بخش 7

فصل هفتم: فقه و احکام دین پیش درآمد جلوگیری از انحراف فقهی و قیاس برخی از شاگردان امام بیان احکام شریعت علم امام سخن‌گفتن با هر ملّتی به زبان خودشان یاران فقیه امام 1- آزادی بیان زمینة گسترش فقه 2- اختناق سیاسی و قطع ارتباط ظاهری 3- ارتباط سری سازماندهی شیعیان تربیت فقیه شیعی 1- بیان قواعد کلی 2- جواز عمل به فتوای کسی که امام به او اجازه اجتهاد داده است 3- عدم جواز استنباط از ظاهر قرآن مگر بعد از شناخت تفسیر آن از ائمه 4- وجوب عمل به احادیثی که در کتب معتبر نقل شده 5- عدم جواز فتوی بدون علم فضیلت فقیه ارجاع شیعیان به فقیه حفظ جان راویان و فقیهان جلوگیری از شناخته‌شدن راویان و فقیهان نظام وکالت نامه داوری بین مردم توجه امام به نیازهای علمی شیعه شیعه چه کسی است؟ بیان وظایف شیعه در برابر یکدیگر وظایف شیعه در برابر مسلمانان تعامل با فرقه‌های دیگر خلاصه و نتیجه پرسش‌های این فصل

فصل هفتم : فقه و احكام دين

اهداف فصل هفتم
1- شناخت نقش امامان (عليهم و السلام) در موضوع فقه و فقاهت
2- ارزش فقيه
3- ارزش استنباط درست احكام از منابع قرآن و حديث


209


پيش درآمد
ما در زمان ائمه نبوده ايم تا از نزديك ببينيم كه روند فقه وفقاهت چگونه بوده است.آن چه كه درتاريخ اين گستره بيان شده نيز نمي‌تواند به طوركامل بيان كننده واقعيت‌هاي آن روزگار باشد. آن چه كه مي‌توان از مجموع جريان‌هاي سياسي فرهنگي آن روزاستنباط كرد، آن است كه شرايط ذيل برآن دوران حاكم بوده و نگريستن به اين شرايط مي‌تواند ما را در شناخت واقعيت‌ها وجريانات آن روزگار را هنمايي كند:
1ـ در زمان بني اميه و ممنوعيت نقل حديث خلأ بزرگي در زمينه احكام فقهي نيز پديد آمد.
2ـ انزواي سياسي ائمه سبب شد كه جامعه به افراد ديگري روي آورد و درنتيجه فقهاي سبعه و ديگران درمسند فقاهت وفتوا نشستند درحالي كه برخي از آن‌ها اين شايستگي را نداشتند.
3ـ ازسوي حكومت به آن دسته فقيهان موقعيت داده شد كه ائمه را قبول نداشتند. اين احتمال نيزدورازواقيعيت نيست كه بگوييم برخي ازفقهاي سبعه كه درزمان امام زين العابدين(عليه السلام)درمدينه پرآوازه شدند، به وسيله امويان بوده است.
4ـ اين خلأروايي در زمان بني عباس، جلوه بيشتري يافت وبه دلايل ذيل مذاهب فقهي بسيارپديد آمد و فقاهت برمبناي قياس گسترش يافت.
الف- پيدايش موضوعات جديد.
ب- گرايش جامعه بيش ازگذشته به شناخت دستورهاي ديني وفقهي.


211


ج- آشنايي مردم با امام باقر وامام صادق(عليه السلام)وروي آورد مردم به آن‌ها خطرجدي را براي عباسيان پديد آورد.آن‌ها ناگزيربه اين انديشه افتادندكه نخست ائمه اهل بيت را منزوي كنند وجامعه را از ارتباط با اهل بيت بازدارند و ازسوي ديگر، مذاهب فقهي ديگري در برابرائمه به وجود آورند تا مردم به آن‌ها روي آورند.
5ـ باتوجه به موضوعات فوق، عباسيان نيزآن دسته فقيهان را به جامعه معرفي كردند و دستوردادند كه مسائل فقهي را از آن‌ها بپرسند كه ائمه اهل بيت(عليهم و السلام)را قبول نداشتند.
الفـ آن فقيهان نيزبه دليل آن كه ازسرچشمه وحي محروم بودند، به قياس و استحسان روي آوردند و در نتيجه انحراف‌هاي فقهي بسياري به وجود آمد.
بـ ازآن جا كه سخن و سياست وقلم دراختيارحكومت بود، ازاين افراد و مذاهب فقهي به صورت گسترده ترويج وتبليغ گرديد وآوازه آن‌ها زبان به زبان وقلم به قلم درتاريخ استمرار يافت ودر قلمرو دين وديانت وسياست ريشه دار وعميق گرديد. ( 1 )
6ــ حكومت‌ها در اجراي همين سياست، تنها به انزواي سياسي وفقهي ائمه اهل بيت اكتفا نكردند بلكه راويان وفقيهان شيعه را درانزواي كامل سياسي وفقهي قراردادند و رابطه جامعه به صورت آشكار نيز با آنها قطع شد.

براي انزواي فقيهان و راويان شيعه،(سب الصحابه)را مطرح كردند وچنين تبليغ نمودند كه هركس، صحابه رسول خدا(صلي الله عليه و آله )وبه ويژه خلفاراقبول نداشته باشد، فاسق وازعدالت ساقط است. درنتيجه، روايات وسخنان او اعتبارندارد.اين موضوع را اينگونه تعميم دادند.نخست ازشيعه تحت عنوان رافضه يادكردند وسپس گفتند چون شيعيان، صحابه رسول خدا(صلي الله عليه و آله )را قبول ندارند و به خليفگان سه گانه دشنام مي‌دهند، پس مشرك هستند و روايات آن‌ها اعتبار ندارد.اين موضوع را در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كتاب هاي رجال وتراجم را بنگريد كه از اين افراد چگونه تعريف وتمجيد شده است.


212


كتاب‌هاي رجال وتراجم وتفسير وحديث وفقه وتاريخ به صورت گسترده آوردند تا جايي كه از شيعه درطول تاريخ اهل سنت به بدنامي‌ياد شد وجو انزجار ونفرت پديد آمد وبسياري از راويان را با بيان اين سخن كه گرايش شيعي دارد، بي اعتبار دانستند وروايات بسيار را ازگردونه و گستره استدلال به اين دليل خارج كردند كه راوي آن روايت، گرايش شيعي دارد و با اين اقدام، انزواي اهل بيت(عليهم و السلام)راتكميل كردند. هرجاسخني ازاهل بيت نقل شد، ويادروصف ومعرفي اهل بيت روايتي نقل شد گفتند اين روايت توسط كسي نقل شده كه گرايش شيعي دارد، پس اعتبار ندارد. ( 1 )
امادرعين حال گاه فرصتي براي اهل بيت پيش مي‌آمد واحكام شريعت رابيان مي‌كردند. در نتيجه فقه بسيارغني و روايات گسترده درموضوع احكام پديد آمد.
ائمه دربيان موضوع احكام بيش ازموضوعات ديگر، مجال تعليم وتدريس يافتند. به ويژه زماني كه بني اميه و بني عباس درگير بودند.اقدام‌هاي ائمه درموضوع بيان حكم خدا بر سه محور ذيل متمركز بود:

جلوگيري از انحراف فقهي و قياس
قياس درشناخت احكام فقهي درپي ممنوعيت تدوين حديث وپيدايش موضوعات جديد ودانستن حكم آن‌هاسبب شدكه برخي فقيهان، متوسل به قياس واستحسان شوند وفتوا دهند. درحالي كه بسياري از آن فتواها بادستوراسلام مخالف بود.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مراجعه شود به كتاب‌هاي تراجم اهل سنت واز جمله به ميزان الاعتدال ذهبي و همچنين به تفسير  روح البيان حقي برسوي (از جمله ذيل آيه: من يشري نفسه ايتغاء مر ضا ة الله. بقرة 2/207 )


213


امامان معصوم با اين انحرافات فقهي مبارزه مي‌كردند.درنتيجه در برابراين جريان‌هاي فقهي منحرف كوشيدند اين دسته فقيهان را از فتوا باز داشته و جامعه را ازپيروي آن‌ها برحذردارند.
و قال (امام سجاد(عليه السلام)): إنّ دين الله لايُصاب بالعقول الناقصة و الآراء الباطلة و المقاييس الفاسدة، لايُصاب إلاّ بالتسليم، فمن سلّم لنا سَلِم، و من اقتدي بنا هُدي، و من كان يعمل بالقياس و الرأي هلگ، و من وجد في نفسه ـ ممّا نقوله أو نقضي به ـ حَرَجاً كفر بالّذي أنزل السبع المثاني و القرآن العظيم و هو لايعلم. ( 1 )
جاء قتادة بن دعامة البصري الي الامام (الباقر(عليه السلام)) و قد هيّأ له أربعين مسألة ليمتحنه بها، فقال له(عليه السلام): أنت فقيه أهل البصرة؟ قال قتادة: نعم، فقال (عليه السلام): ويحگ يا قتادة انّ الله عزّوجل خلق خلقاً، فجعلهم حججاً علي خلقه، فهم أوتاد في أرضه، قوّام بأمره، نجباء في علمه اصطفاهم قبل خلقه، فسكت قتادة طويلاً، ثم قال: أصلحگ الله، و الله لقد جلست بين يدي الفقهاء، و قدّام ابن عباس، فما اضطرب قلبي قدّام أحد منهم ما اضطرب قدّامگ ... ( 2 )
امام باقر(عليه السلام) فقال: أدني الشرگ ان يبتدع الرجل رأيا فيحب عليه و يبغض ... ( 3 )
من أفتي الناس بغير علم و لا هوي من الله لعنته الملائكة الرحمة و ملائكة العذاب و ألحقته وزر من عمل بفتياه ... ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. إكمال الدين /324 الباب 31 ح9.
2. بحار الأ نوار 46/357.
3. المحاسن /207.
4. المحاسن /205.


214


امام صادق(عليه السلام): يا أبان إن السنة إذا قيست محققت دين. ( 1 )
يكي از پيشوايان قياس، ابوحنيفه بود وامام صادق (عليه السلام) با اوگفتگوي مفصلي داشت تا اورا ازقياس بازدارد يادست كم حجت را براوتمام كند چون روايت مفصل است، به منبع اصلي مراجعه شود. ( 2 )
علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن أحمد بن عبدالله العقيلي، عن عيسي بن عبدالله القرشي قال: دخل أبوحنيفة علي أبي عبدالله(عليه السلام) فقال له: يا أباحنيفة! بلغني أنگ تقيس؟ قال: نعم. قال: لاتقس فإن أول من قاس إبليس حين. قال: خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ، فقاس ما بين النار و الطين، و لو قاس نورية آدم بنورية النار عرف فضل ما بين النورين، و صفاء أحدهما علي الآخر. ( 3 )
درگفتگوي مفصل ديگري كه امام باابوحنيفه داشت، وي در پايان گفت:
لاأتكلم بالرأي و القياس في دين الله بعد هذا المجلس. و أجابه الإمام(عليه السلام): كلاّ إنّ حبّ الرئاسة غير تاركگ كما لم يترگ من كان قبلگ. ( 4 )

سعيد بن أبي الخضيب البجلي قال: كنت مع ابن أبي ليلي مزاملة حتي جئنا إلي المدينة فبينا نحن في مسجد الرسول(صلي الله عليه و آله ) إذ دخل جعفر بن محمد] فقلت لابن أبي ليلي: تقوم بنا إليه فقال: و ما نصنع عنده؟ فقلت: نسأئله و نحدثه، فقال: قم فقمنا إليه، فسألني عن نفسي و أهلي، ثم قال: من هذا معگ؟ فقلت: ابن أبي ليلي قاضي المسلمين فقال له: أنت ابن أبي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحار الأ نوار 104/405
2. حلية الاوليا ء 3/196/236
3. اصول كافي 1/58، بحار الانوار 47/226؛ الاحتجاج 2 /266/236
4. الاحتجاج 2 /267/237


215


ليلي قاضي المسلمين؟ قال: نعم، قال: تأخذ مال هذا فتعطيه هذا؟ و تقتل و تفرق بين المرء وزوجه؟ لاتخاف في ذلگ أحدا. قال: نعم، قال: فبأي شئ تقضي؟ قال: بما بلغني عن رسول الله(صلي الله عليه و آله ) و عن علي(عليه السلام) و عن أبي بكر و عمرقال: فبلغگ عن رسول الله(صلي الله عليه و آله ) أنه قال: إن عليا(عليه السلام) أقضاكم؟ قال: نعم، قال: فكيف تقضي بغير قضاء علي(عليه السلام) و قد بلغگ هذا؟ فما تقول: إذا جيئ بأرض من فضة و سماء من فضة ثم أخذ رسول الله(صلي الله عليه و آله ) بيدگ فأوقفگ بين يدي ربگ فقال: يا رب إن هذا قضي بغير ما قضيت؟ قال: فاصفر وجه ابن أبي ليلي حتي عاد مثل الزعفران. ثم قال لي: التمس لنفسگ زميلا و الله لاأكلمگ من رأسي كلمة أبدا. ( 1 )
اين‌ها برخي ازگفتگو‌هاي ائمه (عليهم و السلام)با به اصطلاح فقيهان وقاضيان بود كه باتمسك به قياس، فتوا مي‌دادند وحكم صادر مي‌نمودند.

