از روز خيبر تا فتح مكه تداوم داشته باشد و ابن سبره جهني ـ همانطور كه گذشت ـ تصريح كرده كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در فتح مكّه، متعه را اجازه داد و قبل از خروج از مكّه آن را حرام كرد.

3. پيامبر (صلي الله عليه وآله) در چند مورد ـ روز فتح قلعه خيبر و فتح مكه و... ـ بطور مصلحتي و به صورت موقّت به امر حكومتي مانع از انجام متعه شده است، در حاليكه متعه، في نفسه در همان موارد جايز بوده است. البتّه مخالفت امر پيامبر (صلي الله عليه وآله) از آن جهت كه مخالفت امر اوست، حرام مي باشد. ولي اين حرمت ابدي متعه را ثابت نمي كند. بنابراين، روايات مذكور نمي تواند حرمت ابدي متعه را اثبات كند.

ج) بررسي نكاح متعه از ديدگاه عقل

اگر كسي بدون تعصّب و با انصاف، نكاح متعه را از منظر عقل مورد بررسي قرار دهد، يقيناً حكم به جواز آن مي كند، بلكه وجود آن را در جامعه هاي كنوني ضروري مي داند. اگر كوركورانه با اين مسئله برخورد نكنيم و لجبازي را كنار بگذاريم، خواهيم ديد كه هر فايده اي كه بر ازدواج دائم مترتّب است، بر ازدواج موقّت نيز مترتّب مي شود.

با ازدواج دائم، عفاف بر جامعه حاكم مي شود و جوانان از چشم داشت به ناموس مردم منصرف مي شوند; با ازدواج موقّت نيز مرد و زن به همسري همديگر درمي آيند و عفاف و پاكدامني و حفظ ناموس ديگران تحقّق مي يابد.

با ازدواج دائم از اختلاط نطفه ها جلوگيري مي شود; ازدواج موقّت نيز چنين است.

در ازدواج دائم، راه توليد نسل و تشكيل خانواده فراهم مي گردد; با ازدواج موقّت نيز افراد داراي فرزند شده، زمينه تشكيل خانواده هاي بيشتر در جامعه محقّق مي گردد.


138


با ازدواج دائم از رواج زنا در جامعه جلوگيري مي شود; با ازدواج موقّت نيز چنين مي شود.

در اين راستا جاي اين سئوال است كه اگر كسي فقط براي نياز شهواني و دفع شهوت اقدام به ازدواج موقّت كند، گناه و حرام است؟! ولي اگر كسي به همين قصد اقدام به ازدواج دائم نمايد، گناه و حرام نيست؟!

د) بررسي مخالفت يا موافقت صحابه با فتواي عمر

شكّي نيست كه عمر بن خطاب، حكمِ خداوند و سنّت رسول الله (صلي الله عليه وآله) را در مورد حجِّ تمتّع و نكاح متعه تغيير داده است. عامّه و خاصّه با سندهاي مختلف و به طور متواتر روايت كرده اند كه عمر بر روي منبر با صداي بلند گفت:

«متعتان كانتا علي عهد رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم)، وأنا أنهي عنهما واعاقب عليهما: متعة الحج ومتعة النساء.»

اين سخن صراحت دارد در اينكه حجّ تمتّع و نكاح متعه، در زمان پيامبر اعظم (صلي الله عليه وآله) حلال بوده و به آنها عمل مي شده است. ولي عمر، اين دو حكم را تغيير داد و مردم را از انجام آن نهي كرده است. شيعيان و بسياري از صحابه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و تابعين، هم در فتوا و هم در عمل با او مخالفت كردند.

كساني كه در ميان صحابه با فتواي عمر به حرمت نكاح متعه مخالفت كرده اند عبارتند از: امير مؤمنان علي (عليه السلام) ، جابر بن عبدالله انصاري، مسلمة بن أكوع، اسماء بنت ابي بكر، ابن مسعود، ابن عبّاس، معاوية بن ابي سفيان، عمرو بن حريث، مغيرة ابن شعبه و ابوسعيد خدري.

و كساني كه در ميان تابعين با اين فتوا مخالفت كرده اند عبارتند از: ابن جريج،


139


عطاء، مجاهد، طاووس، سعيد بن جبير، گروهي از اهل مكّه و مدينه و اهل كوفه.

