بخش 1
مقدمه آغاز تشیّع در ایران فرمانروایی طاهریان در هرات دولت علویان شیعه و آل#160;بویه در ایران
|
1 |
|
بسم الله الرحمن الرحيم
|
3 |
|
شيعه در ايران
نويسنده : محمدحسين مظفّر
مترجم : سيد محمدباقر حجتي
|
7 |
|
مقدمه
پس از آن كه ايران را مسلمين فتح كردند مردم آن ،
پي در پي وارد اسلام شدند و هنوز فتح ايران به پايان نرسيده بود كه به
صورت يكي از اقطار اسلامي در آمد .
ايران در آغاز اسلام آوردنِ مردم آن ، بلكه حتي تا ايام خلافت
اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) با تشيع آشنايي به
هم نرسانده بود ؛ زيرا تاريخ مطلبي را ياد نكرده كه شركت ايراني ها در
جنگ هاي سه گانه آن حضرت را براي ما بازگو سازد ، با اين كه آن حضرت
كارگزاران خود در ايران را به ياري خود طلبيده بود ؛ چنان كه تاريخ گوياي آن
نيست كه ايراني ها در زمان خلافت علي ( عليه السلام )
حبّ و ولاي او را اظهار كرده باشند . در ايام نهضت و خلافت
امام حسن ( عليه السلام ) كه مدتش كوتاه بود ـ
اوضاع ايران را در رابطه با تشيع به همين منوال مي بينيم ؛ بلكه در تاريخ
نيامده است كه جز غلام ترك ، هيچ يك از ايرانيان در روز عاشورا با
امام حسين ( عليه السلام ) همراه بوده است .
|
8 |
|
اين غلام ترك صرفاً ـ براي خدمت ـ با آن حضرت همراه بوده و براي
نصرت و ياري او در كربلا حضور نيافت ، با اين كه ايراني ها در آن زمان در
حجاز و عراق به طور پراكنده حضور داشتند .
|
9 |
|
آغاز تشيّع در ايران
آري ، تشيع شانه به شانه با اسلام همگام بود و هر جا كه اسلام وارد
مي شد تشيع در كنار آن بدانجا راه مي يافت با اين تفاوت كه گاهي سير و
حركت تشيع در پاره اي از سرزمين ها به كُندي انجام مي گرفت ؛
چنان كه در ايران در ابتدا ، كار چنين بوده است . تشيع در ايران بعد از قرن اول
هجري در ايام امام باقر و امام صادق ( عليهما
السلام ) و همزمان با حكومت بني اميه ظهور كرد . اين دو امام ، شيعياني در
ايران داشتند كه از طريق مكاتبه مسائلي را با آن حضرت در ميان
مي گذاشتند ، و حقوق مالي خود را به سوي آن امامان مي بردند و يا
مي فرستادند . نخستين مركز ظهور تشيع در ايران را بايد در خراسان جستجو كرد ؛
يعني تشيع طلوع خود را در ايران از خراسان آغاز نمود . خراساني ها سنگ زير بناي
كاخ حكومت عباسي به شمار مي روند ، و پس از آن كه بني عباس بر بلاد
اسلامي تسلط يافتند اكثر مردم
|
10 |
|
خراسان پيرو آن ها بوده اند ؛ زيرا تشيع در آغاز ظهورش
صرفاً عبارت از دوستي علي و اهل البيت ( عليهم السلام )
بوده است و اعتقاد داشتند اهل البيت فقط بني هاشم هستند ، و فرقي
ميان علوي و عباسي نمي ديدند ، و اين فرق و تفاوت وقتي ظاهر شد و مردم فهميدند
كه مقصود از اهل بيت ـ « كه خداوند پليدي ها را از آن ها سترده ، و
آنان را پاك و پاكيزه ساخته است » و يكي از ثقلين به شمار مي روند ، و پيامبر
اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) دستور داد كه به
آن ها تمسك جويند و بر كشتي نجات آنان در آيند ـ چه كساني هستند ، مدتي از
حكومت بني عباس گذشته بود ؛ اما قبل از آن جز اهل بصيرت و عده اي از خواصّ
شيعه نمي دانستند ولاي اهل بيت ( عليهم السلام )
چيست ؟ و « اهل بيت » عبارت از چه كساني هستند . آري ! در اينجا فرق آشكاري
ميان دو فرقه ؛ يعني پيروان بني اميه و پيروان بني هاشم وجود داشت .
