بخش 4
حجر اسماعیل (علیه السلام) صفا و مروه صحرای عرفات مشعرالحرام مــــنی جمرات سایر امکنه 3 ـ مناسـک و اعــمال حــجّ درآمـــــد ویژگیهای اصلی مناسک اِحـــرام محرّمات
|
|
حجر اسماعيل (عليه السلام)
حجر اسماعيل، فضاي روبروي ديوار شمالغربي خانه (بين ركنهاي شامي و مغربي و) زير ناودان رحمت است، كه توسّط ديوار قوسي شكلي (با عرض 52/1 متر در بالا و 44/1 متر در پايين و ارتفاع 3/1متر) محصور شده است. قريب 3 متر از حجر اسماعيل در زمان ابراهيم (عليه السلام) جزء كعبه بوده است.
گاهي اين سخن مطرح ميشود كه نبايد به زيارت قبور رفت، يا نبايد در كنار قبور (به عنوان مكانهاي مقدّس) نماز گزارد. مگر نه آن كه قبور اسماعيل (عليه السلام) و هاجر (عليها السلام) (عليها السلام) در حجر اسماعيل است، و مسلمين متّفقالقول، آن را به همراه كعبه داخل طواف قرار ميدهند.(1) و مگر نه اين كه، مطابق نصّ قرآن كريم، در مقابل پيشنهاد عدّهاي كه ميخواستند بر مزار اصحاب كهف نشانهاي چون نشانههاي امروزي مثل "قبر سرباز گمنام" بسازند، عدّهاي (كه قرآن كريم نيز سخن آنان را نفي نميكند) گفتند مسجدي بسازيم: "فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبـُّهُمْ اَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذينَ غَلَبُوا عَلي اَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً"؛ "بعضي ميگفتند: روي جايگاه آنان ساختماني كنيد، كه معرّف آنها [اصحاب كهف] باشد، پس از آن، آنان كه در امر و عقيده غالب شدند گفتند: ما بر روي جايگاه آنان مسجدي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . و مطابق كلام الهي كه ميفرمايد: {مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإذْنِهِ}؛ "كه را اين جرأت است كه در پيشگاه او به شفاعت برخيزد مگر به فرمان [و اجازة] او." (بقره:255)، اين كلام بيانگر آن است كه عدّهاي را "اذن شفاعت" است، و سرسلسلة آناني كه "اذن شفاعت" خواهند داشت، پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و ائمّة معصومين (عليهم السلام) هستند.
|
|
(سجدهگاهي) ميسازيم."(1) و در اينجا، قبر اسماعيل (عليه السلام) و هاجر (عليها السلام) و قبور كثيري از پيامبران (عليه السلام) داخل مسجد و داخل طواف و محلّ عبادت ميليونها انسان موحّدي، كه به زيارت كعبه و انجام مناسك حجّ ميشتابند، قرار دارند.
به راستي اسماعيل (عليه السلام) اين مقام را كه در كنار خانة خدا داخل طواف ميلياردها انسان در طول تاريخ قرار گيرد، از كجا به دست آورد؟ يكي از اصليترين علل كسب اين مقام، قبول و پذيرش فرمان الهي به جان و دل است. اسماعيل، (عليه السلام) نه تنها در برابر دستور الهي ترديد و شكّ و اعتراض نكرد، كه حتّي پدري چون ابراهيم (عليه السلام) را نيز به اجراي دستور الهي ترغيب كرد.(2)
صفا و مروه
صفا و مروه دو كوهاند، به فاصلة تقريبي چهارصد متر3 كه هر دو از شعائر الهياند.(4) در معناي شعائر نيز آمده است: "شعائر جمع "شعيره" به معناي نشانه است [و] از اين رو احكام الهي و آنچه عظمت او را نشان دهد شعائر الهي گويند."(5) آياتي از كلام الهي به "شعائر الهي" اشاره ميكنند كه هر سه مورد آن صراحتاً موضوعات مرتبط با حجّ را، به عنوان نشانههاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كهف: 21.
2 . صافّات: 102.
3 . ابنبطوطه، اين فاصله را 493 گام ميداند.
4 . بقره: 159
5 . آيتالله جواديآملي، صهباي حجّ، ص56.
|
|
الهي متذكّر ميشوند. آية 159 سورة بقره از "صفا" و "مروه" به عنوان شعائرالله ياد ميكند. در آية دوّم سورة مائده نيز شعائر (كلّيّة مناسك و موضعات مربوط به حجّ، حتّي "هَدي" و "قَلائِد": قربانيهاي حاجيان اعم از آن كه علامت قرباني به گردن آنها باشد يا نباشد) به خداوند نسبت داده شده است. در آية 32 سورة حجّ نيز، پس از آن كه در آيات قبل به موضوعات مربوط به حجّ اشاره ميشود، به طور عام آنها را شعائرالله ناميده و ميفرمايد: {ذلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَاِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ}؛ "اين است سخن حقّ و هر كس شعائر دين خدا را بزرگ و محترم دارد، خوشا بر او كه، اين صفت دلهاي با تقواست."(1)
بدين ترتيب همة اجزاء، اعمال، مكانها و زمانهاي مرتبط با حجّ، جملگي "نشانه"هاي الهي هستند كه تعظيم و تكريم و احترام آنها واجب بوده و بياحترامي و هتك حرمت آنها و تجاوز به حدودشان مجاز نميباشد.
گفتيم كه بنا بر اخبار و روايات، صفا و مروه، نماد آدم و حوّا هستند كه به هنگام هبوط، آدم (عليه السلام) بر صفا فرود آمد و حوّا بر مروه. و زندگي بين اين دو و با حضور اين دو در جريان است، و بدون حضور و وجود هر كدام از اين دو، حيات ابتر ميماند و نسل بشريّت منقرض ميشود. تمركز بر يكي و غفلت از ديگري، زندگي را از جريان طبيعي خود خارج ميكند. و انطباق اين دو بر يكديگر، و همسان و يكي پنداشتن آنها نيز ممكن نيست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . حجّ: 32.
|
|
صحراي عرفات
عرفات، بيابان وسيعي است در شمال مكّة مكرّمه و به فاصلة 21 كيلومتري آن و خارج از محدودة حرم، كه حاجيان بايد از ظهر روز نهم ذيالحجّه تا غروب آفتاب همان روز در آن وقوف كنند، يعني در آن حضور داشته باشند. وجة تسمية آن به "عرفات" را، به دليل ملاقات آدم (عليه السلام) و حوّا (عليها السلام) در آن، به جهت اعتراف آنان به گناهان خويش، به دليل امر جبرئيل (عليه السلام) به آدم (عليه السلام) براي اعتراف به گناهان خود (به هنگام آموزش مناسك حجّ) و به دليل حصول اطمينان ابراهيم (عليه السلام) و معرفت يافتن او براي قرباني كردن فرزندش در اين مكان، ميدانند.(1)
عُرف كه "اعراف" جمع آن است، به معناي سرزمين بلند است، كه با عنايت به اشرافي كه از، "در بلندي قرار گرفتن" تحصيل ميشود، آگاهي و عرفان و معرفت نيز معنا ميشود و جالب است كه "عرفات" كوه و سرزميني مرتفع نيست، بلكه دشتي يا درّهاي است كه نسبت به اطراف خود بلندتر نيست. حتّي رفتن بر فراز "جبلالرّحمه" (كه بلندترين نقطة اين صحراست)، كراهت دارد. پس ميتوان گفت كه "عرفات"، اشرافي معنوي بر ساير سرزمينها دارد، كه همين معنويّت سبب جايگاه و مقام و تبعات معنوي آن ميشود.
