بخش 10

پروین اعتصامی روح الله موسوی خمینی علی اکبر صلح خواه امید مجد


250


شوق شهود حضرت دلدار داري * * * اول ز دل نقش سوالله پاك گردان

چون سوي صحراي حجاز عشق رفتي * * * اول به ميقات وفا لبيك گفتي

چون بلبل افغان كردي وچون گل شگفتي * * * از شوق روي گلرخي در طرف بستان

اسرار احرام حقيقي

بايد نخست از جامه عصيان برائي * * * با جامه طاعت به كوي دلبر آئي

بشكست اگر پايت در اين ره با سرائي * * * تا گام بتواني زدن در كوي جانان

احرام بستي در رهش از جان گذشتي ؟ * * * وز دنيي دون در ره ايمان گذشتي ؟

از هر چه جز ياد رخ جانان گذشتي ؟ * * * كانجا شوي در باغ حسن دوست مهمان

لبيك گويان آمدي در كوي ياري * * * كردي در آن درگاه عزت آه و زاري

گشتي ز اشك شوق چون ابر بهاري * * * تا خار زار دل شود باغ و گلستان

دادي در آنجا بينوائي را نوائي * * * يا تشنه را آبي مريضي را دوائي

كردي رها مظلومي از رنج وبلائي * * * بودي به خلقان مهربان چون مهر تابان

با زيردستان همچو سلطان داد كردي ؟ * * * ويرانه دلها راز مهر آباد كردي ؟

دلجوئي از همسايه ناشاد كردي ؟ * * * بنواختي محزون يتيمي را به احسان ؟

احرام چون بستي به كوي عشق ايزد ؟ * * * لبيك گفتي دعوت آن يار سرمد ؟

گشتي چو محو جلوه آن حسن بي حد ؟ * * * ديدي درون كعبه دل نور سبحان ؟

اي حاجيان رفتيد چون در كوي دلبر * * * دلبر پسندد قلب پاك و ديده تر

ياد آوريد از عهد وصل و روز محشر * * * هنگام پاداش و جزاي عدل و احسان

اي حاجيان بوسيد چون خال جمالش * * * مدهوش گرديد از تجلاي جلالش

از طور عشق آييد در كوي وصالش * * * سرمست و مشتاقانه چون موسي عمران


251


چون جان شود ، محرم به تن احرام گيري * * * كز وعده ديدار جانان كام گيري

وز زمزم چاه زنخدان جام گيري * * * بوسي حجر خال لب لعل نگاران

كار تن و جان را بايزد واگذار * * * زادي بجز مهرش در اين ره بر نداري

گامي مزن جز بر رضاي ذات باري * * * جز طاعتش باش ازهمه كاري پشيمان

رنج اربه پيش آيد شمر گنج نهاني * * * رنج ره عشق است فيض آسماني

جور از رفيقان بيني و نامهرباني * * * افزاي بر حلم و سخا وجود احسان

تا مي توان بخشا نوائي بينوا را * * * بر خلق بگشا درگه صلح و صفارا

از پاي مظلومي بكش خار جفا را * * * خار جفا بركن درخت عدل بنشان

ورود به مسجدالحرام

* * * 956

چون در حريم قدس عزت پا نهادي * * * كردي هم از روز لقاي دوست يادي

دل زين سفر از مهر خوبان يافت زادي * * * تا ايزدت منزل دهد در بزم خاصان

محرم چو گشتي در حريم قدس داور * * * رفتي در آن درگاه عزت زار و مضطر

شد دامنت گلگون ز اشك ديده تر * * * مقبول آن درگه شدي زانعام سلطان

بر سفره احسان خود خواندي فقيري * * * كردي ز پاي افتاده اي را دستگيري

خشنود و شادان ساختي قلب اسيري * * * تا ملك و عزت بخشدت سلطان خوبان

غسل احرام

* * * 957

چون غسل كردي تن به آب توبه شستي * * * با عاشقان در كوي يار احرام بستي


252


هر عهد بستي غير عهد حق شكستي * * * تا در صف پاكان شوي زين عهد وپيمان

شستي تن از زمزم دل از آب محبت * * * در بزم مشتاقان زدي ناب محبت

از روزن دل تافت مهتاب محبت * * * روشن روان گشتي به نور عشق و ايمان

ورود به عرفات

* * * 957

در وادي عرفات و مشعر محفل راز * * * خواندي دعا وز پرده دل كردي آواز

گشتي بدان سلطان كل با ناله دمساز * * * چون بلبلان چيدي گلي با آه و افغان

ديدي قيامت را در آن اعراف و مشعر * * * ديدي در آن صحراعيان غوغاي محشر

ديدي خلايق را كفن ها كرده در بر * * * ياد از قيامت كن در آن دشت و بيابان

مشعرالحرام

* * * 958

شب چون به مشعررفتي و بيدار ماندي * * * ذكر و دعا با اشك و آه و ناله خواندي

از ديده بر خاك رهش گوهر فشاندي * * * بگرفتي از دست دعا زان يار دامان

شب تا سحر كردي تماشاي سماوات * * * ديدي خداي انجم آراي سماوات

