بخش 6

مهم‌ترین دیدگاه‌های خاص شیعه کدام است؟ بخش یکم، دیدگاه‌های بنیادین آثار مودّت اهل بیت (علیهم السلام)


118


مهم‌ترين ديدگاه‌هاي خاص شيعه كدام است؟

اين ديدگاه‌ها را در دو بخش بايد بررسي كرد: يك بخش ديدگاه‌هاي اصولي‌تر كه با مباني انديشة شيعي ارتباط مستقيم دارند و مي‌توان آن‌ها را در ميان مباني مذهب شيعه نيز قرار داد،

بخش ديگر ديدگاه‌هاي فرعي و فقهي كه نسبت به ديدگاه‌هاي ديگر از حسّاسيت كمتري برخوردارند. مي‌توان از ديدگاه‌هاي بخش نخست به ديدگاه شيعه دربارة مودت اهل بيت (عليهم السلام) و عدالت صحابه، و از ديدگاه‌هاي بخش ديگر به ديدگاه شيعه دربارة تقيه، ازدواج موقت و برخي جزئيات مربوط به وضو، نماز واذان اشاره نمود.

بخش يكم، ديدگاه‌هاي بنيادين

1. مودت اهل بيت (عليهم السلام) و برائت از دشمنان آنان

مودت در لغت به معناي دوست داشتن و در كاربردهاي قرآني به معناي علاقة ذاتي و پيوند ريشه‌دار آمده است.


119


يكي از مواردي كه شيعه بر آن تأكيد مي‌كند مودت اهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) مي‌باشد.

هر چند بايد گفت كه اين باور اسلامي في الجمله مورد اتّفاق نظر شيعه و اهل سنّت است، و به حق مي‌تواند يكي از مشتركات مهمّ و قابل توجّه همة مسلمانان و بستري مناسب براي تقريب مذاهب اسلامي به شمار رود. جز آن‌كه اهل سنّت منظور از «قربي» را مانند «اهل بيت» همة خويشان پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و نه صرفاً ائمة معصومين: از عترت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) مي‌پندارند.

به هر تقدير، ريشة اين باور مشترك را مي‌توان در قرآن و سنت جست و جو كرد.

الف ـ مودت اهل بيت (عليهم السلام) در قرآن

در قرآن آيه‌اي است كه به صراحت بر ضرورت مودت و دوستداري خويشان پيامبر (صلّي الله عليه وآله) پاي مي‌فشارد، و آن آية 23 سورة شوري است كه مي‌فرمايد: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي (. يعني: «بگو از شما مزدي بر رسالت نمي‌خواهم به جز مودت نسبت به خويشان».

به راستي اين چگونه مودتي است كه از نگاه قرآن مزد رسالت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به شمار رفته است؟!

و اين خويشان كيانند كه مودت‌شان از اين اهمّيت برخوردار است و چنين عنوان خطيري دارد؟!

منابع تفسيري، تاريخي و روايي شيعه و اهل سنّت


120


مراد از خويشان را عترت و اهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) معرّفي كرده‌اند؛ همانان كه پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) بارها آنان را چون خويشتن خواند و مردمان را از آزارشان نهي فرمود.

احمد بن حنبل،(1) بخاري،(2) ترمذي،(3) نسائي4 و ديگران5 روايت كرده‌اند كه منظور از «قربي» در آية مودّت، آل محمّد (صلّي الله عليه وآله) هستند.

ابن عباس در خبري مي‌گويد: هنگامي كه اين آيه نازل شد، مردم گفتند: اي رسول خدا! اين خويشان شما كه مودت آنان بر ما واجب گرديده است چه كساني هستند؟ فرمود: علي، فاطمه و فرزندانشان.(6)

طبيعي است كه مقصود از قربي نيز مانند اهل بيت نمي‌تواند همة خويشان پيامبر (صلّي الله عليه وآله) باشد؛ چراكه در ميان آنان كساني به چشم مي‌خورند كه با توجّه به عمل‌كرد نادرستشان به سختي مي‌توان به آنان علاقه‌مند بود.

