بخش 4

دو ) سکوت معصیت سه ) هماهنگی با ابراهیم چهار ) زمزمه هستی اسرار لباس احرام الف ) اسرار کندن لباس ب ) اسرار پوشیدن لباس اسرار محرمات احرام یک ) قلب زائر صید خدا دو ) آینه و سرمه زینت سه ) سایه و ذوب گناه چهار ) کندن درخت و اصلاح زمین پنج ) تجربه برادری شش ) رحمت و آشتی هفت ) شراب لم یزلی فصل چهارم اسرار عرفانی طواف اسرار طواف تشبّه به فرشتگان طهارت از شهود غیر حدیث شمع و پروانه هفت شهر عشق


75


امام ( عليه السلام ) اظهار داشت خوف دارم كه خداوند در پاسخ من بگويد : « لا لبيك » .

« فَلَمَّا أَحْرَمَ وَاسْتَوت بِه رَاحلته اصفر لَونه و وقعت عليه الرعدة و لم يستطع أن يلبّي فقيل : أ لا تلبّي ؟ فقال : أخشي أن يقول لي لاَ لَبَّيك وَلاَ سَعْدَيك فلمّا لبّي خر مغشيا عليه . . . » ؛ ( 1 )

« امام سجاد ( عليه السلام ) به حج رفت . چون احرام بست و بر مركب خويش قرار گرفت ، رنگش زرد شد و به لرزه افتاد و نتوانست لبيك بگويد . كسي گفت : لبيك نمي گويي ؟ فرمود : مي ترسم خداوند در پاسخ من بگويد : لا لبيك و لاسعديك ! و چون لبيك گفت ، بيهوش شد . » ( 2 )

از سوي ديگر وجه تسميه هم همين است . اين واژه در لغت به معناي اجابت است . در حديثي از امام صادق ( عليه السلام ) هم به اين نكته اشاره شده است . از امام ( عليه السلام ) درباره وجه تسميه تلبيه سؤال شد . امام ( عليه السلام ) فرمود :

« إجابة ، إجاب موسي ربّه » ( 3 ) ؛

« اين اجابت است ، موسي هم پروردگارش را چنين جواب داد . »

بنابراين لبيك شعار حج شد و اجابت دعوت خدا رمزي براي حج ابراهيمي قرار گرفت .

امام صادق ( عليه السلام ) در حديث مصباح الشريعه بيان لطيفي دارد :

« و لبّ بمعني إجابة صافية خالصة زاكية للّه عزّ و جلّ في دعوتك متمسّكاً بالعروة الوثقي » ؛ ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عوالي اللئالي ، ج4 ، ص35

2 . محجة البيضاء ، ج2 ، ص201 ؛ عوالي اللئالي ، ج4 ، ص35 ، روايت121

3 . علل الشرايع ، ص418 ، روايت4

4 . بحارالأنوار ، ج96 ، ص124


76


« لبيك تو به معناي اجابت زلال و پاك براي خداي متعال در دعوتش باشد در حالي كه به دستگيره محكم الهي چنگ زده اي . »

پس تلبيه ، اجابت است اما اجابتي كه سزاوار دعوت الهي باشد ، پاسخي همراه با صفا و پاسخي پاك براي خداوند عظيم و كريم . پاسخ دهنده هم بايد خود را براي اجابت دعوت حق مهيا كند و با استعداد لازم به حضور او باريابد ، قلبي صاف فراهم كند ، تزكيه نفس داشته باشد ، صدق ، ادب ، صبر ، شكر ، ايثار و سخا ، توشه راه داشته باشد تا بتواند پاسخي شايسته به فراخوان الهي بدهد .

دو ) سكوت معصيت

امام سجاد ( عليه السلام ) در حديث شبلي فرمود :

« فَحِينَ لَبَّيْتَ ، نَوَيْتَ أَنَّكَ نَطَقْتَ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ بِكُلِّ طَاعَة ، وَصُمْتَ عَنْ كُلِّ مَعْصِيَة ؟ قَالَ : لاَ » ؛

« پرسيد : وقتي لبيك گفتي آيا نيت كردي كه در طاعت محض او سخن بگويي و از هر معصيت او لب فرو بندي ؟ گفت : نه . »

زائر بايد با لبيك خويش در برابر خدا از مخالفت او اجتناب ورزد ، او بايد روزه معصيت گيرد و شعله معصيت را در درون خود خاموش كند ، ريشه هاي آن را بخشكاند و پاسخ به هواي نفساني ندهد .

اگر لبيك اجابت دعوت خداست ، عدم اجابت دواعي نفساني و هواهاي شيطاني هم هست . لبيك گو بايد از شريك خدا دوري كند ، هواي نفس شريك اوست . آنگاه كه با چشم دل به بيت الله نگاه مي كند ، به صاحب خانه هم التفاتي كند و در حضور او عزم خود را جزم كند تا نزديك گناه نشود . ميقات احرام ، محل حضور ملائكه آسماني است . فرشتگان خدا به احرام بستگان مي نگرند ، بر آنها غبطه مي خورند ، مباهاتي كه خداي سبحان نسبت به زائران خويش


77


داشته ، هميشه پيش چشم ملائكه است ، روا نيست كه زائر با معصيت كردن خويش مباهات خدا را تضييع كند .

زائر با لبيك گفتن مصمم مي شود كه گناه نكند و شهادت مي دهد كه از معصيت دوري ورزد ، سزا نيست كه اين تصميم و شهادت كذب و دروغ باشد . گناه و معصيت طيف گسترده اي دارد ؛ گناهان زبان ، گناهان دست ، گناهان پا ، گناهان چشم ، و بسياري معاصي ديگر . كسي كه لبيك خدا مي گويد بايد تمامي معاصي ، جرمها و اشتباهات را مدّ نظر قرار دهد و قصد دوري از آنها كند . او بايد تصميمي سرنوشت ساز بگيرد ، از گذشته زشت خود پشيمان شود و لبيك خود را نقطه عطف حيات خويش قرار دهد تا آينده اي روشن و نوراني در پيش داشته باشد .

