بخش 3
خاستگاه و سرچشمه علم امامان عصمت از دیدگاه مذهب شیعه
خاستگاه و سرچشمه علم امامان
1 . قرآن كريم
نخستين منبع دانش اهل بيت (عليهم السلام) بيهيچ ترديد كتاب خداست. بر پاية باور شيعه، امامان (عليهم السلام) دانش قرآن را به گونة كامل در اختيار دارند و با همة ابعاد و زواياي پنهان و آشكار آن آشنايند. قرآن كريم خود به اين حقيقت اشاره كرده و علم تأويل قرآن و فهم آيات متشابه آن را در انحصار خداوند متعال و راسخان در علم برشمرده است.(2)
مطابق با روايات فراوان، منظور از راسخان در علم پيشوايان معصوم الهي و اهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) هستند.(3) در آيهاي نيز گواه بر رسالت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) خداوند يكتا و «من عنده علم الكتاب» (كسي كه دانش كتاب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2 . (وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ) (آل عمران/7)
3 . بصائر الدرجات، ص222
نزد اوست) دانسته شده است.(1)
مطابق با برخي روايات چنين كسي امير مؤمنان علي بن ابيطالب (عليه السلام) و اهل بيت طاهرين: هستند.(2) چنانچه از علي (عليه السلام) روايت شده است كه ميفرمود: «هيچ آيهاي بر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) نازل نشد مگر اينكه حضرتش آن را بر من خواند و به من املا نمود و من آن را به خط خويش نوشتم و آن حضرت تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه آن را به من آموخت و از خدا خواست كه فهم و حفظ آن را عطايم فرمايد، پس من هرگز آيهاي از قرآن را فراموش نكردم».(3)
و نيز روايت شده است كه ميفرمود: «به خدا سوگند هيچ آيهاي بر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نازل نشده مگر آنكه من ميدانم دربارة چه و در كجا و كي نازل شده است، و آيا در شب نازل شده يا در روز، و آيا در دشت نازل شده يا در كوه! همانا پروردگارم به من دلي خردمند و زباني گشاده بخشيده است».(4)
انصاف آن است كه چنين دانش والايي اختصاص به آن حضرت داشته و احدي از صحابه غير از آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . (وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ) (رعد/43)
2 . بصائر الدرجات، ص251؛ كافي، 1/257؛ مجمع البيان، 6/53
3 . كمال الدين و تمام النعمة، ص284 و 285
4 . تفسير العياشي، 1/17؛ مناقب آل ابيطالب، 1/322؛ جامع بيان العلم و فضله، 1/114
حضرت چنين ادّعايي نداشته است.
از ابن مسعود نقل شده است كه گفت: اگر احدي را داناتر از خود به كتاب خدا ميدانستم به نزد او ميرفتم؛ ابو عبدالرحمن سلمي كه يكي از قاريان بزرگ و مشهور قرآن است به وي گفت: علي چه؟! ابن مسعود پاسخ داد: آيا به نزد او نرفتم؟!1
ترديدي نيست كه اهل بيت طاهرين: عموماً داناترين مردم به كتاب خدا بودند.
شايد بهترين گواه اين ادّعا حديث شريف و متواتر ثقلين باشد كه پيوند آنان با قرآن را تا روز قيامت ناگسستني برشمرده و بر ملازمت آندو با هم تأكيد كرده است.
2 . ميراث علمي پيامبر (صلّي الله عليه وآله)
دومين منبع دانش ويژة اهل بيت (عليهم السلام) بيترديد ميراث علمي رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) است.
مطابق با باور بنيادين شيعه، آن حضرت همان گونه كه امور سياسي امّت را براي پس از خود مهمل نگذاشته و وصاياي لازم را فرموده، براي امور ديني و علمي آنان نيز چارهاي انديشيده و ميراثي گرانبها بر جاي نهاده است. اين ميراث علمي كه پاسخ همة مسائل مورد نياز مردم تا روز قيامت را در برميگيرد در زمان حيات پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به روشهاي گوناگون در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مجمع البيان، 6/54
اختيار وصي آن حضرت علي (عليه السلام) قرار گرفته، و پس از آن پيشواي بزرگ نسل به نسل به ساير اوصياي معصوم از امامان دوازدهگانه منتقل شده است.
از مجموع شواهد تاريخي و روايي چنين برداشت ميشود كه انتقال ميراث علمي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به علي (عليه السلام) به گونة شفاهي، و به پيشوايان پسين بنا بر ضرورت به گونة مكتوب صورت گرفته است.
پيشتر به ارتباط ويژه و گفتوگوهاي مستمر و رازگوييهاي طولاني پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و علي (عليه السلام) اشاره كرديم. تقريباً ترديدي نيست كه موضوع عمدة اين ارتباطها، گفتوگوها و رازگوييهاي مبارك انتقال ميراث علمي و ودايع ارزشمند نبوي بوده است.
