بخش 18

2 ـ انتظار دردناک! 3 ـ معنی شطر 4 ـ خطاب همگانی 5 ـ آیا تغییر قبله به خاطر خشنودی پیامبر بود؟ 6 ـ کعبه مرکز یک دایره بزرگ آنها به هیچ قیمت راضی نمی شوند هر امتی قبله ای دارد نکته ها 1 ـ آن روز که یاران مهدی 2 ـ تفسیر جمله «ولکل وجهة هو مولیه تنها از خدا بترس غزوه بدر نخستین درگیری مسلحانه اسلام و کفر درس های آموزنده در میدان بدر آیا فرشتگان جنگیدند؟


451


كه از دور نماز مي خوانند كار بسيار مشكلي است، ولي ايستادن به سمت آن براي همه آسان است.(1)

4 ـ خطاب همگاني

بدون شك خطابات قرآن و لو در ظاهر متوجه پيامبر(صلي الله عليه وآله) باشد، مفهوم عامي دارد كه شامل همه مسلمانان مي شود (جز موارد معدودي كه دليل بر اختصاص آن به پيامبر(صلي الله عليه وآله)در دست داريم) با توجه به اين امر اين سؤال پيش مي آيد كه چرا در آيه فوق يك بار به پيامبر(صلي الله عليه وآله) دستور مي دهد كه رو به سوي مسجدالحرام نماز بخواند و يك بار همه مؤمنان را مخاطب ساخته است؟

اين تكرار ممكن است به اين دليل باشد كه مساله تغيير قبله يك مساله جنجالي و پر سر و صدا بود و امكان داشت به خاطر جنجال ها و سمپاشي ها، ذهن افراد تازه مسلمان مشوب گردد و به عذر اينكه خطابِ: " ...فَوَلِّ وَجْهَكَ..." مخصوص پيامبر(صلي الله عليه وآله)، است از زير بار نماز خواندن به جانب كعبه شانه خالي كنند، لذا خداوند بعد از اين خطاب مخصوص، يك خطاب عام متوجه همه مسلمانان كرد تا تأكيد كند كه اين تغيير قبله، به هيچوجه يك امر خصوصي نيست بلكه براي عموم مسلمان ها است.

5 ـ آيا تغيير قبله به خاطر خشنودي پيامبر بود؟

جمله قبلة ترضاها (قبله اي كه از آن خشنود شوي) ممكن است اين توهم را ايجاد كند كه اين تغيير به خاطر خشنودي پيامبر صورت گرفت، ولي اين توهم با توجه به اين نكته از ميان مي رود كه بيت المقدس، قبله موقت بود و پيامبر(صلي الله عليه وآله) انتظار اعلام قبله نهايي را مي كشيد كه با صدور فرمان آن از يك سو زبان طعن يهود از مسلمانان قطع مي شد و از سوي ديگر موجبات علاقمندي بيشتري در مردم حجاز كه توجه خاصي به كعبه داشتند، براي پذيرش آيين اسلام فراهم مي ساخت، ضمناً اعلام قبله نخستين نيز، اين اثر را داشت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بعضي از مفسران گفته اند كه يكي از معاني «شطر نصف است و بنابراين مفهوم «شطر المسجدالحرام با مفهوم «وسط المسجدالحرام يكي خواهد بود و مي دانيم خانه كعبه در وسط مسجدالحرام واقع شده است (تفسير كبير فخررازي ذيل آيه مورد بحث).



452


كه اسلام را از اينكه يك آيين نژادي باشد جدا كرد، بعلاوه قلم بطلان بر بت هاي بت پرستان كه در كعبه قرار داشتند، كشيده بود.

6 ـ كعبه مركز يك دايره بزرگ

ـ اگر كسي از بيرون كره زمين به صفوف نمازگزاران كه رو به سوي كعبه نماز مي خوانند بنگرد، دواير متعددي را مي بيند كه يكي در درون ديگري قرار گرفته تا به كانون اصلي كه نقطه كعبه است مي رسد و وحدت و مركزيت آن را مشخص مي سازد.

بدون شك اين قبله از برنامه اي كه مثلا مسيحيان دارند كه همگي در هر جا باشند به سمت مشرق نماز مي خوانند، الهام بخش تر است.

جالب اينكه توجه خاص مسلمانان به تعيين سمت كعبه، سبب شد كه علم هيئت و جغرافيا در آغاز اسلام در ميان مسلمانان به سرعت رشد كند; زيرا محاسبه سمت قبله در نقاط مختلف روي زمين بدون آشنايي با اين علوم امكان نداشت.(1)

آنها به هيچ قيمت راضي نمي شوند

وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَة ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَ ما أَنْتَ بِتابِع قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِع قِبْلَةَ بَعْض وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظّالِمِينَ(145)(2)

145 ـ سوگند كه اگر هرگونه آيه (و نشانه و دليلي) براي (اين گروه) از اهل كتاب بياوري از قبله تو پيروي نخواهند كرد، و تو نيز هيچگاه از قبله ي آنان پيروي نخواهي نمود (آنها نبايد تصور كنند كه بار ديگر تغيير قبله امكان پذير است) و هيچ يك از آنها پيروي از قبله ديگري نمي كنند، و اگر تو پس از اين آگاهي متابعت هوسهاي آنها كني مسلما از ستمگران خواهي بود.

در تفسير آيه قبل خوانديم كه اهل كتاب مي دانستند تغيير قبله از بيت المقدس به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه ج1، ص495

2 . بقره.



453


سوي كعبه، نه تنها ايرادي بر پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) نيست، از جمله نشانه هاي حقانيت او است زيرا در كتابهاي خود خوانده بودند پيامبر موعود به سوي دو قبله نماز مي خواند ولي تعصب ها نگذاشت آنها حق را بپذيرند.

اصولا انسان تا زماني كه تصميم گيري قبلي روي مسائل نكرده باشد، قابل تفاهم است و مي توان با دليل و منطق يا ارائه معجزات، عقيده او را تغيير داد و حقيقتي را براي او اثبات نمود.

اما هنگامي كه موضع خود را قبلا بطور قطع مشخص كرده، مخصوصا در مورد افراد متعصب و نادان، چنين كساني را به هيچ قيمت نمي توان تغيير داد.

لذا قرآن در آيه مورد بحث با قاطعيت مي گويد: «سوگند كه اگر هرگونه آيه و نشانه و دليلي براي (اين گروه از) اهل كتاب بياوري از قبله تو پيروي نخواهند كرد ; " وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَة ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ..." .

بنا بر اين، خود را خسته مكن كه آنها به هيچ قيمت تسليم حق نخواهند شد چرا كه روح حقيقت جويي در آنها مرده است.

متاسفانه همه پيامبران الهي با اين گونه افراد روبرو بوده اند كه يا از ثروتمندان با نفوذ بودند، يا دانشمندان منحرف و دنياپرست و يا عوام جاهل و متعصب!

بعدا اضافه مي كند: «تو نيز هرگز تابع قبله آنها نخواهي شد ; " ...وَ ما أَنْتَ بِتابِع قِبْلَتَهُمْ..." ; يعني اگر آنها تصور مي كنند با اين قال و غوغاها بار ديگر قبله مسلمانان تغيير خواهد كرد كورخوانده اند، اين قبله هميشگي و نهايي مسلمين است.

و اين تعبير در واقع يكي از طرق پايان دادن به جنجال هاي مخالفين است كه انسان با قاطعيت بايستد و نشان دهد با اين سر و صداها در مسير خود هيچگونه دگرگوني ايجاد نخواهد كرد.

سپس مي افزايد: «و آنها نيز آنچنان در عقيده خود متعصب اند كه هيچيك از آنها پيرو قبله ديگري نيست ; " وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِع قِبْلَةَ بَعْض..." .

نه يهود از قبله نصاري پيروي مي كنند و نه نصاري از قبله يهود.