باري ، لبيك آغاز مجاهدت است ، شروع پاره اي تحريم هاست ، او بايد تجربه كند تا خود را از بعضي امور محروم كند ، اين محروميت ها نويد بخش حقيقت هايي است كه در آينده عمر ، پيش روي زائر قرار مي گيرد ، لبيك زير ساخت مناسك حج است ، اساس ورود به حرم الهي است ، لبيك روزنه اي به رحمت الهي باز مي كند ، لبيك فريادي عليه طغيان نفس است ، زائر با لبيك خويش طاغوت درون را درهم مي شكند ، دامان نفس را از وسوسه ها و شيطنت ها مي زدايد ، حريم درون را از حيله ها ، نيرنگ ها وخدعه هاي نفساني پاك مي كند ، لبيك باطن انسان را عرصه گاه نور الهي قرار مي دهد ، لبيك سلامت نفس ، پاكي روح و آشتي با آسمان را به ارمغان مي آورد ، لبيك گويان در حمايت و پناه حق قرار مي گيرند ، لباس تلبيه ، لباس توبه ، ورع ، زهد ، عشق و توجه است و زائر با لبيك خويش گامي به سوي بهشت بر مي دارد .

سه ) هماهنگي با ابراهيم

لبيك زائر را شبيه ابراهيم مي كند ، مشابهتي ميان او و ابراهيم برقرار مي كند . لبيك گو شبيه ابراهيم مي شود . ابراهيم ( عليه السلام ) حليم ، صبور ، شاكر و اهل ابتهال و انابه بود . ( إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لحليم اوّاء منيب ) ؛ ( 1 ) ابراهيم صادق بلكه صدّيق بود . ( وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً ) ؛ ( 2 ) ابراهيم اهل دعا و تضرع بود . او دعاهاي فراواني بعد از تجديد بناي خانه خدا كرد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . هود : 75

2 . مريم : 41


78


خداوند هم با ابراهيم ( عليه السلام ) به گونه اي خاص معامله كرد ؛ او را به شدت آزمود . ( وَإِذْ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَات فَأَتَمَّهُنَّ ) ؛ ( 1 ) ابراهيم ( عليه السلام ) مأمور شكستن بتها شد . ( وَتَاللهِ لاََكِيدَنَّ أَصْنَامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ ) ؛ ( 2 ) ابراهيم ( عليه السلام ) با امداد الهي توانست ملكوت آسمانها و زمين را رؤيت كند . ( وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ ) ؛ ( 3 ) و خداوند به ابراهيم ( عليه السلام ) سلام داد : ( سَلامٌ عَلي إِبْراهِيمَ ) . ( 4 )

روزي مشركان و معاندان ابراهيم ( عليه السلام ) را در منجنيق گذاردند و او را به سمت آتش پرتاب كردند ، جبرئيل بر او نازل شد و از او پرسيد :

« آيا حاجتي داري ؟ ابراهيم ( عليه السلام ) پاسخ داد : نسبت به تو حاجتي ندارم سپس جبرئيل به آسمان عروج كرد ، بازگشت و از او پرسيد : از خدا هم حاجتي نداري ؟ خليل الله پاسخ داد : « همين كه او حال مرا مي بيند كافي است . » » ( 5 )

و به اين نكته توجه كنيم كه گفتگو زماني صورت گرفت كه ابراهيم ( عليه السلام ) چند گامي بيشتر با كوه آتش فاصله نداشت . خداوند هم به پاس توكل و ادبش آتش را براي او سرد و آرام قرار داد .

حج گزار و زائر بيت الله الحرام بايد شباهتي به ابراهيم ( عليه السلام ) پيدا كند . او بايد حلم ورزد ، صبر پيشه كند ، سرشك اشك بر گونه ها داشته باشد ، اهل صدق و صفا باشد ، دعا و تضرع پيشه كند و اگر در شدائد و مصائب قرار گرفت ، اعتمادش را سلب نكند ، بلكه بر توكلش افزوده شود . لبيك دريچه اي است به سوي ابراهيمي شدن . راز و رمز لبيك هماهنگي با خليل الله و باني بيت الله است .

آن يكي الله مي گفتي شبي * * * تا كه شيرين گردد از ذكرش لبي

گفت شيطانش خموش اي سخت روي * * * چند گويي آخر اي بسيار گوي

اين همه الله گفتي از عتو * * * خود يكي الله را لبيك كو ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 124

2 . انبياء : 57

3 . انعام : 75 .

4 . صافات : 109

5 . كشف المحجوب ، ص424


79


او شكسته دل شد و بنهاد سر * * * ديد در خواب او خضر را در حضر

گفت همين از ذكر چون وامانده اي * * * چون پشيماني از آن كش خوانده اي ؟

گفت لبيكم نمي آيد جواب * * * زان همي ترسم كه باشم ردّ باب

گفت خضرش كه خدا اين گفت به من * * * كه برو با او بگو اي ممتحن

ني كه آن الله تو لبيك ماست * * * آن نياز و سوز و دردت پيك ماست

ترس و عشق تو كمند لطف ماست * * * زير هر يارب تو لبيك ماست

چهار ) زمزمه هستي

غور در بيكرانه آيات آسماني نشان از حقيقتي ژرف و شگرف دارد . قرآن واقعيت را به گونه اي متفاوت معرفي مي كند . خداوند درخت را در حال سجده مي داند : ( وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ ) . ( 1 ) تمام عالم هستي يا تمامي پرندگان از نماز و تسبيح خود آگاهند : ( كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِيحَهُ ) . ( 2 ) سنگي كه از بالاي كوه فرو مي افتد به دليل خوف و خشيت الهي است : ( وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللهِ ) . ( 3 ) صداي رعدي كه از ابرها به گوش مي رسد ، حمد و تسبيح است و خوف و خشيت آنها را نشان مي دهد : ( وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ ) . ( 4 ) گذشته از تمامي موارد پيش گفته يكي از واقعياتي كه قرآن آن را با تأكيد و عنايت بيان مي فرمايد ، تسبيح تمامي هستي است : ( يُسَبِّحُ للهِِ مَا فِي السَّمَوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ . . . ) . ( 5 ) البته انسان ها به اين واقعيت و حقيقت دست نمي يابند . به تعبير ديگر نيافتن دليل بر نبودن نيست . هستي همه تسبيح گوي حق است هر چند انسان نفهمد .

به هر تقدير جهان هستي آنگونه كه خدا در قرآن تصوير مي كند و براي انسان معرفي مي نمايد ، با جهاني كه ما مي شناسيم ، كاملا متفاوت است . اين وظيفه ماست كه نگاه خود را به هستي تغيير دهيم و بينشي الهي نسبت به عالم بيابيم . چشم ها را بشوييم و جهان را جور

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الرحمن : 6

2 . نور : 41

3 . بقره : 74

4 . رعد : 13

5 . جمعه : 1


80


ديگر ببينيم .

