درس چهارم :اخلاص دل

درس چهارم :اخلاص دل اخلاص، پاک کردن نیت و حرم دل از تیرگی هوا وهوس و انجام عمل برای خداست فضیل گوید: «دست بازداشتن از عمل برای مردمان، ریا بود و کار کردن برای مردمان شرک. اخلاص نیز آن بود که تو را خدای عزوجل از این هر دو عافیت دهد». بر لوح دلم جز الف

درس چهارم :اخلاص دل

اخلاص، پاك كردن نيت و حرم دل از تيرگي هوا وهوس و انجام عمل براي خداست فضيل گويد: «دست بازداشتن از عمل براي مردمان، ريا بود و كار كردن براي مردمان شرك. اخلاص نيز آن بود كه تو را خداي عزوجل از اين هر دو عافيت دهد».

بر لوح دلم جز الف قامت يار چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم([1])

اخلاص از جايگاه و اهميت ويژه اي برخوردار است. ملاك پذيرش و درستي هر عملي وروح همه كارهاست عمل و رفتار بدون اخلاص مانند كالبد بي جان است اخلاص اكسيري است كه به عمل، ارزش مي بخشد و كيمياي كم يابي است كه مس اعمال آدمي را طلاي ناب مي سازد؛ به همين جهت است كه از خالص سازي عمل، با عنوان «سرّ» و راز الهي ياد شده است: خداوند فرمود: اخلاص ، سري است از اسرار من، اندر دل بنده اي مي نهم ، كه او را دوست دارم( [2]) آيت الله سيدمصطفي خوانساري مي گويد:روزي در خدمت آيت الله بروجردي نشسته بودم، عده اي از دوستان ايشان از خدمات و كارهاي آن بزرگوار تمجيد مي كردند. من عرض كردم كه آقا در روايت دارد:( [3])عملت را خالص كن، زيرا حساب رس اعمال، كاملاً بيناست.» تا اين عبارت را خواندم، اشك از ديدگانش جاري گشت و حالش دگرگون شد و رو كرد به آقايان و فرمود: بله، همينطور است ؛ مهم، اخلاص در عمل است

اخلاص در انسان، توان فهم درست و بصيرت در مسائل را مي بخشد، به گونه اي كه همواره به استقبال حوادث مي رود و قلب مشكلات را با بينش و بصيرت خويش مي شكافد و حقايق مي شناسد

اخلاص در انديشه و گفتار و كردار، موجب لايروبي چشمه سارهاي دروني است كه با پاك شدن آنها، چشمه هاي معرفت ناب و خالص از درون انسان بر زبان جاري مي شودپيامبر فرمود:( [4]) هر كه خود را چهل روز براي خدا خالص گرداند چشمه‌هاي حكمت از قلبش بر زبانش جاري مي‌گردد. .

اخلاص داراي درجات ومراتبي است، و فضل و بخشش حق تعالي به هر شخصي به اندازه اخلاص اوست، سنگيني و سبكي ترازوي اعمال در آخرت به درجه اخلاص بستگي دارد

بندگان برگزيده و خاص خداوند از دو مقام برخوردارند: مقام اول «مقام مخلصين» (به كسرلام) است كه با مجاهدت و اخلاص ورزيدن در نيت ، و رفتاروكردار حاصل مي آيد،بالاتر از آن مقام مخلصين (به فتح لام) كه. عاليترين مرتبه اخلاص است آنگاه كه سراسر وجود انسان را اخلاص فراگرفت ووجودش از غير خدا پاك شد خداوند، وي را براي خود برمي گزيند و از كمالات و مراتب معنوي خاص بهره مندش مي سازد

اي يكدله صد دله دل يكدله كن مهردگران را زدلِ خود يله كن

يك لحظه به اخلاص بيا بر درگه ما گر كام تو برنيامد ازما گله كن انسان مخلص از آرامش خاصي برخوردار است، چرا كه او مي داند خداوند امور او را كفايت مي كند، ازاين رو دچار نگراني نمي شود و مضطرب نمي گردديكي از.نمونه هاي اخلاص در عمل وامداد الهي ماجراي اصحاب رقيم است[5]

"آيا گمان كردي اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟! "

اگر چه بسياري از مفسرين جريان اصحاب كهف و رقيم را يكي مدانندولي برخي از قول پيامبر (ص)چنين نقل مي كنند:« اصحاب رقيم سه كس بودند كه از شهر بيرون آمدند به جهت بعضي از حوائج خود باران ايشان را فرو گرفت پناه به غاري بردند چون به اندرون غار رفتند سنگي عظيم بر در آن غار افتاد راه بيرون آمدن را مسدود ساخت ايشان مضطرب شدند و با خود گفتند كه راهي براي باز شدن درب به جز تضرع و زاري و اخلاص به خدانيست صلاح آن است كه هر يك كه عمل صالحي كرده باشيم واسطه خود قراردهيم شايد كه حق تعالي ما را از اين خلاصي بخشد پس يكي از ايشان گفت كه خداوندا تو عالمي كه من روزي كاركري چند داشتم كار مي كردند و مردي نيمه روزآمد او را گفتم تو نيز كار كن و مزد بستان چون شام شد هر يك را مزد دادم يكي گفت او نيمروز آمده مزد من و او يكسان مي دهي؟ گفتم تو را با مال من چكار تو مزد خود بستان او در خشم شده نگرفت و برفت من ازآنچه مزد وي بود گوساله گاوي خريدم و در ميان گله گاو خود رها كردم و از اوگوساله ها متولد شد و بعد از مدت طويل آن مرد باز آمد ضعيف و نحيف و بي برگ و نوا شده گفت كه مرا با تو حقي است گفتم چيست گفت من آن كارگرم كه مزد خود پيش توگذاشتم من در او نگريستم و او را شناختم دست وي گرفتم و به صحرا بردم و گفتم اين گل? گاو مال تواست گفت اي مرد ما مسخره مي كني من گفتم والله كه اين حق تو است و هيچكس را در اين حقي نيست و قصه را با وي گفتم پس همه را به وي تسليم كردم بار خدايا اگر مي داني كه اين كار براي رضاي تو كردم و هيچ غرضي ديگر از آن نداشتم ما را از اينجا خلاصي بخش در حال سنگ گشاده شد و بخشي از آن جدا شد.ديگري گفت خداوندا سالي قحط بود زني صاحب جمال نزد من آمد كه گندم بخرد من گفتم مراد من حاصل كن تا گندم به تو دهم و اگر نه بازگرد وي امتناع كرد و برفت پس ازجهت گرسنگي بي تاب شده باز آمد و گندم طلبيد و گفت اي مرد بر من و عيالان من رحم كن كه همه هلاك مي شويم من همان سخن گفتم اين نوبت نيز امتناع كرد و بار چهارم بي طاقت برگشت از غايت گرسنگي ناچار راضي شد من او را به خانه بردم و خواستم كه با او رابطه نامشروع برقراركنم لرزه بر اعضاي زن افتاد من گفتم چه حال داري گفت از خداي مي ترسم من با خود گفتم اي نفس ظالم اين زن در حال ضرورت از خدا مي ترسد و تو با اين همه نعمت انديش? عذاب او نمي كني پس از پيش روي برخاستم و زياده از آنچه مي خواست به او دادم و رها كردم بار خدايا اگر اين كار براي محض رضاي تو كردم ما را از اين تنگناي رهايي بخش في الحال يك بخشي ديگر از آن سنگ جدا شد و غار روشن گشت.

مرد سوم گفت خداوندا مرا مادر و پدري پير بود من گوسفندان داشتم هنگام نماز عشاء قدري شير نزد ايشان آوردم ايشان خفته بودند راضي نشدم كه ايشان را بيدار كنم بر بالين ايشان نشستم و گوسفندان رارها كردم آن قدر ظرف شير در دست نگه داشتم تا هوا روشن شد ايشان بيدار شدند و من آن شير را به ايشان دادم تاخوردند بار خدايا اگر اين كار براي رضاي تو كردم ما را از اين گرفتاري نجات ده سنگ به تمامي برطرف شد و ايشان از غار بيرون آمدند( [6])

اي عزيز! اگر بذر اخلاص در نيت كاشته شود و در سرزمين دل جوانه زند و در عمل و رفتار رشد و بالندگي يابد، بي گمان آثار و نتيجه هاي سود بخشي خواهد داشت.

چقدر زيبا و دل پذير است اگر بشر در هر كاري به همان نسبت كه به حفظ ظاهر و كالبد عمل مي انديشد، به روح و جان عمل نيز اهتمام ورزد



[1] - (حافظ)

[2] - «الْإِخْلَاصُ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِي اسْتَوْدَعْتُهُ قَلْبَ مَنْ أَحْبَبْتُ مِنْ عِبَادِي‏»(بحار الأنوارج‏67 ، ص 213)

[3] - «خَلِّصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النّاقِدَ بصيرٌ بصيرٌ؛

[4] - :«مَنْ أخْلَصَ لِلّهِ أرْبَعِينَ صَباحاً جَرَتْ يَنابِيعُ الحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَليَ لِسانِهِ» (بحار الأنوارج‏67 ، ص 213)

[5] - «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً »( الكهف : 9)

[6] - بر گرفته ازشرح دفتر دل ،ج2 ص 369)


| شناسه مطلب: 76900