بخش 4 بخش 4 بخش 4 بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
بخش 4 بخش 4 بخش 4 بخش 4 بخش 4

بخش 4

فصل سوم : حرم و وابسته های آن حجاز فصاحت حجاز بطحاء و ابطح حـــرم ویژگیهای حرم حرم امن و کعبه امان مکــــه ام القری ناف زمین بـلــد کوههای مکه کوه ثبیر کوه ابوقبیس


151


 

فصل سوم : حرم و وابسته هاي آن

حجاز

هنگام كه از حرم و وابسته ها و محدوده هاي آن سخن گفته مي شود نام عربستان(1) و شبه جزيره عربستان(2) و حجاز نيز برده مي شود كه مختصري درباره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عربستان كشوري است كه بيش از 3 2 شبه جزيره عربستان را در برگرفته است. در بخش شرقي آن خليج فارس و غرب آن درياي سرخ واقع شده است. وسعت اين كشور در حدود 000/240/2 كيلومتر مربع است. اين كشور از سه منطقه جغرافيايي تشكيل شده است:

1 ـ بيابان نجد كه بخش اعظم اين كشور را تشكيل مي دهد و از بيابانهاي وسيع پوشيده از ماسه تشكيل مي شود. در اين بيابان وزش باد، توده هاي ماسه را از سويي به سويي مي برد. بخش جنوبي اين بيابان را ربع الخالي مي گويند زيرا بياباني بي آب و علف و خالي است و خار مغيلان آن شهرت جهاني دارد. وسعت اين بيابان به پانصد هزار كيلومتر مربع مي رسد كه تا كشور يمن ادامه مي يابد. ربع الخالي يكي از پهناورترين بيابانهاي خشك و خالي جهان است. به اين بيابان، «باديه» نيز مي گويند كه بسياري از حجگزاران به خصوص در گذشته مجبور بوده اند براي اداي حج از آن بگذرند. باديه در شعر شعرا انعكاس وسيع و بازتابي گسترده داشته است كه در فصل اول، در بخش باديه از آن سخن گفته شده.

2 ـ مناطق ساحلي حجاز و عسير كه در كناره درياي سرخ قرار دارد و از بندر عقبه در شمال تا يمن در جنوب ادامه دارد.

3 ـ منطقه احساء كه در امتداد سواحل خليج فارس واقع است.

2 ـ اين شبه جزيره از هفت واحد سياسي تشكيل شده است كه عبارتند از: عربستان، يمن، عمان، امارات متحده عربي، قطر، بحرين و كويت.


152


آنها در پاورقي و متن توضيح داده شده است.

«حجاز» يكي از بخشهاي مهم عربستان است كه در حاشيه غربي اين كشور قرار دارد. حجاز در لغت به معناي مانع است و از حجز يعني جدايي بين دو چيز گرفته شده است. حجاز به واسطه رشته كوههايي بين غور و شام و باديه و پايين نجد و سراه يا نجد و تهامه و يا نجد و غور فاصله انداخته است.(1) از مهمترين شهرهاي حجاز، مكه و مدينه است.

برآمد بر اين نردبان از حجاز *** خرامان خرامان به كشتي و ناز

فردوسي

همه كشت و بسته حجاز و يمن *** به راي و به مردان شمشير زن

فردوسي

تو را هست محشر رسول حجاز *** دهنده به پول چو نبود جواز

عنصري

خداي طاعت خويش و رسول و سلطان خواست *** نكرد فرق بدين هر سه امر در فرقان

نجات خلق به حمد محمد و محمود *** سر نبي و نبي خدايگان جهان

از آنكه بد به حجاز آن و اين به ايرانشهر *** حجاز دين را قبله است و ملك را ايران(2)

عنصري

چو عود قماري و چون مشك تبت *** چو عنصر سرشته يمان و حجازي(3)

ابوالطيب المصعبي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ لسان العرب، ج 3، ص 61.

2 ـ عنصري، ديوان، در مدح سلطان محمود غزنوي.

3 ـ تاريخ بيهقي، چاپ دكتر فياض، ص 377.


153


اندر عراق بزم كني در حجاز رزم *** اندر عجم مظالم و اندر عرب شعار(1)

منوچهري

ذاكر فضل تو و مرتهن بر تواند *** چه طرازي به طراز وچهحجازي به حجاز(2)

منوچهري

فصاحت حجاز

مردم «حجاز» به فصاحت در گفتار شهرت جهاني دارند.

به شجاعت ز طرازي به سخاوت ز عرب *** به لطافت ز عراقي به فصاحت ز حجاز(3)

قطران تبريزي

لطيف تر به مدام اندرون ز اهل عرب *** فصيح تر به كلام اندرون ز اهل حجاز(4)

قطران تبريزي

خسروا با تندرستي و لطافت يار باش *** تا لطافت در عراق است و فصاحت در حجيز(5)

قطران تبريزي

به طبع از ظريفي در است از عراقي *** به لطف از لطيفي تمام از حجازي(6)

قطران تبريزي

ز مجد دين كه زجدش سه جاء جاه گرفت *** يكي حجاز و دوم مكه و سوم بطح(7)

اديب صابر ترمذي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ منوچهري، ديوان، ص 40.

2 ـ منوچهري، ديوان، ص42.

3 ـ قطران تبريزي، ديوان، ص182

4 ـ همان، ص185

5 ـ همان، ص284

6 ـ قطران تبريزي، ديوان، ص403.

7 ـ اديب صابر ترمذي، ديوان، ص 300.


154


چونكه راهت به سوي تبريز است *** هين مران ناقه را به سوي حجاز

نرسد در حجاز آن كه رود *** سوي چين و ختا و شهر طراز(1)

سلطان ولد

در سفرها به مصر و شام و حجاز *** كردم اي دوست روز و شب تك و تاز(2)

شيخ محمود شبستري

كس نبيند كه تشنگان حجاز *** به سر آب شور گرد آيند

هر كجا كعبه اي بود شيرين *** مردم و مرغ و مور گرد آيند(3)

سعدي

حاجيان چون روي در راه حجاز آورده اند *** مطرب عشاق گو بنواز راهي از حجاز

به رشحه قلمي كم نشد تعطش ما *** كه ذكر كعبه زيادت كند هواي حجاز(4)

عماد فقيه

فكند زمزمه عشق در حجاز و عراق *** نواي بانگ غزلهاي حافظ از شيراز(5)

حافظ

بهر خدا مطرب عاشق نواز *** ساز كن آهنگ مقام حجاز(6)

محيي لاري

بطحاء(7) و ابطح

شهر مكه به واسطه وجود كوههاي اطراف آن داراي چندين تنگه و دره است. انتهاي دره اي كه كعبه در آن است «بطحا» گويند و تقريباً بين مكه و مني قرار دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سلطان ولد، ديوان، ص 194.

