درس ششم: طواف و اهمیّت آن در اسلام
اهمیت طواف
پاداش طواف کنندگان
هفت شوط طواف
هروله در طواف
طواف در شب
دعا و ذکر در طواف
آزار دیگران هنگام استل

درس سوم: ابراهیم خلیل(علیه السلام) مؤسس اُمّ القرای اسلامی محمّد تقی رهبر چنانکه قرآن به صراحت بیان می کند، کعبه نخستین خانه ای است که در روی زمین برای مردم بنا شده است; } اِنَّ أَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً{.(1) وه

درس سوم:

ابراهيم خليل(عليه السلام)

مؤسس اُمّ القراي اسلامي

محمّد تقي رهبر

چنانكه قرآن به صراحت بيان مي كند، كعبه نخستين خانه اي است كه در روي زمين براي مردم بنا شده است; } اِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً{.(1)

وهمانگونه كه از روايات استفاده مي شود: آدم ابو البشر پس از هبوط، به تأسيس اين خانه پرداخته است. ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) چنين نقل مي كند:

اِنَّ آدَمَ هُوَ الَّذي بَني الْبَيْتَ وَ وَضَعَ أَساسَه، وَ أَوَّلُ مَنْ كَساهُ الشَّعْرَ، وَ أَوَّلُ مَنْ حَجَّ إلَيهِ .(2)

آدم نخستين كسي بود كه شالوده خانه كعبه را نهاد و آن را ساخت و نخستين كسي كه بود كه پوشش پشمين بر آن پوشانيد و اولين كس بود كه به سوي آن حج گزارد.

بنابراين، بنيانگذار اوّليه كعبه; يعني خانه مردم، حضرت آدم(عليه السلام) است وكسي جز خدا نمي داند كه پس از آدم و در طول قرن ها و دوران پيامبرانِ سلف، براين خانه چه گذشته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران: 961

2 ـ من لايحضره الفقيه، ج2، ص 157 ، اعلمي بيروت.



37


است.(1) اما آنچه مسلم است، روزي كه ابراهيم خليل به سرزمين اُمّ القري گام نهاد، آثار و
بقاياي بناي كعبه را خاك و سنگ و رمل بيابان پوشانيده بود و در اطراف آن حتّي يك خانه و يك ساكن وجود نداشته و شايد به دليل نبودن آب و آباداني، حتي يك پرنده در آن ديار پرواز نمي كرد.

در چنين وضعيّتي حضرت ابراهيم كه از طرف خداوند كعبه، مأموريت يافته بود تا مدينه فاضله توحيد را در آن سرزمينِ خشك و واديِ لَم يَزْرع بنيان گذارد، بدانجا گام نهاد و براي تأسيس اُمّ القرايِ اسلامي پيشگام شد.(2)

بدين منظور و براي پي ريزيِ نسل جديد، به امر خدا همسر خود هاجر و فرزندش اسماعيل را در آن وادي سوزان، سُكني داد تا خيمه توحيد را سرِ پا كنند و علم توحيد را افراشته دارند و او چنين كرد; } وَاِذْ  بَوَّأْنا لإبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيتِ{.(3)

نقش بارز حضرت ابراهيم، تأسيس اُمّ القري، بر اساس مكتب توحيد و مفاهيم الهي است و بناي كعبه به عنوان كانون پرستش يكتا معبود، نقش نمادين را در اين ميان ايفا  مي كند.

از اين رو ابراهيم در نيايش خود به خدا چنين مي گويد:

} رَبَّنا إنّي أسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ{.(4)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ چنانكه از برخي روايات استفاده مي شود دو هزار سال قبل از آدم، فرشتگان به تأسيس خانه كعبه پرداخته اند و آن را طواف نموده اند. من لايحضره الفقيه، ج2، ص44 و 45 از امام صادق (عليه السلام).

ازرقي نيز اين روايت را از امام باقر(عليه السلام) نقل كرده است. اخبار مكه، ص32 ، ازرقي مي افزايد: اين خانه اوّل به وسيله فرشتگان بنا شد و سپس به دست آدم و آنگاه شيث و بعد ابراهيم تا نوبت به جُرهم رسيد و آنگاه قصيّ بن كلاب جدّ چهارم پيامبر(صلي الله عليه وآله) و بعد به دست قريش و بعد به دست عبدالله بن زبير و سپس حَجّاج در عصر مروان، به نوبت، تجديد بنا گرديده است. اخبار مكه، ص31 و 32

2 ـ برحسب نقل، نوزده قرن قبل ازميلاد مسيح (سال1892 ق . م.) بناي كعبه به دست حضرت ابراهيم صورت گرفته است.

3 ـ حج : 26

4 ـ ابراهيم : 37



38


بار خدايا! من از فرزندانم كساني را در اين وادي لم يزرع در كنار خانه محترم تو اسكان دادم، تا نماز را بپا دارند، پس دلهايي را از مردم به سوي آنها متوجه گردان و از نعمتها روزي ده، باشد كه تو را سپاس گويند.

اگر به آيات حج وبناي كعبه و نقش ابراهيم و اسماعيل در تأسيس اُمّ القري و تشكيل نسل جديد كه در سوره هاي متعدد قرآن آمده است، تأمل كنيم، خواهيم ديد كه در همان مراحل نخستين هسته مركزي جامعه توحيدي واركان مدينه فاضله اسلامي بطور كامل و جامع تبيين شده و در كلام حضرت ابراهيم(عليه السلام)بدان اشارت رفته است.

از جمله در آيه 126 سوره بقره چنين آمده است:

} وَإذْ قالَ إبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدَاً آمِنَاً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهمْ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ...{(1)

و آنگاه كه ابراهيم گفت: بار خدايا! اين سرزمين را شهري امن قرار ده و ساكنانش را، آنانكه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، از ثمرات روزي ده...

و در سوره ابراهيم آمده است:

} وَإذْ قالَ إبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ آمِنَاً وَ اجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أنْ نَعْبُدَ الاَْصْنامَ...{.(2)

اركان جامعه توحيدي كه در اين آيات بدان اشارت رفته، عبارتند از:

1 ـ آبادي و عمران.

2 ـ امنيت عمومي.

3 ـ اقتصاد سالم.

4 ـ پيوستگي عواطف انساني و آرامش دل ها.(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 126

2 ـ ابراهيم : 37

3 ـ نكـ : مقاله آيت الله جوادي آملي، فصلنامه ميقات حج شماره 10 ص 14 به بعد.



39


در خصوص ركن اول مي گويد: } ...رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدَاً...{بلد; يعني شهر و اين هنگامي است كه گروهي از انسان ها گرد آيند و زندگي اجتماعي را برگزينند و با تشريك مساعي و تبادل افكار و كار و كوشش، شهر يا قريه اي را پديد آورند.

يكي از بنيادهاي زندگيِ اجتماعي، جغرافياي شهري است كه شهر نشيني و مشاركت اجتماعي در آن شكل مي گيرد.

مي دانيم كه وقتي ابراهيم به اين ديار آمد، جز واديِ لَمْ يزرع پيرامون خانه، چيزي نبود و او با بناي كعبه، سنگ هاي اوليه زندگي شهري را پايه گذاري كرد.

ـ و اما در خصوص امنيت عمومي، واژه آمِن كه در هر دو آيه آمده مؤدّي اين مفهوم است; زيرا زندگي اجتماعي آنگاه انساني و سالم و بدون آسيب است كه در آن امنيت حاكم باشد و واضح است كه امنيت جز در پرتو ايمان و اخلاق و حاكميت قانون و حق و عدل ميسّر نخواهد بود.

به علاوه آن كه قرآن كريم سرزمين مكه و حرم را منطقه امن قرار داده و بر اين ركن بنيادين تأكيد فرموده است: } ...وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً...{.(1)

و دعاي ابراهيم نسبت به ركن سوّم; يعني اقتصاد سالم اشاره دارد: } وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ{. همچنانكه قرآن كريم در آيات ديگر نيز بدان توجه داده است:

} ... أَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْء...{.(2)

آيا حرم امني را كه هرگونه نعمتي به سوي آن سرازير مي شود، در اختيار آنان قرار نداديم؟

و در خصوص مطلب چهارم; يعني: پيوستگي عواطف انساني و آرامش دل ه آيه كريمه: } فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إلَيْهِم{بيانگر اين است كه در مدينه فاضله اسلامي، آنچه روح زندگي اجتماعي را تشكيل مي دهد پيوند دلها و گرايش قلبها به يكديگر است كه در پرتو عطوفت و رحمت، جامعه اي آباد از عواطف انساني و مهر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران : 97

2 ـ قصص : 57



40


و محبت را پديد مي آورد و روابط اجتماعي را پايدار مي سازد. چه، در غير اين صورت
روابط قابل اعتماد نيست و بديهي است كه ارتباط قلبي انسان ها جز در پرتو ايمان به خداي يگانه و نفي هرگونه شرك و تعدّد خدايان، تحقق نمي يابد و اين تنها براي مؤمنان; يعني بخشي از انسان ها تحقّق پذير است، به همين دليل در آيه كريمه آمده:
} اَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ...{ چه، واژه مِن تبعيض را افاده مي كند.