مسجدي وسيع در مرز مشترك بين اين سرزمين و مشعرالحرام قرار دارد به نام مسجد نَمِرَه. نيمي از اين مسجد در صحراي عرفات و نيم ديگر آن در حرم (و خارج از عرفات) قرار دارد، و به اين ترتيب، تنها نيمي از آن، كه خارج از حرم است، براي وقوف در عرفات مورد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ر.ك: آيتالله جواديآملي، صهباي حجّ.
|
|
استفاده قرار ميگيرد، و نيمة ديگر به هنگام وقوف در مشعر، محلّ عبادت حاجيان است. عرفات، چنانچه در مباحث فصل بعد خواهد آمد، فضاي تصفيه براي آماده شدن و اهليّت و صلاحيّت يافتن جهت ورود به حرم و به مثابه دروازة حرم است.
مشعرالحرام
مشعرالحرام منطقهاي است بين "عرفات" و "مني" كه مقصد حاجيانِ حاضر در "عرفات" پس از غروب روز "عرفه" است. اين منطقه، محلّ وقوف حاجيان در شب عيد قربان تا طلوع آفتاب روز دهم است. "مشعر" را "مزدلفه" و همچنين "جمع" نيز ميگويند.(1) مشعرالحرام، ورودي حرم است، كه پس از ورود به آن، ذكر خدا در آن توصيه شده است: {فَاِذا اَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وِ اذْكُرُوهُ كَما هَديكُمْ وَ اِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالّينَ}؛ "پس آنگاه كه از عرفات كوچ كرديد در مشعرالحرام ذكر خدا كنيد و به ياد خدا باشيد كه خدا شما را پس از آن كه به ضلالت كفر بوديد، به راه هدايت آورد."(2)
مــــني
صحراي مني، بياباني است در محدودة حرم (به طول تقريبي 3600 متر) كه بين مشعر و مكّة مكرّمه قرار گرفته است، و حدّ آن از وادي محسّر (حدّ مشعرالحرام) تا جمرة عقبه است. علّت نامگذاري آن به "مني" موضوع "تمنّا" از حضرت احديّت بوده است. براي نمونه، گفتهاند كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ر.ك: آيتالله جواديآملي، صهباي حجّ.
2 . بقره: 198.
|
|
مطابق فرمايش معصوم (عليه السلام) در اين سرزمين جبرئيل (عليه السلام) به ابراهيم (عليه السلام) گفت كه از خداوند چيزي بخواه. روايت ديگري، ميگويد كه جبرئيل (عليه السلام) به آدم (عليه السلام) گفت: تمنّي كن و از خدا چيزي بخواه و او تمنّاي بهشت كرد (ر.ك: آيتالله جواديآملي، صهباي حجّ). در سرزمين مني، جايگاههاي مهمي چون قربانگاه، جمرات سهگانه و مسجد خيف قرار دارند.
مِني نه تنها خود وصول به تمنيّات و آرزوهاست كه بايد چنين نيز احساس شود، كه اين وادي محلّ خواستن و تمنّاي از حضرت احديّت و استجابت اوست. پس از معرفت يافتن در عرفات، و رسيدن به مرتبه شعور در مشعرالحرام، اينك مكان تمنّا، كه قاعدتاً حاجي بايد فهميده باشد كه از "او" چه چيزي را تمنّا كند. پس از "دو" وقوف، كه زمينة انديشيدن و آگاه شدن است، اينك مني، مكانِ عمل است: رمي جمرات، قرباني و حلق.
جمرات
جمرات، سه نقطهاند در صحراي مني، كه به "جمرة اولي"، "جمرة وسطي" و "جمرة عقبه" معروفاند. اين نقاط در گذشته هر كدام به صورت ستوني بودند كه حاجيان به هر كدام هفت سنگريزه پرتاب ميكردند. اخيراً ستونها تطويل و به صورت ديوارهايي درآمدهاند، تا حاجيان در اثر ازدحام مشكل نداشته باشند. كاش روزي بيايد كه جملگي بندگان خدا در عدم تبعيّت از شيطان و راندن او از حريم انساني خويش چنين بر يكديگر پيشي گيرند. اينها نقاطي هستند كه شيطان بر ابراهيم (عليه السلام) ظاهر شده و سعي در منصرف كردن او از قرباني كردن
|
|
اسماعيل (عليه السلام) داشت، و ابراهيم (عليه السلام) با سنگريزههايي او را ميراند و به وسوسههاي او بيتوجّه بود.
ساير امكنه
اگر چه مكانها و مواضعي كه به عنوان جايگاههاي انجام مناسك حجّ معروفاند، به اجمال معرّفي شدند، امّا در كنار آنها مكانها و مواضعي نيز وجود دارند كه هر يك، يادآور دورهاي از تاريخ، يادآور بزرگواراني از تاريخ اسلام، و يادآور اتّفاقاتي خوش يا ناخوش هستند. ضمن ارجاع مطالعة فهرست و ويژگيهاي جامع اين مكانها در منابع مربوطه، در اين اجمال به معرّفي اجمالي آنها بسنده ميگردد.
زمزم: چاهي است مبارك در مجاورت كعبه1 كه تا سال 1383 با پلّههايي كه در صحن مسجدالحرام بود، زايران به كنار تأسيسات كنار چاه ميرفتند و از آب آن استفاده ميكردند. امروزه آن قسمت مسدود شده و استفاده از آب زمزم از آبخوريهاي منصوب در جايجاي مسجدالحرام ممكن است. اين چاه كه زير پاهاي كوچك اسماعيل (عليه السلام) از زمين جوشيد، نه تنها اسماعيل (عليه السلام) و هاجر (عليها السلام) را از تشنگي رهانيد، كه باعث پيدايش شهر مكّه شد همواره منبع تأمين آب زايران بوده است. اين چاه پيش از ظهور اسلام خشكيده بود و توسّط حضرت عبدالمطلّب (عليه السلام) ، احيا شد و از آن زمان، همچنان از زمين ميجوشد.