2 ـ شيخ محمود شبستري، سعادت نامه، ص 171.

3 ـ سعدي، گلستان، ص 27.

4 ـ عماد فقيه، ديوان، ص 367.

5 ـ حافظ، ديوان، ص 23.

6 ـ محيي لاري، فتوح الحرمين، ص25

7 ـ بطحاء در لغت به معني مسيرسيل است كه در آن سنگريزه وجود دارد; و البطحاء مسيل فيه دقائق الحصي. همچنين گفته اند سرزميني است با خاكهاي نرم كه سيل آنها را آورده است.


155


مسافت آن از هر دو به يك اندازه و شايد به مِني نزديكتر است واز اين جهت به مكه و مني هر دو نسبت داده مي شود.

سيد ابطحي، منسوب به ابطح و يكي از القاب حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) مي باشد.

اگر طبعش گذر سازد به سوي بصره و طائف *** و گر جودش گذر گيرد به سوي مكه و بطحا

شهي و شهد گرداند كشنده تخم در حنظل *** زر و ياقوت گرداند خلنده خار در خرم(1)

ازرقي هروي

از طاعت بر شد به قاب قوسين *** پيغمبر ما از زمين بطح(2)

ناصر خسرو

شبستان مقامت قاب قوسين *** در درگاه تو بطحا و زمزم(3)

هواي دوست خواهي گر،شراب شوق جانان خور *** وصال يار اگر خواهي طواف جاي بطحا كن(4)

سنايي

دياري كه خيل تو را گشت منزل *** ز تو حرمت ارض بطحا گرفته(5)

خاقاني

خود ملك خواهد تا چنبر اين كوس شود *** تا صداش از جبل الرحمه بطحا شنوند(6)

خاقاني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ازرقي هروي، ديوان.

2 ـ ناصر خسرو، ديوان.

3 ـ سنايي، ديوان.

4 ـ همان.

5 ـ خاقاني، ديوان.

6 ـ همان.


156


دجله خوناب است زين پس گر نهد سر در نشيب *** خاك نخلستان بطحا را كند از خون عجين(1)

سعدي

به پر دل به هر لحظه به بطحايي و در مكه *** به تن پرندهم مردان ببين آن گشت و جولان ر(2)

سلطان ولد

ثنا گويم كريمي را كه بي مثل است و بي همتا *** پس از آن نعت پيغمبر ز جان و دل كنم انشاء

عدوي ناكسش يكدم نباشد خالي از ماتم *** به حق كعبه و زمزم به حق يثرب و بطح(3)

حافظ

عملش بر حرم بطحا زن *** تيغ قهرش به سر اعدا زن

جامي

دگر آن مقتداي اهل تقوي *** سمي آفتاب اوج بطحي(4)

آن كس است اين كه مكه و بطحا *** زمزم و بوقبيس و خيف و منا

جامي

حـــرم

حرم به منطقه اطراف مكه گفته مي شود و مسافت آن از هر طرف مختلف است و امروزه با نصب دو ستون در دو طرف جاده حد آن را مشخص كرده اند. نزديكترين آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سعدي، غزليات.

2 ـ سلطان ولد، ديوان، ص 34.

3 ـ حافظ، قصايد، ص 329.

4 ـ حبيب السير، چاپ خيام، ج 2، ص 3.


157


به مسجد الحرام تنعيم و دورترين آن مزدلفه است(1).

احمد بن محمد يعني ابي نصر گويد از امام رضا درباره حرم و نشانه هاي آن سؤال كردم و اينكه چرا برخي نزديكتر و بعضي دورترند فرمود:

زماني كه آدم از بهشت رانده شد بر كوه ابو قبيس هبوط كرد، آنگاه از وحشت به خدا شكايت كرد، زيرا چيزي را كه در بهشت مي شنيد ديگر به گوشش نمي خورد. پروردگار، ياقوت سرخي را بر او فرود آورد و آن را در مكان خانه (كعبه) گذاشت و آدم بر آن طواف مي كرد و روشنايي آن ياقوت تا جاي نشانه ها مي رسيد. آنگاه نشانه ها طبق روشنايي آن، علامت گذاري شد و خداوند آن را حرم قرار داد.(2)

ز مينو چو آدم بر اين كه فتاد *** همي بود با درد و با سرد باد

ز دل دود و غم رفته بر آفتاب *** دو ديده چو دريا دو رخ جوي آب

به صد سال گريان به از روزگار *** همي خواست آموزش از كردگار...

فرستاد پس كردگار از بهشت *** به دست سروش خجسته سرشت

ز ياقوت يكپارچه لعل فام *** در افشان يكي خانه آباد نام

مر آن را ميان جهان جاي كرد *** پرستشگهي زو دل آراي كرد...(3)

اسدي طوسي

اصل بنا چون كه شد اول بر آب *** چون نشود جمله بناها خراب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مسافت شش جهت تعيين شده تا مسجد الحرام به قرار زير است.

1 ـ «حديبيه» كه در راه جده به مكه قرار دارد، 20 كيلومتر تا مسجدالحرام.

2 ـ «تنعيم» كه در راه مدينه به مكه قرار دارد، 6 كيلومتر تا مسجدالحرام.

3 ـ «بطن نمر» كه در راه جعرانه به مكه قرار دارد، 15 كيلومتر تا مسجدالحرام.

4 ـ «وادي نخله» كه در راه عراق به مكه قرار دارد، 16 كيلومتر تا مسجدالحرام.

5 ـ «مزدلفه» كه در راه طائف به مكه قرار دارد و از عرفات مي گذرد، 21 كيلومتر تا مسجدالحرام.

6 ـ «اضاة» كه در راه يمن به مكه قرار دارد، 12 كيلومتر تا مسجدالحرام.

در بعضي از روايات آمده است كه شعاع حرم از كعبه چهار فرسخ است و بعضي از علما اين قول را اختيار كرده اند.