و شايد از آيه فوق اين نكته نيز به دست آيد كه اين گروه از مردم به مثابه قلب براي جامعه اند و جامعه اي كه ايمان ندارد قلب انساني ندارد.

محور اصلي اركان; حكومت و رهبري و بالأخره هسته مركزي جامعه توحيدي، امامت و رهبري و حكومت عدل الهي است كه در سايه آن اركان، مدنيّت اُمّ القراي اسلامي شكل مي گيرد و پابرجا مي ماند.

اين هسته مركزي و نقطه محوري نيز در دعاي حضرت ابراهيم(عليه السلام) مورد توجه قرار گرفته، آنجا كه از خداوند مي خواهد، پيامبري را براي ساكنان اُمّ القري برانگيزد كه آيات الهي را بر آنان فرو خوانَد و كتاب و حكمت بياموزد و از آلودگي هاي اخلاقي، پاكسازي و تزكيه كند: } رَبَّنا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ اِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ{.(1)

مدينه فاضله، انسان هايي را مي طلبد كه:

در بخشهاي اخلاقي پرهيزكار و وارسته باشند، مسائل خانوادگي و حقوق متقابل پدر و مادر و فرزند را رعايت كنند.

در مسائل اجتماعي ، امنيت ملي و آزادي و برادري و برابري و مانند آن را تأمين نمايند.

در مسائل سياسي از استبداد، استعمار و استثمار بپرهيزند.

بنابر اين مدينه اي فاضله است كه جامع همه اين شؤون باشد... و اگر جامعه اي بخواهد مدينه فاضله اي بسازد، به يقين بدون داشتن حكومت امكان پذير نخواهد بود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 129



41


وحكومت، زماني فاضله است كه از يكسو حاكمي آگاه، وارسته، مدير ومدبّر در رأس آن قرار گيرد واداره امورش را عهده دار باشد و از سوي ديگر مردمي آگاه ومطيع، امّت آن باشند. نه امام بدون امّتِ آگاه، توان تأسيس مدينه فاضله را دارد ونه امّت آگاه بدون امام.

ابراهيم خليل(عليه السلام) معمار و مهندس تمدّن، نقشه مدينه فاضله را بر اساس چهار ركن ويك هسته مركزي تنظيم نمود و آن را از خداوند تعالي مسألت كرد.

اركان چهارگانه عبارتند از: آبادي و عمران ، امنيت ، اقتصاد سالم ، عواطف و  آرامش دلها.

اگر در سرزميني امنيت نباشد آزادي از آن رخت برمي بندد و اگر اقتصاد سالم نباشد معلوم است كه فرهنگ ساكنان آن پايين و پست شده و مسائل اخلاقي مراعات نمي شود و حتي با نبودن يكي از اين سه، زمينه كوچ فراهم مي شود. هيچ عاقلي حاضر نيست در شهري كه فاقد اين اركان تمدّن است زندگي كند.

علي بن ابي طالب(عليه السلام) فرمود:

لَيْسَ بَلَدٌ بأحَقَّ بِكَ مِنْ بَلَد، خَيْرُ الْبِلادِ ما حَمَلَكَ .(1)

بهترين شهرها جايي است كه توان رشد آدمي را تأمين كند. آري معمار تمدّن، ابراهيم خليل(عليه السلام) اين چهار اصل را براي تأسيس اُمّ القري لازم وضروري دانستند.

محور اصلي وقطبي، كه اين چهار ركن در مدار او مي گردند، آن عنصري است كه باعث مي شود تا يك سرزمين امن گردد و اقتصاد سالم داشته باشد. آزادي مردم تأمين ودل هايشان در آنجا بيارامد، حكومتي است كه در سايه وحي و رهبري انسان كامل (معصوم) شكل يابد، حكومتي است كه در سايه يك سياستمدار دين منشِ مدير، مدبّر و آگاه با تدوين قانون بر اساس رهنمودهاي آسماني تشكيل شده باشد.

ابراهيم(عليه السلام) اين معنا و عنصر را به عنوان ركن پنجم در رديف اركان چهارگانه نياورد، بلكه آن را عنصر اصلي و محور مي داند و اركان چهارگانه را در اطراف آن طـواف مي دهد; } رَبَّنا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً...{. اينجاست كه بايد گفت كار پيامبران تأسيس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغة / حكمت شماره 442



42


حكومت است; حكومتي كه در رأس آن رهبري الهي باشد تا هم آيات الهي را بر مردم تلاوت كند و هم مردم را به معارف غيب آشنا سازد، هم حكمت هاي آسماني را فراسوي مردم نصب كند و هم به فكر تهذيب و تربيت و تزكيه امّت باشد. (1)

مكه در جغرافياي جهان

نقش محوري كعبه در وحدت امّت مسلمان و موقعيت شهر مكه و حرم و مركزيّت آن در جغرافياي معنوي جهان اسلام، شايان توجه است.

چنانكه مي دانيم، هر كشوري عاصمه و مركزي دارد كه ديگر نقاط كشور را زير پوشش حكومت مركزي قرار مي دهد. اين مركز بگونه اي انتخاب مي شود كه ارتباط و دسترسي به آن براي همه مردم علي السويه ميسّر باشد.

و از آنجا كه حكومت اسلامي بر پايه توحيد، در قلمرو كشورهاي بدون مرز است، انتخاب مكـه معظمه به عنوان اُمّ القراي جهـان اسلام و كعبه به عنـوان نماد وحـدت امّت و تمركز حكومت الهي و نقطه جمع يك صدفه واتفاق نبوده بلكه يك گزينش حساب شده زيبا و ظريفي است كه به لحاظ موقعيت مكاني وجغرافياي خاص صورت گرفته است.

به عبارت ديگر: مكه و ديگر شعائر ومشاعر حج، همچون ميقات ها، عرفات، مشعر، منا و خانه كعبه، در نقطه اي از زمين قرار دارند كه علاه بر قداست و ريشه تاريخي شان، دسترسي به آنها براي مردم جهان آسان تر از هر نقطه ديگر ميسّر مي گردد; از قاره آسيا و آفريقا گرفته، كه بيشترين جمعيت اسلامي را در خود جاي داده، تا اروپا و آمريكا و استراليا و شبه قاره هند و ... كه عمده جمعيت انساني را در بر دارد.

بدين ترتيب مكه مركز است و به تعبير دقيق قرآني اُمّ القُري و مادرِ همه شهرها است و ديگر مناطق زمين را بدين خاطر مي توان اطراف و حوالي آن ناميد كه گستره آن تا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بر گرفته از مقاله آيت الله جوادي آملي، ابراهيم خليل مؤسس اُمّ القري ، ميقات حج شماره 10، ص14 تا 18 با تلخيص، در ضمن به مباحث ما، در اين مجموعه، با عنوان امامت و حج توجه شود.



43


كرانه هاي اقيانوس هاي غير قابل سكونت ادامه دارد.

قرآن كريم با اشاره به اين نكته مي فرمايد:

} ... وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَي وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لاَ رَيْبَ فِيهِ ...{(1)

و بدينسان قرآن را با زبان عربي بر تو وحي نموديم تا مادر شهرها و كساني را كه در پيرامون آنند، انذار كني و از روز جمع (يعني قيامت)، كه ترديدي در آن نيست، بيم دهي.

چنانكه ملاحظه مي كنيم، مكه را اُمّ القري; يعني مادر شهرها خوانده و ديگر اماكن را حوالي و اطراف آن ناميده است.

افزون بر اين، با عنايت بدانچه در روايات دَحْو الأرض آمده: جايگاه كعبه و سرزمين مكه نخستين نقطه اي است كه در كره خاك آفريده شده و آنگاه اين نقطه گسترش يافته تا ربع مسكون زمين براي بشر مهيا گرديده است.

برخي روايات نيز به موقعيت جغرافيايي مكه و مركزيّت آن، به شيوه اي مشروح تر اشاره دارد; از جمله پيامبر خدا مي فرمايد:

كعبه از آن جهت كعبه ناميده شده كه در وسط زمين قرار دارد ; سُمِّيتِ الْكَعْبَةُ كَعْبَةً لأنَّها فِي وَسَط الاَْرْضِ .(2)

و نيز مرحوم صدوق روايت ديگري را از ائمه معصوم نقل كرده كه آن روايت اين است:

وَوُضِعَ الْبَيْتُ فِي وَسَط الاَْرْضِ لأَنَّهُ الْمَوْضِعُ الَّذِي مِنْ تَحْتِهِ دُحِيَتِ الاَْرْضُ، وَلِيَكُونَ الْغَرَضُ لأهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ فِي ذلِكَ سَواءً .(3)

خانه كعبه در وسط زمين نهاده شد; زيرا آنجا مكاني است كه زمين گسترش يافته،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شوري : 7

2 ـ من لايحضره الفقيه، ج2، ص124

3 ـ همان. اين مضمون از طرف اهل سنت در كتب تاريخ و جوامع حديث نيز روايت شده است.



44


و  بدين منظور كه براي مردم شرق و غرب بطور يكسان قابل دسترسي باشد.