همه ايراني ها ـ پس از آن كه از بني اميه و واليان
آن ها نيّات سوء و شيوه و رفتارهاي نكوهيده اي را مشاهده كردند كه پيامبر
گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) براي از ميان بردن چنان
نيات و اعمال سوء از سراسر عالم و بيرون كشيدن و نابود ساختن ريشه هاي آن از
پيكر جوامع بشري مبعوث گرديد ـ آري ! همه ايراني ها از آن پس ، در خود ، نسبت به
بني اميه احساس كينه مي كردند ، و نسبت به بني هاشم وِلا و محبتي را
در دل خود داشته و دارند . نهضت ايراني ها با رهبري يحيي بن
|
11 |
|
زيد فقط براي آن نبود كه صرفاً حسيني علوي است ؛ بلكه از آنجا ريشه
مي گرفت كه وي يك فرد هاشمي است كه با خاندان اموي روياروي شده است . فقط عده
قليلي از بينش كافي برخوردار بودند و با يحيي بن زيد ـ به منظور حمايت از
اهل البيت ( عليهم السلام ) وبا شناخت كافي نسبت
به آن ها ـ همراهي مي كردند ؛ زيرا توده مردم ايران در چنان روزگاري
اهل البيت ( عليهم السلام ) را درست
نمي شناختند . تشيع ـ با مفهوم خاصّ خود ـ جز پس از آمدن امام رضا ( عليه السلام ) به ايران ، ظهور نكرد و مأمون از حضور
شيعيان نزد امام رضا ( عليه السلام ) و تجمع
آن ها با آن حضرت ممانعت به عمل نمي آورد ؛ بنابراين امكان دسترسي به
آن امام وتجمع مردم با او ، ومناظره علما با وي در فنون مختلف به دستور مأمون ، و
محكوم و فلج شدن مناظره كنندگان و ظهور كرامات و مشاهده فضائل آن حضرت نظرهاي
اهل بصيرت را به شايستگي فزون تر و صلاحيت بيشتر آن حضرت براي احراز مقام
خلافت جلب مي نمود ، و اذهان آن ها را متوجه اين حقيقت مي ساخت كه
آن حضرت و آبا و اجداد او سرچشمه علم نبوي و گنجوران وحي و امامان به حق
مي باشند . در ايام امام رضا ( عليه السلام )
بود كه مشعل تشيع در قم براَفراشته شد و اين سرزمين ، دوره مهمي را به خود
ديده بود كه در آن بزرگان و برجستگاني از علما و رُواتِ موثقي به سر
مي بردند .
اقامت امام رضا ( عليه السلام ) درخراسان از دو سال تجاوز نكردو
|
12 |
|
عليرغم كوتاهي اين مدت فضائل و كراماتي از آن حضرت به ظهور
رسيد كه اعتقاد به امامت او در مردم بارور گرديد . وقتي مأمون بر شناخت و اعتقاد
مردم درباره فضائل ابوالحسن علي بن موسي الرضا ( عليه
السلام ) واقف گشت ترسيد اين حقيقت چهره بگشايد و يكباره با عمل انجام
شده اي مواجه گردد و ببيند مردم پيرامون آن حضرت را گرفته و امامت او را
اعلام نمايند ؛ لذا درصدد برآمد آن امام را با حيله و نيرنگ مسموم سازد ؛ و سرانجام
به هدف خود ؛ يعني كشتن و از ميان برداشتن آن حضرت دست يافت .
از همين دوره ها بود كه تشيع حركت و انتشار و رواج خود را
آغاز كرد ؛ لكن مي دانيم كه بني عباس تا چه پايه در رويارويي ، درگيري و
جنگ با فرزندان علي ( عليه السلام ) و شيعيان
آن ها موضع انتخاب كرده بودند . سيره و راه و رسم بني عباس با چنان
موضع گيري احياناً به صورت مانعي لغزاننده و ركورد آفريني بود كه در سر راه
تشيع نهاده مي شد .
حكومت ها و فرمانروايي هايي از شيعيان در سرزمين ايران
پديد آمد كه دست تشيع را برگرفته و بازو در بازوي او قرار داد ، و ايران اساس استوار
تشيع را بنياد كرد و اركان آن را بر سر پا ساخت . اين حكومت ها و
فرمانروايي ها كه در ايران پديد آمدند عبارتند از امثال : امارت و فرمانروايي
طاهريان ، دولت علويان ، سلطنت آل بويه ، حكومت مغول ها و ديگران .
|
13 |
|
فرمانروايي طاهريان در هرات
مؤسس و پايه گذار اين فرمانروايي و سرسلسله اين خاندان ( و
آن كه خاندان مذكور بدو منسوب است ) طاهر بن حسين خزاعي ميباشد كه مأمون وي را
به هرات و بلاد بزرگ آن ، يعني خراسان به سال 205 هـ . ق گمارد . و اين سمت را
وقتي به طاهر اعطا كرد كه او به فتح بغداد و كشتن برادرش امين ، موفق گرديد و حكومت
مأمون بر سرزمين هاي اسلامي استقرار يافت و او به پايتخت خلافت بني عباس ؛
يعني بغداد بازگشت .
از طاهريان عده اي عهده دار حكومت هرات بودند ، و آن ها
عبارتند از : طلحه ، عبدالله ( دو پسر طاهر ) ، طاهر بن عبدالله بن طاهر و محمد بن
طاهر .
در ايام حكومت محمد بن طاهر بود كه فرمانروايي طاهريان رو به ضعف
نهاد و يعقوب ليث صفّار ـ كه با او نبرد آغاز كرده بود ـ بر وي استيلا يافت و
او و خانواده اش را دستگير كرد و با دستگيري او حكومت طاهريان در سال 259
هـ . ق به پايان رسيد .
پاره اي از نواحي هرات تحت حكومت عده اي از طاهريان
قرار داشت از قبيل عبدالله بن طاهر بن عبدالله بن طاهر ، سليمان بن عبدالله و جز
آن ها .
