درس یازدهم: حضرت عبدالمطلب مردی از تبار ابراهیم (علیه السلام)
سرپرستی محمّد (صلی الله علیه وآله)
محل دفن
درس سوم: ابراهیم خلیل(علیه السلام) مؤسس اُمّ القرای اسلامی محمّد تقی رهبر چنانکه قرآن به صراحت بیان می کند، کعبه نخستین خانه ای است که در روی زمین برای مردم بنا شده است; } اِنَّ أَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً{.(1) وه
درس سوم:
ابراهيم خليل(عليه السلام)
مؤسس اُمّ القراي اسلامي
محمّد تقي رهبر
چنانكه قرآن به صراحت بيان مي كند، كعبه نخستين خانه اي است كه در روي زمين براي مردم بنا شده است; } اِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً{.(1)
وهمانگونه كه از روايات استفاده مي شود: آدم ابو البشر پس از هبوط، به تأسيس اين خانه پرداخته است. ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) چنين نقل مي كند:
اِنَّ آدَمَ هُوَ الَّذي بَني الْبَيْتَ وَ وَضَعَ أَساسَه، وَ أَوَّلُ مَنْ كَساهُ الشَّعْرَ، وَ أَوَّلُ مَنْ حَجَّ إلَيهِ .(2)
آدم نخستين كسي بود كه شالوده خانه كعبه را نهاد و آن را ساخت و نخستين كسي كه بود كه پوشش پشمين بر آن پوشانيد و اولين كس بود كه به سوي آن حج گزارد.
بنابراين، بنيانگذار اوّليه كعبه; يعني خانه مردم، حضرت آدم(عليه السلام) است وكسي جز خدا نمي داند كه پس از آدم و در طول قرن ها و دوران پيامبرانِ سلف، براين خانه چه گذشته
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آل عمران: 961
2 ـ من لايحضره الفقيه، ج2، ص 157 ، اعلمي بيروت.
37 |
است.(1) اما آنچه مسلم است، روزي كه ابراهيم خليل به سرزمين اُمّ القري گام نهاد، آثار و
بقاياي بناي كعبه را خاك و سنگ و رمل بيابان پوشانيده بود و در اطراف آن حتّي يك خانه و يك ساكن وجود نداشته و شايد به دليل نبودن آب و آباداني، حتي يك پرنده در آن ديار پرواز نمي كرد.
در چنين وضعيّتي حضرت ابراهيم كه از طرف خداوند كعبه، مأموريت يافته بود تا مدينه فاضله توحيد را در آن سرزمينِ خشك و واديِ لَم يَزْرع بنيان گذارد، بدانجا گام نهاد و براي تأسيس اُمّ القرايِ اسلامي پيشگام شد.(2)
بدين منظور و براي پي ريزيِ نسل جديد، به امر خدا همسر خود هاجر و فرزندش اسماعيل را در آن وادي سوزان، سُكني داد تا خيمه توحيد را سرِ پا كنند و علم توحيد را افراشته دارند و او چنين كرد; } وَاِذْ بَوَّأْنا لإبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيتِ{.(3)
نقش بارز حضرت ابراهيم، تأسيس اُمّ القري، بر اساس مكتب توحيد و مفاهيم الهي است و بناي كعبه به عنوان كانون پرستش يكتا معبود، نقش نمادين را در اين ميان ايفا مي كند.
از اين رو ابراهيم در نيايش خود به خدا چنين مي گويد:
} رَبَّنا إنّي أسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ{.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ چنانكه از برخي روايات استفاده مي شود دو هزار سال قبل از آدم، فرشتگان به تأسيس خانه كعبه پرداخته اند و آن را طواف نموده اند. من لايحضره الفقيه، ج2، ص44 و 45 از امام صادق (عليه السلام).
ازرقي نيز اين روايت را از امام باقر(عليه السلام) نقل كرده است. اخبار مكه، ص32 ، ازرقي مي افزايد: اين خانه اوّل به وسيله فرشتگان بنا شد و سپس به دست آدم و آنگاه شيث و بعد ابراهيم تا نوبت به جُرهم رسيد و آنگاه قصيّ بن كلاب جدّ چهارم پيامبر(صلي الله عليه وآله) و بعد به دست قريش و بعد به دست عبدالله بن زبير و سپس حَجّاج در عصر مروان، به نوبت، تجديد بنا گرديده است. اخبار مكه، ص31 و 32
2 ـ برحسب نقل، نوزده قرن قبل ازميلاد مسيح (سال1892 ق . م.) بناي كعبه به دست حضرت ابراهيم صورت گرفته است.
3 ـ حج : 26
4 ـ ابراهيم : 37
38 |
بار خدايا! من از فرزندانم كساني را در اين وادي لم يزرع در كنار خانه محترم تو اسكان دادم، تا نماز را بپا دارند، پس دلهايي را از مردم به سوي آنها متوجه گردان و از نعمتها روزي ده، باشد كه تو را سپاس گويند.
اگر به آيات حج وبناي كعبه و نقش ابراهيم و اسماعيل در تأسيس اُمّ القري و تشكيل نسل جديد كه در سوره هاي متعدد قرآن آمده است، تأمل كنيم، خواهيم ديد كه در همان مراحل نخستين هسته مركزي جامعه توحيدي واركان مدينه فاضله اسلامي بطور كامل و جامع تبيين شده و در كلام حضرت ابراهيم(عليه السلام)بدان اشارت رفته است.
از جمله در آيه 126 سوره بقره چنين آمده است:
} وَإذْ قالَ إبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدَاً آمِنَاً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهمْ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ...{(1)
و آنگاه كه ابراهيم گفت: بار خدايا! اين سرزمين را شهري امن قرار ده و ساكنانش را، آنانكه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، از ثمرات روزي ده...