غار حرا: غار حراء واقع در كوه حرا و در يك فرسخي شمال مكّه و در محلّي مشرف به مني)، محلّ نيايش پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) در سالهاي پيش از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . روبروي حجرالاسود و به فاصلة بيست و چهار گام از آن (سفرنامة ابنبطوطه).
|
|
بعثت است. اينك، وقتي كه با ماشينهاي كولردار براي زيارت دوره به پاي كوه ميروي، هنگامي كه بر زمين تفزده گام مينهي و آفتاب سوزان پوستت را (حتّي از روي لباس) ميآزارد، وقتي كه با چشم دل، ساختمانها و محلات بين مسجدالحرام تا پاي كوه را حذف ميكني و به بيش از هزار و چهارصد سال قبل ميروي و زني بزرگوار و كودكي خردسال را ميبيني كه براي عزيز خلقت، براي محمّد امينص، غذا ميآورند، درمييابي كه اينان چه حقّ بزرگي به گردن بشريّت دارند. چه بزرگواراني، در چه شرايط طاقتفرسايي، به خدمت بندة خاصّ خداص همّت گماشتند، تا تو به اسلام، به هدايت، به نور، به رستگاري برسي، با يادآوري اين حقيقت خجل ميشوي و خويش را وامدار مييابي.
قبرستان ابوطالب (عليه السلام) : در مكّة مكرّمه و در پناه كوهي سترگ قبرستان غريبي با نام ابوطالب (عليه السلام) وجود دارد كه مدفن حضرت خديجه (عليها السلام) ، حضرت عبدالمطّلب (عليه السلام) ، حضرت ابوطالب (عليه السلام) ، حضرت قاسم (عليه السلام) پسر رسول خداص و بسياري از مسلمانان است كه اهل مكّه آن را بيشتر به نام "قبرستان معلاة" ميشناسند.
غار ثور: غار ثور نيز همان آيتي است كه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) را، به هنگام هجرت به مدينه با آياتي ديگر (تار عنكبوت و كبوتري خوابيده بر تخمهايش) از شرّ تعقيبكنندگان مشركش نجات داد.
مَوْلِد پيامبر (صلّي الله عليه وآله) : مَوْلِد پيامبر (صلّي الله عليه وآله) مكاني در مكّة مكرّمه و نزديك صفا و مروه است كه اكنون كتابخانهاي بر آن بنا كردهاند.
مسجد خيف: مسجد خيف، مسجدي در مني است كه گويند هفتصد پيامبر در آن نماز گزاردهاند، و تنها در ايّام حجّ به روي حجّاج باز است و عبادت در آن توصيه شده است.
|
|
مسجد نَمِرَه: مسجدي است كه نيمي از آن در عرفات (خارج حرم) و نيم ديگر آن خارج عرفات و در داخل حرم قرار دارد و به اين ترتيب به هنگام وقوف حاجيان در عرفات، تنها نيمة خارج از حرم آن براي وقوف مورد استفاده قرار ميگيرد.
كوه ابوقبيس: كه بر كوه صفا مشرف است و اينك مهمانسراهاي پادشاه بر آن ساخته شدهاند، و مدفن چند پيامبر (عليه السلام) است. معجزة شقّالقمر در كنار اين كوه رخ داده است.
شعب ابوطالب (عليه السلام) : پس از آن كه مشركين با امضاي عهدنامهاي هرگونه رابطه و معامله با مسلمانان را ممنوع كرده و آنان را در محاصرة شديد اقتصادي قرار دادند، اين درّه، مكان زندگي و محاصرة مسلمانان براي مدّت سه سال بود. تا اين كه حضرت جبرئيل (عليه السلام) به پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) خبر داد كه موريانه آن عهدنامه را (كه آن را در كعبه آويخته بودند) خورده و نابود كرده است. و وقتي مشركين از طريق حضرت ابوطالب (عليه السلام) از اين امر آگاه شدند و صدق گفتار او را ديدند، محاصره منتفي شد.
مساجد: يكياز ويژگيهايقابلتوجّهدرعملمسلمانان، احداث مسجد درمكانهايياستكهبهاتّفاقيمهم يا شخصِ بزرگي منسوب بودهاند. برخي از اين مساجد در مكّة مكرّمه عبارتند از: مسجد جنّ (محلّ نزول سورة جنّ)، مسجد الرّايه (محل برافراشتن پرچم پيروزي بعد از فتح مكّه) و .....
"سزاوار نيست كسي بنايي بلندتر از كعبه بسازد"
(امام محمّد باقر (عليه السلام) )(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آيتالله جواديآملي، صهباي حج، ص224، به نقل از وسائلالشّيعه
|
|
مناسـك و اعــمال حــجّ
خداوند حجّ خانة خود را بر شما واجب گردانيد و خانة خود را قبلهگاه مردم ساخت. مردم با شوق تمام، آنسان كه ستوران به آبشخور روي نهند و كبوتران به آشيانه پناه برند، بدان درآيند. خداي سبحان حجّ را مقرّر فرمود تا مردم برابرِ عظمتِ او فروتني نشان دهند و به عزّت و جبروت او اعتراف كنند.(1)
درآمـــــد
يكي از اصليترين نمودها و عوامل هويّتيِ تمامي اديان (و حتّي مكاتب غيرديني) آيينهايي است كه اديان و مكاتب، به دلايل و اهداف گوناگون براي پيروان خود معرّفي ميكنند. در اين مبحث بدون توجّه به آيينهاي مكاتب غيرديني و همچنين بدون بررسي اهدافي كه برپايي آيينها را ايجاد و توصيه ميكنند، تنها به نقش و برخي ويژگيهاي آيينها اشاره ميشود. آيينها يا مناسك، يكي از اصليترين عوامل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . امام علي(، نهجالبلاغه، خ1، ص41
|
|
هويّتبخش اديان و پيروان اديان هستند كه عموماً جنبة جمعي و گروهي دارند و به مناسبتهاي گوناگون و در زمانها و مكانهاي خاص اجرا ميشوند. اين موضوع مورد عنايت قرآن كريم قرار گرفته و در آن، به اين كه "هر قومي مناسكي دارد" اشاره شده است.(1) به اين ترتيب ميتوان حج را به عنوان مهمترين مراسم آييني اسلام و به مثابه يكي از اصليترين نمادهاي اسلام معرّفي كرد. ويژگيهاي اصلي آيينهاي ديني و مناسك مذهبي، در زمينههاي زير قابل طرح هستند.