ابن اثير در حوادث سال 250هـ . ق راجع به جنگ و
نبردي كه ميان حسن بن زيد علوي ـ كه درديلم ظهور كرد ـ
|
14 |
|
و ميان سليمان بن عبدالله طاهري روي داد مي نويسد : « وقتي
ميان آن ها جنگ در گرفت بعضي از فرماندهان حسن بن زيد به سوي ساري ، روي نهادند
و بر آن در آمدند ؛ وقتي سليمان اين خبر را شنيد خود و همراهانش روي به هزيمت
گذاشتند و خانواده و فرزندان و باروبنه و اموال خود را در ساري به جاي نهادند ، و
حسن بن زيد و يارانش بر همه اين اموال و باروبنه و غيره دست يافتند » . تا آنجا كه
مي نويسد : سليمان با اختيار و اراده و با ميل و رغبت اين هزيمت را پذيرا گشت ؛
زيرا طاهريان همگي شيعي بوده اند . وقتي حسن بن زيد به طبرستان آمد سليمان
طاهري از جنگ با او خودداري ورزيد چون مي دانست عبدالله از شيعياني استوار در
تشيع مي باشد ؛ و لذا سليمان در اين باره مي گويد :
نُبّئتُ خيلَ بن زيد اَقبَلت حيناً * * * تُريدنا لتحسينا
الامرّينا
يا قَومِ ان كانَت الانباءُ صادِقَةً * * * فالويلُ لي و
جميع الطاهرينا
اما انا فاذا اصطفّت كَتائِبُنا * * * أكونُ مِن بنيهم رأسَ
المُوالينا
فَالعُذرُ عند رسول اللهِ مُنبسط * * * اذا احتسبتُ دِماءَ
الفاطميينا ( 1 )
1 . الكامل ، ج7 ، ص40 .
|
15 |
|
به من گزارش كردند كه سواره نظام هاي حسن بن زيد
آهنگ ما كرده تا طعم تلخ شكست را به ما بچشاند .
اي ياران من ! اگر اين اخبار راست باشد ، پس واي بر من و
همه طاهريان .
اما من آنگاه كه لشگريانم به صف درآيند من در ميان آن ها از
نظر ولاي اهل البيت ( عليهم السلام ) سرآمد
هستم .
بنابراين عذر من نزد رسول خدا ( صلّي
الله عليه وآله ) ـ چون خون فاطميان را نريخته ام و آن را براي خود
در روز قيامت براي دريافت پاداش ذخيره كرده ام ـ مقبول و پذيرفته است .
كتب تاريخ سرشار از اخبار طاهريان مي باشد و برجستگي
آن ها در شهامت و دلاوري ، بر كسي مخفي و نامعلوم نيست و تشيع به دنبال
آن ها ـ هر جا كه حركت مي كردند ـ همراه و همگام بوده است .
دولت علويان
الف ـ حسن بن زيد
چهار تن از علويان بر ديلم حكومت راندند و حسن بن زيد ، اولين فرد
از آن ها است كه حكومت ديلم را به دست گرفتند . وي در ري مي زيست و به
دعوت مردم ديلم ، بدان سو روي نهاد و مردم ديلم ، كلار ( دشت ) ، چالوس و
|
16 |
|
رويان به اتّفاق هم ، صلاح بر آن ديدند كه با وي بيعت كنند ؛ لذا
همگي با او بيعت نمودند و كارگزاران « ابن اوس » را از اين ديار بيرون راندند و براي
جنگ با سليمان بن عبدالله طاهري ( به سوي ساري ) روي نهادند ، مردم جبال طبرستان ـ
مانند جبال سمنگان و قادشان ـ و ليث بن قتاده و جماعتي از مردم دامنه اين
كوه ها به حسن بن زيد پيوستند ، آنگاه بر آمل استيلا يافت و جماعت يارانش ـ پس
از استيلاي بر آمل ـ رو به فزوني نهادند . ميان حسن بن زيد و طاهريان جنگ هايي
روي داد كه گاهي بر آن ها غلبه مي كرد و احياناً مغلوب آن ها واقع
مي شد . سپاهيانش ، گاهي بر طبرستان پيروز مي شدند و احياناً طبرستان را از
دست آن ها مي ربودند . سرانجام كار حسن بن زيد بالا گرفته و اقتدار
فراواني در خود به هم رسانيد تا بر ري و گرگان نيز
پيروز شد . ( 1 )
وقتي فرمانروايي محمد بن طاهر طاهري رو به ضعف گذارد و يعقوب بن
ليث صفّار بر او غلبه كرد شوكت و اقتدار حسن بن زيد علوي فزوني يافت ؛ لكن يعقوب
نمي خواست حسن بن زيد ، بلادي را كه به دست آورد به حكومت خود در آن ها
ادامه دهد ؛ لذا سپاهي را براي جنگ با حسن بن زيد در سال 260هـ . ق تهيه ديد ،
حسن بن
1 . ر . ك : الكامل ، ج7 ، ص40 ، 53 ، 57 ، 66 و 82 ( در حوادث
سال هاي 250 ، 251 ، 252 ، 255 ، 257هـ . ق ) .
|
17 |
|
زيد شكست خورد و به ديلم روي نهاد و يعقوب ابن ليث بر آمل و ساري
استيلا يافت و براي جستجوي حسن بن زيد به سوي جبال طبرستان حركت كرد ؛ ولي با باران
و گل و لاي مواجه شد و به سختي از آن نجات يافت . در سال 261هـ . ق حسن بن زيد
بازگشت و بر طبرستان دست يافت و همواره بر اين سرزمين حكومت مي راند تا
آن كه در رجب سال 270هـ . ق مرگ او را در ربود . حكومتش مدت نوزده سال و
هشت ماه و شش روز به طول انجاميد . ( 1 )
ب ـ محمد بن زيد علوي
آنگاه كه حسن بن زيد از دنيا رفت برادرش ، محمد جانشين وي شد .
سراسر ايام حكومت محمد بن زيد مواجه با جنگ ها و رويدادهاي سخت بود . گاهي با
صفاريان و زماني با اسماعيل بن احمد ساماني نبرد مي كرد ، و در يكي از
جنگ هاي هولناكي كه ميان او و محمد بن هارون ـ كه از سوي اسماعيل ساماني به
جنگ با او آمد ـ روي داد جراحتي برداشت . در اين جنگ بود كه پسرش زيد اسير شد ، آنگاه
محمد بن زيد ـ پس از چندي كه جراحت برداشت ـ در سال 287 از دنيا
رفت . ( 2 )
1 . الكامل ، ج7 ، ص136 .