اما ملاك عمل همين علامت گذاري امروزي است كه حدود آن گفته شد و از روايت متن نيز به دست مي آيد كه در زمان امام رضا(عليه السلام) نيز اين تفاوت وجود داشته است.

2 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 334 اين روايت در كتب ديگري ذكر شده مانند تهذيب، ج 1، ص 575; فقيه، جلد 1، ص 68; عيون اخبار الرضا، ص 158; فروع كافي، ج 1، ص 218; قرب الاسناد، ص 159.

3 ـ اسدي طوسي، گرشاسب نامه، ص18


158


نقش بر آب است سراسر جهان *** خواه زمين گويي و خواه آسمان

گشت چو بر آب زمين را مكان *** آدم خاكي بسرشتند از آن

طينتش از روح روان ساختند *** ساير گلزار جنان ساختند

در حرم خلد بسي ماه و سال *** بود به ذكر احد ذوالجلال

عاقبت از خلد جنان دور ماند *** غمزده و واله و مهجور ماند

بهر تسلاي وي آمد فرود *** گنبد ياقوت ز چرخ كبود

يافت بر آن عرصه تمكن كه آن *** كعبه ما را بود اكنون مكان

گرد وي از غايت شوق و نياز *** طوف كنان گشتي و كردي نماز(1)

محيي لاري

محدوده اي كه حرم را تشكيل مي دهد شكلي شبيه به قلب انسان دارد. حرم كه خود قلب تپنده عالم اسلام، يعني كعبه را در درون دارد از نظر ظاهر نيز شبيه به قلب است. همانگونه كه قلب مركز احساس و رمز حيات انسان است و خون را در رگها به جريان مي اندازد و همان گونه كه قلب اداره تن را به دست دارد و وسط بدن قرار گرفته است، حرم و خانه كعبه نيز مركز احساس و رمز حيات و راز هستي مسلمانان است و در قلب دنيا و وسط كره زمين قرار دارد. از اين رو كعبه را «ناف زمين» گفته اند.

مكه حرم كرد عرب را خداي *** عهد تو را كرد حرم در عجم

هر كه در آمد همه باقي شدند *** باز فنا شد كه نديد اين حرم(2)

بسام كورد

گر آهويي بيا و كنار منت حرم *** آرام گير و بامن و از من چنين مشم

خفاف

ابا ناله و بوق و با پيل رفت *** به ديدار جاي سماعيل رفت

كه خان حرم را برآورده بود *** بدو اندرون رنجها برده بود

فردوسي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محيي لاري، فتوح الحرمين، ص 39.

2 ـ همان گونه كه شرح آن گذشت اولين شاعر پارسي گويي كه نامي از مكه و حرم در اشعار او آمده «بسام كورد» نام دارد كه در قرن سوم مي زيسته است. در تاريخ سيستان نام او در رديف اولين شاعران پارسي گوي است.


159


حرم يا يمن پاك در دست اوست *** به درياي مصر اندرون شست اوست

فردوسي

چو بشنيد كآمد ز راه حرم *** جهانگير پيروز با باد و دم

فردوسي

ولايت تو اي امير ز امن چون حرم است *** ز خرمي و خوشي همچو روضه رضوان

فرخي

از عطا دادن پيوسته آن بار خداي *** خانه زائر او باز نداني ز حرم

فرخي

زائران را سراي او حرم است *** مسند او منا و صدر صفا

فرخي

زبدخواه ايمن شود وزستم *** چو از چنگ يوز آهو اندر حرم

اسدي

گفت ني گفتمش چو مي رفتي *** در حرم همچو اهل كهف و رقيم

ناصر خسرو

اندر حرم آي اي پسر ايرا كه نمازي *** كان را به حرم در كني از مزد هزار است

ناصر خسرو

بشناس حرم را كه هم اينجا بدر توست *** با باديه و ريگ مغيلانت چه كار است

ناصر خسرو

صاحب ستران همه بانگ بر ايشان زدند *** كاين حرم كبرياست بار بود تنگياب

خاقاني

يارب اين عشق چيست در پس و پيش *** هيچ عاشق در حرم نزده است

خاقاني


160


آن كعبه را كبوتر پرنده در حرم *** كآخر زبام كعبه نيارد گذار كرد

خاقاني

خاطر خاقني از آن كعبه شناس شد كه او *** در حرم خدايگان كرده به جان مجاوري

خاقاني

در كعبه مردان بوده اند كز دل وفا افزوده اند *** در كوي صدق آسوده اند محرم توي اندر حرم

سنايي

خواهي كه درون حرم عشق خرامي *** در ميكده بنشين كه ره كعبه دراز است

عراقي

به طواف كعبه رفتم به حرم رهم ندادند *** كه برون در چه كردي كه درون خانه آيي

عراقي

تكاپوي حرم تا كي خيال از طبع بيرون كن *** كه محرم گر شوي ذاتت حقايق را حرم گردد

سعدي

تا ز خود بيرون نيايي ره نيابي در حرم *** ور چه همچون كعبه باشي سال و مه اندر حجاز

سيف فرغاني

اي به گرد كوي تو جان همچو حاجي در طواف *** در پناه عشق تو دل همچو كعبه در حرم

سيف فرغاني

به عزم كعبه قربت چو بسته ايم احرام *** ز ما سعادت وصل حرم دريغ مدار(1)

خواجوي كرماني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خواجوي كرماني، ديوان، ص 100.


161


اركان كعبه حرمت سدره را مطاف *** واطراف موقف كرمت كعبه را مزار(1)

خواجوي كرماني

تا قدم در حرم كعبه تجريد زديم *** سخن دوست شنيديم زهر ديواري(2)

خيالي بخارايي

از آن به كعبه وصل تو ره ندارد جان *** كه غيردرحرم خاص دوست محرم نيست(3)

خيالي

محرم كوي تو محروم ز ديدار چراست *** چون به گرد حرم كعبه طوافي دارد(4)

خيالي

چو هست كعبه مقصود، كوي او شاهي *** روا مدار كه محروم از آن حرم باشيم(5)

شاهي سبزواري

حرم و حل و بيت و ركن و حطيم *** ناودان و مقام ابراهيم(6)

جامي

به كوي دوست هلالي ز راه كعبه مپرس *** تو ساكن حرمي از سفر چه مي پرسي(7)

هلالي جغتايي

از در خويش مران همچو هلالي ما را *** حرمتي دار كه ما ساكن بيت الحرميم(8)

هلالي جغتايي

گر از طواف حريم كعبه كويت خبر يابد *** ز شوق آن پردروح از تن مرغ حرم بيرون(9)

هلالي جغتايي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان، ص56

2 ـ خيالي بخارايي، ديوان ص 257.