نظريه دانشمندان جغرافيا

هر گاه به اطلس عمومي جهان بنگريم، موقعيت مركزي مكه نسبت به قاره هاي عالم جلب نظر مي كند. اما مطلب از بُعد علمي نيز قابل بررسي است.

نگارنده در صدد آن بود كه دلايل علمي اين موضوع را نيز از ديد دانشمندان جغرافيا و محاسبات دقيق تر در خطوط عرضي و طولي كره زمين به دست آورد. خوشبختانه در اين جستجو به مقاله اي برخوردم كه يكي از دانشمندان مصري تهيه كرده و با تصوير و نقشه هاي متعدد و محاسبات علمي، آن را به بررسي نهاده است.

دكتر حسين كمال الدين احمد ابراهيم كه رييس بخش هندسه مدني در دانشكده مهندسي دانشگاه رياض و استاد دانشگاه هاي قاهره و بغداد است، و صاحب تأليفات و مقالات متعدد علمي مي باشد، بامشورت و همكاريِ جمعي از دانشمندان مصري و غير مصري، طي تحقيق وسيع علمي و فني در مشخص كردن جهت قبله براي مردم جهان اثبات كرد، كه مكه در وسط ربع مسكون كره زمين قرار دارد.

وي در مقدمه مقاله اش مي نويسد: شايان ذكر است كه من پس از آن كه خطوط اوليه اين بحث را ترسيم كردم و جايگاه قاره هاي زمين را بر آن به تصوير كشيدم، به اين نتيجه رسيدم كه شهر مكه مركز دايره اي است كه از همه قاره هاي جهان مي گذرد; به عبارت ديگر قسمت خشكي زمين به صورت منظم در پيرامون كعبه توزيع شده است و بدينسان مكه را مي توان مركز بخش خشكي زمين دانست و خداوند بزرگ راست فرمود كه:

} وَكَذلِكَ أوْحَيْنا اِلَيْكَ قُرآناً عَرَبِياً لِتُنْذِرَ اُمَّ القُري وَمَنْ حَوْلَها{.(1)

آري، خداوند مكه را برگزيد تا مقرّ خانه محترم او باشد و رسالت آسماني از آنجا نشأت گيرد; زيرا مكه مركز دايره است و چنين موقعيتي ايجاب مي كند كه كانون دعوتي باشد كه همه جهان را در برگيرد و با همه ملّتها سخن بگويد و آن دعوت خاتم انبيا است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : به مقاله : اسقاط الكرة الأرضية بالنسبة لمكّة المكرّمة . مجلة البحوث الإسلامية شماره2، مورخه 1395 هـ . مقاله 50 صفحه است.



45


كه براي عموم بشريت مبعوث شده است.

مكه سرچشمه فيوضات براي تشنه كامان حقيقت و كعبه علم هدايت براي سالكان الي الله است. علاوه بر اين، آنها كه به يك آيين جهانشمول عقيده دارند، بايد يك مركز همگاني وجود داشته باشد تا از دور و نزديك در آن مركز گرد آيند و مسائل ديني، علمي، عملي و مشكلات اجتماعي، سياسي، اقتصادي و نظامي خود را مطرح كنند و براي صيانت از تهاجم بيگانگان، به مشورت و تبادل نظر و تشريك مساعي بپردازند.

به همين دليل است كه خداوند سبحان كعبه را} مَثابَةً لِلنّاسِ وَأمْناً{ ناميد. مثابه يعني مرجع و ملج و جايي كه مردم بدان پناه برند و بدانجا باز گشت كنند و در پرتو حريم امن آن به مصالح خود بينديشند.

ميقات زماني و مكاني حج:

يكي از مسائل شايان ذكر در مباحث اجتماعي ـ سياسي حج، نقش محوري زمان و مكان در تكوين و تشكيل امت واحد اسلامي است. از لحاظ مكاني چنانكه ديديم مكه و كعبه مركز عالم و محور ربع مسكون است، اما از لحاظ زماني، ماه ها و روزهايي براي مراسم عبادي ـ سياسي حج برگزيده شد كه تابع تقويم هاي سنتي و محلي كشورها نيست، بلكه ماه ها و روزهاي قمري ملاك عمل است كه چون با گردش ماه و سيرقمر تعيين مي شود، محاسبه آن سهل تر و روزها و شبهاي آن براي همگان ملموس تر است.

اصولاً در همه احكام و شرايع كه قيد زماني دارد; مانند روزه، حج، محاسبات مالي، سنّ تكليف، عِدّه و غيره، همين ماه و سال قمري به رسميت شناخته شده و ملاك عمل قرار مي گيرد:

} إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّموَاتِ وَالاَْرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ...{.(1)

عدد ماه ها نزد خدا دوازده است كه از آغاز آفرينش آسمان ها و زمين در كتاب خدا به ثبت رسيده كه از آنها چهار ماه حرام است، اين است دين استوار... .


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ توبه : 36



46


قرآن كريم با اشاره به اين مطلب كه تغيير چهره قمر (ماه) از هِلال تا هِلالِ ديگر، يك تقويم طبيعي برگرفته از نظام تكويني براي مردم است تا قراردادهاي خود را براساس آن تنظيم كنند و در شناخت زمان حج، آن را شاخص قرار دهند، چنين مي فرمايد:

} يَسْأَلُونَكَ عَنِ الاَْهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ...{.(1)

در باره هلال هاي ماه ها از تو مي پرسند، بگو آنها بيانگر اوقات براي مردم و تعيين كننده موسم حج است.

و در جاي ديگر، با تصريح به ويژگي زماني واين كه ماه هاي معيّني براي مراسم حج تعيين شده است، مي فرمايد:

} اَلْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدالَ فِي الْحَجِّ{.(2)

زمان حج، ماه هاي معيني است پس هركس در اين ماه ها حج گزارد، از سخن زشت و فسق و جدال بپرهيزد.

ماه هاي حج عبارتند از: شوال ، ذي قعده و ذي حجه و احرام حج جز در اين سه ماه جايز نيست. آنچه در جاهليت معمول بوده كه بر حسب مصلحت ماه هاي حرام را تقديم مي داشتند و يا به تأخير مي انداختند و از آن به نسيء تعبير مي شد، در اسلام مردود است و قرآن آن را ازدياد در كفر دانسته است: } إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ...{.(3)پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) نيز در حجة الوداع بر اين مطلب تأكيد كرد و فرمود:

يا اَيُّها النّاسُ إنَّ الزَّمانَ قَدْ استَدارَ كَهَيئته يَوْمَ خَلَقَ اللهُ السَّماوات وَالاَْرْض فَلا شَهْرَ ينُسأ، وَلا عِدَةَ تخطا وَاِنَّ الْحَجَّ فِي ذِي الْحِجَّةِ اِلي يَوْم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 189

2 ـ بقره : 197

3 ـ نكـ : مجمع البيان، ج1، ص525; تفسير قرطبي، ج2، ص405 و...



47


الْقِيامَةِ .(1)

مردم! زمان به شكل نخستين; يعني روزي كه خداوند آسمان و زمين را آفريد، بازگشت، بنابراين، نه در ماه تغييري است و نه در عدد تحوّلي، و تا قيامت حج در ذيحجه خواهد بود.

مرحوم علامه طباطبايي در ذيل تفسير آيه:} الْحَجُّ أشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ{ مي نويسد: كلمه حج در اين آيه سه بار تكرار شده است و كاربرد اسم ظاهر به جاي ضمير مشتمل بر لطف ايجاز است و مقصود از حج در نوبت اول، زمان حج است و نوبت دوم، نفس عملِ حج است و نوبت سوم، زمان و مكان آن (2) يعني:

اوّلاًـ حج تنها در اين ماه ها بايد انجام شود و جز در اينها جايز نيست.

ثانياًـ كسي كه در اين ماه ها به احرام عمره و حج محرم شد، واجب است حج و عمره خود را تمام كند.

ثالثاًـ در زمان و مكان حج رفث و فسوق و جدال حرام است. (تفسير اين سه واژه را در موارد ديگر مقال آورده ايم) و در آيه ديگر به روزهاي معين نيز اشاره شده كه حاجيان به ذكر و دعا و انجام فرائض مي پردازند:

} لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسمَ اللهِ فِي أيّام مَعْلُومات{.(3)

مسلمانان به حج بيايند و شاهد منافعي باشند كه براي آنها منظور شده است و در ايام معين خدا را ياد كنند و به ذكر و نيايش با او بپردازند.

اين ايام، همان ايام مخصوص ذي حجه است كه اعمال حج در آن صورت مي پذيرد.(4)

اين ايام و ديگر مواقيت زماني حج نيز طبق افق مكه و سرزمين وحي است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص402; تفسير رازي، ج5، ص166; ازرقي، اخبار مكه، ج1، ص186

2 ـ الميزان، ج2، ص79

3 ـ حج : 27

4 ـ در برخي روايات آمده كه مقصود روز عيد قربان و ايام تشريق است.