گشت از عنايت باز درهاي سماوات * * * آگه شدي ز آه دل شب زنده داران

از روز سخت مرگ آنجا يادي كردي * * * غمگين فقيري را به احسان شاد كردي

جاني ز رنج و درد و غم آزاد كردي * * * تا ايزدت شادان كند در باغ رضوان

آگاه گشتيد از هياهوي قيامت * * * شستيد زآب ديده گرد حرص وغفلت

ترك هواي نفس كرديد از ندامت * * * تادل شود مرآت حسن پاك ايزد


253


ورود به مني

* * * 959

چون در مني رفتي زخودبيني حذركن * * * بتراش سر يعني غرور از سر به در كن

احرام بشكن جامه تقوي به بر كن * * * نفس بهيمي ذبح كن هنگام قربان

بهر خدا كردي فقيري را ز غم شاد * * * درمانده اي از دام رنج و محنت آزاد

برجان مظلومي ترحم كردي و داد * * * تا شاد گردد جانت از الطاف رحمان

همسايه را كردي نوازش با عطائي * * * مظلومي از جور و ستم دادي رهائي

خواندي به مهماني فقيري بينوائي * * * تا خواندت ايزد به باغ خلد مهمان

طواف و نماز طواف

* * * 959

آنگه نمازي با نياز وسوز واخلاص * * * بگذار و شو در قلزم توحيد غواص

تا چون خليل الله شوي در محفل خاص * * * بعد از طواف هفت شوط حكم يزدان

سعي صفا و مروه مشتاقانه كردي * * * با هروله ذكر و دعا مستانه كردي

وجدي ز شوق روي صاحبخانه كردي * * * با دوست دست افشان به عالم پاي كوبان

ركن مستجار

* * * 960

رفتي بر كن مستجار و دامن يار * * * بگرفتي آنجا با فغان و ناله زار

از دل برون كردي دو عالم را به يكبار * * * تا دل شود عرش خداي فرد سبحان

جان از صفا آئينه جانان نمودي * * * دل از وفا خلوتگه سبحان نمودي


254


بر نفس كافر عرضه ايمان نمودي * * * دل ساختي آئينه حق كعبه جان

دخول به كعبه

* * * 960

در كعبه بشكستي بت نفس و هوا را * * * بگزيدي از جان طاعت و عشق خدارا

بگرفتي آنجا عزم تسليم و رضا را * * * تا يار بنوازد تو را در باغ رضوان

آنجا ز غير حق دل و جان پاك كردي * * * اخلاص خاص عاشقان ادراك كردي

شرك و نفاق و شيد را در خاك كردي * * * درد تو را كرد آن طبيب عشق درمان

از كعبه تن ره به كوي دل گرفتي * * * در عرش رحمان از صفا منزل گرفتي

زنگ گناه از اين دل غافل گرفتي * * * در گلشن رضوان شدي زين تيره رندان

از كعبه جسم آمدي در كعبه دل * * * چون عاشقان كردي به كوي دوست منزل

آئينه دل گشت با رويش مقابل * * * تا سازدت حسن ازل چون ماه كنعان

مسجد خيف

* * * 961

وقت وداع خانه صاحبخانه ديدي * * * وز ديده جان طلعت جانانه ديدي

در بحر عشق آن گوهر يكدانه ديدي * * * عهدش دگر مشكن به مشكين موي جانان

وداع بيت الله الحرام

* * * 961

در مسجد خَيف وصال يار رفتي * * * از خوف حق با ديده خونبار رفتي


255


چون عاشقان آنجا پي ديدار رفتي * * * با حمد و تسبيح و دعا و ذكرسبحان

رمي جمره

* * * 961

رمي جمره كردي زدي بر ديو دون سنگ * * * هم بر سر نفس شرير پر فسون سنگ

انداختي بر فرق دنياي زبون سنگ * * * تا جانت ايمن گردد از آفات دوران

ابليس را راندي بدان سنگ رياضت * * * كردي به راه دوست آهنگ رياضت

دادي زمام نفس در چنگ رياضت * * * كز نفس اهريمن رهي با لطف يزدان

گرد حرم كردي طواف عاشقانه * * * چون قدسيان بر عرش سلطان يگانه

با ياد حق كردي به فردوس آشيانه * * * بوسيدي آن سنگ نشان كوي جانان

غسلي به آب زمزم اخلاص كردي * * * ذكر و نمازي در مقام خاص كردي

روشن دل از توحيد خاص الخاص كردي * * * همچون خليل الله عشق پاك ايمان

ورودبه مدينه

* * * 962

بعد از وداع كعبه رفتي در مدينه * * * پر نور از آن سيناي عشقت گشت سينه

شستي به آب توبه حرص و حقد و كينه * * * تا جام مي نوشي ز دست حور و غلمان

رفتي چو در يثرب بر پيغمبر ( 1 ) عشق * * * كردي شهود حسن يكتا دلبر عشق

آنجا زدي ناب طهور از كوثر عشق * * * كردي دل از اشراق آن شه عرش رحمان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . يعني پيغمبر ملقب به حبيب الله .