2 . الكامل ، ج7 ، ص166 . ابن اثير مي گويد : دو نفر براي
مرافعه ـ كه نام يكي از آن ها معاويه و نام ديگري علي بود ـ نزد محمد بن زيد
آمدند . محمد بن زيد به آن ها گفت : حكم و داوري ميان شما روشن است . معاويه گفت :
زير اين دو نام خبري است ، محمد بن زيد گفت : اين خبر چيست ؟ معاويه گفت : پدر من يكي
از شيعيان راستين بود و نام معاويه بر من نهاد تا مرا از شرّ ناصبي ها و
دشمنان علي ( عليه السلام ) حفظ كند ؛ اما پدر علي ،
ناصبي بوده و از ترس علويان شيعي ، نام او را علي نهاد ؛ محمد بن زيد تبسمي كرد و به
وي نيكي نمود و او را مشمول محبت خود قرار داد .
|
18 |
|
همين محمد ـ و يا برادر ش حسن ـ بود كه اموال زيادي براي بناي
مرقد اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و امام حسين
( عليهما السلام ) هزينه كرد ؛ چنان كه به اين مطلب در گفتارمان راجع به
نجف و كربلا اشاره نموديم .
ج ـ حسن بن علي اطروش
وقتي محمد بن زيد علوي از دنيا رفت حسن بن علي بن حسن بن عمر بن
علي بن حسين ( عليهم السلام ) معروف به « اطروش » بر
ديلم وارد شد و سيزده سال در آن اقامت داشت و مردم را به اسلام دعوت مي كرد .
بسياري از مردم ديلم اسلام آوردند و پيرامون او گرد آمدند . حسن بن علي در بلاد ديلم
مساجدي بنا كرد و از مردم ديلم كه در پشت سعيد رود ( گويا سفيد رود ) تا ناحيه آمل
زندگاني مي كردند به دست او اسلام آورده و پيرو مذهب حسن بن زيد و شيعي
بوده اند . علت كري و سنگيني گوش او در شنوايي آن بود
|
19 |
|
كه در جنگ ، محمد بن زيد اطروش ، با شمشير ضربه اي بر سرش فرود
آورد . ( 1 ) طبرستان در آن روزگار تحت سلطه سامانيان بود و حسن بن علي
درصدد تصرف آن برآمد و پس از جنگي كه ميان او و والي دست نشانده سامانيان در
طبرستان روي داد بر سپاه سامانيان پيروز شد و طبرستان را به تصرف در آورد و به
« الناصر » نامبردار شد ؛ آنگاه سپاهيان ساماني به سال 304هـ . ق از خراسان براي
جنگ به سوي او تاختند و وي را به قتل رساندند .
د ـ حسن بن قاسم داعي
پس از حسن بن علي ، داماد او حسن بن قاسم علوي ، معروف به « الداعي »
به پاخاست ، و بر ري استيلا يافت و طرفداران سامانيان را از آن بيرون راند ؛ سپس
قزوين ، زنجان ، ابهر و قم را به تصرف خود در آورد . در روزگار وي ، اسفار بن شيرويه
ديلمي سر بر آورد و قدرت و عظمتي به هم رساند و بر طبرستان استيلا پيدا كرد . داعي ،
در اين زمان در ري به سر مي برد . وقتي گزارش مربوط به اسفار براي وي رسيد به
طبرستان بازگشت و ميان آندو جنگ خونيني در گرفت كه « داعي علوي » در آن كشته شد . اين
واقعه در سال 316هـ . ق روي داد . انهزام و فرار اكثر ياران و سپاهيان حسن بن
قاسم داعي ، تعمداً صورت
1 . الكامل ، ج8 ، ص26 و 27 .
|
20 |
|
گرفت ؛ علتش آن بود كه « داعي » به ياران خود دستور مي داد درست
عمل كنند و آنان را از ظلم به مردم و شرب خمر منع مي كرد ! به همين جهت كينه
داعي را به دل گرفتند و تصميم داشتند او را با كودتا دستگير كنند ، ابوالحسين بن
اطروش را به فرماندهي خود انتخاب نمايند و خطبه به نام او بخوانند . وقتي حسن بن
قاسم داعي از توطئه و نيّات آن ها ، آگاه شد كساني را كه عليه او توطئه كرده
بودند به قتل رسانيد . اسفار بن شيرويه ، احساس كرد گماشته و مأمور او هارون بن بهرام
در صدد دعوت مردم به سوي ابوجعفر علوي بر آمده است ؛ لذا او را به سوي خود فراخواند
و دستور داد با يكي از خانواده اشراف آمل وصلت كند و ابوجعفر و ساير رؤساي علوي را
به مجلس عروسي خود دعوت نمايد و آن ها را در آن مجلس احضار كند . روز خاصّي را
معين كرد و اين كار را به انجام رسانيد . اسفار در سر موعدِ معين به آمل رسيد و
ناگهان به خانه هارون حملهور شد ، ابوجعفر و ساير رجال برجسته علوي را دستگير كرد و
آن ها را به سوي بخارا فرستاد و در آنجا زنداني ساخت ، تا آن كه در ايام
فتنه ابوزكريا از زندان رها شدند . ( 1 ) و اوضاع علويان در ديلم و طبرستان
متلاشي شد . از رهگذر دعوت علويان ، تشيع در پاره اي از سرزمين ايران مقامي
ارجمند كسب كرده و رو به رواج و انتشار گذاشت .