اين حقيقتي قابل درك است كه نمي‌توان مودّت و دوست داشتن كسي را صرفاً با اتكا به خويشاوندي او با پيامبر (صلّي الله عليه وآله) واجب، و مزد رسالت دانست.

بني‌عباس با تكيه بر همين خويشاوندي با پيامبر (صلّي الله عليه وآله)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مسند احمد، 1/286

2 . صحيح بخاري، 4/154 و 6/37

3 . سنن ترمذي، 5/54

4 . سنن نسائي، 6/ 453

5 . جامع البيان، 25/31

6 . نظم درر السمطين، ص23؛ مجمع الزوائد، 7/103و 9/186؛ معاني القرآن، 6/310


121


به قدرت رسيدند و با وجود همين خويشاوندي صحنه‌هاي تاريكي را در تاريخ اسلامي به نمايش گذاشتند.

برخي از دشمنان سرسخت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در مكه نيز از خويشاوندان نزديك آن حضرت بودند. در رأس آنان مي‌توان به ابو لهب اشاره كرد كه عموي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بود، اما در نكوهش او صريحاً آيات، بلكه سورة كاملي نازل شد.

بنابر اين، صحيح آن است كه منظور از قربي را همان عترت معصوم پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و ائمّة اهل بيت (عليهم السلام) بدانيم و به اين قدر متيقّن بسنده كنيم.

ب ـ مودت اهل بيت (عليهم السلام) در سنت

از جمله مستندات شيعه براي وجوب مودت اهل بيت (عليهم السلام) احاديث نبوي است. احاديثي چون: «عنوان صحيفة مؤمن حب علي بن أبي‌طالب است»؛1 و «اگر مردم بر حب علي بن أبي‌طالب جمع مي‌شدند خداوند آتش را نمي‌آفريد»،(2) نمونه‌هايي از اين احاديث هستند.

عبدالله بن مسعود روايت كرده است كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمود: «آن‌كه گمان كرده به من و آنچه آورده‌ام مؤمن است در حالي كه علي را دوست نمي‌دارد، دروغگوست و مؤمن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ينابيع المودة ،2/78

2 . المناقب خوارزمي، ص 68؛ القندوزي ، ينابيع المودة ، 2/290


122


نيست».(1)

و ابوذر از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) روايت كرده است كه در ضمن حديثي فرمود: «حبّ علي ايمان و بغض او نفاق و نگاه به او رأفت و مودت‌اش عبادت است».(2)

مشهور است كه صحابه در زمان پيامبر (صلّي الله عليه وآله) منافقان را با نفرت‌شان از علي (عليه السلام) مي‌شناختند.(3) اين امر مبتني بر سخن پيامبر (صلّي الله عليه وآله) دربارة علي (عليه السلام) بود كه تأكيد مي‌فرمود جز مؤمن آن حضرت را دوست نمي‌دارد و جز منافق از او بيزاري نمي‌جويد.(4)

در رابطه با محبّت فاطمه (عليها السلام) و امام حسن و امام حسين8 نيز احاديث فراواني رسيده است. به عنوان نمونه، از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود: «فاطمه بانوي زنان بهشت است».(5)

و فرمود: «فاطمه پارة تن من است هر كه او را به خشم آورد من را به خشم آورده است».(6)

و فرمود: «هر كه حسن و حسين را دوست بدارد من را دوست داشته، و هر كه آن دو را دشمن دارد من را دشمن داشته است».(7)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المناقب خوارزمي، ص66

2 . كشف الغمة ، 1/92

3 . سنن ترمذي، 5/298

4 . مسند احمد، 1/95،1/128؛ سنن ترمذي، 5/306

5 . مسند احمد، 3/80، 5/391؛ صحيح بخاري، 4/209

6 . صحيح بخاري، 4/210

7 . مسند احمد، 2/288، 2/440


123


احاديث فراواني كه با چنين مضاميني وارد شده‌اند، همگي مودت اهل بيت (عليهم السلام) را واجب مي‌شمارند. تولي و تبري كه در مذهب شيعه مطرح است چيزي جز همين نيست. شيعه در عمل به همين آية مودّت و احاديث نبوي كساني كه به اهل‌بيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) محبت مي‌ورزند را دوست مي‌دارد و از كساني كه بناي دشمني با آنان نهاده‌اند بيزار است.