256


از زهره زهرا دلت گرديد روشن * * * از حسن روي مجتبي جان گشت گلشن

بگرفتي از سجاد ذكر و حرز و جوشن * * * تا ايمن آئي از فريب نفس و شيطان

ائمه بقيع عليهم السلام

* * * 963

ديدي امام مجتبي سلطان جان را * * * وان سيد سجاد فخر انس و جان را

وان باقر و صادق امام راستان را * * * وان حمزه عم مصطفي شاه ( 1 ) شهيدان

شهداي احد

* * * 963

آنجا شهيدان احد را ياد كردي * * * از هجر خوبان ناله و فرياد كردي

جان را زقيد آب و گل آزاد كردي * * * كز دام اركان پرفشاند طايرجان

با آن دو دلبند پيمبرراز گفتي * * * راز دلي با آن دو طفل ناز گفتي

يعني به ابراهيم و قاسم باز گفتي * * * از روزگار امت و حال پريشان

با آن دو ( 2 ) مصطفي همراز گشتي * * * نالان تذرو آن دو سرو ناز گشتي

با مادر ( 3 ) شير خدا دمساز گشتي * * * گفتي غم دل را به آن بانوي امكان

باز آمدي چون از حريم حضرت يار * * * عهد خود و صدق و صفاي دل نگهدار

تا دل شود آئينه آن ماه رخسار * * * چشم ملك گردد در آن آئينه حيران

باز آمدي اي حاجيان هرگه ز كويش * * * باشيد در بيت الله دل ياد رويش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حمزه ملقب به سيدالشهداء بود .

2 . ابراهيم و قاسم

3 . فاطمه بنت اسد .