ويژگيهاي اصلي مناسك
براي مناسك و به ويژه براي مناسك ديني، و نيز در مورد معبد اديان، ويژگيهايي را ميتوان برشمرد كه عموماً از نظر لفظ با يكديگر مشترك و همسان هستند، ولي در معنا و ظهور تفاوتهايي بنيادين با يكديگر دارند.(2)
وجه عبادي: آية شريفة {وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِنـْسَ اِلاّ لِيَعْبُدُونِ}(3) در حقيقت (علاوه بر بيان وظيفة انس و جنّ) ريشة كلام امامالموحّدين (عليه السلام) است كه با تقسيم كردن انسانها به سه گروه، عبادتي را عبادت ميداند كه نه به اميد بهشت و نه از ترس دوزخ، بلكه از روي اخلاص و باور به شايستگي خداوند براي عبادت و براي سپاس از همة نعمتهايش باشد. بنابراين، نميتوان عبادتِ موصوف در آية كريمة
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . حجّ: 67.
2 . ر.ك: نقيزاده، مباني هنر ديني در فرهنگ اسلامي: تجلّيات عيني و كالبدي.
3 . و جنّ و انس را نيافريدم مگر براي اين كه مرا پرستش كنند (ذاريات:56).
|
|
مذكور را به عبادات اصطلاحي و شكل ظاهريِ يك سري اعمال فيزيكي منحصر و محدود كرد. بلكه عبادت به معناي شناخت حضرت احديّت و شناخت رابطة صحيح انسان با خداوند تبارك و تعالي و عمل و رفتار و سخن در جهت قرب و نزديكي به اوست، و عبادت او به آن دليل كه: تنها "او" شايستة عبادت است: {اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمين}.(1) بدين ترتيب عبادت از محدودة يك سري اعمال و حركات فيزيكي خشك و صرف خارج ميشود، و به عنوان عامل ارتباط انسان با خالق خود ايفاي نقش ميكند.
يكي از بارزترين نتايج مترتّب بر عبوديّت خداوند تبارك و تعالي در فرهنگ اسلامي آن است كه اين عبوديّت سبب ميشود تا انسان به مقام بندگي برسد و در جايگاهي رفيع قرار گيرد. اين جايگاه، مقامي است كه با وصول و رسيدن به آن، شيطان امكان سلطه و سيطره بر انسان را از دست ميدهد، و اين وعدة حقّ خداوند است كه آياتي از كلام الهي به آن تصريح دارند. از جمله: {إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَكَفي بِرَبِّكَ وَكيلاً}؛ "همانا تو را بر بندگان (خاصّ) من تسلّط نيست و تنها محافظت و نگهباني خدا (آنها را) كافي است".(2) {واِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلا مَنِ اتَّبَعَكَ مِن الْغاوينَ}؛ "و هرگز تو را بر بندگان (با خلوص) من تسلّط و غلبه نخواهد بود، ليكن اقتدار و سلطة تو بر مردمِ نادانِ گمراهي است كه پيرو تو شوند."(3) اين آيات كريمه از كلام الهي، به عدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ستايش خداي را كه پروردگار جهانيان است (آفرينندة جانهاست) (حمد:2).
2 . اسراء: 65
3 . حجر: 42
|
|
توان شيطان به سيطره و سلطه بر برخي انسانها تأكيد دارند كه بارزترين ويژگي اين انسانها، رسيدن به مقام بندگي و عبوديّت خداوند است. در حقيقت، مقام بندگي خداوند، جايگاه و مقامي است كه ساكن خويش را از سلطة شيطان مصون ميدارد و به اين ترتيب، شيطان را بر بندگان مخلص خداوند سلطهاي نيست، كه حتّي خود شيطان نيز به اين عجز خويش اعتراف ميكند: {قالَ رَبِّ بِما اَغْوَيْتَني لاُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الاَرضِ وَلاُغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعينَ إِلا عِبادِكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين}؛ "شيطان گفت خدايا چنان كه مرا گمراه كردي من نيز در زمين (همه چيز را) در نظر فرزندان آدم جلوه (زينت) ميدهم و همة آنها را گمراه خواهم كرد به جز بندگان پاك و خالص تو."(1)
و به اين ترتيب، مناسك حجّ يكي از مهمترين اعمالي است كه در وصول انسان به مقام عبوديّت حضرت احديّت نقشي شايان توجّه ايفا ميكند. علاوه بر جامعيّت حجّ (كه ذكر اجمالي آن گذشت) تمامي مراحل و اعمال اين آيين الهي مقوّم و مؤيّد عبوديّت انسان هستند.
هويّتبخشي: موضوع "هويّت" و "طلب هويّت" و "احراز هويّت" يكي از اصليترين موضوعات و ويژگيهايي است كه فرزندان آدمع، به انحاء مختلف به مراتب و درجات آن (اعم از هويّت فردي، جمعي، ملّي، شخصي، طبيعي، اكتسابي، علمي و ساير مراتب هويّت) توجّه و تمايل نشان داده و در جستجوي آن هستند.(2) مناسك حج، با همة اجزا، عناصر، ويژگيها و معاني خويش، هويّت منحصر به فردي را به مسلمانان و به امّت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . حجر:40ـ39
2 . ر.ك: نقيزاده، ادراك زيبايي و هويّت شهر در پرتو تفكّر اسلامي.
|
|
اسلامي ميبخشند كه نميتوان براي آن همانندي يافت. علاوه بر هويّتبخشي به امّت اسلام، مناسك حجّ و اجزاي آن نيز، خود واجد هويّت يگانه و منحصر به فردي هستند كه نمونهاي براي آنها متصوّر نيست. اين مناسك هويّت واحدي را براي امّت اسلام و هويّت يگانهاي را براي تكتك مسلمانان در مقابل جهانيان و حتّي در مقايسه با يكديگر و در تبيين رابطهشان با خالق هستي تعريف ميكند. علاوه بر آن، حجّگزاردن، هويّت حاجي را نسبت به تاريخ نيز تعريف كرده و موقعيّت او را در هستي (زمان و مكان) تعيين ميكند.
آزمايش انسانها: آزمايش انسانها يكي از اصليترين عواملي است كه خداوند تبارك و تعالي براي ارتقاي كيفيّت و معنويّت حيات، براي تذكّردهي، براي تنبيه، براي اتمام حجّت، براي ارتقاي مقام و جايگاه انسان، براي ارتقاي رابطة بنده با خداوند و براي وصول به بسياري آرمانهاي عالي و والاي انسانها مقرّر داشته است،(1) و البته آزمايشها نيز به تناسب ظرفيّت انسانهاست.
