بخش 8
. دیدگاه شیعه درباره عایشه و حفصه شبهه پاسخ شبهه . توسّل به اولیای الهی شبهه پاسخ شبهه معنای توسّل و وسیله پاسخ اوّل: بیگانگی توسّل از شرک پاسخ دوم: زنده بودن پیامبران و اولیا و شهدا امّا پیامبران شهدا و امامان
(11)
ديدگاه شيعه درباره عايشه و حفصه
شبهه
يكي از پرسشهايي كه اهل سنّت در اعتراض به مذهب شيعه مطرح مي كنند، اين است كه چرا شيعيان به عايشه و حفصه، همسران پيامبر (صلي الله عليه وآله) بي احترامي مي كنند، به آنان سبّ و ناسزا مي گويند، آنان را لعن و نفرين مي كنند؟ در حالي كه عايشه و حفصه از همسران پيامبر (صلي الله عليه وآله) و مورد احترام آن حضرت بوده اند، بخصوص عايشه حافظ هزاران حديث نبوي و محبوب پيامبر (صلي الله عليه وآله) بوده است و مسلمانان او را «امّ المؤمنين» مي خوانند!
پاسخ شبهه
1. ناسزاگويي به عايشه و حفصه در محافل شيعي دروغ است، در حقيقت ترويج اين مطلب و منسوب نمودن آن به شيعيان، توطئه دشمنان اسلام براي ايجاد تفرقه ميان مسلمانان است.
و امّا لعن به عايشه و حفصه طبق ادلّه اي كه در شبهه قبلي گذشت و ادلّه اي كه خواهد آمد، قابل مذمّت نيست. البتّه شيعيان لعن آن دو را افضل اعمال نمي دانند، هر چند بعضي از متعصّبين اهل سنّت چنين مطلبي را به شيعيان نسبت داده اند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مؤلّف كتاب «تبديد الظلام» نوشته است: «شيعيان معتقدند نفرين صحابه و همسران پيامبر (صلي الله عليه وآله) از بزرگترين اعمال براي نزديكي به خداوند است»; تبديد الظلام، ص496.
احترام به همسران پيامبر (صلي الله عليه وآله) از سوي شيعيان بيشتر از اهل سنّت است. خديجه، سوده، امّ سلمه، زينب دختر خزيمة بن حارث، امّ حبيبه و ماريه قبطيه همگي از همسران پيامبر (صلي الله عليه وآله) و مورد احترام شيعيان مي باشند. احترام به آنان موجب شده كه هرگاه به قبرستان بقيع مي روند، قبر آنان را زيارت كنند و براي آنان طلب مغفرت نمايند و هرگاه به قبرستان معلاة مي روند، يادآور فداكاريهاي خديجه شده، به او عشق بورزند و به پاس زحمات او قبرش را زيارت كنند و او را افضل همسران پيامبر (صلي الله عليه وآله) بدانند، و وقتي به مشربه امّ ابراهيم مي روند، يادآور بزرگواري ماريه قبطيه شوند.
2. اعتقاد شيعه در باره عايشه و حفصه اين است كه نزد خداوند و رسولش داراي منزلت و احترام نيستند، بلكه خداوند متعال با لحني تهديدآميز آنان را مذمّت و سرزنش كرده و به خاطر فاش نمودن اسرار پيامبر (صلي الله عليه وآله) گناهكار دانسته است.
خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:
(إِنْ تَتُوبَآ إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ ا لْمُؤْمِنِينَ وَا لْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ)
«اگر شما (دو زن) به خدا باز گرديد و توبه كنيد [بهتر است]، زيرا دلهاي شما به گناه آلوده شده است. و اگر بر ضدّ پيامبر همپشتي كنيد، همانا خداوند ياور اوست و جبرئيل و شايستگان از مؤمنان و فرشتگان پشتيبان او هستند.»
در اين آيه، خداوند متعال دو تن از همسران پيامبر (صلي الله عليه وآله) را نكوهش نموده و گناهكار مي داند.
و در آيه اي ديگر از آيات همين سوره و ادامه نكوهش آن دو زن مي فرمايد:
(ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ امْرَأَتَ نُوح وَامْرَأَتَ لُوط كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَـالِحَيْنِ فَخَانَتَا هُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْــًا وَقِيلَ ادْخُلاَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. التحريم / 4.
النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ)
«خداوند براي كساني كه كافر شدند، مثال زده است به زن نوح و زن لوط كه زير فرمان دو بنده شايسته ما بودند و آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودي به حالشان (در برابر عذاب الهي) نداشت و گفته شد: به همراه ديگران وارد آتش شويد.»
در اين آيه خداوند متعال عملِ آن دو زنِ پيامبر (صلي الله عليه وآله) را از سنخ عمل همسر نوح (عليه السلام) و همسر لوط (عليه السلام) شمرده است كه اسرار حضرت نوح و لوط را فاش ساخته و براي كفّار جاسوسي مي كردند.
اين دو آيه شريفه در باره عايشه و حفصه نازل شده است.
اين آيات حكايت از اين دارد كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) اسرار مهمّي را به حفصه و عايشه گفته و آنان آن اسرار را فاش كرده اند.
زمخشري در تفسير آيه اوّل مي گويد: «كلمه (إن تتوبا) خطاب به حفصه و عايشه است كه به روش كنايه ذكر شده تا در سرزنش آنان رساتر باشد»(2).
قرطبي مي گويد:
«إن تتوبا إلي الله يعني حفصة وعائشة»
«مراد از دو زني كه توبه كنند حفصه و عايشه است.»
همچنين شوكاني، بغوي، بيضاوي، جلال الدين محلّي، جلال الدين سيوطي، واحدي، ابوالسعود و ثعالبي در تفسير اين آيه شريفه كلمه «إن تتوبا» را خطاب به عايشه و حفصه دانسته اند.
و روايتي از ابن عبّاس در بسياري از كتابهاي حديثي و تفسيري اهلِ سنّت نقل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. التحريم / 10.
2. الكشّاف، ج4، ص566.
3. تفسير القرطبي، ج18، ص188.
4. فتح القدير، ج5، ص251; تفسير البغوي، ص165; تفسير البيضاوي، ج2، ص505; تفسير الجلالين، ص752; الوجيز، ص1112; تفسير أبي السعود، ج8، ص267; تفسير الثعالبي، ج5، ص451.