و در سوره ابراهيم آمده است:
} وَإذْ قالَ إبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ آمِنَاً وَ اجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أنْ نَعْبُدَ الاَْصْنامَ...{.(2)
اركان جامعه توحيدي كه در اين آيات بدان اشارت رفته، عبارتند از:
1 ـ آبادي و عمران.
2 ـ امنيت عمومي.
3 ـ اقتصاد سالم.
4 ـ پيوستگي عواطف انساني و آرامش دل ها.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره : 126
2 ـ ابراهيم : 37
3 ـ نكـ : مقاله آيت الله جوادي آملي، فصلنامه ميقات حج شماره 10 ص 14 به بعد.
39 |
در خصوص ركن اول مي گويد: } ...رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدَاً...{بلد; يعني شهر و اين هنگامي است كه گروهي از انسان ها گرد آيند و زندگي اجتماعي را برگزينند و با تشريك مساعي و تبادل افكار و كار و كوشش، شهر يا قريه اي را پديد آورند.
يكي از بنيادهاي زندگيِ اجتماعي، جغرافياي شهري است كه شهر نشيني و مشاركت اجتماعي در آن شكل مي گيرد.
مي دانيم كه وقتي ابراهيم به اين ديار آمد، جز واديِ لَمْ يزرع پيرامون خانه، چيزي نبود و او با بناي كعبه، سنگ هاي اوليه زندگي شهري را پايه گذاري كرد.
ـ و اما در خصوص امنيت عمومي، واژه آمِن كه در هر دو آيه آمده مؤدّي اين مفهوم است; زيرا زندگي اجتماعي آنگاه انساني و سالم و بدون آسيب است كه در آن امنيت حاكم باشد و واضح است كه امنيت جز در پرتو ايمان و اخلاق و حاكميت قانون و حق و عدل ميسّر نخواهد بود.
به علاوه آن كه قرآن كريم سرزمين مكه و حرم را منطقه امن قرار داده و بر اين ركن بنيادين تأكيد فرموده است: } ...وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً...{.(1)
و دعاي ابراهيم نسبت به ركن سوّم; يعني اقتصاد سالم اشاره دارد: } وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ{. همچنانكه قرآن كريم در آيات ديگر نيز بدان توجه داده است:
} ... أَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْء...{.(2)
آيا حرم امني را كه هرگونه نعمتي به سوي آن سرازير مي شود، در اختيار آنان قرار نداديم؟
و در خصوص مطلب چهارم; يعني: پيوستگي عواطف انساني و آرامش دل ه آيه كريمه: } فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إلَيْهِم{بيانگر اين است كه در مدينه فاضله اسلامي، آنچه روح زندگي اجتماعي را تشكيل مي دهد پيوند دلها و گرايش قلبها به يكديگر است كه در پرتو عطوفت و رحمت، جامعه اي آباد از عواطف انساني و مهر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آل عمران : 97
2 ـ قصص : 57
40 |
و محبت را پديد مي آورد و روابط اجتماعي را پايدار مي سازد. چه، در غير اين صورت
روابط قابل اعتماد نيست و بديهي است كه ارتباط قلبي انسان ها جز در پرتو ايمان به خداي يگانه و نفي هرگونه شرك و تعدّد خدايان، تحقق نمي يابد و اين تنها براي مؤمنان; يعني بخشي از انسان ها تحقّق پذير است، به همين دليل در آيه كريمه آمده: } اَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ...{ چه، واژه مِن تبعيض را افاده مي كند.
و شايد از آيه فوق اين نكته نيز به دست آيد كه اين گروه از مردم به مثابه قلب براي جامعه اند و جامعه اي كه ايمان ندارد قلب انساني ندارد.
محور اصلي اركان; حكومت و رهبري و بالأخره هسته مركزي جامعه توحيدي، امامت و رهبري و حكومت عدل الهي است كه در سايه آن اركان، مدنيّت اُمّ القراي اسلامي شكل مي گيرد و پابرجا مي ماند.
اين هسته مركزي و نقطه محوري نيز در دعاي حضرت ابراهيم(عليه السلام) مورد توجه قرار گرفته، آنجا كه از خداوند مي خواهد، پيامبري را براي ساكنان اُمّ القري برانگيزد كه آيات الهي را بر آنان فرو خوانَد و كتاب و حكمت بياموزد و از آلودگي هاي اخلاقي، پاكسازي و تزكيه كند: } رَبَّنا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ اِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ{.(1)
مدينه فاضله، انسان هايي را مي طلبد كه:
در بخشهاي اخلاقي پرهيزكار و وارسته باشند، مسائل خانوادگي و حقوق متقابل پدر و مادر و فرزند را رعايت كنند.
در مسائل اجتماعي ، امنيت ملي و آزادي و برادري و برابري و مانند آن را تأمين نمايند.
در مسائل سياسي از استبداد، استعمار و استثمار بپرهيزند.
بنابر اين مدينه اي فاضله است كه جامع همه اين شؤون باشد... و اگر جامعه اي بخواهد مدينه فاضله اي بسازد، به يقين بدون داشتن حكومت امكان پذير نخواهد بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 129
41 |
وحكومت، زماني فاضله است كه از يكسو حاكمي آگاه، وارسته، مدير ومدبّر در رأس آن قرار گيرد واداره امورش را عهده دار باشد و از سوي ديگر مردمي آگاه ومطيع، امّت آن باشند. نه امام بدون امّتِ آگاه، توان تأسيس مدينه فاضله را دارد ونه امّت آگاه بدون امام.
ابراهيم خليل(عليه السلام) معمار و مهندس تمدّن، نقشه مدينه فاضله را بر اساس چهار ركن ويك هسته مركزي تنظيم نمود و آن را از خداوند تعالي مسألت كرد.
اركان چهارگانه عبارتند از: آبادي و عمران ، امنيت ، اقتصاد سالم ، عواطف و آرامش دلها.
