بخش 13

درس پنجاه و ششم : شعب ابی طالب شِعْب در لغـت مکان شِعْبِ ابی طالب خانه ای که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) محاصره پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) کوه ابـوقبیـس برخی از شعاب مکّه کوتاه سخن آنکه درس پنجاه و هفتم : بــلال


289


درس پنجاه و ششم :

شعب ابي طالب

سيد علي قاضي عسكر

در ابتداي خيابان حجون ، گورستاني است كه در گذشته آن را « مقبره معلاة » مي ناميدند و هم اكنون در ميان اهل مكّه به « جنة المعلاة » ( 1 ) و در بين ايرانيان به « قبرستان ابوطالب » معروف است .

ازرقي ( م 250 هـ . ق . ) در اخبار مكّه ، پيشينه تاريخي آن را اينگونه بيان مي كند :

در حجون گردنه اي است كه از محل نخلستان عوف و از كنار دو قناتي كه بالاي خانه معروف به « مال الله » است مي گذرد و تا درّه سلاخ ها مي رسد . در دامنه آن ، در دره سلاخ ها به روزگار جاهلي گورستان قرار داشته و كثير بن كثير درباره آن گورستان چنين سروده است :

كَم بِذاك الحَجون مِن حيّ صدق * * * وَكُهول أعِفَّة وَشباب

« در اين حجون چه بسيار دوستان راستين از جوانان و پيران پاكدامن در گور آرميده اند . » ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فقه العبادات ( الحج ) ، ص 205

2 . ترجمه اخبار مكه ازرقي ، ص 520 ، تهران 1368


290


ابن عباس نقل مي كند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درباره اين گورستان فرموده است : « اين گورستان مردم مكه ، چه نيكو گورستاني است . » ( 1 )

درّه اي كه اين گورستان در آن قرار دارد به « شِعْب اَبِي دُبّ » معروف است . ازرقي از پدر بزرگش و او از زنجي نقل مي كند كه :

مردم مكه در دوره جاهلي و آغاز اسلام ، مردگان خود را در دره اَبـي دُبّ ( 2 ) ـ كه بخشي از حَجُون است تا دره صُفِيّ ؛ يعني صُفِيّ السِّباب و در دره اي كه پيوسته به گردنه مدنيين است و امروز اين بخش ، گورستان مردم مكه است ـ دفن مي كردند ، پس منطقه گورستان بالاتر كشيده و پيوسته به كوه و گردنه اَذاخِر و كنار محوطه خُرْمان شد . مكان امروز آن نيز در ابتداي شارع « حَجون » است .

حجاج و زائران محترم بيت الله الحرام همه ساله پس از انجام اعمال عمره و يا حج ، كنار اين قبرستان آمده و مدفونين در آن ، ازجمله حضرت خديجه ( عليها السلام ) ابوطالب و . . . را زيارت مي كنند .

از گذشته تاكنون اين قبرستان به نام « شِعْبِ اَبي طالب » ـ همان مكاني كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و ابي طالب و همراهانشان حدود سه سال توسط مشركان محاصره و مورد تحريم اقتصادي قرار گرفتند ـ نيز به مردم معرفي شده كه از لحاظ تاريخي نادرست بوده ، و شِعْبِ ابي طالب در مكان ديگري نزديك مسجدالحرام است .

آنچه را كه در اين سطور خواهيد خواند دلائلي روشن و قطعي در اثبات اين مدّعاست .

شِعْب در لغـت :

در لِسان العرب آمده است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ترجمه اخبار مكه ازرقي ، ص 470

2 . ابودب كنيه مردي از بني سواءه بن عامِر است كه چون ساكن آن دره بوده بنام او مشهور شده است . ازرقي ، ص 471 ، معجم معالم الحجاز ، ص 56


291


« والشِّعْبُ ( بِالْكَسْرِ ) : ما انْفَرَجَ بَيْنَ جَبَلَيْن و قِيل : هُوَ الطّريقُ فِي الْجَبَلِ و الجَمْعُ الشِّعاب » .

« شِعْب ( به كسر شين ) شكاف بين دو كوه را گويند . به راه كوهستاني نيز گفته شده است . جمع آن شِعاب است . » ( 1 )

جوهري ( م 393 هـ . ق . ) در صحاح مي نويسد :

« والشِّعْبُ ( بالكسر ) : الطَّريقُ فِي الْجَبَل ، وَالْجَمْع الشِّعابُ » .

« شِعْب ( به كسر شين ) راه در كوه را گويند ، جمع آن نيز شِعاب است . » ( 2 )

در فرهنگ معين نيز آمده است :

شِعْب : راهي در كوه باشد ، دره . ( 3 )

مكان شِعْبِ ابي طالب :

شهر مكه در يك منطقه كوهستاني قرار گرفته و در نتيجه درون دره ها كه از سيل مصون بوده و بصورت يك حصار طبيعي خانه ها را در درون خويش جاي مي داده ، محل زندگي قبائل مختلف بوده است . در نزديكي مسجدالحرام سه شِعْبِ نزديك به هم وجود دارد كه اسامي آنها عبارت است از : 1 ـ شِعْبِ ابي طالب 2 ـ شِعْبِ بني هاشم 3 ـ شِعْبِ بني عامر . اجداد و بستگان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) معمولاً در اين سه شِعْبِ زندگي مي كرده اند .

طريحي پس از آنكه شِعْب را معني مي كند ، مي نويسد :

« وشِعْب أبي طالب بمكّة مكان مولد النبيّ ( صلّي الله عليه وآله ) ، و شِعْبُ الدُبّ أيضاً بِمَكّة و اَنْتَ خارِجٌ إلي مِني » .

« شِعْبِ ابي طالب در مكّه ، زادگاه نبي اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) است و شِعْب دُبّ نيز در مكّه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن منظور ، لسان العرب ، ج 4 ، ص 2270 ، چاپ مصر ـ دارالمعارف ـ قاهره .

2 . جوهري ، صحاح ، ج 1 ، ص 156 ، بيروت ، 1404 هـ . ق . طريحي نيز آن را به همين مضمون معني كرده است . ( مجمع البحرين ، ج1 ، ص513 ، تهران ـ 1408هـ . ق )

3 . دكتر معين ، فرهنگ معين ، ج 2 ، ص 2047 ، تهران 1360 هـ . ش .


292


در مسير مِني قرار دارد . » ( 1 )

در مُعْجَم البُلدان ذيل « شِعْبِ اَبي يُوسُف » آمده است : آن همان درّه اي است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و بني هاشم ، هنگامي كه قريش بر جنگ آنان هم قسم شده و نامه نوشتند ، بدان پناه بردند . اين درّه از آنِ عبدالمطّلب بود ، هنگامي كه چشمانش كم سو شد آن را ميان فرزندانش تقسيم كرد ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيز سهم پدرش عبدالله را گرفت و آن محل خانه هاي بني هاشم بود . ابوطالب گفته است :

جَزَي الله عنّـا عَبْـدَ شَمْس و نَوْفــلاً * * * وتَيْـماً و مَخْـزُوماً عقوقـاً و مأثمــاً

بتَـفــريـقـهِـم من بَـعـد وُدٍّ و أُلـفَـة * * * جـماعـتنا كـيما يَـنالُـوا المَـحارِمـا

كَـذَبتـم وبيـت الله نُبْـزِي مُـحَـمـدّاً * * * ولمّا تَرَوْايوماًلَدَي الشِّعْب قائِما ( 2 )

مرحوم علامّه مجلسي ( عليها السلام ) مي نويسد :

« شِعْب » ؛ شكاف بين دو كوه است و شِعْبِ اَبي طالِب در مكه معروف و شناخته شده است و آن همان مكاني است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و ابوطالب و ديگر بني هاشم پس از آنكه قريش آنها را از بين خود راندند ، در آنجا بودند . . .

آنگاه خانه محمدبن يوسف را نيز همان خانه اي مي داند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آن را به عقيل بخشيد ، سپس محمد بن يوسف آن را از فرزندان عقيل خريداري نمود و به خانه محمدبن يوسف شهرت يافت او در پايان مي نويسد : اين مكان با همين خصوصيات اينك نيز در مكه موجود است ، و مردم آنجا را زيارت مي كنند . ( 3 )

خانه اي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن به دنيا آمـد

شناخت محل تولدِ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و نيز مكان سكونت بني هاشم در مكّه مي تواند در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طريحي ، مجمع البحرين ، ج2 ، ص 513

2 . معجم البلدان ، ج 3 ، ص 347

3 . مجلسي ، مرآة العقول ، ج 5 ، 174 دارالكتب الاسلاميه ـ تهران 1363 هـ . ش .