شده است كه تأييد مي كند مراد از آن دو زن در آيه شريفه، عايشه و حفصه مي باشد. آن روايت چنين است:
«ابن عباس گفته است: همواره در پي آن بودم تا از آن دو زني كه در آيه شريفه به آنان اشاره شده، از عمر بپرسم; تا آنكه عمر به حجّ رفت و من نيز به همراه او به حجّ رفتم، در وسط راه به گوشه اي رفت تا وضو بگيرد، من نيز مشك آب را برداشته با او همراه شدم، آب روي دست او ريختم و او وضو گرفت. آنگاه پرسيدم: آن دو زن چه كساني هستند؟ عمر گفت: شگفتا از ابن عبّاس ـ گويا از پرسش ابن عبّاس ناراحت شده بود ـ ; و سپس گفت: آن دو حفصه و عايشه هستند.(1)»
و نيز زمخشري در تفسير آيه دوم مي گويد:
«وفي طِيِّ هذين التمثيلَين تَعريضٌ باُمَّيِ المؤمنين المذكورتين في السورة، و ما فرط منهما من التظاهر علي رسول الله بما كرهه، وتَحذيرٌ لهما علي أغْلَظ وجه وأشدّ، لما في التمثيل من ذكر الكفر، والتعريض بحفصة أرجح، لأنّ امرأةَ لُوط اَفْشَت عليه، كما افشت حفصة علي رسول الله.(2)»
«اين دو مثال اشاره دارند به عايشه و حفصه كه در اول سوره نيز ذكر شد. و نيز اشاره دارند به اشتباه آن دو در همكاري بر انجام آنچه پيامبر (صلي الله عليه وآله) از انجام آن ناراحت مي شد. و در حقيقت اخطاري است به آنان با شديدترين لحن و غليظ ترين صورت; زيرا در مثال سخن از كفر به ميان آمده است. و مناسب تر آن است كه اشاره به حفصه باشد; زيرا همسر لوط اسرار او را فاش نمود همانطور كه حفصه اسرار پيامبر (صلي الله عليه وآله) را فاش كرد.»
با توجّه به آنچه در اين آيه شريفه در باره عايشه و حفصه وارد شده است، ثابت مي شود آن دو گناهكار و فاش كننده اسرار پيامبر (صلي الله عليه وآله) بوده و خداوند متعال با لحني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. صحيح البخاري، ج3، ص103 و ج6، ص148; صحيح مسلم، ج2، ص192; مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص33.
2. الكشّاف، ج4، ص131.
شديد آنان را سرزنش كرده و به زنان نوح و لوط تشبيه نموده است. با اين وجود نه تنها در نزد خداوند منزلت و مقام ويژه اي ندارند، بلكه نسبت به ساير همسران پيامبر (صلي الله عليه وآله) داراي هيچ گونه احترامي نيستند. پس بي توجّهي شيعيان به آن دو بدون علّت نيست.
خود علي (عليه السلام) ترغيب نمود و تعدادي از منافقان را جمع كرد و در جنگ جمل با علي (عليه السلام) جنگيد; و جنگ با علي (عليه السلام) جنگ با پيامبر (صلي الله عليه وآله) است، زيرا پيامبر (صلي الله عليه وآله) خطاب به علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) فرموده است: «أنا حرب لمن حاربكم، وسلم لمن سالمكم»(2). چگونه انتظار داريد شيعه براي كسي كه به جنگ با رسول الله (صلي الله عليه وآله) برخاسته است، ارزش و احترام قائل باشد؟!
عايشه با اقدام به اين عمل زشت مورد بي توجّهي ساير همسران پيامبر (صلي الله عليه وآله) نيز قرار گرفت. امّ سلمه سوگند ياد كرد كه تا ابد با عايشه سخن نگويد.
بيهقي در كتاب «المحاسن» مي گويد: «از عايشه روايت شده است كه پس از جنگ جمل به ديدار اُمّ سلمه رفت. امّ سلمه سوگند ياد كرده بود كه تا ابد با عايشه سخن نگويد، زيرا به جنگ با علي بن ابيطالب رفته بود.
وقتي عايشه به نزد اُمّ سلمه رفت، گفت: سلام بر تو اي اُمّ المؤمنين.
امّ سلمه گفت: مگر تو را از جنگ با علي نهي نكردم؟! مگر به تو نگفتم نرو؟!
عايشه گفت: اكنون از خداوند طلب بخشش مي كنم و توبه مي نمايم، با من هم سخن شو.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. احزاب / 32.
2. مستدرك الصحيحين، ج3، ص149; مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص442; مجمع الزوائد، ج9، ص169; كنزالعمّال، ج12، ص97; المعجم الكبير (الطبراني)، ج3، ص40.
اُمّ سلمه گفت: آيا نگفتم به جنگ با علي نرو؟! آيا تو را از اين كار نهي نكردم؟!
(اُمّ سلمه تا هنگام مرگ با عايشه سخن نگفت).
و عايشه گريه كنان از نزد اُمّ سلمه بيرون رفت و با خود مي گفت: تأسّف مي خورم بر اشتباهي كه انجام دادم.(1)»
مي بينيد كه اُمّ سلمه قسم مي خورد با عايشه تا ابد سخن نگويد و عذر خواهي عايشه و اظهار توبه اش نيز نزد اُمّ سلمه پذيرفته نشد.
شيعيان نيز عذرخواهي و توبه عايشه را اصلاح كننده شخصيّت عايشه نمي دانند و همواره او را سرزنش نموده، مذمّت مي كنند; زيرا جنگ جمل سرنوشت حكومت اسلامي را تغيير داد و مسلمانان را به گروههاي مختلف تقسيم نمود و در حقيقت نخستين جنگ ميان خود مسلمانان بود. با اين وجود چگونه مي شود عايشه را اُمّ المؤمنين خطاب كرد، در حالي كه با بهترين فرزندان خود جنگيد؟
4. و در خصوص حفصه، پدرش عمر بن خطّاب اعتراف مي كندكه پيامبر (صلي الله عليه وآله) حفصه را دوست نداشت.
در «صحيح مسلم» از عمر بن خطّاب نقل مي كند كه خطاب به دخترش حفصه گفت:
«والله لقد علمت انّ رسول الله (صلي الله عليه وآله) لا يحبّك، ولو لا أنا لطلّقك.(2)»
«به خدا سوگند يقين دارم رسول خدا (صلي الله عليه وآله) تو را دوست ندارد و اگر به خاطر من نبود، تو را طلاق مي داد.»
با توجّه به اينكه پيامبر (صلي الله عليه وآله) حفصه را دوست نداشت و در فاش نمودن اسرار پيامبر (صلي الله عليه وآله) همكار عايشه بود، بر چه اساسي شيعيان را بر سرزنش كردن او مذمّت مي كنيد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. المحاسن (البيهقي)، ج1، ص 145 ـ 149.
2. صحيح مسلم، ج1، ص188.
(12)
توسّل به اولياي الهي
شبهه
يكي ديگر از مسائلي كه محور شبهه افكني و ايجاد تفرقه ميان مسلمانان قرار گرفته، مسأله توسّل به اولياي الهي است.