هر كه در اين بزم، مقرّبتر است *** جـام بلا بيشـترش ميدهنــد
مناسك حجّ نيز هر كدام نوعي آزمايشاند، و معاني نمادين و معنوي و روحاني متعالي و والايي دارند. مناسك حجّ يك دوره مرور تاريخ بشريّت است. مناسك، تذكّر و يادآوري حدّ اعلاي راههاي زندگي الهياند. مناسك حجّ، اگر چه به عنوان عبادت، "تعبّدي" هستند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . {أحَسِبَ النّاسُ اَنْ يُتْرَكُوا اَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ}؛ "آيا مردم چنين پنداشتند كه به صِرف اين كه گفتند ما به خدا ايمان آوردهايم رهاشان كنند و بر اين دعوي هيچ امتحانشان نكنند." (عنكبوت:2).
|
|
بايد اجرا شوند، امّا در عين حال، جملگي داراي معاني نمادين و آشكاري هستند كه در احاديث و گفتار اوليا و صلحا به آنها اشاره شده است و در عمل نيز قابل دريافت هستند. در واقع، حجّ نيز همچون همة موضوعات مرتبط با اسلام ابعاد و زواياي گوناگون دارد كه در اين مجال به برخي از آنها، كه بسيار واضح و روشن و توسّط همگان قابل درك هستند، اشاره ميشود. نكتة ديگر، مكان برپايي مناسك حجّ است كه از نظر اقليمي و محيطي، در يكي از سختترين نقاط عالم قرار دارد، و همين شرايط نيز خود وسيلة آزمايشاند. همچنان كه اين سرزمين، يكي از عرصههاي آزمايش ابراهيم (عليه السلام) و خانوادهاش نيز بود، هر چند مقايسة اين دو آزمايش، قياس معالفارق است.
همراهيِ معنا و عمل: احرام، طواف، سعي، تقصير، وقوف، رمي جمرات، بيتوته، حلق و قرباني (جز نماز طوافها) جملگي عبادتهايي عملي و پويا هستند، و حتّي برخي از آنها همچون وقوف و بيتوته، فقط بودن و ماندن و در خود فرورفتن و انديشيدن هستند. جز ذكر واجب "لبّيك" كه براي كلّيت حجّ و در ابتداي مناسك ذكر ميشود، براي هيچكدام ذكري واجب (الا نيّت كه آن هم به قلب است) وجود ندارد. در عين حال، ادعيه و مناجاتهايي با مضامين بسيار والا از معصومين (عليهم السلام) رسيده است كه همة آنها درس خداشناسي و تبيين رابطة خداوند با هستي و از جمله با انسان هستند. اين ادعيه، در حقيقت انديشيدن و تفكّر در طول مناسك است. در عين حال، همة اين اعمال، معاني معنوياي دارند كه بيتوجّهي به آنها، حجّ را به صورت "رفع تكليف" ظاهر ميكند كه ممكن است ثمري معنوي براي انسان نداشته باشد. اوج اين معاني را در
|
|
حديث معروف امام سجّاد (عليه السلام) به شبلي ميتوان مشاهده كرد.(1)
ويژگي بارز حجّ آن است كه به مانند ديگر احكام و عبادات اسلامي، همة مناسك و مراسم و اجزاء آن به توحيد اشاره دارند و درس يكتاپرستي ميدهند. در متن جامعه و در ميان مردم، توحيد فقط اثبات و تذكّر به وجود خداوند و يگانگي او نيست، كه او از رگ گردن به انسان نزديكتر است.(2) بلكه توحيد يك جهانبيني است، در مقابل همة جهانبينيهاي شركآلود. توحيد فضايي است براي انديشيدن، شناختن، عمل كردن و زندگي كردن. توحيد تبيينكنندة رابطة انسان با اجزاء هستي و بيانگر موقعيّت انسان در عالم، و در يك كلام مبنا و معيار هويّت الهي و انساني انسان است.
رمزگرايي: بديهي است كه همة انسانها در بسياري از مقولات زندگي خويش به نوعي از نشانهها و نمادها استفاده ميكنند. اين گرايش به حدّي است كه گروهي، انسان را حيوان "نمادگرا" يا "سمبلساز" ناميدهاند. نمادها، نشانهها و رمزها، معمولاً براي ايجاز، ابداع، هويّتبخشي، و از همه بالاتر و مهمتر براي بيان و توضيح موضوعات و مفاهيم معنوي و روحاني مورد استفاده و استناد قرار ميگيرند. نشانهها و بهرهگيري از آنها براي موضوعات و به ويژه شناختهاي حاصل از تماس با نشانهها، در تفكّر اسلامي، آيهشناسي ناميده ميشود، كه به جهت معنويّت حاكم بر تعاليم اسلامي از جايگاه ويژهاي برخوردار است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ر.ك: آيتالله جواديآملي، صهباي حجّ، صص347-343 و قاضي عسكر، حجّ در انديشة اسلامي، صص78ـ74
2 . {نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ}؛ "و از رگ گردن به او نزديكتريم." (ق:16).
|
|
مناسك حجّ، عناصر حجّ و در رأس آنها كعبة معظّمه، مقام ابراهيم، حجرالاسود، صفا، مروه و ساير عناصر و حتّي "زمان" آن، آيات الهي هستند. علاوه بر آن، هر يك از اعمال نيز داراي مفاهيم معنوي ميباشند. در كنار همة اينها، انجام مناسك و تماس با عناصر و به ويژه تماس با كعبة معظّمه، موضوعات و مفاهيمي را به انسان القا ميكنند كه جملگي داراي ابعادي معنوي و روحاني هستند، كه بدون استفاده از نشانهها، نمادها و آيات، امكان درك و فهم آنها وجود ندارد. اصولاً براي بيان روحانيّات و مجرّدات، راهي جز استفاده از مادّه و عالم حسّ، به عنوان نشانه و نماد وجود ندارد.
