بخش 10

ب: حدیث حمّاد بن عیسی ج. آموزش نماز به کسی که نماز صحیح نمی‌خواند نظر ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) 6 ـ سجده بر تربت فلسفه سجده بر خاک در بیانات پیامبر(صلّی الله علیه وآله) سجده بر تربت امام حسین (علیه السلام) پاسخ 7 ـ جمع بین دو نماز 8 ـ خمس در غیر غنائم جنگی خمس در معادن خمس درآمد کسب و کار 1. هیئت اعزامی #171;عبدالقیس#187;


225


همه گفتند: ابوحميد راست گفت، رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) بدين گونه نماز مي‌گزارد.(1)

اين بود حديثي در مقام بيان كيفيّت نماز رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) كه از طريق اهل سنّت روايت شده كه وجه دلالت آن را دانستيم. اكنون به حديثي كه شيعه اماميه روايت كرده توجه كنيد:

ب: حديث حمّاد بن عيسي

حمّاد بن عيسي از امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت كرده كه آن حضرت فرمود: چه قدر ناپسند است براي مردي كه 60يا 70 سال از عمرش بگذرد و يك نماز با شرايط كامل انجام نداده باشد. حمّاد گفت: (از اين سخن امام (عليه السلام) ) در دلم احساس حقارت كردم و عرض كردم: فدايت شوم، نماز را (با شرايط كامل) به من تعليم فرما.

پس ابوعبداللّه (عليه السلام) (جعفر بن محمّد (عليهما السلام) ) راست قامت رو به قبله ايستاد و دست‌هايش را با انگشتان بسته بر روي رانهايش انداخت و پاهايش را نزديك به هم به فاصلة سه انگشت باز قرار داد و انگشتان پاهايش همه رو به قبله بود و آنها را از قبله منحرف نمي‌كرد و با خشوع و فروتني تمام بود، پس تكبير گفت و سوره حمد و قل هو اللّه احد را با ترتيل قرائت كرد، سپس به اندازه نفس كشيدني در حال قيام صبر كرد و پس از آن تكبير گفت در حالي كه هنوز ايستاده بود، آنگاه به ركوع رفت و دو كف دستش را با انگشتان باز روي كاسه زانوهايش قرار داد و زانوها را به عقب داد تا پشتش صاف شد به طوري كه اگر قطره‌اي آب يا روغن بر پشتش ريخته مي‌شد به واسطه راست بودن پشتش به هيچ طرف مايل نمي‌گشت، امام گردنش را (در ركوع) راست گرفت و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سنن بيهقي:2/72، 73، 101، 102; سنن أبي داود:1/194، باب افتتاح الصّلاة، حديث 730ـ736; سنن ترمذي:2/98، باب صفة الصّلاة.


226


چشمانش را بست و سه مرتبه با ترتيل تسبيح (سبحان رَبّي العظيم وبحمده) گفت، سپس راست قامت ايستاد و چون كاملاً به حال قيام درآمد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده» و بعد از آن در همان حال قيام، تكبير گفت و دستها را تا مقابل صورت بالا آورد، و آنگاه به سجده رفت و دستهايش را قبل از زانوها بر زمين گذاشت و سه مرتبه گفت: سبحان ربّي الأعلي وبحمده، و (در سجده) عضوي از بدنش را بر عضو ديگر نگذاشت و بر هشت موضع سجده كرد: پيشاني، دو كف دست، دو كاسه زانو، دو انگشت ابهام پا، و بيني، ( گذاشتن هفت موضع در سجده بر زمين واجب و گذاشتن بيني بر خاك سنّت است كه اِرغام ناميده مي‌شود). سپس سر از سجده برداشت و هنگامي كه راست نشست، تكبير گفت و ساق پاي چپ را خم كرده، روي آن نشست و پشت پاي راستش را بر كف پاي چپش گذاشت و گفت: «أستغفر اللّه ربّي و أتوب إليه»، و در همان حال نشسته تكبير گفت و بعد سجده دوم را مانند سجده اوّل بجا آورد و همان ذكر تسبيح را در سجده دوم نيز گفت و از عضوي از بدنش براي عضو ديگر در ركوع و سجود كمك نگرفت و در حال سجده دست‌هايش را به صورت بال از بدنش جدا گرفت و ذراعِ دستها را بر زمين نگذاشت و بدين ترتيب دو ركعت نماز بجا آورد .

سپس فرمود: اي حمّاد، اين گونه نماز بخوان، و در نماز به هيچ سويي التفات مكن و با دست‌ها و انگشتانت بازي مكن و آب دهان به راست و چپ يا پيش رويت مينداز.(1)

چنان كه ملاحظه مي‌شود هر دو روايت در صدد بيان كيفيّت نماز واجب است و در هيچكدام كوچكترين اشاره‌اي به روي هم گذاشتن دست‌ها نشده است، زيرا اگر گرفتن دست سنّت بود، امام صادق (عليه السلام) در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شيخ حرّ عاملي: وسائل الشيعه، 4، باب 1 از ابواب افعال نماز، حديث 1، و باب 17،

حديث 1و2.