بي شك مسأله توسّل از مسائلي است كه در ميان خدا پرستان و مسلمانان جهان و به خصوص در ميان شيعيان رواج داشته است. در واقع همه انسانهاي موحّد و پيروان اديان و مذاهب به نوعي توسّل را پذيرفته اند. ولي در كيفيّت توسّل و آنچه وسيله قرار مي گيرد، اختلاف است. و منشأ اين اختلاف در ميان مسلمانان چيزي جز تبليغات مسموم و آموزه هاي غلط و نظريّات دور از واقع سردمداران مسلك وهّابيّت نيست، به گونه اي كه آنان بعضي از انواع توسّل را كه در ميان شيعيان رواج دارد، كفر و شرك دانسته اند و بر همين اساس ساير مسلمانان را بر ضدّ شيعيان تحريك نموده، به خصوص در موسم حج و عمره با هدف ايجاد تفرقه و بدبيني نسبت به مذهب شيعه مسئله توسّل را مطرح كرده، شيعيان را متّهم به كفر و شرك مي كنند.
آنان در تبليغات خويش ادّعا مي كنند: توسّل به پيامبر (صلي الله عليه وآله) و ساير اوليا پس از مرگ آنان، با آموزه هاي دين اسلام مخالفت دارد و بدعت است وبدعت حرام است.
اين گونه تبليغات ريشه در عقايد و آيين وهابيّت دارد كه اشخاصي مانند ابن تيميّه و بن باز، سالها آن را ترويج نموده و اسباب انحراف بعضي از مسلمانان را
ايجاد نموده اند. در اينجا شايسته است بعضي از سخنان آن دو را در باب توسّل ذكر كنيم تا اصل شبهه از زبان و قلم خودشان توضيح داده شود.
ابن تيميّه مي گويد:
«لفظ التوسّل قد يراد به ثلاثة اُمور. يراد به أمران متّفق عليهما بين المسلمين:
أحدهما: هو أصل الإيمان والإسلام، وهو التّوسل بالإيمان به وبطاعته.
والثاني: دعاؤه وشفاعته وهذا أيضاً نافع يتوسّل به من دعا له وشفع فيه باتّفاق المسلمين.(1)»
«از كلمه توسّل سه معنا ممكن است اراده شود. دو معناي آن به اتّفاق تمام مسلمانان صحيح است:
1. معنايي كه اصل ايمان و اسلام است و آن عبارت است از توسّل با ايمان به پيامبر و اطاعت از او.
2. دعا و شفاعت پيامبر. و اين نيز مفيد است; زيرا كسي كه پيامبر براي او دعا كند و درباره او شفاعت كند، به پيامبر توسّل كرده است و به اتّفاق همه مسلمانان مفيد است.»
و سپس معناي سوم توسّل را، توسّل به ذات پيامبر (صلي الله عليه وآله) و واسطه قرار دادن آن حضرت و ساير اوليا معرّفي كرده و مي گويد:
«ومنهم من يتأوّل قوله تعالي: (وَلَوْ أَنـَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا) ويقولون: إذا طلبنا منه الاستغفار بعد موته كنّا بمنزلة الّذين طلبوا به الاستغفار من الصحابة. ويخالفون بذلك إجماع الصحابة والتابعين لهم بإحسان وسائر المسلمين، فإنّ أحداً منهم لم يطلب من النبيّ (صلي الله عليه وآله) بعد موته أن يشفع له ولا سأله شيئاً ولا ذكر ذلك أحدٌ من أئمّة المسلمين في كتبهم. فهذه الأنواع من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. مجموع الفتاوي، ج1، ص153.
خطاب الملائكة والأنبياء والصالحين بعد موتهم عند قبورهم وفي مغيبهم وخطاب تماثيلهم هو من أعظم أنواع الشرك الموجود.(1)»
«و بعضي در تفسير آيه شريفه (وَلو أنّهم إذ ظلموا...) گفته اند: هر گاه ما پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) از او طلب استغفار نماييم، به منزله صحابه آن حضرت هستيم كه در حال زنده بودن آن حضرت از او طلب استغفار مي نمودند. اينها با اين سخن به مخالفت با اجماع صحابه و تابعين و ساير مسلمانان برخاسته اند; زيرا هيچ يك از صحابه و تابعين پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) طلب شفاعت از او نكرده، چيزي از او درخواست ننمودند. و هيچ يك از پيشوايان مسلمين نيز آن را در كتابهاي خويش ذكر نكرده اند. لذا اين گونه خطاب به ملائكه و پيامبران و صالحان پس از مرگ آنها و در كنار قبر آنان از بزرگترين انواع شرك به خداوند متعال است.»
و در جايي ديگر مي گويد:
«فلفظ التوسّل يراد به ثلاثة معان:
أحدها: التوسّل بطاعته. فهذا فرض لا يتمّ الإيمان إلاّ به.
والثاني: التوسّل بدعائه وشفاعته. وهذا كان في حياته ويكون يوم القيامة يتوسّلون بشفاعته.
الثالث: التوسّل بمعني الإقسام علي الله بذاته والسؤال بذاته. فهذا هو الّذي لم تكن الصحابة يفعلونه في الاستقاء ونحوه، ولا في حياته، ولا بعد مماته، ولا عند قبره ولا يعرف هذا في شيء من الأدعية المشهورة بينهم، وإنّما ينقل من ذلك في أحاديث ضعيفة مرفوعة وموقوفة أو عمن ليس قوله حجّة.(2)»
«از كلمه توسّل سه معنا ممكن است اراده شود:
1. توسّل به اطاعت از پيامبر (صلي الله عليه وآله) . اينگونه توسّل واجب است، زيرا ايمان جز با آن كامل نمي شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. همان، ص159. 2. همان، ص202.
2. توسّل به دعا و شفاعت پيامبر (صلي الله عليه وآله) . و اينگونه توسّل در هنگام زنده بودن پيامبر (صلي الله عليه وآله) وجود داشته و در قيامت نيز به شفاعت او متوسّل مي شوند.
3. توسّل به معناي قسم دادن خداوند را به ذات پيامبر (صلي الله عليه وآله) و درخواست حاجت از خداوند با واسطه قرار دادن شخص پيامبر (صلي الله عليه وآله) . و اين همان چيزي است كه صحابه رسول الله (صلي الله عليه وآله) در حيات ايشان، پس از رحلت او و در كنار قبر آن حضرت انجام نداده اند، و در هيچ دعاي مشهوري نيز وارد نشده است، بلكه فقط يا در احاديث ضعيف و يا توسّط كساني كه سخنشان حجّت نيست نقل شده است.»
و بن باز مي گويد:
«توسّل به صلحا دو قسم است:
قسم اوّل: توسّل به دعاي آنها. و اين اشكالي ندارد، زيرا صحابه رسول الله (صلي الله عليه وآله) در زماني كه آن حضرت زنده بود به دعاي آن حضرت توسّل مي جستند و پيامبر (صلي الله عليه وآله) درباره آنان دعا مي كرد و آنان به فيض مي رسيدند. و نيز عمر بن خطاب در طلب باران متوسّل به دعاي عباس، عموي پيامبر (صلي الله عليه وآله) شد.