اگر در سرزميني امنيت نباشد آزادي از آن رخت برمي بندد و اگر اقتصاد سالم نباشد معلوم است كه فرهنگ ساكنان آن پايين و پست شده و مسائل اخلاقي مراعات نمي شود و حتي با نبودن يكي از اين سه، زمينه كوچ فراهم مي شود. هيچ عاقلي حاضر نيست در شهري كه فاقد اين اركان تمدّن است زندگي كند.
علي بن ابي طالب(عليه السلام) فرمود:
لَيْسَ بَلَدٌ بأحَقَّ بِكَ مِنْ بَلَد، خَيْرُ الْبِلادِ ما حَمَلَكَ .(1)
بهترين شهرها جايي است كه توان رشد آدمي را تأمين كند. آري معمار تمدّن، ابراهيم خليل(عليه السلام) اين چهار اصل را براي تأسيس اُمّ القري لازم وضروري دانستند.
محور اصلي وقطبي، كه اين چهار ركن در مدار او مي گردند، آن عنصري است كه باعث مي شود تا يك سرزمين امن گردد و اقتصاد سالم داشته باشد. آزادي مردم تأمين ودل هايشان در آنجا بيارامد، حكومتي است كه در سايه وحي و رهبري انسان كامل (معصوم) شكل يابد، حكومتي است كه در سايه يك سياستمدار دين منشِ مدير، مدبّر و آگاه با تدوين قانون بر اساس رهنمودهاي آسماني تشكيل شده باشد.
ابراهيم(عليه السلام) اين معنا و عنصر را به عنوان ركن پنجم در رديف اركان چهارگانه نياورد، بلكه آن را عنصر اصلي و محور مي داند و اركان چهارگانه را در اطراف آن طـواف مي دهد; } رَبَّنا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً...{. اينجاست كه بايد گفت كار پيامبران تأسيس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نهج البلاغة / حكمت شماره 442
42 |
حكومت است; حكومتي كه در رأس آن رهبري الهي باشد تا هم آيات الهي را بر مردم تلاوت كند و هم مردم را به معارف غيب آشنا سازد، هم حكمت هاي آسماني را فراسوي مردم نصب كند و هم به فكر تهذيب و تربيت و تزكيه امّت باشد. (1)
مكه در جغرافياي جهان
نقش محوري كعبه در وحدت امّت مسلمان و موقعيت شهر مكه و حرم و مركزيّت آن در جغرافياي معنوي جهان اسلام، شايان توجه است.
چنانكه مي دانيم، هر كشوري عاصمه و مركزي دارد كه ديگر نقاط كشور را زير پوشش حكومت مركزي قرار مي دهد. اين مركز بگونه اي انتخاب مي شود كه ارتباط و دسترسي به آن براي همه مردم علي السويه ميسّر باشد.
و از آنجا كه حكومت اسلامي بر پايه توحيد، در قلمرو كشورهاي بدون مرز است، انتخاب مكـه معظمه به عنوان اُمّ القراي جهـان اسلام و كعبه به عنـوان نماد وحـدت امّت و تمركز حكومت الهي و نقطه جمع يك صدفه واتفاق نبوده بلكه يك گزينش حساب شده زيبا و ظريفي است كه به لحاظ موقعيت مكاني وجغرافياي خاص صورت گرفته است.
به عبارت ديگر: مكه و ديگر شعائر ومشاعر حج، همچون ميقات ها، عرفات، مشعر، منا و خانه كعبه، در نقطه اي از زمين قرار دارند كه علاه بر قداست و ريشه تاريخي شان، دسترسي به آنها براي مردم جهان آسان تر از هر نقطه ديگر ميسّر مي گردد; از قاره آسيا و آفريقا گرفته، كه بيشترين جمعيت اسلامي را در خود جاي داده، تا اروپا و آمريكا و استراليا و شبه قاره هند و ... كه عمده جمعيت انساني را در بر دارد.
بدين ترتيب مكه مركز است و به تعبير دقيق قرآني اُمّ القُري و مادرِ همه شهرها است و ديگر مناطق زمين را بدين خاطر مي توان اطراف و حوالي آن ناميد كه گستره آن تا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بر گرفته از مقاله آيت الله جوادي آملي، ابراهيم خليل مؤسس اُمّ القري ، ميقات حج شماره 10، ص14 تا 18 با تلخيص، در ضمن به مباحث ما، در اين مجموعه، با عنوان امامت و حج توجه شود.
43 |
كرانه هاي اقيانوس هاي غير قابل سكونت ادامه دارد.
قرآن كريم با اشاره به اين نكته مي فرمايد:
} ... وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَي وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لاَ رَيْبَ فِيهِ ...{(1)
و بدينسان قرآن را با زبان عربي بر تو وحي نموديم تا مادر شهرها و كساني را كه در پيرامون آنند، انذار كني و از روز جمع (يعني قيامت)، كه ترديدي در آن نيست، بيم دهي.
چنانكه ملاحظه مي كنيم، مكه را اُمّ القري; يعني مادر شهرها خوانده و ديگر اماكن را حوالي و اطراف آن ناميده است.
افزون بر اين، با عنايت بدانچه در روايات دَحْو الأرض آمده: جايگاه كعبه و سرزمين مكه نخستين نقطه اي است كه در كره خاك آفريده شده و آنگاه اين نقطه گسترش يافته تا ربع مسكون زمين براي بشر مهيا گرديده است.