اين حديث در منابع روايي شيعه مشهور است كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) پيش از درگذشت خويش براي علي (عليه السلام) هزار باب علم گشود كه از هر باب آن هزار باب ديگر گشوده ميشد.(1) برخي منابع روايي اهل سنّت نيز به اين حديث اشاره كردهاند.(2)
در رابطه با ساير امامان (عليهم السلام) نيز بايد گفت كه مطابق با روايات رسيده بخشي از ميراث علمي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به گونة شفاهي و سينه به سينه انتقال يافته، و حالت روايت امام از ائمّة پيشين تا رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) داشته
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . "عَلَّمَ رَسوُلُ الله (صلّي الله عليه وآله) عَليِّاً أَلْفَ بابٍ فَفَتَحَ لَهُ مِنْ كُلِّ بابٍ أَلْفَ باب"؛ براي اين مضمون نك: بصائر الدرجات، ص322؛ كافي، 1/297
2 . كنز العمال، 13/114؛ فتح الملك العلي، ص48؛ تفسير الرازي، 8/23؛ تاريخ الاسلام، 11/224
است. چنانچه از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه ميفرمود:
«حديث من حديث پدرم، و حديث پدرم حديث جدّم، و حديث جدّم حديث حسين، و حديث حسين حديث حسن، و حديث حسن حديث امير مؤمنان (عليه السلام) ، و حديث امير مؤمنان حديث رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) و حديث رسول خدا سخن خداي عزوجل است».(1)
به اين ترتيب، ميتوان گفت كه بسياري از احاديث امامان (عليهم السلام) چنين سندي را در تقدير دارد.
بخش ديگر اين ميراث گرانبها چنانچه گفته شد ماهيت مكتوب داشته است. اهل بيت (عليهم السلام) در روايات فراوان به اين بخش از دانش خود اشاره كردهاند و از صحيفهها و كتابهايي چون كتاب علي (عليه السلام) ، جفر، جامعه و مصحف فاطمه (عليها السلام) نام بردهاند. هر چند جزئيات اين كتب و صحف براي ما كاملاً معلوم نيست، امّا ميتوان گفت كه به طور قطع حاوي دانشي اصيل، ناب و گسترده بودهاند.
در منابع روايي اهل سنّت روايات متعدّدي نقل شده است كه وجود چنين ودايعي در نزد اهل بيت و به طور خاص علي (عليه السلام) را نفي ميكند.
اين روايات، گذشته از آنكه به طور قطع جعل شدهاند از آشنايي اهل سنّت با اين موضوع و مطرح بودن آن در زمان اهل بيت (عليهم السلام) حكايت دارند.
روايات صحيح و قابل اطميناني كه در دست است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافي، 1/53
بر وجود اين ميراث مكتوب پايميفشارند و خبر ميدهند كه در اين كتب و صحف تفصيل همة احكام شريعت و جزئيترين مسائل مربوط به حلال و حرام و اخبار حوادث آينده و مانند آن گرد آمده است.
بيترديد چنان سرماية علمي بينظيري ائمّة اهلبيت (عليهم السلام) را در جايگاهي ممتاز قرار ميدهد، و به گفتارها و ديدگاههاي مختلف آنان اعتباري بيش از پيش ميبخشد.
3 . الهام و تحديث
يكي ديگر از خاستگاههاي دانش اهل بيت (عليهم السلام) كه حالتي رازآلود و غير عادي دارد الهام و تحديث است. منظور از الهام و تحديث مطابق با روايات فراواني كه از طريق شيعه رسيده، گونهاي ارتباط با عالم غيب و شنيدن سخن فرشتگان است كه بدون هيچ ترديدي براي اين پيشوايان پاك الهي وجود دارد.
هر چند بايد توجّه داشت كه چنين الهام و تحديثي با نبوّت و دريافت وحي متفاوت است، و برخورداري اهل بيت (عليهم السلام) از آن به معناي پيامبر بودن آنان نيست.
در روايات شيعه به وجود تفاوت ميان نبي و محدَّث در دريافت پيام فرشتگان تأكيد شده است. متأسفانه برخي از اهل سنّت به اين موضوع نيز از زاوية انكار و استبعاد نگريستهاند و وجود چنين امكاني براي
اهل بيت (عليهم السلام) را برنتافتهاند.
اين در حالي است كه بر مبناي پارهاي روايات خود چنين امكاني را براي عمر ابن خطاب ثابت شمردهاند و از گفتوگوي فرشتگان با وي سخن گفتهاند!1
به هر حال، با توجّه به آيات فراواني كه بر گفتوگوي فرشتگان با انسانهاي شايسته و الهام به آنان در امّتهاي گذشته دلالت دارد، و نظر به چيزي كه اهل سنّت براي عمر ثابت ميپندارند، نميتوان وجود چنين امكاني را براي امامان معصوم: انكار يا استبعاد نمود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح مسلم، 7/115
عصمت از ديدگاه مذهب شيعه
عصمت در لغت به معناي بركنار بودن و نگهداشته شدن است، و در اصطلاح به معناي بركنار بودن از هرگونه گناه و خطا و نگهداشته شدن از هر كژي و انحراف در انديشه، گفتار و رفتار است كه از نگاه شيعه، براي پيامبران و اوصياي آنان ضروري است. مسألة عصمت را در ذيل دو عنوان بايد بررسي كرد:
1ـ عصمت پيامبران (عليهم السلام)
2ـ عصمت پيشوايان (عليهم السلام) .