قسم دوم: توسّل به خود آنها. اين گونه توسّل جايز نيست، بلكه از جهتي بدعت و از جهتي ديگر شرك است; زيرا هر كسي كه معتقد باشد شخصي در تحقّق امري تأثير گذار است، نوعي از انواع شرك را اظهار كرده است.
بنابر اين توسّل به خود پيامبر (صلي الله عليه وآله) و اينكه كسي بگويد: «أسألك بنبيّك محمّد» جايز نيست، مگر اينكه منظورش اين باشد كه با ايمان به رسول الله (صلي الله عليه وآله) و محبّت به او توسّل به خدا مي جويد; زيرا اين گونه توسّل در دين خدا وارد شده و براي بندگان خدا مفيد است. و امّا خود پيامبر (صلي الله عليه وآله) وسيله اي نيست كه براي بندگان مفيد باشد.
و همچنين به نظر من توسّل به مقام و منزلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) در نزد خداوند نيز جايز نيست، زيرا مقام و منزلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) براي خودش مفيد است نه براي ديگران... .(1)»
و در جاي ديگر مي گويد:
«توسّل به پيامبر (صلي الله عليه وآله) سه قسم است:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. فتاوي مهمّة، ج1، ص90.
قسم اوّل: توسّل به ايمان به پيامبر (صلي الله عليه وآله) و اطاعت از او. اين گونه توسّل هم در زمان پيامبر (صلي الله عليه وآله) و هم پس از او جايز است.
قسم دوم: توسّل به دعاي پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، يعني: از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بخواهد تا در حقّ او دعا كند. اين قسم از توسّل در زمان حيات پيامبر (صلي الله عليه وآله) جايز است، ولي پس از رحلت آن حضرت جايز نيست; زيرا پيامبر (صلي الله عليه وآله) پس از مردن نمي تواند براي او دعا كند.
قسم سوم: توسّل به مقام و منزلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) در نزد خداوند. اين قسم چه در زمان زنده بودن پيامبر (صلي الله عليه وآله) و چه در زمان پس از رحلت او جايز نيست، زيرا مقام و منزلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) وسيله اي براي رسيدن به مقصود نيست، به اين دليل كه مقام و منزلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) عمل او نيست.
اگر كسي بگويد: من به كنار قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) آمدم و از او خواستم تا براي من در نزد خداوند استغفار و شفاعت كند، آيا اين كار جايز است يا نه؟
مي گويم: جايز نيست.
و اگر كسي بگويد: مگر خداوند متعال نفرموده است: «ولو أنّهم إذ ظلموا...»؟
مي گويم: آري خداوند متعال چنين فرموده است، ولي بايد توجّه داشت كه خداوند مي فرمايد: «لو انّهم إذ ظلموا»، و كلمه «إذ» ظرف براي گذشته است، نه ظرف براي آينده. خداوند نفرمود: «ولو انهم إذا ظلموا»، بلكه فرمود: «إذ ظلموا.» لذا آيه از آنچه در زمان پيامبر (صلي الله عليه وآله) رخ داده سخن مي گويد. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) پس از مردن نمي تواند براي ديگران استغفار كند; زيرا هرگاه بنده خدا از دنيا برود، عملش نيز قطع مي گردد... .(1)»
سخنان ابن تيميّه و بن باز در چند مطلب خلاصه مي گردد:
1. اگر كسي ايمان خود به پيامبر (صلي الله عليه وآله) و اطاعت از او را واسطه ميان خود و خداوند قرار دهد، هيچ اشكالي ندارد.
2. اگر كسي دعاي پيامبر (صلي الله عليه وآله) را واسطه و وسيله براي بر آورده شدن حاجات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. همان، ص 101 و 102.
خويش توسّط خداوند قرار دهد و از پيامبر (صلي الله عليه وآله) درخواست كند تا براي او دعا نمايد، جايز نيست; زيرا اين عمل در صورتي ممكن است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) زنده باشد و بتواند دعا كند. پيامبر (صلي الله عليه وآله) پس از مردن مانند ساير بندگان خدا از دنيا فاصله گرفته و نمي تواند براي كسي دعا كند.
3. واسطه قرار دادن شخص پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) و ساير پيامبران و امامان و صلحا چه در زمان حيات و چه پس از مردن آنان جايز نيست. و دليل بر آن عبارت است از:
الف) وسيله قرار دادن آنان براي برآورده شدن نيازها به معناي روي گرداندن از خداوند و روي آوردن به كسي ديگر است، و اين شرك به خداوند متعال مي باشد.
ب) توسّل به شخص پيامبران و اولياي در هيچ زماني از صحابه صادر نشده است.
ج) توسّل به شخص پيامبر (صلي الله عليه وآله) در هيچ يك از دعاهاي مشهور وارد نشده است.
د) روايتي كه دلالت بر جواز توسّل به شخص پيامبران و اولياي داشته باشد وجود ندارد.
4. واسطه قرار دادن مقام و منزلت پيامبران و صلحا و قسم دادن خداوند را به مقام و منزلت آنان در نزد خود جايز نيست، زيرا مقام و منزلت آنان فقط براي خودشان مفيد است و از اين مقام سودي به ديگران نمي رسد.
نكات ديگري نيز در سخنان آن دو و بعضي ديگر از پيروانشان در دفاع از نظريّه خويش ديده مي شود كه در ذيل پاسخ به شبهه مورد اشاره قرار خواهدگرفت.
پاسخ شبهه
براي پاسخ به اين شبهه لازم است معناي توسّل و بيگانگي آن با انواع شرك وجايگاه آن در قرآن و روايات و سنّت پيامبر (صلي الله عليه وآله) و سيره مسلمانان مورد بررسي قرار گيرد.
معناي توسّل و وسيله
كلمه «توسّل» در لغت به معناي تقرّب و نزديك كردن است. و كلمه «وسيله» به معناي منزلت و درجه و نزديكي به پادشاه است.
ابن منظور در كتاب «لسان العرب» مي گويد: «وسيله يعني منزلت نزد پادشاه. وسيله يعني درجه. وسيله يعني نزديكي. گفته مي شود: وسل فلان إلي وسيلة وقتي كه شخص با انجام عملي خود را به شخص ديگري نزديك كند. و گفته مي شود: وتوسّل إليه بوسيلة وقتي كه با انجام عملي خود را به شخص نزديك گرداند. و گفته مي شود: توسّل إليه بكذا يعني با رشته محبّت و احترامي كه شخصي در نزد شخص ديگر دارد، خود را به او نزديك كند. و وسيله يعني پيوند و نزديكي.»
«گرامي ترين شما در نزد خداوند با تقواترين شما است.»