3 ـ همان، ص68

4 ـ همان، ص98

5 ـ شاهي سبزواري، ديوان، ص 70.

6 ـ جامي، سبحة الابرار، سلسلة الذهب، ص226

7 ـ هلالي جغتايي، ديوان، ص188

8 ـ همان، ص144

9 ـ همان، ص151


162


ويژگيهاي حرم(1)

حرم امن و كعبه امان(2)

حق گفت ايمن است هرآن كو به حج رسيد *** اي چرخ حق گزار ز آفات ايمني

مولوي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حرم به خاطر قداست و احترامي كه دارد داراي احكامي مخصوص به خود است كه به برخي از آنها اشاره مي شود. 1 ـ همانگونه كه گفته شد ورود به حرم بايد با تشريفات مخصوصي كه همان احرام است صورت گيرد. 2 ـ كشتن حيوانات وحشي و شكار آنها در اين منطقه حرام است. (امام خميني، مناسك حج.) 3 ـ جنگ و خونريزي در اين منطقه ممنوع است. (امام خميني، مناسك حج.) 4 ـ افراد غير مسلمان حق سكونت در اين منطقه را ندارند. (توبه آيه 28.) 5 ـ كندن درختان و گياهان حرم به جز اذخر كه گياه خوشبويي است جايز نيست. (تحرير الوسيله، ج 1، ص 428.) 6 ـ حمل اسلحه و رفت و آمد مسلحانه در آن ممنوع است. (تحرير الوسيله، ج1، ص429.) 7 ـ سكونت كساني كه در اين سرزمين قصد الحاد به ظلم دارند يعني مي خواهند دزدي كنند و ستمگري و تعدي و فساد را پيشه خود سازند ممنوع است. (فروع كافي، ج 4، ص 239.) 8 ـ كسي حق دست زدن به اشياي گم شده حرم را ندارد. (من لا يحضر، ج1، ص 91، تهذيب، ج 1، ص 567.) 9 ـ اجاره دادن خانه هاي مكه صحيح نيست. (وسائل الشيعه، ج 9، ص 9 ـ 368.) 10 ـ كسي كه بيرون حرم مرتكب جنايتي شود اگر به حرم پناهنده شود نمي شود او را مجازات كرد بلكه بايد به ترتيبي بر او سخت گرفت، مثلاً او را از آب و غذا محروم كرد تا مجبور شود از حرم بيرون رفته و مجازات شود، البته كسي كه خود، احترام حرم را نگه ندارد و درون حرم مرتكب جرمي شود اين امنيت براي او نيست. (صافي از فروع كافي، ج 1، ص 228، علل الشرايع، ج 2، ص 444، فروع كافي، ج 4، ص 228.) 11 ـ كسي كه در حرم بميرد از سختي بزرگ قيامت در امان است و خدا او را داخل بهشت مي نمايد. (مستدرك، ج 1، ص 121.) و همچنين كسي كه در حرم دفن شود. (فروع كافي، ج 4، ص 259.) 12 ـ بيرون بردن سنگ از صفا و مروه جايز نيست و به طور كلي خارج كردن سنگريزه و خاك از مسجد الحرام و اطراف كعبه حرام است. (مناسك حج امام خميني، ص 336، وسائل الشيعه، ج 9، ص 338، فروع كافي، ج 4، ص 229.) 13 ـ اقامت زياد در مكه مكروه است و قساوت قلب مي آورد. (وسائل الشيعه، ج 9، ص 343.) 14 ـ ساختن بنا و خانه اي بلندتر از كعبه جايز نيست. (وسائل الشيعه، ج 9، ص 343.) 15 ـ مسافر مخير است در مسجد الحرام و مسجد النبي(صلي الله عليه وآله) و يا طبق بعضي از فتاوا در همه مكه و مدينه نماز را قصر و يا اتمام بخواند. (وسائل الشيعه، ج 5، ص 543 تا 547.) 16 ـ تصرف در زيور كعبه ممنوع است. (نهج البلاغه، روايت 262.) 17 ـ عبور جنب و حائض ازمسجد الحرام جايز نيست. (وسائل الشيعه، ج 1، ص 495.)

2 ـ امنيت حرم و شهر مكه و مسجد الحرام و كعبه، از بركتهاي دعاي حضرت ابراهيم خليل است زماني كه همسر و فرزندش را در كنار كعبه گذاشت عرض كرد: «رب اجعل هذا بلداً امناً.» (توبه: 126) خدايا! اين مكان را شهر امني قرار بده. و پس از آن به خاطر پيدا شدن زمزم، آن مكان غير ذي زرع و نا آباد به شهري آباد و مسكوني مبدل گشت و به همين جهت حضرت ابراهيم وقتي به آنجا آمد يكي از دعاهايش را كه بلد شدن آن وادي بود مستجاب شده يافت و دعاي دوم را مجدداً تكرار كرد و گفت: «واذ قال ابراهيم رب اجعل هذا البلد امناً.» (ابراهيم: 36) خدايا! اين بلد را امن و امان قرار بده. و به همين جهت است كه بلد در آيه اول بدون «الف و لام» و در آيه دوم با «الف و لام» تعريف ذكر شده است. (تعبير و تفسير آيت الله جوادي آملي.) پس از آن دعاي دوم حضرت ابراهيم هم مستجاب شد و «بلد» به «بلد الامين» تبديل گشت. «والتين والزيتون و طور سينين و هذا البلد الامين.» (تين: 1 و 2); سوگند به انجير و زيتون و سوگند به طور سينا و اين شهر امن. و در آيات ديگري نيز براي امن بودن آن تأكيد شده مثل: «اولم يروا انا جلعنا حرماً آمناً.»، (عنكبوت: 3) «و من دخله كان آمناً.»، (آل عمران: 97) «الذي اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف.»، (قريش: 4) «اولم نمكن لهم حرماً آمناً يجبي اليه ثمرات كل شيء.» (قصص: 57)


163


از ويژگيهاي مهم و آشكار حرم امن بودن آن است و مي توان بيشتر خصوصيات ديگر آن را در همين امنيت خلاصه كرد. زماني كه اين محدوده به عنوان منطقه امن شناخته شد اعمالي را كه بويي از نا امني در آن مشاهده مي شود نبايد انجام داد
در اين منطقه نه تنها انسانها، كه حيوانات، گياهان و جمادات(1) نيز از امنيت
برخوردارند.