پس تولي و تبري در ميان شيعه نه يك ابراز احساسات سطحي و عواطف شخصي، كه يك موضع‌گيري عبادي و سياسي است، كه ريشه در كتاب خدا و سنت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) دارد.

آثار مودّت اهل بيت (عليهم السلام)

نقش دوست داشتن در زندگي انسان بسيار تعيين‌كننده و تأثير گذار است.

مهم‌ترين ويژگي محبّت آن است كه انديشه، گفتار و كردار محب را تحت تأثير قرار مي‌دهد و مسير حركت او را مشخّص مي‌كند و وي را به محبوب مانند مي‌سازد. لذا مي‌بينيم كسي كه دوستدار دنيا است دنيايي، و كسي كه دوستدار خداوند است خدايي زندگي مي‌كند.

قرآن‌كريم با اشاره به اين واقعيت مي‌فرمايد:(وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ


124


وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه(؛1 يعني: «برخي مردم غير از خدا انبازاني مي‌گيرند كه آنان را مانند خدا دوست مي‌دارند، در حالي كه ايمان آورندگان بيشترين دوست داشتن را نسبت به خدا دارند».

و در آية ديگري دربارة آثار و لوازم دوست داشتن مي‌فرمايد: ( قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ(؛2 يعني: «(اي پيامبر!) بگو اگر مرا دوست مي‌داريد از من پيروي كنيد تا خدا شما را دوست بدارد».

معناي اين آيه آن است كه دوست داشتن پيامبر (صلّي الله عليه وآله) زماني ثمربخش خواهد بود كه به پيروي از آن حضرت بيانجامد.

تبعاً دوست داشتن اهل بيت (عليهم السلام) نيز از اين قاعده مستثنا نيست و بايد پيروي از راه و روش آنان را در پي داشته باشد. بي‌ترديد تنها چنين دوست داشتني است كه مزد رسالت است، و به تعبير زيباي اهل بيت (عليهم السلام) «آيا دين جز چنين دوست داشتني است»؟!3

در اين‌جا لازم است به نكتة بسيار مهمّي اشاره كنيم و آن‌ اين‌كه متأسفانه برخي شيعيان ساده‌دل، به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقرة/165

2 . آل عمران/31

3 . اشاره به حديث زيبا و ژرف: "وَ هَلِ الدّين إِلاّ الْحُبّ"؟! (المحاسن، 1/263؛ كافي، 8/80)


125


دليل عدم برداشت صحيح از محبّت اهل بيت (عليهم السلام) و عدم آگاهي كامل از مفهوم تشيع، از حيث نظري گرفتار گونه‌اي كژ ‌فهمي و ديدگاه‌هاي خرافي و از حيث عملي دچار گونه‌اي سستي، ولنگاري و كژ رفتاري شده‌اند.

نمونه‌هايي از اين انحراف خطرناك كه گاهي در قالب غلو، زياده‌گويي و افسانه‌سرايي دربارة اهل بيت (عليهم السلام) ، و گاهي در قالب رفتارهاي خشن و جنون‌آميز با نام عزاداري و ابراز ارادت به ساحت اهل بيت (عليهم السلام) بروز مي‌كند، واقعاً چهرة زيبا و دوست‌داشتني تشيع را در ديدة بسياري از اهل سنّت و حتّي غير مسلمانان به چهره‌اي زشت و منفور تبديل كرده و بهانه‌اي بزرگ به دست بهانه‌جويان داده است. تا جايي كه همواره يكي از محورهاي تبليغاتي وهابيان عليه تشيع، همين كژفهمي‌ها و كژ رفتاري‌هاي عوامانة اين دسته از شيعيان بوده است.