برخي از شاگردان امام
افزون برآنكه ائمه، شبهات كلامي را پاسخ مي‌دادند و باپيشوايان انديشه‌هاي باطل، مناظره و آن‌ها را با دليل و برهان محكوم مي‌كردند،به برخي ازشاگردان خود نيزدستور مي‌دادند كه شبهات را پاسخ دهند و حقايق را روشن كنند.
امام صادق(عليه السلام) به ابان بن تغلب دستور داد براي مردم مدينه تدريس كند:
جالس اهل المدينه فإني أحب أن يري في شيعتنا مثلگ ... ( 2 )
و مؤمن طاق با خوارج گفتگوي علمي داشت:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كافي 7 / 408 ؛ الاحتجاج 2 /253/225؛ بحار الانوار 47/334
2. أختيار معرفة الرجال للكشي 2/622


216


قال عبد الرحمن بن الحجاج: كنا في مجلس أبان بن تغلب فجاء شاب فقال له: يا أباسعيد أخبرني كم شهد مع علي بن أبي طالب من أصحاب النبي(صلي الله عليه و آله )؟ و أدرگ أبان مراده فانبري قائلا: كأنگ تريد أن تعرف عليّاً بمن تبعه من أصحاب رسول الله؟ فقال هو ذاگ. فأجابه أبان: و الله ما عرفنا فضلهم ـ أي الصحابة ـ إلاَّ باتّباعهم إيّاه.
فقد دخل مؤمن الطاق علي بعض زعماء الخوارج في الكوفة فيقول له: أنا علي بصيرة من ديني و قد سمعتگ تصف العدل فأحببت الدخول مع، فيقول الخارجي لأصحابه إن دخل هذا معكم نفعكم. يقول له مؤمن الطاق: لِمَ تبرّأتم من عليّ بن أبي طالب و استحللتم قتله و قتاله؟ يجيبه الخارجي: لأنّه حكّم الرجال في دين الله. فيقول له: و كلَّ من حكّم في دين الله استحللتم قتله؟ فيجيب الخارجي: نعم. فيقول له: أخبرني عن الدين الذي جئت اُنظارگ به لأدخل معگ فيه، إن غَلَبَتْ حجتي حجتگ، من يوقِفُ المخطئ منّا عن خطئه و يحكم للمصيب بصوابه؟ فيشير الضحّاگ إلي رجل من أصحابه و يقول: هذا هو الحكم بيننا. هنا يتوجّه مؤمن الطاق إلي من كان حاضراً من الخوارج و يقول: زعيمكم هذا قد حكّم في دين الله. و هكذا أفحمهم ( 1 ) بحجّته البالغة و منطقه القويم. ( 2 )
و مناظره هشام بن حكيم با عمروبن عبيد بصري...
با يحيي بن خالد برمكي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مغلوب كرد
2. الإمام الصادق والمذاهب الأربعة 2/72


217


و وجه يحيي بن خالد البرمكي سؤالا لهشام بحضرة الرشيد من أجل احراجه قائلا له: أخبرني عن علي و العباس لما اختصما الي أبي بكر في الميراث أيهما كان المحق من المبطل؟ فاستولت الحيرة علي هشام لأنه قال في نفسه: ان قلت علياً كان مبطلا كفرت و ان قلت العباس كان مبطلا ضرب الرشيد عنقي.
فقال هشام: لم يكن من أحدهما خطأ و كانا جميعاً محقين، و لهذا نظير قد نطق به القرآن في قصة داود(عليه السلام) حيث يقول الله: وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ، الي قوله تعالي: (خَصْمانِ بَغي بَعْضُنا عَلي بَعْضٍ) فأي الملكين كان مخطئاً؟ و أيهما كان مصيباً؟ أم تقول: انهما كانا مخطئين فجوابگ في ذلگ جوابي بعينه.
فقال يحيي: لست أقول: الملكين أخطأ، بل أقول انهما أصابا و ذلگ انهما لم يختصما في الحقيقة و لااختلفا في الحكم و انّما أظهرا ذلگ لينبّها داود علي الخطيئة و يعرّفاه الحكم و يوقفاه عليه.
فقال هشام: كذلگ علي و العباس لم يختلفا في الحكم و لااختصما في الحقيقة و انما أظهرا الإختلاف و الخصومة لينبّها أبابكر علي غلطه و يوقفاه علي خطيئته و يدلاّه علي ظلمه في الميراث و لم يكونا في ريب من أمرهما. فتحيّر يحيي و لم يطق جواباً، و استحسن الرشيد هذا البيان الرائع الذي تخلص به هشام. ( 1 )

بيان احكام شريعت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الفصول المختار /42و به اختصار عيون أخبارالر ضا2/15


218


يكي از مسؤوليت‌هاي اصلي امامان معصوم، بيان شريعت و حكم خدا بود. به اين جهت از هر فرصتي كه پيش مي‌آمد، استفاده مي‌نمودند واحكام را بيان    مي‌‌كردند.اين فرصت در زمان امام زين العابدين(عليه السلام)پديد آمد وتانيمه اول امامت امام صادق(عليه السلام)ادامه يافت.آغازكننده فقه و فقاهت، همين امام بزرگوار بود.اكثر قريب به اتفاق فقهاي آن دوره از شاگردان امام زين العابدين(عليه السلام) بودند.
قال الزهري ما رأيت هاشميا أفضل من علي بن حسين. قال أبوزرعة ما رأيت أحدا كان أفقه منه. ( 1 )

قال الزهري: دخلنا علي علي بن الحسين بن علي، فقال: يا زهري، فيم كنتم. قلت: تذاكرنا الصوم، فأجمع رأيي و رأي أصحابي علي أنه ليس من الصوم شيء واجب إلا شهر رمضان، فقال: يا زهري ليس كما قلتم، الصوم علي أربعين وجهاً، عشرة منها واجبة كوجوب شهر رمضان، و عشرة منها حرام، و أربعة عشرة خصلة صاحبها بالخيار إن شاء صام و إن شاء أفطر، و صوم النذر واجب، و صوم الاعتكاف واجب، قال: قلت: فسرهن يا ابن رسول الله، قال: أما الواجب فصوم شهر رمضان، فَصِيامُ شَهْرَينِ مُتَتابِعَينِ ـ يعني في قتل الخطأ لمن لم يجد العتق ـ قال تعالي: وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً ( 2 ) . و صيام ثلاثة أيام في كفارة اليمين لمن لم يجد الإطعام، قال الله عزوجل: ذلِگَ كَفَّارَةُ أَيمانِكُمْ إِذا حَلَفْتُمْ ( 3 )و صيام حلق الرأس، قال

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ دمشق 41/371 (قال سعيد بن المسيب: إن القراء كانوا لايخرجون إلي مكة حتي يخرج علي بن الحسين فخرج و خرجنا معه ألف راكب.) حلية الاولياء 3/141/229 ؛ سير اعام النبلاء 4/388/157
2. النساء4/92
3. المائدة5/ 89


219


الله تعالي: فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذيً مِنْ رَأْسِهِ ( 1 ) صاحبه بالخيار إن شاء صام ثلاثاً، و صوم دم المتعة، لمن لم يجد الهدي، قال الله تعالي: فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَي الْحَجِّ ( 2 ) و صوم جزاء الصيد، قال الله عزوجل: وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ ( 3 ) و إنما يقوم ذلگ الصيد قيمة ثم يقص ذلگ الثمن علي الحنطة. و أما الذي صاحبه بالخيار: فصوم يوم الاثنين و الخميس، و صوم ستة أيام من شوال بعد رمضان، و يوم عرفة، و يوم عاشوراء، كل ذلگ صاحبه بالخيار، إن شاء صام، و إن شاء أفطر.

و أما صوم الإذن: فالمرأة لاتصوم تطوعاً إلا بإذن زوجها، و كذلك العبد و الأمة. و أما صوم الحرام: فصوم يوم الفطر و يوم الأضحي، و أيام التشريق، و يوم الشك نهينا أن نصومه كرمضان، و صوم الوصال حرام، و صوم الصمت حرام، و صوم نذر المعصية حرام، و صوم الدهر حرام، و الضيف لايصوم إلا بإذن صاحبه، قال رسول الله(صلي الله عليه و آله ): من نزل علي قوم فلايصومن تطوعاً إلا بإذنهم. و يؤمر الصبي بالصوم إذا لم يراهق تأنيساً، و ليس بفرض و كذلگ من أفطر لعلة من أول النهار ثم وجد قوة في بدنه أمر بالإمساك، و ذلگ تأديب الله عزوجل، و ليس بفرض، و كذلگ المسافر إذا أكل أول النهار ثم قدم أمر بالإمساگ. و أما صوم الإباحة: فمن أكل أو شرب ناسياً من غير عمد، فقد أبيح له ذلگ و أجزأه عن صومه. و أماصوم المريض و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. البقرة2/ 196
2. البقرة2 / 196
3. المائدة75/ 95


220


صوم المسافر، فإن العامة اختلف فيه، فقال بعضهم: يصوم، و قال قوم: لايصوم، و قال: قوم إن شاء صام، و إن شاء أفطر، و أما نحن فنقول: يفطران في الحالين جميعاً، فإن صام في السفر و المرض، فعليه القضاء، قال الله عزوجل: فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ ( 1 ) . ( 2 )
عن علي بن إبراهيم، عن أبيه قال: استأذن علي أبي جعفر(عليه السلام) قوم من أهل النواحي فأذن لهم فدخلوا فسألوه في مجلس واحد عن ثلاثين ألف مسألة فأجاب و له عشر سنين. ( 3 )

علم امام
پيش از اين به اين سخن اشاره شد كه ائمه(عليهم و السلام)دانايان كامل مي‌باشند.در اين خصوص كه تمام علوم ازناحيه رسول خدا(صلي الله عليه و آله )وامام علي(عليه السلام)به ديگر امامان به ارث رسيده وآن‌ها سرچشمه تمام علوم بوده اند، روايت ذيل رابنگريد.
قال سلمة بن كهيل و للحكم بن عتبة: شرِّّّّّقا و غرِّبا فلاتجدان عِلماً صحيحاً إلاشيئا خرج من عندنا. ( 4 )

عن أبي بصير قال دخلت علي أبي عبدالله (عليه السلام) فقلت له اني أسئلگ جعلت فداگ عن مسألة ليس هيهنا أحد يسمع كلامي فرفع أبوعبدالله(عليه السلام) سترا بيني و بين بيت اخر فاطلع فيه ثم قال يا أبامحمد سل عما بدالگ. قال قلت جعلت فداگ ان الشيعة يتحدثون. ان رسول الله(صلي الله عليه و آله ) علم عليا(عليه السلام)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. البقرة2/ 184
2. حلية الاوليلاء 3/141/229 ؛ فروع كافي: 1/185، الخصال: 501 ـ 504، تفسير القمّي: 172 ـ 175، المقنعة : 58، التهذيب: 1/435.
3. بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 50 - ص 93
4. كشف الغمة 2/120.