برخي روايات نيز به موقعيت جغرافيايي مكه و مركزيّت آن، به شيوه اي مشروح تر اشاره دارد; از جمله پيامبر خدا مي فرمايد:
كعبه از آن جهت كعبه ناميده شده كه در وسط زمين قرار دارد ; سُمِّيتِ الْكَعْبَةُ كَعْبَةً لأنَّها فِي وَسَط الاَْرْضِ .(2)
و نيز مرحوم صدوق روايت ديگري را از ائمه معصوم نقل كرده كه آن روايت اين است:
وَوُضِعَ الْبَيْتُ فِي وَسَط الاَْرْضِ لأَنَّهُ الْمَوْضِعُ الَّذِي مِنْ تَحْتِهِ دُحِيَتِ الاَْرْضُ، وَلِيَكُونَ الْغَرَضُ لأهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ فِي ذلِكَ سَواءً .(3)
خانه كعبه در وسط زمين نهاده شد; زيرا آنجا مكاني است كه زمين گسترش يافته،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شوري : 7
2 ـ من لايحضره الفقيه، ج2، ص124
3 ـ همان. اين مضمون از طرف اهل سنت در كتب تاريخ و جوامع حديث نيز روايت شده است.
44 |
و بدين منظور كه براي مردم شرق و غرب بطور يكسان قابل دسترسي باشد.
نظريه دانشمندان جغرافيا
هر گاه به اطلس عمومي جهان بنگريم، موقعيت مركزي مكه نسبت به قاره هاي عالم جلب نظر مي كند. اما مطلب از بُعد علمي نيز قابل بررسي است.
نگارنده در صدد آن بود كه دلايل علمي اين موضوع را نيز از ديد دانشمندان جغرافيا و محاسبات دقيق تر در خطوط عرضي و طولي كره زمين به دست آورد. خوشبختانه در اين جستجو به مقاله اي برخوردم كه يكي از دانشمندان مصري تهيه كرده و با تصوير و نقشه هاي متعدد و محاسبات علمي، آن را به بررسي نهاده است.
دكتر حسين كمال الدين احمد ابراهيم كه رييس بخش هندسه مدني در دانشكده مهندسي دانشگاه رياض و استاد دانشگاه هاي قاهره و بغداد است، و صاحب تأليفات و مقالات متعدد علمي مي باشد، بامشورت و همكاريِ جمعي از دانشمندان مصري و غير مصري، طي تحقيق وسيع علمي و فني در مشخص كردن جهت قبله براي مردم جهان اثبات كرد، كه مكه در وسط ربع مسكون كره زمين قرار دارد.
وي در مقدمه مقاله اش مي نويسد: شايان ذكر است كه من پس از آن كه خطوط اوليه اين بحث را ترسيم كردم و جايگاه قاره هاي زمين را بر آن به تصوير كشيدم، به اين نتيجه رسيدم كه شهر مكه مركز دايره اي است كه از همه قاره هاي جهان مي گذرد; به عبارت ديگر قسمت خشكي زمين به صورت منظم در پيرامون كعبه توزيع شده است و بدينسان مكه را مي توان مركز بخش خشكي زمين دانست و خداوند بزرگ راست فرمود كه:
} وَكَذلِكَ أوْحَيْنا اِلَيْكَ قُرآناً عَرَبِياً لِتُنْذِرَ اُمَّ القُري وَمَنْ حَوْلَها{.(1)
آري، خداوند مكه را برگزيد تا مقرّ خانه محترم او باشد و رسالت آسماني از آنجا نشأت گيرد; زيرا مكه مركز دايره است و چنين موقعيتي ايجاب مي كند كه كانون دعوتي باشد كه همه جهان را در برگيرد و با همه ملّتها سخن بگويد و آن دعوت خاتم انبيا است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نكـ : به مقاله : اسقاط الكرة الأرضية بالنسبة لمكّة المكرّمة . مجلة البحوث الإسلامية شماره2، مورخه 1395 هـ . مقاله 50 صفحه است.
45 |
كه براي عموم بشريت مبعوث شده است.
مكه سرچشمه فيوضات براي تشنه كامان حقيقت و كعبه علم هدايت براي سالكان الي الله است. علاوه بر اين، آنها كه به يك آيين جهانشمول عقيده دارند، بايد يك مركز همگاني وجود داشته باشد تا از دور و نزديك در آن مركز گرد آيند و مسائل ديني، علمي، عملي و مشكلات اجتماعي، سياسي، اقتصادي و نظامي خود را مطرح كنند و براي صيانت از تهاجم بيگانگان، به مشورت و تبادل نظر و تشريك مساعي بپردازند.
به همين دليل است كه خداوند سبحان كعبه را} مَثابَةً لِلنّاسِ وَأمْناً{ ناميد. مثابه يعني مرجع و ملج و جايي كه مردم بدان پناه برند و بدانجا باز گشت كنند و در پرتو حريم امن آن به مصالح خود بينديشند.
ميقات زماني و مكاني حج:
يكي از مسائل شايان ذكر در مباحث اجتماعي ـ سياسي حج، نقش محوري زمان و مكان در تكوين و تشكيل امت واحد اسلامي است. از لحاظ مكاني چنانكه ديديم مكه و كعبه مركز عالم و محور ربع مسكون است، اما از لحاظ زماني، ماه ها و روزهايي براي مراسم عبادي ـ سياسي حج برگزيده شد كه تابع تقويم هاي سنتي و محلي كشورها نيست، بلكه ماه ها و روزهاي قمري ملاك عمل است كه چون با گردش ماه و سيرقمر تعيين مي شود، محاسبه آن سهل تر و روزها و شبهاي آن براي همگان ملموس تر است.