1 . عصمت پيامبران (عليهم السلام)
يكي از مسائلي كه در رابطه با آنها اتفاق نظري به چشم نميخورد مسألة عصمت پيامبران (عليهم السلام) بوده است. البته بايد توجه داشت كه همة امّت بر عصمت پيامبران (عليهم السلام) نسبت به چيزهايي مانند كفر به خدا، دروغ عمدي و به طور كلّي گناهان كبيره اتّفاق نظر دارند. چراكه چنين گناهاني موجب فسق ميشود و خبر فاسق به اتّفاق حجّت نيست.
بنابراين، پرسش اين است كه آيا پيامبران (عليهم السلام) نسبت به گناهان صغيره نيز مانند گناهان كبيره عصمت دارند؟
اكثر اهل سنّت به اين پرسش چنين پاسخ ميدهند كه پيامبران (عليهم السلام) هرگز از روي عمد مرتكب اين دسته از گناهان نيز نميشوند، امّا امكان ارتكاب آنان از روي سهو و فراموشي وجود دارد.(1)
در برابر، شيعه بر آن است كه پيامبران (عليهم السلام) از مطلق گناهان معصوم هستند و با تقواي والاي خود و توفيق الهي هيچگاه از روي عمد يا سهو مرتكب گناه يا لغزشي نميشوند.(2)
آنچه منشأ اختلاف نظر شده ظاهر برخي آيات قرآني است كه بنابر برداشت برخي از اهل سنّت با عصمت آن فرستادگان الهي منافات دارد. مانند برخي آيات كه ظاهراً به نكوهش آدم (عليه السلام) ، يونس (عليه السلام) و برخي پيامبران ديگر ميپردازد.
بنا بر نظر شيعه، همة اين آيات قابل توجيه و تفسير هستند، و آنچه ما را به چنين توجيه و تفسيري واميدارد پيش از هر چيز خود قرآن كريم، و سپس حكم عقل است.
قرآن كريم در آيات فراواني به ستايش پيامبران پرداخته، و آنان را از فريب شيطان بركنار شمرده، و داراي ويژگيهاي اخلاقي بلندي دانسته كه معناي آن چيزي جز عصمت آنان نيست. يكي از آياتي كه ميتواند دليلي بر عصمت پيامبران به شمار آيد آية
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نك: شرح المواقف، 8/265
2 . نك: المسلك في اصول الدين، ص155
شريفهاي است كه ميفرمايد: (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ)1؛ يعني: «هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر براي آن كه به اذن خدا اطاعت شود».
روشن است كه اين قاعده اطلاق دارد، و همة پيامبران را دربرميگيرد. و ترديدي نيست كه لزوم اطاعت مطلق از پيامبران الهي با عصمت آنان ملازمه و ارتباط مستقيم دارد. زيرا ممكن نيست خداوند متعال كسي را كه ممكن است سهواً يا عمداً مرتكب معصيت و انحراف از مسير الهي شود براي اطاعت فرستاده باشد.
افزون بر اين آية شريفه، آيات فراواني وجود دارد كه ميتوانند براي اثبات عصمت پيامبران مورد استناد قرار گيرند.
به نظر ميرسد كساني كه با استناد به ظاهر برخي آيات در عصمت پيامبران الهي ترديد كردهاند از اين آيات كه به روشني عصمت آنان را اثبات مينمايد غفلت نمودهاند. حقيقت آن است كه استناد به يك آيه از قرآن كريم بايد با توجّه به ساير آيات آن انجام شود تا كار به برداشتهاي متعارض و نادرست نيانجامد.
ناگفته نماند كه روايات فراواني نيز در تأييد عصمت پيامبران، و تفسير و تأويل آيات نكوهش وارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نساء/64
شده است.(1)
گذشته از حكم نقل، اين يك حكم عقلي غير قابل ترديد است كه سفيران الهي بايد از هر گونه گناه و خطا مصون باشند تا دل به پيروي از آنان آرام گيرد و اطاعت از آنان نتايج زيانباري نداشته باشد.
اگر پيامبر معصوم نباشد هر زمان ممكن است كه در قول يا فعل خود به راه خطا رفته و گناهكار باشد، و اين به معناي عدم ضمانت كافي براي اطاعت از او خواهد بود كه با هدف از بعثت انبياء منافات دارد.(2)
نظر به اهمّيت اين موضوع است كه برخي عالمان برجستة شيعه و سنّي از ديرباز براي اثبات عصمت پيامبران قلم فرسودهاند و كتب و رسائلي نگاشتهاند.