293


شناسايي شِعْبِ اَبي طالب مفيد باشد :

اَزْرَقي مي نويسد :

مَوْلِد ، يعني خانه اي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن متولد شدند اكنون در خانه محمّدبن يوسف برادر حجّاج بن يوسف قرار دارد . هنگامي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هجرت فرمود اين خانه را عقيل پسر ابوطالب تصرف كرد و در همين باره و موارد ديگر است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حجة الوداع هنگامي كه به ايشان گفته شد كجا فرود مي آييد ؟ فرمودند مگر عقيل براي ما سايباني باقي گذاشته است ؟ اين خانه همچنان در تصرف عقيل و فرزندان او بود تا آنكه فرزندان عقيل آن را به محمد بن يوسف ثقفي فروختند و او آن را ضميمه خانه خود ـ كه به خانه سپيد معروف است ـ كرد و اين خانه همچنان ضميمه آن بود تا آنكه خيزران ( 1 ) ـ مادر موسي و هارون خليفگان عباسي ـ حج گزارد و آن را از آن خانه جدا كرد و مسجدي در آن ساخت كه در آن نماز مي گزارند و براي آن در كوچه اي كه كنار آن است و به كوچه « مَوْلد » معروف است در بازكرد . اين درّه امروز به شعب بني هاشم و شعب علي ( عليه السلام ) معروف است ( 2 ) و به بازاري كه به آن سوق الليل مي گويند مي رسد . ( 3 )

سپس ابوالوليد مي گويد : از پدربزرگم و يوسف بن محمد شنيدم كه موضوع جايگاه ولادت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را ثابت و درست مي دانند و مي گويند همين جاست و ميان مردم مكه در اين باره هيچگونه اختلافي نيست .

فاكهي ( م 272 ، 279 هـ . ق . ) مي نويسد : خانه ابن يوسف ، و دره ابن يوسف از آن ابي طالب بوده و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در قسمتي از همين خانه متولد گرديد و اين همان دره اي است كه قريش بني هاشم را در حالي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با آنها بود ، محاصره نمودند . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . خيزران دختر عطاء زن مهدي عباسي و مادر هادي و رشيد است . وي در سال 172 يا 173هـ . در زمان خلافت فرزندش هارون الرشيد وفات يافت . شذرات الذهب ، ج1 ، ص280 ، اعلام النساء لكحّالة ، صص395 ـ 401

2 . ترجمه تاريخ ازرقي ، ص 461

3 . همان .

4 . اخبار مكه ، فاكهي ، ج1 ، ص 264 ، مكة المكرمه 1407 هـ . ق .


294


عبدالله بن عباس نيز در همين درّه متولد شده است . ( 1 )

محقق كتاب اخبار مكه مي نويسد : اين دره امروز ، به دره علي شناخته مي شود . ( 2 )

فاكهي پيشينه تاريخي خانه اَبي يُوسف را اينگونه بيان مي كند :

برخي از مردم گفته اند : خانه ابن يوسف از آن عبدالمطّلب بوده است ، آنگاه حجّاج برادرش محمّد بن يوسف را مأمور ساخت و او آن را به صدهزار درهم خريد . سپس حجّاج آن خانه را به برادرش بخشيد و از او خواست آن را بسازد . وكلاي محمدبن يوسف نيز آن را ساختند . ( 3 )

باز فاكهي مي گويد : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سهم خود از اين خانه را به عقيل بن ابيطالب بخشيد . ( 4 )

كليني ( رحمه الله ) ( م 329 هـ . ق . ) مي نويسد :

مادر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) در منزل عبدالله بن عبدالمطّلب كه نزديك جمره وسطي بود ( 5 ) حمل برداشت ( وَوَلَدَتْهُ فِي شِعْبِ أَبِي طَالِب فِي دَارِ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ . . . ) و در شِعْبِ ابي طالب در خانه محمّد بن يوسف ( وقتي داخل خانه شدي در گوشه آن خانه سمت چپ ) آن حضرت را به دنيا آورد . آنگاه خيزران آن را به مسجد تبديل كرد كه مردم در آن نماز مي گزاردند . . . ( 6 )

باتوجه به صراحتي كه ايشان در رابطه با شِعْب دارند ، مي توان فهميد جمله : « وَمَاتَتْ خَدِيجَةُ ( عليها السلام ) حِينَ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلّي الله عليه وآله ) مِنَ الشِّعْبِ . . . » ( 7 ) بدين معناست كه حضرت خديجه ( عليها السلام ) پس از رفع محاصره ، و آزادي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وفات يافت .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان .

2 . همان .

3 . همان ، ص 266

4 . همان ، ص 267

5 . آمنه بنت وهب ، مادر گرامي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در شب جمعه از ماه رجب21 در شِعْبِ ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را حامله شد .

6 . اتحاف الوري بأخبار امّ القري ، جزء اوّل ، ص 15 . جامعة امّ القري 1410 هـ . ق .

7 . كـافي ، ج 1 ، ص 439 . بيروت 1401 هـ . ق .


295


سيد محسن امين ( رحمه الله ) در اعيان الشيعه مي نويسد :

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در خانه اي كه به دار ابي يوسف معروف است متولّد گرديد ـ و او محمدبن يوسف برادر حجاج است ( 1 ) ـ اين خانه از آن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بود كه آن حضرت آن را به عقيل فرزند ابوطالب بخشيد . و زماني كه عقيل وفات يافت محمد بن يوسف آن را از فرزندان عقيل خريداري نمود و آنگاه كه خانه معروف به دار ابي يوسف ساخته مي شد ، خانه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را نيز به خانه خود ضميمه ساخت سپس خيزران مادر رشيد آن را گرفت و از خانه ابويوسف جدا و آن را به مسجدي تبديل كرد كه تا اين زمان معروف بود ، و مردم در آن نماز مي خواندند و آنجا را زيارت نموده ، بدان تبرّك مي جستند و زماني كه وهابيان بر مكه سلطه يافتند اين مسجد را ويران نموده و از زيارت آن جلوگيري كردند و آنجا را محل نگهداري چهارپايان ! قراردادند . ( 2 )

تقي الدّين حسيني مكّي ( م 832 هـ . ق . ) مي نويسد :

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در مكه ، در خانه محمد بن يوسف برادر حجاج بن يوسف متولد شد ؛ ( 3 ) خانه اي كه نزديك صفا است خانه خيزران است و خانه ابن يوسف در سوق الليل و همان مكاني است كه به مَوْلِد النبي معروف است . ( 4 )

در سيره حَلبي آمده است :

محل ولادت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) مكّه ، و در خانه اي است كـه بـه نـام محمد بن يوسف ـ برادر حجاج ـ خوانده مي شود . . .

محمد بن يوسف آن را به قيمت يكصد هزار دينار از فرزندان عقيل خريد و به خانه خويش ملحق ساخت و نام آن را نيز « دار البيضاء » خانه سفيد نهاد ؛ زيرا كه آن را از گچ ساخته و اطراف آن را نيز گچ كشيده بودند و در نتيجه تمامي ساختمان به رنگ سفيد بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . محمدبن يوسف ثقفي والي حكومت يمن بود و به ستم و دشمني با خاندان علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) شهرت داشت . وي در سال يكصد يا كمي قبل از آن در يمن وفات يافت . ( كافي ، ج 1 ، ص 440 )

2 . اعيان الشيعه ، ج 1 ، ص 219 . دارالتعارف ، بيروت .

3 . عقدالثمين ، ج 1 ، ص 219 . بيروت 1406 هـ . ق .

4 . عقدالثمين ، ج 1 ، ص 220


296


و از آن پس ، به خانه ابو يوسف شهرت يافت . ( 1 )

محل ولادت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را پس از مسجدالحرام برترين مكان دانسته اند . ( 2 )

بـرخي ولادت حـضـرت فـاطمه زهرا ( عليها السلام ) را نيز در همين مكان مي دانند . ( 3 )

در فتح مكه ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در منطقه حجون خيمه زده و وارد شهر نشدند ، به آن حضرت گفته شد به منزل خودتان در شِعْب نمي رويد ؟ حضرت فرمود : آيا عقيل براي ما منزلي باقي گذاشته است ؟ ( 4 )

اين نقل تاريخي بيانگر آن است كه « شِعْبِ ابي طالب » در منطقه « حَجُون » نبوده ، بلكه در نزديكي « مسجدالحرام » و در كنار كوه صفا قرار داشته و خيزران مادر هارون الرشيد هنگامي كه حج مي گزارد آن را از خانه ابويوسف جدا نموده و مسجدي در آن مكان ساخت . بناي مسجد را به زبيده همسر هارون نيز نسبت داده اند كه در صورت صحت ، تعمير و يا تجديد بناي مسجد توسّط خيزران بوده است . ( 5 )

البته در نقل ديگري آمده كه خيزران خانه ارقم را خريد و در آن مسجدي بنا كرد ( 6 ) و چون اين خانه نيز در كنار صفا بوده ، برخي آن را با خانه ابويوسف اشتباه كرده اند .

مسعودي ( 345 هـ . ق . ) مي نويسد :

تولّد او ـ عليه الصلاة و السلام ـ هشتم ربيع الأول همان سال ( يعني سال عام الفيل ) در مكه ، در خانه ابن يوسف بود كه بعدها خيزران مادر هادي و رشيد در مكان آن مسجدي ساختند . ( 7 )

و در جاي ديگر مي گويد : به سال چهل و ششم ، قريشيان پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) را با بني هاشم و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . السيرة الحلبيه ، ج 1 ، ص 62 ، داراحياء التراث العربي ، بيروت .