و نيز مي فرمايد:
(فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّـلِحَـتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذَا لِكَ هُوَ ا لْفَوْزُ ا لْمُبِينُ)
«كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند، پروردگارشان آنان را در رحمت خويش داخل مي كند، و اين كاميابي آشكار است.»
اين اشخاص هر مقدار كه عمل كنند به درجات آنان در نزد خداوند افزوده مي شود، خداوند متعال مي فرمايد:
(الَّذِينَ يُقِيمُونَ الـصَّلَوةَ وَمِمَّا رَزَقْنَـهُمْ يُنفِقُونَ * أُوْلَـبِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُمْ دَرَجَـتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. لسان العرب، ج11، ص724.
2. الصحاح، ج5، ص1841.
3. القاموس المحيط، ج4، ص64.
معناي توسّل را تقرّب و معناي وسيله را منزلت و درجه دانسته اند.
بنابراين توسّل به خدا به وسيله چيزي يا شخصي، يعني تقرّب به خدا به واسطه آنچه كه داراي مقام و منزلت و درجه در نزد خداوند است. و نيز معناي وسيله بودن، مقام و منزلت داشتن است; و معناي «صاحب الوسيله» عبارتست از كسي كه مقام و منزلت دارد.
بي شكّ مقام و منزلت و درجه اوصافي هستند كه براي هر چيزي قابل ثبوت است. فرقي ندارد كه آن چيز يكي از اعمال ـ مانند نماز، روزه، حج و... ـ باشد و يا يكي از اشخاص باشد; از اين رو هر عمل و يا هر شخصي كه در نزد خداوند متعال داراي مقام و منزلت باشد، «صاحب الوسيله» است و مي توانيم به واسطه مقام و منزلت و احترامش در نزد خداوند تقرّب به ذات اقدس الهي جسته، او را براي برآورده شدن حاجات التماس نماييم.
البتّه تفاوت عمل و شخص در اين جهت است كه هر عملي از اعمال صالحه خود به خود داراي مقام و درجه و منزلت در نزد خداست، طوري كه انجام آن عمل مستلزم تقرّب به خداوند متعال است. مثلاً ايمان به خداوند يا ايمان به نبوت انبيا يا انجام نماز و روزه وسيله هايي براي تقرّب به خداوند هستند.
و امّا اشخاص دو گروه اند:
1. كساني كه تنها با انجام اعمال صالحه برخوردار از مقام و منزلت و درجه در نزد خداوند مي شوند، مانند عموم بندگان خدا كه با ايمان به خدا و پيامبرش و انجام عملهاي نيك در رحمت خداوند داخل شده، بارعايت تقواي الهي در نزد خداوند، گرامي مي شوند; همانطور كه خداوند متعال مي فرمايد:
(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَـلـكُمْ)
1. الحجرات/ 13.
2. الجاثية/ 30.
3. الأنفال/ 3 و 4.
«كساني كه نماز بر پا مي دارند و از آنچه روزيشان كرديم انفاق مي كنند، حقيقتاً مؤمن هستند و در نزد پروردگارشان درجاتي دارند و آمرزيده مي باشند و از نعمت خداوند برخوردارند.»
2. كساني كه علاوه بر برخورداري از درجات با انجام اعمال نيك، خداوند متعال ذاتِ آنان را بر ساير ذوات برتري داده و خود آن اشخاص از مقام و منزلت ويژه اي در نزد خداوند برخوردار هستند; مانند: پيامبران و امامان معصوم (عليهم السلام) و بعضي اولياي الهي.
خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد:
(إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَي ءَادَمَ وَنُوحًا وَءَالَ إِبْرَا هِيمَ وَءَالَ عِمْرَا نَ عَلَي ا لْعَـلَمِينَ)
«خداوند حضرت آدم و نوح و خاندان ابراهيم و عمران را بر همه برگزيده است.»
و نيز درباره شخصيت والاي پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد:
(وَمَآ أَرْسَلْنَـكَ إِلاَّ رَحْمةً لِّلْعَـلَمِينَ)
«تو را جز به عنوان رحمتي بر جهانيان نفرستاديم.»
(وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ ا لْكِتَـبَ وَا لْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَالَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَليْكَ عَظِيمًا)
«خداوند كتاب و حكمت را بر تو نازل گردانيد و آنچه را نمي دانستي به تو آموخت. و فضل خدا بر تو بسيار بزرگ است.»
و درباره ساير پيامبران (عليهم السلام) مي فرمايد:
(وَإِسْمَـعِيلَ وَا لْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلاًّ فَضَّلْنَا عَلَي ا لْعَـلَمِينَ)
«اسماعيل و يسع و يونس و لوط، تمام آنها را بر جهانيان برتري داديم.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. آل عمران/ 33.
2. الأنبياء/ 107.
3. النساء/ 113.
4. الأنعام/ 86.
و درباره اهل بيت (عليهم السلام) مي فرمايد:
(إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)
«خداوند خواسته است هرگونه پليدي را از شما اهل بيت بزدايد و شما را پاك گرداند.»
يقيناً پيامبران و امامان معصوم (عليهم السلام) شخصيت هاي برتر عالم امكان هستند كه خداوند متعال ذات اقدس آنان را با نور عصمت، معرفت و اعطاي درجه نبوّت و امامت بر همه جهانيان برتري داده است. و اين برتري به ذات اين شخصيت ها بر مي گردد. علاوه بر آن با انجام واجبات و مستحبات و ترك محرّمات و مكروهات و رعايت تقواي تامّ الهي به بالاترين درجه اي كه ممكن است از اين طريق كسب شود، دسترسي پيدا مي كنند.
بنابر اين پيامبران و امامان و اوليا از دو كانال داراي وسيله و منزلت و مقام در نزد خداوند مي باشند و خداوند متعال از دو جهت به آنان وسيله و درجه عنايت فرموده است; از اين رو يكي از بهترين راههاي تقرّب به خداوند اين است كه صاحبان حقيقي وسيله و مقام و درجه ـ يعني پيامبران و امامان و بعضي اوليا ـ را واسطه قرار دهيم و ازخداوند به واسطه مقام و منزلت آنان در نزد خودش آمرزش گناهان و بر آورده شدن حاجات و نزديك شدن به خودش را طلب كنيم.
پس از روشن شدن معناي توسّل و وسيله، مي پردازيم به پاسخ از شبهه اي كه مطرح شد.
پاسخ اوّل: بيگانگي توسّل از شرك
يكي از شگردهاي وهّابيون در مبارزه با عقايد شيعه اين است كه اين عقايد را شرك به خداوند متعال مي دانند. توسّل به شخصيتهاي معنوي مانند پيامبران، امامان و صلحا را نوعي از انواع شرك دانسته اند. ابن تيميّه و بن باز، طوري درباره توسّل قلم فرسايي مي كند و آن را از انواع شرك مي دانند كه گويا درباره معناي توسّل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. الأحزاب/ 33.