و باز براي تأكيد و قاطعيت بيشتر به پيامبر اخطار مي كند كه: «اگر پس از اين آگاهي كه از ناحيه خدا به تو رسيده تسليم هوس هاي آنان شوي و از آن پيروي كني مسلما از



454


ستمگران خواهي بود ; " ...وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ
الظّالِمِينَ
" .

در قرآن نظير اين گونه خطابها كه به صورت قضاياي شرطيه است نسبت به پيامبر مكرر ديده مي شود و هدف آن در واقع سه چيز است:

نخست اينكه همگان بدانيد در قوانين الهي هيچگونه تبعيض و تفاوتي در ميان مردم نيست، و حتي پيامبران نيز مشمول اين قوانين هستند، بنا بر اين اگر به فرض محال، پيامبر(صلي الله عليه وآله) هم انحرافي از حق پيدا كند، مشمول كيفر پروردگار خواهد شد، هر چند چنين فرضي در مورد پيامبران با آن ايمان و علم سرشار و مقام تقوا و پرهيزكاري امكان پذير نيست، (و به اصطلاح قضيه شرطيه دلالت بر وجود شرط نمي كند).

ديگر اينكه ساير مردم حساب خود را كاملا برسند و بدانند جايي كه پيامبر چنين است، آنها چگونه مراقب مسئوليت هاي خويش باشند، و هرگز نبايد تسليم تمايلات انحرافي دشمنان و جار و جنجالهاي آنها شوند.

سوم اينكه روشن شود پيامبر نيز از خود اختيار هيچگونه تغيير و دگرگوني در احكام خدا ندارد و به اصطلاح چنان نيست كه بشود با او به كنار آيند و سازش كنند بلكه او هم بنده اي است سر بر فرمان پروردگار(1).

هر امتي قبله اي دارد

وَ لِكُلّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعاً إِنَّ اللهَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ(148)(2)

ـ هر طايفه اي قبله اي دارد كه خداوند آن را تعيين كرده است (بنا بر اين زياد در باره قبله گفتگو نكنيد، و به جاي آن) در نيكي ها و اعمال خير بر يكديگر سبقت جوييد و هر جا باشيد خداوند شما را (براي پاداش و كيفر در برابر اعمال نيك و بد در روز رستاخيز) حاضر مي كند زيرا او بر هر كاري توانا است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج1، ص498

2 . بقره



455


اين آيه در حقيقت پاسخي به قوم يهود است كه سر و صداي زيادي پيرامون موضوع تغيير قبله به راه انداخته بودند، مي گويد: «هر گروه و طايفه اي قبله اي دارد كه خداوند آن را تعيين كرده است ; " وَ لِكُلّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها..." .

در طول تاريخ انبيا، قبله هاي مختلفي بوده و تغيير آن چيز عجيبي نيست. قبله همانند اصول دين نيست كه تغييرناپذير باشد و يا همچون امور تكويني كه تخلف در آن ميسر نشود، بنا بر اين زياد در باره قبله گفتگو نكنيد و به جاي آن، «در اعمال خير و نيكي ها بر يكديگر سبقت جوييد ; " ...فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ..." .

در عوض اينكه تمام وقت خود را صرف گفتگو در اين مسأله فرعي كنيد، به سراغ خوبي ها و پاكي ها برويد كه ميدان وسيع و گسترده اي دارد و در آن از يكديگر پيشي گيريد; زيرا معيار ارزش وجودي شما عمل پاك و نيك شما است.

اين مضمون درست شبيه چيزي است كه در آيه 177 همين سوره آمده است:

" لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ..." ; «نيكوكاري اين نيست كه صورتتان
را به طرف شرق و غرب كنيد، بلكه به اين است كه ايمان به خدا و روز جزاو فرشتگان و پيامبران داشته باشيد و با الهام از ايمان راسخ اعمال صالح انجام دهيد.

شما اگر مي خواهيد اسلام يا مسلمانان را بيازماييد با اين برنامه ها بيازماييد نه به مسأله تغيير قبله.

سپس به عنوان يك هشدار به خرده گيران، و تشويق نيكوكاران مي فرمايد: «هر جا باشيد خداوند همه شما را حاضر خواهد كرد ; " ...أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعاً..." .

در آن دادگاه بزرگ رستاخيز كه صحنه نهايي پاداش و كيفر است.

چنين نيست كه عده اي مشغول انجام بهترين كارها باشند و گروهي ديگر جز سم پاشي و تخريب و اخلال كار ديگري نكنند و با هم يكسان باشند و حساب و كتاب و جزايي در كار نباشد، مسلم بدانيد چنان روزي در پيش است و به همه حساب ها رسيدگي مي شود

از آنجا كه ممكن است براي بعضي اين جمله عجيب باشد كه چگونه خداوند ذرات خاك هاي پراكنده انسان ها را هر جا كه باشد، جمع آوري مي كند و لباس حيات



456


نويني بر آنها مي پوشاند؟ بلافاصله مي گويد: «و خداوند بر هر كاري قدرت دارد ; " ...إِنَّ اللهَ عَلي كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ" .

در حقيقت اين جمله در پايان آيه به منزله دليل است براي جمله قبل از" ...أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعاً..." .

نكته ها

1 ـ آن روز كه ياران مهدي(عليه السلام) جمع مي شوند،

در روايات متعددي كه از ائمه اهل بيت(عليهم السلام) به ما رسيده جمله " ...أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعاً..." به اصحاب مهدي(عليه السلام) تفسير شده است.

از جمله در كتاب روضه كافي از امام باقر(عليه السلام) مي خوانيم كه بعد از ذكر اين جمله فرمود: «يَعْنِي أَصْحَابَ الْقَائِمِ الثَّلاثَمِائَةِ وَ الْبِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً قَالَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ الاُْمَّةُ الْمَعْدُودَةُ قَالَ يَجْتَمِعُونَ وَ اللَّهِ فِي سَاعَة وَاحِدَة قَزَعٌ كَقَزَعِ الْخَرِيفِ ;«منظور اصحاب امام قائم7 كه سيصد و سيزده نفرند، به خدا سوگند منظور از امّت معدوده آنها هستند، به خدا سوگند در يك ساعت همگي جمع مي شوند، همچون پاره هاي ابر پاييزي كه بر اثر تند باد، جمع و متراكم مي گردد!. (1)

از امام علي بن موسي الرضا(عليهما السلام) نيز نقل شده«وَ ذلِكَ وَ اللهُ أَنْ لَوْ قامَ قائِمُنا يَجْمَعِ اللهُ إِلَيْهِ جَمِيْعِ شِيْعَتُنا مِنْ جَمِيعِ الْبُلْدانِ ; «به خدا سوگند هنگامي كه مهدي7 قيام كند تمام پيروان ما را از تمام شهرها گرد او جمع مي كند. (2)

بدون شك اين تفسير از مفاهيم بطون آيه است، چرا كه مي دانيم طبق روايات، آيات قرآن گاه معاني متعددي دارد كه يك معني ظاهر و همگاني عمومي است و ديگري معني دروني و به اصطلاح بطن آيه است، كه جز پيامبر(صلي الله عليه وآله) و امامان و كساني كه خدا بخواهد، از آن آگاه نيستند.

به تعبير ديگر در حقيقت اين روايات اشاره به آن است، خدايي كه قدرت دارد ذرات پراكنده خاك انسان ها را در قيامت از نقاط مختلف جهان جمع آوري كند، به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نورالثقلين، ج1، ص139

2 ـ مجمع البيان، ذيل آيه مورد بحث.



457


آساني مي تواند ياران مهدي را دريك روز ويك ساعت براي افروختن نخستين جرقه هاي انقلاب به منظور تاسيس حكومت عدل الهي و پايان دادن به ظلم و ستم، جمع نمايد.