از ميان عالمان شيعه ميتوان به سيد مرتضي (د.436ق) صاحب كتاب «تنزيه الأنبياء»، و از ميان عالمان اهل سنّت ميتوان به فخر رازي (د.606ق) صاحب كتاب «عصمة الأنبياء» اشاره نمود. اين دو فرزانه در اين دو كتاب با تفصيل به شبهات منكرين پاسخ دادهاند و با استناد به دلايل عقلي و نقلي فراوان عصمت پيامبران الهي را اثبات نمودهاند.
2 . عصمت ائمة اهل بيت (عليهم السلام)
يكي از باورهاي بنيادين شيعه كه به هيچ روي قابل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . به عنوان نمونه، نك: التوحيد، ص74؛ الخصال، ص399
2 . براي اين تقرير، نك: النافع يوم الحشر في شرح باب الحادي عشر، ص84
بازنگري نيست عصمت امامان دوازدهگانه است.
روايات فراواني وجود دارد كه نشان ميدهد خود اهل بيت (عليهم السلام) قائل به عصمت خويش بودهاند و اين نكتة بسيار مهمّي است. بدين معنا كه نبايد عصمت پيشوايان را باوري متأخّر پنداشت كه بركنار از آنان در ميان شيعيان به وجود آمده، و از اصالت تاريخي برخوردار نيست.
در احاديثي از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) وارد شده كه آن حضرت بر عصمت عترت خويش تأكيد فرموده است.(1) همچنين، از علي بن الحسين امام سجّاد (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
«كسي از ما امام نيست مگر آنكه معصوم باشد، و عصمت در آفرينش ظاهري نيست تا با آن شناخته شود، از اين رو امام ناگزير بايد مورد نص باشد». گفته شد: اي فرزند رسول خدا! معناي معصوم چيست؟ فرمود:
«معصوم كسي است كه به ريسمان خداوند كه همان قرآن است چنگ در زده، و اين دو تا روز قيامت از هم جدا نميشوند. امام به سوي قرآن دعوت ميكند و قرآن به سوي امام فراميخواند، و اين همان فرمودة پروردگار است كه اين قرآن به آنچه استوارتر است راه مينمايد».(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الأمالي، ص574 و679؛ عيون أخبار الرضا، 2/65
2 . معاني الأخبار، ص132
نيز، به سند صحيح از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه در ضمن حديثي فرمود:
«نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ وَنَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْيِ اللَّهِ وَنَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَي مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَمَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ».(1) يعني: «ما خزانهداران دانش خداوند و مترجمان امر او هستيم، ما گروهي معصوم هستيم، خداوند به طاعت ما دستور داده، و از نافرماني ما نهي نموده است، ما حجّت رساي خداوند بر هر كه زير آسمان و فراز زمين است هستيم».
از مجموع اين روايات و روايات فراوان ديگر چنين برداشت ميشود كه عصمت امام به دو حوزه مربوط ميشود:
حوزة فردي به اين معنا كه امام با برخورداري از صفاي درون و پاكي روح، از هرگونه كژي و نادرستي در پندار، گفتار و رفتار خود پيراسته است.
و حوزة اجتماعي يا تبليغي به اين معنا كه امام در تبليغ دين و تبيين احكام الهي از گناه و لغزش به دور است و فتوايش مطلقاً مطابق با احكام واقعي است.
خاستگاه عصمت ائمّه (عليهم السلام)
در رابطه با خاستگاه عصمت ائمّه از دو عنصر اساسي نميتوان غافل بود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافي، 1/269
يكي قابليت علمي و اخلاقي آنان،
و ديگري فاعليت و لطف بيكران الهي.
توضيح آنكه اهل بيت طاهرين: نظر به علم ويژه و اخلاق عظيم خود كه تحت تأثير تربيتي ممتاز و شخصيتي مستعد شكل گرفته است، مورد عنايت خاص و لطف بيكران الهي قرار گرفته، و از توفيق ويژه و امدادهاي غيبي پروردگار مهربان برخوردار گرديدهاند، و با برخورداري از اين دو عنصر ذاتي در جايگاه بلند عصمت قرار گرفتهاند.
بنابراين، بايد گفت كه عصمت ائمه توفيقي الهي است كه متناسب با قابليت و استعداد علمي و اخلاقي امامان به آنان اعطا شده است. و اين مطابق با سخن خداوند است كه ميفرمايد: (اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ)؛1 يعني: «خداوند بهتر ميداند كه رسالت خود را در كجا قرار دهد».