227


بيان خود آن را ترك نمي‌كرد و حال اين كه آن حضرت با عمل خود، نماز رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) را براي ما مجسّم مي‌كرد، چون او از پدرش امام باقر (عليه السلام) و امام باقر (عليه السلام) از پدرانش و آنها از اميرمؤمنان (عليه السلام) و او از رسول اعظم صلوات اللّه عليهم اجمعين گرفته‌اند. بنابراين، دست روي دست گذاشتن در نماز بدعت است؛ زيرا گرفتن دست در واقع داخل كردن چيزي است در شريعت كه از شريعت نيست.

ج. آموزش نماز به كسي كه نماز صحيح نمي‌خواند

در ميان محدثان اهل سنت حديثي است به نام «حديث المسيء صلاتُه» يعني حديث كسي كه نماز خود را صحيح نمي‌خواند، در اين حديث چنين آمده است:

ابوهريره مي‌گويد: پيامبر وارد مسجد شد، مردي نيز وارد مسجد شد و نماز گزارد، سپس به حضور پيامبر آمد و سلام كرد. پيامبر سلام او را پاسخ گفت و فرمود: برگرد و دو مرتبه نماز بخوان، رفت و نماز گزارد و به سوي پيامبر بازگشت، پيامبر نيز فرمود: برگرد باز نماز بگزار، اين كار سه بار تكرار شد، سرانجام آن مرد عرض كرد: سوگند به خدايي كه تو را به حق مبعوث كرده است، من جز آنچه انجام مي‌دهم، چيزي نمي‌دانم، چه بهتر كه نماز را به من بياموزي.

در اين هنگام پيامبر فرمود: هرگاه به نماز ايستادي تكبير بگو، سپس آنچه از آيات قرآن مي‌داني، بخوان، سپس ركوع كن به گونه‌اي كه بدنت آرام گردد، آنگاه پيامبر ديگر اجزا و شروط نماز را به او مي‌آموخت1 و هيچ اشاره‌اي به گذاردن دست راست بر دست چپ نمي‌كند، در حالي كه اگر اين كار واجب و يا مستحب مؤكد بود، از گفتن آن خودداري نمي‌كرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري، ج1، ص 189، شماره 793; صحيح مسلم:2/11.


228


نظر ائمّه اهل بيت (عليهم السلام)

با توجه به آنچه تاكنون گفته شد، روشن گرديد كه سنت بودن دست روي دست گذاشتن در نماز ثابت نشده است، بدين جهت مي‌بينيم كه ائمّه اهل بيت (عليهم السلام) از اين عمل (گرفتن دست در نماز)، احتراز مي‌كردند و آن را از افعال مجوس در مقابل پادشاه مي‌دانستند.

محمّد بن مسلم از امام جعفر صادق يا امام محمّد باقر (عليهما السلام) روايت كرده، مي‌گويد: به آن حضرت عرض كردم: حكم كسي كه دستش را در نماز بر دست ديگر مي‌گذارد، چيست؟ فرمود: اين عمل، تكفير است و نبايد انجام شود.(تكفير به معني تعظيم در مقابل پادشاهان است).

زراره از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: بر تو باد توجه به نماز، و در نماز تكفير مكن(دستهايت را بر هم مگذار)، زيرا مجوس اين عمل را انجام مي‌دهند.

صدوق به سندي از امير مؤمنان علي (عليه السلام) روايت كرده كه آن حضرت فرمود: مسلمان دستهايش را در نماز جمع نمي‌كند و در حالي كه در مقابل خداي عزّ وجلّ ايستاده است، تشبّه به اهل كفر (يعني مجوس) نمي‌ورزد.(1)

در خاتمه يادآوري مي‌كنيم كه آقاي دكتر علي سالوس بعد از نقل نظريات و فتاواي فقهاي شيعه و سنّي، (در مورد نهادن دست‌ها بر يكديگر در حال نماز) به كساني كه دست روي دست گذاشتن را حرام مي‌دانند حمله كرده و مي‌گويد: «كساني كه قائل به حرمت و مبطل بودن اين عمل هستند يا تنها آن را حرام مي‌دانند، به واسطه تعصب مذهبي، بين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شيخ حرّ عاملي، وسائل الشيعه:4، باب 15 از ابواب قواطع الصّلاة، حديث 1، 2و 7.


229


مسلمين اختلاف و تفرقه ايجاد مي‌كنند».(1)

جا دارد از ايشان پرسيده شود: اگر تلاش و بررسي وتحقيق در كتاب و سنّت، شيعه را به اين نتيجه رسانده كه گرفتن دست در نماز، امري است كه بعد از نبي اكرم (صلّي الله عليه وآله) پيدا شده و مردم در زمان خلفا به آن امر مي‌شدند، گناه شيعه چيست؟ و در اين صورت هر كس گمان كند كه آن عمل جزئي از نماز است چه واجب باشد يا مستحب، تحقيقاً در دين امري را بدعت نهاده كه از دين نيست. آيا جزاي كسي كه در كتاب و سنّت اجتهاد و تحقيق نمايد اين است كه با تير اتّهام به تعصّب مذهبي و ايجاد اختلاف، مورد هدف قرار گيرد؟

اگر اين اتّهام بجا باشد، آيا امام مالك را نيز مي‌توان اين گونه متّهم كرد؟ زيرا او گرفتن دست را مطلقاً، يا در نمازِ واجب، مكروه مي‌داند. آيا مي‌توان امام دارالهجره را به تعصّب مذهبي و ايجاد خلاف متّهم كرد؟

به چه دليل دست بسته نماز خواندن را نشانه تعصّب مذهبي و ميل به اختلاف بين مسلمين نمي‌دانيد؟ قضاوت با شماست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فقه الشيعة الإماميه ومواضع الخلاف بينه و بين المذاهب الأربعه:183.