48


و بنابراين در زمان مخصوص و تعيين شده حج، هيچ چيز ديگر ملاك عمل نيست. از اين رو جمع حج گزاران هر چند در كشور خود عباداتشان را براساس تقويم قمري منطبق با افق كشورشان انجام مي دهند اما چون به حج آمدند بايد همه براساس يك تقويم و در زمان معين مناسك خود را انجام دهند تا اين عبادت جهانشمول، باآهنگ واحد صورت پذيرد و ناهمگوني درآن رخنه نكند و چنانكه در مناسك حج نيز آمده عمل اهل بلد و مردم مكه براي كليه حج گزاران حجت شرعي است كه بايد براساس آن عمل شود تا هيچگونه اختلافي مشاهده نگردد.

راز معنوي كعبه

و بايد به اينها افزود راز معنوي كعبه را، خانه كعبه از آن جهت كه به خداوند نسبت دارد و صاحب خانه آن را بَيْتي (1) ناميده، از قداستي بي مانند برخوردار است. كعبه چنانكه در روايت آمده، محاذي بيت المعمور ; يعني مطاف فرشتگان است، كعبه را از آن جهت كعبه گويند كه مكعب و مربع است; همانند بيت المعمور و بيت المعمور مربع است به موازات عرش كه آن نيز مربع است; زيرا كلماتي كه توحيد و اسلام برآن بنيان شده تسبيحات اربع است:

سبحانَ الله و الحمدُ للهِ و لا إلهَ إلاّ اللهُ و اللهُ أكبرُ .(2)

اما جالب است كه با وصف مربع بودنِ كعبه، طواف به صورت دايره انجام مي شود و نمازگزاران هر جا كه باشند، از مسجدالحرام گرفته تا اقصي نقاط جهان، به شكل دايره به سوي آن نماز مي خوانند; دايره اي كه نقطه مركزي اش (كعبه) دل هاي بيش از يك ميليارد مسلمان جهان را به سوي خود جذب مي كند و طواف كنندگان در طول دهر پروانه وار برگرد اين شمع جمع در چرخش بوده و خواهند بود. و اين به مفهوم مركزيت كعبه و محور بودن آن در حركت جمع امت مسلمان است و بدين ترتيب همه عوامل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 125

2 ـ برگرفته از تفسير مجمع البيان، ج1، ص382 ذيل آيه 125 سوره بقره.


درس ششم : طواف و اهميّت آن در اسلام


درس ششم :

طواف و اهميّت آن در اسلام

سيدعلي قاضي عسكر

طواف خانه خدا، يكي از زيباترين و پرجاذبه ترين اعمال و مناسك حج است. عاشقان و دلباختگان حريم كبريايي، با پشت سرگذاردن فرسنگ ها راه، خود را به مكه; حرم امن الهي رسانده و چونان انسان تشنه اي كه دسترسي به آب را نزديك مي بيند، در انتظار رسيدن به مسجدالحرام و كعبه معظّمه، لحظه شماري مي كنند.

براي ورود به مسجدالحرام و طواف كعبه، هر انسان حج گزاري ابتدا بايد خود را با آب توبه بشويد و بار سنگين گناهان را از دوش خويش بر زمين بگذارد. آنگاه غسل كرده، تكبيرگويان، همراه با آرامش خاطر و متانت كامل وارد مسجدالحرام شود.(1) و عاشقانه گرد كعبه بچرخد تا خداوند از وي خشنود شود; همانگونه كه از ملائكه خشنود گرديد.(2)

هر ركني از اركان كعبه، ويژگي خاصّي دارد و طواف كننده از نقطه شروع تا پايان، مراحلي را براي وصول به قرب حق طي مي كند:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مستدرك، ج 9، ص 317، ح 1، 2 و3

2 ـ همان، ص325



87


درركن حجرالأسود،كه باب الرحمه اش نامند، درِرحمت به سوي اوگشوده مي شود.

در ركن شامي، درِ انابه و توسّل و در ركن يماني باب توبه باز است و از اينجا تا حجر، به باب آل محمد(صلي الله عليه وآله) و شيعيان آنان معروف است.(1)

فرشتگان نگاهبانان اين مسيرند. آنان از آسمان به زمين آمده، شب و روز گرد كعبه طواف مي كنند تا آن را از پيروان شيطان و ستمگران حراست كنند.(2)

و تو انسان حج گزار، بايد در اين مكان الهي زبانت را نگهداشته، سخناني سودمند بر آن جاري كني; سبحان الله و لااِله اِلاّ الله فراوان بگويي، كار نيك انجام دهي، نماز شب بخواني، قنوت را طولاني كرده، فراوان طواف كني و اگر توانستي از مكه خارج نشوي تا ختم قرآن نمايي، چنين كن.(3)

اهميت طواف

امام صادق(عليه السلام) از پدرانش و آن بزرگوار از رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) نقل كرده اند كه فرمود:

زينت ايمان، اسلام و زينت كعبه، طواف است .(4)

و در حديثي ديگر پيامبر(صلي الله عليه وآله) طواف را چون نماز دانسته اند، با اين تفاوت كه در طواف مي توانند سخن بگويند امّا در نماز نه.(5)

و نيز فرمود:

خداوند به طواف كنندگان فخر مي كند و اگر قرار بود ملائكه با كسي مصافحه كنند، با طواف كنندگان خانه خدا مصافحه مي كردند. (6)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مستدرك، ج 9، ص 336

2 ـ همان، ص 338

3 ـ همان، ص 363

4 ـ همان، ص 375

5 ـ سنن ترمذي، ص 153

6 ـ شفاء الغرام، ج 1، ص 292



88


امام رضا(عليه السلام) نيز فرمودند:

بر شما باد به نماز شب، قنوت طولاني و زياد طواف نمودن .(1)

مستحب است كساني كه به مكه مي آيند سيصد و شصت طواف و اگر مقدورشان نيست، سيصد و شصت شوط طواف كنند. و اگر نمي توانند تا زماني كه در مكه هستند، هر چه مي توانند طواف نمايند.(2)

عبدالله بن عمر گفته است: بهترين كار نزد پيامبر(صلي الله عليه وآله) هرگاه به مكه مي آمد طواف خانه خدا بود. (3)

عثمان بن يسار نيز گفته است: به من خبر رسيده ـ و خداوند داناتر است ـ كه: چون پروردگار فرشته اي را براي انجام كاري به زمين گسيل مي دارد فرشته اجازه مي گيرد كه به خانه كعبه طواف كند و به آرامي به زمين فرود آيد. (4)

بدليل همين اهميت است كه كعبه در تمام سال طواف كننده دارد و شگفت انگيزتر آن كه هنگام باران، مردم به جاي پناه بردن به زير سقف، به سوي كعبه شتافته، تلاش مي كنند خود را كنار كعبه و زير ناودان طلا برسانند و از آب باراني كه از بام كعبه فرو مي ريزد استفاده نموده، متبرّك شوند.

مسافت طي شده در هفت شوط طواف هشتصد و سي و شش ذراع و بيست انگشت است.(5)

پاداش طواف كنندگان

يكي از ثمرات طواف خانه خدا، آمرزش گناهان است. محمد بن قيس مي گويد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مستدرك، ج 9، ص 377

2 ـ همان، ص 377 و 378

3 ـ شفاءالغرام، ج 1، ص 287

4 ـ ازرقي، اخبار مكه، ص 28

5 ـ اخبار مكه، ج 2، ص 394



89


امام باقر(عليه السلام) در مكه براي مردم سخن گفته مي فرمود:

چون هفت بار گرد خانه طواف كني، به اين وسيله عهد و پيماني نزد خدا براي تو بوجود مي آيد كه پروردگارت پس از آن شرم مي كند تو را عذاب نمايد.

سپـس فـرمـود: هنـگامي كـه هفت شوط طواف زيارت كردي و بعد در مقام ابراهيم(عليه السلام) دو ركعت نماز طواف گزاردي، فرشته اي بزرگوار دست بر دو شانه ات مي زند و مي گويد: امّا آن گناهاني كه در گذشته از تو سرزده است همگي بخشيده شد، عمل را در اين يكصد و بيست روز از نو آغاز كن.(1)

حسين بن سعيد اهوازي مي گويد: امام صادق(عليه السلام) فرمود:

هركس هفت مرتبه گرد اين خانه، طواف نمايد، خداوند ـ عزّو جلّ ـ شش هزار حسنه براي او مي نويسد و شش هزار گناهش را مي بخشد و شش هزار درجه او را بالا مي برد.(2)

پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: طواف بسيار كنيد، كمترين چيزي كه در روز قيامت در نامه عمل شما يافت مي شود همانا طواف است. (3)

در روايت ديگري آمده است: كسي كه اين خانه را هفت مرتبه طواف كرده، دو ركعت نماز بگزارد، مانند آن است كه بنده اي را آزاد كرده باشد. (4)

امام صادق(عليه السلام) نيز فرمود: خداوند ـ عزّوجلّ ـ اطراف كعبه يكصد و بيست رحمت قرار داده، كه شصت رحمت آن مخصوص طواف كنندگان، چهل رحمت براي نمازگزاران و بيست رحمت براي نگاه كنندگان ـ به كعبه ـ است. (5)

همين روايت را اهل سنت به نقل از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آورده اند.(6)

حسان بن عطيه پس از نقل اين روايت مي گويد: پس از دقّت معلوم شد تمامي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شرح من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 28، ح 2138

2 ـ مستدرك، ج 9، ص 376

3 ـ همان، ص 376

4 ـ همان.