221


بابا يفتح منه الف باب قال فقال أبوعبدالله(عليه السلام) يا أبامحمد علم و الله رسول الله عليا الف باب يفتح له من كل باب الف باب. قال قلت له و الله هذا لعلم فنكت ساعة في الأرض. ثم قال إنه لعلم و ما هو بذلگ. ثم قال يا أبامحمد و ان عندنا الجامعة و مايدريهم ما الجامعة؟ قال قلت جعلت فداگ و ما الجامعة؟ قال صحيفة طولها سبعون ذراعا بذراع رسول الله(صلي الله عليه و آله ) و املاء من فلق فيه و خط علي بيمينه فيها كل حلال و حرام و كل شئ يحتاج الناس إليه حتي الأرش في الخدش ...
قال إن عندنا الجفر و مايدريهم ما الجفر مسگ شاة أو جلد بعير. قال قلت جعلت فداگ ما الجفر؟ قال وعاء احمرأ و أدم أحمر فيه علم النبيين و الوصيين ...
ثم قال و ان عندنا لمصحف فاطمة(عليها السلام) و ما يدريهم ما مصحف فاطمة؟ قال مصحف فيه مثل قرآنكم هذا ثلت مرات. والله ما فيه من قرآنكم حرف واحد إنما هو شئ أملأها الله و أوحي إليها ...
ثم قال إن عندنا لعلم ما كان و ما هو كائن إلي أن تقوم الساعة. قال قلت جعلت فداگ هذا والله هو العلم قال إنه لعلم و ما هو بذاگ؟ قال قلت جعلت فداگ فأي شئ هو العلم؟ قال ما يحدث بالليل و النهار الأمر بعد الامر و الشيء بعد الشيء إلي يوم القيمة. ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بصائر الدرجات 171/-172، الارشاد: 2/186، في مناقب آل أبي طالب: 4/396، والاحتجاج : 2/134، وبحار الأنوار: 47/26 (وزادوا فيه : فسئل عن تفسير هذا الكلام فقال : أما الغابر فالعلم بما يكون.)


222


درزمان امام باقر(عليه السلام) اوج گسترش فقه، توسط امام بود.درحالي كه مردم بسياري ازشهرها احكام دين را نمي‌شناختند. دركوفه زكات فطره را نمي‌دانستند. ( 1 )
در سرزمين شام، افرادي بودند كه حتي تعداد نمازهاي واجب را نمي‌دانستند. ( 2 )
يقول المؤرخون إن أحكام الحج لم يكن يعرفها المسلمون حتي عرفهم بها الامام الباقر و ولده. ( 3 )

سخن‌گفتن با هر ملّتي به زبان خودشان
يكي ازموضوعاتي كه درزندگي امامان مشاهده مي‌شود، سخن گفتن باهرملتي به زبان خودشان است.
بديهي است كه امامت امام معصوم به همه ملت‌ها و سرزمين‌ها تعميم دارد و بايد دست كم برخي از افراد آن‌ها با امام رابطه مستقيم داشته باشند و از مظاهر ارتباط مستقيم آن است كه يا آن‌ها عربي را خوب بدانند تا بتوانند سخن امام را بفهمند و يا امام با زبان آن‌ها سخن بگويد و تا آن زمان كه بسياري از آن‌ها مسلمان نشده و زبان عربي را فرا نگرفته بودند، آسان ترين راه، آن بود كه امام با آن‌ها به زبان خودشان سخن بگويد كه در اين صورت دو كار انجام شده است:
الف: ارائه معجزه و دليل بر امامت.
ب: آشنا ساختن آن‌ها با معارف اسلام.
عن أبي عبدالله(عليه السلام) قال: إن الحسن(عليه السلام) قال: أنا أعرف جميع اللغات. ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حياة الامام الصادق 1و2/455 (راجع الاحكام في اصول الاحكام 2/131)
2. حياة الامام الصادق 1و2/455 (را جع النسايي 1/42 سنن ابي داود 1/42)
3. حياة الامام الصادق 1و2/455 ومراجعه شود به مختصر تاريخ دمشق 23/79 و عيون أخبارالرضا 2/87.
4. اصول كافي 1/426


223


روي يونس بن ظبيان النبطي أن الإمام الصادق(عليه السلام) تحدث معه باللغة النبطية فأخبره عن أول خارجة خرجت علي موسي بن عمران، و علي المسيح، و علي الإمام أميرالمؤمنين(عليه السلام) بالنهروان، و أعقب كلامه بقوله: مالح دير بير ماكي مالح. و معناه أن ذلگ عند قريتك التي هي بالنبطية. ( 1 )
روي عامر بن علي الجامعي، قال: قلت لأبي عبدالله(عليه السلام): جُعلت فداگ، إنا نأكل كل ذبائح أهل الكتاب، و لاندري أيسمون عليها أم لا؟ فقال(عليه السلام): إذا سمعتموهم قد سموا فكلوا، أتدري ما يقولون علي ذبائحهم؟ فقلت: لا. فقرأ شيئاً لم أعرفه ثم قال: بهذا اُمروا.
فقلت: جعلت فداگ إن رأيت أن نكتبها. قال(عليه السلام): اكتب: نوح أيوا ادينو بلهيز مالحوا عالم اشرسوا أو رصو بنوا (يوسعه) موسق ذعال اسطحوا.( 2 )
و في رواية اُخري أنّ النص كالآتي با روح أنا ادوناي إيلوهنوا ملخ عولام اشرفدشنوا عبسوتا و سينوانوا علي هشخيطا و معناه تباركت أنت الله مالك العالمين، الذي قدسنا بأوامره، وأمرنا علي الذبح. ( 3 )
روي أبوبصير قال: كنت عند أبي عبدالله(عليه السلام) و عنده رجل من أهل خراسان و هو يكلمه بلسان لاأفهمه. ( 4 ) و كانت تلگ اللغة التي كان يتحدث بها مع الخراساني هي اللغة الفارسية.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الإمام الصادق كما عرفه علماء الغرب: 48.
2. المصدر السابق : 47.
3. المصدر السابق : 48.
4. الاختصاص: 183.


224


و وفد عليه قوم من أهل خراسان، فقال(عليه السلام) لهم: من جمع ما لايحرسه عذبه الله علي مقداره. فقالوا له باللغة الفارسية: لانفهم العربية، فقال(عليه السلام) لهم: هر كه درم اندوزد، جزايش دوزخ باشد. ( 1 )
روي أبان بن تغلب قال: غدوت من منزلي بالمدينة و أنا أريد أباعبدالله فلما صرت بالباب وجدت قوماً عنده لم أعرفهم، و لم أر قوماً أحسن زيّاً منهم، و لاأحسن سيماءً منهم كأن الطيرعلي رؤوسهم، فجعل أبوعبدالله(عليه السلام) يحدثنا بحديث فخرجنا من عنده، و قد فهَّم خمسة عشر نفرا، متفرقي الألسن، منهم العربي، و الفارسي، و النبطي، و الحبشي، و الصقلبي، فقال العربي: حدثنا بالعربية، و قال الفارسي: حدثنا بالفارسية، و قال الحبشي: حدّثنا بالحبشية، و قال: الصقلبي: حدثنا بالصقلبية و أخبر(عليه السلام) بعض أصحابه بأن الحديث واحد، و قد فسره لكل قوم بلغتهم. ( 2 )
و دار الحديث بين الإمام(عليه السلام) و بين عمار الساباطي باللغة النبطية فبهر عمار و راح يقول: ما رأيت نبطياً أفصح منگ بالنبطية. فقال(عليه السلام) له: يا عمار و بكل لسان. ( 3 )

ياران فقيه امام

بديهي است كه حلقه اتصال امام با شيعيان، افرادي بودند كه دانش ديني را از امام فراگرفته و آن را براي مردم بيان مي‌كردند. اينها نزد امامان، جايگاه بلندي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الإمام الصادق كما عرفه علماء الغرب: 46.
2. المصدر السابق : 46 ـ 47.
3. الاختصاص: 283.


225


داشتند وائمه نيز نسبت به آن‌ها توجه ويژه داشتند. روايات گسترده وغني در موضوعات كلام، فقه، اخلاق و ‌سياست به وسيله آن‌ها نقل شده است.
ارتباط امام با آن‌ها و ارتباط آن‌ها با مردم، به چند دسته تقسيم مي‌شود:
ارتباط با امام
ارتباط راويان حديث و فقها با امام، به چند دوره متمايز تقسيم مي‌شود:
1- آزادي بيان زمينة گسترش فقه
درزماني كه ارتباط مردم باامام آزاد بود، مثل زمان امام علي(عليه السلام)و دوره دوم امامت امام زين العابدين(عليه السلام)تا نيمه اول امامت امام صادق(عليه السلام)، تعداد زيادي از مردم به مدينه روي آوردند و احكام و انديشه‌هاي ديني را فرا گرفتند وسپس براي مردم بيان مي‌كردند.بيشترين روايات درموضوعات گسترده فقهي در اين زمان نقل شده است.شمار شاگردان امام صادق(عليه السلام)در اين دوره به پنج هزارنفر مي‌رسيده است.
2- اختناق سياسي و قطع ارتباط ظاهري
اين دوره از زمان امام حسن مجتبي آغاز شد و تا زمان امام حسين و نيمه اول امامت امام زين العابدين و نيز از نيمه دوم امامت امام صادق(عليه السلام) تا آغاز غيبت امام زمان(عج) استمرار داشت.
در اين دوره منزل ائمه(عليهم و السلام) و آمد و شد افراد نزد آن حضرت، كنترل مي‌شد. ياران امام نيز در آغازاندك بودند و به مرور زمان گسترش يافتند و تا در زمان امامت امام حسن عسكري(عليه السلام) به تعداد آنها افزوده شد و جمعيت شيعيان زياد گرديد.
3- ارتباط سري
در برخي زمان‌ها كه ائمه (عليهم و السلام)ازسوي حاكمان درمراقبت و يا در زندان بودند، برخي از افراد به صورت پنهاني و سري با امام ملاقات مي‌كردند و هرچه از مسائل فقهي لازم بود، مي‌پرسيدند.


226


چنان كه امام كاظم(عليه السلام)زماني كه در زندان‌هارون الرشيد بود، برخي افراد به صورت سري با امام ملاقات مي‌كردند.ازجمله موسي بن ابراهيم مروزي بود و چون معلم فرزندان سندي بن شاهك بود به او اجازه داده مي‌شد كه با امام ملاقات كند. وي نيز هرچه از امام شنيده بود، نوشت وكتابي دراين خصوص تأليف كرد. ( 1 )
قال الخيراني: فخرج ذات ليلة و قام أحمد بن محمد بن عيسي عن المجلس، و خلا بي الرسول، و استدار ( 2 ) احمد فوقف حيث يسمع الكلام، فقال الرسول: ان مولاگ يقرأ عليگ السلام، و يقول لگ: اني ماض، و الأمر صائر الي ابني علي، و له عليكم بعدي ما كان لي عليكم بعد أبي.

روي أبو‌هاشم الجعفري عن داود بن الأسود قال: دعاني سيدي أبومحمد ـ الحسن العسكري(عليه السلام) ـ فدفع لي خشبة، كأنها رجل باب مدوّرة طويلة ملء الكف فقال(عليه السلام): صر بهذه الخشبة إلي العمري. فمضيت إلي بعض الطريق فعرض لي سقاء معه بغل، فزاحمني البغل علي الطريق ... فضربت البغل فانشقّت ـ الخشبة ـ فنظرت الي كسرها فاذا فيها كُتب، فبادرت سريعاً فرددت الخشبة الي كمّي فجعل السقاء يناديني و يشتمني، و يشتم صاحبي فلمّا دنوت من الدار راجعاً استقبلني عيسي الخادم عند الباب الثاني، فقال: يقول لگ مولاي: لِمَ ضربتَ البغل و كسرت رجل الباب؟ فقلت: يا سيدي لم أعلم ما في رجل الباب، فقال(عليه السلام): و لم احتجت أن تعمل عملاً تحتاج أن تعتذر منه. إيّاگ بعدها أن تعود إلي مثلها، و إذا سمعت لنا شأناً فامضِ لسبيلگ التي أمرت بها، و إياگ أن تجاوب من يشتمنا، أو تعرّفه من أنت، فإننا في بلد سوء، و مصر سوء و امضِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. النجاشي /407رقم1082
2. برگشت.