و در فتواي عمر به حرمت حجّ تمتّع، همه مسلمانان هم در فتوا و هم در عمل، با او مخالفت كرده اند.

عجيب است كساني كه در فتوا به حرمت نكاح متعه به كلام عمر استناد كرده اند، در حج تمتّع كاملا كلام او را ناديده گرفته و مردود دانسته اند!

فتواي مذاهب اربعه اهل سنّت در حجّ تمتّع از اين قرار است:

شافعيّه گفته اند: شخص مخيّر است حجّ إفراد يا تمتّع يا قران انجام دهد، و افضل إفراد است، پس از آن تمتّع افضل است.

مالكيّه گفته اند: افضل إفراد است و پس از آن قران.

حنابله گفته اند: افضل، تمتّع است و پس از آن إفراد.

حنفيّه گفته اند: قران افضل است، و پس از آن تمتّع.

بنابر اين حمايت صحابه از فتواي عمر و تأييد او در حكم به حرمت حج تمتّع و نكاح متعه مردود است، بلكه در فتوا به حرمت نكاح متعه، بسياري از صحابه و تابعين و در حرمت حجّ تمتّع تمام فرقه هاي اسلامي با او مخالفت كرده اند.

از تمام آنچه تاكنون بحث شد، روشن مي شود كه نظريه شيعيان درباره ازدواج موقّت و حكم به حلال بودن، يك نظريه استدلالي و موافق با كلام خدا و سنّت پيامبر (صلي الله عليه وآله) است. و تبليغات مسموم وهّابيون با هدف تخريب چهره شيعيان و ايجاد تفرقه ميان مسلمانان انجام مي گيرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نيل الأوطار، ج2، ص135 و ج6، ص270ـ271; المغني (ابن قدامة)، ج7، ص571; شرح صحيح مسلم (نووي)، ج9، ص179; نصب الراية، ج3، ص181; الجامع لأحكام القرآن، ج5، ص130; تفسير الطبري، ج5، ص10; تفسير ابن كثير، ج1، ص486; فتح القدير، ج1، ص455.

2. الفقه علي المذاهب الأربعة، ج1، ص688.

3. همان، ج1، ص690.

4. همان، ج1، ص692.

5. همان، ج1، ص693.


141


(6)

اسناد خيانت به جبرئيل

شبهه

در بعضي از كتابهاي اهل سنّت اعتقاد به خيانت جبرئيل را يكي از باورهاي ديني شيعيان دانسته اند. مؤلّف كتاب «تبديد الظلام» مي نويسد:

«يَزْعَمُون أَنَّ الله أَمَرَ (أي جبرئيل الأمين) بِأنْ يُبلِغَ رسالَة الإسلام إلي عَلِيّ (عليه السلام) فَخالَفَ أَمْرَ الله وأبلَغَها إلي مُحَمَّد (صلي الله عليه وآله) (1)

«شيعيان مي پندارند كه خداوند به جبرئيل امين دستور داد تا رسالت اسلام را به علي (عليه السلام) ابلاغ نمايد، ولي جبرئيل توجّهي به دستور خداوند ننمود و رسالت را به محمّد (صلي الله عليه وآله) ابلاغ كرد.»

و ابن تيميّه در كتاب «منهاج السنّة» در صدد تشابه بين شيعه و يهود برآمده و مي گويد: همانطور كه يهود نقص و عيب بر جبرئيل وارد كرده اند و او را دشمن خود مي دانند، شيعه نيز جبرئيل را متّهم به خيانت در وحي كرده است(2).

و نيز در محافل اهل سنّت شايع است كه شيعيان پس از سلام هر نمازي سه مرتبه دستهاي خود را بلند كرده و مي گويند: «خان الأمين.»

از اين رو اعتقاد به خيانت جبرئيل در اعتراض به باورهاي ديني شيعيان، بخصوص در موسم حج توسّط اهل سنّت مطرح مي شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تبديد الظلام، ص222.

2. منهاج السنّة، ج1، ص27.