2 ـ تفسير جمله و لكل وجهة هو موليها

ـ گفتيم ظاهر آيه اين است كه اشاره به قبله هاي مختلفي است كه خدا براي امت ها قرار داده، ولي بعضي احتمال داده اند كه اشاره به معني وسيع تري است كه شامل روش ها و برنامه هاي تكويني مي شود و در حقيقت معني قضا و قدر تكويني نيز از آن منظور بوده است.(دقت كنيد)(1)

البته اگر قرائن قبل و بعد اين آيه نبود، چنين تفسيري امكان پذير بود، ولي با توجه به اين قرائن ظاهر همان معني اول است، و جمله " ...هُوَ مُوَلِّيها..." شبيه " ...فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها..." است، و به فرض كه آيه اشاره به اين معني باشد هرگز به مفهوم آن قضا و قدر اجباري نيست، بلكه همان قضا و قدري است كه با اصل آزادي اراده و اختيار سازگار است.(2)و(3)

تنها از خدا بترس

وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ مَا اللهُ بِغافِل عَمّا تَعْمَلُونَ(149)

وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِي وَ لاُِتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ(150)(4)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الميزان، ج1، ص331

2 و 5 ـ براي توضيح بيشتر به كتاب «انگيزه پيدايش مذهب فصل قضا و قدر مراجعه شود.

3. تفسير نمونه، ج1، ص504

4 . بقره



458


149 ـ از هر جا (و از هر شهر و نقطه اي) خارج شدي (به هنگام نماز) روي خود را به جانب مسجدالحرام كن، اين دستور حقي است از طرف پروردگار تو و خداوند از كردار شما غافل نيست.

150 ـ و از هر جا خارج شدي، روي خود را به جانب مسجدالحرام كن و هر جا بوديد روي خود را به سوي آن كنيد تا مردم جز ظالمان (كه دست از لجاجت بر نمي دارند) دليلي بر ضد شما نداشته باشند (زيرا از نشانه هاي پيامبر كه در كتب آسماني پيشين آمده اين است كه او به سوي دو قبله نماز مي خواند) از آنها نترسيد (و تنها) از من بترسيد (اين تغيير قبله به خاطر آن بود كه) نعمت خود را بر شما تمام كنم تا هدايت شويد.

 

اين آيات همچنان مسأله تغيير قبله و پي آمدهاي آن را دنبال مي كند.

در آيه نخست روي سخن را به پيامبر(صلي الله عليه وآله) كرده و به عنوان يك فرمان مؤكد مي گويد: «از هر جا (و از هر شهر و ديار) خارج شدي (به هنگام نماز) روي خود را به جانب مسجدالحرام كن ; " وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ..." .

و باز به عنوان تأكيد بيشتر اضافه مي كند: «اين فرمان دستور حقي است از سوي پروردگارت ; " ...وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ..." .

در پايان اين آيه، به عنوان تهديدي نسبت به توطئه گران و هشداري به مؤمنان مي گويد: «و خدا از آنچه انجام مي دهيد غافل نيست ; " ...وَ مَا اللهُ بِغافِل عَمّا يَعْمَلُونَ" .

اين تأكيدهاي پي در پي كه در آيه بعد نيز تعقيب خواهد شد، همگي حاكي از اين حقيقت است كه مسأله تغيير قبله و نسخ حكم سابق براي گروهي از تازه مسلمانان نيز گران و سنگين بوده، همانگونه كه براي دشمنان لجوج، دستاويزي براي سم پاشي.

در اينجا ـ و به طور كلي در همه تحولات و انقلاب هاي تكاملي ـ چيزي كه مي تواند به گفتگوها پايان دهد و ترديدها و شك ها را بزدايد، همان قاطعيت و صراحت و تأكيدهاي متوالي و كوبنده است. هرگاه رهبر جمعيت در اين مواقع حساس با لحن قاطع و برنده و غير قابل تغيير، موضع خود را مشخص كند، دوستان را مصمم تر و دشمنان را براي هميشه مايوس خواهد ساخت و اين نكته كرارا در قرآن به وضوح ديده مي شود.

بعلاوه اين تكرار و تأكيدها در حقيقت تكرار محض نيست، بلكه دستورات تازه اي



459


نيز هم همراه دارد، از جمله اينكه در آيات گذشته تكليف مسلمانان در ارتباط با مسأله قبله نسبت به شهري كه در آن زندگي مي كردند مشخص شده بود، اما در اين آيه و آيه بعد، حكم نمازگزاران را به هنگام مسافرت در هر نقطه و هر ديار روشن مي سازد.

در آيه بعد، حكم عمومي توجه به مسجدالحرام را در هر مكان و هر نقطه اي تكرار مي كند. مي گويد: «از هر جا خارج شدي و به هر نقطه روي آوردي، صورت خود را به هنگام نماز متوجه مسجدالحرام كن ; " وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ..." .

درست است كه روي سخن در اين جمله به پيامبر(صلي الله عليه وآله) است، ولي مسلما منظور عموم نمازگزاران است ولي در جمله بعد براي تأكيد و تصريح اضافه مي كند: «و هر جا شما بوده باشيد روي خود را به سوي آن كنيد ; " وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ..." .

سپس در ذيل همين آيه به سه نكته مهم اشاره مي كند:

1 ـ كوتاه شدن زبان مخالفان

مي گويد: «اين تغيير قبله به خاطر آن صورت گرفت كه مردم حجتي بر ضد شما نداشته باشند ; " ...لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَيْكُمْ..." .

هرگاه اين تغيير قبله صورت نمي گرفت، از يك سو زبان يهود به روي مسلمانان باز مي شد و مي گفتند: ما در كتب خود خوانده ايم كه نشانه پيامبر موعود اين است كه به سوي دو قبله نماز مي خواند و اين نشانه در محمد(صلي الله عليه وآله) نيست. از سوي ديگر مشركان ايراد مي كردند كه او مدعي است براي احياي آيين ابراهيم(عليه السلام) آمده، پس چرا خانه كعبه را كه پايه گذارش ابراهيم(عليه السلام) است فراموش نموده، اما حكم تغيير قبله موقت به قبله دايمي، زبان هر دو گروه را بست.

ولي از آنجا كه هميشه افراد بهانه جو و ستمگري هستند كه در برابر هيچ منطقي تسليم نمي شوند، استثنايي براي اين موضوع قايل شده، مي گويد: «مگر كساني از آنها كه ستم كرده اند ; " ...إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ..." .

كه اينها به هيچ صراطي مستقيم نيستند، اگر به سوي بيت المقدس نماز بخوانيد مي گويند اين قبله يهود است و شما دنباله رو ديگران هستيد، و اگر به سوي كعبه باز



460


گرديد مي گويند، شما ثبات و بقايي نداريد، بقيه آيين شما نيز به زودي دستخوش
دگرگوني خواهد شد! اين بهانه جويان به حق شايسته نام ستمگر و ظالم اند، چرا كه هم بر خود ستم مي كنند و هم بر مردم كه سد راه هدايت آنها مي شوند.

2 ـ از آنجا كه عنوان كردن اين گروه لجوج با نام ستمگر، ممكن بود در بعضي توليد وحشت كند مي گويد: «از آنها هرگز نترسيد و تنها از من بترسيد ; " ...فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِي..." .

اين يكي از اصول كلي و اساسي تربيت توحيدي اسلامي است كه از هيچ چيز و هيچ كس جز خدا نبايد ترس داشت، تنها ترس از خدا (يا صحيح تر ترس از نافرماني او) شعار هر مسلمان با ايمان است، كه اگر اين اصل بر روح و جان آنها پرتوافكن شود، هرگز شكست نخواهند خورد.

اما مسلمان نماهايي كه به عكس دستور بالا، گاه از شرق مي ترسند و گاه از قدرت غرب، گاه از منافقين داخلي و گاه از دشمنان خارجي، خلاصه از همه چيز و همه كس جز خدا وحشت دارند، آنها هميشه زبون و حقير و شكست خورده اند.

3 ـ تكميل نعمت خداوند به عنوان آخرين هدف براي تغيير قبله ذكر شده، مي فرمايد: «اين به خاطر آن بود كه شما را تكامل بخشم و از قيد تعصب برهانم و نعمت خود را بر شما تمام كنم تا هدايت شويد ; " ...وَ لاُِتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ" .