گر آهويي بيا و كنار منت حرم *** آرام گير با من و از من چنين مشم

خفاف

زبد خواه ايمن شود وز ستم *** چو از چنگ يوز آهو اندر حرم

اسدي

ولايت تو ز امن اي امير چون حرم است *** ز خرمي و خوشي همچو روضه رضوان(2)

فرخي سيستاني

اي چو كعبه وحوش را همه امن *** خلق را قصر و درگهت مأمن

نيت كعبه كرد بنده تو *** بنده را زين مراد باز مزن

مسعود سعد سلمان

خايفان را حريم حضرت او *** در امان چون حريم بطحا شد(3)

رشيد الدين وطواط

كعبه امن و اماني لاجرم در مرتبت *** بارگاه و مجلس تو مكه و بطحا شدند(4)

اديب صابر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سنگهاي صفا و مروه را كه در حرم قرار دارد نمي شود به بيرون برد. مناسك حج امام خميني، ص 336.

2 ـ فرخي سيستاني، ديوان، ص 328.

3 ـ رشيد الدين وطواط، ديوان، ص 127.

4 ـ اديب صابر، ديوان، ص 46.


164


در حريم او خواص كعبه هست از ايمني *** در اساس استوار او ثبات طور باد(1)

انوري

سالكان راست ره باديه دهليز خطر *** لكن ايوان امان كعبه عليا بينند(2)

خاقاني

دانم كه به فر كعبه پاك *** مكه ز حوادث است بي باك

تا كعبه درون اوست ساكن *** شد ساحت او زساعت ايمن

خاقاني

كعبه زو تشريف بيت الله يافت *** گشت ايمن هر كه در وي راه يافت(3)

عطار

با ياد جمال جانفزايت *** هر زاويه كعبه اماني است(4)

كمند سعدي اگر شير بيشه صيد كند *** تو در كمند نيايي كه آهوي حرمي(5)

سعدي

چون دل ببردي دين مبرهوش از سر مسكين مبر *** با مهربانان كين مبر لاتقتلوا صيد الحرم(6)

سعدي

خون صاحبنظران ريختي اي كعبه حسن *** قتل اينان كه روا داشت كه صيد حرمند

سعدي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انوري، ديوان، ص 103.

2 ـ خاقاني، ديوان، ص 97.

3 ـ عطار نيشابوري، منطق الطير، ص 20.

4 ـ تاريخ ادبيات ص 851.

5 ـ سعدي، كليات، غزليات.

6 ـ همان.


165


اي بر در تو دولت و اقبال پاسبان *** وي خاك آستانه تو كعبه امان(1)

عبيد زاكاني

چو جنت باغ او دار الاماني *** چو كعبه گلشنش دار الامان باد(2)

عماد فقيه كرماني

يارب مگيرش ارچه دل چون كبوترم *** افكند و كشت و عزت صيد حرم نداشت

حافظ

مكــــه(3)

شهر مكه در سمت غربي شبه جزيره عربستان قرار دارد. از شمال به مدينه، از شرق به طائف، از جنوب به عسير و يمن، و از غرب به جده و قسمت شرقي سواحل بحر احمر محدود مي شود.(4) ارتفاع مكه از سطح دريا در حدود 33 متر مي باشد.

شهر مكه بين دو رشته كوه، محصور گرديده و از اين جهت بناي شهر از دور ناپيداست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عبيد زاكاني، ديوان، ص29.

2 ـ عماد فقيه كرماني، ديوان، ص 372.

3 ـ درباره وجوه تسميه و علتهاي نامگذاري مكه و اشتقاق و معني اين كلمه سخنهاي مختلفي گفته شده مانند: 1 ـ مكيدن: ابن منظور در لسان العرب در ماده مك مي گويد مك يمك مكاً و امتك و تمكّك و مكمكةً به معناي امتص يعني كودك شيرخوار آنچه در پستان مادر بود مكيد. حال يا به علت كمي آب آنجاست كه مردم، آب آنجا را تا آخرين قطره استخراج مي كنند. و يا به دليل علاقه مردم به آنجاست مانند علاقه طفل به پستان مادر «لازدحام الناس». 2 ـ به معني وسط زمين و گسترش زمين از آن است. 3 ـ به معني هلاكت و نابودي و از بين بردن است به علتهاي زير: الف ـ زيرا هر كسي در آن ظلم كند هلاك مي شود «سميت مكه لانها تمك من ظلم اي تهلكه» و شاهد آن داستان اصحاب فيل است. ب ـ از بين بردن گناهان; «لانها تمك الذنوب اي و تستخرجها و تذهب بها كلها.» ج ـ از بين بردن غرور و نخوت ستمگران; «لانها تمك الجبارين اي تذهب نخوتهم.» 4 ـ به معني سوت زدن است. امام رضا(عليه السلام) در پاسخ به محمد بن سنان كه پرسيده بود چرا مكه را مكه ناميده اند فرمود: «سميت مكه لان الناس كانوا يمكون فيها و كان يقال لمن قصدها قد مكا و ذلك قول الله عزوجل و ما كان صلوتهم عند البيت الاّ مكاءً و تصدية.» به اين خاطر كه مردم زمان جاهليت در هنگام حج سوت مي كشيدند كسي كه مي خواست حج بگزارد مي گفتند «قدمكا» امام رضا به آيه اي از قرآن استناد مي فرمايد كه نيايش اعراب جاهلي در كنار خانه خدا فقط كف زدن و سوت كشيدن بود.

4 ـ اين شهر در 21 درجه و 26 دقيقه عرض شمالي و 39 درجه و 49 دقيقه طول شرقي واقع شده است.