اِحـــرام
محرم شدن، يعني در مكاني خاصّ و لحظهاي ويژه، به لباس و هيئت و وضعيّت و حالتي درآمدن كه تا اتمام مناسك حجّ (يا لااقل تا اتمام مناسكِ مرحلهاي خاص)، برگشتناپذير است، و با ورود در آن، همچنان كه اعمالي بر انسان واجب ميشود، انجام اعمالي نيز بر شخص محرم حرام ميشود، و تنها در پايان مناسك است، كه محرّمات از انسان برداشته ميشوند، و او به زندگي عادي برميگردد. امّا بايد مراقب بود، تا اين زندگي عادّي (پس از حجّ) همانند زندگي عادّيِ قبل از آن نباشد. مُحرم شدن را اجزاء و مراحلي است كه عبارتند از:
پوشيدن لباس احرام: دستور است كه براي محرم شدن، لباس از تن به در كن. يعني: برهنه شوم؟! نه، لباس تشخّص و فرديّت، تفاخر و هويّت مادّيگرايانة فردي، نشانة ثروت و ملّيّت و قوميّت و قبيله را از تن به در
|
|
كن. امّا، برهنه نه. عرياني زشت است، كه پدر و مادرت (آدم و حوّا) نيز از آن شرم داشتند. لباس به تن كن؛ لباسي چون همة مسلمانان، لباس مرگ؟ نه، لباس حيات جاودان، سپيد، كه كوچكترين كدورت بر آن معلوم باشد و رسواگر. بينديش كه روح تو نيز، نزد فرشتگان الهي همچون لباسِ سپيد است و هر گناه لكّهاي سياه بر آن، اگر آدميان روح تو را و لكّههاي احتمالي آن را نميبينند، فرشتگان خدا ميبينند. و حتّي اگر فرشتگان نبينند، خداي تو ميبيند. "الْكِرامَ الْكاتِبينَ الَّذينَ وَكَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مايَكُونُ مِنّي وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَيَّ مَعَ جَوارِحي وَ كُنْتَ اَنْتَ الرَّقيبَ عَلَيَّ مِنْ وَرائِهِمْ وَ الشّاهِدَ لِما خَفِيَ عَنْهُمْ"؛ "نويسندگان گرامي كه گماشتي به ثبت آنچه از من به وجود آيد و آنان را گواه نمودي بر من با اعضاي تنم و تو خودت هم ديدهبان مني فراتر از آن و گواه آنچه نهان است از ايشان."(1)
اين لباس جسم كه در نظر آدميان پيداست، نمادي از روح توست كه نزد كرّوبيان آشكار است. پس متذكّر باش. لباس احرام، نه تنها لباس ملاقات و ميعاد و مرگ، كه بسيار شبيه لباس آدم است، برگهايي كه به سرعت انتخاب شدند، براي پوشاندن برهنگي انسان. دو تكّه پارچة ندوخته، بي هيچ علامت و نشانهاي. در اينجا، و با پوشيدن لباس احرام و محرم شدن، تو كسي نيستي، كه اگر بخواهي كسي باشي و از "من" دم زني، فرعون خواهي بود. بايد يكي از هزاران، نه، خودِ هزاران باشي. عبد باشي، بندهاي باشي در جمع بندگان، نمودي از وحدت بندگان خاصّ خدا، جمع اولاد آدم: آدم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مفاتيحالجنان، دعاي كميل.
|
|
نيّت: نيّت كه در همة اعمالِ دينداران و مؤمنين و به ويژه در همة اعمال عبادي ضرورت دارد و شرط اصلي و ابتدايي است، يعني چه؟ بارزترين مفهوم آن، از حالي و از مكاني و از زماني به حال و مكان و زمان ديگر رفتن است، به صورت ارادي و آگاهانه و عالمانه و هشيارانه. امّا براي چه كسي و به چه منظوري؟ تنها براي خدا؟ نه! تنها براي نزديكي به خدا. در ميقات، در ابتداي مناسك، "نيّت"، جامع همة نيّتهايي است كه در طول سفر بارها و بارها و براي هر عملي و در هر مرحلهاي، تكرار ميشود. نيّت در ميقات يك انقلاب و تحوّل و دگرگوني است، انقلابي دروني و روحي و معنوي كه البتّه جلوههاي ظاهري نيز دارد: بركندن لباس فخر و تشخّص و در بر كردنِ لباس احرام و تلبيه گفتن ظاهر آناند. يعني انسان هم ظاهر خود را تغيير ميدهد و هم با فرياد، به عالميان اعلام ميكند كه به فرمان او، به اين هيئت درآمده است. با نيّت، همة اعمال معنا پيدا ميكنند. همة امور مادّي و فيزيكي معنا مييابند، "شستشو" تبديل به "غسل" ميشود، "پارچة ندوخته" ميشود، "لباس احرام"، "حركت" ميشود "طواف و سعي"، "ماندن" ميشود "وقوف". "نيّت" يعني همة اعمال آگاهانهاند. "نيّت" يعني اعلام اين كه: انسان آگاهانه عمل ميكند، ميداند چه ميكند، ناآگاه و بياراده نيست، از روي عادت عمل نميكند، عاشقانه عمل ميكند، يعني هشيار است و هشيارانه عمل ميكند، همچون همة ذرّات هستي؛ {تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ وَ اِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُوراً}؛ "هفت آسمان و هر چه در آنهاست همه به ستايش و تنزيه خداوند مشغولاند و موجودي نيست جز آن
|
|
كه ذكرش تسبيح و ستايش حضرت اوست، امّا شما تسبيح گفتن آنها را فهم نميكنيد. خداوند بردبار و بخشاينده است."(1)
تلبيه: ذكر لبّيك كه با بيان آن، دخول در احرام تكميل ميشود، مشتمل بر چند كلمه است كه در حقيقت جملگي اشاره به توحيد هستند، كه "توحيد" بنياد اسلام است.(2) از ميان همة صفات الهي كه به توحيد اشاره ميكنند، چند تا انتخاب شدهاند، تا در اين ذكر بيان شوند. البتّه در ابتدا، بايد اعلام فرمانبرداري از خداوند اعلام شود: "لَبَّيْك". و پس از آن: "حمد"، كه اگر اين را فهميدي و به آن باور داشتي، از بند عبوديت ديگران رستهاي كه بعد از "حمد،" (به عنوان اوّلين آية قرآن كريم) {اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعينُ}(3) خواهد آمد. ديگر اين كه بداني "نعمت"، تنها از اوست و همچنين "مُلك" نيز به او تعلّق دارد. و باور به اينها، چنان آزادگي و رهايي از بند شيطان و چنان عزّتي به انسان ميدهد كه هيچ چيز ديگر چنين قابليّتي ندارد. براي تكميل اين سه بايد متذكّر شوي كه او بيشريك است، نه براي حمد او، نه در نعمترسانيِ او، و نه در مالكيّت او، شريك و همتايي وجود ندارد. اگر انسان بداند و آگاه باشد و از آن بالاتر، معرفت داشته باشد كه در ذكر تلبيه چه ميگويد، تلبيه يكي از عجيبترين، زيباترين و متعاليترين پيمانهايي است كه انسان با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اسراء: 44
2 . {لَبَّيْكَ، اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْكَ، اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكْ، لَبَّيْكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيْك}؛ "به فرمانم خداوندا! به فرمانم خداي بيهمتا! حمد و درود، نعمت و مُلك از آن توست و شريكي براي تو نيست (امام خميني (قدس سرّه) ، عبادت و خود سازي، ص141).