در حقيقت تغيير قبله يك نوع تربيت و تكامل و نعمت براي مسلمانان بود، تا
با انضباط اسلامي آشنا شوند و از تقليد و تعصب برهند; زيرا همانگونه كه گفتيم خداوند در آغاز براي جدا كردن صفوف مسلمانان از بت پرستان كه در برابر كعبه كه آن روز بت خانه بزرگي بود سجده مي كردند، دستور داد به سوي بيت المقدس نماز
بخوانند، تا موضع آنان در برابر مشركان مشخص گردد، اما بعد از هجرت پيامبر(صلي الله عليه وآله)همزمان با تشكيل حكومت اسلامي، دستور توجه به سوي كعبه صادر شد و مسلمانان متوجه قديمي ترين خانه توحيد شدند و به اين ترتيب يك مرحله از تكامل جامعه اسلامي تحقق يافت.(1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج1، ص509



461


غزوه بدر نخستين درگيري مسلحانه اسلام و كفر

وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللهُ إِحْدَي الطّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُرِيدُ اللهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ(7)

لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ(8)

7 ـ و (به ياد بياوريد) هنگامي را كه خداوند به شما وعده داد كه يكي از دو گروه (كاروان تجاري قريش يا لشكر آنها) براي شما خواهد بود، اما شما دوست مي داشتيد كه كاروان براي شما باشد (و بر آن پيروز شويد) ولي خداوند مي خواهد حق را با كلمات خود تقويت و ريشه كافران را قطع كند (لذا شما را با لشگر قريش درگير ساخت).

8 ـ تا حق تثبيت شود و باطل از ميان برود، هر چند مجرمان كراهت داشته باشند.

در آيات قبل اشاره اي به جنگ بدر گرديده و از اين رو، قرآن مجيد بحث را به جنگ بدر كشانده و فرازهاي حساسي از آن را كه هر كدام يك دنيا آموزندگي در بر دارد، در آيات مورد بحث و آيات آينده تشريح مي كند، تا مسلمانان اين حقايق را كه در گذشته نزديك تجربه كرده بودند، براي هميشه به خاطر بسپارند و در همه عمر از آن الهام بگيرند.

براي روشن شدن تفسير اين آيات و آيات آينده، قبلا بايد فشرده اي از جريان اين جهاد اسلامي كه نخستين در گيري مسلحانه مسلمانان با دشمنان سرسخت و خون آشام بود، از نظر بگذرانيم، تا ريزه كاري ها و اشاراتي كه در اين آيات هست، كاملا روشن گردد.

طبق آنچه تاريخ نويسان و محدثان و مفسران آورده اند، غزوه بدر از اينجا آغاز شد كه ابو سفيان بزرگ مكه، در رأس يك كاروان نسبتا مهم تجارتي كه از چهل نفر با 50 هزار دينار مال التجاره تشكيل مي شد، از شام به سوي مدينه باز مي گشت. پيامبر(صلي الله عليه وآله) به
ياران خود دستور داد آماده حركت شوند و به طرف اين كاروان بزرگ كه قسمت مهمي



462


از سرمايه دشمن را با خود حمل مي كرد بشتابند و با مصادره كردن اين سرمايه، ضربه سختي بر قدرت اقتصادي و در نتيجه بر قدرت نظامي دشمن وارد كنند.

پيامبر(صلي الله عليه وآله) و يارانش حق داشتند دست به چنين حمله اي بزنند; زيرا اولا با هجرت مسلمانان از مكه به مدينه بسياري از اموالشان به دست مكيان افتاد و خسارت سنگيني به آنها وارد شد و آنها حق داشتند چنين خسارتي را جبران كنند، از اين گذشته مردم مكه در طي 13 سال اقامت پيامبر(صلي الله عليه وآله) و مسلمين در آنجا كاملا نشان داده بودند كه از هيچگونه ضربه و صدمه به مسلمانان فروگذار نخواهند كرد و حتي آماده كشتن شخص پيامبر(صلي الله عليه وآله)نيز شدند. چنين دشمني، با هجرت پيامبر(صلي الله عليه وآله) به مدينه بيكار نخواهد نشست و مسلما نيروي خود را براي ضربه قاطع تري بسيج خواهد كرد. پس عقل و منطق ايجاب مي كند كه مسلمانان به عنوان يك اقدام پيشگيرانه با مصادره كردن سرمايه عظيم كاروان تجارتي آنها ضربه سختي بر آنها وارد سازند و هم بنيه اقتصادي و نظامي خود را براي دفاع از خويشتن در آينده قوي كنند و اين اقدامي است كه در همه برنامه هاي جنگي دنيا، در امروز و گذشته بوده و هست و آنها كه بدون در نظر گرفتن اين جهات، سعي دارند حركت پيامبر(صلي الله عليه وآله) را به سوي قافله، در شكل يك نوع غارتگري منعكس سازند يا افراد بي اطلاعي هستند كه از ريشه هاي مسايل تاريخي اسلام بي خبرند و يا مغرضاني كه سعي دارند واقعيت ها را دگرگون جلوه دهند.

به هر حال ابو سفيان از يك سو به وسيله دوستان خود در مدينه از اين تصميم پيامبر(صلي الله عليه وآله)آگاه شد و از سوي ديگر چون موقعي كه اين كاروان براي آوردن مال التجاره به سوي شام مي رفت نيز، مورد چنين تعرض احتمالي قرار گرفته بود، قاصدي را به سرعت به مكه فرستاد، تا جريان را به اطلاع اهل مكه برساند. قاصد در حالي كه طبق توصيه ابوسفيان، بيني شتر خود را دريده و گوش آن را بريده و خون به طرز هيجان انگيزي از شتر مي ريخت و پيراهن خود را از دو طرف پاره كرده بود و وارونه سوار بر شتر نشسته بود تا توجه همه مردم را به سوي خود جلب كند، وارد مكه شد، و فرياد برآورد: اي مردم پيروزمند! كاروان خود را دريابيد، كاروان خود را دريابيد، بشتابيد و عجله كنيد اما باور نمي كنم به موقع برسيد; زيرا محمد و افرادي كه از دين شما خارج شده اند، براي تعرض به كاروان از مدينه بيرون شتافتند، در اين موقع خواب عجيب و وحشتناكي كه عاتكه



463


فرزند عبدالمطّلب و عمه پيامبر(صلي الله عليه وآله) ديده بود دهان به دهان مي گشت و بر هيجان مردم مي افزود.

جريان خواب اين بود كه او سه روز قبل در خواب ديده بود كه شخصي فرياد مي زند، مردم به سوي قتلگاه خود بشتابيد و سپس اين منادي بر فراز كوه ابو قيس رفت و قطعه سنگ بزرگي را از بالا به حركت در آورد، اين قطعه سنگ متلاشي شد و هر قسمتي از آن به يكي از خانه هاي قريش اصابت كرد و نيز از دره مكه سيلاب خون جاري شد.

هنگامي كه وحشت زده از خواب بيدار شد و به برادرش عباس خبر داد، مردم در وحشت فرو رفتند، اما هنگامي كه داستان اين خواب به گوش ابو جهل رسيد، گفت: اين زن، پيامبر دومي است كه در فرزندان عبدالمطّلب ظاهر شده، قسم به بت هاي لات و عزي كه سه روز مهلت مي دهيم، اگر اثري از تعبير خواب او ظاهر نشد، نامه اي را در ميان خودمان امضا مي كنيم كه بني هاشم دروغگوترين طوايف عرب اند، ولي روز سوم كه از اين كار گذشت، همان روزي بود كه فرياد قاصد ابو سفيان همه مكه را لرزان اند.

بسياري از مردم مكه در اين كاروان سهمي داشتند، مردم به سرعت بسيج شدند و حدود 950 مرد جنگي كه جمعي از آنها بزرگان و سرشناسان مكه بودند، با 700 شتر و 100 رأس اسب به حركت در آمدند و فرماندهي لشكر به عهده ابو جهل بود.