دلايل عصمت ائمّه (عليهم السلام)
پيش از هر چيز بايد توجّه داشت كه عصمت يك ويژگي دروني است كه از دسترس شناخت مردم عادي بيرون است. به ديگر سخن، عصمت چيزي نيست كه بر پيشاني كسي نوشته شده، يا بر ظاهر كسي نمايان باشد. از اين رو، شناخت فرد معصوم جز از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . انعام/124
خداوند متعال كه عالم به ظاهر و باطن است و جز از كسي كه با خداوند متعال ارتباط وحياني دارد ساخته نيست. از اين جا است كه دلايل عصمت ائمّه (عليهم السلام) را بايد در كلام خداوند و نصوص پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) جست.
روشنترين آياتي كه براي اثبات عصمت مورد استناد قرار گرفتهاند به قرار زيرند:
الف ـ آية تطهير: ( إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً( 1؛ يعني: «جز اين نيست كه خداوند اراده دارد تا هرگونه پليدي را از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند».
اين آية شريفه كه صريحاً خطاب به اهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نازل شده است، از روشنترين دلايل عصمت آنان به شمار ميرود.
حرف «إنّما» در صدر آيه از نظر لغوي به معناي حصر است، و اين مفهوم را مورد تأكيد قرار ميدهد كه از يك سو ارادة خداوند منحصر به زدودن پليدي است، و از سوي ديگر اختصاص به اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) دارد. بايد گفت كه منظور از ارادة خداوند نيز نميتواند ارادهاي تشريعي از سنخ ارادة مذكور در آية 3 سورة مائده باشد، كه ميفرمايد: ( ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . احزاب/33
نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ(.(1) زيرا در آن آيه منظور اين است كه خداوند متعال با تشريع احكام و حدود زمينة طهارت معنوي مردم را فراهم كرده است.
اما در آية تطهير به سختي ميتوان چنين مفهومي را برداشت كرد. زيرا اگر مراد از آن نيز زمينهسازي براي طهارت معنوي اهل بيت با تشريع احكام و حدود باشد اين پرسش مطرح ميشود كه آيا براي آنان احكام و حدود ويژهاي تشريع شده است؟!
روشن است كه احدي ادّعاي تشريع احكام و حدود اختصاصي براي اهل بيت را نكرده است، و چنين ادّعايي به هيچ روي قابل قبول نيست.
تشريع احكام و حدود مشترك ميان همگان نيز نميتواند متعلّق ارادة خداوند در آية تطهير باشد، زيرا با حرف «إنّما» كه دالّ بر اختصاص است منافات مييابد.
بنابراين، روشن است كه منظور از ارادة خداوند در اين آيه گونهاي ارادة تكويني است. يعني ارادة حتمي و عملي خداوند بر اين تعلّق گرفته است كه هر گونه پليدي را از اهل بيت بزدايد؛ چنانچه ميفرمايد: (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون(؛2 يعني: «كار خداوند جز اين نيست كه چون چيزي را اراده كند به او بفرمايد باش پس باشد».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مائده/6
2 .يس/82
از اينجا ميتوان دريافت كه ارادة خداوند در رابطه با اهل بيت (عليهم السلام) حتماً و عملاً تحقّق يافته است.
مراد از «رجس» نيز در لغت به معناي پليدي، پلشتي و هر چيز ناپاك و مورد نفرت طبع آدمي است، كه با توجّه به «ال» جنس در ابتداي آن همة انواع پليدي و ناپاكي از مادي و معنوي را در برميگيرد، و به روشني مفهوم گناه و خطا را شامل ميشود.
گواه اين ادّعا آيات فراواني است كه واژة «رجس» را در معناي گناه، خطا و به طور كلّي آلايش معنوي به كار بردهاند. مانند آيهاي كه ميفرمايد: {فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِْسْلامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَي الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ}(1) يعني: «هر كه خدا بخواهد تا او را راه نمايد سينهاش را براي اسلام ميگشايد، و هر كه بخواهد او را گمراه نمايد سينهاش را تنگ و گرفته ميگرداند آنچنان كه گويي به آسمان بالا ميرود؛ اينگونه خداوند رجس را بر كساني قرار ميدهد كه ايمان نميآورند».
شيعه با توجّه به اطلاق همين واژه، و كاربرد آن در آيات ديگر برآن است كه اهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به ارادة حتمي و تكويني خداوند از همة گناهان و رذائل نفساني پاك و پيراستهاند.
آنچه بيگمان اين برداشت استوار را تأييد ميكند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . انعام/125
ذيل آية شريفه است كه با تأكيد خاصّي ميفرمايد:
(وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (1؛ و اين به روشني همان عصمتي است كه شيعه براي اهل بيت ثابت ميشمارد.