3 . "فقط تو را ميپرستيم و فقط از تو ياري و استعانت ميجوييم." (حمد:4).
|
|
خداي خود ميبندد، و به دنبال اين پيمان، همة پيمانهاي پيشين را (به فرمان او) ميگسلد، و اگر پيمانهايي باقي ميمانند، يا بعد از حجّ به آنها رجوع ميشود، همگي در قالب و قلمرو اين پيمان الهي هستند، كه به "فقدان شريك براي او" اعتراف شده است. "لبّيك": دنيايي از عزّت، شرف، فخر و مباهات، حرّيت و هويّت انساني و پيوند با ابديّت و احديّت را در خود مستتر دارد، كه اگر با پذيرش الهي همراه گردد، نهايت سعادت انسان است. لبّيك گفتن، همصدا شدن با ذرّات هستي است.(1)
دوش، مـرغي بـه صبـح ميناليـد *** عقل و صبرم بِبُرد و طاقت و هوش
يـكـي از دوســتـان مخــلـص را *** مــگر آواز مـن رسيــد به گـوش
گفــت: باور نـداشـــتم كه تـو را *** بانگ مرغي چنين كـند مدهوش
گفــتم: اين شـرط آدميّت نيست *** مرغ، تسـبيحگوي و من خاموش2
اين لطف خداست كه تلبيه را و محرّمات آن را تنها در ايام حجّ از انسان خواسته، كه ميداند، غلبه بر نفس براي اولاد آدم مشكل است. كه حتّي پيامبرش (يوسف (عليه السلام) ) ميگويد: {وَما اُبَرِّئُ نَفْسي إنَّ النَّفْسَ لأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلا ما رَحِمَ رَبّي}؛ "و من خودستايي نكرده و نفس خويش را از عيب و تقصير مبرّا نميدانم؛ زيرا نفس امّاره انسان را به كارهاي زشت و ناروا سخت واميدارد جز آن كه خداوند به لطف خاصّ خود آدمي را نگه دارد."(3) يعني كه ارادة تو اصلاً مهم نيست و نميتواند تو را حفظ كند،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ر.ك: قرآن كريم: اسراء:44؛ انبياء:19و20؛ حديد:1؛ حشر:1و24؛ صف:1؛ جمعه:1؛ تغابن:1؛ رعد:13 و روم: 18
2 . كلّيات سعدي، گستان، باب در اخلاق درويشان، ص89
3 . يوسف: 53
|
|
مگر آن كه پروردگارت به تو رحم كند و تو را ياري كند تا نَفْس خويش را مهار كني. اولاد آدم ميپندارد، هنر كرده كه لبّيك گفته است، در حالي كه ذرّات عالم، ستارگان و پرنده، كوه، زمين و درخت، همگي تسبيح او ميگويند و بر فرمانبرداري آگاهانه و هشيارانه و با ميل و رغبت لبّيك گفته و ميگويند. {ثُمَّ اسْتَوي إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَلِلأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَـيْنا طائِعينَ}؛ "و آنگاه به خلقت آسمانها توجّه كامل فرمود در حالي كه آسمانها دودي بود او (به امر نافذ تكويني) فرمود كه اي آسمان و زمين، به شوق و رغبت يا به جبر و كراهت همه به سوي خدا (و طاعت فرمان حق) ، بشتابيد آنها عرضه داشتند ما با كمال شوق و ميل به سوي تو ميشتابيم."(1)
پس از اوّلين لبّيك، كه ورود در احرام و مُحرم شدن را در پي دارد، به عنوان تأكيد و اعلام و يادآوريِ فخر و شاديِ معنويِ عبوديّت خويش به همة موجوداتِ عالم هستي، مستحب است كه در آغاز و پايان هر كاري، اين ذكر زيبا و انسانساز را تكرار كني. تا كجا و تا كي؟ تا وقتي به مكّه برسي، كه ادب حكم ميكند، در پيشگاه و جوار خانة او ساكت شوي. در اينجا بايد سكوت كني تا همه چشم و همه گوش شوي، فكر كني و بينديشي كه به كجا وارد شدهاي، به مركز توحيد، به شهر كعبه: به مكّة مكرّمه.
محرّمات
بارزترين ويژگي محرّمات، توجّه داشتن و متذكّر بودن به حضور در محضر الهي و ترك "غفلت" و احتراز از غرقه شدن در دنيا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . فصّلت: 11
|
|
است. چرا كه مُحرم شدن، تعهّد است و پيمان بستن. و چه لذّت و افتخار و عزّتي بالاتر از پيمان بستن و وفادار ماندن به آن (آن هم پيمان با خدا)، و در عين حال چه حقارتي پستتر از پيمانشكني و بيوفايي. محرّمات در طول زندگي فقط معصيتها هستند. امّا در اينجا، ارتكاب محرّمات، نه تنها معصيت كه "قطع ارتباط" و "پيمانشكني" است. و پيمانشكنيِ آگاهانه و عمدي، موجب قطع اتّصال و ارتباط است. ارتكابِ محرّمات، نه تنها به بطلان حجّ، كه گويي، به بطلان زندگي ميانجامد. دورة احرام و ترك محرّمات، به انسان ثابت ميكند كه ميتواند، خطا نكند، ميتواند متّقي باشد و ميتواند نگويد كه بشر "جايزالخطا" است. تعبير عجيبي است. "جايزالخطا" يعني اجازه دارد كه خطا كند،(1) يعني "مجاز" به "خطا" كردن. معلوم نيست كه اين اجازه را چه كسي به او داده است. شايد بهتر باشد انسان را "مختارالخطا" ناميد تا "جايزالخطا".
ترك محرّمات، جواز ورود انسان به درياي بيكران امّت اسلامي و پيوستن به بندگان خالص خدا و رهايي از اغواي ابليس است. جلوهاي است از ترك دنيا، و اثبات اين كه انسان به انجام آن قادر است. ترك محرّمات ايجاد فضاي مناسبي براي زندگي با ويژگيهايي خاصّ است. محرّمات عبارتاند از:
1. بر مردان؛ پوشاندن سر،
2. بر زنان؛ پوشاندن صورت،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . "جايز" يعني: "روا، مشروع، حلال، مباح، مأذون، ممكن و شايسته" (لغتنامة دهخدا). البتّه تعبير "جايزالخطا" در مورد انسان، به عنوان فرد غيرمعصوم كه احتمال خطا و گناه از او ميرود، نيز (در واقع، به عنوان غلطي مصطلح) كاربرد دارد.