متأسفانه اينان، به دليل ذهنيت بي‌پايه و تلقّي ساده‌انگارانه‌اي كه از مفاهيم بلندي چون ولايت و شفاعت داشته‌اند، به غلط مي‌پندارند كه اعتقاد به ولايت اهل بيت (عليهم السلام) براي نجات از آتش دوزخ بسنده است و محبّت آنان طرفه اكسيري است كه هر آلايشي را مي‌زدايد و با وجود شفاعت آنان جاي نگراني بر


126


هيچ گناهي نيست!

زيرا به زعم اينان، هر كس هر اندازه گناه كرده باشد، چنان‌چه تنها يك قطره اشك در سوگ امام حسين (عليه السلام) يا ساير اهل بيت (عليهم السلام) بريزد، همة گناهانش آمرزيده و بهشت بر او واجب خواهد شد!!1

در حالي كه چنين نگرشي به روشني با آموزه‌هاي اصيل شيعي و معارف بلند اهل بيت (عليهم السلام) ناسازگار است و حتّي مي‌توان آن را با پندار شگفت مسيحيان دربارة عيسي (عليه السلام) مقايسه كرد!2

چنان‌چه اشاره شد، حق آن است كه محبّت اهل‌بيت (عليهم السلام) با اطاعت آنان ملازمه دارد و «شيعة» حقيقي كسي است كه با آن بزرگواران در گفتار و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . البته لازم به ذكر است كه رواياتي با اين مضامين در برخي منابع حديثي شيعه به چشم مي‌خورد، امّا جاي ترديد نيست كه به فرض صحّت اين دسته احاديث، مراد آن‌ها از قطرة اشكي كه به آمرزش الهي مي‌انجامد قطرة اشكي است كه از سر معرفت به شخصيت اهل بيت (عليهم السلام) و محبّت ريشه‌دار آن‌ها ريخته ‌شود، نه از سر احساسات زودگذر سطحي و صرفاً تحت تأثير فضاي خاصّ مجلس و يا حتّي ترحّم بر اهل بيت (عليهم السلام) ! روشن است كه اشك عارفانه، پرده از دروني پاكيزه و مستعد براي رستگاري بر مي‌گيرد و تنها از اتصالي عملي و حقيقي به اهل بيت (عليهم السلام) حكايت دارد و عصارة ايماني راسخ و عملي صالح است. لذا در تعبيري دقيق مي‌توان گفت: چنين قطرة اشكي، نه عامل آمرزش كه كاشف از آن است! و اين نكته ظريفي است.

2 . مسيحيان بر آنند كه ايمان به مسيح 7 براي نجات بندگان كفايت است و اساساً وي به صليب كشيده شد تا گناهان همگان تا روز قيامت آمرزيده شود! براي آشنايي با اين ديدگاه سخيف، نگاه كنيد به: أضواء علي المسيحية، ص71


127


رفتارشان «مشايعت» كند.

افزون بر آياتي كه مورد اشاره قرار گرفت، احاديث فراواني در تأييد اين نكته از ناحية اهل بيت (عليهم السلام) رسيده است، تا جايي كه شيخ صدوق ( كتابي در اين باره با عنوان «صفات الشيعة» نگاشته و ويژگي‌هاي شيعة حقيقي از ديدگاه اهل بيت (عليهم السلام) را گرد آورده است. به عنوان نمونه، وي با سند خود از جابر جعفي نقل كرده است كه گفت:

امام باقر (عليه السلام) به من فرمود: اي جابر! آيا كسي كه مذهب تشيع را اختيار نموده به همين بسنده كرده است كه ادّعاي محبّت ما اهل بيت را دارد؟!

به خدا سوگند شيعة ما نيست مگر كسي كه تقواي الهي داشته باشد و فرمان‌بردار خداوند باشد.

شيعيان ما جز با فروتني و افتادگي و امانت‌داري و بسيار ياد خدا كردن و روزه و نماز و نيكي با پدر و مادر و رسيدگي به همسايگانِ نيازمند و رسيدگي به گرفتاران و بدهكاران و يتيمان و راستگويي و تلاوت قرآن و دوري از بدزباني با مردم شناخته نمي‌شدند و در كارها مورد اعتماد مردمِ خود بودند.