پاسخ به يك شبهه
مهمترين پرسشي كه در ذيل آية تطهير مطرح شده آن است كه مصاديق اهل بيت (عليهم السلام) كه خداوند ارادة تطهير آنان را دارد چه كسانياند؟ برخي از اهل سنّت در پاسخ به اين پرسش پا از گليم انصاف بيرون نهادهاند و با غفلت يا تغافل چشم خود را به روي حقيقت بستهاند. برخي از اينان اهل بيت مذكور در آيه را به معناي زنان پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ، و برخي ديگر به معناي همة خويشان و وابستگان آن حضرت برشمردهاند. ما در اينجا پندار اين دو گروه را به اختصار بررسي ميكنيم:
1. آيا منظور از اهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) همسران آن حضرتاند؟
كساني كه منظور از اهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را همسران آن حضرت ميپندارند به وحدت سياق آية شريفه با قبل و بعد آن كه به روشني خطاب به همسران پيامبر (صلّي الله عليه وآله) است، استدلال ميكنند و ميگويند از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . احزاب/33
آنجا كه پيش و پس آية تطهير، سخن خداوند با زنان آن حضرت بوده ناگزير اين آيه نيز سخن با همانان است!
در پاسخ به اين شبهه بايد گفت كه اگر آية تطهير واقعاً جزئي از آيهاي باشد كه خطاب به همسران پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نازل شده مدّعاي مذكور قابل پذيرش خواهد بود. امّا حقيقت آن است كه چينش آيات قرآن به هيچ روي با ترتيب و شأن نزول آنها ملازمهاي ندارد، و بعدها به دستور پيامبر (صلّي الله عليه وآله) يا به احتمال زياد اجتهاد صحابه صورت گرفته است.
به ديگر سخن، آنچه ميتواند با عنوان وحدت سياق، قرينهاي براي فهم معناي آيات به شمار رود، ترتيب واقعي و تعاقب نزول آيات است نه ترتيب اعتباري و تعاقب نگارش در تدوين قرآن.
در اين آيه نيز به اعتراف همة مفسّران و مورّخان اسلامي، و مطابق با روايات و احاديث فراوان، بخش مربوط به اهل بيت شأن نزولي كاملاً جدا و مشخّص داشته، و با شأن نزول آيات پيش و پس، و اساساً همسران پيامبر (صلّي الله عليه وآله) مرتبط نبوده است. لذا، آية تطهير را بايد به صورت كاملاً جداگانه و بدون توجّه به آيات پيش و پس بررسي كرد.
2 . آيا منظور از اهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) عموم خويشان
آن حضرتاند؟
كساني كه چنين ديدگاهي دارند به سخن زيد بن ارقم استناد ميكنند كه معتقد بود اهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) اصل و خويشان پدري اويند كه صدقه بر آنان حرام شده است.(1)
امّا بايد توجّه داشت كه چنين استنادي استناد به سخن صحابي در برابر سخن پيامبر (صلّي الله عليه وآله) است. چراكه شخص پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در احاديث متعدّدي اهل بيت خويش و مصاديق حقيقي آية تطهير را معرّفي فرموده است.
برجستهترين نمونة اين احاديث حديث شريف كساء (= ردا) است كه ميتوان آن را از طريق شيعه و اهل سنّت متواتر دانست.
در اين حديث شريف آمده است كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) علي (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام) را به خود نزديك نمود و در برابر خويش نشاند، و سپس حسن و حسين8 را بر زانوهاي خود جاي داد. آنگاه جامه يا كسايي را بر آنان كشيد و خطاب به آنان آية تطهير را تلاوت نمود و فرمود: «اَللَّهُمّ هؤُلاءِ أَهْلُ بَيْتي وَأَهْلُ بَيْتي أَحَقّ»؛ يعني: خداوندا! اينان هستند اهل بيت من، و اهل بيت من سزاوارترند.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مسند احمد، 4/367؛ صحيح مسلم، 7/123
2 . مسند احمد، 4/107، 1/331؛ صحيح مسلم، 7/130
در روايت ديگري تأكيد شده كه آية تطهير در همان زمان نزول يافته، و جالبتر آنكه امّسلمه يكي از همسران پيامبر (صلّي الله عليه وآله) كه آن هنگام در خانه حاضر بوده، از آن حضرت پرسيده است كه آيا وي جزو آنان نيست؟ امّا پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ضمن ستايش او به نيكي، به پرسش مذكور پاسخ منفي داده است.(1)
انس بن مالك نيز روايت كرده است كه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) تا شش ماه براي نماز صبح بر خانة فاطمه (عليها السلام) ميگذشت و ندا ميداد: نماز اي اهل بيت! «جز اين نيست كه خداوند اراده دارد تا هرگونه پليدي را از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند».(2)
به نظر ميرسد پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) با اين كار سعي داشته است كه اهل بيت خود و مصداق حقيقي آية تطهير را به مردم معرّفي فرمايد و با تكرار اين كار تا شش ماه پس از نزول آيه عملاً اين مفهوم را جا بياندازد.