اصولاً در همه احكام و شرايع كه قيد زماني دارد; مانند روزه، حج، محاسبات مالي، سنّ تكليف، عِدّه و غيره، همين ماه و سال قمري به رسميت شناخته شده و ملاك عمل قرار مي گيرد:
} إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّموَاتِ وَالاَْرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ...{.(1)
عدد ماه ها نزد خدا دوازده است كه از آغاز آفرينش آسمان ها و زمين در كتاب خدا به ثبت رسيده كه از آنها چهار ماه حرام است، اين است دين استوار... .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ توبه : 36
46 |
قرآن كريم با اشاره به اين مطلب كه تغيير چهره قمر (ماه) از هِلال تا هِلالِ ديگر، يك تقويم طبيعي برگرفته از نظام تكويني براي مردم است تا قراردادهاي خود را براساس آن تنظيم كنند و در شناخت زمان حج، آن را شاخص قرار دهند، چنين مي فرمايد:
} يَسْأَلُونَكَ عَنِ الاَْهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ...{.(1)
در باره هلال هاي ماه ها از تو مي پرسند، بگو آنها بيانگر اوقات براي مردم و تعيين كننده موسم حج است.
و در جاي ديگر، با تصريح به ويژگي زماني واين كه ماه هاي معيّني براي مراسم حج تعيين شده است، مي فرمايد:
} اَلْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدالَ فِي الْحَجِّ{.(2)
زمان حج، ماه هاي معيني است پس هركس در اين ماه ها حج گزارد، از سخن زشت و فسق و جدال بپرهيزد.
ماه هاي حج عبارتند از: شوال ، ذي قعده و ذي حجه و احرام حج جز در اين سه ماه جايز نيست. آنچه در جاهليت معمول بوده كه بر حسب مصلحت ماه هاي حرام را تقديم مي داشتند و يا به تأخير مي انداختند و از آن به نسيء تعبير مي شد، در اسلام مردود است و قرآن آن را ازدياد در كفر دانسته است: } إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ...{.(3)پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) نيز در حجة الوداع بر اين مطلب تأكيد كرد و فرمود:
يا اَيُّها النّاسُ إنَّ الزَّمانَ قَدْ استَدارَ كَهَيئته يَوْمَ خَلَقَ اللهُ السَّماوات وَالاَْرْض فَلا شَهْرَ ينُسأ، وَلا عِدَةَ تخطا وَاِنَّ الْحَجَّ فِي ذِي الْحِجَّةِ اِلي يَوْم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 189
2 ـ بقره : 197
3 ـ نكـ : مجمع البيان، ج1، ص525; تفسير قرطبي، ج2، ص405 و...
47 |
الْقِيامَةِ .(1)
مردم! زمان به شكل نخستين; يعني روزي كه خداوند آسمان و زمين را آفريد، بازگشت، بنابراين، نه در ماه تغييري است و نه در عدد تحوّلي، و تا قيامت حج در ذيحجه خواهد بود.
مرحوم علامه طباطبايي در ذيل تفسير آيه:} الْحَجُّ أشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ{ مي نويسد: كلمه حج در اين آيه سه بار تكرار شده است و كاربرد اسم ظاهر به جاي ضمير مشتمل بر لطف ايجاز است و مقصود از حج در نوبت اول، زمان حج است و نوبت دوم، نفس عملِ حج است و نوبت سوم، زمان و مكان آن (2) يعني:
اوّلاًـ حج تنها در اين ماه ها بايد انجام شود و جز در اينها جايز نيست.
ثانياًـ كسي كه در اين ماه ها به احرام عمره و حج محرم شد، واجب است حج و عمره خود را تمام كند.
ثالثاًـ در زمان و مكان حج رفث و فسوق و جدال حرام است. (تفسير اين سه واژه را در موارد ديگر مقال آورده ايم) و در آيه ديگر به روزهاي معين نيز اشاره شده كه حاجيان به ذكر و دعا و انجام فرائض مي پردازند:
} لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسمَ اللهِ فِي أيّام مَعْلُومات{.(3)
مسلمانان به حج بيايند و شاهد منافعي باشند كه براي آنها منظور شده است و در ايام معين خدا را ياد كنند و به ذكر و نيايش با او بپردازند.
اين ايام، همان ايام مخصوص ذي حجه است كه اعمال حج در آن صورت مي پذيرد.(4)
اين ايام و ديگر مواقيت زماني حج نيز طبق افق مكه و سرزمين وحي است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص402; تفسير رازي، ج5، ص166; ازرقي، اخبار مكه، ج1، ص186
2 ـ الميزان، ج2، ص79
3 ـ حج : 27
4 ـ در برخي روايات آمده كه مقصود روز عيد قربان و ايام تشريق است.
48 |
و بنابراين در زمان مخصوص و تعيين شده حج، هيچ چيز ديگر ملاك عمل نيست. از اين رو جمع حج گزاران هر چند در كشور خود عباداتشان را براساس تقويم قمري منطبق با افق كشورشان انجام مي دهند اما چون به حج آمدند بايد همه براساس يك تقويم و در زمان معين مناسك خود را انجام دهند تا اين عبادت جهانشمول، باآهنگ واحد صورت پذيرد و ناهمگوني درآن رخنه نكند و چنانكه در مناسك حج نيز آمده عمل اهل بلد و مردم مكه براي كليه حج گزاران حجت شرعي است كه بايد براساس آن عمل شود تا هيچگونه اختلافي مشاهده نگردد.
راز معنوي كعبه
و بايد به اينها افزود راز معنوي كعبه را، خانه كعبه از آن جهت كه به خداوند نسبت دارد و صاحب خانه آن را بَيْتي (1) ناميده، از قداستي بي مانند برخوردار است. كعبه چنانكه در روايت آمده، محاذي بيت المعمور ; يعني مطاف فرشتگان است، كعبه را از آن جهت كعبه گويند كه مكعب و مربع است; همانند بيت المعمور و بيت المعمور مربع است به موازات عرش كه آن نيز مربع است; زيرا كلماتي كه توحيد و اسلام برآن بنيان شده تسبيحات اربع است:
سبحانَ الله و الحمدُ للهِ و لا إلهَ إلاّ اللهُ و اللهُ أكبرُ .(2)
اما جالب است كه با وصف مربع بودنِ كعبه، طواف به صورت دايره انجام مي شود و نمازگزاران هر جا كه باشند، از مسجدالحرام گرفته تا اقصي نقاط جهان، به شكل دايره به سوي آن نماز مي خوانند; دايره اي كه نقطه مركزي اش (كعبه) دل هاي بيش از يك ميليارد مسلمان جهان را به سوي خود جذب مي كند و طواف كنندگان در طول دهر پروانه وار برگرد اين شمع جمع در چرخش بوده و خواهند بود. و اين به مفهوم مركزيت كعبه و محور بودن آن در حركت جمع امت مسلمان است و بدين ترتيب همه عوامل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 125
2 ـ برگرفته از تفسير مجمع البيان، ج1، ص382 ذيل آيه 125 سوره بقره.