1 . الكامل ، ج8 ، ص59 .
|
21 |
|
شيعه و آل بويه ( 1 ) در ايران
حكومت و اقتدار آل بويه در شيراز آغاز شد ؛ آنگاه نفوذ آن به
سراسر ايران و عراق ، بلكه به تمام بلاد زير سلطه بني عباس نفوذ كرده و در
آن ها گسترش يافت . آل بويه در زمان حكومت خود در سراسر مملكت ـ توأم با
تدبير و كارآيي سياسي ـ نفوذ داشتند و خليفه عباسي صرفاً يك سمبل تشريفاتي به شمار
مي رفت . اين نكته براي هر كسي كه مقداري از تاريخ مربوطه را به مطالعه و بررسي
گرفته باشد كاملاً معلوم و روشن است .
1 . آل بويه از ديلميان هستند و سلسله نسب آن ها به
پادشاهان و خسروان ايران قبل از اسلام مي رسد . همانگونه كه اشاره شد حكومت
آن ها در سال 321هـ . ق در شيراز آغاز گرديد و در سال 447هـ . ق به
پايان رسيد . اولين فرمانرواياني كه از اين سلسله به حكومت دست يافتند سه برادرند :
عمادالدين علي بن بويه كه در سال 338هـ . ق از دنيا رفت . و معزالدين احمد بن
بويه كه به سال 356هـ . ق دنيا را وداع گفت . و ركن الدين حسن بن بويه كه
وفات او در سال 366هـ . ق روي داد . و آخرين فرمانرواي اين سلسله « الملك الرحيم »
است كه مي گويند قبيله خاقان در عراق بدو منسوب اند .
ممكن است مطالعه كننده اين كتاب تصور كند ما مي خواهيم فقط
راجع به آل بويه و شيعه در ايران ـ مطابق عنواني كه مطرح شد ـ به بحث و گفتگو
بپردازيم ؛ لكن ما بحث خود را تعميم داده و عراق و جاهاي ديگر را ـ كه سلطه
آل بويه آن ها را فرا مي گرفت ـ ياد كرديم . و هدف ما از اختصاص دادن
بحث به ايران براي اين است كه در اين فصل درباره ايران به گفتگو
نشسته ايم .
|
22 |
|
مذهب اهل سنت در زمان آل بويه اكثر بلاد ايران و عراق
را زير پوشش خود داشت و آل بويه ـ عليرغم ظهور و پيدايي آن ها در تشيع و
دلبستگي شديد نسبت به آن ـ با تسنن به مخالفت و ستيز بر نخاستند ، به عكس ، زمامداران
سني ، با شيعه همانگونه رفتار كردند كه همه ما از آن آگاهيم .
آري ! آل بويه با اين كه از شوكت و اقتداري شگرف
برخوردار بودند و بر خلافت و سرزمين هاي اسلامي كاملاً تسلط داشتند ، شيوه و
رفتاري نيكو با رعيّت در پيش گرفتند و به خاطر تشيع خود با اهل سنت
تعصب آميز عمل نمي كردند ؛ بلكه در ايام حكومت آن ها حوادثي ميان
شيعه و سني رخ داد كه فتنه از سوي اهل سنت به هم رسيده بود ، از سلطان شيعي حيا
نكردند ، و سطوت و قدرت سلطان را مدّ نظر قرار ندادند ؛ مع هذا آل بويه ـ
در مقام دفاع و حمايت از شيعه ـ اهل سنت را به مجازات نگرفتند . با مطالعه
حوادث پس از سال 440هـ . ق در كتاب « الكامل » به اين نكته پي مي بريم كه
چرا سرزمين هاي اسلامي در برابر فرمانروايان بويه ـ كه صاحب قدرت و عطا
بودند ـ رام بوده و آنان بدون اين كه با حلّ مشكلات زيادي رو به رو گردند با
اقتدار به حكومت خود ادامه مي دادند . آل بويه مانند ساير ملوك و امرايي ـ
كه به يكي از مذاهب پايبند بودند ـ در خدمت ، به مذهب سرشته شده بودند ؛ زيرا
آل بويه در مقام دفاع از مذهب به اندازه توانايي و به همان مقداري كه
|
23 |
|
اطلاعات و معلومات آن ها اقتضا مي كرد كوشش خود را
مبذول مي داشتند ؛ لذا سراسر دوران حكومت آل بويه را بايد دوران سعي و
ترويج مذاهب اهل بيت ( عليهم السلام ) دانست .
در تاريخ مي بينيد كه براي دفاع از اين مذهب و بالا بردن
مقام عترت پاك رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله )
از هر راهي بهره مي جسته و آن را در مي نورديدند .
روز هيجدهم ذي حجه ، روز غديرخم و روزي است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر فراز منبري آمد كه مسلمانان
آن را از محمل شتران پرداخته بودند ، آن حضرت در مقام بيان فضيلت
اهل البيت و علي مرتضي ( عليهم السلام )
خطبه اي ايراد فرمود و ضمن آن فرمود : آيا من نسبت به شما از خود شما
سزاوارتر نيستم ؟ مسلمين گفتند : آري . وقتي از مردم راجع به اين مطلب اقرار گرفت ،
فرمود : هر كس كه من مولا و سزاوارتر از خودِ او بر او مي باشم اين علي مولاي
اوست ، خدايا ! دوست بدار آن كه او را دوست مي دارد و دشمن بدار آن كه
او را دشمن مي دارد .
اين جمله پاره اي از سخنان رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) را تشكيل مي دهد كه درباره
ابوالحسن ، عليّ مرتضي ( عليه السلام ) ايراد فرمود .