از سوي ديگر ابو سفيان براي اينكه خود را از تعرض مسلمانان مصون بدارد، مسير خود را تغيير داد و به سرعت به سوي مكه گام بر مي داشت.

پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) با 313 نفر كه تقريبا مجموع مسلمانان مبارز اسلام را در آن روز تشكيل مي دادند، به نزديكي سرزمين بدر، بين راه مكه و مدينه رسيده بود كه خبر حركت سپاه قريش به او رسيد.

در اين هنگام با ياران خود مشورت كرد كه آيا به تعقيب كاروان ابو سفيان و مصادره اموال كاروان بپردازد و يا براي مقابله با سپاه آماده شود؟ جمعي مقابله با سپاه دشمن را ترجيح دادند ولي گروهي از اين كار اكراه داشتند و ترجيح مي دادند كه كاروان را تعقيب كنند. دليل آنها هم اين بود كه ما به هنگام بيرون آمدن از مدينه به قصد مقابله با سپاه مكه نبوديم و آمادگي رزمي براي درگيري با آنها نداريم، در حالي كه آنها با پيش بيني قطعي و آمادگي كافي براي جنگ، به سوي ما مي آيند.



464


اين دودلي و ترديد در اين گروه هنگامي افزايش يافت كه معلوم شد نفرات دشمن تقريبا بيش از سه برابر نفرات مسلمانان و تجهيزات آنها چندين برابر تجهيزات مسلمانان است، ولي با همه اين حرف ها پيامبر(صلي الله عليه وآله) نظر گروه اول را پسنديد و دستور داد آماده حمله به سپاه دشمن شوند، هنگامي كه دو سپاه با هم روبرو شدند، دشمن نتوانست باور كند كه مسلمانان با آن نفرات و تجهيزات كم به ميدان آمده اند، بلكه فكر مي كرد قسمت مهم سپاه اسلام در جايي مخفي شده اند تا به موقع حمله خود را به طور غافلگيرانه شروع كنند، لذا شخصي را براي تحقيق فرستادند، اما به زودي فهميدند كه جمعيت همان است كه ديده بودند.

از طرفي همانطور كه گفتيم جمعي از مسلمانان در وحشت و ترس فرو رفته بودند و اصرار داشتند كه مبارزه با اين گروه عظيم كه هيچگونه موازنه اي با آنها ندارد صلاح نيست، ولي پيامبر(صلي الله عليه وآله) با اين وعده الهي آنها را دلگرم ساخت و گفت: خداوند به من وعده داده كه بر يكي از دو گروه پيروز خواهيد شد، يا بر كاروان قريش يا بر لشكرشان و وعده خداوند تخلف ناپذير است. به خدا سوگند گويا محل كشته شدن ابو جهل و عده اي از سران قريش را با چشم خود مي بينم، سپس به مسلمانان دستور داد كه در كنار چاه بدر فرود آيند (بدر در اصل نام مردي از قبيله جهينه بود كه چاهي در آن سرزمين احداث كرد، بعدا آن چاه و آن سرزمين به نام سرزمين بدر و چاه بدر ناميده شد).

در اين گير و دار ابو سفيان توانست خود را با قافله از منطقه خطر رهايي بخشد و از طريق ساحل دريا (درياي احمر) از بيراهه به سوي مكه با عجله بشتابد و به وسيله قاصدي به لشكر پيغام فرستاد كه خدا كاروان شما را رهايي بخشيد، من فكر مي كنم مبارزه با محمد در اين شرايط لزوم ندارد، چون دشمناني دارد كه حساب او را خواهند رسيد، ولي رييس لشكر ابو جهل، به اين پيشنهاد تن در نداد و به بت هاي بزرگ لات و عزي قسم ياد كرد كه ما نه تنها با آنها مبارزه مي كنيم بلكه تا داخل مدينه آنها را تعقيب خواهيم كرد و يا اسيرشان مي كنيم و به مكه مي آوريم تا صداي اين پيروزي به گوش تمام قبايل عرب برسد.

سرانجام لشكر قريش نيز وارد سرزمين بدر شد و غلامان خود را براي آوردن آب به سوي چاه فرستادند، ياران پيامبر(صلي الله عليه وآله) آنها را گرفته و براي بازجويي به خدمت پيامبر(صلي الله عليه وآله)



465


آوردند. حضرت از آنها پرسيد شما كيستيد؟ گفتند: غلامان قريشيم، پرسيد: تعداد لشكر چند نفر است، گفتند: اطلاعي از اين موضوع نداريم. پرسيد: هر روز چند شتر براي غذا مي كشند؟ گفتند: نه تا ده شتر. فرمود: جمعيت آنها از نهصد تا هزار نفر است (هر شتر خوراك يكصد مرد جنگي).

محيط، محيط رعب آور و به راستي وحشتناكي بود، لشكر قريش كه با ساز و برگ جنگي فراوان و نيرو و غذاي كافي و حتي زنان خواننده و نوازنده براي تهييج يا سرگرمي لشكر قدم به ميدان گذاشته بودند، خود را با حريفي روبرو مي ديدند كه باورشان نمي آمد، با آن شرايط قدم به ميدان جنگ بگذارند.

پيامبر(صلي الله عليه وآله) كه مي ديد يارانش ممكن است، از وحشت شب را به آرامي نخوابند و روز و فردا با جسم و روحي خسته در برابر دشمن قرار بگيرند، طبق يك وعده الهي به آنها فرمود: غم مخوريد، اگر نفراتتان كم است، جمع عظيمي از فرشتگان آسمان به كمك شما خواهند شتافت و آنها را كاملا دلداري داده به پيروزي نهايي كه وعده الهي بود، مطمئن ساخت، به طوري كه آنها شب را به آرامي خوابيدند.

مشكل ديگري كه جنگجويان از آن وحشت داشتند، وضع ميدان بدر بود كه از شن هاي نرم كه پاها در آن فرو مي رفت پوشيده بود، در آن شب باران جالبي باريد، هم توانستند با آب آن وضو بسازند، خود را شستشو و صفا دهند و هم زمين زير پاي آنها سفت و محكم شد و عجب اينكه اين رگبار در سمت دشمن به طوري شديد بود كه آنها را ناراحت نمود.

خبر تازه اي كه به وسيله گزارش گران مخفي كه از لشكر اسلام شبانه به كنار اردوگاه دشمن آمده بودند دريافت شد و به سرعت در ميان مسلمانان انعكاس يافت اين بود كه آنها گزارش دادند، كه لشكر قريش با آنهمه امكانات، سخت بيمناك اند، گويي خداوند لشكري از وحشت در سرزمين قلب آنها فرو ريخته است، فردا صبح لشكر كوچك اسلام با روحيه اي نيرومند در برابر دشمن صف كشيدند.

قبلا پيامبر(صلي الله عليه وآله) به آنها پيشنهاد صلح كرد تا عذر و بهانه اي باقي نماند و نماينده اي به ميان آنها فرستاد كه من دوست ندارم شما نخستين گروهي باشيد كه مورد حمله ما قرار مي گيريد، بعضي از سران قريش مايل بودند اين دستي را كه به عنوان صلح به سوي آنها



466


دراز شده بفشارند و صلح كنند، ولي باز ابو جهل مانع شد.