230


6 ـ سجده بر تربت

سؤال: چرا شيعه اماميه، در نماز، بر تربت سجده مي‌كند؟

پاسخ: از نظر شريعت مقدس اسلام، سجده فقط براي خدا شايسته و جايز است، و بر غير او نمي‌توان پيشاني بر زمين ساييد، و اين سخني است كه همه فقهاي اسلام بر آن اتفاق نظريه دارند.

اگر اختلافي وجود دارد، به مورد ديگرمربوط مي‌شود و آن اين كه از نظر فقه شيعي فقط مي‌توان بر دو چيز سجده كرد:

1. زمين، مانند خاك و سنگ و مانند آن دو.

2. چيزي كه از زمين مي‌رويد، مشروط بر اين كه پوشيدني و خوردني نباشد.

از نظر فقه سني، دايره حكم وسيع‌تر است، آنها سجده بر منسوجاتي از پشم و پنبه و مو را جايز مي‌دانند، تنها شافعي است كه مي‌گويد: بر گوشه دستار و اطراف جامه و آستين پيراهن سجده جايز نيست.(1)

اكنون بايد ديد رواياتي كه از پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله) در قلمرو گفتار و رفتار وي وارد شده است، كدام يك از دو نظريه را تأييد مي‌كند. مسلماً

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . خلاف شيخ طوسي1/357ـ 358، مسأله 112، 113 و مدارك ديگر.


231


پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله) به حكم قرآن ، «اسوه و الگو» است و هيچ فردي نمي‌تواند رأي خود را بر گفتار و رفتار او مقدم بدارد.

بررسي احاديث اسلامي كه در صحاح و سنن وارد شده، اين مطلب را ثابت مي‌كند كه حكم نهايي سجدگاه و به تعبير فقيهان «ما يصحّ عليه السجود»، در سه مرحله بيان گرديده است.

در مرحله نخست فقط سجده بر زمين تشريع گرديد و سجده بر غير آن جايز نبود، و هر چه هم ياران پيامبر از گرمي سنگريزه‌هاي مسجد نبوي شكايت مي‌كردند رسول گرامي (صلّي الله عليه وآله) به شكايت آنان ترتيب اثر نمي‌داد، وحتي اگر شخصي بر گوشه دستار خود سجده مي‌كرد، رسول گرامي (صلّي الله عليه وآله) آن را از زير پيشاني او مي‌كشيد و كراراً مي‌فرمود: «ترّب!» يعني صورت خود را خاك آلود كن.

به خاطر الزامي بودن سجده بر زمين، ياران رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) براي پرهيز از گرما، سنگريزه‌ها را در دست خود نگاه مي‌داشتند تا مقداري خنك شود آنگاه به هنگام فرود براي سجده، بر آنها سجده مي‌كردند.

در اين مرحله فقط و فقط سجده بر زمين، آن هم به صورت طبيعي جايز بود.

در مرحله دوم، وحي الهي بنابر مصلحت، موضوع را توسعه داد و سجده بر حصير و بوريا نيز تشريع شد، و همگي مي‌دانيم كه حصير و بوريا از روييدني‌ها است و از اين جهت گشايشي در امر سجده پديد آمد.

در مرحله سوم اجازه داده شد كه به هنگام ضرورت و ناچاري، مانند گرماي شديد و غيره، بر گوشه دستار و مانند آن سجده كنند، و در غير ضرورت از سجده كردن بر غير زمين و روييدني‌ها بپرهيزند.

اين مراحل سه‌گانه تشريع در موضوع سجده است


232


فلسفه سجده بر خاك در بيانات پيامبر (صلّي الله عليه وآله)

نكته لازم به ذكر آن است كه شخص رسول گرامي (صلّي الله عليه وآله) فلسفه سجده بر خاك را در حديثي بيان كرده است و به روشني مي‌رساند كه اصرار تشريع اسلامي بر سجده بر زمين، جنبة تربيتي داشته است.

حضرتش فرمود:

«هرگاه كسي از شما نماز گزارد، پيشاني و بيني خود را بر زمين قرار دهد تا ذلت وخضوع خود را آشكار سازد».(1)

هشام بن حكم از امام صادق (عليه السلام) فلسفه سجده بر زمين را پرسيد. امام در پاسخ او چنين فرمود:

زيرا سجده، خضوع و فروتني در برابر خدا است و هرگز شايسته نيست انسان پرستشگر، بر خوردني‌ها و پوشيدني‌ها سجده كند؛ زيرا معبود دنياپرستان خوراك و پوشاك است. بنابراين نبايد بر آنچه معبود دنيا پرستان است سجده كرد، در حالي كه سجده بر خاك و زمين، بالاترين و برترين مظهر فروتني و خضوع در برابر خداست.(2)

از آنجا كه سجده بر خاك مظهر كامل عبوديت و اظهار بندگي است، عمر بن عبدالعزيز بر حصير تنها اكتفا نمي‌كرد، بلكه مقداري خاك بر حصير مي‌ريخت و بر آن سجده مي‌نمود.