257


سازيد دل آئينه روي نكويش * * * تا شام تار هجر يار آيد به پايان

رجوع به وطن

* * * 964

چون در وطن باز آمدي اي جان هوشيار * * * پيوسته نقش ديده دل كن رخ يار

عهد خدا را اي بني آدم نگهدار * * * مشكن تو عهد دوست را از امر شيطان

چون از مسافر خانه دنياي فاني * * * خواهي سفر كردن به ملك جاوداني

بر شاخه طوباي جنت پرفشاني * * * اي مرغ لاهوتي به بال علم و ايمان

خواهي شوي در هر دو عالم از غم آزاد * * * ساز آنچه بتواني دل غمديده گان شاد

بسيار كن از رفتگان اين سفر ياد * * * تا يوسف جانت رهد زين تيره زندان

چندانكه با خلق خدا كردي نكوئي * * * پاداش نيكو در دو عالم بازجوئي

بگزين چو پاكان جهان افرشته خوئي * * * تا چون ملك در باغ خلد آئي خرامان

گفتند رو نيكي كن و در دجله انداز * * * تا پاك ايزد در بيابانت دهد باز

آموز از اهل معرفت اين گوهر راز * * * پند حكيمان بهتر از لعل بدخشان

دايم كنيد اي غافلان ياد از قيامت * * * وز گير و دار برزخ و روز ملامت

ريزيد بر خط خطا اشك ندامت * * * شوئيد ز آب ديدگان اوراق عصيان

حج مشتاقان

* * * 965

گفتار كوته حج مشتاقان همين است * * * آداب و احكام كعبه جانان همين است

سجاد و صادق را حديث اي جان همين است * * * عشق اين مناسك گفت و شرع عرش بنيان


258


اسرار حج عاشقان نظم ( الهي ) است * * * سرّ ازل وحي ابد بر وي گواهي است

صيت شرف زين خانه از مه تا به ماهي است * * * بگرفته ز آدم تا به خاتم عشق پيمان

مناجات با خدا

* * * 966

يارب بسر السر ذات بي مثالت * * * روشندلم گردان به اشراق جمالت

عمري است دل دارد تمناي وصالت * * * با يك نظر درد فراقم ساز درمان

لبيك گويان آمدم تا محفل يار * * * طي كرده مشتاقانه راه منزل يار

با دست جان يارب نچيده نوگل يار * * * پاي دلم پر خون شد از خار مغيلان

نالم به كويت حالي از درد جدائي * * * گريم كه شايد پرده از رخ برگشائي

تو افكني بر من نگاه دلربائي * * * من بنگرم آن حسن كل با ديده جان

ما جز تو يارب ياور و ياري نداريم * * * با حضرتت حاجت به ديّاري نداريم

جز رحمتت با كس سر وكاري نداريم * * * باز است بر بيچاره گان درگاه سلطان

مائيم و درگاه تو اي سلطان هستي * * * نوشيم با يادت مي ناب الستي

چون عندليبان از نواي عشق و مستي * * * عالم كنيم آگه ز حسن روي جانان

يارب ( الهي ) را مقامي ده به كويت * * * شام سياهم روز روشن كن به رويت

جان مي دهم اي جان جان در آرزويت * * * چشم روانم بر جمالت ساز حيران


259


پروين اعتصامي

پروين اعتصامي ( 1285 هـ . ش . ـ 1320 هـ . ش . ) پروين اعتصامي دختر يوسف اعتصمامي ـ اعتصام الملك ـ بود كه سالها رياست كتابخانه مجلس شورا را به عهده داشت . پروين از كودكي به شعر و شاعري علاقمند بود ، تحت سرپرستي پدر خود قرار گرفت و در مدتي كوتاه زبان فارسي و عربي و انگليسي را آموخت . پروين هم به سبك خراساني و هم به سبك عراقي شعر سروده و بيشتر تحت تأثير اشعار سعدي و ناصر خسرو بوده است . اشعار پروين پر است از تمثيلات نغز و اندرزهاي حكيمانه و بي اغراق مي توان گفت در ادب پارسي هيچ زن شاعري شهرت پروين اعتصامي را نيافته است .

تولدش در سال 1285 هـ . ش . و وفاتش در سال 1320 هـ . ش . در سن 35 سالگي بوده است .