166


اين نام (مكه) از معروفترين نامهاي شهر مكه است و نامش يك مرتبه در قرآن آمده است.(1)

مكه حرم كرد عرب را خداي *** عهد تو را كرد حرم در عجم

هر كه در آمد همه باقي شدند *** باز فنا شد كه نديد اين حرم(2)

بسام كورد

همه از باغ و بستان ياد مكه *** دل از زندان غم آزاد مكه

مكان ديگر و ملك دگر جوي *** وطن در اين خراب آباد مكه(3)

بابا طاهر

چو از مكه شدم سوي مدينه *** خدايم داد توفيق زيارت

من به راه مكه آن ديدم ز فخر روزگار *** كز پيمبر ديد در راه مدينه يار غار(4)

سيد حسن غزنوي

نگو به احمد مرسل كه مكه را بگذاشت *** كشيد لشكر و بر مكه گشت او وال(5)

مولوي

سركش نشوم نه عكه ام من *** قانع بزيم كه مكه ام من(6)

مولوي

گذر از قدس و ز عكه كه رسي زود به مكه *** چو رهت سويحجاز است چرا سوي مرندي(7)

سلطان ولد

آن كس است اين كه مكه و بطحا *** زمزم و بو قبيس و خيف و من(8)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره فتح، آيه 24.

2 ـ بسام كورد قرن سوم، شاعران بي ديوان.

3 ـ بابا طاهر.

4 ـ سيد حسن غزنوي، ديوان، ص 90.

5 ـ مولوي، كليات شمس، ص 90.

6 ـ همان، ص 150.

7 ـ سلطان ولد، ديوان، ص 427.

8 ـ جامي، سبحة الابرار، سلسلة الذهب، ص226


167


مكه بر آن سطح زمين خلق گشت *** بود دگر جمله عدم كوه و دشت

داشت همين مكه تمكن بر آب *** هيچ اثر ني زجهان خراب(1)

محيي لاري

ام القري(2)

نام ديگر مكه، ام القري، يعني مادر آباديهاست كه در قرآن دوبار نام آن آمده است.(3)

شاعري عباس كرد و طلحه كرد و حمزه كرد *** جعفر و سعد و سعيد و سيد ام القري(4)

منوچهري

مرا سجده گه بيت بيت العنب بس *** كه در بيت ام القري مي گريزم(5)

خاقاني

تو را ام القري كي در حساب است *** نبي امي از ام الكتاب است(6)

عطار

چون خليل الله اساس كعبه ام القري *** كرده ملك سلطنت را در جهان ذاتت بناست

تا عروس روي پوش عنبرين خال حرم *** در حجاب اين نه آبا ساكن ام القراست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ محيي لاري، فتوح الحرمين، ص39

2 ـ به مكه، ام القري گويند و علت آنكه آن را ام القري ناميده اند چند وجه ذكر كرده اند.

1 ـ قبله بودن آن و چون مردم به آن اقتدا مي كردند ام القري نام گرفته است. 2 ـ مقدم بودن آن چون خانه خدا در آن واقع شده است. 3 ـ مأمن بودن آن براي ديگر مردم شهرها. 4 ـ مركزيت زمين. 5 ـ گسترش زمين از آن مكان.

3 ـ شوري، آيه 7 و أنعام، آيه 92

4 ـ منوچهري، ديوان، ص 131.

5 ـ خاقاني، ديوان.

6 ـ عطار، خسرو نامه، ص 18.


168


نو عروس دولت جاويد را بادا حرم *** بارگاه حضرتت كان كعبه عز و علاست(1)

سلمان ساوجي

گشت مكان حرم كبريا *** كرد خدايش لقب ام القر(2)

محيي لاري

ناف زمين

مكه را «ناف زمين» گويند و چون مكه مركز زمين است و زمين از آنجا بسط و توسعه يافته است بيشتر به وجه تسميه ام القري نزديك است.(3)

فرستاد پس كردگار از بهشت *** به دست سروش خجسته سرشت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سلمان ساوجي، ديوان، ص 449 و 450.

2 ـ محيي لاري، فتوح الحرمين، ص 39.

3 ـ و در اين باره به آيات و روايات متعددي استناد كرده اند.

در تفسير آيه 196 سوره آل عمران: «ان اول بيت وضع للناس للذي ببكة مباركاً.»

و آيه 30 از سوره نازعات: «والارض بعد ذلك دحيها.»

آورده اند كه در آغاز آفرينش، همه سطح زمين را آب فرا گرفته بود. و نخستين مكاني كه از زير آب خارج و قابل سكونت شد مكه بود و سپس خشكيهاي ديگر زمين از آنجا بسط و گسترش پيدا كرد كه در روايات از آن به «دحو الارض» تعبير كرده اند.

و از نظر علمي و تاريخي نيز اين مطلب براي بعضي از خشكيها و قاره ها و كوهها ثابت شده است و در علت نامگذاري مكه گفته شده است وجه اشتقاق مكه از «تمككت العظم» است كه به هنگام در آوردن مغز استخوان گفته مي شود و خليل در اين مورد گفته است كه مكه وسط زمين قرار دارد به همان صورت كه مغز استخوان در وسط آن قرار دارد. (المفردات ص 491) در حديث است عده اي از يهوديان خدمت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آمدند و سؤالاتي كردند كه يكي از آنها اين بود كه چرا كعبه، كعبه ناميده شده است؟ پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) فرمود: چون كعبه وسط دنيا قرار دارد. «لاي شي سميت الكعبه كعبه؟ فقال النبي(صلي الله عليه وآله)لانها وسط الدنيا.» (علل الشرايع، ج 2، ص 398 و امالي صدوق، ص 166.) و كعب در لغت به معني وسط آمده است.

امام هشتم(عليه السلام) مي فرمايد علت اينكه خانه كعبه در وسط زمين قرار دارد اين است كه تا مردم شرق و غرب از نظر آمدن به سوي آن يكسان و مساوي باشند.

«عن الرضا(عليه السلام) علة وضع البيت في وسط الارض ليكون الفرض لاهل المشرق و المغرب سواء.» (وسائل الشيعه، باب حج.)

همچنين از امام رضا(عليه السلام) حديثي نقل شده كه فرمود علت قرار داشتن بيت در وسط زمين اين است كه آنجا مكاني است كه از زير آن زمين گسترش يافته است. (علل الشرايع، ج 2، باب حج، كه از آن به «دحو الارض» تعبير كرده اند. والارض بعد ذلك دحيها، نازعات، آيه30).