بنابراين، كاملاً روشن است كه منظور از اهل بيت در آية شريفة تطهير نه همسران پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و نه عموم خويشان او، بلكه علي، فاطمه، حسن، حسين: و به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مسند احمد، 6/292؛ سنن ترمذي، 5/30 و 328؛ مستدرك، 2/416
2 . مسند احمد، 3/259 و 285؛ سنن ترمذي، 5/31
تبع آنان ساير امامان معصوم از فرزندان حسين (عليه السلام) هستند.
بـ ـ آية ابتلاء: (وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ).(1)
در اين آية شريفه گزارش ميشود كه خداوند، ابراهيم پيامبر (عليه السلام) را به امتحانهاي دشواري آزموده، و چون آن حضرت از آن آزمونهاي الهي سربلند درآمده خداوند وي را به مقام امامت بر مردم نصب فرموده است.
ابراهيم (عليه السلام) به دنبال پيروزي در آزمونهاي الهي و انتصاب به مقام امامت، از خداوند متعال مسألت مينمايد كه برخي از فرزندانش را نيز به مقام مذكور نائل نمايد، و خداوند متعال در پاسخ به اين تقاضا تأكيد ميفرمايد كه عهد او يعني امامت به ستمكاران نميرسد.
اين آيه را نيز بايد از روشنترين دلايل عصمت امامان (عليهم السلام) برشمرد. براي درك اين مفهوم بايد توجّه نمود كه خداوند در آية مذكور صريحاً امامت را از كساني كه متّصف به صفت «ظالم» باشند نفي فرموده است.
از سوي ديگر نگرش به آيات قرآني اين باور را به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره/124
دست ميدهد كه «ظلم» مفهومي گسترده دارد و همة انواع ظلم از ظلم به خدا، مردم و خويش را در برميگيرد.
طبيعي است كه هر گناه يا لغزش كوچك يا بزرگي به نوبة خود گونهاي ظلم به شمار ميرود و كسي كه به هر ميزان و شكلي مرتكب گناه يا لغزش ميشود ميتواند مصداق «ظالم» باشد. لذا طبيعي است كه بنابر آية ابتلاء تنها كسي شايستة تصدّي مقام امامت است كه از هرگونه گناه و لغزشي پيراسته، و در هيچ زماني به صفت ظلم آلوده نشده باشد.
هر چند ممكن است گفته شود كسي كه در گذشته ظالم بوده و اكنون از ظلم خويش توبه كرده است مصداق ظالم نيست، امّا بايد توجّه داشت كه قدر مسلّم و متيقّن غير ظالم كسي است كه هيچگاه ظالم نبوده، و به گناه و پليدي آلوده نشده باشد.
بيگمان تنها مصداق بارز و قابل ذكر چنين كساني اهل بيت پاك پيامبر (صلّي الله عليه وآله) هستند، كه هيچگاه به ظلم
و پليدي آلوده نشدهاند، و شيعه با توجّه به همين آيه
بر عصمت آنان پاي ميفشارد.
صاحب تفسير الميزان به نقل از برخي اساتيد خود استدلال جالبي را براي اثبات اختصاص امامت به كسي كه هرگز در گذشته و حال ظالم نبوده آورده است كه در اينجا مجال طرح آن نيست.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ر.ك: الميزان في تفسير القرآن، 1/274
جـ ـ آية اطاعت: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَْمْرِ مِنْكُمْ (.(1)
اين آية شريفه نيز به روشني بر عصمت اولي الأمر (= پيشوايان) دلالت ميكند. زيرا بر ضرورت اطاعت از آنان در رديف اطاعت از خدا و پيامبر (صلّي الله عليه وآله) تأكيد مينمايد، و ضرورت اطاعت با ضرورت عصمت پيشوايان ملازمه دارد.
روشن است كه خداوند حكيم هيچگاه به اطاعت از كساني كه ممكن است خواسته يا ناخواسته به گناه و بدي فرمان دهند امر نميكند.
به سخن ديگر، اگر اطاعت از كساني كه ممكن است مرتكب گناه و بدي شوند واجب باشد، به هنگام گناه و بدي كه مورد نهي خداوند است پيروي از آنان كه مورد امر الهي است به ارتكاب گناه و بدي ميانجامد، و اين به معناي تعارض امر و نهي خداوند خواهد بود كه ممكن نيست. بنابراين، اوليالأمر ضرورتاً بايد از گناه و بدي مصون باشند؛ و اين همان چيزي است كه شيعه براي ائمة اهل بيت (عليهم السلام) ثابت ميشمارد.
جالب است كه فخر رازي (د.606ق) يكي از مفسّران معروف اهل سنّت با اين برداشت شيعه از آية اطاعت همداستان است و اقرار دارد كه اين آيه، به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نساء/59
روشني دليل بر عصمت اولي الأمر است، امّا با شيوهاي كه ميتوان نام آن را تعصّب يا مغالطه نهاد، به سادگي ادّعا ميكند كه اين «اولي الأمرِ معصوم» نميتوانند افراد خاصّي از امّت باشند! چراكه اطاعت از افراد خاصّي از امّت متوقّف بر شناخت آنهاست و شناخت چنين افرادي در اين زمان براي ما ممكن نيست!