260


كعبه دل

* * * 200

گه احرام ، روز عيد قربان * * * سخن مي گفت با خود كعبه ، زينسان

گه من ، مرآت نور ذوالجلالم * * * عروس پرده بزم وصالم

مرا دست خليل الله برافراشت * * * خداوندم عزيز و نامور داشت

نباشد هيچ اندر خطّه خاك * * * مكاني همچو من ، فرخنده و پاك

چو بزم من ، بساط روشني نيست * * * چو ملك من ، سراي ايمني نيست

بسي سرگشته اخلاص داريم * * * بسي قربانيان خاص داريم

اساس كشور ارشاد ، از ماست * * * بِناي شوق را ، بنياد از ماست

چراغ اين همه پروانه ، مائيم * * * خداوند جهان را خانه ، مائيم

پرستشگاه ماه و اختر ، اينجاست * * * حقيقت را كتاب و دفتر ، اينجاست

در اينجا ، بس شهان افسر نهادند * * * بسي گردن فرازان ، سر نهادند

بسي گوهر ، زبام آويختندم * * * بسي گنجينه ، در پا ريختندم

به صورت ، قبله آزادگانيم * * * به معني ، حامي افتادگانيم

كتاب عشق را ، جز يك ورق نيست * * * در آن هم ، نكته اي جز نام حق نيست

مقدس همتي ، كاين بارگه ساخت * * * مبارك نيتي ، كاين كار پرداخت

درين درگاه ، هرسنگ و گل و كاه * * * خدا را سجده آرد ، گاه و بيگاه

« اناالحقّ » مي زنند اينجا ، در و بام * * * ستايش مي كنند ، اجسام و اَجرام

در اينجا ، عرشيان تسبيح خوانند * * * سخن گويان معني ، بي زبانند

بلندي را ، كمال از درگه ماست * * * پَر روح الامين ، فرش ره ماست

در اينجا ، رخصت تيغ آختن نيست * * * كسي را دست بر كس تاختن نيست

نه دام است اندرين جانب ، نه صياد * * * شكار آسوده است و طائر آزاد

خوش آن استاد ، كاين آب و گِل آميخت * * * خوش آن معمار ، اين طرح نكو ريخت


261


خوش آن درزي ، كه زرّين جامه ام دوخت * * * خوش آن بازارگان ، كاين حُله بفروخت

مرا ، زين حال ، بس نام آوريهاست * * * به گردون بلندم ، برتريهاست

بدو خنديد دل آهسته كاي دوست * * * زنيكان ، خود پسنديدن نه نيكوست

چنان راني سخن ، زين توده گِل * * * كه گوئي فارغي از كعبه دل

تو را چيزي برون از آب و گل نيست * * * مبارك كعبه اي مانند دل نيست

تو را گر ساخت ابراهيم آذر * * * مرا بفراشت دست حي داور

تو را گر آب و رنگ از آب و سنگ است * * * مرا از پرتو جان ، آب و رنگ است

تو را گر گوهر و گنجينه دادند * * * مرا آرامگاه از سينه دادند

تو را در عيدها بوسند درگاه * * * مرا بازست در ، هر گاه و بيگاه

تو را گر بنده اي بنهاد بنياد * * * مرا معمار هستي كردآباد

تو را تاج ار زچين و كشمر آرند * * * مرا تفسيري از هر دفتر آرند

زديبا ، گر تو را نقش و نگاريست * * * مرا در هر رگ ، از خون جويباريست

تو جسم تيره اي ، ماتابناكيم * * * تو از خاكي و ما از جان پاكيم

تو را گر مروه اي هست و صفائي * * * مرا هم هست تدبيري و رائي

درينجا نيست شمعي جز رخ دوست * * * وگر هست ، انعكاس چهره اوست

تو را گر دوستدارند اختر و ماه * * * مرا يارند عشق و حسرت و آه

تو را گر غرق در پيرايه كردند * * * مرا با عقل و جان ، همسايه كردند

درين عُزلتگه شوق ، آشناهاست * * * درين گمگشته كشتي ، ناخداهاست

به ظاهر ، ملك تن را پادشائيم * * * به معني ، خانه خاص خدائيم

درينجا رمز ، رمز عشق بازي است * * * جز اين يك نقش ، هر نقشي مجاز است

درين گرداب ، قربانهاست ما را * * * به خون آلوده ، پيكانهاست مارا

تو ، خون كشتگاه دل نديدي * * * ازين دريا ، به جز ساحل نديدي

كسي كاو كعبه دل پاك دارد * * * كجا ز آلوددگيها باك دارد


262


چه محرابي است از دل باصفاتر * * * چه قنديلي است از جان روشناتر

خوش آن كو جامه از ديباي جان كرد * * * خوش آن مرغي ، كزين شاخ آشيان كرد

خوش آن كس ، كز سر صدق و نيازي * * * كند در سجده گاه دل ، نمازي

كسي بر مهتران ، پروين ، مهي داشت * * * كه دل چون كعبه ، زالايش تُهي داشت


263


امام خميني ( قَدَّس الله سرّه )

حضرت آية الله العظمي روح الله الموسوي الخميني ، در شهرخمين در يك خانواده روحاني پا به عرصه وجود گذاشتند ، هنوز 5 ماه از تولدشان نگذشته بود كه پدر بزرگوارشان به دست عده اي از اشرار به شهادت رسيد . امام در سن 15 سالگي مادرشان را هم از دست دادند و تحت سرپرستي برادرشان به تحصيل پرداختند هجده ساله بودند كه تحصيلات مقدماتي را در خمين به اتمام رساندند و روانه حوزه علميه اراك شدند . بعد از فوت مرحوم آيت الله حائري ، نام امام به عنوان استادي گرانقدر و مجتهدي صاحب نام در حوزه علميه قم درخشيدن گرفت . در سال 1340 هـ . ش . با تشكيل انجمنهاي ايالتي و ولايتي و طرح لوايح ششگانه شاه ، امام مخالفت قاطع خود را عليه رژيم آغاز كردند . با پيش آمدن واقعه خونين 15 خرداد ، امام به دنبال نطق كوبنده اي كه عليه شاه ايراد نمودند ، دستگير و به پادگان عشرت آباد تهران منتقل شدند . يك سال پس از آزادي ، مجدداً در مخالفت با « كاپيتولاسيون » سخنراني پرشوري ايراد كردند كه منجر به تبعيد ايشان در 13 آبان سال1342 هـ . ش . به تركيه شد . مدتي بعد ، امام از تركيه به عراق منتقل شده و قريب 15 سال به حالت تبعيد در نجف اشرف به سر بردند . سرانجام پس از شهادت پسرشان ـ آية الله سيد مصطفي خميني ـ به دست عوامل رژيم و پس از فرار شاه ، در 12 بهمن 1357 هـ . ش . با ورودشان به خاك ميهن به دوران شاهنشاهي خاتمه و نظام جمهوري اسلامي را براي مردم ايران به ارمغان آوردند .

آثار و تأليفات متعددي از آن بزرگوار بر جاي مانده و از آن جمله است :

سرّالصلوة و . . . همچنين از حضرت امام چندين غزل ناب عرفاني نيز بر جاي مانده است . امام خميني در سال 1320هـ . ق . ـ 1279 هـ . ش . ) چشم به جهان گشود و در 14 خرداد سال 1368 هـ . ش . به ملكوت اعلي پيوست .


264


* * * 39

بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست * * * نازم آن مطرب مجلس كه بود قبله نما

صوفي و عارف ازاين باديه دور افتادند * * * جام مي گير و ز مطرب ، كه روي سوي صفا

درياي جمال

* * * 43

سر زلفت به كناري زن و رخسارگشا * * * تا جهان محو شود ، خرقه كشد سوي فنا

بسر كوي تو اي قبله دل ! راهي نيست * * * ورنه هرگز نشوم راهي واديّ « منا »

از صفاي گل روي تو هرآنكس برخورد * * * بركند دل ز حريم و نكند رو به « صفا »

طاق ابروي تو محراب دل و جان من است * * * من كجا و تو كجا ؟ زاهد و محراب كجا ؟

ملحد و عارف و درويش و خراباتي و مست * * * همه در امر تو هستند و تو فرمانفرما

خرقه صوفي و جام ميو شمشير جهاد * * * قبله گاهي تو و اين جمله همه قبله نما

رسم آيا به وصال تو كه در جان مني ؟ * * * هجر روي تو كه در جان مني ، نيست روا !