227


في طريقگ فإنّ أخبارگ و أحوالگ ترد إلينا فاعلم ذلگ. ( 1 )
سازماندهي شيعيان
فرايند انحراف حكومت و رهبري از اهل بيت رسول خدا(صلي الله عليه و آله )درسقيفه، سبب شد كه هرچه زمان بيشتر مي‌گذرد، حكومت ازمسيراسلام بيشترمنحرف گردد در نتيجه،ستم گري به اهل بيت بيشتر ‌شد و تبليغ برضد خاندان پيامبرافزون گرديد واطلاعات و آگاهي مردم نسبت به اهل بيت پيامبر كم‌تر‌شدو ترس آن مي‌رفت كه شيعه رو به اضمحلال رود.فرصتي كه براي امام زين العابدين(عليه السلام)و امام باقر(عليه السلام)و امام صادق(عليه السلام) پيش آمد تا آزادانه به تدريس بپردازند، سبب شد كه امامان شيعه مورد توجه جدي جامعه قرار گيرند.
فقه وفقاهت ودانش ديني به وسيله امامان گسترش يافت و درجامعه آن روز از امامان شيعه به عنوان پيشوايان علمي و فكري ياد شد واهل بيت رسول خدا به عنوان فقيه برتر و عالمان برجسته دين شناخته شدند و مردم به امان شيعه روي آوردند.دراين زمان بود كه امامان معصوم به سازماندهي جامعه شيعي پرداختند و وظايف شيعيان را در برابر يكديگر تبيين و وظايف علما را مشخص كردند و وظايف مردم دربرابرعلما روشن ومباني فكري، مذهبي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي شيعه استوار گرديد.

تربيت فقيه شيعي

اقدام ديگري كه ائمه(عليهم و السلام)انجام دادند، تربيت فقيهان شيعي بود، تا نيازهاي علمي شيعيان برطرف و مباني ديني آن‌ها استوار گردد. ائمه در اين خصوص اقدام‌هاي ذيل را انجام دادند:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مناقب آل أبي طالب 4/460- 461


228


1- بيان قواعد كلي
امام قواعد كلي استنباط و اجتهاد را براي آن‌ها بيان كرد و دستور داد حكم خداوند را بر حسب اين قواعد كلي استنباط و بيان كنند.
الامام الصادق(عليه السلام): انما علينا أن نلقي إليكم الاصول و عليكم التفريع. ( 1 )
عن ابن مسكان، عن حبيب قال: قال لنا أبوعبدالله(عليه السلام): ما أحد أحبّ إليَّ منكم، إن الناس سلكوا سبلاً شتّي. منهم من أخذ بهواه، و منهم من أخذ برأيه و إنّكم أخذتم بأمر له أصل. ( 2 )
أنتم أفقه الناس إذا عرفتم معاني كلامنا إن الكلمة لتنصرف إلي وجوه فلو شاء إنسان لصرف كلامه كيف شاء و لايكذب. ( 3 )
امام صادق(عليه السلام)برخي قواعد كلي فقه رابيان كرد تاعلما براساس آن قواعد اجتهاد كنند.
... كل شي مطلق حتي يرد فيه النهي ... ( 4 )
عن أبي اسحاق الارجاني رفعه قال: قال أبوعبدالله(عليه السلام): أتدري لم أمرتم بالأخذ بخلاف ما تقول العامّة؟ فقلت: لاأدري، فقال: إن عليّاً(عليه السلام) لم يكن يدين الله بدين إلا خالف عليه الاُمّة الي غيره، إرادة لإبطال أمره و كانوا يسألون المؤمنين(عليه السلام) عن الشيء الذي لايعلمونه فإذا أفتاهم جعلوا له ضدّا من عندهم ليلبسوا علي الناس. ( 5 )

عن معاوية بن عمار، عن أبي عبدالله(عليه السلام) أن رسول الله(صلي الله عليه و آله ) حين فرغ من طوافه و ركعتيه، قال:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. السرا ئر 3/575
2. المحاسن 1/254.
3. معاني الأ خبار 1/1
4. من لا يحضره الفقيه 1/317.
5. من لا يحضره الفقيه 1/317.


229


ابدءوا بما بدأ الله عزّوجل به من اتيان الصفا، أنّ الله يقول: إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ. ( 1 )


2- جواز عمل به فتواي كسي كه امام به او اجازه اجتهاد داده است
فقد جاء في رجال الكشّي: عن خيران الخادم أنّه قال: وجّهت إلي سيّدي ثمانية دراهم ـ في حديث ـ و قال: قلت: جعلت فداگ، إنّه ربّما أتاني الرجل لگ قبله الحقّ، أو يعرف موضع الحقّ لگ، فيسألني عمّا يعمل به، فيكون مذهبي أخذ ما يتبرّع في سرّ؟
قال: اعمل في ذلگ برأيگ، فإنّ رأيگ رأيي، و من أطاعگ فقد أطاعني.
برخي از فقيهاني كه امام‌هادي (عليه السلام) دستور داد به فتواي آن‌ها عمل شود، عبارتند از:
ابراهيم بن عبده نيشا بوري.
ابرا هيم بن محمد همداني.
ابرا هيم بن مهزيار.
احمد بن اسحاق بن عبد الله اشعري.
احمد بن محمد بن عيسي اشعري.
ايوب بن نوح بن دراج.
حسن بن را شد.
حسن بن علي.
حسن بن علي وشاء.
داود بن قا سم جعفري.
ريان بن صلت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التهذيب 5/145.


230


عبدالعظيم حسني.
عثمان بن سعيد العمري.
فضل بن شاذان.
علي بن مهزيار اهوازي.
محمد بن احمد محمودي.
محمد بن حسن بن ابي الخطاب زيات.
محمد بن فرج رخجي.
معاويه بن حكيم بن معاويه بن عماركوفي.
يعقوب بن اسحاق. ( 1 )
نام راويان و ياران هر امام را در دو كتاب اختيارمعرفه الرجال ورجال شيخ طوسي بنگريد.
3- عدم جواز استنباط از ظاهر قرآن مگر بعد از شناخت تفسير آن از ائمه
پيش از اين گفتيم كه تفسيرقرآن را بايد از ائمه پرسيد.

أبي عبدالله الصادق(عليه السلام) أنّ رجلاً سأل أباه محمّد الباقر(عليه السلام) عن مسائل، فكان ممّا دار بينهما أنقال: قل لهم: هل كان فيما أظهر رسول الله(صلي الله عليه و آله ) من علم الله ـ عزّ ذكره ـ اختلاف؟ فإن قالوا لا، فقل لهم: فمن حكم بحكم الله فيه اختلاف، فهل خالف رسول الله(صلي الله عليه و آله )؟ فيقولون: نعم، فإن قالوا: لا. فقد نقضوا أوّل كلامهم. فقل لهم: ما يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ. فإن قالوا: من الرّاسخون في العلم؟ فقل: من لايختلف في علمه. فإن قالوا: فمن هو ذاگ؟ فقل: كان رسول الله(صلي الله عليه و آله ) صاحب ذلگ (إلي أن قال):

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حياة الامام علي الهادي/170- 230


231


و إن كان رسول الله(صلي الله عليه و آله ) لم يستخلف في علمه أحداً فقد ضيّع من في أصلاب الرّجال ممّن يكون بعده. قال أيضاً: و ما يكفيهم القرآن؟ قال: بلي، إن وجدوا له مفسّراً. قال: و ما فسّره رسول الله(صلي الله عليه و آله )؟ قال: بلي قد فسّره لرجل واحد، و فسّر للاُمّة شأن ذلگ الرجل، و هو عليّ بن أبي طالب(عليه السلام).
و قال(عليه السلام)أيضاً: و المحكم ليس بشيئين إنّما هو شيء واحد فمن حكم بما ليس فيه اختلاف، فحكمه من حكم الله عزّوجلّ و من حكم بأمر فيه اختلاف فرأي أنّه مصيب، فقد حكم بحكم الطاغوت. ( 1 )
4- وجوب عمل به احاديثي كه در كتب معتبر نقل شده
عن محمّد بن الحسن بن أبي خالد شنبولة، أنّه قال: قلت لأبي جعفرالثاني(عليه السلام): جعلت فداگ، إنّ مشايخنا رووا عن أبي جعفر و أبي عبدالله (عليه السلام) و كانت التقيّة شديدة، فكتموا كتبهم، و لم ترو عنهم، فلمّا ماتوا صارت الكتب إلينا. فقال(عليه السلام): حدّثوا بها، فإنها حقّ.
5- عدم جواز فتوي بدون علم
ائمه معصومين (عليهم و السلام)، افرادي را كه برمسند فتوا تكيه زده اند و مردم براي دانستن احكام دين به آن‌ها مراجعه مي‌كنند، از فتوا دادن بدون علم برحذر داشتند،چنان كه ازقياس نيز منع كردند.
عن مفضل بن يزيد قال: قال (لي) أبوعبدالله(عليه السلام): أنهاگ عن خصلتين فيهما هلاگ الرجال: أنهاگ أن تدين الله بالباطل، و تفتي الناس بما لاتعلم. ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كافي 1/248
2. كافي/1/42.


232


امام، همين دستور را به عبد الرحمن بن حجاج نيز داد: ( 1 )
عن أبي عبيدة الحذاء، عن أبي جعفر(عليه السلام) قال: من أفتي الناس بغير علم و لا هدي لعنته ملائكة الرحمة، و ملائكة العذاب، و لحقه وزر من عمل بفتياه. ( 2 )
پس ازشهادت امام رضا(عليه السلام)، امام جواد(عليه السلام)به امامت رسيد. درحالي كه حدود هفت سال سن داشت. به همين، جهت شك و ترديد ايجاد شده بود. بزرگان شيعه درخانه عبد الرحمن بن حجاج جمع شدند تا درباره شناخت امام پس از امام رضا(عليه السلام)انديشه كنند.عبد الله بن موسي نزد آنها رفت و آنان مسايلي از وي پرسيدند.ازجواب‌هايي كه داد، معلوم شد كه امام نيست.پس از ايشان امام جواد(عليه السلام)به آن مجلس رفت وبه تمام پرسش‌هاي آن‌ها پاسخ داد. به حضرت عرض كردند عموي شما اين گونه جواب داده است وحضرت به وي فرمود:
لاإله إلا الله يا عم إنه عظيم عند الله أن تقف غدا بين يديه فيقول لگ: لم تفتي عبادي بما لم تعلم، و في الأمة من هو أعلم منه. ( 3 )
در نتيجه فتوا با معيارهاي ذيل صادر مي‌شد:
الف- اعتماد به كتاب و سنت به عنوان مصدر اساسي تشريع.
ب- ضرورت رجوع به امام معصوم و اخذ فتوا از آن حضرت در صورت امكان.
ج- لزوم رجوع به فقها در صورتي كه دسترسي به امام نباشد.
د- فتوا به نص روايت و يا انطباق با قواعد كلي برگرفته از روايت.
 
فضيلت فقيه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان
2. كافي/ 1/42.
3. بحار الأنوار 50/99.