سرانجام آتش جنگ شعلهور شد، حمزه عموي پيامبر(صلي الله عليه وآله) و علي(عليه السلام) كه جوان ترين افراد لشكر بودند و جمعي ديگر از جنگجويان شجاع اسلام در جنگ هاي تن به تن كه سنت آن روز بود، ضربات شديدي بر پيكر حريفان خود زدند و آنها را از پاي در آوردند، روحيه دشمن باز ضعيف تر شد، ابو جهل فرمان حمله عمومي صادر كرد و قبلا دستور داده بود آن دسته از اصحاب پيامبر(صلي الله عليه وآله) را كه از مدينه اند به قتل برسانند و مهاجرين مكه را اسير كنند و براي انجام يك سلسله از تبليغات به مكه آورند، لحظات حساسي بود. پيامبر(صلي الله عليه وآله) به مسلمانان دستور داده بود زياد به انبوه جمعيت نگاه نكنند و تنها به حريفان خود بنگرند و دندان ها را روي هم فشار دهند و سخن كمتر بگويند و از خداوند مدد بخواهند و از فرمان پيامبر(صلي الله عليه وآله) در همه حال سر نپيچند و به پيروزي نهايي اميدوار باشند. پيامبر(صلي الله عليه وآله) دست به سوي آسمان برداشت و عرض كرد: «يا رَبِّ إِنْ تَهْلُكَ هَذِهِ الْعِصابَة لا تعبد ;(1) «اگر اين گروه كشته شوند كسي تو را پرستش نخواهد كرد .

باد به شدت به سوي لشكر قريش ميوزيد و مسلمانان پشت به باد به آنها حمله مي كردند، استقامت و پايمردي و دلاوري هاي آن ها، قريش را در تنگنا قرار داده بود، در نتيجه هفتاد نفر از سپاه دشمن كه ابو جهل در ميان آنها بود، كشته شدند و در ميان خاك و خون غلطيدند و 70 نفر به دست مسلمانان اسير شدند، ولي مسلمانان تعداد كمي كشته بيشتر نداشتند و به اين ترتيب نخستين پيكار مسلحانه مسلمانان با دشمن نيرومندشان با پيروزي غير منتظره اي پايان گرفت.

اكنون كه چگونگي غزوه بدر را به طور فشرده دانستيم، به تفسير آيات سوره باز مي گرديم. در نخستين آيه مورد بحث، اشاره به وعده پيروزي اجمالي خداوند در جريان جنگ بدر شده و مي گويد: «به ياد بياوريد هنگامي را كه خداوند به شما وعده داد كه يكي از دو گروه (كاروان تجاري قريش يا لشكر آنها) در اختيار شما قرار خواهد گرفت ; " وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللهُ إِحْدَي الطّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ..." اما شما براي پرهيز از دردسرهاي جنگ و تلفات و ناراحتي هاي ناشي از آن، «دوست مي داشتيد كاروان در اختيارتان قرار بگيرد، نه لشكر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار، ج19، ص225



467


قريش ; " ...وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ..." .

در روايات آمده است كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) به آنها فرمود:«إحدي الطائِفَتَينِ لَكُمْ، إمّا الْعِيرُ وَ إِمّا النَّفِير كه عير به معني كاروان و نفير به معني لشكر است ولي همان طور كه در آيه ملاحظه مي كنيد، به جاي لشكر، ذات الشوكة و به جاي كاروان، غير ذات الشوكة تعبير شده است.

اين تعبير، نكته لطيفي در بر دارد; زيرا «شَوكَة كه به معني قدرت و شدت است در اصل از شوك به معني خار گرفته شده، سپس به سر نيزه هاي سربازان و بعد از آن به هر گونه اسلحه شوكة گفته شده و از آنجا كه سلاح نشانه قدرت و شدت است، به هرگونه قدرت و شدت نيز، شوكة اطلاق مي شود.

بنابر اين ذات شوكة به معني سربازان مسلح، و غير ذات شوكة به معني كاروان غير مسلح است كه اگر مردان مسلحي هم در آن بوده، مسلما قابل ملاحظه نبوده اند.

يعني گروهي از شما روي حس راحت طلبي يا علاقه به منافع مادي، ترجيح مي دادند كه با مال التجاره دشمن روبرو شوند، نه با سربازان مسلح، در حالي كه پايان جنگ نشان داد صلاح و مصلحت قطعي آنها در اين بود كه قدرت نظامي دشمن را درهم بكوبند، تا راه براي پيروزي هاي بزرگ آينده هموار شود.

لذا به دنبال آن مي گويد: «خداوند مي خواهد به اين وسيله حق را با كلمات خود تثبيت كند و آيين اسلام را تقويت نمايد و ريشه كافران را قطع كند ; " ...وَ يُرِيدُ اللهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ"بنابر اين، اين يك درس و عبرت بزرگ براي همه شما مسلمانان بود كه در حوادث مختلف، دورنگر و آينده ساز باشيد، نه كوته بين و تنها به فكر امروز، هر چند دورنگري و مآل انديشي مشكلات فراواني در بر داشته باشد و كوته بيني تؤام با آسايش و منافع مادي زودگذر; زيرا پيروزي نخست يك پيروزي ريشه دار و همه جانبه است، اما پيروزي دوم يك پيروزي سطحي و موقت است.

اين تنها درسي براي مسلمانان آن روز نبود، بلكه مسلمانان امروز نيز بايد از اين تعليم آسماني الهام بگيرند، هرگز به خاطر مشكلات و ناراحتي ها و زحمات طاقت فرسا از برنامه هاي اصولي چشم نپوشند و به سراغ برنامه هاي غير اصولي ولي ساده و كم زحمت نروند.



468


در آخرين آيه باز هم به طور آشكارتر، پرده از روي مطلب بر مي دارد كه هدف اصلي اين برنامه (درگيري مسلمانان با لشكر دشمن در ميدان بدر) اين بود كه: «حق يعني توحيد و اسلام و عدالت و آزادي بشر از چنگال خرافات و اسارت ها و مظالم رها و زمينه هاي تثبيت و جاي گيري آن فراهم شود و باطل يعني شرك و كفر و بي ايماني و ظلم و فساد ابطال شود و از ميان برود. هر چند مشركان مجرم و مجرمان مشرك مايل نباشند ; " لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ" .

آيا اين آيه تأكيد همان مطلبي است كه در آيه پيش گفته شد؟ همان طور كه در نظر ابتدايي به چشم مي خورد؟ يا مطلب جديدي را در بر دارد؟ بعضي از مفسران مانند فخر رازي در تفسير كبير و نويسنده المنار در تفسيرش چنين گفته اند كه حق در آيه قبل، اشاره به پيروزي مسلمانان در جنگ بدر بود، اما حق در آيه دوم اشاره به پيروزي اسلام و قرآن است كه نتيجه پيروزي نظامي در جنگ بدر بود و به اين ترتيب، پيروزي نظامي در آن شرايط خاص مقدمه پيروزي هدف و مكتب بود.

اين احتمال نيز هست كه آيه قبل اشاره به اراده خدا (اراده تشريعي كه در شكل فرمان پيامبر (صلي الله عليه وآله) آشكار شد) بوده باشد و آيه اخير اشاره به نتيجه اين حكم و فرمان باشد(1).

درس هاي آموزنده در ميدان بدر

إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ(9)

وَ ما جَعَلَهُ اللهُ إِلاّ بُشْري وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللهِ إِنَّ اللهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(10)

إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلي قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ اْلأَقْدامَ(11)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج7، ص101



469


إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَي الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنان(12)

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقابِ(13)

ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكافِرِينَ عَذابَ النّارِ(14)(1)

9 ـ (به خاطر بياوريد) زماني را (كه از شدت ناراحتي در ميدان بدر) از پروردگارتان تقاضاي كمك مي كرديد و او تقاضاي شما را پذيرفت (و گفت) من شما را با يك هزار از فرشتگان كه پشت سر هم فرود مي آيند، ياري مي كنم.

10 ـ ولي خداوند اين را تنها براي شادي و اطمينان قلب شما قرار داد و گر نه پيروزي جز از طرف خدا نيست، خداوند توانا و حكيم است.

11 ـ (به خاطر بياوريد) هنگامي را كه خواب سبكي كه مايه آرامش از ناحيه خدا بود، شما را فرو گرفت و آبي از آسمان براي شما فرو فرستاد تا با آن شما را پاك و پليدي شيطان را از شما دور سازد و دل هاي شما را محكم و گام ها را با آن ثابت دارد.

12 ـ (به خاطر بياوريد) موقعي را كه پروردگارت به فرشتگاني وحي كرد، من با شما هستم كساني را كه ايمان آورده اند، ثابت قدم بداريد.