جابر گفت: اي پسر رسول خدا! ما كسي را با اين اوصاف نمي‌شناسيم! آن حضرت فرمود:

اي جابر! راه‌هاي گوناگون تو را از راه به در نكند! آيا همين كافي است كه كسي بگويد:

من علي (عليه السلام) را دوست و به ولايت او باور دارم؟! حتّي اگر بگويد: من دوست‌دار رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) هستم، با


128


آن‌كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) از علي (عليه السلام) بهتر است، در صورتي كه از روش آن حضرت پيروي و به سنّت وي عمل نكند محبّت‌اش به او سودي نمي‌رساند. بنابراين تقوا پيش گيريد و براي آن‌چه نزد خداست عمل كنيد! زيرا خداوند با احدي خويشاوندي ندارد.

محبوب‌ترين و گرامي‌ترين بندگان نزد خداوند كسي است كه پرهيزكارتر باشد و بيشتر فرمان او را ببرد.

اي جابر! هيچ بنده‌اي به خداوند بلندمرتبه تقرّب نمي‌يابد مگر با فرمان‌برداري.

ما برات رهايي از آتش نداريم و هيچ كسي از شما بر خداوند حجّتي ندارد.

هر كس مطيع خداوند باشد دوست ماست و هر كس نافرماني خداوند بكند دشمن ماست و به ولايت ما جز با عمل و پرهيزكاري نمي‌توان دست يافت.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن بابويه، صفات الشيعة، ص11: عن جابر الجعفي قال قال أبو جعفر7 يا جابر يكتفي من اتخذ التشيع يقول بحبنا أهل البيت ، فوالله ما شيعتنا إلا من اتقي الله وأطاعه ، وما كانوا يعرفون إلا بالتواضع والتخشع وأداء الأمانة وكثره ذكر الله والصوم والصلاة والبر بالوالدين والتعهد للجيران من الفقراء وأهل المسكنة والغارمين والأيتام وصدق الحديث وتلاوة القرآن وكف الألسن الناس إلا من خير وكانوا امناء عشائرهم في الأشياء قال جابر: يا بن رسول الله ما نعرف أحدا بهذه الصفة فقال لي يا جابر لا تذهبن بك المذاهب حسب أن يقول أحب عليا صلوات الله عليه وأتولاه فلو قال إني أحب رسول الله (صلّي الله عليه وآله) و رسول الله خير من علي ثم لا يتبع سيرته ولا يعمل بسنته ما نفعه حبه إياه شيئا فاتقوا الله واعملوا لما عند الله ، ليس بين الله وبين أحد قرابة أحب العباد إلي الله وأكرمهم اتقاهم له وأعملهم بطاعته يا جابر ما يتقرب العبد إلي الله تبارك وتعالي إلا بالطاعة ، ما معنا براءة النار ولا علي الله لأحد منكم حجة ، من كان لله مطيعا فهو لنا ولي ومن كان لله عاصيا فهو لنا عدو ولا تنال ولايتنا بالعمل والورع.


129


اين حديث كه از شيوايي و صراحت خاصّي برخوردار است و احاديث فراوان ديگري كه بر اين مضمون پاي مي‌فشارند، ما را به اين نكته رهنمون مي‌شوند كه تشيع حقيقي از دو عنصر بنيادين تشكيل شده و آن دو همانا «اعتقاد نظري» به اهل بيت (عليهم السلام) و «اطاعت عملي» از آنان است.

از اين رو، شايسته به نظر مي‌رسد كه «معتقدان» به ولايت اهل بيت (عليهم السلام) و كساني كه «محبّت» آن پيشوايان الهي را در دل مي‌يابند، راه «عمل» به رهنمودهاي آنان را در پيش گيرند و به پشتوانة «عقيده» از زير بار «عمل» شانه خالي نكنند و مسئوليت سنگين شيعه بودن و التزام به لوازم آن را درك نمايند و با سستي و كوتاهي خود در رعايت احكام اسلامي بهانه به دست مخالفان مذهب اهل‌البيت: ندهند.