از جمله حقايقي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در باب لبيك بر ملا كرد اين كه زبان هستي ، لبيك است . اگر عالم وجود تسبيح گوي حق اند ، اگر عالم هستي آيات حق و بنده اويند و اگر جهان بيكران خاضع و خاشع براي اوست ، همه چيز لبيك مي گويند . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« مَا مَن مُلَبٍّ يُلَبِّي إلاّ لَبّي عَن يَمِينِهِ وَشِمَالِهِ مِن حِجر أو شَجَر أو مَدَر ، حَتّي تَنْقَطِعَ اْلأرض مِن هَاهُنا وَهَاهُنا » ؛

« هيچ لبيك گويي نيست ، مگر آن كه آنچه از سنگ و درخت و كلوخ در چپ و راست اوست ، ( هم صدا با او ) لبيك مي گويد ، تا آنجا كه چشم كار مي كند . » ( 1 )

اسرار لباس احرام

از اركان احرام ، پوشيدن دو جامه احرام براي مردان است ؛ يكي لُنگ است و ديگري رداء كه بايد به دوش انداخت . مستحب است جامه احرام از پنبه باشد و در صورت تمكّن بعد از فريضه ظهر ببندد ، ولي زنان مي توانند در لباس خويش به هر نحو كه هست محرم شوند . افضل است احرام در جامه سفيد باشد يعني جامه سياه به عنوان احرام كراهت دارد . لباس احرام اسرار و رموزي دارد كه مي توان در دو بخش بيان كرد :

الف ) اسرار كندن لباس

يك ) كندن لباس مخالفت خدا

سالك بايد به هنگام كنار گذاشتن لباس هاي معمولي از گناهان خود نيز خارج شود . او بايد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سنن ابن ماجه ، ج2 ، ص975 ، روايت2921 ؛ سنن ترمذي ، ج3 ، ص189 ، روايت828 ؛ السنن الكبري ، ج5 ، ص67 ، روايت9019 ؛ حلية الاولياء ، ج3 ، ص251


81


قصد كند كه از ثوب مخالفت بيرون رود . كارهاي حرام و حتي مكروه انسان را از خدا باز مي دارد ، مانعي بر سر راه ارتباط و اتصال با خدا هستند . كسي كه اراده وصال دارد بايد از علائق و شهوات بكاهد . زائري كه وارد ميدان حج شد بايد با تمام جد و جهد خود را براي درك نفحات الهي مهيا كند و در خود شوق ايجاد كند . براساس حديثي ( 1 ) مشتاق ، اشتهاي طعام ندارد ، مشتاق اهل لذت نيست ، مشتاق با ديگران انس واقعي نمي گيرد ، مشتاق آرام و قرار ندارد ، مشتاق اهل آباد كردن دنيا نيست ، مشتاق لباسي به تن ندارد ، مشتاق بي مسكن است ، كسي كه داراي شوق است شب و روز بندگي خدا مي كند ، او هر لحظه انتظار ديدار مي كشد و با زبان شوق با خدا نجوا مي كند . او سرائر خود را براي حق بيان مي كند ، او اهل رجاء است ، خواب به ديدگانش نمي آيد ، دنيا مراد او نيست ، تمامي عادات را فرو گذارده است و در تمامي عمر با زبان حال به خدا لبيك مي گويد . جذبه هاي الهي ، او را مي ربايد ، واردات قلب او را احاطه مي كند و شايق براي حضور رب انتظار مي كشد . براي شوق ، محبت و عشق انسان را به سمت تحصيل كمال و وصول به اوج انسانيت سوق ميدهد .

سالك مي داند كه رسيدن به قله ممكن نيست مگر بعد از عبور از پستيها . آنكه قصد قله دارد بايد از پستي هاي گناه و معصيت بگذرد و از آنها عبور كند . كندن لباس براي احرام ، نزع ريشه هاي غلّ ، حسد ، هوي و محبت دنيا از قلب است . نيت حاجي بايد اين باشد كه به اين عادات زشت باز نگردد ، از متابعت هواي نفس فرار كند و چشم خود را بر زخارف و زينتهاي دنيا ببندد . امام زين العابدين در حديث شبلي سرّ كندن لباس را اينگونه بيان مي فرمايد :

« فَحِينَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ ثِيَابِكَ ، نَوَيْتَ أَنَّكَ تَجَرَّدْتَ مِنَ الرِّيَاءِ وَالنِّفَاقِ وَالدُّخُولِ فِي الشُّبُهَاتِ ؟ قَالَ : لاَ » ؛

« پرسيد : وقتي لباس هاي دوخته را در آوردي ، نيت كردي كه از ريا و نفاق و وارد شدن به شبهه ها خود را عريان كني ؟ گفت : نه . »

دو ) عبور از دنيا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به نقل از : المراقبات ، ص199


82


يكي از واژه هاي زيبا و دل انگيز قرآني تعبير « عبرت » است . اهل خشيت ، اهل عبرتند . ( إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَي ) . ( 1 ) عبرت در اين آيه مربوط به سرنوشت فرعون و فرعونيان است كه بخشي از تاريخ محسوب مي شود ؛ اما گاهي قرآن تاريخ گذشتگان را به صورت كلي جايگاه عبرت مي داند : ( لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِوْلِي الاَْلْبَابِ ) ؛ ( 2 ) از سوي ديگر قرآن عالم تكوين را هم مربوط به عبرت مي داند ( يُقَلِّبُ اللهُ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لاُِولِي اْلأَبْصارِ ) . ( 3 ) امدادهاي غيبي هم با عبرت ارتباطي نزديك و تنگاتنگ دارند : ( وَاللهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَاءُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لاُِوْلِي الاَْبْصَارِ ) ؛ ( 4 ) و قرآن تمامي انسان ها را مخاطب قرار داده به آنها مي گويد اهل عبرت باشيد ( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الاَْبْصَارِ ) . ( 5 )

عبرت با عبور ، عابر ، اعتبار و تعبير هم خانواده است . عبور در اصل به معناي تجاوز كردن آب است از جايي به جاي ديگر . ( 6 ) عبارت مختص به كلام است از آن جهت كه از دهان و هوا عبور مي كند . اعتبار ، انتقال از وضعيت محسوس به نامحسوس است و تعبير اختصاص به رؤيا دارد از آن جهت كه از ظاهر آن عبور كرده به باطنش مي رسيم . خلاصه آنكه عبرت به معناي عبور است . بر اين اساس مي توان گفت كه معناي عبرت گيري از تاريخ و دنيا بدين معناست كه بايد با ملاحظه آنها به چيز ديگري انتقال يافت .