142


پاسخ شبهه

1. بدون شك اعتقاد به خيانت جبرئيل يكي از تهمتهاي بزرگي است كه گروهي متعصّب براي ايجاد تفرقه ميان مسلمانان در كتابهاي خود نسبت به شيعه روا داشته اند و وهّابيون آن را در كشورهاي اسلامي ترويج داده اند. دليل و گواه اين مطلب اين است كه در اكثر قريب به اتّفاق كتابهاي اهل سنّت، هيچ اثري از طرح اين اعتقاد و منسوب نمودن آن به شيعيان وجود ندارد. بلكه بعضي از انديشمندان اهل سنّت، طرح اين اعتقاد و منسوب كردن آن را به شيعه توطئه اي براي ايجاد تفرقه ميان مسلمانان دانسته اند. شيخ محمد غزالي در كتاب «دفاع عن العقيدة والشريعة»(1) مي نويسد:

«گروهي از دروغ پردازان، كساني هستند كه اين مطالب را انتشار مي دهند كه شيعه پيروان علي (عليه السلام) و اهل سنّت پيروان محمّد (صلي الله عليه وآله) مي باشند، و شيعه معتقدند علي (عليه السلام) براي رسالت شايسته تر از محمّد (صلي الله عليه وآله) بوده است و مقام رسالت اشتباهاً به محمّد (صلي الله عليه وآله) ابلاغ شده است. و اين مطالب زشت و ساختگي، بي اساس و با هدف بدنام كردن شيعه مطرح شده است. در حقيقت كساني كه همواره پي گير تقسيم امّت اسلامي به گروههاي گوناگون هستند و براي تقسيم امّت اسلام به پيروان علي (عليه السلام) و پيروان محمّد (صلي الله عليه وآله) دليل معقولي نيافتند، متوسّل به پردازش اسباب تفرقه ميان مسلمانان شدند; از اين رو وقتي ميدان راستگويي بر آنها تنگ آمد ميدان دروغگويي را روبه روي خويش باز ديدند.»

2. شيعه معتقد به عصمت ملائكه است; زيرا خداوند متعال در قرآن مي فرمايد:

(عَلَيْهَا مَلائِكَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لايَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُون)

«برآتش جهنم فرشتگاني درشت خو و سخت گير هستند كه با آنچه خداوند به آنها فرمان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. دفاع عن العقيدة والشريعة، ص 253 و 264 ـ 265.

2. التحريم / 6 .


143


دهد مخالفت نمي كنند و به فرمان او عمل مي نمايند.»

و نيز مي فرمايد:

(بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ)

«بلكه فرشتگان بندگاني گرامي اند كه بر گفتار خداوند پيشي نمي گيرند وبه فرمان او عمل مي كنند.»

ملائكه خداوند طوري آفريده شده اند كه جز آنچه را كه خداوند بخواهد انجام نمي دهند. و جبرئيل نيز يكي از ملائكه است و به اعتقاد شيعه، داراي ملكه عصمت مي باشد و امكان ندارد در امر خداوند خيانت كرده باشد.

با توجّه به اين مطلب، ناروا بودن اين نسبت كه شيعه معتقد به خيانت جبرئيل است روشن مي شود.

3. مراجعه به روايات و فتاواي فقهاي شيعه، ناروا بودن اين نسبت را كاملاً روشن مي سازد. شيخ طوسي در كتاب «النهاية» مي فرمايد:

«فإذا انصرف من صلاته يستحبّ له أن يقول قبل قيامه من مصلاّه: الله أكبر ثلاث مرّات يرفع بها يديه إلي شحمتي اُذنيه. ثمّ يقول: لا إله إلاّ الله واحداً ونحن له مسلمون... ثُمّ يُسَبّح تَسبيح الزهراء (عليها السلام) وهو أربع وثلاثون تكبيرة وثلاث وثلاثون تحميدة وثلاث وثلاثون تسبيحة... .(2)»

«براي نمازگزار مستحب است كه پس از تمام شدن نماز و پيش از برخاستن از مكاني كه نماز خوانده، سه مرتبه «الله اكبر» بگويد و در هر تكبير دست هايش را تا لاله هاي گوش بالا ببرد; و سپس بگويد: لا إله إلاّ الله واحداً ونحن له مسلمون; و آنگاه تسبيح حضرت زهرا (عليها السلام) را بخواند; تسبيح حضرت زهرا (عليها السلام) سي و چهار مرتبه «الله اكبر»، سي و سه مرتبه «الحمدلله» و سي و سه مرتبه «سبحان الله» است....»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الأنبياء / 26 و27.

2. النهاية، ص 84 ـ 85 .