شيعه به چنين روزي به عنوان يكي از اعياد بزرگ مي نگريست ؛ زيرا
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، عليّ
مرتضي ( عليه السلام ) را به عنوان امام ، خليفه و
سزاوارتر از مردم نسبت به خودشان منصوب فرمود ؛ بنابراين شيعيان سزاوارتر بودند كه
اين
|
24 |
|
روز را بزرگ بر شمرده و از آن تجليل به عمل آورند . آل بويه
اين روز را سخت گرامي مي داشتند و در تقديس و گرامي داشت آن آشكارا
مي كوشيدند و كارهايي در اين روز صورت مي دادند كه در هيچ عيدي جز آن دست
به چنان كارهايي نمي زدند ، اظهار سرور و شادماني مي كردند ، جامه هاي
فاخر در بر مي گرفتند و كوشش زيادي در اطعام و گستردن سفره هاي تشريفاتي
به كار مي داشتند به طوري كه مطبوع ترين خوراك ها را براي مقيم
و مسافر بر روي اين سفره ها آماده مي ساختند و در بخشش و انفاق
دست ها را گشاده مي كردند ؛ امثال اينگونه كارها كه ولاي و محبت
آن ها نسبت به عليّ مرتضي ( عليه السلام ) و
تجليل از چنين روزي آنان را به اين كار فرا مي خواند . ملوك و فرمانروايان
شيعه ، از آل بويه ـ در هر نقطه كه به سر مي بردند ـ پيروي كردند كه از آن
جمله فاطميين مصر هستند . يكي از شواهد اين مطلب ـ كه شيعه در چنين روز ؛ يعني « غدير »
اظهار شادماني مي كردند و آن را به عنوان روز عيد قرار مي دادند
گفتار ابن اثير درباره حوادث سال 308هـ . ق است . وي مي نويسد : « در
اين سال مردم « باب البصرة » ـ كه محله اي دربغداد است ـ در روز بيست و ششم
ذي حجه آذين بندي شكوهمندي بر پا كرده و شادماني فراواني نشان مي دهند ؛
بدينسان در روز هيجدهم محرم دست به كار اعمالي مي گردند كه شيعيان در روز
عاشورا
|
25 |
|
دست اندركار آن مي شوند ؛ علت آن اين است كه شيعيان
« كَرخ » ( 1 ) در روز هيجدهم ذي حجه كه روز غدير است قبه ها و گنبدها
برمي افرازند و جامه هاي فاخر براي زينت در بر خود مي گيرند . همين
شيعيان در روز عاشورا در رابطه با سوگواري و نوحه و اظهار غم و اندوه كارهايي انجام
مي دهند كه مشهور است . مردم « باب البصرة » در برابر اين كار هشت روز بعد از عيد
غدير ( يعني روز بيست و ششم ذي حجه ) مانند شيعيان جشن و سرور به پا
مي كنند و مي گويند : در اين روز نبيّ اكرم
( صلّي الله عليه وآله ) و ابوبكر وارد غار شدند . مردم باب البصره
هم چنين هشت روز پس از عاشورا را ـ به مانند شيعيان در روز عاشورا ـ ماتم
مي گيرند و به عزاداري مي پردازند ، و مي گويند : در اين روز مصعب بن
زبير به قتل رسيد » . ( 2 )
1 . كرخ محله وسيعي در غرب بغداد بود كه اطراف آن را ديوار و
حصاري احاطه مي كرد ، تمام مردم آن شيعي بودند و فردي غير شيعي در ميان
آن ها ديده نمي شد ؛ چنان كه ياقوت در ( معجم البلدان ) همين نكته را
ياد كرده و اين قسمت از بغداد را سراسر به نام « كرخ » ناميده است .
2 . الكامل ، ج9 ، ص54 . اگر روز غار روز عيد ، و روز قتل مصعب روز
حزن و اندوه باشد براي شيعه مشكلي به وجود نمي آورد . اما آيا روز قتل مصعب را
مي توان با روز عاشورا مقايسه كرد ؟ آيا روز غدير همان روزي نيست كه بيش از صد
هزار مسلمان در آن روز گرد هم آمدند و علي ( عليه
السلام ) را به خاطر مقام والايش تهنيت گفتند ؟ حتي ابوبكر و عمر در مقام
تبريك گويي به علي ( عليه السلام ) عرض كردند : بخ بخ
لك اصبحت مولاي و مولي كل مؤمن و مؤمنة » : ( آفرين بر تو كه هم اكنون سرور ما و سرور
هر مرد و زن مسلمان گشتي ) ؛ بنابراين لازم است همه مسلمين در جشن و سرور ـ براي چنين
روزي ـ شريك شادي هم باشند . اما روز عاشوراي حسيني ، سزاست كه تمام مسلمانان عالم
براي چنين روزي افسرده و اندوهگين شوند ؛ مگر نه اين است كه حسين ( عليه السلام ) سبط رسول اكرم
( صلّي الله عليه وآله ) ، و ريحانه او ، خامس اصحاب كسا ، و از زمره
اهل بيتي بود كه خداوند پليدي ها را از آن ها سترد ؟ آيا حسين ( عليه السلام ) سرور اهل بهشت نبوده است ؟ آيا نه اين است
كه حادثه شهادت او حادثه دردناكي است كه روزگار مانند آنرا به خود نديده است ؟ براي
اين كه براي حزن و اندوه بر آن حضرت انگيزه اي را ياد كنيم كافي است كه
بگوييم : بايد با رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله )
همدردي نماييم و فرمان او را به اجرا در آوريم ؛ زيرا رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) ده ها سال پيش از واقعه
عاشورا براي چنين روزي گريست و اندوهگين گشت ، و مردم را به حزن و اندوه و گريستن بر
آن حضرت فرمان داد .