انسان ها نسبت به دنيا سه گونه اند ؛ برخي فقط به دنيا چسبيده اند و آخرت را رها كرده اند ؛ اينان چسبندگان به زمينند : ( اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الاَْرْضِ ) ؛ ( 7 ) دسته دوم برعكس ، آخرت گراي افراطي اند و هيچ نصيبي از دنيا ندارند . اين وضعيت در اصطلاح قرآني رهبانيت است كه قرآن آن را بدعت مي خواند : ( وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا ) ؛ ( 8 ) هر دو دسته از نظر قرآن سرزنش مي شوند . نگاه درست اين است كه انسان به دنيا بنگرد اما با نگاه عبوري و گذرا و از دنيا بهره اي براي آخرت خويش دست و پاكند . ( وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللهُ الدَّارَ الاْخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنْ الدُّنْيَا ) . ( 9 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نازعات : 26

2 . يوسف : 111

3 . نور : 44

4 . آل عمران : 13

5 . حشر : 2

6 . مفردات ، ص320

7 . توبه : 38

8 . حديد : 27

9 . قصص : 77


83


بنابراين بايد به دنيا با نگاه عبرت نگريست . انسان ها عابرند و دنيا معبر كه همانند رويا تعبير دارد . بايد چونان يوسف معبّر بود و تعبيري درست از روياي دنيا كرد . دنيا محل ماندن نيست . آيا هيچ عاقلي روي پل ، خانه ابدي مي سازد ؟ تغيير لباس در احرام به معناي عبور از دنياست . بايد نگاهي عميق و اصيل به آخرت داشت ، توجهي به آن سمت و سو كرد ، از دنيا گذشت و لباس آخرت بر تن كرد . از نكات جالب قرآني اينكه آنگاه كه سخن از نسبت دنيا و آخرت است ، « دار » به معناي خانه فقط بر آخرت اطلاق مي شود . اين امر بدين معناست كه انسان ها فقط يك خانه دارند و دنيا حتي خانه مجازي هم نيست . تنها خانه انسان ها در جاي ديگر است ، محل استقرار ابدي انسان ها آخرت است .

ب ) اسرار پوشيدن لباس

يك ) لباس تقوا

لباس انسان نشان تعلقات اوست . بايد لباسي پوشيد كه رنگ تعلق نپذيرد ، لباسي كه با آن هر لحظه شاهد مرگ آرزوها و تمنيات خويش باشيم ؛ بي رنگ ترين رنگها رنگ سفيد است ، سفيدي احرام نشان دهنده رنگ باختن تمامي رنگ هاست . بي رنگي نماد پاكي ، طهارت ، سادگي و صداقت است . سالك ، رنگ خدايي دارد ( صِبْغَةَ اللهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً ) ؛ ( 1 ) در اين لباس ، نام ، نشان ، شهرت ، مقام و ثروت جايگاهي ندارد . محرم با انسان هايي مواجه است كه همه با او هم رنگ اند و همه با يكديگر يك رنگ اند . درياي انسان ها تنها يك فرياد دارد و آن رفتن به سوي خداست . لباس احرام بدين معناست كه نبايد غريبه را به جاي دوست گرفت ، بايد با اغيار بيگانه و تنها با دوست نشست و از شيريني مجالست او كام گرفت . زائر در ميقات مهمان خداست . او نبايد از تار و پود دنيوي نزد خدا ببرد ؛ يعني بايد لباسش ندوخته باشد . لباس احرام به معناي پوشيدن لباس تقواست كه گمشده هر انساني است : ( لِباسُ التَّقْوي ذلِكَ خَيْرٌ ) . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 138

2 . اعراف : 26


84


دو ) كفن

پوشيدن لباس احرام يادآور كفن است . لباس احرام انسان را متوجه مرگ ، قبر و جهان ديگر مي كند ؛ لباس احرام انسان را براي سفر ابدي مهيا مي سازد . هنگامي كه انسان از قبر برمي خيزد ، خود را با كفني ساده و سفيد در حضور حق مي يابد . كفن دوخت و دوزي ندارد ، لباسي ساده است ، همراه با تكلف و زينت نيست ، اين ها خصوصيات لباس احرام است . راهي پيش پاي انسان جز كوچ كردن نيست و بايد تنها سفر كرد . ( وَلَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادي كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّة ) . ( 1 )

تنها با رخت و لباسي ساده بايد به كوچستان غربت رفت . خود را بايد براي روزي مهيا كرد كه نه پاي رفتن است و نه اختيار ماندن . زماني كه حاجي احرام بست و به ميقات رفت و به خدا لبيك گفت ، بايد با خود تنها بشود ، با خويشتن خلوت كند و با تن پوشي سفيد همچون كبوتران آماده پرواز گردد تا بيرنگ و بي نشان اوج گيرد و در عشق يار ذوب شود . لباس ساده احرام انسان را به ياد بت شكن تاريخ مي اندازد ؛ زائر بايد با تبر عبوديت و اخلاص بتهاي درون خويش را بشكند و بر زمين ريزد .

محرم شدم به جامه احرام بنده دار * * * آماده حضور و ملاقات كردگار

لبيك گفتم از دل و جان در حريم دوست * * * گشتم ز شوق وصل دل آرام بيقرار

رفتم به سوي كعبه ببينم جان او * * * يا تر كنم ز زمزم دل چشم اشكبار

اسرار محرمات احرام

حاجي در حين احرام از امور بيست و چهار گانه بايد اجتناب كند و اين امور براي او حرام است . اسرار و رموزي براي محرمات احرام بيان شده است كه به آنها اشاره مي شود :

يك ) قلب زائر صيد خدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انعام : 94


85


حرمت صيد در آيات مسئله حساسي تلقي شده و با كمال صراحت از آن نهي شده است :

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنْ النَّعَمِ ) ؛ ( 1 )

« اي كساني كه ايمان آورده ايد ، هر گاه كه در احرام باشيد شكار را نكشيد . هر كه صيد را به عمد بكشد ، جزاي او قرباني كردن حيواني است همانند آنچه كشته است . »

احرام به دو قسم است ( 2 ) : احرام به تن و احرام به دل . شخصي كه فقط به تن احرام بسته و مُحرم به تن شده است صيد بر او حرام است چنانكه امور ديگري هم براي محرم تحريم شده است . اما زائري كه با معرفت ، احرامِ عرفان بسته ، مُحرم دل است و چنين كسي طمع به غير خدا را بر خود حرام كرده است ؛ او هرگونه طلب از غير خدا را ممنوع مي داند و خانه دل را در اختيار صاحبخانه واقعي قرار مي دهد .