بنابراين، منظور از اولي الأمر، كه عصمتشان از اين آية شريفه ثابت است، كسي جز اهل حلّ و عقد (=عموم صاحبنظران) نميتواند باشد و اين دليل بر حجيت اجماع امّت است!1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . التفسير الكبير، 10/144. عين عبارات او اين است: اعلم أن قوله : (و أولي الأمر منكم( يدل عندنا علي أن إجماع الأمة حجة ، و الدليل علي ذلك أن الله تعالي أمر بطاعة أولي الأمر علي سبيل الجزم في هذه الآية و من أمر الله بطاعته علي سبيل الجزم و القطع لا بد و أن يكون معصوما عن الخطأ ، إذ لو لم يكن معصوما عن الخطأ كان بتقدير إقدامه علي الخطأ يكون قد أمر الله بمتابعته ، فيكون ذلك أمرا بفعل ذلك الخطأ و الخطأ لكونه خطأ منهي عنه ، فهذا يفضي إلي اجتماع الأمر و النهي في الفعل الواحد بالاعتبار الواحد ، و انه محال ، فثبت أن الله تعالي أمر بطاعة أولي الأمر علي سبيل الجزم ، و ثبت أن كل من أمر الله بطاعته علي سبيل الجزم وجب أن يكون معصوما عن الخطأ ، فثبت قطعا أن أولي الأمر المذكور في هذه الآية لا بد و أن يكون معصوما ، ثم نقول : ذلك المعصوم إما مجموع الأمة أو بعض الأمة ، لا جائز أن يكون بعض الأمة ؛ لأنا بينا أن الله تعالي أوجب طاعة أولي الأمر في هذه الآية قطعا ، و إيجاب طاعتهم قطعا مشروط بكوننا عارفين بهم قادرين علي الوصول إليهم و الاستفادة منهم ، و نحن نعلم بالضرورة أنا في زماننا هذا عاجزون عن معرفة الامام المعصوم ، عاجزون عن الوصول إليهم ، عاجزون عن استفادة الدين و العلم منهم ، و إذا كان الأمر كذلك علمنا أن المعصوم الذي أمر الله المؤمنين بطاعته ليس بعضا من أبعاض الأمة ، و لا طائفة من طوائفهم . و لما بطل هذا وجب أن يكون ذلك المعصوم الذي هو المراد بقوله : (و أولي الأمر( أهل الحل و العقد من الأمة ، و ذلك يوجب القطع بأن إجماع الأمة حجة!!
ناگفته پيداست كه چنين تفسيري از آيه كه بر خلاف ظاهر آن و حكم عقل به نظر ميرسد، مصداق برجستة تفسير به رأي و زير پا نهادن منطق و انصاف است.
اين مفسّر گرامي، حتّي به خود زحمت آن را نداده است كه توضيح دهد: با وجود احاديث فروان نبوي مانند حديث ثقلين كه به شناساندن اهل بيت (عليهم السلام) و تأكيد بر عصمت آنان پرداخته است، بر چه اساسي و به كدامين دليل شناخت معصومين در اين زمان براي ما ممكن نيست؟!
حقيقت اين است كه دور زدن مسائل و چشم بستن به روي آنها به جاي روبه رو شدن و پاسخ دادن به آنها شيوهاي غير علمي و غير قابل قبول است كه برازندة عالمان مسلمان نيست.
دـ حديث ثقلين؛ اين حديث شريف به دو گونه بر عصمت ائمّة اهل بيت (عليهم السلام) دلالت ميكند:
يكي بدين گونه كه بر پيوند جاودان آنان با قرآن كريم پاي ميفشارد،
و ديگري بدين سان كه پيروي از آنان را ضامن هدايت و عدم گمراهي امّت برميشمارد.
روشن است كه قرآن كريم وحي الهي، و از
هرگونه كژي و ناراستي بركنار است. لذا طبيعي است كه اهل بيت (عليهم السلام) نيز براي آنكه از آن جدا نشوند و پيوندي ناگسستني داشته باشند ناگزير بايد از هرگونه كژي و ناراستي بركنار باشند. زيرا روشن است كه هر زمان مرتكب كژي و ناراستي شوند ديگر همراه قرآن نخواهند بود.
از اين گذشته، پيروي از اهلبيت (عليهم السلام) كه در اين حديث متواتر ضامن هدايت و عدم گمراهي امّت معرّفي شده، تنها در صورتي ضامن هدايت و عدم گمراهي امّت خواهد بود كه آنان هيچگاه به گناه و بدي آلوده نشوند و به كژي و ناراستي فرمان ندهند. وگرنه روشن است كه پيروي از آنان ضامن هدايت و عدم گمراهي نخواهد بود بلكه به گمراهي و تباهي امّت نيز منجر خواهد شد.