2 . همان ، ص 66

3 . همان .

4 . همان .

5 . همان .

6 . همان .

7 . مروج الذهب ، ج 2 ، ص 274 ، بيروت 1385 هـ . ق .


297


بني عبدالمطّلب در دره كوه محصور كردند . بسال پنجاهم او با كسان خود از دره بيرون آمد . ( 1 )

ابن اثير ( م 630 هـ . ق . ) به نقل از ابن اسحاق مي نويسد :

مكان ولادت رسول خدا خانه اي است كه به خانه ابن يوسف مشهور است . آن حضرت آن را به عقيل بخشيد ، و تا زمان وفات وي در اختيار او بود ، سپس محمد بن يوسف برادر حجاج آن را از فرزندان عقيل خريد و به خانه معروف به دار ابن يوسف ضميمه ساخت ، آنگاه خيزران آن خانه را از خانه ابويوسف جدا كرد و آنجا مسجدي ساخت كه در آن نماز مي گزارند . ( 2 )

طبري ( م 310 هـ . ق . ) نيز مكان تولّد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را خانه ابو يوسف مي داند . ( 3 )

فاسي ( م 832 هـ . ق . ) مي نويسد :

ولادت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در مكاني در سوق الليل كه نزد مردم مكه شهرت داشته قرار دارد . ( 4 )

محمد طاهر كردي مكي مي گويد :

ولادت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در مكه ، در خانه ابوطالب در شِعْبِ بَني هاشم بوده است . ( 5 )

ولادت نبي ( صلّي الله عليه وآله ) در مكه در خانه ابوطالب در شِعْبِ بني هاشم نزديك مسجدالحرام بوده كه امروزه ، شِعْبِ علي ؛ يعني علي بن ابيطالب ناميده مي شود و پيوسته محل ولادت آن حضرت تا به امروز معروف و شناخته شده است . ( 6 )

اكثر قريب به اتفاق مورّخان ، مكان ولادت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در شِعْبِ ابي طالب يا در خانه نزديك صفا ، و يا در خانه معروف به خانه اَبُويوسف ذكر كرده اند كه هر سه ، يك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مروج الذهب ، ج 2 ، ص 287

2 . كامل ابن اثير ، ج 1 ، ص 294 ، بيروت 1408 هـ . ق .

3 . تاريخ طبري ، ج 2 ، ص 125 ، دارالفكر ، بيروت .

4 . شفاء الغرام ، ج 1 ، ص 269 ، دارالكتب العلميه بيروت .

5 . التاريخ القويم . . . ، ص 63

6 . التاريخ القويم . . . ، ج1 ، ص 67


298


مكان است . ( 1 )

در كتاب « سيرة ساكن الحجاز » آمده است :

مكان ولادت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در شِعْبِ بَني هاشم بوده است . سپس توضيح مي دهد كه : شِعْبِ بني هاشم نزد اهل مكه شناخته شده است و همه ساله مردم در آنجا اجتماع نموده ، مجلس جشن بپا مي كنند و بيش از آنچه تاكنون در اعيادشان مجالس جشن و شادي دارند ، در آنجا مجلس شادي بپا مي كنند . سپس در پاورقي كتاب از محبّ الدين طَبري مكي نقل كرده كه مي گويد : خانه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در زمان هجرت آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) به مدينه ، عقيل مالك شده . و پيوسته در دست او و فرزندانش باقي ماند تا محمدبن يوسف برادر حجاج آن را خريد و در خانه خود كه به « خانه سفيد » ناميده مي شد ملحق ساخت . سپس به خانه ابن يوسف معروف گرديد . اين وضعيت ادامه يافت تا خيزران كنيز مهدي عباسي در آنجا مسجدي بنا كرد كه در آن نماز مي گزارند ، و آن را از خانه ابن يوسف جدا كرده ، كوچه اي ايجاد كرد كه به آن « زقاق المولد » گفته مي شود و هم اكنون آنجا كتابخانه عمومي است . ( 2 )

محمد طاهر كردي مكّي مي نويسد :

ولادت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مكه ، در خانه ابوطالب ، در شِعْبِ بني هاشم و در نزديكي مسجدالحرام بوده كه امروزه به شِعْبِ علي ؛ يعني علي بن ابيطالب ناميده مي شود و پيوسته مكان ولادت آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) تا امروز ، معروف و شناخته شده بوده است . ( 3 )

صلاحُ الدّين صَفَدي پس از بحث درباره مكان و لادت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي نويسد : قول برتر آن است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در عام الفيل در خانه اي در كوچه معروف به « زُقاقُ الْمَوْلِد » كه در دست عقيل ابن ابيطالب بوده ، متولد گرديد . ( 4 )

گفته مي شود كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در شِعْبِ بَني هاشم متولد شدند ، برخي گفته اند در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سيره ابن هشام ، ج 1 ، ص 167 ، مصر 1375 هـ . ق .

2 . سيرة ساكن الحجاز ، سيد رفاعه رافع الطهطاوي ، چاپ مكتبة الآداب مصر ، ج 1 ، ص 6

3 . التاريخ القويم لمكة و بيت الله الكريم ، ص 67 ، مكه مكرمه ، 1385 هـ . ق .

4 . الوافي بالوفيات ، ج5 ، ص242 ، چاپ بيروت .



299


خانه اي نزديك صفا و . . . ( 1 )

عاتق بن غيث بلادي مي نويسد :

از نظر تاريخي مسلّم است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تقريباً در سال 53 قبل از هجرت ( عام الفيل ) در شِعْبِ اَبي طالب كه امروزه به شِعْبِ علي معروف است ، به دنيا آمد و به خاطر ازدحام مردم و شوق آنان نسبت به تبرك جويي از آن خانه ، هم اينك به كتابخانه تبديل شده است . ( 2 )

تا قبل از سلطه وهابيان بر حرمين شريفين ، محل ولادت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) زيارتگاه مؤمنان و مسلماناني بود كه از گوشه و كنار جهان به مكه مي آمدند . ( 3 )

محمد بن علوي مالكي مكّي مي نويسد :

مكان ولادت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در سوق الليل ، مكاني شناخته شده است و ساكنين مكه درباره آن اختلاف نظر ندارند ، هريك از آنها از نسل قبل از خود شنيده و ترديد به خود راه نمي دهند . ( 4 )

ابن ظهيره مي گويد : مردم مكه در شب ولادت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) همراه با علما و دانشمندان و بزرگان شهر با روشن نمودن فانوس و شمع از خانه هاي خود خارج و براي زيارت و بزرگداشت ولادت آن حضرت در كنار اين خانه اجتماع مي كنند . ( 5 )

در كنار اين خانه ، گودالي ( حفره ) بوده كه روي آن را با چوب مي پوشاندند و اين علامت همان مكاني است كه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا متولد شدند . ( 6 )

ساختمان آن را ناصر خليفه عباسي در سال 576 و ملك مظفر در سال 666 و ديگران تعمير نموده اند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اتحاف الوري بأخبار امّ القري ، ص 48 ، جزء اوّل .

2 . فضائل مكه ، ص 232 . دار مكه 1410 هـ . ق .

3 . السيرة الحلبيه ، ج 1 ، ص 57

4 . في رحاب بيت الله الحرام ، ص 262

5 . همان .

6 . همان ، ص 263


300


در زمان ملك عبدالعزيز ، شيخ عباس قطان ( امين العاصمة المقدسه ) اين خانه را تخريب ساخت و در همان مكان كتابخانه عمومي ، كه به « كتابخانه مكه مكرمه » معروف شد ، بنا كرد . افراد به آنجا مراجعه و به مطالعه كتب مي پرداختند . ( 1 ) اين ساختمان در سال هاي اخير ، در طرح توسعه اطراف مسجدالحرام ، در معرض تخريب قرار گرفته است .

از مجموع آنچه گذشت مي توان نتيجه گيري كرد كه :

1 ـ پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در شِعْبِ ابي طالب متولد گرديده اند .

2 ـ شِعْبِ ابي طالب در مكّه مكاني نزديك مسجدالحرام بوده و با مكاني كه فعلاً در حجون به آن معروف است ، فاصله دارد .