5 ـ من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 33

6 ـ اخبار مكه، ج 2، ص 8، دارالثقافه.



90


يكصد و بيست رحمت از آن طواف كننده است; زيرا او هم طواف مي كند، هم نماز مي خواند، و هم به كعبه مي نگرد. (1)

در روايت ديگري آمده است:

إنَّ مَنْ طافَ بِالْبَيت خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ .

هر كس خانه خدا را طواف كند، از گناهان خود خارج مي گردد.

عبدالله بن عمر گفته است شنيدم كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود:

كسي كه هفت مرتبه خانه خدا را طواف كند، براي هر گامي كه برمي دارد، يك حسنه برايش نوشته مي شود، يك گناه از او بخشيده مي شود و ]مقامش [يك درجه بالا مي رود ]و هر گام آن[ برابر با آزاد كردن يك بنده است.

همين روايت را با اندكي تغيير، ترمذي و نسائي نيز نقل كرده اند.(2)

همچنين پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود: هيچ طواف كننده اي نيست كه هنگام زوال آفتاب با سر و پاي برهنه گِرد اين خانه طواف كند، در حالي كه پياده در حركت بوده، گامهاي خود را كوتاه برمي دارد، چشمانش را به زمين مي دوزد و در هر شوطي از طواف; حجرالأسود را لمس مي كند، بدون آنكه كسي را آزار رساند و ياد و ذكر خدا از زبانش بيفتد، مگر آن كه خداوند در هر گامي كه برمي دارد، هفتاد هزار حسنه براي او ثبت نموده، هفتاد هزار گناه او را پوشانده و او را هفتاد هزار درجه بالا مي برد و ثواب آزاد كردن هفتاد هزار برده كه قيمت هر يك ده هزار درهم باشد به او مي دهد و مي تواند هفتاد نفر از بستگانش را شفاعت كند و هفتاد هزار حاجت او برآورده مي شود اگر خواست در دنيا و اگر خواست در آخرت. (3)

شبيه اين روايت را اهل سنت از ابن عباس به نقل از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با كمي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ التاريخ القويم لمكة و بيت الله الكريم، ج 4، ص 152

2 ـ فاسي مكي، شفاءالغرام باخبار البلد الحرام، ج 1، ص 283، دارالكتاب العربي (1405 هـ . ق.).

3 ـ كافي، ج 4، ص 412، حديث 3; من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 33



91


تغيير  آورده اند.(1)

دانشمند و محقق ارزشمند، آقاي علي اكبر غفاري در رابطه با اختلاف ثواب هايي كه در اينگونه روايات و نظاير آن آمده مي نويسد:

اختلاف در مقدار ثواب، كه درباره بعضي اعمال در روايات آمده است، به اعتبار مخاطب و موقعيت و كمال عمل است. گاهي ممكن است ثواب طواف از آزاد كردن بنده بيشتر باشد; چون بردگان كم هستند يا در رفاه و آسايش و تحت تعاليم حق زندگي مي كنند و گاهي تحت فشار اربابان و شكنجه آنها قرار گرفته و بدون فرهنگ بسر مي برند، و آزاد كردن آنان از هر عمل خيري در چنين موقعيتي بالاتر است و گاهي به عكس است و در اين وقت، طواف كه موجب آزادي بنده ها را تقويت مي كند و انسان را در مقامي از قرب به حق مي رساند كه اعمال و كردار و رفتارش هر يك موجب آزادي هزاران هزار خلق خداست، از اين رو ثواب طواف او بيشتر مي شود.

پس ثواب وابسته به موقعيت و كيفيت عمل است و در تاريخ اسلام افرادي بوده اند كه طواف خانه كعبه را تمام عمر، سالي چندين بار به جا مي آورده اند، ولي از آنها اعمالي يا دستوراتي صادر شده كه صدها هزار مردم آزاد را به بردگي كشانده است، آري اين ثوابها همگي شرط و شروطي دارد و مطلق نيست و با اختلافِ شرايط، كم و زياد مي شود.(2)

ابن عباس نقل كرده كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمودند:

كسي كه پنجاه مرتبه طواف كند از گناه پاك مي شود، همچون زماني كه از مادر متولّد شده است. (3)

محب طبري نيز مي گويد: برخي از علما براي عدد طواف هفت مرحله ذكر كرده اند:

1 ـ پنجاه بار طواف كردن در روز و شب، 2 ـ بيست و يك مرتبه، 3 ـ چهارده مـرتبه،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شفاءالغرام، ج 14، ص 285

2 ـ علي اكبر غفاري، شرح من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 34

3 ـ شفاءالغرام، ص 484



92


4 ـ دوازده مـرتبه; 5 بـار در روز و 5 بار در شـب، 5 ـ هفـت مرتبه، 6 ـ سه مرتبه، 7 ـ يك مرتبه.(1) (لازم به ذكر است كه مراد از هر مرتبه طواف، هفت شوط مي باشد.)

ثواب طواف و منافع آن به قدري زياد است كه امام صادق(عليه السلام) حتّي در شدّت بيماري براي انجام آن، به بيت الله الحرام مي آمدند:

ربيع بن خيثم گفته است: امام صادق(عليه السلام) را در حالي كه به شدت بيمار بود ديدم كه ايشان را در محلي اطراف كعبه طواف مي دادند. حضرت هر گاه به ركن يماني مي رسيد مي فرمود: تا ايشان را زمين بگذارند، سپس دست خويش را از محمل خارج كرده و بر زمين مي ماليد آنگاه مي فرمود: مرا بلند كنيد.

و در روايت ديگري آمده كه حضرت در پاسخ سؤال كسي كه علّت اين كار را جويا شده بود با اشاره به آيه: } ...لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُم...{ فرمودند: همانا من دوست مي دارم از منافعي كه خداوند فرموده، بهره بگيرم.(2)

خانه كعبه خانه دلهاست *** ساحت قدس و جلوه گاه خداست

نيكبخت آن كه همچو پروانه *** در طواف است گرد آن خانه

چون نصيب تو نيست فيض حضور *** باش اندر طواف خانه زدور

در ركوع و سجود سويش باش *** تو هم از زائران كويش باش

هفت شوط طواف

ابوحمزه ثمالي مي گويد: به امام سجاد(عليه السلام) عرض كردم چرا طواف هفت شوط است؟ فرمود: خداوند تبارك و تعالي به ملائكه فرمود:

} اِنِّي جاعِلٌ فِي اْلأَرْضِ خَلِيفَةً...{

ملائكه بر خلاف فرموده خداوند، گفتند:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شفاءالغرام، ج 1، ص 284 و 285

2 ـ مجمع البيان، ج 7، ص 81; وسايل، ج 8، ص 70



93


}أَتَجْعَلُ فِيْها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَيَسْفِكُ الدِّماء{

خداوند فرمود:

}اِنِّي أَعْلَمُ مالاتَعْلَمُون{.

]بدنبال آن[ پروردگار متعال هفت هزار سال نور خود را از آنان پوشانيد، ملائكه هفت هزار سال به عرش پناه بردند، پس خداوند بر ايشان رحمت آورد و توبه شان را پذيرفت و بيت المعمور را كه در آسمان چهارم بود براي آنان قرار داد (وَجَعَلَهُ مَثابَةً...)، و بيت الحرام را براي مردم ]در روي زمين [مقابل بيت المعمور قرار داد; (فَجَعَلَهُ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْناً...).

پس طواف بر بندگان هفت شوط واجب شد; براي هر هزار سال يك شوط.(1)

در نقل ديگري آمده است كه: قبل از اسلام طواف در ميان قريش عدد خاصّي نداشت، عبدالمطلب آن را هفت شوط تعيين كرد و خداوند نيز پس از پيدايش اسلام همان را قرار داد.(2)

هروله در طواف

در جريـان فتـح مـكه، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) پس از ورود به شهر، خانه ابوسفيان را مكان امن قرار داد، مردم نيز به اين خانه پناه آورده، در به روي خويش بسته و جنگ افزارهايشان را بر زمين نهادند. آنگاه پيامبر(صلي الله عليه وآله) نزد حجرالأسود آمده، آن را لمس كرد و مشغول طواف شد. حضرت به بتي رسيد كه كنار كعبه قرار داشت، آنگاه با كماني كه قوس آن را در دست گرفته بود، در چشم بت فرو كرده، فرمود:

} وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً{.(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ علل الشرائع، ج 1، ص 401; نورالثقلين، ج 1، ص 53 تا 83

2 ـ بحارالانوار، ج 96، ص 384

3 ـ اسراء: 81



94


و چون از طواف خانه فارغ شد، به كوه صفا آمده از آن بالا رفت و از آنجا به خانه كعبه نگاه كرد و دستها را بلند نمود و دعا كرد.(1)

امام باقر(عليه السلام) فرمود: هنگامي كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به مسجدالحرام وارد شدند... هفت شوط طواف كردند; سه شوط را با حالت هروله و تند رفتن و چهار شوط را به حالت راه رفتن. (2)

اين كه چرا پيامبر(صلي الله عليه وآله) در فتح مكه به اصحاب و ياران خود اين گونه دستور دادند، دليلي شنيدني دارد; شخصي از ابن عباس پرسيد كه برخي گمان دارند رسـول خـدا(صلي الله عليه وآله) به هروله كردن و دويدن در حال طواف دستور داده اند گفت: هم دروغ گفته اند و هم راست!