ابن حجر در شرح صحيح بخاري مي‌گويد:

كانَ عُمَرُ بْنُ عَبد العَزيز الخَليفَةَ الأَموَي لا يكتَفي بالخَمرَة، بَلْ كانَ يَضَعُ عَلَيْها التُّرابَ وَيسجُد عَلَيه.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نهاية ابن أثير:2، مادة رغم.

2 . بحارالأنوار:82/147، باب ما يصحّ السجود عليه.

3 . فتح الباري:1/410; شرح الاحوذي:1/272.


233


حتّي عروة بن زبير نيز جز بر زمين بر چيز ديگر سجده نمي‌كرد.(1)

مسروق كه يكي از تابعان است، به هنگام سفر، خشتي را با خود برمي‌داشت تا در كشتي بر آن سجده كند.(2)

ابن ابي شيبه، شيخ بخاري مي‌گويد: نماز بر «طنفسه» (كه نوعي فرش كرك‌دار است) امري است جديد; و از رسول خدا به سند صحيح روايت شده است كه بدترين امور، امر بي‌سابقه است و هر امر بي سابقه بدعت است.(3)

سجده بر تربت امام حسين (عليه السلام)

در اينجا سؤالي مطرح است كه چرا شيعيان از ميان سرزمين‌هاي جهان، خاك كربلا را برگزيده‌اند و ترجيح مي‌دهند به هنگام نماز بر آن سجده نمايند و چرا قطعه‌هايي از تربت ياد شده را در مساجد و خانه‌هاي خود يا به هنگام مسافرت با خويش به همراه دارند؟

پاسخ

پاسخ اين پرسش روشن است و آن اين كه سجدگاه بايد از هر آلودگي پاك باشد، و چون در همه شرايط سجده بر زمين پاك امكان پذير نيست، به پيروي از تابعي بزرگ «مسروق بن أجدع» بخشي از خاك پاك را به صورت قطعه درآورده و همراه دارند تا در همه جا سجده بر خاك پاك امكان پذير باشد، درست مانند كساني كه در حال سفر، مقداري خاك همراه خود مي‌برند كه اگر نيازي به تيمم پيدا كردند، بر آن تيمم كنند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فتح الباري:1/410; شرح الاحوذي:1/272.

2 . طبقات كبري:6/79، چاپ بيروت.

3 . المصنف:2


234


وامّا اينكه چرا از ميان خاك‌ها، تربت كربلا را انتخاب كرده‌اند، علت آن است كه وقتي نمازگزار پيشاني خود را بر آن خاك مقدس مي‌گذارد، فداكاري‌هاي بي‌نظير بزرگ‌مرد تاريخ از خاندان رسالت را به ياد مي‌آورد كه جان و مال و فرزندان خود را در راه اعتلاي اسلام فدا نمود و زير بار ظلم و ستم نرفت و درس آزادگي و حميت و غيرت ديني به جهانيان آموخت.

سجده بر تربت حسين (عليه السلام) نه تنها انسان را از مسير توحيد خارج نمي‌سازد، بلكه به سجود او اخلاص مي‌بخشد و او را براي فداكاري در راه دين كه نماز جزئي از آن است آماده مي‌سازد.

علي بن عبداللّه بن عباس كه از تابعان است به «رزين» نوشت: أَن ابْعَثْ إِلَيّ بِلَوح مِنْ أَحجارِ المَروَة أَسْجُدُ عَلَيْهِ1: «قطعه سنگي از سنگ‌هاي كوه مروه را براي من بفرست تا بر آن سجده كنم.»

چراكه كوه مروه شاهد فداكاري‌هاي زن باايماني است كه براي تهيه آب، هفت‌بار ميان دوكوه دويد، ودر راه خدا، سختي‌ها تحمل نمود.

شيخ طوسي با سند خود از معاوية بن عمار نقل مي‌كند امام صادق (عليه السلام) كيسه‌ زرد رنگي از جنس «ديبـا» داشت كه مقداري از تربت امام حسين (عليه السلام) در آن كيسه بود، به هنگام نماز آن را بر روي سجاده خود مي‌ريخت و بر آن سجده مي‌كرد.(2)

كساني كه سجده بر تربت كربلا را نوعي پرستش انسان تلقي مي‌كنند، «مسجود له» را از «مسجود عليه» باز نشناخته‌اند، در تمام احوال سجده براي خدا است و او «مسجود له» است، و چيزي كه پيشاني بر آن مي‌نهيم$مسجود عليه» است؛ خاك باشد يا فرش، خاك كربلا باشد، يا خاك مدينه و يا سنگ مروه.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اخبار مكه، تأليف ازرقي3/151.

2 . وسائل:3/608، باب 16 از ابواب ما يصحّ عليه السجود.


235


7 ـ جمع بين دو نماز

سؤال: چرا شيعيان نمازهاي پنجگانه را در سه وقت مي‌خوانند؟

پاسخ: مسأله $جمع بين الصلاتين» از مسائل مهم فقهي و حساس است كه اخيراً از طرف دانشمندان محقق شيعه مورد بحث و بررسي قرار گرفته است؛ زيرا برخي تصور مي‌كنند كه جمع بين دو نماز نوعي خواندن نماز در غير وقت شرعي است، براي روشن شدن موضوع ابتدا نكاتي را يادآور مي‌شويم:1

1. همه گروه‌هاي اسلامي در اين مسأله اتفاق نظر دارند كه در $عرفات» مي‌توان هر دو نماز ظهر و عصر را در وقت ظهر، با هم و بدون فاصله ادا كرد، و در $مزدلفه» نيز جايز است نماز مغرب و عشا را در وقت عشا بجا آورد.