ما همه موج و تو درياي جمالي ، اي دوست * * * موخ درياست ، عجب آنكه نباشد دريا ؟ ؟

* * * 45

يابكش يا برهان زين قفس تنگ مرا * * * يا برون ساز زدل اين هوس باطل ما

لايق طوف حريم تو نبوديم اگر * * * از چه رو پس ز محبت بسرشتي گِل ما ؟

* * * 49 فارغ از ما و منست آنكه بكوي تو خزيد * * * غافل از هر دو جهان كي بهواي من و ما است ؟ !


265


بركن اين خرقه آلوده و اين بت بشكن ! * * * به در عشق فرود آي كه آن قبله نماست

* * * 57 خم ابروي كجت قبله محراب من است * * * تاب گيسوي تو خود راز تب و تاب من است

اهل دل را به نيايش اگر آدابي هست * * * ياد ديدار رخ و موي تو آداب من است

* * * 60 پرده داران حرم فرمان روايان طريقند * * * باني اين بارگه آواره از روي زمين است

عاكف اين كعبه وارسته ز مدح اين و آنست * * * خادم اين ميكده دور از ثناي آن و اين است

* * * 71

آنكه دل خواهد ، درون كعبه و بتخانه نيست * * * آنچه جان جويد بدست صوفي بيگانه نيست

گفته هاي فيلسوف وصوفي و درويش و شيخ * * * در خور وصف جمال دلبر فرزانه نيست

* * * 80 بهار شد در ميخانه باز بايد كرد * * * بسوي قبله عاشق نماز بايد كرد

نسيم قدس بعشاق باغ مژده دهد * * * كه دل زهر دو جهان بي نياز بايد كرد

* * * 108 از دلبرم به بتكده نام ونشان نبود * * * در كعبه نيز جلوه اي از او عيان نبود