144


در هيچ روايتي از روايات موجود در كتابهاي روايي و در هيچ مسئله اي از مسائل موجود در كتابهاي فقهي شيعه، توصيه به گفتن جمله «خان الأمين» بعد از سلام نماز نشده است.

4. به كساني كه اين گونه تهمتها را به شيعيان نسبت مي دهند، توصيه مي كنيم تا در موسم حجّ و در هنگام نماز كنار حاجيان بنشينند، آنگاه درمي يابند كه هيچ يك از شيعيان، پس از سلامِ نماز، جمله «خان الأمين» را نمي گويند.


145


(7)

نام گذاري فرزندان به نام عبدالنبي و مانند آن

شبهه

يكي از شبهات يا پرسشهايي كه در اعتراض به شيعيان مطرح مي شود، اين است كه شيعيان، نام فرزندان خود را عبدالنبي (بنده پيامبر)، عبدالحسين (بنده حسين)، عبدالعلي (بنده علي) و امثال آن مي گذارند. مي گويند كه اين نام گذاري ها حرام است، زيرا پرستش و عبوديّت مختصّ به خداست و معنا ندارد كسي خود را بنده پيامبر يا هر شخص ديگري بنامد.

سليمان بن عبدالله بن محمّد بن عبدالوهّاب مي نويسد: «تمام علما اجماع كرده اند بر حرام بودن نام گذاري افراد به عبدالنبي و عبدالرسول و عبدالمسيح و عبدالعلي و عبدالحسين و عبدالكعبه.»

و نيز از ابن حزم نقل شده: «تمام علما اتّفاق دارند بر حرام بودن هر اسمي كه كلمه (عبد) در آن به غير خداوند اضافه شود، مانند عبد عزّي و عبد هبل و عبد عمرو و عبدالكعبة و مانند آن، مگر اسم عبدالمطلب.»

پاسخ شبهه

كلمه «عبد» از نظر كاربردي به اعتبار مضاف اليه خودش داراي دو معناست:

اگر اين كلمه به «الله»، «الرحمن»، «الرحيم»، «الخالق» و ساير نام هاي خداوند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تيسير العزيز الحميد، ج1، ص567.

2. كشف القناع، ج3، ص28; فقه السنّة، ج3، ص 329.


146


اضافه شود، يقيناً به معناي «پرستش» است.

و اگر اين كلمه به اسم ديگري اضافه شود، به معناي «پرستش» نيست; بلكه به معناي «غلام و مملوك» در مقابل «مولا و سيّد» است.

در قرآن كريم كلمه «عبد» به معناي دوم نيز استعمال شده است; زيرا خداوند متعال مي فرمايد:

(وَانْكِحُوا الأيامي مِنْكُمْ وَالصّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَإمائِكُم...)

«مردان و زنان بي همسرِ خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را...»

شيعيان به جهت ابراز علاقه و اظهار محبّت خود به پيامبر (صلي الله عليه وآله) و پيشوايان معصوم (عليهم السلام) ، فرزندان خود را غلامان و كنيزان اين بزرگواران دانسته، نام فرزندان خود را منسوب به نام آنها نموده اند تا نام آن بزرگواران پاس داشته شود.

و ادّعاي اتّفاق علما بر حرام بودن نام گذاري به عبدالنبي و عبدالحسين و مانند آن، ادّعايي پوچ و بي اساس است. بلكه بسياري از انديشمندان اهل سنّت نام گذاري فرزندان به نام عبدالنبي و مانند آن را جايز دانسته اند.

مناوي در كتاب «فيض القدير» مي گويد:

«قال الأذرعي من أجلاّء الشافعيّة: ووقع في الفتاوي أنّ انسان يسمّي بعبدالنبيّ، فتوقّفتُ فيه، ثمّ ملتُ إلي أ نّه لايحرم إذا قصد به التشريف بالنسبة إلي النبيّ (صلي الله عليه وآله) . ويعبّر بالعبد عن الخادم. ويحتمل المنع من ذلك خوف التشريك من الجهلة أو اعتقاد أو ظنّ حقيقة العبوديّة. وقال الدميري: التسمّي بعبد النبيّ، قيل يجوز إذا قصد به النسبة إلي رسول الله (صلي الله عليه وآله) . ومال الأكثر إلي المنع خشية التشريك واعتقاد حقيقة العبوديّة... .(2)»


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. النور / 33.

2. فيض القدير، ج1، ص219.