و آنچه در ميان مسلمانان رواج دارد، فقط به تبليغات مسموم ديگران بر ضد شيعه توجّه داشته، هيچ گونه تحقيقي در اين خصوص نكرده اند.
ابن تيميّه مي گويد:
«اين گونه خطاب به ملائكه و پبامبران و صلحا پس از مردن آنها بزرگترين نوع شرك است.(1)»
و بن باز درباره توسّل مي گويد:
«رفتن به كنار قبرها ـ چه قبر عموم مردم و چه قبر كساني كه آنان (شيعيان) گمان مي كنند اولياي خدا هستند ـ به قصد كمك گرفتن از آنان و پناهنده شدن به آنان و مطالبه آسان شدن امور زندگي ـ شرك اكبر و خارج كننده از دين است، زيرا خداوند مي فرمايد: هر كسي كه به همراه خداوند، پروردگار ديگري را بخواند هيچ دليلي براي آن ندارد، و حساب او با خداوند است، به راستي كه خداوند كافران را رستگار نمي گرداند. اين آيه دلالت دارد بر اين كه هر كسي كه به همراه خداوند، پروردگار ديگري را بخواند، هيچ برهان و دليلي بر اين كار ندارد. و نيز دلالت دارد بر اين كه خداوند اين اشخاص را تهديد مي كند. و دلالت دارد بر اين كه چنين اشخاصي جز با دعاي خداوند رستگار نمي شوند. و نيز دلالت دارد بر اينكه اين اشخاص كافر مي باشند.(2)»
و در جاي ديگر مي گويد: «يكي از انواع شرك عبارت است از شرك اكبر كه انسان را از اسلام خارج مي گرداند، مانند كمك خواستن از غير خداوند در امور خارق العاده. و يكي ديگر از انواع شرك عبارت است از عملي كه سبب شرك مي گردد، مانند توسّل به خداوند به واسطه مقام و منزلت صلحا.»
و در جاي ديگر نيز گفته است: «قسم دوم از اقسام توسّل عبارت است از توسّل به خود پيامبران و اوليا، و اين قسم از توسل جايز نيست، بلكه از جهتي بدعت و از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. مجموع الفتاوي، ج 1، ص 159.
2. فتاوي مهمّة، ج1، ص76.
3. فتاوي مهمّة، ج1، ص 32 و 33.
جهتي ديگر شرك است.»
جاي بسيار تأسّف است شخصي كه مفتي يكي از كشورهاي اسلامي است، با چشم پوشي از واقعيات موجود در جوامع اسلامي و بدون توجّه به توسّلِ رايج در ميان مسلمانان، اين گونه سخن بگويد و بسياري از مسمانان و بزرگان دين و بعضي از علماي اهل سنّت مانند: شيخ عزالدين عبدالسلام و خطابي و آلوسي و... و بلكه افرادي مثل: احمد بن حنبل و مالك را مشرك بشمارد.
در گذشته توضيح داديم كه معناي توسّل به خداوند عبارت است از تقرّب و نزديكي به خداوند، و معناي وسيله عبارت است از مقام و منزلت; بنابراين معناي توسّل به خدا به وسيله پيامبر (صلي الله عليه وآله) عبارت است از تقرّب و نزديكي به خداوند به واسطه مقام و منزلتي كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در نزد خداوند متعال دارد.
روشن مي شود كه توسّل نه تنها با شرك به طور كامل بيگانه است، بلكه به نوعي تظاهر به وحدانيت خداوند متعال است; زيرا در توسّل «مسئولٌ عنه» در حقيقت كسي جز خداوند متعال نيست، وقتي مي گوييم: «اللّهمّ أتوسّل إليك بنبيّك أن تقضي حاجاتي» منظور اين است كه پروردگارا! مقام و منزلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) را كه در نزد تو محترم است، واسطه قرار داده و مي خواهم حاجاتم را برآورده سازي.
آيا شايسته است كسي كه محبوب خداوند را واسطه فيض خداوند قرار مي دهد، مشرك خوانده شود و در اعتراض به او از آياتي كه در مذمّت مشركان و ملحدان نازل شده است استفاده گردد؟! و آيا كسي كه مقام و منزلت اوليا و امامان و حرمت علما و صلحا را واسطه توجّه خداوند به خودش قرار داده و بر آورده شدن حاجاتش را از خداوند مي طلبد، شايسته مقايسه با ملحدان و مشركان است؟!
شوكاني براي اثبات واسطه بودن پيامبران و اوليا، در كتاب «نيل الأوطار» مي گويد:
«أردف الحمدلله بالصلاة علي رسوله (صلي الله عليه وآله) ، لكونه الواسطة في وصول
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. همان، ص 90.
الكمالات العلميّة والعمليّة إلينا من الرفيع عزّ سلطانه وتعالي شأنه. وذلك لأنّ الله تعالي لمّا كان في نهاية الكمال ونحن في نهاية النقصان لم يكن لنا استعداد لقبول الفيض الإلهي، لتعلّقنا بالعلائق البشريّة والعوائق البدنيّة وتدنُّسنا بأدناس اللذات الحسّية والشهوات الجسميّة وكونه تعالي في غاية التجرّد ونهاية التقدّس، فاحتجنا في قبول الفيض منه جلّ وعلا إلي واسطة له وجه تجرّد ونوع تعلّق، فبوجه التجرّد يستفيض من الحقّ وبوجه التعلّق يفيض علينا. وهذه الواسطة هم الأنبياء، وأعظمهم رتبةً وأرفعهم منزلةً نبيّنا (صلي الله عليه وآله) (1).»
«مصنّف كتابِ «منتقي الأخبار» پس از حمد خداوند شروع به صلوات بر پيامبرش مي كند، زيرا پيامبر (صلي الله عليه وآله) واسطه در رسيدن كمالات علمي و عملي به ما از طرف خداوند است. و دليل بر اين مطلب اين است كه خداوند متعال در بالاترين مرتبه كمال قرار دارد، و ما در پايين ترين مرتبه كمال قرار داريم; از اين رو استعداد پذيرش فيض الهي را به طور مستقيم نداريم، زيرا ما وابسته به دلبستگي هاي بشري، حجابهاي بدني و آلوده به لذّتهاي ظاهري و شهوتهاي جسماني هستيم; در حالي كه خداوند متعال در نهايت تجرّد و تقدّس است. پس در پذيرش فيض از خداوند نياز به واسطه اي داريم كه برخوردار از حقيقتي معنوي دنيوي باشد، تا با معنويت و تجرّدش از خداوند فيض را بطلبد و با دنيايي بودنش به ما فيض او را برساند. و اين واسطه انبيا هستند و در ميان انبيا بالاترين مرتبه و منزلت را پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) دارد.»
اگر بن باز مقداري در حقيقت پيامبران و امامان و مقداري در معناي وسيله بودن آنان و مقداري در توسّل رايج ميان مسلمانان مي نگريست، هرگز كساني را كه به واسطه آنان توسّل مي جويند متّهم به شرك نمي كرد.