233


جايگاه فقيه درنظام ديني، جايگاه ويژه اي است. نظام فكري واعتقادي وديني وعبادي و... بدون فقيه سامان نمي‌يابد. چنان كه امور مملكت نيز بدون يك حكومت عادل وصالح سامان نمي‌يابد. جايگاهي كه حاكم عادل در اداره امور مملكت وسازندگي دارد،فقيه نيز درامور ديني واعتقادي واخروي همان جايگاه را دارد.در اين خصوص چنين روايت شده است:
عن جعفر بن محمد، عن أبيه ] قال: قال رسول الله(صلي الله عليه و آله ) صنفان من أمتي إذا صلحا صلحت أمتي، و إذا فسدا فسدت أمتي، قيل: يا رسول الله و من هما؟ قال: الفقهاء و الأمراء. ( 1 )
ائمه معصومين، شيعيان را به فراگيري علوم ديني تشويق نمودند و در فضل فقها و مقام آن‌ها درپيشگاه خداوند مطالب بسيارفرمودندتا ازيك سو افرادي كه توانايي دارند، به تحصيل بپردازند و نياز جامعه شيعي را به مسائل فقهي برطرف كنند و ازسوي ديگر شيعيان نيز مقام وجايگاه آن‌ها را ارج نهند.
امام موسي بن جعفرفرمود: روز قيامت منادي ندامي‌كند: حواريون رسول خدا كيست؟سلمان، مقداد وابوذر برمي‌خيزند. سپس ندامي‌كند حواريون علي بن ابي طالب، وصي رسول خدا كيست؟ عمر بن حمق خزاعي ومحد بن ابي بكر و ميثم تمار و اويس قرن برمي‌خيزند وسپس ندا مي‌كند: حواريون حسن بن علي كيست و.... تاآخرين امام. ( 2 )

و عنه(عليه السلام) قال: قال جعفر بن محمّد الصادق]: علماء شيعتنا مرابطون في الثغر الذي يلي إبليس و عفاريته، يمنعوهم عن الخروج علي ضعفاء شيعتنا و عن أن يتسلط عليهم إبليس و شيعته و النواصب. ألا فمن انتصب لذلگ من شيعتنا كان أفضل ممن جاهد الروم و الترگ و

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

2. الخصال / 36 - 37
1. اختيار معرفة الرجال / 39 / 20


234


الخزر ألف ألف مرة لأنه يدفع عن أديان محبينا و ذلگ يدفع عن أبدانهم. ( 1 )
قال موسي بن جعفر: فقيه واحد ينقذ يتيما من أيتامنا المنقطعين عنا و عن مشاهدتنا بتعليم ما هو محتاج إليه أشدعلي إبليس من ألف عابد، لأن العابد همّه ذات نفسه فقط و هذا همه مع ذات نفسه ذوات عباد الله و امائه لينقذهم من يد إبليس و مردته، فلذلگ هو أفضل عندالله من ألف عابد و ألف ألف عابدة. ( 2 )
قال علي بن موسي الرضا(عليه السلام): يقال للعابد يوم القيامة: نعم الرجل كنت همتگ ذات نفسگ وكفيت مؤنتگ فادخل الجنة، ألا ان الفقيه من أفاض علي الناس خيره و أنقذهم من أعدائهم و وفر عليهم نعم جنان الله تعالي و حصل لهم رضوان الله تعالي.
و يقال للفقيه: يا أيها الكافل لأيتام آل محمد الهادي لضعفاء محبيهم و مواليهم قف حتي تشفع لكل من أخذ عنگ أو تعلم منگ، فيقف فيدخل الجنة معه فئاماً و فئاماً و فئاماً ( 3 ) ـ حتي قال عشراً ـ و هم الذين أخذوا عنه علومه و أخذوا عمن أخذ عنه و عمن أخذ عمن أخذ عنه إلي يوم القيامة، فانظروا كم صرف ما بين المنزلتين. ( 4 )

ارجاع شيعيان به فقيه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الإحتجاج 1/8 و1/6نيز ملاحظه شود.
2. الإحتجاج1/8.
3. جماعت وگروه گروه.
4. الإحتجاج 19.


235


به تمام شيعيان نيز دستور داده شد كه براي دانستن احكام دين به اين فقيهان مراجعه نمايند و هرچه آن‌ها فتوا دادند، به آن عمل كنند.
الإمام الهادي(عليه السلام): لولا من يبقي بعد غيبة قائمكم(عليه السلام) من العلماء الداعين إليه و الدالّين عليه، و الذابّين عن دينه بحجج الله، و المنقذين لضعفاء عبادالله من شباگ إبليس و مردته، و من فخاخ النواصب، لما بقي أحد إلاّ ارتدّ عن دين الله، و لكنهم الذين يمسكون أزمّة قلوب ضعفاء شيعتنا كما يمسك صاحب السفينة سكّانها، اُولئك هم الأفضلون عند الله عزوجل. ( 1 )
فقد جاء عنه (عليه السلام) في العمري و ابنه محمد: العمري و ابنه ثقتان فما أدّيا إلي فعني يؤديان و ما قالا فعني يقولان فاسمع لهما و أطعهما فإنهما الثقتان المأمونان. ( 2 )
الإمام العسكري(عليه السلام): فأما من كان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً لهواه مطيعاً لأمر مولاه فللعوام أن يقلّدوه. ( 3 )

حفظ جان راويان و فقيهان
از ديگر اقدام‌هاي ائمه نسبت به فقيهان و راويان حديث، حفظ جان آن‌ها بود. زيرا حاكمان در زماني كه اختناق سياسي را حاكم كردند، به جستجو وشناسايي ياران نزديك امام نيز پرداختند وافرادي را گماشتند تا ياران امام را شناسايي كنند و به شهادت برسانند. امامان شيعه در اين خصوص دو اقدام انجام دادند:
1. تقيه: تقيه به منظور حفظ جان اين دسته از شيعيان به عنوان يك واجب ديني مطرح شد و امام فرمود:

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الاحتجاج 2/260.
2. الغيبة الصغري للصدر.219..
3. تفسير الإمام الحسن العسكري /141و الإحتجاج 2/263.


236


التقية ديني و دين آبائي و لا إيمان من لا تقية له. ( 1 )
تقيه براي حفظ جان اين افراد يك امر لازم و حتمي بود، زيرا:
نخست: از پيروزي حكومت و خوش حالي آن‌ها جلوگيري مي‌شد.
دوم: چون اين افرادحلقه اتصال امام وجامعه شيعي بودند،اين ارتباط باحفظ آن‌ها حفظ مي‌شد.
سوم: شهادت آن‌ها موجب تضعيف شيعيان مي‌گرديد.
فقد جاءعنه (الإمام الباقر)(عليه السلام) في وصيّته لجابر بن يزيد الجعفي في أوّل لقاء له بالإمام(عليه السلام): أن لايقول لأحد أنه من أهالي الكوفة، و ليظهر بمظهر رجل من أهل المدينة.
شايد در همين سفر بوده كه هشام بن عبد الملك به استانداركوفه دستور داد: جابر را پس از ورودبه كوفه دستگيركند وبه قتل رساند وامام براي حفظ جان جابر به او دستور ويژه داد:

عن النعمان بن بشير قال: كنت مزاملا لجابر بن يزيد الجعفي، فلما أن كنا بالمدينة دخل علي أبي جعفر(عليه السلام) فودعه و خرج من عنده و هو مسرور حتي وردنا الأخيرجة أول منزل نعدل من فيد إلي المدينة ـ يوم جمعة فصلينا الزوال، فلما نهض بنا البعير إذا أنا برجل طوال آدم معه كتبا، فناوله جابرا فتناوله فقبله و وضعه علي عينيه و إذا هو: من محمد بن علي إلي جابر بن يزيد و عليه طين أسود رطب، فقال له: متي عهدك بسيدي؟ فقال: الساعة فقال له: قبل الصلاة أو بعد الصلاة؟ فقال: بعد الصلاة، ففگ الخاتم و أقبل يقرؤه و يقبض وجهه حتي أتي علي آخره، ثم أمسك الكتاب فما رأيته ضاحكا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اصول كافي 2/219.


237


و لامسرورا حتي وافي الكوفة، فلما وافينا الكوفة ليلا بت ليلتي، فلما أصبحت أتيته إعظاما له فوجدته قد خرج علي و في عنقه كعاب ( 1 ) ، قد علقها و قد ركب قصبة و هو يقول: أجد منصور بن جمهور أميرا غير مأمور و أبياتا من نحو هذا فنظر في وجهي و نظرت في وجهه فلم يقل لي شيئا و لم أقل له و أقبلت أبكي لما رأيته و اجتمع علي و عليه الصبيان و الناس، و جاء حتي دخل الرحبة ( 2 ) و أقبل يدورمع الصبيان و الناس يقولون: جن جابر بن يزيد جن، فوالله ما مضت الأيام حتي ورد كتاب هشام بن عبدالملك إلي واليه أن انظر رجلا يقال له: جار بن يزيد الجعفي فاضرب عنقه و ابعث إلي برأسه، فالتفت إلي جلسائه فقال لهم: من جابر بن يزيد الجعفي؟ قالوا: أصلحگ الله كان رجلا له علم و فضل و حديث، و حج فجن و هو ذا في الرحبة مع الصبيان علي القصب يلعب معهم قال: فأشرف عليه فإذا هو مع الصبيان يلعب علي القصب ( 3 ) ، فقال الحمد لله الذي عافاني من قتله، قال و لم تمض الأيام حتي دخل منصور بن جمهور الكوفة و صنع ما كان يقول جابر. ( 4 )
دراين زمان بود كه برخي ازفقيهان شيعه كاملاًدرتقيه مي‌زيستند و به عنوان شيعه شناخته نمي‌شدند.از جمله آن‌ها سعيد بن مسيب بود. ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مهره
2. محل وسيع در كوفه بوده است
3. ني.
4. بحار الأنوار: 46/282، وكافي: 1/396.
5. اختيار معر فة الرجال 198شرح حال اورا دركتاب هاي تراجم اهل سنت بنگريد.


238


روي علي بن جعفر عن أحد أصحاب الإمام الحسن العسكري(عليه السلام) فقال: اجتمعنا بالعسكر ـ أي سامراء ـ و قد صرنا لأبي محمد (عليه السلام) يوم ركوبه فخرج توقيعه: لايسلمنّ عليَّ أحد، و لايشير إليّ بيده، و لايومئ، فإنّكم لاتأمنون علي أنفسكم. ( 1 )

جلوگيري از شناخته‌شدن راويان و فقيهان
در هر زمان كه ائمه ازسوي حكومتيان در مراقبت بودند، ياران ائمه نيز تحت تعقيب بودند.امامان در اين شرايط دستور به تقيه مي‌دادند تا ازسوي حكومت  شناسايي نشوند.از جمله مواردي كه بايد رعايت مي‌شد، حفظ اسرار ائمه و ياران فقيه بود.
و نهي(عليه السلام) عن الاذاعة و كشف الأسرار الخاصّة بالمؤمنين فقال: يحشر العبد يوم القيامة و ما ندي دماً، فيدفع اليه شبه المحجمة أو فوق ذلگ، فيقال له: هذا سهمگ من دم فلان، فيقول: يا ربّ إنگ لتعلم أنّگ قبضتني و ما سفكت دماً.
فيقول: بلي سمعت من فلان رواية كذا و كذا، فرويتها عليه فنقلت حتّي صارت الي فلان الجبّار فقتله عليها و هذا سهمگ من دمه. ( 2 )
امام براي جلوگيري ازشناخته‌شدن شيعيان،دستورداد دربين راه و جلو دشمنان مسأله نپرسند.

فعن محمد بن شرف قال: كنت مع أبي الحسن(عليه السلام) أمشي في المدينة فقال لي: ألست ابن شرف؟ قلت

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الخرائج والجرائح للراوندي: 1/439 ح 20 ؛ بحار الأنوار: 50/269.
2. اصول الكافي 2/371.


239


بلي، فأردت أن اسأله عن مسألة فابتدأني من غير أن أسأله فقال: نحن علي قارعة الطريق و ليس هذا موضع مسألة.