محاصره پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و ياران در شِعْبِ ابي طالب

محمدبن اسحاق ( م 153 هـ . ق . ) و ديگر سيره نويسان گويند ، چون قريش ديدند كه اصحاب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در سرزمين حبشه در كمال امنيت و آرامش قرار دارند و نجاشي هم ايشان را گرامي داشته و از آنها دفاع مي كند و از سوي ديگر حمزة بن عبدالمطلب و عمر نيز مسلمان شده اند و اسلام در قبايل آشكار مي گردد ، جمع شدند و به چاره انديشي پرداختند و تصميم گرفتند پيمان نامه اي بنويسند و متعهد شوند كه از بني هاشم و بني مطلب زن نگيرند و به آنها زن ندهند و نيز چيزي به آنها نفروشند و چيزي از آنها نخرند . پس از اينكه جمع شدند ، پيمان نامه نوشتند و بر آن جمله موافقت كردند و سپس براي تأكيد ، پيمان نامه را از سقف كعبه آويختند . ( 2 )

مشركان بني هاشم را در اول ماه محرم سال هفتم بعثت تحريم كرده ، اعلام داشتند هيچكس حق معامله ، ازدواج و معاشرت با آنان را ندارد ، نامه تنظيم شده در اين زمينه را ـ كه چهل نفر امضا كرده بودند ـ شخصي به نام منصور بن عكرمه نوشت كه با نفرين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . في رحاب بيت الله الحرام ، ص 262

2 . سيره ابن هشام ، ج 1 ، ص 375 . سيرة الحلبيه ، ج 1 ، ص 366


301


پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دستش فلج شد . بدنبال آن تمامي بني هاشم ـ مسـلمـان و كـافـر ـ جز ابولهب و ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب وارد شِعْب شده ، آنجا اجتماع كردند . فرزندان مطلب بن عبد مناف كه چهل نفر بودند از شِعْب حراست نموده ، شب و روز به نگهباني آن مشغول بودند و در طول سال جز موسم حج در ماه ذي الحجه ، و عمره در ماه رجب از آنجا بيرون نمي آمدند . قريش از ورود خواروبار به شِعْب جلوگيري كرده ، فقط مقدار كمي بصورت پنهاني به دست محاصره شدگان مي رسيد كه كفافشان را نمي داد .

در نتيجه وضعيت سخت شد ؛ به شكلي كه مردم صداي گريه بچه ها را از بيرون شِعْب مي شنيدند و اين دوران سخت ترين لحظات زندگي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و اهل بيت بزرگوارش در مكه بود . ( 1 )

كازروني در مُنْتَقي و غير آن آورده است : « . . . به دنبال نوشتن عهدنامه ، مشركان آزار فرزندان عبدالمطلب را آغاز نموده ، اعلام كردند تنها راه سازش ميان ما و شما كشتن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است . در هر كوي و برزني مسلمانان را كتك مي زدند و حق عبور از بازارها را از آنان گرفته ، در شِعْبِ اَبي طالب محصورشان نمودند . فرستاده وليدبن مُغَيْره در ميان قريش فرياد مي زد : هر مردي از اينها را براي خريد جنسي يافتيد بر قيمت آن بيافزاييد . در چنين وضعيتي ابوطالب فرزند بــرادرش ( پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ) و فرزندان برادر و پيروان آنها را در شِعْبِ ابوطالب گردآورد .

آنان سه سال در شِعْب ماندند ، سرانجام وضعيّت بحدّي برآنان سخت شد كه صداي فرزندانشان ، كه از شدت گرسنگي مي گريستند ، از بيرون شِعْب شنيده مي شد . . . ( 2 )

زماني كه ابوطالب احساس كرد مشركان قريش براي كشتن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) متحد شده اند ، فرزندان عبدالمطلب را جمع نموده ، دستور داد تا رسول خدا را درون شِعْبِ خود جاي دهند و از او حفاظت كنند . . . پس بني هاشم سه سال در شِعْبِ خويش ماندند . . .

شب هنگام كه همه به خواب مي رفتند ابوطالب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را از بستر بيرون

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اعيان الشيعه ، ج 1 ، ص 235

2 . بحارالانوار ، ج 19 ، ص 18 . بيروت 1403 هـ . ق .


302


برده ، يكي از فرزندان يا برادران و يا پسرعموهاي خود را به جاي آن حضرت مي خوابانيد تا پيامبر از توطئه احتمالي دشمن جان سالم بدر برد . ( 1 )

پس بني هاشم به شِعْبِ ابي طالب كه امروزه به شِعْبِ علي معروف است پناه آوردند ، بنوالمطلب نيز جز ابولهب به آنان پيوستند ، وضعيّت در شِعْب به اندازه اي سخت شد كه محاصره شدگان از برگ درختان استفاده مي كردند . . . ( 2 )

خديجه اموال فراواني داشت كه همه را در شِعْب به نفع رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خرج كرد . بني هاشم ، تنها در موسم ، از شِعْب خارج شده ، خريد و فروش مي كردند .

گاهي نيز مردم مكّه از سوي قريش تهديد مي شدند كه : اگر كسي در مكه چيزي به بني هاشم بفروشد اموالش غارت مي شود . ( 3 )

ابن سعد ( م 230 هـ . ق . ) مي نويسد : شب اول محرم سال هفتم بعثت ، بني هاشم در شِعْبِ ابيطالب محاصره شدند و همگي ـ به جز ابولهب ـ به شِعْبِ ابيطالب درآمدند . . . ( 4 )

تعدادي از محاصره شدگان از گرسنگي جان باختند . ( 5 )

گاهي نيز علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) مخفيانه از شِعْب خارج شده ، غذا و امكانات تهيه و آن را با خود به درون شِعْب مي آورد . ( 6 )

مردان همراه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در شِعْب ، حدود 40 نفر بودند . ( 7 ) كه به شكل سازماندهي شده خصوصاً در تاريكي شب از آن حضرت حراست مي كردند . ( 8 )

حضرت خديجه ( عليها السلام ) نيز كه اموال فراواني داشت ، همه را براي مسلمانان محاصره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اتحاف الوري بأخبار امّ القري ، ص 284

2 . التاريخ القويم لمكّة و بيت الله الكريم ، ج1 ، ص 95

3 . بحار ، ج 19 ، ص 1 . چاپ بيروت .

4 . طبقات ابن سعد ، ج 1 ، ص 209 . دارصادر . بيروت .

5 . كامل ، ج1 ، ص 505 . چاپ بيروت .

6 . الصحيح من سيرة النبي ، ج 2 ، ص 109 . قم 1400 هـ . ق .

7 . اعلام الوري ، ص 59 . چاپ بيروت .

8 . همان ، ص 60


303


شده در شِعْب خرج و مصرف نمود . ( 1 ) يعني در موسم حج ( در ذي الحجّه ) و عمره ( در رجب ) كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و يارانشان مي توانستند از شِعْب خارج شوند ، مقداري آذوقه و مواد خوراكي تهيه نموده ، سپس در دوران محاصره از آن استفاده مي كردند . ( 2 )

گاهي از اوقات نيز ابوالعاص بن ربيع شتري كه بار گندم و خرما داشت تا دهانه شِعْب آورده ، سپس آن را به داخل درّه هدايت مي كرد تا بني هاشم از آن استفاده كنند و تا حدودي از گرسنگي رهايي يابند . ( 3 )

نام حكيم بن حِزام نيز در شمار كساني كه آذوقه به شِعْب مي فرستادند ذكر گرديده است ، ليكن در صورت صحّت ، از آنجاكه وي از محتكران زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده و از كساني است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هديه وي را نپذيرفته اند ، شايد بتوان گفت انگيزه او منافع مادي بوده است . ( 4 )

يعقوبي ( م 293 هـ . ق . ) در اين زمينه مي نويسد : قريش ، شش سال پس از بعثت ، رسول خدا را با خاندانش از بني هاشم و بني مطلب بن عبد مناف در دره اي كه به آن « شِعْب بن هاشم » گفته مي شد محصور ساختند و رسول الله با همه بني هاشم و بني مطلب سه سال در شِعْب ماندند تا آنكه رسول خدا و نيز ابوطالب و خديجه تمام دارايي خود را از دست دادند و به سختي و ناداري گرفتار آمدند . سپس جبرئيل بر رسول خدا فرود آمد و گفت : خدا موريانه را بر صحيفه قريش فرستاده تا هر چه بي مهري و ستمگري در آن بود بجز جاهايي را كه نام خدا بر آن نوشته شده ، خورده است . ( 5 )

وضعيت غم انگيز رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و همراهانشان در شِعْب ، افرادي چون هشام بن عمرو را تحت تأثير قرار داد و آنها را براي شكستن حلقه محاصره به حركت واداشت . وي به همراه زهير بن ابي اميه و مطعم بن عدي و ابوالبختري و زمعة بن اسود بن مطلب ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اعلام الوري ، ص 59 . چاپ بيروت .

2 . همان .

3 . همان ، ص 61

4 . الصحيح من سيرة النبي ، ج 2 ، ص 111

5 . تاريخ يعقوبي ، ج 1 ، ص 389 . چاپ بيروت .


304


شبانگاهان در دهانه دره حجون كه از مناطق بالاي مكه است قرار گذاشتند و آنجا جمع شدند و پيمان بستند تا در مورد لغو پيمان نامه اقدام كنند . ( 1 )

دهانه درّه حَجُون همان جايي است كه قبرستان ابوطالب قرار دارد و اگر شِعْب در اينجا قرار داشته و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و يارانشان نيز در اين مكان تحت محاصره بوده اند ؛ معني نداشت افرادي كه از آنان ياد شد ، مخفيگاه خود را آنجا قرار دهند ، و در جايي اجتماع كنند كه هر لحظه خطر در كمين آنها باشد . استفاده از اين مكان به عنوان مخفيگاه ، نشانگر آن است كه حجون خارج و يا حداقل كنار مكه بوده است .