نكته ديگري در اين آيه وجود دارد ( 3 ) و آن اينكه قلب زائر صيد خداست و قلبي كه صيد خداست شايسته نيست به دنبال صيد باشد و اگر سالك حج گزار قلب خويش را متوجه غير خدا كرد ، كفاره اي بر اوست و آن اينكه از اين توجه نادم باشد و تمام سعي خود را بر تداوم ياد حق بكار بندد . لذا نبايد در حين احرام دنبال حظوظ نفساني بود . بايد تمرين رستن از شهوات كرد . محرم قصد خدا و زيارت خانه او كرده است ، با چنين قصدي نبايد به دنبال غير او بود . آيه ديگري حرمت صيد در حال احرام را بيان مي كند .

( أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعاً لَكُمْ وَلِلسَّيَّارَةِ وَحُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُماً وَاتَّقُوا اللهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ) ؛ ( 4 )

« شكار دريايي و خوردن آن به جهت بهره مند شدن تان از آن بر شما و مسافران

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده : 95

2 . كشف الاسرار ، ج3 ، ص237

3 . لطائف الاشارات ، ج1 ، ص449

4 . مائده : 96


86


حلال شده است . و شكار صحرايي تا هنگامي كه در احرام هستيد بر شما حرام شده ، از خداوندي كه به نزد او گردآورده مي شويد ، بترسيد . »

سرّي ذيل آيه بيان شده است ، تفاوتي ميان بحر و برّ است ؛ ( 1 ) آنگاه كه عبد سالك مستغرق در بحر حقايق الهي مي شود و اقيانوس هستي او را غرقه خود مي كند ، حكم حرمت صيد ثابت مي شود ؛ زيرا او محو است و فاني و سالك فاني مجاز به صيد بحر است و مي تواند از اقيانوس حقايق هر چه مي خواهد برگيرد .

شكار نيز دو قسم است ؛ ( 2 ) شكار زاهد و شكار عارف . زاهد صيد حق تعالي است از دنيا و پايان كار او به فرموده خدا اين است :

( وَما عِنْدَ اللهِ خَيْرٌ وَأَبْقي ) ؛ ( 3 )

« آنچه نزد خداست بهتر و تا ابد باقي است . »

اما عارف صيد خداست از بهشت و عاقبت امر عارف به فرموده خدا اين است :

( وَاللهُ خَيْرٌ وَأَبْقي ) ؛ ( 4 )

« خدا بهتر و پاينده تر است . »

هم زاهد و هم عارف صيد خدا هستند و خداوند سبحان صياد آنهاست ، اما يكي از دنيا و ديگري از بهشت . صيد و صيادي دام و ريسمان مي خواهد ، خداوند براي نفوس رمنده دام گسترانده است . دام خدا براي صيد اين دسته از انسانها عبادت است . ( 5 ) خداوند در اين دام ، دانه هايي گذاشته است ، همانند جذبه ها ، كشش ها و ربايشها تا بندگان در آن افتند و در پنجه صياد قرار گيرند . اما گاهي صياد سفيري مي فرستد و آن سفير آوازي سر ميدهد و صيد را به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . لطائف الاشارات ، ج1 ، ص449

2 . ترجمه فتوحات مكيه ، باب 70ـ72 ، ص584ـ589

3 . قصص : 60

4 . طه : 73

5 . ترجمه فتوحات مكيه ، باب 70ـ72 ، ص584ـ589


87


دام صياد ميكشاند . انبياء و اولياء سفيران اويند و حق تعالي با اولياء خويش دام گسترانده است ، آنها ندا مي دهند ، احسان مي كنند تا صياد آنها را صيد كند . احسان خدا و اوليايش دانه هايي هستند كه از دهان سفيران مي ريزد . آنها دانه پاشي و احسان مي كنند تا بندگان را اسير احسان خويش سازند .

دو ) آينه و سرمه زينت

از ديگر محرمات احرام نگاه كردن به آينه است همچنين سرمه كشيدن در حال احرام تحريم شده است . سرّ اين دو در حديثي چنين بيان شده است . امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :

« لاَ تَنْظُرْ فِي الْمِرْآةِ وَأَنْتَ مُحْرِمٌ ، لاَِنَّهُ مِنَ الزِّينَةِ وَلاَ تَكْتَحِلِ الْمَرْأَةُ الْمُحْرِمَةُ بِالسَّوَادِ إِنَّ السَّوَادَ زِينَةٌ » ؛

« در حالي كه محرم هستي به آينه نگاه مكن ؛ زيرا اين نوعي زينت است و زن در حال احرام ، سرمه سياه نكشد ، كه آن هم زينت است » . ( 1 )

اين دو امر زينت اند و زينت بهره گيري از تشريفات و تجملات دنيوي است . از دنيا بايد رهيد و از آسمان دنيا بايد پريد و به آسمان ملكوت بايد سر كشيد و نور الهي را در افق جبروت بايد ديد . از سوي ديگر نگاه به آينه ، نگاه به خود است و از خوديت بايد رست ؛ از خود بايد فارغ شد ، بودن خويش را بايد از ياد برد ، خودبيني و خدابيني در يك دل نمي گنجد ، قاصد خدا قلب خويش را براي ديدار دوست مهيا مي كند . نظر به آينه را تحريم كردند تا محرم قلب خويش را آينه كند و در آينه دل جمال يار را نظاره گر باشد .