به زودي در دل هاي كافران ترس و وحشت مي افكنم، ضربه ها را بر بالاتر از گردن (بر سرهاي دشمنان) فرود آريد و دست و پاي آنها را از كار بيندازيد.

13 ـ اين به خاطر آن است كه آنها با خدا و پيامبرش دشمني ورزيدند و هر كس با خدا و پيامبرش دشمني كند (كيفر شديدي مي بيند) خداوند شديد العقاب است.

14 ـ اين (مجازات دنيا) را بچشيد و براي كافران مجازات آتش (در جهان ديگر) خواهد بود.

 

اين آيات به قسمت هاي حساسي از جنگ بدر و نعمت هاي گوناگوني كه خداوند در اين صحنه خطرناك نصيب مسلمانان كرد اشاره مي كند، تا حس اطاعت و شكرگزاري

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انفال.



470


آنها را برانگيزد و راه را به سوي پيروزي ها و پيشرفت هاي آينده در برابر آنها بگشايد.

نخست به ياري فرشتگان اشاره كرده مي گويد: به خاطر بياوريد زماني را كه از شدت وحشت و اضطراب كه از كثرت نفرات دشمن و فزوني تجهيزات جنگي آنها براي شما پيش آمده بود، به خدا پناه برديد و دست حاجت به سوي او دراز كرديد و از وي تقاضاي كمك نموديد; " إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ..." .

در پاره اي از روايات آمده كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) نيز با مسلمان ها در استغاثه و ياري طلبيدن از خداوند هم صدا بود، دست خود را به سوي آسمان بلند كرده بود و عرضه مي داشت: «اَللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي، اَللَّهُمَّ إن تُهْلِكَ الْعِصَابَةَ هذِهِ الْعِصابَةَ لا تُعْبَدُ فِي اْلأَرْضِ ;(1)«خداوندا! وعده اي را كه به من داده اي تحقق ببخش، پروردگارا! اگر اين گروه مؤمنان نابود شوند پرستش تو از زمين بر چيده خواهد شد و آنقدر پيامبر(صلي الله عليه وآله) به اين استغاثه و دعا ادامه داد كه عبا از دوشش بر زمين افتاد.

در اين هنگام خداوند تقاضاي شما را پذيرفت و فرمود: «من شما را با يك هزار نفر از فرشتگان كه پشت سر هم فرود مي آيند، كمك و ياري مي كنم ; " فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ" .

از ماده ارداف به معني پشت سر هم قرار گرفتن است، بنابراين، مفهوم اين كلمه اين مي شود كه فرشتگان پشت سر يكديگر براي ياري مسلمانان فرود آمدند.

اين احتمال نيز در معني آيه داده شده است كه منظور اين است كه اين گروه هزار نفري، گروه هاي متعدد ديگري را پشت سر داشتند و به اين ترتيب با آيه 124 سوره آل عمران كه مي گويد پيامبر به مؤمنان مي گفت: آيا كافي نيست كه خداوند شما را به سه هزار نفر از فرشتگان ياري كند، تطبيق مي نمايد.

ولي ظاهر اين است كه عدد فرشتگان در بدر يكهزار نفر بوده است و مردفين صفت آن يكهزار نفر است و آيه سوره آل عمران وعده اي بوده است به مسلمانان كه حتي اگر لازم شود، خداوند عدد بيشتري را به ياري شما مي فرستد.

سپس براي اينكه كسي خيال نكند پيروزي به دست فرشتگان و مانند آنها است،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار، ج19، ص220



471


مي گويد: «خداوند اين كار را فقط براي بشارت و اطمينان قلب شما قرار داد ; " وَ ما جَعَلَهُ اللهُ إِلاّ بُشْري وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ..." و گر نه «پيروزي جز از ناحيه خداوند نيست و ما فوق همه اين اسباب ظاهري و باطني اراده و مشيت او است ; " ...وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِاللهِ إِنَّ اللهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ" زيرا خداوند، آنچنان قادر و قوي است كه هيچكس نمي تواند در برابر اراده او ايستادگي كند و آنچنان حكيم و دانا است كه ياري خود را جز در مورد افراد شايسته قرار نخواهد داد; " ...إِنَّ اللهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ" .

آيا فرشتگان جنگيدند؟

در ميان مفسران در اين زمينه گفتگوي بسيار شده است، بعضي معتقدند كه فرشتگان رسما وارد صحنه نبرد شدند و با سلاح هاي مخصوص به خود، به لشكر دشمن حمله كردند و عده اي از آنها را به خاك افكندند، پاره اي از روايات را نيز در اين زمينه نقل كرده اند.

ولي قرايني در دست است كه نشان مي دهد نظر گروه دوم كه مي گويند: فرشتگان تنها براي دلگرمي و تقويت روحيه مؤمنان نازل شدند، به واقع نزديكتر است.

اولا: در آيه فوق خوانديم كه مي فرمود: اينها تمام براي اطمينان قلب شما بوده است كه با احساس اين پشت گرمي بهتر مبارزه كنيد، نه اينكه آنها اقدام به جنگ كرده باشند.

ثانيا: اگر بنا شود فرشتگان، شجاعانه سربازان دشمن را به خاك افكنده باشند، چه فضيلتي براي مجاهدان بدر باقي خواهد ماند كه اين همه در روايات از آنها سخن به ميان آمده است.

ثالثا: تعداد مقتولان بدر 70 نفر بود كه قسمت مهمي از آنها با شمشير علي(عليه السلام) به خاك افتادند و قسمت ديگري به دست جنگجويان اسلام كه غالبا قاتلان آنها در تاريخ به نام ذكر شده اند، بنابر اين چه باقي مي ماند براي فرشتگان و چه كسي را آنها به خاك انداختند؟

سپس دومين نعمت خود را به مؤمنان يادآور مي شود و مي گويد: «به خاطر بياوريد هنگامي را كه خواب سبكي شما را فرو گرفت كه مايه آرامش و امنيت روح و جسم شما از ناحيه خداوند شد ; " إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ..." .



472


«يُغَشّي از ماده «غشيان به معني پوشاندن و احاطه كردن است، گويي خواب همچون پرده اي بر آنها افكنده شد و آنها را پوشاند.

نعاس به ابتداي خواب و يا خواب كم و سبك و آرام بخش گفته مي شود و شايد اشاره به اين است كه در عين استراحت آنچنان خواب عميقي بر شما مسلط نشد كه دشمن بتواند از موقعيت استفاده كرده و بر شما شبيخون بزند. به اين ترتيب مسلمانان در آن شب پر اضطرار، از اين نعمت بزرگي كه فرداي آن روز در ميدان مبارزه به آنها كمك فراواني كرد، بهره گرفتند.

سومين موهبتي را كه در آن ميدان به شما ارزاني داشت اين بود كه: «آبي از آسمان براي شما فرو فرستاد ; " ...وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً..." ، «تا به وسيله آن شما را پاك و پاكيزه كند و پليدي شيطان را از شما دور سازد ; " ...لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ..." . اين پليدي ممكن است وسوسه هاي شيطاني بوده و ممكن است پليدي جسماني بر اثر جنابت بعضي در آن شب و يا هر دو، در هر حال اين آب حياتبخش كه در گودال هاي اطراف بدر جمع شده بود، در حالي كه دشمن چاه ها را در اختيار گرفته بود و مسلمانان نياز شديدي براي شستشو و رفع عطش به آن داشتند همه اين پليدي ها را شست و با خود برد.

به علاوه خداوند مي خواست با اين نعمت، «دل هاي شما را محكم دارد ; " ...وَ لِيَرْبِطَ عَلي قُلُوبِكُمْ..."و نيز مي خواست در آن شنزار كه پاي شما فرو
مي رفت و لغزنده بود، به وسيله ريزش باران «گام هاي شما را محكم كند ; " ...وَ يُثَبِّتَ
بِهِ اْلأَقْدامَ...
" ، اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از تثبيت اقدام، تقويت روحيه
و افزودن ميزان پايمردي و استقامت آنها در پرتو اين نعمت باشد و يا اشاره به هر دو
قسمت باشد.