شوكاني در كتاب «الدرّ النضيد» نيز مطالبي دارد كه در واقع پاسخ قاطعي به كساني است كه چشم هاي خود را بر روي واقعيتهاي خارجي بسته اند و به همه چيز رنگ شرك مي دهند. او مي گويد: «به نظر من دليلي بر اختصاص جواز توسّل به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. نيل الأوطار، ج1، ص8.
پيامبر (صلي الله عليه وآله) ـ آن گونه كه شيخ عزّالدين عبدالسلام نوشته ـ وجود ندارد، زيرا:
اوّلاً: عرض كرديم كه صحابه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) اجماع دارند كه پس از پيامبر (صلي الله عليه وآله) به عباس عموي پيامبر (عليه السلام) توسّل جسته شد.
و ثانياً: توسّل به خداوند به واسطه اهل فضل و دانش در واقع توسّل به عملهاي نيك و امتيازات دروني آنان است; زيرا شخص فاضل و پاكدامن تنها با انجام كارهاي نيك، فاضل و پاكدامن مي گردد. اگر كسي بگويد: (اللّهمّ أتوسلّ إليك بالعالم الفلاني) به خاطر جايگاه و منزلت علمي او است.
و در كتاب صحيح مسلم و صحيح بخاري و كتابهاي ديگر وارد شده است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) حكايت كرده است كه تخته سنگ بزرگي بر روي سه نفر فرود آمد و آنها را زنداني كرد، هريك از آنها به واسطه بهترين عمل نيكي كه انجام داده بودند به خداوند متوسّل شدند و آن تخته سنگ كنار رفت.
اگر توسّل به كارهاي نيك جايز نبوده و شرك باشد ـ آنگونه كه تنگ نظراني مانند ابن سلام و پيروانش پنداشته اند ـ خداوند خواسته آن سه نفر را اجابت نمي كرد و پيامبر (صلي الله عليه وآله) پس از نقل آن، ساكت نمي شد.
و از همين جا در مي يابيم كساني كه توسّل به خداوند را با واسطه قرار دادن پيامبران و صلحا جايز نمي دانند و استدلال مي كنند به آياتي مانند: (مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَآ إِلَي اللَّهِ زُلْفَي) و (فَلاَ تَدْعُواْ مَعَ اللَّهِ أَحَدًا) و (لَهُو دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَيَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَيْء) ايرادهاي اين افراد با استدلال به اين آيات مردود است; زيرا در آيه اوّل تصريح شده است كه آنان بتها را فقط با هدف نزديك شدن به خداوند مي پرستيدند; و كسي هم كه به عالِم متوسّل مي شود، او را نمي پرستد، بلكه چون مي داند براي دانشمندي كه حامِل علم باشد، امتياز و احترامي در نزد خداوند هست، به او متوسّل مي شود تا خدا را عبادت كند. و در آيه دوم نيز نهي شده است از اينكه بندگان كسي ديگر را در كنار خداوند قرار داده و بگويند: (يا الله) (يا فلان) ; و كسي كه به عالم متوسّل مي شود، تنها به واسطه عمل نيكي كه بعضي
بندگان خدا انجام داده اند، به خداوند تقرّب مي جويد، آن گونه كه آن سه نفر به واسطه عملهاي نيكشان متوسّل به خداوند شدند. و در آيه سوم تصريح شده است كه آن افراد به كسي روي آوردند كه قدرت پاسخ گويي به آنان را ندارد و از پروردگارشان كه پاسخ گوي آنان است، روي گردان شدند; و امّا متوسّل به علم كسي، جز خداوند را نمي خواند و هيچ كس ديگري را در مرتبه اي پايين تر و يا مساوي با خداوند قرار نمي دهد.(1)»
شوكاني در حقيقت مي خواهد به كساني مانند بن باز در «فتاوي مهمّة» و الباني در كتاب «التوسّل» و ديگران هشدار بدهد كه واژه توسّل از نظر مفهومي و خارجي كاملاً با واژه شرك مغايرت دارد و اتّهام شرك به كساني كه جز خداوند متعال را نمي پرستند و تنها براي تقرّب به خداوند اشخاصي را واسطه قرار مي دهند كه يا با انجام اعمال نيك در نزد خداوند احترام پيدا كرده اند و يا علاوه بر انجام اعمال نيك به خاطر امتيازات الهي مانند نبوّت و امامت داراي مقام و منزلت ويژه اي در نزد خداوند شده اند، بي اساس است.
پاسخ دوم: زنده بودن پيامبران و اوليا و شهدا
ابن تيميّه و بن باز و پيروان آنها معتقد بودند توسّل به خداوند به واسطه دعاي پيامبر (صلي الله عليه وآله) در حال زنده بودن آن حضرت جايز است، ولي پس از رحلت آن حضرت جايز نيست; زيرا «بعد مماته متعذّر»; پس از مردنش توان دعا كردن براي ديگران را ندارد، و «لأنّه اذا مات العبد انقطع عمله»; هر بنده اي كه مي ميرد عملش نيز قطع مي گردد.
اكنون از آنان مي پرسيم: اگر در حال حاضر پيامبران و امامان و شهدا زنده باشند، توسّل به خداوند به واسطه دعاي آنان جايز است يا نه؟ يقيناً پاسخي جز جواز توسّل ندارند; زيرا خودشان تصريح كردند كه دعا و شفاعت پيامبر (صلي الله عليه وآله) در حال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. الدرّ النضيد، ص 9 و 10; تحفة الأحوذي، ج10، ص26.
زنده بودن، براي هر كسي كه انجام گيرد مفيد است و همه مسلمانان در اين امر اتفاق نظر دارند.
و حقيقت اين است كه پيامبران و امامان و شهدا در حال حاضر زنده هستند.
امّا پيامبران
درباره زنده بودن پيامبران روايات گوناگوني نقل شده است:
1. «عن أنس بن مالك: أنّ النبيّ (صلي الله عليه وآله) قال: الأنبياء أحياء في قبورهم يصلّون(1).»
«انس بن مالك گفته است: پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود: پيامبران زنده هستند و در قبرهايشان نماز مي خوانند.»
ابن حجر عسقلاني در كتاب «فتح الباري» درباره سند اين حديث مي گويد: «بيهقي كتاب زيبايي درباره زنده بودن پيامبران در قبرهايشان تأليف كرده است. در اين كتاب حديث انس بن مالك (الأنبياء أحياء... ) را ذكر كرده و آن را از طريق يحيي بن ابي كثير ـ كه از رجال صحيح مسلم محسوب مي شود، از مسلم بن سعيد كه احمد بن حنبل و ابن حبّان او را ثقه دانسته اند، از حجّاج اسود كه توسّط احمد بن حنبل وابن معين توثيق شده است، از ثابت، از انس بن مالك روايت مي كند. و ابويعلي نيز اين حديث را در مسندش با همين سند ذكر مي كند.»