|
26 |
|
شيعه همانگونه كه ابن اثير مي گويد : « در روز عاشورا جهت
سوگواري ، نوحه و اظهار غم و اندوه كارهايي انجام مي دهند كه مشهور است ؛ لكن
آل بويه اين كار را در تمام بلاد تعميم دادند و آن را به شيعه محدود نساختند ؛
زيرا معزّالدوله ، احمد بن بويه به مردم دستور داد در روز عاشورا دكاكين خود را
ببندند ، بازار و خريد و فروش را تعطيل نمايند ، نوحه و گريستن در پيش گيرند و
جامه هايي پشمينه و خشن در بر كننند مردم نيز طبق دستور عمل
نمودند » . ( 1 )
1 . الكامل ، در حوادث سال 252هـ ق .
|
27 |
|
مقام و موقعيّت چنين روزي را بايد آنگونه در نظر گرفت كه
فرمانروايان آل بويه آن را به عنوان روز حزن و اندوه و گريستن انتخاب كردند و
مردم را به ماتم گيري و سوگواري تشويق مي نمودند .
با توجه به اين حقيقت چرا نبايد شيعيان در سايه استمرار اين
شعائر ، نيرومند نشده باشند در حالي كه در اجراي شعائر مزبور ، فرمانروايان نيز
دست آن ها را به نشانه تأييد مي گرفتند ؟ ! اين دو روز ( غدير و عاشورا ) دو
مظهر شيعي بوده است ؛ به همين جهت زمامداران شيعي آن دو را تأييد مي نمودند و
زعماي اهل سنت با آن دو مخالفت ميورزيدند و « دو روز ديگري » را مقرر كردند
و خواستند ـ با مقرر كردن آن دو روز ـ با شيعيان روياروي گردند .
حق اين بود و هست كه اهل سنت با شيعه درباره روز غدير و
عاشورا به مخالفت بر نمي خاستند ؛ چنان كه سزا نبود شيعه راجع به آن دو
روزي كه اهل سنت يكي را روز شادماني و ديگري را روز عزا اعلام كردند با
آن ها دم از مخالفت زنند ( بلكه سزاست بر سر اين گونه مسائل به توافق
برسند ) چنان كه مي بينيم هم اكنون اهل سنت در بسياري از مظاهر حزن و
سوگواري در روز عاشورا با شيعيان ـ پس از آن كه اين رويارويي نكوهيده را كه
ناشي از تعصب كوركورانه است فراموش كردند ـ هم آواز شده و خود را در غم مصيبت آنان
با اجراي مراسم عزا ، شريك و سهيم اعلام مي كنند .
|
28 |
|
آل بويه در جهت خدمت به مذهب تشيع ، صرفاً به مظاهر سرور در
روز غدير و شعائر حزن و اندوه در روز عاشورا اكتفا ننمودند ؛ بلكه مساعي خويش را به
هر وسيله ممكن و به قدر توانايي در خدمت به اهل البيت مصروف مي داشتند ؛
آنان علماي شيعه را با تمام وسايل و امكانات گرامي مي داشتند و درباره
آن ها از هيچگونه تجليل و ابراز عنايت و بذل اموال فراوان دريغ
نمي كردند ؛ حتي عضدالدوله با وضع شكوهمندي سوار بر مركب مي شد و به زيارت
و ديدار شيخ مفيد ، محمد بن محمد بن نعمان ( طاب ثراه ) مي رفت . تا آنجا كه
ابن اثير در حوادث سال 372هـ . ق مي نويسد : « عضدالدوله دوستدار علم و
اهل علم بوده و به علما ارج مي نهاد ، از احسان به آن ها دريغ
نمي كرد و با آنان مي نشست تا در مسائل با هم به مناظره
بپردازند . ( 1 )
1 . گويا هدف اين شخصيت بزرگوار و دوستدار علم ايجاد حركت و جنبش
علمي ، و وادار كردن طلاب و دانشجويان به كوشش و تحصيل علوم بوده است كه از اين
رهگذر شمار دانشمندان رو به فزوني گذارَد ؛ به همين جهت عضدالدوله مقصد و مقصود رجال
علم بوده و سزا بود كه كتاب هايي به نام او تأليف شود . در ذيل كتاب « التمهيد »
باقلاني ـ ضمن شرح حال عضدالدوله ( ص 246 ) ـ آمده است : ابوعبدالله و ديگران
گفته اند : عضدالدوله فنا خسرو بن بويه ديلمي دوستدار علم و علما بوده است ، و
مجلس او مشحون از شمار زيادي از علما و دانشمندان هر فنّي بود و اكثر آن ها از
فقها و متكلمين تشكل مي يافتند ، عضدالدوله براي آن ها مجالسي براي مناظره
منعقد مي ساخت .
|
29 |
|
دانشمندان از هر شهري آهنگ محضر او مي نمودند و براي او و به
نام او كتاب هايي تأليف مي كردند كه از آن جمله « الإيضاح » در نحو ، « الحجة
في القراءات » ، « الملكي » در طب ، « التاجي » در تاريخ و جز آن ها
است . ( 1 )
اين سخن « ابن اثير » گواه و مؤيد آن است كه عضدالدوله نسبت به همه
اهل دانش ـ اعمّ از شيعه و سني ـ محبت ميورزيد و احترام و محبت او ، به علماي شيعه
محدود نبود . همين نكته ما را به سخني كه قبلاً راجع به آل بويه ياد كرديم
رهنمون ساخت مبني بر اين كه آل بويه با مذهب اهل سنت در مقام
معارضه و ضديّت بر نمي آمدند ؛ بلكه علم را از هر مذهب و مكتبي مشمول تأييد و
حمايت خود قرار مي دادند . آل بويه شيعيان رادر مشاهدِ مشرّفه اسكان دادند
و مقرري هاي منظم و هزينه هايي براي آن ها تعيين نمودند و در عطا و
بخشش نسبت به آن ها دستي گشاده داشتند ؛ زيرا اين مشاهد ، آنگاه كه از نظر
زندگاني برخوردار از آسايش و رفاه مي شد مهاجران به سوي آن ها
مي كوچيدند و اقامت در آن ها براي زائران امكان پذير و مطبوع
مي گشت .