نمي خواهم كسي نزدم نشيند * * * بگو آيينه هم رويم نبيند

ز تن مرغ دلم بيرون پريده * * * نشسته در حرم تا دانه چيند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فروع كافي ، ج4 ، ص356 ، روايت1 ؛ تهذيب الاحكام ، ج5 ، ص302 ، روايت1029


88


سه ) سايه و ذوب گناه

عبدالله بن مغيره از امام موسي كاظم ( عليه السلام ) درباره سايه براي محرم پرسيد . امام ( عليه السلام ) در پاسخ آن را حرام دانست . او گفت : من گرمايي هستم و گرما بر من طاقت فرساست . آيا راه چاره اي براي من وجود دارد ؟ امام ( عليه السلام ) فرمود :

« أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الشَّمْسَ تَغْرُبُ بِذُنُوبِ الْمُحْرِمِينَ » ؛

« آيا نمي داني كه خورشيد ، گناهان محرمين را پنهان مي كند » . ( 1 )

بنابراين سرّ اينكه سايه و سايه بان براي محرم حرام شده ، اين است كه آفتاب سوزان بر سر و تن محرم بتابد تا گناهان او را پاك كرده ، ذوب سازد و از اين روست كه گفتند آفتاب پاك كننده است ؛ زيرا نجاست گناه را تطهير مي كند .

چهار ) كندن درخت و اصلاح زمين

در حريم امن الهي و در حال احرام نبايد درخت يا گياهي را كَند ؛ زيرا اين كار از بين بردن « حرث » و « نسل » است . نابود كردن حرث و نسل فساد است و كار مفسدان و دوزخيان . اما بهشتيان كه همواره در جهت اصلاح و احياي زمين و دل آدمي اند گياه نمي كَنند و علفي را نابود نمي كنند . اين ها آثار خداست ، در سرزمين عشق و كسي كه عاشق اوست ، به آثار او تعرض و تجاوز نمي كند .

به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست * * * عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فروع كافي ، ج4 ، ص350 ، روايت2


89


پنج ) تجربه برادري

در حريم امن الهي براي تقرب به خدا بايد دلها را به هم نزديك كرد ، از جداييها پرهيز داشت و هر آنچه مايه تفرقه است ، از بين برد . در محضر حق نبايد به زائران او توهين كرد . بايد از فسوق ، جدال ، مشاجره ، فحاشي ، تفاخر و مباهات پرهيز كرد . نبايد به كسي دستور داد ، سزا نيست زبان به ناسزا گشود ، حريم حرم محدوده برادري است ، در آنجا بايد تمرين اخوت كرد ، در پيشگاه دوست به دوستان دوست نبايد جز خير گفت ، در محضر بندگي ، تفاخر معنا ندارد .

شش ) رحمت و آشتي

از حمل سلاح بايد پرهيز كرد . حمل سلاح به معني دشمني و خصومت است . در حضور خداوند رحيم خشونت لازم نيست ، اساساً كينه و دشمني شأن دوزخيان است و خدا اهل رحمت و آشتي است ، او اهل داد و رأفت است و نسبتي با انتقام و خشونت ندارد . خشونت و دشمني ضعف و كاستي است كه با ربوبيت خدا سازگار نيست ؛ از اين رو كشتن جانوران ، اذيت و آزار ديگران و حتي زخم كردن بدن خويش حرام شده است .

هفت ) شراب لم يزلي

در راه عشق خدا بايد از ديگر عشق ها گذشت . شهوت با دلدادگي به خدا قابل جمع نيست ، هر چيز يادآور شهوت را بايد كنار گذاشت ؛ نظير عقد كردن زني براي خود يا ديگري ، در اين حال نبايد شاهد شهوت بود ، بايد از سكر ظاهري گذشت و از پيمانه شراب لم يزلي سرمست شد .

به پيش روي من اينك مقام است * * * حرم از اهل دل در ازدحام است

برو اي ما سواءالله چونكه ما را * * * شَراب فيض رباني به جام است


91


فصل چهارم : اسرار عرفاني طواف

فصل چهارم

اسرار عرفاني طواف


93



حج گزار بعد از آنكه در ميقات حضور ، احرام عشق بست ، نماز بندگي به جاي آورد ، پاي در حريم حرم مي گذارد . حرم يعني جايي كه هر كسي در آن در امان است . انسان ، حيوان و حتي درخت و گل و علف از هرگونه تعرضي مصون هستند . همه چيز در اينجا در حفظ و امان الهي است ، آنجا سرزمين امنيت ، صلح و آرامش است .

داستان امنيت و آسايش حرم به روزگاران قديم باز مي گردد ، آنگاه كه حجرالأسود بعد از هبوط آدم به زمين تنزل كرد و جاده نزول را به سوي خاكدان طبيعت پيمود ، در همين مكان موجود استقرار يافت ، در اين لحظه نوري از آن تا شعاع كوههاي اطرافش پراكنده شد و اين قطعه زمين را روشن نمود و اينجا رنگ آسمان به خود گرفت ، محدوده نور محدوده حرم شد ، همانجايي كه آدم در هبوط خويش به آنجا گريخت و در آنجا سر به آسمان بلند كرد و به استمداد از « كلمات » خدا را خواند و خدا او را پذيرفت ؛ اينجا محل توبه آدم است ، اينجا مكان نزول نور و آسمان معناست ، اينجا گريزگاه آدم به سوي خداست و اينجا بخشي از بهشت عدن است .

اسرار طواف


94


1 . تشبّه به فرشتگان

فرشتگان الهي در اطراف كعبه آسماني مي گردند ، لذا انسان بايد خود را همگون با فرشتگان كند .

( وَتَرَي الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ ) ( 1 ) ؛

« در آن روز فرشتگان را مشاهده مي كني كه گرداگرد عرش الهي درآمده اند . »

كعبه نمادي از خدا در عالم ملك و شهادت است . انسان به هنگام طواف بايد متذكر بيت معمور در آسمان ها باشد . طواف انسان به دور كعبه ملكي ، همان طواف ملائكه به دور عرش الهي است و انسان بايد به هنگام طواف تا آسمانها و فرشتگان بالا رود . امام صادق ( عليه السلام ) در حديث مصباح الشريعه به اين نكته بلند عرفاني اشاره فرمود :

« وَطُفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلاَئِكَةِ حَوْلَ الْعَرْشِ كَطَوَافِكَ مَعَ الْمُسْلِمِينَ بِنَفْسِكَ حَوْلَ الْبَيْتِ » ؛ ( 2 )

« همانگونه كه با بدنت همراه مسلمانان بر گِرد كعبه طواف مي كني ، با قلبت همراه فرشتگان بر گِرد عرش طواف كن . »