2 . عدم اعتقاد به عدالت عموم صحابه

يكي از مهم‌ترين ديدگاه‌هاي قابل انتقاد اهل سنّت اعتقاد به عدالت همة صحابه است.

منظور از «عدالت» حالتي معنوي است كه فرد داراي آن را مورد اعتماد و روايت او را قابل پذيرش مي‌گرداند، و منظور از «صحابه» همة كساني هستند كه هر يك پس از پذيرش اسلام به نوعي اندك يا بسيار رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) را ديدار كرده و از آن حضرت حديث شنيده باشد.


130


اهل سنّت با استناد به اطلاق آياتي كه صحابة پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را مورد ستايش قرار داده است همة آنان را بدون استثناء عادل و قابل پيروي مي‌شمارند.

در برابر، شيعه بر آن است كه آيات مذكور فاقد اطلاق، و مقيد به قيدهاي فراوان در آيات مختلف قرآني هستند.

به نظر مي‌رسد كه اهل سنّت در استناد خود به آيات ستايش صحابه، از آيات ديگري كه به نكوهش برخي از آنان پرداخته است غفلت يا تغافل كرده‌اند.

اعتقاد به عدالت عموم صحابه را بايد از عجيب‌ترين عقايد اهل سنّت برشمرد. آن‌چه بر شگفتي اين باور مي‌افزايد اختلافات جدّي و نزاع‌هاي خونين ميان صحابه پس از درگذشت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) است.

از نظر تاريخي مسلّم است كه صحابه پس از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به گروه‌هاي مختلفي تقسيم شدند كه هر يك ضمن پيروي از مباني و ديدگاه‌هاي خاصّ خود با ساير گروه‌ها به نزاع و درگيري پرداختند. اختلافات جدّي در سقيفة بني‌ساعده، جنگ‌هاي ردّه در زمان ابوبكر، اختلاف نظرهاي فراوان عمر با ديگر صحابه، شورش عليه خليفة سوم عثمان و قتل او، تبعيد صحابي برجسته ابوذر غفاري و سرانجام سه جنگ بزرگ جمل، صفّين و نهروان در زمان علي (عليه السلام) از جمله مسائلي هستند كه به هيچ روي با مبناي اهل سنّت قابل توجيه نيستند.


131


چگونه مي‌توان همة كساني كه برخي به كفر برخي ديگر حكم مي‌كردند و با يكديگر مي‌جنگيدند را عادل پنداشت؟! اين پندار مخالف با مقتضاي عقل، آيات قرآني و احاديث نبوي است.

عقل، اجتماع عدالت و فسق را محال مي‌داند، و عدالت كسي كه در عمل فاسق است را درك نمي‌كند.

قرآن نيز لغزش‌ها و سستي‌هاي صحابه در زمان پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را ناشي از اغوا و دست‌اندازي‌هاي شيطان،(1) و انحرافات آنان پس از آن حضرت را گونه‌اي بازگشتن به عقب مي‌شمارد،(2) و برخي از آنان را صريحاً «فاسق» لقب مي‌دهد!3

همچنين، در ميان آنان از كساني ياد مي‌كند كه در دل‌هايشان مرض است،(4) و كساني كه اسلام را به ظاهر پذيرفته‌اند و ايمان به دل‌هايشان راه نيافته است،(5) و كساني كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را مورد آزار قرار مي‌دهند،(6) و كساني كه نيك و بد را به هم مي‌آميزند!7 و سنّت نيز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ( إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا( (آل عمران/155)

2 . ( أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً ( (آل عمران/144)

3 . (إن جاءكم فاسق بنبأ فتبينوا( (حجرات/6)

4 . احزاب/11

5 . حجرات/14

6 . توبة/61

7 . توبة/102


132


از ارتداد برخي از آنان خبر مي‌دهد،(1) و از انحرافات گوناگون آن‌ها پس از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ابراز نگراني مي‌كند.(2) نيز، از نظر تاريخي روشن است كه برخي از صحابه مانند ماعز بن مالك، مغيرة بن شعبه و ديگران در زمان پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و پس از آن حضرت به جرم ارتكاب برخي گناهان كبيره مجازات شدند.