نظام وكالت
امام كاظم(عليه السلام)افرادي را درشهرها تعيين كرد و به آن‌ها وكالت داد كه حقوق مالي و شرعي را از شيعيان بگيرند و آن‌ها را درآنچه كه تعيين كرده، مصرف كنند.چنان كه فضل بن عمر را وكيل خود قرارداد كه وجوه شرعيه را بگيرد و به مصرف تعيين شده برساند. نظام وكالت از اين زمان پديد آمد. ( 1 )
نظام وكالت از زمان امام جواد(عليه السلام) به بعد گسترش يافت. برخي افراد به طور مستقيم ازجانب امام به عنوان وكيل تعيين ‌شدند وبرخي ديگرنيزازجانب آن‌ها وكالت داشتند. ( 2 )
وكلاي امام وظيفه داشتند جامعه شيعي را در امور ديني، سياسي، اقتصادي و قضايي رهبري كنند ( 3 ) كه در واقع تشكيل دولت مستقل در درون دولت‌هاي جائر بود.
دخل أبوعمرو عثمان بن سعيد و أحمد بن اسحاق الأشعري و عليّ بن جعفر الهمداني علي أبي الحسن العسكريّ فشكا إليه أحمد بن إسحاق ديناً عليه، فقال: يا أباعمر ـ و كان وكيله ـ إدفع إليه ثلاثين ألف دينار و الي عليّ بن جعفر ثلاثين ألف دينار و خذ أنت ثلاثين ألف دينار. ( 4 )

عن إبراهيم بن محمد الهمداني، قال و كتب إلي: قد وصل الحساب تقبل الله منگ و رضي عنهم

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حياة الامام موسي بن جعفر 2/492
2. اعلام الهداية 12/188
3. اعلام الهداية 12/191
4. المناقب 2/488.


240


و جعلهم معنا في الدنيا و الآخرة و قد بعثت إليگ من الدنانير بكذا و من الكسوة كذا، فبارگ لگ فيه و في جميع نعمة الله عليگ. و قدكتبت إلي النضر أمرته أن ينتهي عنگ، و عن التعرض لگ و بخلافك، و أعلمته موضعگ عندي، و كتبت إلي أيوب أمرته بذلگ أيضا، و كتبت إلي موالي بهمدان كتابا أمرتهم بطاعتگ و المصير إلي أمرگ و أن لا وكيل لي سواگ. ( 1 )
قال أبوعمرو: حكي بعض الثقات، أن أبامحمد صلوات الله عليه كتب إلي إبراهيم بن عبده: و كتابي الذي ورد علي إبراهيم بن عبده بتوكيلي إياه لقبض حقوقي من موالينا هناگ:نعم هو كتابي بخطي إليه أعني إبراهيم بن عبده لهم ببلدهم حقا غير باطل، فليتقوا الله حق تقاته و ليخرجوا من حقوقي و ليدفعوها إليه، فقد جوزت له ما يعمل به فيها، وفقه الله و من عليه بالسلامة من التقصير برحمته.
و من كتاب له(عليه السلام) إلي عبدالله بن حمدويه البيهقي: و بعد، فقد نصبت لكم إبراهيم بن عبده ليدفع النواحي و أهل ناحيتگ حقوقي الواجبة عليكم إليه، و جعلته ثقتي و أميني عند موالي هناگ، فليتقوا الله و ليراقبوا و ليؤدوا الحقوق، فليس لهم عذر في ترگ ذلگ و لا تأخيره، و لا أشقاهم الله بعصيان أوليائه، و رحمهم الله و إيا معهم برحمتي لهم، ان الله واسع كريم. في محمد بن سنان. ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اختيار معرفة الرجال 647/1136
2. اختيار معرفة الرجال: 2/620/1089 (سازمان چاپ وانتشارات )


241


نامه
راه ديگر ارتباط فقيهان شيعه با امام، نامه نگاري بود كه بيشتر در زمان امام جواد و امام‌هادي و امام عسكري(عليه السلام)انجام مي‌شد.چون دردوره امام جواد(عليه السلام)منزل امام، توسط دخترمأمون كه همسر آن حضرت بود، كنترل مي‌شد وامام‌هادي وامام عسكري نيز در منطقه نظامي زندگي مي‌كردند ومنزل آن‌هاهرچندگاه يك باربه صورت ناگهاني بازرسي مي‌شد وارتباط ظاهري وآشكارمردم با امام قطع بود.دراين دوره بود كه فقيهان با امام از طريق نامه ارتباط داشتند.

براي جلوگيري از شناخته شدن ياران امام دو اقدام انجام شد:نخست: نامه‌هابه طور سري فرستاده مي‌شد.دوم: برخي نامه‌ها بدون امضا ويا به نام كسان ديگر فرستاده مي‌شد كه اگر درباريان و جاسوسان به آن‌ها دست يابند، شناخته نشوند.

 

قال أبو‌هاشم داود بن القاسم الجعفري: دخلت علي أبي جعفر الثاني(عليه السلام) و معي ثلاث رقاع غير معنونة و اشتبهت عليّ فاغتممت لذلگ، فتناول إحداهن و قال: هذه رقعة ريّان بن شبيب ثم تناول الثانية فقال: هذه رقعة محمد بن حمزة و تناول الثالثة و قال: هذه رقعة فلان فبهت فنظر اليّ و تبسّم(عليه السلام) جاء في تكملة الرواية السابقة ان داود بن القاسم الجعفري قال: و أعطاني أبوجعفر ثلاثمائة دينار في صرّة و أمرني أن أحملها إلي بعض بني عمّه و قال:أما انه سيقول لگ دلّني علي حرّيف ( 1 ) يشتري لي بها متاعاً فدلّه عليه. قال: فأتيته بالدنانير فقال لي: يا أباهاشم دلّني علي حرّيف يشتري لي بها متاعاً. ففعلت. ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فروشنده هر جنس مخصوص.
2. إعلام الوري 2/98 و ملاحظه شود 12/184.


242


امام، براي برخي نامه مي‌نوشت و از نام مستعار استفاده مي‌كرد.
كان الإمام(عليه السلام) يذكر في توقيعاته إلي بعض أصحابه و ينسبهم إلي عبيد ابن زرارة و كانوا قد عرفوا ببني الجهم و هم من أكابر بيوت الشيعة و أصحاب الأئمة(عليهم و السلام)، فعن الزراري (أحدهم) قال: إن ذلگ تورية و ستراً من قبل الإمام(عليه السلام) ثم اتسع ذلگ و سمّينا به و كان(عليه السلام) يكاتبه في اُمور له بالكوفة و بغداد.
قال أحمد بن اسحاق: دخلت علي أبي محمد(عليه السلام) فسألته أن يكتب لأنظر إلي خطّه فأعرفه اذا ورد. فقال: نعم، ثم قال: يا أحمد إن الخطّ سيختلف عليگ من بين القلم الغليظ الي القلم الدقيق فلاتشكّنَّ، ثم دعا بالدواة فكتب و جعل يستمدّ الي مجري الدواة، فقلت في نفسي و هو يكتب: استوهبه القلم الذي كتب به. فلمّا فرغ من الكتابة أقبل يحدّثني و هو يمسح القلم بمنديل الدواة ساعةً ثم قال: ‌هاگ يا أحمد فناولنيه. ( 1 )
مجموع نامه‌هايي كه از امام جواد (عليه السلام)برجاي مانده به 72 نامه مي‌رسد. ( 2 )

داوري بين مردم

ائمه (عليهم و السلام) قضاوت وداوري را به فقيهان اهل بيت سپردند و مردم را از رجوع به قاضيان منصوب شده ازجانب حكومت منع كردند.داوري از شئون حكومت بود.حاكمان، هميشه افرادي را براي داوري بين مردم تعيين مي‌كردند و بديهي بود كه آن‌ها بر آن اساس قضاوت مي‌كردند كه حكومت دستور داده بود و آن مذهب فقهي مورد استناد قرار مي‌گرفت كه حاكمان تعيين كرده بودند.درنتيجه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الكافي 1/513. مسند امام حسن العسكري /87.
2. الموسوعة الامام الجواد 2/413و515. الارشا د2/179


243


سنت پيامبر و مذهب اهل بيت، ملاك داوري قرارنمي‌گرفت وتمام قاضيان نيز جيره خوارحكومت بوده و از عدالت دور بودند.از اين رو رجوع شيعيان به آنها براي داوري، فرايند‌هاي ذيل را درپي داشت:
الف: تأييد حكومت وحاكمان وستمگري آن‌ها توسط شيعيان.
ب: پذيرش داوري ناحق قاضيان كه برخلاف مذهب اهل بيت داوري مي‌كردند.
ج: بسياري از قضات منصوب شده از سوي حكومت، شيعيان را مي‌شناختند وبا آن‌ها دشمن بودند و از سر دشمني بر ضد شيعه حكم مي‌كردند.
د: عدم مراجعه شيعيان به دستگاه قضايي حكومت، مبارزه منفي با حكومت بود.
همين عوامل سبب شدند كه امامان معصوم،شيعيان را ازمراجعه به قضات منصوب شده ازسوي حكومت، برحذردارند وفقيهان را ازجانب خود به عنوان قاضي منصوب كردند.

عمر بن حنظلة قال: سألت أباعبدالله(عليه السلام) عن رجلين من أصحابنا بينهما منازعة في دين أو ميراث فتحاكما إلي السلطان و إلي القضاة أيحل ذلگ؟ قال: من تحاكم إليهم في حق أو باطل فإنما تحاكم إلي الطاغوت، و ما يحكم له فإنما يأخذ سحتا، و إن كان حقا ثابتا له، لأنه أخذه بحكم الطاغوت، و قد أمر الله أن يكفر به قال الله تعالي: يرِيدُونَ أَنْ يتَحاكَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يكْفُرُوا بِهِ. قلت: فكيف يصنعان؟ قال: ينظران (إلي) من كان منكم ممن قد روي حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا و عرف أحكامنا فليرضوا به حكما فإني قد جعلته عليكم حاكما فإذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فإنما استخف بحكم الله و علينا رد و


244


الراد علينا الراد علي الله و هو علي حد الشرك بالله. ( 1 )
اين حديث، حكم قضاوت وفقاهت وتقليد رادرزمان غيبت به خوبي روشن كرده است.

توجه امام به نيازهاي علمي شيعه
شيعه واقعي نزد ائمه(عليهم و السلام)بسيار ارزشمند است.بي گمان چه درزمان حضور وچه در زمان غيبت، توجه وعنايت ويژه نسبت به شيعه داشته اند.روايت ذيل دليل اين سخن است. امام باقر وقتي ودايع امامت را به امام صادق واگذاركرد، فرمود:
فلما قربت وفاته (الإمام محمّد الباقر(عليه السلام)) دعا بأبي عبدالله جعفر ابنه (عليها السلام) فقال: إن هذه الليلة التي وعدت فيها. ثم سلّم إليه الاسم الأعظم و مواريث الأنبياء و السلاح و قال له: يا أباعبدالله، الله الله في الشيعة. فقال أبوعبدالله:لاتركتهم يحتاجون إلي أحد. ( 2 )
عن هشام بن سالم، عن أبي عبدالله(عليه السلام) قال: لما حضرت أبي(عليه السلام) الوفاة قال: يا جعفر أوصيگ بأصحابي خيرا، قلت: جعلت فداگ والله لأدعنهم (و الرجل منهم يكون في المصر) فلايسأل أحدا. ( 3 )

عن محمد بن علي الصوفي قال: استأذن ابراهيم الجمّال (رض) علي أبي الحسن علي بن يقطين الوزير فحجبه. فحجّ علي بن يقطين في تلگ السنة فاستأذن بالمدينة علي مولانا موسي ابن جعفر(عليه السلام) فحجبه. فرآه ثاني يومه فقال علي بن يقطين: يا سيدي ما ذنبي؟ فقال(عليه السلام): حجبتگ لأنگ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اصول كافي 1 /67 التهذيب 6/218ح514و301ح845 وسائل الشيعة 27/136.
2. اثبات الوصية /193؛ اثبات الهداة 5/330 به اختصار
3. كافي 1 / 306 ؛ الإ رشاد 1/40؛ بحار الأنوار 47/12