پاره اي از روايات نيز با صراحت ، حجون را خارج مكّه آن روز دانسته است و بر اين اساس نمي توان گفت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و ياران و خويشاوندانشان همگي از مكّه خارج و در بيرون شهر اقامت گزيده اند !

عبيد بن زرارة از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند كه فرمود : هنگامي كه ابوطالب وفات يافت جبرائيل بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شد و گفت : « يا مُحمّد اُخْرُجْ مِنْ مَكّة . . . » ؛ « اي محمد از مكه خارج شو ! » كه در اين شهر ياوري براي تو نيست . قريش نيز بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هجوم آوردند آن حضرت نيز ترسان بيرون شد تا به كوهي در مكه كه به آن حَجون مي گفتند رسيد و آنجا ايستاد . ( 2 )

ابوطالب خبر خورده شدن صحيفه را به مشركان اطّلاع داد و همراه آنان به كنار كعبه آمد و پس از گشودن آن ، صحّت سخن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر همگان پديدار گشت . وجدان برخي انسانها بيدار شد و آنگاه كه ابوطالب و همراهان به شِعْب بازگشتند ، گروهي از رجال قريش سران خود را در مورد رفتارشان با بني هاشم سرزنش كردند و گروهي از آنان ؛ از جمله مطعم بن عدي و عدي بن قيس و زمعة بن ابي الاسود و ابوالبختري بن هشام و زهير بن ابي اميه ، سلاح پوشيده نزد بني هاشم و بني مطلب رفتند و از آنان خواستند كه از درّه بيرون آيند و به خانه هاي خود بروند و آنان چنين كردند . بيرون آمدن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ طبري ، ج 2 ، ص 228 . ترجمه نهاية الارب ، ج 1 ، ص 249 . تـهران 1364 هـ . ش .

2 . اصول كافي ، ج 1 ، ص 449 ، چاپ بيروت . وافي ، ج 3 ، ص 700


305


ايشان از دره در سال دهم بعثت بود . ( 1 )

موسي بن عقبه مي گويد : چون خداوند متعال پيمان نامه سراپا مكر ايشان را نابود كرد پيامبر و خويشاوندش از شِعْب بيرون آمدند و با مردم معاشرت كرده و ميان ايشان زندگي نمودند . ( 2 )

قصيده معروف شِعبيه ( لاميه ) را نيز ابوطالب در شِعْب ابوطالب سروده است و اين همان شعبي است كه فرزندان مطلب و هاشم همراه با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به آن پناه بردند . ( 3 )

اسامي برخي از بني هاشم كه همراه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در شِعْب محاصره شدند از اين قرار است :

1 ـ ابوطالب بن عبدالمطّلب .

2 ـ علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) .

3 ـ حمزة بن عبدالمطلب .

4 ـ عبيدة بن الحارث بن المطلب بن عبد مناف .

عبيده گرچه از بني هاشم نبود ليكن به لحاظ آنكه بني المطلب و بني هاشم با يكديگر متحد بودند و در دوران جاهليت و در اسلام از هم جدا نبودند ، لذا مي توان او را نيز در شمار بني هاشم بحساب آورد .

5 ـ عباس بن عبدالمطلب .

6 ـ عقيل بن ابي طالب .

7 ـ طالب بن ابي طالب .

8 ـ نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب .

9 ـ حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطّلب .

او با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خوب نبود و گاهي نيز رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را در اشعارش هجو مي كرد ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نهاية الارب ، ج 1 ، ص 248

2 . دلائل النبوه ، ج 2 ، ص 68 ، تهران 1361 هـ . ق .

3 . التاريخ القويم لمكّة وبيت الله الكريم ، ص 95


306


ليكن راضي به قتل آن حضرت نبود . ( 1 )

10 ـ خديجه بنت خويلد . ( 2 )

و . . . ( 3 )

اكثر قريب به اتفاق موّرخان و سيره نويسان مكاني كه نبي اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و همراهانشان توسط افراد قريش محاصره گرديدند را شِعْبِ ابي طالب ذكر كرده اند كه به برخي از آنها ذيلاً اشاره مي شود :

بني هاشم و فرزندان مطلب بدنبال فشار قريش نزد ابوطالب رفته و ـ جز ابولهب ـ همگان به درّه اي كه منسوب به ابوطالب و به شِعْبِ ابي طالب شهرت يافته بود ، درآمدند . ( 4 )

طبري مي نويسد : از پي پيمان قريشيان ، بني هاشم و بني المطلب به شِعْبِ ابوطالب رفتند و با وي فراهم شدند ـ به جز ابولهب كه به قريش پيوست ـ و با آنها بر ضد مسلمانان هم سخن شد . ( 5 )

رفيع الدين اسحاق بن محمد همداني ( م 623 هـ . ق . ) مي نويسد : بني هاشم و بني مطلب چون ديدند كه قريش در عدواتِ ايشان چندان مُظاهَرَت و مُبالغت بنموده اند و چنان عهدنامه بنوشتند ، ايشان نيز برخاستند و به جمعيت بَرِ ابوطالب آمدند و پيش وي بنشستند و با هم عَهد كردند و اتفاق بنمودند كه نُصْرت و مُعاونت سيّد ( عليه السلام ) دهند و حَصْمي قريش كنند و در جمله احوال آنچه بطريق تعصّب و حمايت بود پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) را نگاه دارند . ( 6 )

پس هاشميان ـ جز ابي لهب ـ و مطلبيان همگي به ابي طالب پيوسته و در شِعْبِ او بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، ج 14 ، ص 65 . داراحياء الكتب العربيه 1378 هـ . ق .

2 . ابن ابي الحديد ، ج 14 ، ص 59

3 . ابن ابي الحديد ، ماجراي شِعْب را در جلد 14 ، ص 58 به تفصيل بيان كرده است .

4 . سيره ابن هشام ، ج 1 ، ص 352

5 . تاريخ طبري ، ج 2 ، ص 225

6 . سيرة رسول الله ، ج 1 ، ص 341


307


وي داخل شدند و دو يا سه سال آنجا ماندند . ( 1 )

در بحارالانوار به نقل از خرائج آمده است : قريش با يكديگر متحد شدند و بني هاشم را به شِعْبِ ابي طالب راندند . ( 2 )

ابـن قـيـم جـوزي مي نويسد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و همراهانشان در شب اوّل ماه محرم سال هفتم بعثت در شِعْبِ ابي طالب زنداني شدند . . . و در همين مكان ابوطالب قصيده معروف لاميّه را سروده است . ( 3 )

علامه اميني ( قدس سره ) مي نويسد : بني هاشم و بني المطلب به سوي ابوطالب آمدند و همراه با او در شِعْب داخل شدند . ( 4 )

ابوبكر احمد بن حسين بيهقي مي نوسد : چون ابوطالب نيت ايشان را فهميد فرزندان عبدالمطلب را گردآورد و دستور داد كه پيامبر را در محله خود نگهداري كنند . ( 5 )

محمدبن عمر بنواقد گويد : بني هاشم شب اول محرم سال هفتم بعثت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد درّه ابوطالب شد بني مطلب هم همراه بني هاشم در همان دره گرد آمدند . ( 6 )

ابن اسحاق مي نويسد : بني هاشم و بني مطلب به ابوطالب پناه آوردند و در شِعْب او ( يعني ابي طالب ) اجتماع كردند . ( 7 )

مرحوم آيتي مي نويسد :

. . . چون كار قريش به انجام رسيد ، « بني هاشم » و « بني مطَّلب بن عبد مناف » به « ابوطالب » پيوستند و همگي ـ جز « ابولهب ابن عبدالمُطَّلب » كه با قريش همكاري

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عقدالثمين ، ج 1 ، ص 230

2 . بحار ، ج 19 ، ص 16 . چاپ بيروت .

3 . زادالمعاد ، ج 2 ، ص 46

4 . الغدير ، ج 7 ، ص 363 . تهران 1366 هـ . ش .

5 . دلائل النبوه ، ج 2 ، ص 65

6 . طبقات الكبري ، ج 1 ، ص 209

7 . سيره ابن هشام ، ج 1 ، ص 376


308


داشت ـ همراه وي در « شِعْبِ ابي طالب » درآمدند . ( 1 )

ياقوت گفته است : شِعْبِ ابي يوسف همان شعبي است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و بني هاشم هنگامي كه قريشيان عليه آنان هم قسم شدند ، بدانجا پناه آوردند . اين شِعْب از آنِ عبدالمطلب بوده ، سپس به خاطر ضعف بيناييش آن را ميان فرزندانش تقسيم نمود و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سهم پدر خويش را گرفت . منازل و محل سكونت بني هاشم نيز در آن قرار داشته است .