در عالم كاركناني هستند كه به فرمان خدا كار كرده از امر او سرپيچي نمي كنند : ( لا يَعْصُونَ اللهَ ما أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ ) . ( 3 ) اين كاركنان ، فرشتگان الهي اند كه هم در عالم ملك و هم در عالم ملكوت و جبروت به كار خويش مشغولند . اين كاركنان عالم علوي و سفلي هر يك مقامي معلوم دارند . ( وَما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ ) . ( 4 ) علم ايشان زيادتي نگيرد و دگرگوني هم نپذيرد . آنها علم و عمل خويش را فقط از خدا آموخته اند . سفيران نور توان تكلم ندارند مگر به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . زمر : 75

2 . مستدرك الوسائل ، ج10 ، ص172

3 . تحريم : 6

4 . صافات : 164


95


اذن الهي : ( يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ ) . ( 1 ) در ميان موجودات تنها آدمي است كه توان تكلم دارد و فرشتگان از سخن گفتن در محضر حق ناتوان و عاجزند .

ملائك همان موجوداتي هستند كه آنگاه كه خداوند اراده كرد در زمين خليفه اي براي خود قرار دهد آنها « لاف تسبيح » زدند و خود را در مقام هستي يگانه پنداشتند . ( نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ) . ( 2 ) خداي سبحان با چهره هيبت و عظمت براي آنها ظهور كرد و گفت : تمام خلايق مسبحند و تقديس من مي كنند . و من « مقدس » نمي خواهم ، من « آدم » مي خواهم ؛ آدمي كه تمام اسماء من را بداند و به آنها اشراف و احاطه داشته باشد .

حمّاد بن عيسي مي گويد : روزي جهت پرسيدن سئوالي خدمت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) رسيدم . لحظه اي كه نگاهم به ايشان افتاد ، نتوانستم سخن بگويم . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) دست به سينه من گذاشت و فرمود : سئوالت را بپرس . در اين لحظه اشك مهلتم نمي داد و باز نتوانستم سؤالم را بپرسم . وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اشكها و سر برهنه مرا ديد ، چنين فرمود :

« هر كسي طواف خانه خدا كند ، در حالي كه سر و پايش برهنه باشد ، گناهان خود را مدّ نظر گيرد ، استلام حجر كند ، بدون اينكه كسي را آزار دهد و دائماً ذكر خدا گويد ، خداوند به ازاي هر گامي هفتاد هزار حسنه به او دهد ، هفتاد هزار گناه او محو كند ، هفتاد هزار درجه به او رفعت دهد ، به جاي او هفتاد هزار بنده آزاد مي كند ، شفاعت او را در باب هفتاد نفر از اهل بيتش مي پذيرد و هفتاد هزار حاجت او را برآورده مي كند ؛ چه زود چه دير » . ( 3 )

طواف حج كننده ، طواف فرشتگان خداست ، توبه زائرين است . با طواف مي توان رحمت الهي را جلب كرد ؛ غفران و بخشش الهي در طواف كعبه است ، خداوند به طواف كنندگان نويد بهشت داده و بركات و هداياي خويش را شامل حال آنان ساخته است . روزي كه خداوند به آدم ( عليه السلام ) امر نمود خانه كعبه را بنا كند ، آدم به خدا گفت : هر اجيري اجري دارد ، اجر من چيست ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فجر : 22و23

2 . بقره : 30

3 . همان ، ص412 ، روايت5


96


خداوند به او پاسخ داد :

« اي آدم هر گاه طواف كردي ، رحمت و غفران من شامل تو مي شود . آدم بيش از اين خواست ، خداوند هم امساك نكرد و گفت :

هر گاه فرزندان تو حول اين خانه بگردند ، آنها را مي بخشم و كسي كه قصد زيارت كند ولي به دليلي توفيق نيابد ، او را هم مي بخشم و حتي تمام كساني كه طواف كنندگان براي آنها استغفار كنند ، آنها را به بركت دعاي طائفين خواهم بخشيد » . ( 1 )

بنابراين سرّ طواف تشبّه به فرشتگان و همانندي با توبه ملائكه است ، دريافت رحمت و مغفرت الهي است ، تولدي دوباره است و آنگاه كه انسان از گناه پاك شود ، خداوند به انسان هاي پاك مباهات مي كند . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« إِنَّ اللَّهَ يُبَاهِي بِالطَّائِفِينَ » ؛ ( 2 )

« خداوند به طواف كنندگان مباهات مي كند . »

2 . طهارت از شهود غير

طهارت دو گونه است ؛ ( 3 ) طهارت ظاهر و طهارت دل . طهارت ظاهر با آب حاصل مي شود ، اما طهارت باطن و دل با معرفت درست مي شود . بايد با آب عرفان قلب را شست و شو داد ، سموم را از جان بيرون كرد ، توحيد را بر قلب حاكم نمود و نفاق را از دل زدود . تا قلبي پاك ، ضميري آرام و سرّي موحد يافت .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان .

2 . تاريخ بغداد ، ج5 ، ص369 ؛ حلية الاولياء ، ج8 ، ص216 ؛ مسند ابي يعلي ، ج4 ، ص330 ، روايت4589 ؛ عوالي اللئالي ، ج1 ، ص96 ، روايت8

3 . كشف المحجوب ، ص374


97


زائر به هنگام رجوع به كعبه حقيقي قلب خويش را از مشاهده غير پاك مي كند . ( 1 ) شهود غير خدا توبه مي خواهد ، حج گزار در لحظه طواف از اينكه به غير خدا توجه كرده و اعتمادش به غير او بوده و ياد دنيا در قلب او جاي داشته است ، استغفار مي كند . اگر انسان در دنيا به غير او رجوع مي كند ، اين هم به خاطر دستور اوست و اگر امر او نبود ، سالك و عارف به غير او حتي رجوع هم نمي كرد . سرور شهيدان در بيانات نوراني خود را اينگونه فرمود :

« إِلَهِي أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَي الآْثَارِ ، فَأَرْجِعْنِي إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الاَْنْوَارِ وَهِدَايَةِ الاسْتِبْصَارِ ، حَتَّي أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْهَا كَمَا دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْهَا وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاعْتِمَادِ عَلَيْهَا ، إِنَّكَ عَلَي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ » . ( 2 )

« معبودا ! فرمان دادي مرا مراجعه به آثار كنم پس مرا به خود جلب كن از تجلي انوار و رهنمايي بينش دل تا مراجعه كنم به درگاهت از آنها ، چنانچه از همانها بحضرتت ره يافتم و سرّ خويش از نگاه به آنها بازداشتم و همت خود را از اعتماد به آنها برداشتم ؛ زيرا تو به هر چيز توانايي . »

سيد و سالار شهيدان حضرت امام حسين ( عليه السلام ) قبل از آنكه به مسلخ عشق و شهادت برود ، با خدا نجوا مي كرد كه آيا براي غير تو ظهوري هست ، تو كي غايب بوده اي تا غير تو ، تو را اثبات كند و كي دور بوده اي كه آثار دليل تو باشد ، كور باد چشمي كه تو را نبيند و زيان باد قلب بنده اي كه از حب تو نصيبي نداشته باشد .

« أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ ، مَتَي غِبْتَ حَتَّي تَحْتَاجَ إِلَي دَلِيل يَدُلُّ عَلَيْكَ وَمَتَي بَعُدْتَ حَتَّي تَكُونَ الآْثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيبا وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْد لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيبا » . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اسرار الشريعه واطوار الطريقه و انوار الحقيقة ، ص232

2 . مفاتيح الجنان ، دعاي امام حسين در روز عرفه .

3 . همان .


98


3 . حديث شمع و پروانه

طواف ، برگرد كعبه چرخيدن است ، و به ديدار معشوق شتافتن ! طواف ، چرخش عاشق گرداگرد معشوق است تا خود را با آتش عشق او بسوزاند . طواف آن است كه عارف پروانهوار بر گرد شمع بچرخد تا عاقبت با بال و پري سوخته خويش را به پاي شمع افكند . زائر آتش عشقي در ضمير خود دارد و بار سفر را بسته است . از خانه ، كاشانه ، زن ، فرزند و وطن بريده و لبيك گويان خود را تا پاي خانه دوست رسانده است . او آماده چرخيدن است تا پروانه وار گرد شمع فروزان خانه عشق و بيت محبوب بچرخد .

زائر نقطه پرگار كعبه را كانون عشق قرار مي دهد تا چرخشي گرداگرد آن كند و چونان ستاره حول محور وجود حق بچرخد . او با طواف جذب مغناطيس وجود حق مي شود و شعاع محبت حق ، او را بر مدار عشق مي چرخاند . طواف حركت معنوي است ، طواف ، سفر روحاني است ، زائر در مطاف به جنبش درآمده خود را در درياي عشق الهي غرق مي كند ، از خوديت تهي گشته ، رنگ و بوي او مي گيرد ، گرد شمع دوست چرخيده ، هستي خويش را به پاي او ذوب مي كند تا آنكه ذره اي بي مقدار گشته ، چونان مولود كعبه فرياد سر دهد كه :

« هَبْنِي صَبَرْتُ عَلَي عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَي فِرَاقِك » . ( 1 )

به شمع كعبه بس پروانه ديدم * * * هزاران عاشق ديوانه ديدم

چه شمعي اين همه پروانه دارد ؟ * * * چه دلبر اين همه ديوانه دارد ؟

همه افسرده خاطر ، دل شكسته * * * به روي گونه شان اشكي نشسته

زن و كودك هزاران در هزاران * * * همه گريند چون ابر بهاران

بسي مجنون در صحرا دويده * * * به شادي در بر ليلي رسيده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فرازي از دعاي كميل .


99


4 . هفت شهر عشق

در طواف بايد هفت دور ( شوط ) گرد كعبه چرخيد . عدد هفت رمز و رازي دارد ؛ هفت آسمان ، ( 1 ) سبع المثاني قرآن ، ( 2 ) هفت دريا ، ( 3 ) هفت روز هفته ، هفت بطن قرآن و هفت شوط طواف . براي هفت دور طواف وجوهي از لطايف عرفاني بيان شده است .

وجه اول ) سرّ هفت دور طواف اين است كه آدمي داراي هفت اخلاق رذيله است كه گاهي از آن تعبير به « هفت شوط حجاب » مي شود . ( 4 ) اخلاق رذيله عبارتند از : عجب ، كبر ، حسد ، حرص ، بخل ، غضب و شهوت . سالك بايد اين ها را زايل و به جاي آن هفت اخلاق حميده را جايگزين كند كه عبارتند از : علم ، حكمت ، عفت ، شجاعت ، عدالت ، كرم و تواضع .

وجه دوم ) خداوند اقليمهاي هفت گانه دارد كه گاهي از آن تعبير به افلاك سبعه مي شود . اين آيه كه فرمود : ( خَلَقَكُمْ أَطْواراً ) ( 5 ) ناظر به طورهاي هفت گانه افلاك و اقاليم است . احتمال دارد كه هفت شوط طواف ، اشاره به سير در اطوار خلقت و افلاك سبعه داشته باشد . ( 6 )

وجه سوم ) هفت دور طواف شايد اشاره به هفت مرحله نماز داشته باشد . ( 7 ) مراحل نماز عبارتند از : قيام اول ، ركوع ، قيام دوم ، سجده اول ، نشستن ميان دو سجده ، سجده دوم و نشستن براي تشهد . اين حركات هفت گانه كه در نماز حضور ، سالك به جاي مي آورد ، آثار روحاني و معنوي دارد ؛ انسان را به عالم ارواح و نشئه نماز واقعي وارد مي كند . شايد به همين دليل باشد كه در برخي از روايات طواف را نماز دانسته اند . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود :

« الطَّوافُ بِالْبَيْتِ صَلاةٌ » ؛ ( 8 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 29

2 . حجر : 87

3 . لقمان : 27

4 . اسرار الشريعه و اطوار الطريقه و انوار الحقيقه ، ص230

5 . نوح : 14

6 . همان ، ص243

7 . ترجمه فتوحات ، باب 70ـ72 ، ص652

8 . المستدرك علي الصحيحين ، ج1 ، ص630 ، روايت1686 و ج3 ، ص293 ، روايت3056 ؛ سنن الدرمي ، ج1 ، ص472 ، روايت1791 ؛ السنن الكبري ، ج5 ، ص138 ، روايت9292 ؛ سنن ترمذي ، ج3 ، ص293 ، روايت960 .


| شناسه مطلب: 76498