2. حنفي‌ها مي‌گويند: جمع بين نماز ظهر و عصر در يك وقت، و نماز مغرب و عشا در يك وقت، تنها در همان دو مورد $عرفه» و $مزدلفه»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . درباره جمع بين صلاتين رساله‌هاي ارزنده‌اي نوشته شده است ، مانند: رسائل فقهيه نگارش علامه شرف الدين عاملي، و الجمع بين الصلاتين، نگارش نجم الدين عسكري، و الانصاف في مسائِلَ دامَ فيها الخلاف، از اين قلم.

آنچه در اينجا مي‌خوانيد عصاره‌اي از تحقيقات گذشتگان، به قلم آقاي سيد رضا حسيني‌نسب در كتاب "شيعه پاسخ مي‌دهد"، است.


236


جايز است و در ساير موارد، جايز نيست.

3. حنبلي‌ها، مالكي‌ها و شافعي‌ها مي‌گويند: جمع بين نماز ظهر و عصر و يا جمع ميان نماز مغرب و عشا در يك وقت خاص، علاه بر دو مورد ياد شده، در حال سفر نيز جايز است. برخي از اين گروه‌ها، با هم خواندن دو نماز را در موارد اضطراري; مانند زماني كه باران ببارد و يا نمازگزار بيمار يا در هراس از دشمن باشد، جايز مي‌دانند.(1)

4. شيعه بر آن است كه هر يك از نمازهاي ظهر و عصر و نمازهاي مغرب و عشا، يك «وقت خاص» دارند و يك «وقت مشترك»;

الف. وقت خاص نماز ظهر، از آغاز ظهر شرعي(وقت زوال) است تا مقدار زماني كه چهار ركعت نماز خوانده مي‌شود، در اين مدّت محدود، تنها نماز ظهر را مي‌توان بجا آورد.

ب. وقت خاصّ نماز عصر، زماني است كه از آن لحظه تا وقت غروب، تنها به اندازه مدّت خواندن نماز عصر، فرصت باشد.

ج. وقت مشترك بين دو نماز ظهر و عصر، از انتهاي وقت خاص نماز ظهر، تا ابتداي وقت خاص نماز عصر است.

سخن شيعه آن است كه در تمام اين وقت مشترك، مي‌توان نماز ظهر و عصر را با هم و بدون فاصله خواند.

اهل سنت به خاطر ديدگاه خاصي كه در تقسيم وقت (از زوال تا غروب) دارند، هيچ‌گاه به وقت مشترك ميان ظهر و عصر مثلاً قائل نيستند، زيرا معتقدند كه از اوّل زوال تا سايه شاخص به اندازه آن گردد، وقت مختص نماز ظهر است و نمي‌توان نماز عصر را در اين وقت به جا آورد، از آن به بعد وقت نماز عصر آغاز مي‌گردد تا غروب، و مختص به آن مي‌باشد با چنين ديدگاهي هرگز نمي‌توان بين دو نماز جمع كرد،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . با اقتباس از:"الفقه علي المذاهب الأربعه"، كتاب الصلاة، الجمع بين الصلاتين تقديماً وتأخيراً.


237


زيرا لازمه آن اين است كه انجام يكي از آن در غير وقت خود باشد.

شيعيان معتقدند كه اين تقسيم‌بندي، مربوط به وقت فضيلت هر دو نماز است، نه وقت اجزاء، يعني بهتر است نماز عصر را موقعي خواند كه سايه شاخص به اندازه آن باشد، ولي اگر كسي قبل از آن هم بخواند مجزي است، دقت فرماييد.

از طرف ديگر روايات زيادي حاكي است كه رسول خدا، در سفر و احياناً در حضر بدون كوچك‌ترين عذر، ميان دو نماز جمع نموده است و آنان براي حفظ ديدگاه خود در تقسيم وقت ناچار شدند كه اين روايات را به نحو بسيار بعيد از واقع توجيه كنند، به تفسير اين روايات از ديدگاه شيعيان و اهل سنت توجه كنيد:

الف. شيعه بر آن است كه بر مبناي اين روايات، پس از اتمام نماز ظهر، مي‌توان نماز عصر را بجا آورد و همچنين پس از خواندن نماز مغرب، مي‌توان نماز عشا را ادا نمود و اين مسأله به زمان يا مكان يا شرايط خاصّي بستگي ندارد، بلكه در همه جا و همه وقت، جايز است.

ب. ديگران به خاطر نفي وقت مشترك و منحصر كردن وقت به وقت اجزاء مي‌گويند: مقصود روايت اين است كه نماز ظهر، در آخر وقت آن، و نماز عصر در اوّل وقت آن بجا آورده شود .