1 . الكامل ، ج9 ، ص8 ، در حوادث سال 372هـ . ق .
|
30 |
|
آل بويه بناهاي عظيم و شكوهمندي در مشاهد مشرفه بر پا كردند ،
و گنبدهاي رفيعي بر روي ضريح هاي مقدس برافراشتند ؛ حتي عضدالدوله و سپاهيانش
قريب به يكسال براي ساختمان مرقد علوي ( عليه السلام )
و تكميل و توسعه آن در نجف اشرف اقامت نموده و آن را در نهايت شكوه و
عظمت تكميل كرد ، و خانه ها و رباط ها در آنجا بنا نمود ، و با دستي باز
علويان ، علما ، مجاوران ، نگهبانان و متوليان اين مرقد شريف را از بخشش هاي
فراوان خود بهره مند ساخت و قناتي را كه آل اعيَن ايجاد كرده بودند اصلاح
و بازسازي كرد . و بدينسان در مشهد حسيني ( علي من شرفه و آله و اصحابه ازكي التحيات )
به كارهاي جالبي دست زد ، و به توسعه و بازسازي و صرف اموال براي زوّار و متوليان و
مجاوران مرقد امام حسين ( عليه السلام ) در كربلا
همت گمارد .
آل بويه همواره در زمان حيات خود براي زيارت ، آهنگ اين
مرقدهاي شريف مي نمودند و جنازه هاي آن ها را پس از مرگ به اين
مكان هاي مقدس مي بردند تا در جوار آن ها به خاك سپرده شوند . من در
صحن مرقد علوي ـ در پشت مرقد ـ كنار در صحن كه به « باب الطوسي » معروف است قبور
آن ها را ديدار كردم .
خلاصه آن كه : آل بويه در خدمت به مذهب و مكتب
اهل البيت ( عليهم السلام ) تا توانستند همه
مساعي خود را به كار گرفتند و به اندازه استطاعت خويش در مقام احياي تشيع برآمدند ؛
|
31 |
|
حتي پاره اي از مورخين به رواج و انتشار تشيع در زمان حكومت
آن ها و فزوني شمار شيعيان در عهد فرمانروايي آنان ، زبان به اعتراف گشودند ؛ و
آثار اين خاندان در ايران و عراق گواه بر همين سخن است ؛ تاريخ نيز اين آثار را
جاويدان نگاه داشته است ، اگر چه اين آثار رو به ويراني نهادند . كسي كه به تاريخ
ايران قبل از حكومت آل بويه و همزمان با آل بويه آشنايي دارد نقش عظيم و
مؤثر آل بويه در حفظ تشيع و نشر آن را به خوبي مي شناسد ، همين قدر كافي
است بگوييم آل بويه به منظور استقرار و انتشار تشيع شخصيتي ، مانند صاحب بن
عباد ( 1 ) را به وزارت برگزيدند
1 . وي وزير فخرالدوله آل بويه و عالم و اديب و متكلم و شاعر
بوده است و در علم ، ادب ، دين و دنيا از شخصيت هاي گرانقدر به شمار
مي رود . علما و شعراي بي شماري گرد او جمع مي شدند ، اجتماعي
بي نظير كه جز براي سيف الدوله آل حمدان براي هيچ زعيم و فرمانروايي
فراهم نيامده بود . براي او بود كه بابويه ( طاب ثراه ) كتاب « عيون الاخبار »
را نگاشت و ثعالبي كتاب « يتيمة الدهر » را در گزارش احوال او و شعراي او تأليف
كرد . ابن خلكان مصنفاتي از صاحب بن عباد ياد مي كند ، از آن جمله
كتاب « الإمامة » است كه « صاحب » در اين كتاب در تفضيل علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) و اثبات امامت او بحث كرده است . و ديگري
كتاب « المحيط » در لغت . من نسخه اي از اين كتاب را در كتابخانه محمد سماوي در
نجف ديدم كه آن را به قلم خود استنساخ كرده بود . اين كتاب ، تلخيص كتاب « العين » خليل
مي باشد كه شواهد شعري در آن حذف و فصول آن به بهترين وجه تبويب و تنظيم شده
است . مقام صاحب بن عباد آن چنان رفيع گشته بود كه « شريف رضي » وي را در حياتش مدح
گفته و پس از وفاتش مرثيه اي براي او سروده است . صاحب ابن عباد به سال
326هـ . ق زاده شد ، و در سال 385هـ . ق از دنيا رفت .
|
32 |
|
كه تشيع او آشكار بود و در راه نشر آن فداكاري مي كرد . اگر
بخواهيم سخن را درباره خدمات ديني و مذهبي آل بويه و دفاع و حمايت آن ها
از تشيع گسترده سازيم ، بحث ما طولاني گشته و از هدف و منظور خود ـ كه ايجاز و
اختصار است ـ خارج مي شويم ؛ علاوه بر اين ، آثار اين خاندان آن چنان
فراوان و بي شمار است كه صحيفه هايي اين چنين محدود ، گنجايش پذيرفتن و
نگاشتن آن ها را ندارد .