مؤلف كتاب معجم الحجاز پس از نقل اين مطلب مي نويسد : اين شِعْب سپس به شِعْبِ ابي طالب معروف گرديد و آن را شِعْبِ بني هاشم نيز ناميده اند و هم اكنون به شِعْبِ علي شناخته مي شود . اين شِعْب در دهانه شمالي كوه ابوقبيس و بين اين كوه و خـنـدمـه قـرار دارد . ولادت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در همين مكان بوده و حدود سيصد متر با مسجدالحرام فاصله دارد . آنگاه تبديل به كتابخانه شده و سپس در سال 1399 هجري قمري در طرح توسعه خيابان غزّه از بين رفته است . ( 2 )

رفاعه رافع الطهطاوي نيز شِعْب ابي طالب را جايگاه محاصره شدگان دانسته ، مي گويد : هاشميان همه به ابوطالب در شِعْب او پناه آوردند . ( 3 )

ابراهيم رفعت پاشا مي نويسد : در طرف شرق منطقه قشاشيه ، شِعْبِ علي يا شِعْبِ بني هاشم قرار دارد . . . خانه خديجه بنت خويلد يا محل ولادت فاطمه ( عليها السلام ) دختر رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نيز آنجاست . ( 4 )

كوه ابـوقبيـس

يكي از مشهورترين كوه هاي مكه ، كوه ابوقبيس است . شِعْبِ علي يا شِعْبِ ابي طالب از اين كوه آغاز و تا خندمه ادامه مي يابد . مي گويند : هنگامي كه سيلاب مسجدالحرام را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ پيامبر اسلام ، مرحوم آيتي ، ص 154 . تهران 1366

2 . معجم معالم الحجاز ، ص 57 . دار مكّه .

3 . سيرة ساكن الحجاز ، ج 1 ، ص 115

4 . مرآة الحرمين ، ج 1 ، ص 180 ، 181 . دارالمعرفه ـ بيروت .


309


فراگرفت ، حجرالأسود را در اين كوه نهادند تا سالم بماند . جاي آن در شِعْبِ علي ، همانجايي بود كه زادگاه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است .

برخي از شعاب مكّه

همانگونه كه پيشتر نيز اشاره شد ، در شمال شرقي مسجدالحرام سه شِعْب وجود دارد كه اسامي آنها عبارت است از :

1 ـ شِعْبِ علي يا شِعْبِ ابي طالب كه امروز آن را قشاشيه نيز مي نامند .

2 ـ شِعْبِ بني هاشم كه به آن غزّه نيز مي گويند .

3 ـ شِعْبِ بني عامر .

در اين سه منطقه از زمان جاهلي به اين طرف اجداد و نياكان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و سپس فرزندان عبدالمطلب و ابوطالب و بني هاشم مي زيسته اند . ( 1 )

بخشي از خانه هاي نزديك به شِعْبِ علي و حتي قسمتي از خانه ابن يوسف متعلق به ابوطالب بوده است .

قسمتي ديگر از خانه ابن يوسف كه محل تولد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است و اطراف آن متعلق به عبدالله پدر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده است .

بخش ديگري كه خانه خالصه كنيزآزاد كرده خيزران است ، متعلق به عباس بوده است .

بخشي كه خانه طلوب كنيز آزاد كرده زبيده در آن قرار دارد ، متعلق به مقوم پسر عبدالمطلب بوده است . ( 2 )

ازرقي مي نويسد : برخي از مردم مكه نيز مي گويند دره اي كه به آن دره ابن يوسف مي گويند ، همه اش متعلق به هاشم بن عبدمناف بوده است . همانان مي گويند : عبدالمطلب در زندگي خود همين كه نور چشمش كم شد ( نابينا گرديد ) سهم خود را ميان پسرانش تقسيم كرد و به اين جهت سهم عبدالله به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رسيد . خانه اي كه ميان صفا و مروه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مرآة الحرمين ، ج 1 ، ص 181

2 . ترجمه أخبار مكه ازرقي ، ص 487


310


است . . . و كنار خانه اي است كه در دست جعفر بن سليمان است ، نيز متعلق به عباس بوده است . ستون و نشانه رنگيني كه هر كس از مروه به صفا مي آيد از كنار آن سعي مي كند ، كنار خانه عباس است . برخي هم پنداشته اند كه اين خانه از آنِ هاشم بن عبد مناف بوده است . ( 1 )

خانه امّ هاني دختر ابوطالب نيز در كنار در گندم فروش ها و كنار مناره است ، كه در توسعه دوم مهدي عباسي ـ در سال 167 هجري ـ ضميمه مسجدالحرام شده است . ( 2 )

عقيل بن ابي طالب خانه اي را كه پيامبر در آن متولد شد ، گرفت و تصرف كرد و معتب بن ابي لهب كه نزديك ترين همسايه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود خانه خديجه را تصرف كرد و بعدها به صدهزار درهم به معاويه فروخت . ( 3 )

عباس بن عبدالمطلب نيز خانه اي بين صفا و مروه داشته است . ( 4 )

فاصله خانه عباس بن عبدالمطلب تا مسجدالحرام كمي بيشتر از 36 ذرع بوده است . ( 5 )

عبدالمطلب نيز نزديك چاه زمزم خانه داشته است ، شِعْب و خانه ابن يوسف نيز از آنِ ابي طالب بوده است . ( 6 )

احمد سباعي مي نويسد : در سوق الليل خانه اي است كه « مال الله » ناميده مي شود و در آن به مريض ها كمك كرده به آنها غذا مي دهند ، نزديك اين خانه شِعْب ابن يوسف قرار دارد كه اينك شِعْب علي ناميده مي شود و در آن خانه هاي عبدالمطلب بن هاشم و ابي طالب و عباس بن عبدالمطلب قرار دارد . ( 7 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ترجمه تاريخ مكه ازرقي ، ص 488

2 . همان .

3 . ترجمه تاريخ مكه ارزقي ، ص 498

4 . اخبار مكه فاكهي ، ج 3 ، ص 27

5 . اخبار مكه فاكهي ، ج 3 ، ص 371

6 . اخبار مكه فاكهي ، ج 3 ، ص 263

7 . تاريخ مكه ، احمد سباعي ، ص 31 . مكة المكرمه 1404 هـ . ق .


311


خانه خديجه بنت خويلد مادر مؤمنان در مكه در كوچه معروف به كوچه « حجر » كه به آن « زقاق العطارين » ( كوچه عطاران ) نيز مي گويند قرار دارد . فاطمه ( عليها السلام ) در همين خانه متولد شده ، از اين رو به مولد فاطمه ( عليها السلام ) نيز معروف است .

ونيز آمده است : حضرت خديجه ( عليها السلام ) در همـان خـانه وفـات يـافت و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تا زمان هجرت در آن سكونت داشت ، سپس عقيل بن ابي طالب آن را گرفت و . . .

آنگاه در اين مكان مسجدي ساختند كه فضاي سرپوشيده ( رواق ) هست كه در آن هفت طاق وجود دارد كه روي هشت ستون قرار گرفته است .

و در ميانه ديواري كه سوي قبله قرار گرفته ، سه محراب است كه در دو طرف آن 26 سلسله ( زنجيره ) قرار دارد . در مقابل آن نيز چهار طاق بر 5 ستون هست كه بين اين دو رواق صحني واقع شده و رواق دوم از رواق قبلي كوچكتر است ؛ زيرا در نزديكي آن برخي از مكان هايي است كه مردم براي زيارت آن خانه ، به آنجا مي آيند و آن سه مكان عبارتند از :

1 ـ مكاني كه گفته مي شود محلّ ولادت حضرت فاطمه ( عليها السلام ) است .

2 ـ مكاني كه به آن « قبة الوحي » گفته مي شود و چسبيده به مكان ولادت حضرت فاطمه ( عليها السلام ) است .

3 ـ مكاني كه به آن « مختبي » گويند كه كنار قبة الوحي است [ و آن جايي است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مخفيانه مردم را به اسلام دعوت مي كرد ] برخي نيز گفته اند براي مصون مــاندن از سنگ پراني مشركان ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا مخفي مي شد . . . ( 1 )

كوتاه سخن آنكه :

افزون بر آنچه گذشت ، در نقشه هاي موجود در حجاز ( قديم و جديد ) دقيقاً محل شِعْبِ علي و شِعْبِ بني هاشم و شِعْبِ بني عامر ، در نزديكي مسجدالحرام مشخص

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شفاءالغرام ، ج 1 ، ص 272 و 273 . چاپ بيروت .



312


گرديده و هيچكس قبرستان ابوطالب كه در شِعْبِ ابي دُبّ واقع شده را ، شِعْب ابوطالب نام ننهاده است . بنابراين وجود شِعْب در آن مكان با آن همه دلائل و قرائن و شواهد روشن ، كاملاً قابل توجيه است ؛ زيرا :

اولاً : آن منطقه محل سكونت اين خاندان بوده است .