169


زياقوت يكپارچه لعل فام *** در افشان يكي خانه آباد فام

مر آن را ميان جهان جاي كرد *** پرستشگهي زو دل آراي كرد(1)

اسدي طوسي اي پاك سلاله مكرم *** در ناف زمين ز صلب عالم

چرخ ارنه به فرت ايستادي *** بر ناف زمين شكم نهادي

خاك عرب از تو شد زر خشك *** ناف زمي از تو نافه خشك(2)

خاقاني

ناف زمي است كعبه مگر ناف مشك شد *** كاندر سموم كرد اثر مشك اذفرش(3)

خاقاني

كعبه درناف زمين بهترسلاله است از شرف *** كاندر ارحام وجود از صلب فرمان آمده(4)

خاقاني

دهليز سرات ناف فردوس *** چون ناف زمين ميان كعبه(5)

خاقاني

عالم تر دامن خشك از تو يافت *** ناف زمين نافه مشك از تو يافت(6)

نظامي

سر نافه در بيت اقصي گشاد *** ز ناف زمين سر به اقصي نهاد(7)

نظامي

كعبه چيست اندر جوار افتادن است *** تو به تو در ناف عالم زادن است(8)

عطار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسدي طوسي، گرشاسب نامه، ص18

2 ـ خاقاني، تحفة العراقين، ص 132 و 133.

3 ـ خاقاني، ديوان، ص 216.

4 ـ همان، ص 372.

5 ـ همان، ص 404.

6 ـ نظامي، مخزن الاسرار، ص 70195; اوحدي مراغي، ديوان، ص 489.

7 ـ نظامي، ديوان.

8 ـ عطار نيشابوري، مصيبت نامه، ص45


170


پيشتر از جهان خداي لطيف *** جوهري آفريد پاك و شريف

پس به هيبت بدو گماشت نظر *** تا كه بگداخت جمله جوهر

گشت يكسر چو بحر بي پايان *** عرش رحمان ستاده بر سر آن

پس ز ثقلش زمين فرو انداخت *** و آسمانها ز دود آن بر ساخت

همچو گويي بد آن زمين و براو *** بيت معمور و جاي كعبه در او

پس بگسترد باز جمله زمين *** از بر گوي تا كه گشت چنين...(1)

شيخ محمود شبستري

به دل كعبه و به ناف زمين *** به كتاب و به جبرئيل امين(2)

اوحدي مراغي

همچو مشك نافه عبد مناف از ناف ارض *** داده از تبريز خلقش بود تا چين وختاست(3)

سلمان ساوجي

بيت نخستين كه بنا كرده اند *** كعبه بود كز پي ما كرده اند

پيشتر از خلق زمين چون حباب *** بود اساس متمكن در آب

گرد وي از هر طرف اللهيان *** طوف كنان بر صفت ماهيان

سال چو بگذشت هزاران بر اين *** منبسط از پايه او شد زمين

مكه بر آن سطح زمين خلق گشت *** بود دگر جمله عدم كوه و دشت

داشت همين مكه تمكن بر آب *** هيچ اثرني ز جهان خراب

از تك آن يافت زمين انبساط *** منزل عشرت شد و بزم نشاط

فرش زمين چون كه شد انداخته *** كار فلك گشت از آن ساخته

گشت مكان حرم كبريا *** كرد خدايش لقب ام القرا...(4)

محيي لاري

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شيخ محمود شبستري، سعادت نامه، ص 225.

2 ـ اوحدي مراغي، ديوان، ص 489.

3 ـ سلمان ساوجي، ديوان، ص 449.

4 ـ محيي لاري، فتوح الحرمين، ص 38 و 39.


171


بـلــد

از نامهاي ديگر مكه: «بلد»، «بلدة»، «بلدة الامين» و «بلد الامين» است. كه به معني شهر و شهر امن و امان است. اين كلمات پنج بار در قرآن به كار رفته است.(1)

از تنگ كسوف جان ستانت *** بدهد بلد الامين امت(2)

خاقاني

دارد به كعبه طلبت روي اهتمام *** هم عابر به وادي و هم عاكف بلد(3)

جامي

تويي كعبه به هر شهري كه باشي *** چو مكه نام او خير البلاد است(4)

جامي

كوههاي مكه

شهر مكه بين دو رشته كوه محصور گرديده و از اين جهت بناي شهر از دور ناپيداست.

كوه ثبير

ثبير: كوهي است در مكه نزديك مزدلفه و مشعر. در احاديث آمده است:

زماني كه ابراهيم مي خواست اسماعيل را قرباني كند جبرئيل به جاي او قوچي از قله كوه ثبير آورد و در زير دست ابراهيم قرار داد و ابراهيم آن را به عوض اسماعيل قرباني كرد.(5) و همچنين گفته اند ابراهيم براي ساختن خانه خدا از سنگ پنج كوه استفاده كرد، حرا، ثبير، لبنان، جبل الطور و جبل الحمر.(6) حرا و ثبير در مكه قرار دارد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابراهيم: 35، بقره: 125، بلد: 2 و 3، نمل: 27

2 ـ خاقاني، تحفة العراقين، ص 126.

3 ـ جامي، ديوان، ص 24.

4 ـ همان، ص 240.

5 ـ فروع كافي، ج4، ص 47; طبري، ج 1، ص 166 و 167; الميزان، ج 17، ص 156.

6 ـ مستدرك: ج2، ص138


172


طور در صحراي سينا در مصر و جبل حمر در دمشق واقع شده است.

نجنبد ز جاي اي پسر چون درخت *** به باد سحر گاه كوه ثبير(1)

ناصر خسرو

گفتم از يك شعر بار منتت كمتر كنم *** طبع گفت از بادكي زايل شود كوه ثبير(2)

مختاري غزنوي

يكي سفينه ز علمش هزار بحر محيط *** يكي دقيقه ز حلمش هزار كوه ثبير(3)

رضي نيشابوري

 

كوه ابوقبيس

كوه ابو قبيس در جنوب شهر مكه و رو به روي بيت الحرام و نزديك به كوه صفا و مروه قرار دارد. اين كوه از ساير كوههاي مكه مشهورتر است و حوادث فراواني از زمان آفرينش زمين تا صدر اسلام و پس از آن به خود ديده است.