گفتم چگونه؟

پاسخ داد: پيامبر(صلي الله عليه وآله) در عمرة القضاء در حالي وارد مكه شد كه مردم مشرك بودند، به مكّيان خبر داده بودند كه ياران محمد(صلي الله عليه وآله) در سختي بسر برده و خسته اند، پيامبر(صلي الله عليه وآله)]براي خنثي نمودن اين شايعه[ فرمود:

خداي رحمت كند مردي را كه صلابت و قدرت خود را به آنان نشان دهد و بنماياند.

پس آنها را فرمان داد و آنان نيز در حالي كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)بر ناقه خود سوار بودند و عبدالله بن رواحه افسار شتر حضرت را در دست داشت، سه شوط را هروله كنان انجام داده، قدرت خويش را آشكار ساختند مشركان نيز در برابر ناودان ]كعبه[ آنها را نگاه مي كردند. پس از آن، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بار ديگر حج گزارد ولي ]در طواف[ هروله نكرد و مردم را نيز بدان امر ننمود. پس آنها، هم راست گفتند و هم دروغ.(3)

همچنين در روايتي آمده است: ديدم علي بن الحسين(عليهما السلام) در طواف راه مي رفت و هروله نمي كرد.(4)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فتوح البلدان، ص 59

2 ـ دعائم الاسلام، ج 1، ص 312

3 ـ مستدرك، ج 9، ص 394

4 ـ همان، ص 395



95


طواف در شـب:

نخستين كسي كه براي طواف كنندگان در مسجدالحرام، چراغ روشن كرد، عقبة بن ازرق  بن عمرو غساني بود كه بر لبه ديوار خانه خود چراغي بزرگ مي نهاد، تا مسجد را براي طواف كنندگان و ديگر كساني كه در آن بودند، روشن كند.

محمد بن سائب بن بركة از مادرش نقل كرده كه گفته است: شبي عايشه همسر پيامبر(صلي الله عليه وآله) به چراغ داران پيام داد چراغ ها را خاموش كردند و آنگاه در حجاب كامل و پوشيده طواف كرد.(1)

پس از آن خالد بن عبدالله قسري چراغي كنار چاه زمزم و روبروي حجرالأسود نهاد و اين به روزگار حكومت عبدالملك بن مروان بود و اينها را از گذاشتن آن چراغ منع كرد.(2)

در حكومت مأمون عباسي، محمد بن سليمان، حاكم مكه شد و چراغي ديگر بر ستوني بلند مقابل آن و كنار ركن غربي نهاد و چون محمد بن داود حاكم مكه شد دو ستون بلند ديگر يكي مقابل ركن يماني و ديگري مقابل ركن شامي نهاد و چون هارون (الواثق بالله) خليفه شد دستور داد ده ستون بلند كه قنديل داشت بر اطراف محل طواف نهادند و در آنها چراغ روشن مي كردند.(3)

گفته اند: ستون هاي زرد مسي كه اطراف كعبه نصب شده بود، ابتدا در كاخ بابك خرمي در ارمنستان بوده و در صحن خانه او روشن مي شده است و چون خداوند او را زبون ساخت و كشته شد (و پسرش را به سامرا آوردند و در شهرها گرداندند و خانه اش را خراب كردند; زيرا او گروه بسياري از مسلمانان را كشته بود و خداوند مردم را از او آسوده كرد) اين ستون ها را از كاخ وي آوردند كه چهارده ستون بود، چهارتاي آن را در
دارالخلافه سامرا نصب كردند و ده ستون ديگر را معتصم در سال دويست و سي و چند،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه، ص 262

2 ـ همان، ص 220

3 ـ همان.



96


براي كعبه فرستاد كه اطراف كعبه در صف اول نصب كردند.(1)

خليفه ها و پادشاهان در زمان هاي مختلف بر شمار ستون ها و قنديل هاي مسجد و چراغهاي منطقه حرم و درهاي مسجد و منبرها افزودند چنانكه نزديك به يك هزار و پانصد رسيد و همچنان نفت سوز و روغن سوز بود تا سال 1339 قمري كه تمام چراغهاي آن به برق مبدّل شد.(2)

دعا و ذكر در طواف

عبدالله بن سايب از پدرش نقل مي كند كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) ميان ركن يماني و ركن حجرالأسود ـ در حال طواف ـ اين آيه را تلاوت مي فرمود:

} رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ{.(3)

عثمان بن ساج از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده كه آن حضرت از پدر بزرگوار خود نقل كردند كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) در طواف، هرگاه مقابل ناودان مي رسيدند، عرضه مي داشتند: پروردگارا! از تو راحتي به هنگام مرگ و عفو به هنگام رسيدگي به حساب را مسألت مي كنم . ياد خدا و توجّه به حقّ، بر ارزش طواف خواهد افزود.(4)

امام صادق(عليه السلام) فرمود: در حالي كه همراه با ساير مسلمانان گرداگرد خانه طواف مي كني، با قلبت نيز همراه با فرشتگان در اطراف عرش طواف كن.(5)

و باز امام صادق(عليه السلام) فرمودند: سخن گفتن و دعا خواندن در طواف اشكالي ندارد، ليكن خواندن قرآن افضل است. (6)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اخبار مكه، ص 262

2 ـ همان، ص 221

3 ـ همان، ص 255

4 ـ همان، ص 240

5 ـ مصباح الشريعه، ص 47

6 ـ مستدرك، ج 9، ص 405



97


عبدالسلام ابن عبدالرحمن بن نعيم گويد:

به امام صادق(عليه السلام) عرض كردم: من مشغول انجام طواف واجب شدم دعايي به يادم نيامد جز صلوات و درود بر پيامبر(صلي الله عليه وآله) و خاندان او، لذا در طواف و سعي فقط صلوات فرستادم. حضرت فرمود: به هيچ درخواست كننده اي بهتر از آنچه تو خواسته اي داده نشده است.(1)

آزار ديگران هنگام استلام حجرالأسود

استلام حجرالأسود در هر شوط از طواف، مستحب و كاري پسنديده است، ليكن هنگام ازدحام جمعيت، نبايد بر ديگران فشار آورد و به آنان آزار رساند.

عبدالرحمن بن حجاج مي گويد:

در حال طواف بودم و سفيان ثوري نيز نزد من بود. از امام صادق(عليه السلام) سؤال كردم: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) هرگاه به حجرالأسود مي رسيدند چه مي كردند؟ فرمود: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در هر طواف واجب و مستحب، حجرالأسود را لمس مي نمود.

ابن جريح نيز گويد: به من خبر داده اند كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) هنگامي كه سواره طواف مي فرمـود، با چوبدستي خود، به حجرالأسود مي كشيـدند و سپس نوك آن را مي بوسيدند.(2)

عبدالرحمان مي افزايد: حضرت مشغول طواف بودند و من با كمي فاصله دنبال ايشان حركت مي كردم، ديدم امام صادق(عليه السلام) به حجرالأسود كه رسيدند آن را لمس نكردند، به ايشان عرض كردم: آيا شما به من خبر نداديد كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)در هر طواف واجب و مستحبي، حجرالأسود را لمس مي كرد؟ فرمودند آري، گفتم شما از حجرالأسود گذشتيد و آن را لمس نكرديد، حضرت فرمودند: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) هرگاه به حجرالأسود
مي رسيدند، مردم براي ايشان راه باز مي كردند تا حجرالأسود را لمس كنند ولي اكنون اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافي، ج 4، ص 407

2 ـ همان، ص 258



98


كار را نمي كنند و من ازدحام و شلوغي را خوش ندارم.(1)

در روايت ديگري آمده كه امام صادق(عليه السلام) به سيف تمار فرمود: اگر حجرالأسود خلوت بود آن را استلام كن وگرنه، از دور اشاره كن. (2)

همچنين از امام رضا(عليه السلام) در اين زمينه سؤال شد، فرمودند:

هرگاه جمعيت براي استلام حجرالأسود زياد بود با دستهايت به آن اشاره كن. (3)

بكّه ناميدن كعبه نيز بدان خاطر است كه مردم در طواف نسبت به يكديگر ايجاد زحمت و ازدحام مي كردند.(4)

ابوبصير نيز به نقل از امام صادق(عليه السلام)مي گويد:

چند چيز براي زنان لازم نيست: 1 ـ با صداي بلند لبيك گفتن، 2 ـ حجرالأسود را لمس كردن، 3 ـ ورود به كعبه، 4 ـ هروله نمودن بين صفا و مروه. (5)

عايشه به خانمي چنين گفت:

براي لمس حجرالأسود ايجاد مزاحمت نكن، اگر ديدي خلوت است استلام كن و اگر ديدي جمعيت زياد است الله اكبر و لا اِله اِلاّ الله بگو و بگذر.(6)

حمّاد بن عثمان مي گويد: مردي از دوستان بني اميه به نام ابن ابي عوانه كه با اهل بيت عصمت و طهارت دشمني داشت، هرگاه امام صادق(عليه السلام) يا يكي از بزرگان اهل بيت به مكه مي آمدند به دنبال آنان رفته و با حرفهاي بيهوده آزارشان مي داد. روزي وي به امام صادق(عليه السلام)برخورد كرده، گفت: چرا حجرالأسود را لمس نكرديد؟ حضرت فرمود: من دوست نمي دارم ضعيفي را آزار رسانده، يا خود اذيت شوم.(7)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافي، ج 4، ص 405

2 ـ همان.