245


حجبت أخاگ ابراهيم الجمّال و قد أبي الله أن يشكر سعيگ أو يغفر لگ ابراهيم الجمّال.
فقلت: سيدي و مولاي من لي بابراهيم الجمّال في هذا الوقت و أنا بالمدينة و هو بالكوفة؟
فقال(عليه السلام): اذا كان الليل فامض الي البقيع وحدك ... و اركب نجيباً هناگ مسرّجاً. قال: فوافي البقيع و ركب النجيب و لم يلبث أن أناخه علي باب ابراهيم الجمّال بالكوفة. فقرع الباب ... فقال علي بن يقطين: يا هذا إنّ أمري عظيم و آلي عليه أن يأذن له، فلمّا دخل قال: يا ابراهيم إنّ المولي(عليه السلام) أبي أن يقبلني أو تغفر لي، فقال: يغفر الله لگ ... فلم يزل ابراهيم يطأ خده و علي بن يقطين يقول: اللّهم اشهد، ثم انصرف و ركب النجيب، و أناخه في ليلته بباب المولي موسي بن جعفر(عليه السلام) بالمدينة فأذن له و دخل عليه فقبله. ( 1 )
عن محمد بن سالم قال: لمّا حمل سيدي موسي بن جعفر(عليه السلام) الي‌هارون جاء إليه هشام بن ابراهيم العباسي، فقال له: يا سيدي قد كُتب لي صك ( 2 ) الي الفضل بن يونس تسأله أن يروح أمري. قال: فركب إليه أبوالحسن(عليه السلام) فدخل عليه حاجبه فقال: يا سيدي! أبوالحسن موسي بالباب فقال: فإن كنت صادقاً فأنت حرّ و لگ كذا و كذا!
فخرج الفضل بن يونس حافياً يعدو حتي خرج إليه: فوقع علي قدميه يُقبّلهما ثم سأله أن يدخل، فدخل فقال له: اقض حاجة هشام بن ابراهيم، فقضاها. ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحار الأنوار : 48 / 85، ح 105 عن عيون المعجزات: 90.
2. نامه.
3. اختيار معرفة الرجال: 550 / 957 ؛بحار الأنوار : 48 / 109.


246


فقد كان عنده جماعة من أصحابه فقال لهم: ما لكم تستخفّون بنا؟ فقام إليه رجل من أهل خراسان فقال: معاذ الله أن نستخفّ بگ أو شيء من أمرگ! فقال(عليه السلام): إنّگ أحد من استخفّ بي. فقال الرجل: معاذ الله أن أستخفّ بگ! فقال له(عليه السلام): ويحگ ألم تسمع فلاناً و نحن بقرب الجحفة و هو يقول لگ: إحملني قدر ميل فقد و الله أعييت. فوالله ما رفعتَ له رأساً، لقد إستخففت به و من استخفّ بمؤمن فينا استخفّ و ضيّع حرمة الله عزّوجلّ. ( 1 )

شيعه چه كسي است؟
بديهي است كه هويت واقعي هركس و هرگروه با نامگذاري تعيين نمي‌گردد و شيعه نيز از همين مقوله است. هركس نام شيعه را بر خود نهاد، الزاماً نمي‌تواند شيعه باشد.
با گسترش شيعه و انزواي سياسي امام، دوچيز شيعيان را تهديد مي‌كرد و امامان معصوم از اين جهت نگراني داشتند و دستورهاي ويژه اي در اين خصوص صادركردند:
1ـ نفوذ افراد وابسته به دربار و مخالفان شيعه درتشكيلات شيعيان و سپس گزارش اسرار اهل بيت و شيعيان به حكومتيان.
2ـ پيدايش گروهي به نام شيعه، خالي از ايمان و عاري از عمل كه تنها نام شيعه را با خود يدك مي‌كشيدند.ضربه‌اي كه شيعه و ائمه از اين ناحيه خوردند كمتر از ضربه حكومتيان و جاسوسان آن‌ها نبود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سخن امام زمان( عج) به سيد ابوالحسن اصفهاني كه فرمود انا غير نا سين لذكركم لامهملين. نيز نقل شده است.


247


امامان شيعه براي جلوگيري ازاين دو خطربزرگ، نخست ويژگي شيعيان را بيان كردند تا شيعه واقعي ازغيرواقعي شناخته شوند و دوم آنكه از نفوذ مخالفان و جاسوسان حكومت در جمع شيعيان جلوگيري شود.
امام صادق(عليه السلام)فرمود: امتحنوا شيعتنا عند مواقيت الصلاة، كيف محافظتهم عليها، و إلي أسرارنا كيف حفظهم لها عند عدونا و إلي أموالهم كيف مواساتهم لإخوانهم فيها. ( 1 )
عن محمد بن عجلان قال كنت مع أبي عبدالله(عليه السلام) فدخل رجل فسلّم، فسأله، كيف من خلّفت من إخوانگ؟ فأحسن الثناء و زكي و أطري، فقال له: كيف عيادة اغنيائهم قرائهم؟ قال: قليلة. قال: كيف مواصلة أغنيائهم لفقرائهم في ذات أيديهم؟ فقال: إنگ تذكر أخلاقاً ما هي فيمن عندنا. قال(عليه السلام): فكيف يزعم هؤلاء أنهم لنا شيعة؟ ( 2 )
فقال(عليه السلام): فوالله ماشيعتنا الا من اتقي الله و أطاعه، و ما كانوا يعرفون الاّ بالتواضع، و التخشع، و الامانة، و كثرة ذكر الله، و الصوم، و الصلاة، و البر بالوالدين، و التعاهد للجيران من الفقراء و أهل المسكنة، و الغارمين، و الأيتام، و صدق الحديث و تلاوة القرآن، و كفّ الألسن عن الناس الا من خير، و كانوا اُمناء عشائرهم في الأشياء. ( 3 )

قال (الباقر)(عليه السلام): انّما شيعة علي(عليه السلام) الشاحبون الناحلون الذابلون، ( 4 )ذابلة شفاههم، خميصة ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وسائل الشيعه 3/83 وبحار الأنوار 68/149. قرب الاسناد /52
2. بحارالأنوار 68/168. صفات الشيعه للصدوق/166.
3. الكافي 2/74.
4. هرسه به يك معنا ست – بدنهاشان از شدت عبادت نحيف ولاغر است.
5. شكم خالي.


248


بطونهم، متغيّرة ألوانهم، مصفرّة وجوههم، إذا جنّهم الليل اتّخذوا الأرض فراشاً، و استقبلوا الأرض بجباههم، كثير سجودهم، كثيرة دموعهم، كثير دعاؤهم، كثير بكاؤهم، يفرح الناس و هم محزونون. ( 1 )
در نتيجه اوصاف شيعه به شرح ذيل است:
تقواي الهي، اطاعت خداوند تواضع، خشوع، امانتداري، دوام ذكرخدا، اهل نماز و روزه، نيكي به والدين، تعهد در برابر نيازمندان و بدهكاران و ايتام، راستگويي، تلاوت قرآن، پرهيز از غيبت و تهمت وآزار مردم به وسيله زبان، محافظت بر اوقات نماز، حفظ اسرار اهل بيت، رسيدگي ثروتمندان به امورنيازمندان.

بيان وظايف شيعه در برابر يكديگر
واژه شيعه، خاستگاه اعتقادي وعملي دارد.شيعه به كساني گفته مي‌شود كه در دو گستره اعتقاد وعمل ازديگر مسلمانان متمايزهستند. درگستره اعتقادي بر اين باور و ايمان هستند كه اوصياي رسول خدا دوازده نفرند كه ازجانب خداوند تعيين ومنصوب شده اند و پس از آن حضرت، مسؤوليت رهبري وهدايت جامعه را برعهده دارند و تمام ويژگي‌هاي رسول خدا(صلي الله عليه و آله )به جز پيامبري در وجود آن‌ها جمع است ودر بعد عملي نيز التزام دارند كه به دستورات آنها عمل كنند. در نتيجه هركسي وهرجامعه اي شيعه نخواهدبود.اين نام تعهدآور است و التزام‌هاي بسياري را در پي دارد. امامان معصوم، اوصاف شيعيان را در احاديث بسياري بيان كرده‌اند كه چگونه بايد باشند. مسؤوليت وتعهد شيعيان در برابر يكديگر مهمترين وظيفه اجتماعي آن‌هاست. بر خي از آن وظايف چنين است:

  1. احترام به يكديگر.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ


1. بحار الأ نوار 65/149.


249


  1. مقام همديگر را بزرگ بشمارند.
  2. به همديگرضرر نرسانند.
  3. حسد نورزيدن.
  4. بخل نداشته باشند.
  5. گرسنگان را سير نمايند.
  6. آبروي همديگر را حفظ كنند.
  7. مشكلات يكديگر را برطرف كنند.
  8. به امور بازماندگان افرادي كه فوت كرده اند، رسيدگي كنند.
  9.  هنگام ملاقات يكديگر مصافحه وسلام كنند.
  10.  به ملاقات همديگر بروند.
  11.  خطاها ولغزش‌هاي همديگر را ناديده گيرند.
  12.  با خوش رويي همديگر را ملاقات كنند.
  13.  با همديگر رفتار نيكو داشته باشند.
  14.  اسرار ائمه و اسرار يكديگر را حفظ كنند.
  15.  از اختلاف، دوري كنند.
  16.  روابط آنها بايكديگر بايد برمبناي محبت ودوستي وتعاون باشد.
  17.  ثروتمندان به امور نيازمندان رسيدگي كنند.
  18.  بدهكاري بدهكاران را ادا نمايند.
  19.  به تشييع جنازه شان بروند.
  20.  به عيادت مريض‌هايشان بروند.
  21.  به منزل همديگر بروند ودانايي‌هاي دين را به يكديگر ياد دهند.
  22.  باپرداختن به علم ودانايي،نام و انديشه ومذهب اهل بيت رادرجامعه زنده نگه دارند.
  23.  باهم برادر باشند.

250


  1.  اگر با برخي اقدام‌هاي خود كسي را به خشم آوريد، بايد عذرخواهي كنيد و رضايت اورا به دست آوريد.
  2.  براي خداوند همديگر را دوست داشته باشند.
  3.  هركس هرچه را براي خود دوست دارد، براي ديگر شيعيان نيز دوست بدارد و هرچه را بر اي خود دوست ندارد، براي ديگر برادران خود نيز دوست نداشته باشد.
  4.  به نماز و اوقات آن اهميت دهند. تشكيل نماز جماعت و حضور در آنها. ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مراجعه شود به:


1. كافي2/181.الامام الباقر(عليه السلام):عظموااصحابكم و وقّروهم ولايتجهم بعضكم بعضاً،ولاتضارّوا ولاتحاسدوا، وإياكم والبخل،وكونواعباد الله المخلصين عظموا اصابكم...من حقّ المؤمن علي أخيه المؤمن أن يشبع جوعته ويواري عورته ويفرّج عنه كربته ويقضي دينه،فإذامات خلفه في أهله و ولده. للمؤمنين إذاتواري أحدهما عن صاحبه بشجرة ثم التقيا أن يتصافحا.

2. الكافي 2/183 و184 أيّمامؤمن خرج الي أخيه يزوره عارفاً بحقّه كتب الله له بكلّ خطوة حسنة، ومحيت عنه سيئة، ورفعت له درجة، واذاطرق الباب فتحت له أبواب السماء، فاذا التقيا وتصافحا وتعانقا أقبل الله عليهما بوجهه، ثم باهي بهما الملائكة، فيقول: انظروا الي عبدي تزاورا وتحابا فيَّ،حقٌّ عليَّ ألاّاُعذبهما بالنار بعد هذا الموقف، فإذا انصرف شيّعه الملائكة عدد نفسه وخطاه وكلامه،يحفظونه من بلاء الدنيا وبوائق(عذاب ) الآخرة الي مثل تلك الليلة من قابل،فإن مات فيمابينهمااُعفي من الحساب، وان كان المزور يعرف من حقّ الزائرما عرفه الزائرمن حقّ المزوركان له مثل أجره.

3.الكافي 2/355. إن أقرب مايكون العبد الي الكفر أن يؤاخي الرّجل الرّجل علي الدين،فيحصي عليه عثراته (لغزش) وزلاّته ليعنّفه بها يوماً ما.