|
|
3. شكار صحرايي و خوردن گوشت شكار،
4. نزديكي با همسر و هر گونه تمتّع و لذّتجويي از او،
5. عقد كردن براي خود يا شاهد عقد بودن،
6. بر مردان؛ پوشيدن لباس دوخته،
7. استمنا،
8. استعمال بوي خوش،
9. سرمه كشيدن،
10. نگاه كردن در آيينه،
11. بر مردان؛ پوشيدن كفش يا پوششي كه روي پا را بپوشاند،
12. مجادله و مشاجره،
13. دروغ و فحّاشي، تفاخر و مباهات،
14. كشتن حيوانات و حشرات،
15. استفاده از انگشتر زينتي،
16. بر زنان؛ زينت كردن، اگر چه براي شوهر باشد،
17. روغن ماليدن به بدن،
18. كندن مو از بدن،
19. گرفتن ناخن و كشيدن دندان،
20. حمل سلاح،
21. كندن درخت يا بوته يا علفي كه در حرم روييده است،
22. خارج كردن خون از بدن اگرچه به وسيلة خاراندن باشد (امام خميني (قدس سرّه) ، 1359ب، ص143).
همة محرّمات (عموماً) در چهار گروه اصلي قابل جمع و
|
|
طبقهبندي هستند:
1ـ دوري و پرهيز از منيّت و خودنمايي: اين طبقه از محرّمات در بر گيرندة محرّماتي است، كه انجام آنها ميتواند شائبة تفاخر و خودنمايي و فردگرايي را به ذهن متبادر كند. براي مثال، پوشيدن جامة دوخته ممنوع است. وجود حتّي نخي و "كوك"ي بر تكّههاي لباس احرام ممنوع است و غيرمجاز. هر نشانة شخصي و تشخّص و جداكنندة انسان از امّت اسلامي بايد ترك شود. امّا چرا زنان مستثني شدهاند؟ شايد به آن جهت كه با پارچهاي ندوخته امكان حفظ حجاب، مشكل يا غيرممكن باشد. زن معمولاً خود را براي همسر ميآرايد و همسرش نيز يا مُحرم است يا در حضر. و اين، شايد، امتحان ديگري براي مردان آنهاست؛ و امتحاني دشوار براي زنان، كه به هر حال بيش از مردان مايل به زينت و آرايش هستند.
* عدم نگريستن در آينه، فراموش كردن خود، نه تنها فراموش كردن خود، كه ظاهر شدن به صورت طبيعي و فارغ از هر آرايش و به دور از تفاخر و فارغ از توجّه به خود (و به ويژه به جسم و به ظاهر خويش).
* دستور ندادن: برابريِ انسانها، اخوّت مؤمنين
* احتراز از فخرفروشي: ترك هر عمل و هر سخني كه شائبة افتخار و فخرفروشي و تفاخر و منيّت در آن باشد.
* ترك زيور: زيور و آرايش، ناشي از توجّه به خويش و طلب توجّه ديگران به خويش است، كه در اينجا ترك آن ضرورت دارد.
|
|
2ـ ترك لذّات دنيوي: يكي از اصليترين جاذبههاي زندگي طبيعي كه انسان را از حيات معقول و معنويات الهي باز ميدارد و زمينهساز غفلت ميگردد، لذّات مادّي و جسماني و دنيايي و به ويژه تمركز بيش از حدِّ نياز و غيرمتعادل بر آنها ميباشد. گروهي از محرّمات احرام، انسان را به ترك لذّات (حلال) دنيوي و مادّي تكليف ميكنند. مهمترين آنها كه عموماّ مربوط به جاذبههايي براي جنس مخالف هستند عبارتند از:
* احتراز از بوي خوش، و نهتنها احتراز از بوي خوش، كه گرفتن مشام از بوي نامطبوع نيز مجاز نيست و بايد از آن احتراز كرد.
* آرايش نكردن
* ترك همسرگيري و عدم مشاركت در همسرگيريِ ديگران
3ـ ايجاد امنيّت: ايجاد امنيّت براي ديگران، در حقيقت همراهي و هماهنگي با تشريعي است كه مكّه و پيرامون آن را در اجابت دعاي ابراهيمع، مكان امن قرار داده است و اين امنيّت، نه تنها براي انسان كه براي ساير موجودات نيز بايد تأمين شود. به اين ترتيب، امنيّت در سه مرتبه و براي انسان و حيوان و طبيعت قابل شناسايي است.
* ترك بدزباني و جدال و فخرفروشي
* ترك سلاح
* تأمين امنيّت براي ديگران
* تأمين امنيّت براي حيوانات
* تأمين امنيّت براي طبيعت
علامه طباطبايي (رحمه الله) در شرح قواي سهگانة انسان (قواي غضبيّه،
|
|
شهويّه و فكريّه) سه حدّ تعادلِ آنها را، شجاعت و عفّت و حكمت مينامد كه جامع آنها ظهور "عدالت" است، كه خود به عنوان مظهر تعادل و خروج از ظلم و تباهي مطرح است. "در صورتي كه قوّة عفّت و شجاعت و حكمت، هر سه در كسي جمع شود، ملكة چهارمي در او پيدا ميشود، كه خاصيّت و مزاجي دارد، غير خاصيّت آن سه قوّه، و آن مزاجي كه از تركيب سه قوّة عفّت و شجاعت و حكمت به دست ميآيد، عبارتست از عدالت. و عدالت آن است كه حقّ هر قوّهاي را به او بدهي، و هر قوّهاي را در جاي خودش مصرف كني، كه دو طرف افراط و تفريط عدالت عبارت ميشود از ظلم و انظلام، ستمگري و ستمكشي."(1) و كنترل اين سهقوّه، جزئي از آداب حجّ و احرام است.(2) سه واژة "رَفَثْ"، "فُسُوق" و "جِدال" كه به لزوم ترك آنها اشاره شده به ترتيب مربوط به سه قوّة شهويّه، غضبيّه و فكريّه هستند.
4ـ همراهي با طبيعت: به دلايل عديدهاي از جمله آيه بودنِ طبيعت و ويژگيِ تذكّردهيِ آن،(3) همراهي و همگامي با طبيعت و احساس آن به همراه حفاظت از آن (كه در بحث امنيّت ذكر شد) موضوعي است كه ميتوان از برخي محرّمات حجّ استنتاج نمود. اهمّ اين محرّمات عبارتند از:
* در سايه نبودن به هنگام حركت در روز
* نپوشاندن سر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . علامه طباطبايي (رحمه الله) ، تفسير الميزان، ج2، صص300ـ299
2 . بقره: 197
3 . ر.ك: نقيزاده، جايگاه طبيعت و محيط زيست در فرهنگ و شهرهاي ايراني.
|
|
* عدم پوشش روي پا
* تأمين امنيّت طبيعت كه ذكر آن گذشت