ديگر از نعمت هاي پروردگار بر مجاهدان جنگ بدر، ترس و وحشتي بود كه در دل دشمنان افكند و روحيه آنها را سخت متزلزل ساخت. در اين باره مي فرمايد: «به خاطر بياوريد هنگامي را كه پروردگار تو به فرشتگان وحي فرستاد، من با شما هستم و شما افراد با ايمان را تقويت كنيد و ثابت قدم بداريد ;" إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَي الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا..." ، «و به زودي در دل هاي كافران ترس و وحشت مي افكنم ;



473


" ...سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ..." ، و اين راستي عجيب بود كه ارتش نيرومند قريش در برابر سپاه كوچك مسلمانان ـ طبق نقل تواريخ ـ آنچنان روحيه خود را باخته بود كه جمعي از درگير شدن با مسلمانان بسيار وحشت داشتند، گاه پيش خود فكر مي كردند اينها افراد عادي نيستند. بعضي مي گفتند مرگ را بر شترهاي خويش حمل كرده و از يثرب (مدينه) برايتان سوغات آورده اند.

شك نيست كه اين رعب افكني در دل دشمن كه از عوامل مؤثر پيروزي بود بدون حساب نبود، آن پايمردي مسلمانان، آن نماز جماعت و شعارهاي گرم و داغشان، آن اظهار وفاداري مؤمنان راستين و سخناني همچون سخنان سعدبن معاذ كه به عنوان نمايندگي از طرف انصار به پيامبر(صلي الله عليه وآله)عرض كرد: «پدر و مادرم به فدايت باد اي رسول خدا، ما به تو ايمان آورده ايم و به نبوت تو گواهي داده ايم كه هر چه مي گويي از طرف خدا است، هر دستوري را مي خواهي بده و از اموال ما هر چه مي خواهي برگير، به خدا سوگند اگر به ما فرمان دهي كه در اين دريا (اشاره به درياي احمر كه در آن نزديكي بود) فرو رويم، فرو خواهيم رفت. ما آرزو داريم خداوند به ما توفيق دهد خدمتي كنيم كه مايه روشني چشم تو شود . آري، اينگونه سخنان كه به هر حال در ميان دوست و دشمن پخش مي شد به اضافه آنچه قبلا از استقامت مردان و زنان مسلمان در مكه ديده بودند، همگي دست به دست هم داد و وحشت براي دشمنان آفريد.

باد شديدي كه به سوي جبهه دشمن ميوزيد و رگباري كه بر آنها فرود آمد و خاطره وحشتناك خواب عاتكه در مكه و مانند اينها عوامل ديگري براي وحشت و اضطراب آنها بود.

سپس فرماني را كه در ميدان بدر به وسيله پيامبر(صلي الله عليه وآله) به مسلمانان داده بود، به ياد
آنها مي آورد و آن اين بود كه هنگام نبرد با مشركان از ضربه هاي غير كاري بپرهيزيد و نيروي خود را در آن صرف نكنيد، بلكه ضربه هاي كاري بر پيكر دشمن
فرود آريد «ضربه بر بالاتر از گردن، بر مغزها و سرهاي آنها فرود آريد ; " ...فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ..." و دست و پاي آنها را از كار بيندازيد، " ...وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنان..." .

«بنان جمع «بنانه به معني سر انگشت دست يا پا و يا خود انگشتان است و در آيه مورد بحث مي تواند كنايه از دست و پا باشد و يا به معني اصلي اش كه انگشتان است; زيرا



474


قطع شدن انگشتان و از كار افتادن آنها اگر در دست باشد قدرت حمل سلاح را و اگر در پا باشد، قدرت حركت را از انسان مي گيرد.

اين احتمال نيز وجود دارد كه اگر دشمن مهاجم پياده باشد، هدف را سر او و اگر سواره باشد دست و پاي او قرار دهيد. همان طور كه در سابق هم اشاره كرديم، بعضي اين جمله را خطاب به
فرشتگان مي دانند ولي قراين نشان مي دهد كه مخاطب در اين جمله مسلمانان هستند و اگر هم مخاطب فرشتگان باشند، ممكن است هدف از ضربه زدن بر مغزها و دست و پا ايجاد رعب و وحشت در آنها باشد، آنچنان كه دست و پايشان در كار بلغزد و سرها به زير آيد.

(البته اين تفسير بر خلاف ظاهر عبارت است و بايد به كمك قرايني كه سابقاً در باره جنگ نكردن ملايكه گفتيم اثبات شود) بعد از همه گفتگوها براي اينكه كسي اين فرمان هاي شديد و دستورات قاطع و كوبنده را بر خلاف آيين جوانمردي و رحم و انصاف تصور نكند، مي فرمايد: اينها استحقاق چنين چيزي را دارند; زيرا آنها از در عداوت و دشمني و عصيان و گردنكشي در برابر خداوند و پيامبرش در آمدند; " ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللهَ وَ رَسُولَهُ..." . «شَاقُّو از ماده «شقاق در اصل به معني شكاف و جدايي است و از آنجا كه شخص مخالف و دشمن و عصيانگر،
صف خود را جدا مي كند به عمل او شقاق گفته مي شود «و هر كس از در مخالفت و دشمني با خداوند و پيامبرش در آيد، گرفتار مجازات دردناك در دنيا و آخرت خواهد شد; زيرا خداوند (همانگونه كه رحمتش وسيع و بي انتها است) مجازاتش شديد و دردناك است ; " ...وَ مَنْ يُشاقِقِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقابِ"  سپس براي تأكيد اين موضوع مي گويد: «اين مجازات دنيا را بچشيد ـ مجازات ضربه هاي سخت در ميدان جنگ و كشته شدن و اسارت و شكست و ناكامي ـ و در انتظار مجازات سراي ديگر باشيد; زيرا عذاب آتش در انتظار كافران است ; " ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكافِرِينَ عَذابَ النّارِ" .(1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير نمونه، ج7، ص109



475


فرار از جهاد ممنوع!

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ(15)

وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِتال أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلي فِئَة فَقَدْ باءَ بِغَضَب مِنَ اللهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ(16)

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللهَ رَمي وَ لِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(17)

ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرِينَ(18)(1)

15 ـ اي كساني كه ايمان آورده ايد، هنگامي كه با انبوه كافران در ميدان نبرد روبرو شويد، به آنها پشت نكنيد.

16 ـ و هر كس در آن هنگام به آنها پشت كند ـ مگر در صورتي كه هدفش كناره گيري از ميدان براي حمله مجدد و يا به قصد پيوستن به گروهي (از مجاهدان) بوده باشد ـ (چنين كسي) گرفتار غضب پروردگار خواهد شد و ماواي او جهنم و چه بد جايگاهي است.

17 ـ اين شما نبوديد كه آنها را كشتيد، بلكه خداوند آنها را كشت و اين تو نبودي (اي پيامبر كه خاك و ريگ به صورت آنها) پاشيدي، بلكه خداوند پاشيد و خداوند مي خواست مؤمنان را به اين وسيله به خوبي بيازمايد، خداوند شنوا و دانا است.

18 ـ سرنوشت مؤمنان و كافران همان بود كه ديديد و خداوند نقشه هاي كافران را سست مي كند.

همانگونه كه در تفسير آيات گذشته اشاره شد، بازگو كردن داستان جنگ بدر و نعمت هاي گوناگون خداوند بر مسلمانان نخستين در اين جريان، به خاطر آن است كه از گذشته براي آينده درس بياموزند. لذا در آيات مورد بحث روي سخن را متوجّه مؤمنان كرده و يك دستور كلي جنگي را به آنان توصيه و تأكيد مي كند و مي گويد: «اي كساني كه
ايمان آورده ايد، هنگامي كه با كافران در ميدان جهاد روبرو شديد، به آنها پشت نكنيد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انفال


| شناسه مطلب: 76662