4. وسائل الشيعه 8/400.امام صادق(عليه السلام):أبلغ موالينا السلام وأوصهم بتقوي الله والعمل الصالح وأن يعود صحيحهم مريضهم وليعد غنيهم علي فقيرهم،وأن يشهد جنازة ميّتهم، وأن يتلاقوا في بيوتهم وأن يتفاوضوا علم الدين فإن ذلگ حياة لأمرنارحم الله عبداً أحيي أمرنا.

5.وسائل الشيعه 8/549.محمّد بن مسلم:أتاني رجل من أهل الجبل فدخلت معه علي أبي عبدالله فقال له حين الوداع أوصني فقال(عليه السلام):اُوصيك بتقوي الله وبرّأخيك المسلم،وأحب له ماتحب لنفسك واكره له ماتكره لنفسك،وإن سألك فأعطه وإن كفّ عنك فأعرض عليه،لاتملّه خيراًفإنه لايملك وكن له عضداً فانه لك عضد وان وجد عليك فلاتفارقه حتي تحلّ سخيمته .وان غاب فاحفظه في غيبته،وإن شهد فاكنفه واعضده ووازره،وأكرمه ولاطِفه فانه منك وأنت منه.

6. كامل الزيارات/319.عمروبن عثمان الرازي، قال: سمعت أباالحسن الاول(عليه السلام) يقول:من لم يقدره أن يزورنا فليزر صالحي موالينا يكتب له ثواب زيارتناومن لم يقدرعلي صلتنافليصل صالحي موالينايكتب له ثواب صلتنا.


251


وظايف شيعه در برابر مسلمانان
امامان معصوم، نسبت به مسلمانان وظايف ويژه اي بر عهده شيعيان نهادند و دستور دادند كه به مشكلات مالي مسلمانان رسيدگي كنند.
امام صادق: إنما شيعتنا ـ شيعة علي ـ المتباذلون في ولايتنا المتحابون في مودتنا، المتزاورون لإحياء أمرنا الذين، إذا غضبوا لم يظلموا، و إذا رضوا لم يسرفوا، بركة علي مَنْ جاوروا، سلم لمن خالطوا، و قال أيضاً: شيعتنا من أطاع الله. ( 1 )
الإمام الباقر(عليه السلام) ما رواه عن رسول الله(صلي الله عليه و آله ) أنه قال: من أطعم ثلاثة نفر من المسلمين أطعمه الله من ثلاث جنان في ملكوت السماوات: الفردوس، و جنة عدن، و طوبي. ( 2 )
و روي عنه(صلي الله عليه و آله ) قوله: من كسا أحداً من فقراء المسلمين ثوباً من عري أو أعانه بشيء ممّا يقوته من معيشته، وكّل الله عزّوجلّ به سبعين ألف ملگ من الملائكة يستغفرون لكل ذنب عمله الي أن ينفخ في الصور. ( 3 )

امام صادق: أما والله ما أحد من الناس أحبّ اليّ منكم و إن الناس قد سلكوا سُبلاً شتّي فمنهم من أخذ برأيه، و منهم من اتّبع هواه، و منهم من اتبع الرواية، و انكم أخذتم بأمرله أصل فعليكم بالورع و الاجتهاد و

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. أمالي الشيخ الطو سي /95. بحا ر الأ نوار 46/360.
2. الكافي 2/291.
3. الكافي 2/502.


252


اشهدوا الجنائز، و عودو المرضي و احضروا مع قومكم في مساجدهم لصلاة، أما يستحي الرجل أن يعرف جاره حقه، و لايعرف حق جاره. ( 1 )
اوصيگ بتقوي و اتخذ الكبير أبا و الصغير ولدا و الرجل أخا. ( 2 )
قولوا للناس أحسن ما تحبون أن يقال لكم. ( 3 )
تعامل با فرقه‌هاي ديگر
شيعه در طول تاريخ، در اقليت زيسته‌اند. افزون برآنكه از سوي حكومت‌ها حمايت نشدند و مورد اذيت و آزار و اتهام بسيار نيز قرار گرفتند. تهمت به شرك و غلو و خرافات از قديم به شيعيان نسبت داده مي‌شد. اين اتهام و انزوا آن زمان كامل گرديد و حاكمان و حكومتيان و دشمنان ائمه به اهداف خود رسيدند كه شيعه در انزواي اجتماعي قرار‌گرفت. انزواي شيعه از جامعه و قطع رابطه با اهل سنت، پي‌آمدهاي ناگوار ذيل را در پي داشت:
1ـ عدم حضور در صحنه‌هاي سياسي وفرهنگي.
2ـ سختي و دشواري معيشت.
3ـ اتهام‌هاي ناروا.
4ـ عدم شناخت عقايد و آرمان‌هاي شيعه توسط اهل سنت.
5ـ بيگانه ماندن اهل سنت با معارف اهل بيت.
6ـ پيوستن بيشتر نو مسلمانان به اهل سنت.

تعامل صحيح شيعه با اهل سنت مي‌توانست جمعيت شيعه را افزايش دهد. در امور زندگي دچاردشواري نگردند. چهره واقعي شيعه و ارزش‌هاي بلند آن‌ها شناخته شوند و اهل بيت پيامبر به مردم، خوب معرفي شوند. معارف ارزشمند و غني شيعه براي اهل سنت بيان گردد.زيرا به دليل تبليغات گسترده‌اي كه برضد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الكافي 8/146
2. مختصر تاريخ دمشق 23/77.
3. تحف العقول 220.


253


شيعه شده بود و جو اختناقي كه از سوي حكومت پديد آمده بود و علماي درباري كه به نام فقيه و مفسر و عالم ديني در جامعه اهل سنت بودند و مردم را از خواندن كتاب‌هاي شيعه باز مي‌داشتند، راهي جزآن نبود كه شيعيان با اهل سنت تعامل دوستانه داشته باشند تا بتوانند مردم را با هويت واقعي شيعه آشنا و معارف اهل بيت را معرفي كنند. اين موضوع هميشه مورد توجه ائمه(عليه السلام)بوده است و به اين جهت به پيروان خود در اين خصوص دستور ويژه داده‌اند.
فقد خاطب(عليه السلام) شيعته و أصحابه قائلاً: فإنّ الرجل منكم إذا ورع في دينه، و صدق الحديث، و أدّي الأمانة و حسن خلقه مع الناس، قيل: هذا جعفري، فيسرّني ذلگ، و يدخل عليّ منه السرور و قيل: هذا أدب جعفر، و إذا كان علي غير ذلگ دخل عليَّ بلاؤه، و عاره و قيل: هذا أدب جعفر. ( 1 )
امام حسن عسكري(عليه السلام): اُوصيكم بتقوي الله و الورع في دينكم، و الاجتهاد لله، و صدق الحديث و أداء الأمانة الي من ائتمنكم من برأ و فاجر، و طول السجود، و حسن الجوار، فبهذا جاء محمد(صلي الله عليه و آله ) صَلّوا في عشائركم، و اشهدوا جنائزهم و عودوا مرضاهم، و أدّوا حقوقهم، فإنّ الرجل منكم اذا ورع في دينه، و صدق في حديثه، و أدّي الأمانة، و حسَّن خلقه مع الناس قيل: هذا شيعي فيسرّني ذلگ، اتّقوا الله و كونوا زيناً و لاتكونوا شيناً، جُرّوا إلينا كلّ مودّة، و ادفعوا عنّا كلّ قبيح ... احفظوا ما وصّيتكم به و استودعكم الله و أقرأ عليكم السلام. ( 2 )

فقد خاطب(عليه السلام) شيعته و أصحابه قائلاً: فإنّ

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اُصول كافي: 2/636 وعنه في وسائل الشيعة: 12/5 ح 2، نهج السعادة: 8/32.
2. تحف العقول /487و488.


254


الرجل منكم إذا ورع في دينه، و صدق الحديث، و أدّي الأمانة و حسن خلقه مع الناس، قيل: هذا جعفري، فيسرّني ذلگ، و يدخل عليّ منه السرور و قيل: هذا أدب جعفر، و إذا كان علي غير ذلگ دخل عليَّ بلاؤه، و عاره و قيل:هذا أدب جعفر. ( 1 )

اينها برخي از دستور‌هايي بود كه ائمه درباره تعامل شيعه با ديگران داده اند كه اگر مورد توجه قرارگيرد، شيعه از انزواي سياسي واجتماعي بيرون آمده و     فرهنگ اهل بيت را بهتر مي‌توانند معرفي و تبليغ كنند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. أ صول كافي 2/636. وسا ئل الشيعه 12/5. نهج السعاده /8/32.


255


خلاصه و نتيجه
درپي ممنوعيت تدوين حديث وروي كرد حكومت ازدين وانزواي سياسي وفقهي اهل بيت در دوران بني اميه خلأ بزرگ فقهي درجامعه پديد آمد و بسياري ازاحكام دين درجامعه ناشناخته ماند. اينجا بود كه فقهاي وابسته به دربار در     جامعه پديد آمدند و چون باسنت پيامبر واهل بيت بيگانه بودند واحكام دين را نمي‌شناختند، متوسل به قياس شدند.در پي بيگانگي مردم با احكام دين از يك سو وانحراف فقهي از سوي ديگر، جامعه از نظر اجراي دستورهاي شريعت درخطرجدي قرارگرفت.امامان معصوم، دو وظيفه سنگين داشتند: نخست با انحراف فقهي مبارزه كردند تا فقها را ازكج روي باز دارند و دوم لازم بود جامعه را بادستورهاي دين آشنا سازند. به اين جهت اقدام‌هاي ذيل را انجام دادند:گفتگو با آن دسته فقيهاني كه براي استنباط احكام دين به قياس متوسل مي‌شدند وتوجه دادن آن‌ها به انحرافشان، بيان احكام دين،تربيت فقيه آگاه به احكام دين وارجاع به آن‌ها،گفتگوي علمي‌اين فقيهان با فقيهان كج رفته،حمايت از فقيهاني كه تربيت نمودند.حفظ جان فقيهان تربيت شده در مكتب اهل بيت، بيان فضيلت آن‌هاواستمرار ارتباط با اين فقيهان به صورت آشكار و يا سرّي ونامه نگاري، سازماندهي شيعيان، بيان وظايف شيعيان در برابر يكديگر و وظايف آن‌ها در برابر مسلمانان.

 


256


پرسش‌هاي اين فصل

  1. در مو ضوع فقه چه شرايطي در زمان بني اميه وبني عباس حاكم بود؟
  2. اقدام‌هاي ائمه در موضوع بيان حكم خدا برچند محور متمركز بود؟
  3. امام صادق (عليه السلام) درباره بطلان قياس به ابوحنيفه چه فرمود؟
  4. امام سجاد(عليه السلام) به زهري فرمود روزه برچند نوع است؟
  5. ارتباط راويان در شرايط مختلف سياسي چگونه بود؟
  6. امام صادق (عليه السلام) درباره فتوا بدون دانايي چه فرمود؟
  7. فتوا بايد با چه معيار‌هايي صادرگردد؟
  8. فلسفه دستور به تقيه چه بود؟
  9. نظام وكالت از چه زماني پديد آمد؟
  10. يك حديث درباره فضيلت فقيه شيعه بيان كنيد.
  11. براي جلوگيري ازشناخته شدن ياران امام در نامه نگاري چه اقدام‌هايي صورت گرفت؟
  12. به چه دليل امام، شيعيان را براي داوري از مراجعه به قضات حكومتي منع كردند؟
  13. امام باقر(عليه السلام)درباره نيازهاي علمي‌شيعه وتوجه به امور آن‌ها به امام صادق(عليه السلام)چه سفارشي كرد؟
  14. وظايف شيعيان در برابر يكديگر چيست؟
  15. چرا امام كاظم (عليه السلام)علي بن يقطين را درمدينه به حضورنپذيرفت وبه اوچه دستورداد؟
  16. انزواي شيعه از جامعه اهل سنت چه پي آمد‌هايي را درپي داشت؟


257



| شناسه مطلب: 76183