ثانياً : امكان زيستن و استفاده از ذخاير غذايي و امكانات موجود در خانه ها وجود داشته است وگرنه چگونه ممكن است در يك منطقه خشك پر از سنگلاخ و بدون سايبان ، آنهم در آفتاب سوزان مكه ، مدت سه سال دوام آورد و زنده ماند ؟ !

ثالثاً : منطقه اي كه هم اينك قبرستان ابوطالب ناميده مي شود ، در دوره جاهلي نيز قبرستان بوده و نمي توان گفت كه رسـول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به همراه ابوطالب و تعدادي زن و كودك ، تمامي مناطق موجود در مكه را رها ساخته ، به قبرستان پناه آورند !

رابعاً : حجون ـ همانگونه كه گذشت ـ خارج از مكّه بوده و اين با نقلهايي كه مي گويد : صداي ضجّه و شيون كودكان از بيرون شِعْب شنيده مي شد ، سازگاري ندارد .

خامساً : در پاره اي نقل ها آمده است كه گاهي وضعيت به اندازه اي سخت مي شد كه محاصره شدگان بناچار از گياهان و برگ درختان براي رفع گرسنگي استفاده مي كردند . ( 1 )

در حالي كه در قبرستان آن روز آنهم خارج از مكه گياه و درختي وجود نداشته ، تا محاصره شدگان از آن استفاده كنند .

سادساً : براساس آنچه ازرقي نقل كرده ، معلوم مي شود حتي تا سال دهم هجرت ( حَجّة الوداع ) هنوز در منطقه حَجون كسي سكونت نداشته و اين منطقه تا چند قرن ، خارج از شهر مكه بوده است .

سابعاً : اين قسمت از مكّه ، اساساً منطقه مسكوني نبوده و خانه و كاشانه اي در آن وجود نداشته ، به شكلي كه پس از چند سال رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) براي توقف چند روزه در آن ، از خيمه استفاده كردند .

ابوالوليد ازرقي مي گويد : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پس از هجرت به مدينه ، ديگر وارد خانه هاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الغدير ، ج 7 ، ص 363


313


مكه نشدند و در سفرهاي مكه هرگاه طواف ايشان تمام مي شد به منطقه بالاي مكه مي رفتند و آنجا خيمه هايي براي ايشان زده مي شد .

عطاء نيز مي گويد : آن حضرت در سفر حجة الوداع پيش از رفتن به عرفات و قبل از حركت از مكه ، همچنان در منطقه بالاي مكه بودند .

وي سپس مي افزايد : روز فتح مكه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گفته شد آيا در منزل خودتان در مكه فرود نمي آييد ؟ فرمودند مگر عقيل براي ما خانه اي باقي گذاشته است . به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گفته شد : در خانه اي ديگر غير از خانه خودتان منزل كنيد ، نپذيرفته و فرمودند : در خانه ها منزل نمي كنم و در همان بالاي مكه در حجون داخل خيمه اي بودند و از آنجا به مسجدالحرام مي آمدند ، همچنين سعيد بن محمد بن جبير بن مطعم از قول پدربزرگش نقل مي كند كه گفته است پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در فتح مكه ديدم كه در حجون داخل خيمه اي زندگي مي كردند و براي هر نماز به مسجد مي آمدند . ( 1 )

از آنچه گذشت به خوبي روشن مي شود كه شعب ابوطالب در مكاني غير از قبرستان ابوطالب قرار داشته و چنين اشتباهي از چه زمان و براساس چه دليل و مدركي رخ داده ، معلوم نيست .

تنها كسي كه احتمال داده شِعْب ابوطالب در منطقه حجون قرار گرفته ، حلبي است وي پس از بيان محل ولادت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي گويد :

آنچه در پيش آمده ، منافاتي با اينكه شِعْبِ ابوطالب ، كه خود از بني هاشم بوده ، در كنار حجون قرار داشته ، ندارد ؛ زيرا امكان دارد ابوطالب به تنهايي در اين شِعْب زندگي مي كرده است . والله اعلم ( 2 )

ليكن دليلي بر صحّت اين نقل وجود ندارد ، و شايد از كلمه « والله اعلم » حلبي بتوان فهميد كه وي نيز به صحت آن اطمينان نداشته است .

بنابراين ، سير طبيعيِ جريان ، بدين شكل بوده كه وقتي ابوطالب ، بني هاشم و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ترجمه اخبار مكه ازرقي ، ص 430

2 . السيرة الحلبيه ، ج 1 ، ص 63 . چاپ بيروت .


314


بنوالمطلب از سوي دشمن در معرض خطر جدّي قرار مي گيرند براي ايجاد يك دژ محكم و جبهه قوي در برابر آنان ، همگي اطراف ابوطالب كه چهره اي سرشناس و انساني نيرومند بوده ، گرد مي آيند و در يك مكان به نام شِعْب ابوطالب اجتماع مي كنند و با ايجاد پست هاي نگهباني و استفاده از تاكتيكهاي مختلف به دفاع از خويش و شخص رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) مي پردازند و آنگاه كه محاصره خاتمه مي يابد ، بني هاشم و بنومطلب از شِعْب خارج شده ، و به خانه هاي خويش مي روند و ديگر به شِعْبِ ابي طالب مراجعت نمي كنند . متون تاريخي مؤيد اين معناست و اين نكته اي است كه برخي به آن توجه نكرده اند .


315


درس پنجاه و هفتم :

بــلال ( 1 )

محمد نقدي

روزي بلال را در شهر حلب ( 2 ) ديدم ، از او پرسيدم : بلال ! به من بگو ببينم ، انفاقهاي پيامبر چگونه بود ؟

بلال گفت : انفاقي از سوي پيامبرانجام نمي شدمگراين كه مرادر انجام آن مأمور مي كرد .

همواره روش پيامبر اينگونه بود كه : هرگاه مسلماني به نزدش مي آمد و پيامبر او را برهنه و فقير مي يافت ، قبل از اين كه او از پيامبر چيزي بخواهد ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آنچه را آماده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بِلال بن رَباح ، از اصحاب خوب پيامبر ، و از سابقينِ در پذيرفتن اسلام است ، اصل او حبشي است ، در مكه اسلام آورد و در پذيرفتن اسلام متحمل رنجها و شكنجه هاي بسيار شد ؛ تا سرانجام به سفارش پيامبر اكرم ، ابوبكر او را خريد و آزاد كرد . او مؤذّن پيامبر در سفر و حضر بود ، در بيشتر جنگهاي پيامبر شركت جست و در جنگ بدر ، هنگامي كه چشم بلال به « امية بن خلف » همان كافري كه به دست او بارها در مكه شكنجه شده بود افتاد ، با فرياد ، توجه مسلمانان را به او جلب نمود و او را به قتل رساندند .

بلال ، بعد از رحلت پيامبر ، حاضر نشد كه براي ديگران اذان بگويد ، به همين خاطر به شام هجرت نمود . و در سن شصت و سه سالگي در اثر مرض وبا ، در سال بيستم هجري درگذشت . تهذيب الكمال ، ج4 ، ص 290

مدفن او ، در قبرستان « باب الصغير » در شهر دمشق در كشور سوريه است .

2 . حلب يكي از شهرهاي مهم سوريه است كه در شمال آن كشور قرار دارد .


316


داشت به او مي داد ، و اگر چيزي آماده نداشت به من مي فرمود : بلال برو پولي قرض بگير و برايش لباس و غذا تهيه كن .

من هم مي رفتم مقداري پول قرض مي كردم و با آن ، قدري غذا و لباس و ساير لوازم را تهيه مي كردم . و آن شخص را با اين پول ، هم مي پوشانديم و هم غذا مي داديم .

روزي يكي از مشركين ( 1 ) مدينه جلوي مرا گرفت و گفت :

بلال ! من از تو تقاضايي دارم . گفتم : بگو . گفت : من فردي پولدارم ، دلم مي خواهد از امروز به بعد فقط از من قرض بگيري . هرگاه خواستي چيزي تهيه كني ، به نزد من بيا تا پول در اختيارت بگذارم . چون پيشنهاد از طرف او بود ، من هم پذيرفتم و از آن روز به بعد هر وقت نياز بود به سراغ او مي رفتم و از او پول قرض مي گرفتم و حاجت نيازمندان را با آن برآورده مي كردم . تا اين كه يك روز وضو گرفته بودم و خود را آماده مي كردم كه به مسجد بروم و اذان ( 2 ) بگويم ، ناگهان آن مشرك را با جمعي از دوستان تاجرش كه در حال عبور بودند ديدم . آن مشرك تا چشمش به من افتاد با لحني تند و با بي ادبانه فرياد زد :

هَي . . . ، حبشي ، هيچ مي داني تا اول ماه چقدر مانده ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ظاهراً منظور از افراد ، اهل كتابي است كه آن زمان در مدينه در كنار مسلمانان زندگي مي كردند ؛ و همواره مسلمانان را آزار مي دادند .