147


«اذرعي از بزرگان مذهب شافعيه گفته است: در ميان فتاوي اين مطلب وجود داشت كه انساني با نام عبدالنبي نام گذاري شده است. من ابتدا در حكم آن توقّف نمودم و سپس اين نظريّه را برگزيدم كه چنانچه به قصد مفتخر شدن به نام پيامبر (صلي الله عليه وآله) باشد حرام نيست، زيرا از خادم نيز با كلمه (عبد) ياد مي شود. و احتمال حرمت از آن جهت است كه ترس شرك ورزي از افراد نادان يا اعتقاد به حقيقت عبوديّت وجود دارد. و دميري گفته است: گفته اند: نام گذاري افراد به عبدالنبي در صورتي كه قصد منسوب شدن به نام پيامبر (صلي الله عليه وآله) شود جايز است. و بيشتر فقها آن را از باب ترس شركورزي و اعتقاد به حقيقت عبوديّت حرام دانسته اند....»

عبدالحميد شرواني در حواشي تحفة المحتاج مي گويد:

«برهاني ترين نظريه جواز نام گذاري ـ به همراه كراهت ـ است، به خصوص در صورتي كه مقصود، منسوب ساختن خود را به نام رسول الله (صلي الله عليه وآله) باشد.»

شربيني نيز مي گويد:

«نام گذاري افراد به عبدالنبي جايز است در صورتي كه مقصود نام گذاري به نام پيامبر (صلي الله عليه وآله) باشد، نه خود پيامبر (صلي الله عليه وآله) واكثر افرادي كه آن را منع كرده اند از باب ترس از شركورزي در برابر حقيقت عبوديّت است.»

از مجموعه اين سخنان استفاده مي شود كه اگر مقصود از اضافه كلمه (عبد) به اين اسامي، به معناي غلام و خادم باشد، نه پرستش و معبود قرار دادن آن اسامي، نام گذاري به اين نامها هيچ اشكالي ندارد. از اين رو بسياري از راويان و علماي اهل سنّت موسوم به اين اسامي هستند. مانند: عبدالنبي بن احمد القدّوسي الحنفي، عبدالنبي المغربي المالكي، عبدالنبي الرهان المكيّ الحنفي، قاضي ابو عبدالحسين بن علي البيهقي، ابوعبدالحسين بن عبدالرحمن، عبدالعلي بن أحمد، عبدالعلي محمد بن نظام الدّين الأنصاري و... .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حواشي الشرواني، ج9، ص373.

2. مغني المحتاج، ج4، ص295.


149


(8)

شهادت به ولايت علي (عليه السلام) در اذان و اقامه

شبهه

شما شيعيان در اذان و اقامه جمله «أشهد أنّ عليّاً وليّ الله وأشهد أنّ عليّاً حجّة الله» را اضافه كرده ايد. و اين از سه جهت اشكال دارد:

1. يقيناً اين جمله در زمان حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) و خلفا، در اذان و اقامه قرائت نمي شده است، پس اين جمله جزء اذان و اقامه نبوده و اضافه نمودن آن بدعت است و بدعت نيز حرام است.

2. اضافه نمودن اين جمله به اذان و اقامه موجب مي شود ميان اجزاي اذان فاصله شود و اين فاصله به اذان و اقامه خلل مي رساند.

3. كلمه «وليّ الله» به معناي اين است كه علي (عليه السلام) وليّ و قيّم خداوند است، در حالي كه خداوند وليّ و قيّم ندارد، او قادر مطلق و وليّ همه مخلوقات است.

پاسخ شبهه

1. شيعه جمله «أشهد أنّ عليّاً وليّ الله...» را به عنوان جزئي از اجزاي اذان و اقامه ذكر نمي كند تا بدعت لازم آيد، بلكه اذان و اقامه بدون ذكر اين جمله را نيز صحيح مي داند، فقط اين جمله را به عنوان شعار شيعه در اذان و اقامه ذكر مي كند.

شيخ صدوق در كتاب «من لا يحضره الفقيه» مي فرمايد:

«روي أبوبكر الحضرميّ وكليب الأسديّ عن أبي عبدالله (عليه السلام) أ نّه حكي لهما الأذان فقال: الله أكبر، الله أكبر، الله أكبر، الله أكبر، أشهد أن لا إله الاّ الله، أشهد




| شناسه مطلب: 74807







نظرات کاربران