درس يازدهم:
حضرت عبدالمطلب مردي از تبار ابراهيم(عليه السلام)
محمد عابدي ميانجي
در دل خاك پر گهر حجاز مرداني خفته اند كه در ياري رساندن به رسالت پيامبر(صلي الله عليه وآله)نقشي به سزا داشتند.
مرقد پاك حضرت عبدالمطلب در قبرستان حجون معروف به جنة المعلّي است.
اين قبرستان امروزه در دو راهي خيابان مسجد الحرام ـ الحجون(1) و سمت راست خيابان حجون، انتهاي پل هوايي منا ـ معابده قرار گرفته است. ديوار درازي كه تا دامنه هاي كوه امتداد مي يابد، آن را از بخشهاي ديگر جدا مي كند.
قبور اجداد پيامبر و بني هاشم در شمال دره و دامنه كوه، كه از سه طرف بسته شده، واقع شده است و توسط ديوار و نرده هاي آهني از بقيه قبرستان جدا گرديده است.
عبدالمطلب همچون اجداد خويش از مسير توحيدي ابراهيم خليل الله خارج نشد(2)و به سوي محرّمات الهي روي نياورد.(3) هرگز بت نپرستيد(4) و اوّلين شخصي بود كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حجون نام كوهي در شمال شرقي مكه است و قبرستان معروف حجون بر دامنه آن واقع شده است.
2 ـ تاريخ يعقوبي، ج2، ص7 و8
3 ـ بحارالانوار، ج38، ص6
4 ـ تاريخ يعقوبي، ج2، ص7 و8
160 |
تاريخ، مناجات هاي او در غار حرا را به ياد مي آورد.(1)
ايمان و اعتقادش به خدا را مي توان در نيايش هاي شبانه اش، در كنار خانه خدا، دريافت.(2) آنگاه كه سپاه ابرهه كعبه را به محاصره درآورده بودند.
احسان و كرامت(3) و اهتمام به آباداني(4) از ويژگيها و سنّتهاي پسنديده اوست. سخناني كه از وي بر جاي مانده، گوياي روح توحيدي و جهان بيني وسيعي بود كه در وجودش موج مي زد. به فرزندانش مي گفت:
هيچ ستمكاري از دنيا نمي رود مگر اين كه از او انتقام گرفته شود، حتي اگر قبل از عقوبت بميرد، سزايش را در سراي ديگر خواهد ديد.(5) به خدا قسم بعد از اين دنيا سرايي است كه نيكي را با احسان و زشتي را با بدي جواب خواهند داد. (6)
نام اصلي عبدالمطلب شيبة الحمد است.(7) اوفرزندهاشم(8) (جددوّم رسول خدا(صلي الله عليه وآله)) و سلمي دختر عمر بن عائذ(9) بود. دوران كودكي را به همراه مادرش در مدينه(10) در حالي سپري كرد كه هاشم در سفري تجارتي وفات يافته بود.(11) مطلب برادر هاشم(12) كه در نبود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سيره ابن هشام، ج1، ص119; كامل ابن اثير، ج2، ص9
2 ـ سيره ابن هشام، ج1، ص43 و62 ; كامل ابن اثير، ج1، ص263ـ260 ; بحارالانوار، ج15، ص130 و146 ; تاريخ طبري، ج1، ص557
3 ـ تاريخ يعقوبي، ج1، ص206 و318 ; سيره ابن هشام، ج1، ص45 و155 و119 ; كامل ابن اثير، ج2، ص9
4 ـ تاريخ يعقوبي، ج2، ص7 و8 و ج1، ص206; سيره ابن هشام، ج1، ص45
5 ـ سيره ابن هشام، ج2، ص21; سيره حلبي، ج1، ص4; العباس، ص17; الغدير، ج7، ص352
6 ـ همان.
7 ـ تاريخ يعقوبي، ج1، ص316
8 ـ بلاذري، ج1، ص85; سيره ابن هشام، ج1، ص189
9 ـ فروغ ابديت، ج1، ص117 دختر عمرو بن خزرجي مي داند.
10 ـ كامل ابن اثير، ج2، ص6; تاريخ طبري، ج2، ص8 و9; سيره حلبي، ج1، ص8.
11 ـ همان.
12 ـ تاريخ عرب و اسلام، ص7
161 |
او سرپرستي مكه را عهده دار بود،(1) وقتي از وجود فرزند برادر آگاه شد، بي درنگ به مدينه شتافت و او را به مكه آورد.(2) مردمي كه فرزند هاشم را نمي شناختند، با ديدن او گمان بردند مطلب برده اي خريده است از اين روي به او عبدالمطلب گفتند(3) و بعدها به همين نام شهرت يافت.
سالها پس از آن، عموي عبدالمطلب آهنگ سفر به يمن كرد. به او گفت: پسر برادر! تو به جانشيني پدرت سزاوارتري پس زمامداري شهر را به تو مي سپارم. (4) و به اين ترتيب عبدالمطلب به جاي عمويش كه در همان سفر از دنيا رفت، نشست.(5) او دوران رياست خود را با خدمات زيادي همچون حفر مجدد چاه زمزم(6) سپري كرد.