2 . در اين كه « بلال » اولين مؤذن در اسلام است ، هيچ اختلافي نيست ؛ او از ابتداي تشريع اذان ، افتخار مؤذني پيامبر را داشت ، اما بعد از رحلت پيامبر ، حاضر نشد كه براي ديگران اذان بگويد : مگر دوبار .

بار اول در فاصله كمي پس از رحلت پيامبر و به تقاضاي حضرت فاطمه ( عليها السلام ) كه با شروع اذان ، صداي ضجه و ناله حضرت فاطمه بلند شد ، تا جايي كه وقتي بلال به كلمه « أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ » رسيد ، حضرت به حال غش افتاد ، همه از ادامه اذان گفتنش جلوگيري كردند و گفتند : ممكن است فاطمه ( عليها السلام ) جان تهي كند . قاموس الرجال ، ج 2 ، ص 394 و 395 .

بار دوم زماني بود كه بلال از شام براي زيارت قبر پيامبر به مدينه آمد . امام حسن و امام حسين را در حرم پيامبر ديد ، آنها را بغل كرد و به سينه چسبانيد و بسيار گريست ، مردم مدينه از او خواستند كه به ياد زمان پيامبر اذان بگويد .

با بلند شدن صداي اذان بلال ، مدينه به خود لرزيد و با يادآوري خاطره زمان پيامبر ، شهر مدينه ، يكپارچه عزا و ماتم شد .


317


گفتم : بله مي دانم ، خيلي نمانده !

گفت : خواستم يادت بياورم كه بداني تا اول ماه چهار شب بيشتر نمانده ، حواست جمع باشد كه حتماً سر ماه به سراغت خواهم آمد و طلبم را خواهم گرفت .

من از سخنان آن مشرك بُهتم زده بود و سخت متعجب شده بودم ؛ او هم يكسره جسارت و بلندپروازي مي كرد كه : من اين پولها را به خاطر بزرگي دوستت ( پيامبر ) و يا بزرگي خود تو قرض نداده ام . بلكه مي خواستم با اين كار ، تو بنده من باشي تا مثل قبل از اسلام آوردنت تو را بفرستم گوسفند چراني !

هرچه با خود فكر كردم ، خدايا ! چه پاسخي به او بدهم . ديدم بهتر است با بي اعتنايي از آن بگذرم .

آنها رفتند ، و من هم به سوي مسجد روان شدم . اما خيلي ناراحت .

لحظه اي از فكر آن مشرك و حرفهايش غافل نمي شدم ؛ گويي شهر مدينه روي سرم مي چرخيد ؛ افكار رنگارنگ رهايم نمي كردند ؛ به مسجد رسيدم ، اذان گفتم ، نماز عشا را هم بجاي آوردم ، صبر كردم تا همه متفرق شدند . و پيامبر از مسجد به سوي منزل حركت كرد ، داخل خانه شد ؛ دنبالش روان شدم ، اجازه ورود خواستم ، پيامبر اجازه فرمودند .

داخل شده ، سلام كردم . در كمال خضوع عرض كردم : اي رسول خدا ، پدر و مادرم به فداي شما باد ، همان مشركي كه قبلاً به شما گفته بودم از او پول قرض مي كنم ، امروز مرا در مسير مسجد ديد و با من اينگونه رفتار كرد . در حال حاضر نه شما پولي داري و نه من ، او هم كه بناي آبروريزي دارد ، لطفاً اجازه دهيد به ميان محله هاي مسلمانها سري بزنم ، بلكه خداوند عنايتي كند و بتوانيم بدهي خود را بپردازيم .

اين سخنان بگفتم و از محضر پيامبر خارج شدم . پاسي از شب گذشته و شهر كاملا خلوت شده بود ، همه شام شب را گذاشته و خوابيده بودند . به سوي خانه ام روان شدم .

به خانه رسيدم . حوصله هيچ كاري را نداشتم ، شمشير و نيزه و كفشم را بالاي سرم گذاشتم و طاق باز روي بام دراز كشيدم كه بخوابم . دستانم را زير سر گذاشتم و به آسمان نيلگون خيره شدم .

هرچه سعي كردم بخوابم ، اما از فرط ناراحتيِ كارِ آن مشرك ، خواب از چشمانم


318


رفته بود . راستي شبي سخت و سنگين بود .

سرانجام سحرگاهان بلند شدم كه مهيا شوم براي رفتن به مسجد . ديدم يكي نفس زنان به سويم مي آيد و صدا مي زند : بلال ، بلال . . .

از بالاي بام بي صبرانه فرياد زدم : چه مي گويي ؟

گفت : زود بيا ، كه پيامبر تو را مي خواهد .

به سرعت لباس پوشيدم ، و به سوي خانه پيامبر حركت كردم . نزديك خانه پيامبر رسيده بودم كه ديدم ، چهار شتر پر از بار ، كنار خانه پيامبر زانو زده ، استراحت مي كنند .

در زدم ، اجازه خواستم ، وارد شدم ، سلام كردم .

پيامبر با تبسم فرمود : بلال خوشحال باش ، خداوند حاجت تو را برآورده كرد .

من هم حمد خداي بجا آوردم .

پيامبر فرمود : آيا آن چهار شتر را با بار بيرون خانه نديدي ؟

عرض كردم : چرا يا رسول الله .

پيامبر فرمود : هم بار شترها و هم خود آنها براي تو ، بار آنها لباس و طعام است . آنها را يكي از بزرگان فدك ( 1 ) هديه كرده ، بارها را برگير و قرضهايت را با آنها بپرداز .

خوشحال از شنيدن اين خبر ، با عجله به سراغ شترها رفتم ، اول بارشان را پياده كردم . بعد هم خودشان را محكم بستم و به سوي مسجد رفتم براي گفتن اذان .

منتظر شدم تا پيامبر نماز گزارد . پس از نماز به قبرستان بقيع ( 2 ) رفتم و با صداي بلند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « فَدَك » نام قريه اي است آباد و مشهور كه داراي آب فراوان و نخلستان هاي پربار مي باشد و بين مكه و مدينه قرار دارد ، فاصله آن تا شهر مدينه دو يا سه روز راه است .

اين قريه در اختيار يهود خيبر بودكه درسال هفتم هجري بدون جنگ و خونريزي به پيامبر بخشيده شد .

هنگامي كه آيه { فَآتِ ذَا الْقُربْي حَقَّه } ( سوره روم آيه 38 ) ، نازل شد ، پيامبر فدك را يكجا به حضرت فاطمه بخشيد . و همواره در دست او بود تا اين كه پيامبر از دنيا رفت و سپس با زور ، از فاطمه گرفته شد . مجمع البحرين ، ج 5 ، ص 283 و معجم البلدان ، ج 4 ، ص240 ـ 238

2 . « بقيع » نام قبرستان مشهور شهر مدينه است ، كه نزديك مسجدالنبي و در وسط شهر مدينه واقع شده است . قبر مطهر چهار امام معصوم ، فرزندان پيامبر ، همسران او و بسياري از صحابي گرانقدر پيامبر در آنجا قرار دارد .


319


فرياد زدم :

هركه از پيامبر طلبي دارد فوراً بيايد . و يكسره مشغول فروش اجناس و پرداخت بدهي بودم . به بعضي ها پول و به بعضي ها جنس مي دادم .

همه طلب خود را گرفتند . دو دينار اضافه آمد .

رفتم مسجد . پيامبر تنها در مسجد نشسته بود .

سلام كردم ، پيامبر فرمود : چه كردي بلال ؟

عرض كردم : خداوند آنچه بر عهده پيامبرش بود ادا نمود .

پيامبر فرمود : آيا چيزي هم اضافه آمد ؟

عرض كردم : دو دينار .

پيامبر فرمود : دلم مي خواهد اين دو دينار را هم به مستحق بدهي و مرا از وجود آن راحت كني ، من از مسجد بيرون نمي روم ، تا تو اين دو دينار را هم خرج كني .

آن روز فقيري را نيافتم . پيامبر شب را در مسجد خوابيد و روز هم در مسجد ماند .

اواخر روز دو سواره از دور پيدا شدند .

به استقبال آنها شتافتم . آنها را غذا و لباس دادم و نماز عشا را هم با پيامبر خواندم . پس از نماز ، پيامبر مرا صدا زدند ، خدمت رسيدم .

فرمود : بلال چه كردي ؟

عرض كردم خداوند شما را از فكر آن دو درهم هم راحت كرد . پيامبر خوشحال شد و تكبير گفت و حمد خداي بجا آورد كه : سپاس خداوندي را كه نمردم و زنده بودم تا اين دو درهم ، به اهلش رسيد .

پيامبر به سوي خانه حركت كرد و من هم او را مشايعت مي كردم تا داخل خانه شد .

آري برادر ، اين بود چيزي كه درباره اش از من سؤال كردي .

اين چنين بود انفاق پيامبر ! ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح اين ماجرا در كتاب دلائل النبوه بيهقي ، ج1 ، ص350 ـ 348 ، چاپ دارالكتب العلميه ، بيروت . و البداية و النهايه ، ابن اثير ، ج 6 ، ص 55 آمده است .



| شناسه مطلب: 76260