نخستين حادثه، آفرينش خود اين كوه است، و در بحث ناف زمين و ام القري گفته شد كه در آغاز آفرينش، همه سطح زمين را آب فرا گرفته بود و نخستين مكاني كه از زير آب خارج شد مكه بود كه از آن به «دحو الارض» يعني گسترش زمين تعبير كرده اند و نخستين كوهي كه تمكن يافت كوه ابو قبيس بود.

از پي تمكين زمين ذوالجلال *** كرد به هر سو متمكن جبال

كوه نخستين كه به روي زمين *** يافت تمكن چو به خاتم نگين

بود مسمي جبل بوقبيس *** ارفع واعلا جبل بوقبيس(4)

محيي لاري

دومين حادثه، هبوط حضرت آدم بر اين كوه است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ناصر خسرو، ديوان.

2 ـ مختاري غزنوي ديوان، قصايد، ص 210.

3 ـ رضي نيشابوري.

4 ـ محيي لاري، فتوح الحرمين، ص 39.


173


امام هشتم مي فرمايد: زماني كه خداوند، آدم را از بهشت بيرون كرد او بر كوه ابوقبيس فرود آمد.(1)

سومين حادثه، امانت دار بودن اين كوه است،از امام علي (عليه السلام) نقل شده است: پس از طوفان نوح كه خانه خدا ويران شد و حَجَر به كوه ابوقبيس به امانت سپرده شد و پس از آنكه ابراهيم و اسماعيل پايه هاي خانه را برافراشتند با وحي الهي حجر را از كوه ابوقبيس خارج كرده و در جايگاه خود قرار دادند.(2)

خانه چو شد راست به سنگي دگر *** بهر نشان خواست ز رنگي دگر

داد ندايي جبل بوقبيس *** كز يمن آن نعره شنيدي اويس

گفت كه آن خانه چو جبريل برد *** سنگي از آن خانه وديعت سپرد

باز ستانيد وديعت ز من *** باز نهيدش به حد خويشتن(3)

محيي لاري

حادثه چهارم شق القمر است كه بر روي اين كوه انجام گرفت.

در سال نهم بعثت، شب چهاردهم ذيحجه، گروهي از مشركين از پيامبر خدا خواستند تا براي اثبات نبوت خود ماه دو قسمت گردد، آن حضرت با انگشت سبابه به ماه اشاره كرد و ماه دو نيم شد.

در كمرش موضع شق شد قمر *** گشته چو خورشيد به عالم ثمر

به همين مناسبت بر روي اين كوه مسجدي است به نام مسجد «شق القمر» نام ديگر اين مسجد، مسجد بلال است.

رغم عدو از ره دين با بلال *** بر سر آن كوه قرين با بلال

بهر اذان كرد زبان آوري *** بر سر آن سنگ چو كبك دري(4)

محيي لاري

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل، ج 9، ص 334.

2 ـ امالي طوسي، ج 2، ص 91.

3 ـ محيي لاري، فتوح الحرمين، ص 41.

4 ـ محيي لاري، فتوح الحرمين، ص 55.


174


برخي گفته اند كه مقبره حوا و شيث بن آدم در كوه ابوقبيس قرار دارد.

بو قبيس آرامگاه انبيا بوده مقيم *** باز غضبان گاه اهل بغي و عصيان آمده(1)

خاقاني

عنان او بكشم تا جناب آن ملكي *** كه بوقبيس به شاهين حلم او مثقال(2)

منجيك ترمذي

ور مكان آمدند قدها خم *** مكه و يثرب و حري و حرم(3)

سنايي

خهي ز جود تو يك قطره دجله و جيحون *** زهي ز حلم تو يك ذره بوقبيس و حري(4)

سيد حسن غزنوي

دو نائبند ز جود تو دجله و جيحون *** دو چاكرند ز حلم تو بوقبيس و حري

وجود خصم چه وزن آورد در آن ميزان *** كه بوقبيس ندارد محل پاسنگي(5)

اخسيكتي

حراق وار در فتد آتش به بوقبيس *** ز آهي كه چون شراره مجزا برآورم(6)

خاقاني

بو قبيس آرامگاه انبيا بوده مقيم *** باز غضبان گاه اهل بغي و عصيان آمده...

بو قبيس از شرم كعبه رفته در زلزال خوف *** كعبه را از روي ضجرت راي نقلان آمده...(7)

خاقاني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خاقاني: ديوان، ص371

2 ـ منجيك ترمذي.

3 ـ سنايي، حديقة الحقيقه، ص 209.

4 ـ سيد حسن غزنوي، ديوان، ص 196.

5 ـ اخسيكتي.

6 ـ خاقاني، ديوان، ص 246.

7 ـ خاقاني، ديوان، ص 371.


175


از زلزله مصاف خيزان *** شد قله بوقبيس ريزان(1)

نظامي

به فتوحات بوقبيس و حري *** به ثرياي مكه تا به ثري(2)

اوحدي مراغي

آن كس است اين كه مكه و بطحا *** زمزم و بو قبيس و خيف و من(3)

جامي

كان وفا بين جبل بوقبيس *** داغ غمش بر دل فرهاد و قيس

تيغ كشيده است به فرق سپهر *** سنگ زده بر قدح ماه و مهر

سايه فكنده است به چرخ رفيع *** گشته بر او ننگ جهان وسيع

قله اش از رفعت ممتاز او *** آمده با عرش برين راز گو

در كمرش موضع شق شد قمر *** گشته چو خورشيد به عالم ثمر

كوه صفا و همه اعيان او *** آمده يك سنگ ز ايوان او

نيست به پيرامنش از مرغزار *** لاله نرسته اگرش بر كنار

كعبه چو گل سر زده از دامنش *** هشت بهشت آمده پيرامنش

هر كه چنين يار كشد در كنار *** چون نكشد سر به فلك ز افتخار

هست يكي خانه در آن شعبه هم *** گشت در آفاق به خزران علم

خاك درش سرمه اهل نظر *** گشته در آن خانه مسلمان عمر

رغم عدو از ره دين با بلال *** بر سر آن كوه قرين با بلال

بهر اذان كرد زبان آوري *** بر سر آن سنگ چو كبك دري(4)

محيي لاري

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نظامي، ليلي و مجنون، ص 71.

2 ـ اوحدي مراغي، ديوان، 489.

3 ـ جامي: سبحة الابرار، سلسلة الذهب، ص226

4 ـ محيي لاري، فتوح الحرمين، ص 54.


| شناسه مطلب: 76964







نظرات کاربران