عبدالمطلب در طول زندگي با چند تن از بانوان ازدواج كرد(7) كه فاطمه دختر عمرو بن عائذ يكي از آنها بود. فاطمه چهار پسر به نامهاي زبير، ابوطالب، عبدالله و مقوّم و پنج دختر (ام حكيم، عاتكه، برّه، اروي و اميه) به دنيا آورد.(8)
سرپرستي محمّد(صلي الله عليه وآله)
عبدالمطّلب در صدد بر آمد تا براي عبدالله همسري برگزيند; از اين روي به خواستگاري آمنه، دختر وهب بن عبد مناف(9) رفت و او را به عقد عبدالله در آورد.
حاصل پيوند آن دو، تولد يگانه هستي محمّد مصطفي(10) بود كه بعد از رحلت پدر در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تاريخ عرب و اسلام، ص7
2 ـ سيره ابن هشام، ج1، ص148: تاريخ طبري، ج2، ص9
3 ـ كامل ابن اثير، ج2، ص6; تاريخ طبري، ج2، ص8 و9
4 ـ تاريخ يعقوبي، ج1، ص318
5 ـ همان.
6 ـ تاريخ يعقوبي، ج1، ص206 و318; سيره ابن هشام، ج1، ص45
7 ـ تاريخ يعقوبي، ج1، ص326; نسب قريش، ص20ـ18
8 ـ تاريخ يعقوبي، ج1، ص326
9 ـ تاريخ طبري، ج2، ص4
10 ـ سيره حلبي، ج1، ص93; تاريخ طبري، ج2، ص82
162 |
سفر(1) به دنيا آمد.
عبدالمطلب خود با شنيدن خبر تولد به سوي آمنه شتافت و نام محمّد را براي فرزند عبدالله برگزيد.(2) او مجلس جشني به مناسبت تولدش ترتيب داد. وقتي از علت نامگذاري محمّد پرسيدند، گفت: به اين اسم ناميدم تا در زمين و آسمان ستوده باشد. (3)
آنگاه محمّد(صلي الله عليه وآله) را با خود به خانه آورد و به دور كعبه طواف داد(4) و خداوند را به خاطر تولدش سپاس گفت.(5)
همزمان با تولد پيامبر(صلي الله عليه وآله) كه در هفده ربيع الأول عام الفيل روي داد،(6) مسؤوليت نگاهداري بر عهده عبدالمطلب قرار گرفت. وي تا سن 8 سالگي نگاهداري او را بر عهده داشت، اگرچه عبدالمطلب نتوانست شاهد درخشش نور نبوي در سيماي محمّد باشد، امّا تلاش فراوانش براي سرپرستي محمّد نامش را در رديف ياران مخصوص پيامبر(صلي الله عليه وآله)قرار داد.
دوران هشت ساله سرپرستي از پيامبر(صلي الله عليه وآله) را مي توان به سه بخش تقسيم كرد:
الف ـ شيرخوارگي
چهار ماه بعد از تولّد(7) حليمه، دختر ابي ذوئيب اعلام آمادگي كرد كه محمّد را با خود به صحرا ببرد و به تربيتش بپردازد. عبدالمطلب با كمال دقت اسم و قبيله و اصل و نسب او را جويا شد(8) و محمّد را به او سپرد.
پيامبر پنج سال از عمر خود را در دامن حليمه و در ميان قبيله بني سعد(9) گذراند. در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سيره حلبي، ج1، ص93; تاريخ طبري، ج2، ص82
2 ـ سيره حلبي، ج1، ص93; تاريخ طبري، ج2، ص4
3 ـ همان. مادرش او را احمد ناميد.
4 ـ اعيان الشيعه، ج2، ص716; مروج الذهب، ج2، ص281; بحارالانوار، ج6، ص79 و ج6، ص91
5 ـ همان.
6 ـ الامتاع، مقريزي، ص3.
7 ـ بحارالانوار، ج15، ص384; مناقب ابن شهرآشوب، ج1، ص119
8 ـ بحارالانوار، ج15، ص442; سيره حلبي، ج1، ص106
9 ـ سيره ابن هشام، ج1، ص167
163 |
طول اين مدّت دايه اش دو بار او را به مكه آورد.(1) بار نخست زماني بود كه مدت
شيرخوارگي تمام شد و بار دوّم زماني بود كه گروهي از علماي حبشه متوجه نبوت او شدند و در نظر داشتند او را ربوده، افتخار نگاهداريش را از آن خود كنند.(2)
ب ـ بازگشت به مدينه
زماني كه حليمه او را بازگرداند، تنها 5 بهار از عمرش مي گذشت. طفلي بود كه حركاتش خاطره هايي از عبدالله را براي مادر و پدربزرگش زنده مي كرد.(3) هر چند توجه عبدالمطلب به او بعد از مرگ مادرش(4) افزونتر شد، اما نبايد فراموش كرد كه اين موضوع تنها به خاطر عواطف و احساساتي نبود كه در درونش موج مي زد; بلكه مهمتر از آن شناختي بود كه عبدالمطلب نسبت به مقام و عظمت شخصيت كودك قريش كسب كرده بود.(5) هنگامي كه سيف بن ذي يزن; پادشاه حبشه با توجه به كتابهاي ديني خود بعثت پيامبر(صلي الله عليه وآله)را مژده داد، چنان شوقي سراپاي وجودش را گرفت كه بي اختيار به سجده شكر افتاد و گفت: فرزندي داشتم كه بسيار مورد علاقه ام بود، بانويي گرامي به نام آمنه را به عقد ازدواجش درآوردم. او پسري به دنيا آورد كه محمّد ناميدم. پس از چندي پدر و مادرش رحلت كردند و من و عمويش (ابوطالب) سرپرستي او را عهده دار شده ايم.(6)
به كوچكترين بهانه اي منزلت محمّد(صلي الله عليه وآله) را گوشزد مي كرد.(7) روزي شخصي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سيره ابن هشام، ج1، ص167
2 ـ همان.