آيا مي‌توان چنين كساني را نيز صرفاً به خاطر ارتباط با پيامبر (صلّي الله عليه وآله) عادل دانست؟!

شيعه دربارة اين موضوع ديدگاهي واقع‌بينانه دارد، و تأكيد مي‌كند كه اصحاب پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نه همگي گمراه و فاسق بوده‌اند و نه همگي عادل و بر هدايت.

طبيعي است كه از نگاه اين مذهب، صحابة شايسته و وفادار رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) سزاوار ستايش و درودند، و صحابة بد انديش و بي‌وفاي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نيز شايستة انتقاد و نكوهش.(3)

3 . مسألة سبّ ولعن

در اين‌جا نيكوست نيم نگاهي به مسألة سبّ و لعن بياندازيم.

سبّ در لغت به معناي دشنام دادن،(4) و لعن به معناي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري، 5/240

2 . مسند احمد، 4/137؛ صحيح بخاري، 5/19

3 . براي آشنايي بيشتر با نظرية عدالت صحابه و ارزيابي آن ر.ك: مجموعه گفتمان‌هاي مذاهب اسلامي، گفتمان عدالت صحابه، ص245 به بعد

4 . الصحاح جوهري، 1/144


133


نفرين و دور كردن از خير آمده است.(1)

اهل سنّت شيعيان را به سبّ و لعن صحابه متّهم مي‌نمايند و اين را يكي از بزرگترين شعائر و نشانه‌هاي تشيع مي‌پندارند! امّا جاي هيچ ترديدي نيست كه سبّ به معناي دشنام در مذهب شيعه جايي ندارد، و شيعيان به هيچ روي دشنام دهنده نيستند.

خداوند( حتي از دشنام دادن به كافران نهي نموده و فرموده است: «كساني كه غير خدا را مي‌خوانند دشنام ندهيد تا مبادا آنان از روي دشمني و بدون علم خداوند را دشنام دهند».(2)

اهل بيت (عليهم السلام) نيز دشنام دادن را يكي از گناهان بزرگ برشمرده‌اند و روشن است كه پيروان آنان از چنين گناه بزرگي آن هم نسبت به صحابة پيامبر (صلّي الله عليه وآله) پاك و پيراسته‌اند.

علي (عليه السلام) در جنگ صفّين آن دسته از شيعيان را كه به شاميان دشنام مي‌دادند بازداشت و فرمود: «من دوست نمي‌دارم كه شما دشنام دهنده باشيد، اگر اعمال آنان را وصف و حال‌شان را ياد كنيد سخني درست‌تر و عذري پذيرفته‌تر خواهد بود».(3)

البته اين بدان معنا نيست كه احدي از شيعيان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الصحاح جوهري ، 6/2196

2 . (وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلي رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ( (انعام/108)

3 . نهج البلاغة، 2/185


134


مرتكب اين گناه بزرگ نشده، و زبان به دشنام برخي صحابه نيالوده است.

امّا بايد توجّه داشت كه چنين كاري جز در ميان برخي عوام شيعه واقع نشده، و توسّط هيچ يك از پيشوايان و عالمان مذهب تأييد نگرديده است. بي‌انصافي خواهد بود اگر اين كار را به شيعه نسبت دهيم و اين مذهب اصيل اسلامي را به دشنام صحابه متّهم نماييم.

آن‌چه شيعه بدان باور دارد عدم عدالت مطلق صحابه و اين واقعيت تاريخي است كه همة كساني كه با پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ديدار، و تظاهر به اسلام كردند واقعاً مسلمان و مخلص نبودند. بلكه در ميان آنان منافقيني نيز وجود داشتند كه در زمان پيامبر (صلّي الله عليه وآله) يا پس از آن حضرت دشمني خود با اسلام را آشكار نمودند.