دقت در فلسفه جمع بين دو نماز، بي‌پايگي اين تفسير را روشن مي‌سازد، زيرا علت تجويز جمع بين الصلاتين، ايجاد سهولت بر امت اسلامي است كه بتوانند در تمام حالات هر دو نماز ظهر و عصر را ـ مثلاً ـ در يك زمان بخوانند و اين در صورتي تحقق پيدا مي‌كند كه جز به مقدار چهار ركعت از اوّل و چهار ركعت از آخر، بقيه زمان‌ها «وقت مشترك» هر دو نماز باشد.

امّا اگر جمع بين دو نماز را مطابق با نظر اهل سنت تفسير كنيم و بگوييم پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ظهر را در وقتي بجا آورد كه با پايان آن، سايه


238


شاخص به اندازه خود آن شود و سپس بلافاصله نماز عصر را بخواند، در اين صورت به جاي تسهيل، كار را مشكل و پيچيده‌تر كرده‌ايم، زيرا شناخت اول وقت و آخر آن در تمام اعصار، خصوصاً در مناطقي كه ابزار و ادوات دقيق موجود نباشد، بسيار كار مشكلي است.


239


8 ـ خمس در غير غنائم جنگي

سؤال: فقيهان سني خمس را فقط در غنائم جنگي واجب مي‌دانند، چرا فقيهان شيعه آن را توسعه داده‌اند؟

پاسخ: خمس، همان گونه كه در غنائم جنگي واجب است، در ديگر درآمدهاي مشروع نيز، با شرايطي كه فقها در كتاب خمس گفته‌اند، واجب و لازم است. اكنون مسأله را بر قرآن و سنت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) عرضه مي‌كنيم.

قرآن كريم مي‌فرمايد:

«وَاعْلَمُوا أَنّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُربي وَالْيَتامي وَالْمَساكِينِ و ابنِ السَّبيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَما أَنْزَلْنا عَلي عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرقانِ يَوْمَ التَقَي الْجَمْعانِ وَاللّهُ عَلي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ».(1)

«بدانيد هرگونه غنيمتي كه به دست آورديد، يك پنجم آن براي خدا و پيامبر و نزديكان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است، اگر به خدا و آنچه كه بر بنده خود در روز جدايي حق از باطل و روز درگيري دو گروه نازل كرده، ايمان داريد، خداوند بر هر كاري تواناست».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انفال/41.


240


آيا آيه مباركه تنها ناظر به غنائم جنگي است، يا مدلول وسيع و گسترده دارد؟ براي پاسخ به اين پرسش، بايد مادّه «غنم» از نظر لغت مورد بررسي قرار گيرد.

در كتاب‌هاي فقهي هرگاه كه لفظ غنيمت به كار رود، ، معمولاً مورد آن، غنائم جنگي است، ولي اين سبب نمي‌شود كه ما دلالت آيه را محدود به درآمدهاي جنگي كنيم، بلكه اطلاق آيه كه هر درآمدي را شامل است، براي ما حجت مي‌باشد.

لغت نويسان عرب براي لفظ غنيمت معني وسيعي ذكر مي‌كنند كه اختصاص به غنائم جنگي ندارد. برخي را يادآور مي‌شويم:

1. خليل بن احمد فراهيدي (م170هـ) مي‌گويد:

«هر چه را كه انسان بدون رنج به دست آورد، غنيمت است».(1)

2. ازهري مي‌گويد:

«غنم به دست آوردن چيزي است و اغتنام، بهره‌برداري از غنيمت است».(2)

3. ابن فارس مي‌نويسد:

«غنم يك ريشه بيش نيست كه حاكي از به دست آوردن چيزي است كه پيش‌تر داراي آن نبوده است و بعد، در مورد غنائم جنگي به كار مي‌رود».(3)

در اين جا به همين مقدار از گفتار بزرگان ادب اكتفا مي‌كنيم، با ذكر اين نكته كه تفسير غنيمت به مطلق «درآمد»، در اغلب لغتنامه‌هاي عربي وارد شده است.(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كتاب العين، ج4، ص 426، ماده غنم.

2 . تهذيب اللغه، ماده غنم.

3 . مقاييس اللغه، ماده غنم.

4 . نهاية ابن اثير، و قاموس فيروز آبادي، تاج العروس زبيدي، ماده غنم مراجعه فرماييد.


241


اتفاقاً قرآن اين واژه را در مطلق «سود بردن» به كار مي‌برد، آنجا كه مي‌فرمايد:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلا تَقُولُوا لِمَنِ أَلْقي إِلَيْكُمُ السَّلام لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ».(1)

«اي افراد با ايمان، هنگامي كه در راه خدا گام مي‌زنيد ـ براي جهاد سفر مي‌كنيد ـ تحقيق كنيد. و به كسي كه بر شما سلام مي‌كند نگوييد مؤمن نيستي، تا بخواهيد از اين راه به كالاهاي دنيوي دست يابيد، زيرا نزد خداوند بهره‌هاي فراواني است».

جمله «فعند اللّه مغانم» در اين آيه، پاداش‌هاي دنيوي و اخروي را شامل مي‌شود، هر چند مربوط به درآمدهاي جنگي نباشد، بلكه مي‌توان گفت مراد از آن، پاداش اخروي است، در مقابل «عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنيا»، «كالاهاي زندگي دنيوي».