3 ـ همان.
4 ـ سيره حلبي، ج1، ص125
5 ـ استيعاب، ج1، ص14; اعيان الشيعه، ج2، ص9. وقتي محمّد(صلي الله عليه وآله وسلم) را به دنبال شترانش فرستاد و او دير كرد، گمان برد گم شده يا كشته شده است به حلقه كعبه آويخت و گفت: يا ربّ أتُهلِكُ آلِك إن تَفعل فامرها بدا لك. وقتي پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)با شتران برگشت، او در تمام راه هاي مكه و در تمام شعبها در پي يافتنش بود، وقتي پيامبر را ديد، او را بوسيد و گفت: يا بُنَيّ لاوجّهتك بعد هذا في شيء فإنّي أخاف أن تغتال فتقتل. (اصول كافي، الحجة، ص337)
6 ـ استيعاب، ج1، ص14; اعيان الشيعه، ج2، ص9
7 ـ سيره ابن هشام، ج1، ص168
164 |
خواست محمّد(صلي الله عليه وآله) را از روي بساط زمامداري او بردارد، عبدالمطلب گفت: بگذار فرزندم بنشيند، اميد دارم كه از شرف به مقامي برسد كه هيچ عربي قبل و بعدش به آن نرسيده است. (1) و به شخص ديگري گفت: مقام بزرگي در انتظار او است.(2)
عبدالمطلب نه تنها در مجامع عمومي، بلكه در محافل خصوصي نيز عظمت طفل قريش را مطرح مي كرد. روزي به ابوطالب گفت:
يا أباطالب إنّ لهذا الغلام شأناً عظيماً، فاحفظه واستمسك به، فإنّه فردٌ وحيدٌ، وَكُنْ له كالأُمّ ولايصلْ إليه شيءٌ يكرهه .(3)
اي ابوطالب، مقام بزرگي در انتظار اين جوان است. مواظبش باش و به او تمسك بجوي، او تنها است. برايش همچون مادر باش و نگذار آنچه برايش مطلوب نيست، پيش آيد.
ج ـ با محمّد تا آخرين نفس
عبدالمطلب آنگاه كه نشانه هاي مرگ را در خود ديد،(4) فرزندانش را به دورش جمع كرد. يكايك آنها را از نظر گذراند(5) و سرانجام ابوطالب را مخاطب ساخته، گفت:
بنگر اي اباطالب كه نگاهبان اين كودك تنها باشي كه بوي پدر و مهر مادر را نديد. مراقب باش كه او از تو است. در ميان فرزندانم تنها تو را براي اين كار برگزيدم. آيا مي پذيري؟ (6)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سيره ابن هشام، ج1، ص23; بحارالانوار، ج6، ص42; سيره حلبي، ج1، ص129. فانّه يحسّ من نفسه بشيء وأرجوا أن يبلغ من الشرف ما لم يبلغه عربي قبله ولا بعده. (در كتاب اصول كافي، حجة، ص339 از امام صادق(عليه السلام) به نحو ديگر آمده است.
2 ـ همان. إنّه تُحَدّثُهُ نفسُهُ بملك عظيم وسيكونُ له شأنٌ.
3 ـ سيره ابن هشام، ج1، ص23; بحارالأنوار، ج6، ص42; سيره حلبي، ج1، ص129
4 ـ مجالس السنيه، ج4، ص36; اعيان الشيعه، ج3، ص7
5 ـ مجالس السنيه، ج3، ص7; معجم القبور، ج1، ص183; بحارالانوار، ج6، ص47
6 ـ تاريخ يعقوبي، ج2، ص13; مجالس السنيه، ج4، ص37; بحارالانوار، ج6، ص43
165 |
ابوطالب كه قبل از اين نيز به همراه پدر سرپرستي محمّد را به عهده داشت،(1) به خواسته پدر جواب مثبت داد. آنگاه عبدالمطلب دستش را روي دست ابوطالب گذاشت و گفت: اكنون رفتن از اين جهان بر من آسان شد.(2)
و سرانجام در سال هشتم عام الفيل(3) و در سن 120 سالگي(4) به سراي باقي شتافت. مرگش چنان روح پيامبر را تحت فشار قرار داد، كه تا آستانه قبر بر او گريست.(5)
محل دفن
عبدالمطلب را در قبرستان حجون در شمال قبر منسوب به آمنه بنت وهب، مادر رسول الله(صلي الله عليه وآله) دفن كردند.(6) بعدها فرزندش ابوطالب نيز در كنار قبر پدر دفن شد.(7)
قبر عبدالمطلب ضريحي داشت كه در سال 1325 توسط امير وقتِ مكه، بازسازي شد.(8) عبدالله بن زبير را نيز در كنار او و زير يك گنبد دفن كردند.(9) حُجّاج نسبت به زيارت قبر وي علاقه خاصّي نشان مي دهند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ استيعاب، ج1، ص14; اعيان الشيعه، ج2، ص9
2 ـ بحارالانوار، ج6، ص43; اثبات الوصيه، ص107; الحجه، 77 به نحو ديگر ذكر كرده است.
3 ـ تذكرة الخواص، ص7; تاريخ طبري، ج2، ص277; سيره ابن هشام، ج1، ص189; بلاذري، ج1، ص85
4 ـ همان.
5 ـ قالت أُمّ أيمن: أنا رأيتُ رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم)يمشي تحت سريره وهو يبكي. (تذكرة الخواص، ص7)
6 ـ تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرمه و مدينه منوره، ص132 و133
7 ـ همان.
8 ـ لبيب البتنوني، الرحلة الحجازيه، ص96 نقل از تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرمه.
9 ـ همان.