3 ـ همان.

4 ـ اخبار مكّه، ص 216

5 ـ كافي، ج 4، ص 405

6 ـ شفاءالغرام، ص 280

7 ـ أكره اَن أوذي ضعيفاً او أتأذّي .



99


گفت: گمان دارم كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)آن را لمس مي كرد. حضرت فرمود: آري، ليكن مردم وقتي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را مي ديدند حق او را مي شناختند ولي حق مرا نمي شناسند.(1)

در روايتي از امام كاظم(عليه السلام) به نقل از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آمده است:

وَ يَسْتلم الْحَجَرَ فِي كُلّ طَواف مِن غَيْرِ أن يؤذي أحد .

در هر طوافي، بدون آن كه كسي را آزار دهد، حجرالأسود را لمس مي فرمود. (2)

از اين تعبير مي توان فهميد كه آزار نرساندن به ديگران در استلام حجر، يك شرط مهم و اساسي است.

يعقوب بن شعيب مي گويد: از امام صادق(عليه السلام) سؤال كردم: وقتي در مقابل حجرالأسود رسيدم چه بگويم؟ فرمود: تكبير بگوي و بر پيامبر(صلي الله عليه وآله) و آل او(عليهم السلام)درود فرست.

عبدالله بن عباس گويد: پيامبر(صلي الله عليه وآله) به عايشه ـ كه همراه ايشان طواف مي كرده ـ هنگام دست كشيدن به حجرالأسود فرمود:

اي عايشه اگر نه اين است كه پليدي و ناپاكي هاي مردم دوره جاهليّت با حجرالأسود آميخته شده است، همه دردها با آن بهبود مي يافت و مي توانستيم آن را به همان صورتي ببينيم كه خداوند از بهشت نازل فرمود.

نمايش قدرت

در اوج قدرت عبدالملك مروان، فرزند و وليعهدش هشام در موسم حج به مكه آمد و مشغول طواف شد، خواست حجرالأسود را لمس كند، ليكن جمعيت انبوه طواف كنندگان، اين اجازه را به او نداد، به ناچار منبري براي او گذاشتند. روي آن نشست و شاميان نيز گرد او نشستند، ناگهان مردي زيباروي، در حالي كه اِزار و ردايي بر تن داشت و آثار سجده در پيشاني اش آشكار بود، از درِ مسجدالحرام وارد و به طواف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافي، ج 4، ص 409

2 ـ همان، ص 412



100


مشغول شد و چون به حجرالأسود رسيد مردم براي او راه باز كردند و وي به راحتي حجرالأسود را لمس نمود.

مرد شامي به هشام بن عبدالملك گفت: اي امير مؤمنان! اين كيست؟ هشام براي آنكه شاميان به آن حضرت گرايش پيدا نكنند گفت: او را نمي شناسم!

فرزدق كه ]شاعر و حقوق بگير دربار است[ آنجا حضور داشت، گفت: ولي من او را مي شناسم. مرد شامي پرسيد: اي أبا فراس او كيست؟ فرزدق اين قصيده را سرود:

هذَا الّذي تَعْرِفُ البَطْحاءُ وَطْأَتَهُ *** وَالبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَالْحِلُّ والْحَرَمُ

هذَا ابْنُ خَيْرِ عبادِالله كُلِّهِمُ *** هذَا التَّقيُّ النّقيُّ الطاهِرُ الْعَلَمُ

هذا عَلِيٌّ رَسُولُ الله والِدُهُ *** اَمْسَتْ بِنُورِ هُداهُ تَهْتَدي الاُْمَمُ

اِذا رَاَتْهُ قُرَيْشٌ قالَ قائِلُها *** اِلي مَكارِمِ هذا يَنْتَهيِ الْكَرَمُ

يُنْمي اِلي ذَرْوَةِ العِزِّ الَّتي قَصُرَتْ *** عَنْ نَيْلِها عَرَبُ الاِسْلامِ وَالْعَجَمُ

يَكادُ يُمْسِكُهُ عِرْفانَ راحَتِهِ *** رُكْنُ الْحَطيمِ اِذا ماجاءَ يَسْتِلمُ(1)

فرزدق در اين بيت (يكاد يمسكه...) به يك نكته تاريخي اشاره كرده است:

به خاطر جنگ حجاج با ابن زبير، خانه كعبه تخريب گرديد، پس از آن، حجاج اقدام به تعمير خانه خدا كرد. هنگامي كه خواستند حجرالأسود را نصب كنند، هر يك از علما، قضات و يا زهاد را براي نصب حجر مي آوردند، حجرالأسود لرزيده و در جاي خود استقرار نمي يافت، تا آنكه حضرت علي بن الحسين امام سجاد(عليه السلام) آمده، نام خدا را بر زبان جاري و آن را در جاي خود گذاشتند، حجرالأسود استقرار يافت و مردم تكبير گفتند و فرزدق اين جريان را در شعر خود اينگونه آورده است:

يَكادُ يُمْسِكُهُ عِرْفانَ راحَتِهِ *** رُكْنُ الْحَطيمِ اِذا ماجاءَ يَسْتَلِمُ(2)

در اهميت اين سروده فرزدق، عبدالرحمن جامي در سلسلة الذهب مي نويسد: زني از كوفه فرزدق را در خواب ديد و از وي پرسيد: خدا با تو چه كرد؟


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 169

2 ـ مرحوم شيخ عباس قمي، زندگاني رهبران اسلام (ترجمه انوارالبهيّه) ص 123



101


فرزدق گفت: خداوند براي قصيده اي كه در مدح علي بن الحسين(عليهما السلام)سرودم مرا آمرزيد. آنگاه عبدالرحمن جامي كه مشهور به ناصبي بودن است مي گويد: سزاوار است كه خداوند به واسطه اين قصيده تمام مردم را بيامرزد.(1)

طواف نيابتي

مستحب است حاجي تا زماني كه در مكه حضور دارد براي خود و يا به نيابت از ديگران طواف كند، آنان كه داراي معرفت بيشتري هستند به نيابت از پيامبر بزرگوار اسلام(صلي الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهما السلام) طواف نموده، حج خود را با حج پيامبر و ائمه(عليهما السلام) پيوند مي زنند.

موسي بن قاسم مي گويد: به امام جواد(عليه السلام) عرض كردم: مي خواستم به نيابت از شما و پدرتان طواف كنم، به من گفتند براي اولياي خدا ]و به نيابت از آنان[ نمي توان طواف كرد. حضرت فرمود: هر اندازه براي تو امكان دارد ]براي آنان[ طواف كن كه جايز است.

سه سال بعد ]خدمت آن حضرت رسيده[ عرض كردم: من براي انجام طواف به نيابت از شما و پدر بزرگوارتان كسب اجازه كردم و شما اجازه فرموديد و آنچه خدا خواست به نيابت از شما طواف كردم، سپس مسأله اي در ذهن من آمد كه به آن عمل كردم، حضرت فرمودند: آن مسأله چه بود؟ گفتم: روزي به نيابت از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) طواف كردم، امام جواد سه مرتبه فرمود: درود خدا بررسول الله. روز دوّم را به نيابت از امير مؤمنان(عليه السلام) ، روز سوّم به نيابت از امام حسن(عليه السلام)روز چهارم ازامام حسين(عليه السلام)روز پنجم از امام سجاد(عليه السلام) روز ششم از امام باقر(عليه السلام)روز هفتم از امام صادق(عليه السلام)روز هشتم از امام موسي بن جعفر(عليه السلام) روز نهم از پدرتان علي بن موسي الرضا(عليه السلام)روز دهم از طرف شما، مولاي من! اينان كساني هستند كه به ولايت و دوستي آنها دين خود را پذيرفتم. حضرت
فرمودند: به خدا سوگند هم اينك نيز داراي دين خدا هستي، ديني كه خداوند غير آن را از بندگانش نمي پذيرد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مرحوم شيخ عباس قمي، زندگاني رهبران اسلام (ترجمه انوارالبهيّه) ص 125



102


گفتم و گاهي هم به نيابت از مادرتان فاطمه(عليها السلام) طواف نمودم و گاهي نيز طواف نكردم امام(عليه السلام) فرمودند: ]براي مادرم زهرا(عليها السلام)[ فراوان طواف كن; زيرا كه بهترين عملي كه انجام مي دهي همين است ـ ان شاءالله تعالي ـ .(1)

ارتباط طواف و ولايت

امام صادق(عليه السلام) به مردمي كه خانه خدا را طواف مي كردند نگريست، آنگاه فرمود: طواف مي كنند همچون طواف جاهليت، به خدا سوگند به چنين كاري فرمان داده نشده اند. آنان مأمورند گِرد اين سنگ ها طواف كرده، سپس به سوي ما برگردنـد و دوستـي خويش را به ما نشان دهند و ياري خويش را به ما عرضه كنند. سپس اين آيه را تلاوت فرمود:

} ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ{.(2)

قالَ: التفث الشعث، والنذر لِقاء الإمام.(3)

در اين آيه حضرت نذر را لقاء الإمام معنا فرموده اند.