در خانقاه ذكري از آن گعذار نيست * * * در دير و در كنيسه كلامي از آن نبود


266


* * * 140

گرهي باز نگردد مگر از غمزه يار * * * بر درش با تن شوريده ، روان آمده ام

همه جا خانه يار است كه يارم همه جاست * * * پس ز بتخانه سوي كعبه چسان آمده ام

آرزوها

* * * 145

در دلم بود كه آدم شوم اما نشدم * * * بي خبر از همه عالم شوم اما نشدم

بر در پير خرابات نهم روي نياز * * * تا باين طايفه محرم شوم اما نشدم

هجرت از خويش كنم خانه بمحبوب دهم * * * تا باسماء معلم شوم اما نشدم

از كف دوست بنوشم همه شب باده عشق * * * رسته از كوثر و زمزم شوم اما نشدم

فارغ از خويشتن و واله رخسار حبيب * * * همچنان روح مجسّم شوم اما نشدم

سر و پا گوش شوم پاي بسر هوش شوم * * * كز دم گرم تو مُلهَم شوم اما نشدم

از صفا راه بيابم بسوي دار فنا * * * در وفا ، يار مسلم شوم اما نشدم

خواستم بر كنم از كعبه دل ، هر چه بت است * * * تا بر دوست مُكرّم شوم اما نشدم

آرزوها همه در گور شد اي نفس خبيث * * * در دلم بود كه آدم شوم اما نشدم ؟ ؟

* * * 147 دنيا همه درياي حيات و من مسكين * * * يك قطره از اين موج خروشان نچشيدم

رفتند حريفان بسوي كعبه مقصود * * * با محملي از نور و بگردش نرسيدم


267


شرح پريشاني

* * * 160

درد خواهم دوا نميخواهم * * * غصه خواهم نوا نميخواهم

عاشقم عاشقم مريض توام * * * زين مرض من شفا نميخواهم

من جفايت بجان خريدارم * * * از تو ترك جفا نميخواهم

از تو جانا جفا وفا باشد * * * پس دگر من وفا نميخواهم

تو « صفا » ي مني و « مروه » من * * * « مروه » را با « صفا » نميخواهم

تو دعاي مني ، تو ذكر مني * * * ذكر و فكر و دعا نميخواهم

هر طرف رو كنم تويي قبله * * * قبله ، قبله نما نميخواهم

هر كه را بنگري فدايي تو است * * * من فدايم فدا نميخواهم

همه آفاق روشن از رخ توست * * * ظاهري جاي پا نميخواهم ؟ ؟

كعبه دل

* * * 164

تا از ديار هستي در نيستي خزيديم * * * از هر چه غير دلبر ، از جان و دل بريديم

با كاروان بگوييد از راه كعبه برگرد * * * ما يار را به مستي بيرون خانه ديديم

لبّيك از چه گوييد اي رهروان غافل * * * لبّيك او به خلوت ، از جام مي شنيديم

تا چند در حجابيد ، اي صوفيان محجوب ! * * * ماپرده خودي را در نيستي دريديم

اي پرده داركعبه ! بردار پرده از پيش * * * كز روي كعبه دل ، ما پرده را كشيديم

ساقي ! بريز باده در ساغر حريفان * * * ما طعم باده عشق از دست او چشيديم


268


* * * 166

گر به انديشه بيايد كه پناهي است بكويت * * * نه سوي بتكده رو كرده نه راهي حجازيم

ساقي از ان خُم پنهان كه ز بيگانه نهان است * * * باده در ساغر ما ريز كه ما محرم رازيم

مي چاره ساز

* * * 171

بر چين حجاب از رخ زيبا وزلف يار * * * بيگانه ام ز كعبه و ملك حجاز كن

لبريز كن از آن مي صافي سبوي من * * * دل از صفا بسوي بت تركتاز كن

* * * 176 اي قلندر منش اي باد به كف ، خرقه به دوش * * * خرقه شرك تهي كرده و بگذار برو

خانه كعبه كه اكنون تو شدي خادم آن * * * اي دغل ! خادم شيطاني از اين دار برو

فرياد ز من !

* * * 195

اي پير هواي خانقاهم هوس است * * * طاعت نكند سود گناهم هوس است

ياران همه سوي كعبه كردند رحيل * * * فرياد زمن ، گناهگاهم هوس است

قبله

* * * 207

ابروي تو قبله نمازم باشد * * * ياد تو گره گشاي رازم باشد


269


از هر دو جهان برفكنم روي نياز * * * گر گوشه چشمت به نيازم باشد

بي راهه

* * * 212

علمي كه جز اصطلاح و الفاظ نبود * * * جز تيرگي و حجاب چيزي نفزود

هر چند تو حكمت الهي خوانيش * * * راهي بسوي كعبه عاشق ننمود

* * * 256 آن يك بر فرق انبيا شده تارك * * * وين يك اندر سر اوليا را مِغفر

آن يك در عالم جلالت « كعبه » * * * وين يك در ملك كبرياتي « مشعر »


270


كعبه دل

* * * 3

اين نيستي كه جلوه كند جاي هست ما * * * اي كاش كز ازل نشدي پاي بست ما

گر جان رسد به ساحل از اين بحر بيكران * * * بر ناخدا رواست بسي ناز شست ما

ما را به هيچ روي سر خود سري نبود * * * حكم قضا گرفت عنان را ز دست ما

هرگز به سوي كعبه دل ره نمي برد * * * آنكس كه شد چو زاهد مسجد پرست ما

ترسا ز دير جانب ميخانه مي رود * * * بيند به هوشياري اگر ترك مست ما

گيرم سپاه غمزه او قلب ما شكست * * * ( ما خود شكسته ايم چه حاجت شكست ما )