مناوي نيز در كتاب «فيض القدير» مي گويد: «اين روايت از انس بن مالك روايت شده است و اين حديث صحيح است.(3)»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مسند أبي يعلي، ج6، ص147; الجامع الصغير، ج1، ص477; فيض القدير، ج3، ص239; الكامل (ابن عدي)، ج2، ص327; تاريخ مدينة دمشق، ج13، ص326; ميزان الاعتدال، ج1، ص460; مجمع الزوائد، ج8، ص211.
2. فتح الباري، ج6، ص352.
3. فيض القدير، ج3، ص239.
هيثمي در كتاب «مجمع الزوائد» مي گويد: «اين روايت را ابويعلي و بزار روايت كرده اند. راوياني كه در سند روايتِ ابويعلي ذكر شده همگي ثقه مي باشند.»
عظيم آبادي نيز در كتاب «عون المعبود» و شوكاني در كتاب «نيل الأوطار» مي گويند: «در حديث ثابت شده است كه پيامبران در قبرهايشان زنده هستند. اين روايت را منذري ذكر كرده و بيهقي آن را روايت صحيحي دانسته است.»
شعيب ارنؤوط در حاشيه بر «سير اعلام النبلاء» مي گويد: «حديث الأنبياء أحياء في قبورهم صحيح بطرقه(3); حديث (الأنبياء أحياء في قبورهم) با سندهاي موجود، صحيح است.»
و ألباني در كتاب «أحكام الجنائز» گفته است:
«ثبت عنه (صلي الله عليه وآله) انّه قال: (الأنبياء أحياء في قبورهم يصلّون). أخرجه أبويعلي بإسناد جيّد. وقد خرجته في الأحاديث الصحيحة.(4)»
«ثابت شده است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود: (الأنبياء أحياء...). وابويعلي اين روايت را با سند خوبي روايت كرده است. و من نيز آن را در حديثهاي صحيح ذكر كرده ام.»
بنابراين روايت مذكور از نظر سند مشكلي ندارد. و از نظر دلالت نيز بسيار واضح است.
2. پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود: «شبي كه معراج رفتم موسي (عليه السلام) را در كثيب أحمر (توده ريگ سرخ) ديدم كه در قبرش ايستاده و نماز مي خواند.»
3. بسياري از روايات دلالت دارد بر اينكه صلوات بر پيامبر خاتم (صلي الله عليه وآله) توسّط آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. مجمع الزوائد، ج8، ص211.
2. عون المعبود، ج3، ص261; نيل الأوطار، ج3، ص305.
3. سير أعلام النبلاء، ج9، ص161.
4. أحكام الجنائز (الآلباني)، ص213.
5. صحيح مسلم، ج7، ص102; مسند أحمد، ج3، ص148; سنن النسائي، ج3، ص215; مجمع الزوائد، ج9، ص205; صحيح ابن حبّان، ج1، ص242; مسند أبي يعلي، ج6، ص71; نيل الأوطار، ج3، ص305; السنن الكبري (النسائي)، ج1، ص419; كنزالعمّال، ج11، ص511; الدرّ المنثور، ج4، ص150.
حضرت پاسخ داده مي شود: اكنون بعضي از آنها را ذكر مي كنيم.
الف) «ابوهريره گفته است: رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود: بر من صلوات فرستيد، زيرا صلوات شما هركجا باشيد به من مي رسد.»
بسياري از دانشمندان اهل سنّت اين حديث را حديث صحيح دانسته اند(2).
ب) «رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود: در روز جمعه زياد صلوات بر من بفرستيد، چون صلوات شما برمن عرضه مي گردد. گفتند: چگونه صلوات ما بر تو عرضه مي گردد، در حاليكه بدن شما پوسيده شده است؟! رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود: خداوند متعال به زمين اجازه نمي دهد بدنهاي پيامبران را فاسد كند.»
«به كساني كه در راه خدا كشته مي شوند مرده نگوييد، بلكه آنان زنده هستند و شما نمي فهميد.»
(وَلاَتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَا تًا بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ)
«كشته شدگان در راه خدا را مرده نپنداريد، بلكه آنان زنده اند و نزد خداوند روزي داده مي شوند.»
امامان معصوم (عليهم السلام) نيز شهيد هستند.
البتّه معناي زنده بودن پيامبران، امامان و شهدا اين است كه آنان در قبرهايشان به اذن خداوند متعال شاهد كردار مردم هستند. در اين صورت توسّل به خداوند به واسطه آنان، درخواست دعا در نزد خداوند و طلب مغفرت از خداوند در حال حاضر جايز است.
شوكاني در كتاب «نيل الأوطار» مي گويد: «استاد ابومنصور بغدادي گفته است: «محقّقين و متكلّمين گفته اند: پيامبر (صلي الله عليه وآله) پس از وفاتش زنده است.» و مؤيّد آن، فرمايش خداوند متعال است كه مي فرمايد: «شهدا در قبرهايشان زنده هستند و روزي داده مي شوند»، و پيامبر (صلي الله عليه وآله) نيز از شهداست. و هنگامي كه ثابت شد آن حضرت در قبرش زنده است، آمدن به نزد او پس از مرگش مانند آمدن به نزد او قبل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. مسند أحمد، ج2، ص367; سنن أبي داود السجستاني، ج1، ص453; مجمع الزوائد، ج10، ص162; المعجم الأوسط، ج8، ص82.
2. المجموع، ج8، ص275; فقه السنّة، ج1، ص612; أحكام الجنائز، ص219; فتح الباري، ج6، ص352; رياض الصالحين، ص556.
3. مسند أحمد، ج4، ص8; سنن الدارمي، ج1، ص369; سنن ابن ماجة، ج1، ص 345 و 524; سنن أبي داود السجستاني، ج1، ص 236 و 324; سنن النسائي، ج3، ص91; مستدرك الصحيحين، ج1، ص 278 و ج4، ص560; السنن الكبري (البيهقي)، ج3، ص249.
4. فتح الباري، ج6، ص352.
5. شرح سنن النسائي، ج4، ص 82.
6. عون المعبود، ج6، ص201.
7. فيض القدير، ج6، ص220.
والرشاد»(8)، و شوكاني در كتاب «نيل الأوطار»(9) و... .
8. سبل الهدي والرشاد، ج12، ص360.
9. نيل الأوطار، ج3، ص305.
شهدا و امامان
در قرآن كريم به طور صريح زنده بودن شهدا را متذكّر شده است. خداوند متعال مي فرمايد:
(وَلاَتَقُولُواْ لِمَن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَا تٌ بَلْ أَحْيَآءٌ وَلَـكِن لاَّتَشْعُرُونَ)
1. البقرة/ 154.
2. آل عمران / 169.