زراره وابي حمزه ثمالي هردو به نقل از امام باقر(عليه السلام) همين مطلب راآورده اند، همچنين در روايت ديگري سدير به نقل از امام باقر(عليه السلام) مي گويد: از مكّه آغاز وبه ما ختم كنيد. (4)

اسماعيل بن مهران نيز از امام صادق(عليه السلام) نقل مي كند كه فرمود: هرگاه يكي از شما حج گزارد، حج خود را با زيارت ما به پايان ببرد; زيرا زيارت ما شرط تماميّت حج است. (5)

امام باقر(عليه السلام) نيز فرمود: تَمامُ الحَجِّ لِقاءُ الإمام ; كامل شدن حج، ديدار با امام است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافي، كتاب الحج، باب الطواف و الحج عن الائمه، حديث 2

2 ـ حج: 29 . سپس چرك از خود دور كنند و نذرهاي خويش را ادا كنند و بر آن خانه كهن طواف كنند.

3 ـ تفسير البرهان، ج 3، ص90 و29

4 ـ وسائل الشيعه، ج 14، احاديث 19318، 19310 و 19311

5 ـ وسائل الشيعه، ج 14، ح 19316



103


طواف و حوائج مردم

حل گرفتاريهاي مردم و رفع نياز نيازمندان آن چنان اهميّت دارد كه پيشوايان دين به آنان كه طواف انجام مي دهند، اجازه داده اند طواف را قطع و مشكل برادر ديني خود را حلّ كنند.

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

قدم برداشتن مسلمان براي رفع گرفتاري مسلماني ديگر، از هفتاد طواف مستحبي بيت الله الحرام برتر است. (1)

همچنين فرمود: برآوردن نياز مؤمن بهتر است از طواف و طواف و... تا ده مرتبه آن را برشمردند. (2)

مردي از حلوان مي گويد: مشغول طواف خانه خدا بودم كه فردي از ياران ما آمد و از من دو دينار قرض خواست در حالي كه من فقط 5 شوط طواف كرده بودم، به او گفتم هفت شوط طواف مي كنم، سپس از مطاف خارج خواهم شد، در شوط ششم به امام صادق(عليه السلام)برخوردم، دستشان را بر شانه من نهادند، من هفت شوط را تمام كردم، ليكن چون دست حضرت بر شانه ام بود، به طواف ادامه دادم، به حجرالأسود كه مي رسيديم اين مرد به من اشاره مي كرد، حضرت سؤال فرمودند: اين كه اشاره مي كند كيست؟ گفتم فدايت شوم، او مردي از دوستان شماست دو دينار از من قرض خواسته، گفته ام طواف را تمام كرده به سوي تو مي آيم. امام صادق(عليه السلام) مرا از خود دور كرده فرمودند: برو و دو دينار را به او بده.(3)

شبيه اين روايت را سكين بن عمار از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده، در ادامه مي گويد: به امام عرض كردم طواف را قطع كنم؟ فرمود: آري، گفتم: اگرچه طواف واجب باشد؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اختصاص مفيد، ص 26

2 ـ مستدرك، ج 9، ص 403

3 ـ همان، ص 402



104


فرمود: آري، اگر چه واجب باشد.(1)

طواف عاشقانه

يكي از لحظات شيرين و به ياد ماندني حج، زماني است كه حاجي پس از انجام طواف پرده كعبه را در دست گرفته، خود را به كعبه چسبانده، قطرات اشگش مرواريد گونه از گونه هايش سرازير گردد و با خدا راز و نياز كند. عاشقان حريم دوست، آنگاه كه در كنار خانه يار قرار مي گيرند حالاتي خوش و ديدني دارند.

اصمعي مي گويد: شبي گِرد كعبه طواف مي كردم، جواني ظريف اندام را ديدم كه به پرده كعبه چنگ زده، مي گفت: چشم ها در خوابند و ستارگان برآمده اند و تو پادشاه زنده پايداري، پادشاهان درهايشان را بسته و بر آن نگاهباناني گمارده اند ]ولي[ در خانه تو براي درخواست كنندگان باز است به سوي تو آمدم تا به رحمت خود به من نظر كني اي مهربانترين مهربانان.

سپس اين شعر را مي خواند:

يا مَن يُجِيب دُعا الْمُضْطَرِّ فِي الظُّلَمِ *** يا كاشفَ الضُّرِّ و البلوي مَعَ السَّقَمِ

قد نامَ وفدُك حولَ البيتِ قاطبةً *** و أنت وَحدَكَ يا قيومُ لم تَنَمِ

أدعوك ربِّ دعاءً قد أمرتَ بِهِ *** فارحم بكائي بحقّ البيتِ والحرمِ

إن كان عفُوكَ لايرجوهُ ذو سرف *** فمن يجودُ علي العاصينَ بالنِّعَمِ

اصمعي مي گويد: جستجو كردم فهميدم اين جوان، زينت عبادت كنندگان; امام سجاد(عليه السلام) است.(2)

علي بن مزيد بياع سابري نيز گفته است:

امام صادق(عليه السلام) را در حجر اسماعيل ديدم، زير ناودان ايستاده، صورتش را به كعبه گذاشته و دست هايش را گشوده و مي فرمود:

أللّهمَّ ارْحَمْ ضَعْفي وقِلَّةَ حِيلَتي، أللّهمَّ أنزِلْ عَلَيّ كِفْلَينِ مِنْ رَحْمَتِك، وَادْرُر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافي، ج 4، ص 415

2 ـ مستدرك الوسائل، ج 9، ص 353، حديث 11058



105


عَلَيّ مِن رِزْقِك الواسع، وَادْرَأْ عَنّي شَرَّ فَسَقَةِ الجِنِّ وَالإنْسِ وَشَرَّ فَسَقَةِ العَرَبِ وَالعَجَمِ، اللّهمّ اَوْسِعْ عَلَيّ مِنَ الرِّزْقِ وَلا تُقَتِّر عَلَيّ... .

خالد بن ربعي نيز گفته است:

امير مؤمنان علي(عليه السلام) براي برخي نيازها وارد مكه شدند ]در مسجدالحرام [مرد عرب بياباني را ديدند كه پرده كعبه را گرفته و مي گفت:

اي صاحب خانه، خانه خانه تو است و مهمان نيز مهمان تو، هر مهماني از ميزبانش نيكي مي بيند پس امشب احسانت به من، آمرزش گناهانم باشد.

امير مؤمنان(عليه السلام) به ياران خود فرمودند: آيا نشنيديد سخن اعرابي را؟ گفتند: آري شنيديم، حضرت فرمود: خداوند كريم تر از آن است كه ميهمانش را براند.

شب دوّم ديدند بار ديگر اين مرد آمده خود را به ركن چسبانده و مي گويد:

يا عزيزاً في عزّك، فلا أعزّ منك في عزّك، أعزَّني بعزّ عزّك في عزّ لا  يعلم أحدٌ كيف هو، أتوجّه إليك، واَتوسّل إلَيك بحقّ محمد و آل محمد: عليك، أعطِني ما لا  يُعطيني أحدٌ غيرُك، وَاصْرِفْ عنّي ما لا  يصرفُه أحد غيرك .

سپس امير مؤمنان(عليه السلام) به ياران خويش فرمودند: به خدا سوگند اين اسم اكبر به زبان يوناني است كه حبيب من رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آن را به من خبر داده است. او بهشت را طلب كرد و خداوند به او عنايت نمود، او از خداوند خواست آتش را از وي بگرداند و خداوند نيز چنين كرد.(1)

طاووس يماني نيز گفته است:

در دل شب مردي را ديدم كه پرده كعبه را در دست گرفته و مي گويد:

اَلا أيُّها المأمولُ في كلِّ حاجة *** شكوتُ إليك الضُّرَّ فاسْمَعْ شِكايَتي

ألا يا رجائي أنْتَ تكشف كُرْبَتي *** فَهَبْ لي ذنوبي كُلَّها واقضِ حاجتي

فزادي قليلٌ لا أراه مُبَلِّغي *** ألِلزّادِ أبكي أم لطولِ مسافتي؟


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مستدرك الوسائل، باب استحباب التعلّق باستتار الكعبة والدعاء عندها، ج 9، ح 1



106


أتيتُ بأعمال قباح رديَّة *** فما في الوري عبدٌ جني كَجِنايتي

أتُحرِقُني في النّارِ ]بالنّارِ[ يا غايةَ المُني *** فأينَ رجائي ثمّ أينَ مخافتي؟

طاووس مي گويد: دقت كردم ديدم علي بن الحسين امام سجاد(عليه السلام) است.(1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافي، ج 9، حديث 11057


| شناسه مطلب: 76270