قانع شگفت نيست ز گفتار دلربا * * * باشد عجب بلندي از اين طبع پست ما

حج اكبر

* * * 12

چون خاك من به آب هوايت مخمر است * * * پيوسته دل بر آتش عشق تو مجمراست

هر چند حايل است حجاب طبيعتم * * * روي تو بي حجاب به چشمم مصور است

جانا بكن زيارت دل جاي آب و گل * * * كان هست حج اكبر و اين حج اصغر است

عمري است بهر آنكه مگر آيدم ز در * * * چشمم در انتظار رخش حلقه بر در است

آندم كه روي يار مرا روبرو شود * * * كي حاجتم به جنت و فردوس و كوثر است

گر پاي تا سرم بود آلوده گناه * * * دستم به پاك دامن آل پيمبر است

دشمن يك ار هزار بود قانعا چه غم * * * شادم كه مهر دوست مرا سايه گستر است


271


مسجد دل

* * * 20

گر چه حق بر هر دو عالم كدخداست * * * كعبه دل خانه خاص خداست

پاي بنهادي چو در هر خانه اي * * * دست درويت جانب خانه خداست

پس به مسجد چون شدي بهر نياز * * * روي و دل اين سو و بر آنسو چه راست

بايدت سر تا به پا روسوي او * * * تا كجي ها از نو گردد جمله راست

قانعا ما بنده نفس و تنيم * * * اي خوشا آن كس كه جانش كدخداست

حاجي و ناجي

* * * 69 نه هر كه به حج شتافت حاجي باشد * * * در كشتي نوح رفته ناجي باشد

چون هيچ به حال خلوت رحمت نكند * * * بر رحمت حق چگونه راجي باشد

حاجي ناجي

* * * 83

اي به مكه رفته و برگشته باز * * * تو شدي محمود و ما مانديم اياز

اي كه راجي رفته و حاجي آمدي * * * گو كه ناجي هم شدي از كبر و ناز

كعبه دلها به دست آورده اي * * * پس شدت بر كعبه گل پا فراز

از فروع دين ترا فرضي نبود * * * جز اداي دين حج اي بي نياز

صرف كردي مال از راه حلال * * * يا ز سود و سفته بودت برگ و ساز

داده اي خمس و زكات خود تمام * * * كرده اي از ايتام و ارحامت نياز


272


راستي با شور عشاق آمدي * * * كز عراق و ترك رفتي در حجاز

چون شدي محرم سوي حل و حرم * * * بود از حل و حرامت احتراز

خانه ديدي يا كه صاحبخانه را * * * كشف شد بر تو حقيقت زين مجاز

هفت شوط تو طواف كعبه بود * * * يا مطافت بود اسم و امتياز

سعي تو بين صفا و مروه بود * * * بهر حق جوئي و با صرف جواز

عارفانه جانب مشعر شدي * * * وز منا گشتي به منا سرفراز

پاسخ لبيك تو لبيك بود * * * يا كه لا لبيك آمد بر تو باز

شور محشر ديدي و رمي جمار * * * زين صور راهت به معني گشت باز

نغمه اي آمد به گوش جان تو * * * در جوار كعبه جز بانگ نماز

با اصالت يا نيابت شد تمام * * * اين مناسك از تو با عرض نياز

مال و عمرت گر كم و كوتاه شد * * * گو چه آوردي از اين راه دراز

اندرين سودا تو در سوده و زيان * * * حاجي و ناجي شدي يا حيله باز

باز هم اين راه حق پيمودني است * * * تا تواني توسن همت بتاز

زانكه قانع را از اين حرمان بود * * * روز و شب در دل بسي سوز و گداز

كعبه دل

* * * 102

اي به راه طواف كعبه گل * * * از دل زار خستگان غافل

كعبه جان تو را طواف كند * * * ره بيابي اگر به كعبه دل


273


خوشدل

علي اكبر صلح خواه متخلص به خوشدل ( تولد هشتم شوال المكرم 1332 قمري برابر با 9/4/1293 خورشيدي ـ 1365 ) .

تحصيلات وي تا ديپلم در دبيرستان ثروت كه بعداً به نام ايرانشهر تغيير نام داد و به علاوه در مدرسه مروي مغني و مطول را خدمت مرحوم حاج شيخ علي رشتي كه در زمان خود استاد ادبيات زبان عرب در تهران بود به تحصيل مي پردازد و چندي هم در اصفهان و شيراز به تكميل ادبيات و منطق و قدري هم فلسفه مي پردازد . سي سال تمام به سير و سياحت پرداخته تمام ايران و عراق و تركيه و مصر و حجاز و افغانستان و پاكستان و هندوستان را به پاي شوق طي نموده و چهار سفر به زيارت خانه حق موفق شده است و براي هر يك از چهارده معصوم 71 قصيده سروده است .


274


كعبه دل

* * * 478

كرد چون از امر خلاق جليل * * * كعبه را برپا به دست خود خليل

پس به خود باليده وبنمود افتخار * * * كاين منم معمار بيت كردگار

باني فرخنده بيت داورم * * * هم خليل الله و هم پيغمبرم

حق پرستان را ولي بر حقم * * * رهروان را رهنماي مطلقم

تا ابد پاينده بادا اين مقام * * * زانكه باشد قبله گاه خاص و عام

خانه اميد مردان خداست * * * ملجاء درماندگان بينواست

مقصد و مقصود هر آزاده ايست * * * دستگير هر ز پا افتاده ايست

باغ رضوان با صفايش بي صفاست * * * آن صفا تا اين صفا را فرقهاست

خوشتر از تسنيم و كوثر زمزمش * * * فرش درگاه است عرش اعظمش

ني همين باشد مطاف خاكيان * * * بلكه باشد قبله افلاكيان

از بناي بيت خلاق جهان * * * جاي دارد سر نهم برآسمان

چون خليل الله چنين انديشه كرد * * * وحي آمد ز آن سميع حي فرد

كاي خليل من دمي آهسته تر * * * بس كن از اين هاي و هوي و كروفر

گو چه كردي جز بناي بيت گل * * * هان مشو غافل ز آبادي دل

از بناي كعبه گل خوشدلي ؟ * * * وز مقام كعبه دل غافلي ؟

اي خليل من سخن از گل مگو * * * اهل دل شو جز حديث دل مگو

هين مزن ديگر زبيت گل منم * * * بين كه خود معمار بيت دل منم

چون تو فاني مي شود اين بيت گل * * * آنچه را نبود فنا مائيم و دل

در دل بشكسته باشد خانه ام * * * گر شكستت دل ترا جانانه ام

اهل صورت گر طواف گل كنند * * * اهل معني طوف بيت دل كنند


| شناسه مطلب: 76922