ابن‌ماجه در سنن خود، از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) نقل مي‌كند كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به هنگام دريافت زكات مي‌فرمود:

«خداوندا! اين زكات را براي پردازنده آن سود و پاداش قرار ده و آن را ضرر و زيان قرار مده».(2)

احمد بن حنبل از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) نقل مي‌كند:

«سود مجالسِ ياد خدا، بهشت است».(3)

حضرتش ماه رمضان را چنين توصيف مي‌كند: «غنم للجنّة»4

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نساء/894.

2 . سنن ابن ماجه، كتاب زكات، باب ما يقال عند اخراج الزكاة، حديث 1797.

3 . مسند احمد، ج2، ص 330 و 374 و 524.

4 . همان، ج2، ص 377.


242


«سودي براي بهشت است».

روشن‌ترين گواه بر اين كه آيه هر چند در مورد غنائم جنگي نازل شده است، ولي حكم آن اختصاص به مورد نزول ندارد، اين است كه فقهاي چهار مذهب اهل سنّت، در مواردي كه مال به دست آمده از غنائم جنگي نبوده است، پرداخت خمس را لازم دانسته‌ و با آيه شريفه استدلال نموده‌اند .

خمس در معادن

خمس در معادن يكي از ماليات‌هاي اسلامي است كه اسلام آن را واجب كرده است و فقيهان حنفي به هنگام استدلال بر وجوب خمس در معادن با دو چيز استدلال كرده‌اند:

1. آيه غنيمت (كه پيش‌تر آن را ذكر كرديم.)

2. حديث پيامبر (صلّي الله عليه وآله) : «وفي الرِّكازِ الْخُمُسُ»1 «در چيزهاي زير خاكي ـ معدن و گنج ـ خمس واجب است».

بررسي كتب حديث بيانگر آن است كه در روايات متعددي جمله ياد شده از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) وارد شده است.

خمس درآمد كسب و كار

از نظر شيعه به كليه درآمدهاي كسبي يك فرد، پس از كسر هزينه سال، خمس تعلق مي‌گيرد. البته در اين مسأله شرايط ديگري لازم است كه اينجا مجال بيان آن نيست، بلكه هدف اين است كه نشان دهيم قول اماميه در اين جا با رواياتي كه اهل سنّت از پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) نقل مي‌كنند، كاملاً موافق است. از آنجا كه در اين مختصر نمي‌توانيم همه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الفقه الإسلامي وأدلّته، ج2، ص 776; مسند احمد، ج1، ص 314; سنن ابن ماجه، ج2، ص839، چاپ 1373.


243


آنچه را كه در اين مسأله آمده است، نقل كنيم، به نقل برخي از آنها بسنده مي‌كنيم:

1. هيئت اعزامي «عبدالقيس»

قبيله عبدالقيس در منطقه شرق عربستان زندگي مي‌كردند، و امروز نيز مردم قطيف و احساء و حتي بحرين منتسب به همين قبيله مي‌باشند. رئيس قبيله به نام عبدالقيس به حضور پيامبر (صلّي الله عليه وآله) رسيد و گفت: ميان ما و شما، قبايلي زندگي مي‌كنند كه مشرك هستند و اجازه نمي‌دهند ما، جز در ماه‌هاي حرام، به حضور شما برسيم. از شما مي‌خواهيم آموزش‌هاي لازم را به ما بدهيد و ما نيز آنها را به ديگران منتقل كنيم، پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمود:

«من شما را به چهار كار فرمان مي‌دهم و از چهار كار باز مي‌دارم: 1. فرمان مي‌دهم به ايمان به خدا ـ و مي‌دانيد ايمان به خدا چيست؟ ـ شهادت به يگانگي او، 2. به برپايي نماز، 3. پرداخت زكات، 4. پرداخت خمس از غنيمت».(1)

بايد دقت شود كه مقصود از مغنم چيست؟ در اينجا دو احتمال وجود دارد:

أ. غنائم جنگي.

ب. درآمدهاي حلال.

مسلّماً احتمال نخست منفي است، زيرا هيئت عبدالقيسي آشكارا مي‌گفتند كه ما توان ملاقات با شما را جز در ماه‌هاي حرام نداريم؛ زيرا خروج ما از منطقه و عبور از ميان قبايل، ماية خطر و خونريزي است. چنين مردمي چگونه مي‌توانستند به جنگ با دشمن بپردازند و از آنها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري، ج4، ص 250، باب "واللّه خلقكم وما تعملون" از كتاب توحيد; صحيح مسلم، ج1، ص 35 ـ36، باب الأمر بالايمان.


244


غنيمت بگيرند؟! از اين گذشته جهاد با دشمن بدون اذن پيامبر و جانشين او جايز نيست.

ممكن است تصوّر شود كه مقصود، شبيخون زدن و غارت كردن است. اين احتمال نيز صحيح نيست، زيرا پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) از هر نوع غارت نهي كرده و سخن ايشان در كتب حديث وارد شده است كه: «نهي النبيّ عن النهب...»؛1 «پيامبر از غارت‌گري نهي كرد.»

در اين صورت جز درآمدهاي حلال انسان ، پس از كسر هزينه‌ها، چيز ديگري مورد نظر نخواهد بود.

2. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) آنگاه كه عمرو بن حزم را به يمن اعزام كرد، فرماني براي او نوشت كه بخشي از آن چنين است:

«أَمَرَهُ بِتَقْوَي اللّه في أَمْرِهِ كُلّهِ، وَأَنْ يَأْخُذَ مِنَ الْمَغانِمِ خُمسَ اللّهِ وَما كَتَبَ عَلي الْمُؤْمِنينَ مِنَ الصَّدَقَةِ مِنَ الْعِقار عُشرُ ما سَقي البَعلَ، وَسَقَتِ السَّماءُ، وَنصفُ العُشر مِمّا سَقَي الغرب».(2)

نخست برخي از واژگان به كار رفته در فرمان را توضيح مي‌دهيم:

الف. «العقار» به معني زمين است و در اين جا مقصود، زمين‌هاي كشاورزي است.

ب. «البعل» درختاني است كه نياز به آبياري ندارند؛ زيرا ريشه‌هاي آنان از آب‌هاي سطحي مجاور رودخانه‌ها استفاده مي‌كند.

ج. «الغرب» به معني دلو بزرگ است و منظور درختاني است كه با كشيدن آب با دلو، آبياري مي‌شوند.

پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله) در اين حديث، پس از امر به تقوا، دو نوع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . التاج الجامع للاصول، ج4، ص 334، به نقل از صحيح بخاري.

2 . فتوح البلدان، ج1، ص 81، باب يمن; سيره ابن هشام، ج4، ص 265.


245


ماليات اسلامي را يادآور مي‌شود:

1. خمس غنائم.

2. زكات زمين، گاهي يك دهم و گاه يك بيستم زميني كه به وسيله باران يا آبهاي مجاور سيراب مي‌شود. به خاطر كمتر بودن هزينه يك دهم و زميني كه با دلو و كشيدن آب از چاه آبياري مي‌شود، يك بيستم.

پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ، عمرو بن حزم را به عنوان فرماندار يمن اعزام كرد، نه به عنوان يك فرد نظامي كه در آنجا با مشركان جهاد كند، زيرا اهل يمن اسلام را پذيرفته بودند، طبعاً مقصود از جمله «وأنْ يَأخُذ مِنَ المَغانِم خُمُسَ اللّه» درآمدهاي حلال كسب است.

در اين مورد، عهدنامه‌هاي فراواني از جانب پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به شخصيت‌هايي كه در اطراف شبه جزيره زندگي مي‌كردند، نوشته شده و در همه آنها پرداخت خمس از غنائم وارد شده است، در حالي كه اين افراد، فرماندهان نظامي و رجال جنگي نبودند، بلكه در منطقه خود رهبري و رياست داشتند و پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به آنها دستور مي‌دهد كه خمس درآمدها را جمع كنند و براي او بفرستند.

3.پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در ضمن عهدي به جهينة بن زيد چنين نوشت:

«زير زمين و روي آن و كف دره‌ها و روي آنها از آن شما باشد، از چراگاه‌هاي آن استفاده كنيد و از آب آنها مصرف كنيد، به شرط آن كه يك پنجم درآمد خود را بپردازيد».(1)

گذشته از اين، ائمه اهل بيت (عليهم السلام) كه همتاي قرآن و هم سنگ آن هستند، در روايات فراواني پرداخت يك پنجم درآمدها را ضروري و واجب دانسته‌اند. كساني كه بر حديث ثقلين مهر صحّت نهاده‌اند، بايد پيروي از سخن آنان را لازم و واجب بدانند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الوثائق السياسية، ص 265، شماره 157.


247


فصل هشتم: مسائل تاريخي


249


1 ـ صلح امام حسن (عليه السلام)

سؤال: آيا صلح امام حسن (عليه السلام) با معاويه نشان دهنده حسن روابط اهل بيت با معاويه نبود؟

پاسخ: صلح امام حسن از رويدادهاي تاريخي صدر اسلام است كه محققان درباره آن زياد سخن گفته و كتاب‌ها و رساله‌ها نوشته‌اند و حقايقي را روشن ساخته‌اند. همه آنها به اين نتيجه رسيده‌اند كه امام (عليه السلام) از روز نخست آماده قيام و دفاع از حريم خلافت بود و هرگز صلح و سازش در برنامه او نبود، لذا وقتي خبر حركت معاويه از شام به كوفه رسيد، دستور داد كه در مسجد جمع شوند، آنگاه خطبه‌اي آغاز كرد و پس از اشاره به بسيج نيروهاي معاويه، مردم را به جهاد در راه خدا و ايستادگي در مبارزه با پيروان باطل دعوت نمود و لزوم صبر و فداكاري و تحمل دشواريها ر ا گوشزد كرد. امام (عليه السلام) با اطلاعي كه از روحيه مردم داشت، نگران بود كه دعوت او را اجابت نكنند. اتفاقاً همين طور شد و پس از پايان خطبه مهيّج حضرت، همه سكوت كردند و احدي سخنان آن حضرت را تأييد نكرد!

اين صحنه به قدري اسف‌انگيز و تكان دهنده بود كه يكي از ياران دلير و شجاع اميرمؤمنان (عليه السلام) كه در مجلس حضور داشت، مردم را به خاطر اين سستي و افسردگي به شدت توبيخ كرد و آنها را قهرمانان دروغين و مردمي ترسو و فاقد شجاعت خواند و از آنها دعوت كرد كه


| شناسه مطلب: 74844