آيات قرآني اين واقعيت تاريخي را مورد تأييد قرار داده، و از وجود پاره‌اي دو رويي‌ها و كژانديشي‌ها در ميان اصحاب پيامبر (صلّي الله عليه وآله) خبر داده‌، و برخي از آنان را شايستة لعن دانسته است.

شيعه با توجّه به همين آيات و با توجّه به احاديث فراواني كه به برخي از آن‌ها اشاره شد، بر اين موضع پاي مي‌فشارد كه نمي‌توان همة صحابه را شايستة ستايش و غير قابل انتقاد پنداشت.‌

در حديث مشهوري وارد شده است كه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) فرمود: «من پيشاهنگ شما به سوي حوض


135


هستم و (در روز قيامت) با گروهي نزاع خواهم كرد و بر آنان غالب خواهم شد، پس خواهم گفت: پروردگارا! اصحابم! پس مي‌فرمايد: همانا نمي‌داني پس از تو چه‌ها كردند»!1

اين حديث دلالت دارد بر اين‌كه گروهي از اصحاب پيامبر (صلّي الله عليه وآله) پس از آن حضرت دچار انحرافات جدّي شده‌، و مورد غضب الهي قرار گرفته‌اند؛ و اين همان ديدگاه شيعه است.

دربارة لعن نيز بايد گفت، ترديدي نيست كه قرآن كريم برخي جوامع و افراد ناپاك كه در انديشه يا رفتار پيرو شيطان و از راه راست بر كنار بوده‌اند را مورد لعن و دور باش قرار داده است.

به ديگر سخن، ترديدي نيست كه قرآن كريم برخي را شايستة لعن دانسته، و از لعن آنان توسّط خدا، فرشتگان و مردم سخن گفته است. به عنوان نمونه، آية 159 سورة بقره مي‌فرمايد: ( إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَالْهُدي مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (؛ يعني: «همانا كساني كه نشانه‌ها و هدايتي كه نازل كرده‌ايم را پس از آن‌كه براي مردم در كتاب بيان نموده‌ايم پنهان مي‌دارند آنان را خدا لعنت مي‌كند و لعنت‌كنندگان لعنت‌شان مي‌كنند».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مسند احمد، 1/384؛ صحيح بخاري، 7/206


136


روشن است كه بر مبناي اين آيه كتمان‌كنندگان نشانه‌ها و هدايت‌هاي الهي شايستة لعنت خدا و مردم شمرده شده‌اند. همچنين، آيات 78 و 79 سورة مائده مي‌فرمايد: ( لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلي لِسانِ داوُدَ وَعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَكانُوا يَعْتَدُونَ ( ؛ يعني: «آن دسته از بني‌اسرائيل كه كفر ورزيدند به زبان داود و عيسي بن مريم لعنت شدند، اين به آن خاطر بود كه نافرماني كردند و اهل تعدّي بودند؛ از كار زشتي كه انجام مي‌دادند باز نمي‌ايستادند و به راستي كار بدي بود كه انجام مي‌دادند».

اين آيه نيز از لعنت نافرمانان و اهل تعدّي توسّط برخي پيامبران سخن مي‌گويد. شيعه با توجّه به اين آيات و برخي آيات ديگر، لعنت كتمان‌كنندگان نشانه‌ها و هدايت‌هاي الهي و عموم ستمگران و دشمنان اسلام را بر خود روا مي‌شمارد، و در اين قاعده ميان كساني كه با پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) هم‌زمان بوده‌اند و ديگران فرقي نمي‌شناسد.

در رأس اين كسان خاندان شوم اموي قرار دارند كه از نگاه شيعه و برخي اهل سنّت همان شجرة ملعونه در قرآن هستند. هماناني كه بارها به زبان پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نيز لعنت، و از رحمت الهي به دور شمرده شدند.


| شناسه مطلب: 74860