بخش 5

اُمِّ هانی امیر الحاج انذار خویشان اهل بیت پیامبر ( صلی اللّه علیه و آله وسلم ) ایام تَشریق ایام معلومات و ایام معدودات حرف ( ب ) بَرائت از مشرکین بَطحاء : ( ابطح ) بقیع بَکَّه بلال حبشی بلدالأمین بَنی هاشم بیت الأحزان


101


برخي از معاصران نوشته‏اند: پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در روز فتح مكه وارد منزلش گشته، غسل فرمودند، سپس هشت ركعت نماز خواندند.(1)

ام هاني، چهار فرزند داشت كه خود به نام يكي از آن‏ها كنيه يافت.(2)
33


امير الحاج

امارت حج از منصب‏هايي است كه ارتباط مستقيم با حكومت اسلامي دارد و از اين‏رو نصب اميرالحاج از شؤون حكومت و از اختيارات و وظائف حاكم اسلامي است و كسي نمي‏تواند بدون اذن حاكم، اين منصب ديني و اجتماعي را برعهده بگيرد.

در سال دهم هجري پيامبر خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) خود عازم سفر حج شد و طبعا خود، اميرالحاج بود و پس از وي حاكمان جامعه؛ اعم از عادل و فاسق، با تأسي به سيره پيامبر يا خود در موسم حج عازم زيارت بيت اللّه‏ الحرام شده و امارت حج را برعهده داشته‏اند يا فردي را به عنوان اميرالحاج منصوب مي‏كردند؛ زيرا عزيمت حجاج به حج براي عبادتي كه داراي جنبه‏هاي مختلف فردي، اجتماعي، معنوي، سياسي، اقتصادي و اخلاقي است، بدون امير و سرپرست به سامان نمي‏رسد.

اگر حج تنها عبادتي فردي بود و هركسي وظيفه داشت براي انجام اعمال و مناسك مخصوص به خانه خدا اعزام شود، ممكن نبود كسي گمان كند عزيمت افراد متعدد در يك زمان براي انجام عبادتي كه فردي است، نياز به امير و سرپرست دارد، ولي با توجه به ابعاد متنوع حج، به ويژه بعد اجتماعي و سياسي آن، كه قرائن و شواهد غير قابل ترديد و فراواني دارد، وجود شخصي به عنوان «اميرالحاج» را از شؤون و وظايف حكومت دانسته و بدان مبادرت ورزيدند.


1 . دائرة المعارف تشيع، ج 2، ص 512.

2 . همسر وي هبيرة بن عمرو مخزومي بود و از او چهار فرزند به نام‏هاي يوسف و جعده و هاني و عمرو داشت، كه به اسم فرزندش هاني شهرت يافت. ام هاني حدود 48 حديث از رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل نموده است.


102


علما و دانشمندان اهل سنت كه حكومت‏هاي مختلف را در ميان مسلمين مشروع مي‏دانستند، به اين مطلب تصريح كرده و به بيان احكام مربوط به اين منصب پرداخته‏اند.(1)

علامه محمّد تقي مجلسي مي‏نويسد:

«هميشه حضرت سيد المرسلين و حضرت امير المؤمنين ـ صلوات اللّه‏ عليهما ـ اميرحاج از جهت رفع ظلم و ستم مقرر مي‏فرمودند، اگر خود نمي‏فرمودند از جهت موانع بوده است.»


اوّلين امير الحاج در اسلام

نخستين كسي كه به عنوان اميرالحاج در سال نهم هجري از سوي پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عازم سفر حج شد و نيز ابلاغ برائت از مشركان را بر عهده گرفت، علي بن ابي‏طالب ( عليه السلام ) بود و در زمان خلافت امير مؤمنان ( عليه السلام ) ، ابن عباس، از سوي آن حضرت امارت حج را بر عهده داشت.(2)


34


انذار خويشان

مفسران در تفسير آيه شريفه «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ اْلأَقْرَبِينَ»(3) و نيز مورخان شيعه و سني مي‏نويسند: خداوند پيامبر را مأمور نمود تا خويشاوندانش را به آيين خود بخواند. پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از بررسي جوانب امر، به علي ( عليه السلام ) كه سن او در آن روز از 13 تا 15 سال تجاوز نمي‏كرد دستور داد كه غذايي آماده كند و همراه آن شيري نيز تهيه كند و سپس 45 نفر از بني‏هاشم را دعوت نمود.(4)



1 . يكي از فقهاي اهل سنت در بحث وقوف به عرفه و لزوم برگزاري نماز جماعت و ايراد خطابه توسط اميرالحاج مي‏گويد: لا خلاف بينهم ان اقامة الحجّ هي لسلطان الاعظم او لمن يقيمه السلطان الاعظم او لك و انه يصلي ورائه براً كان السلطان او فاجراً او مبتدعاً.«ابن رشد، بداية المجتهد و نهاية المقتصد، ج1، ص424.»

2 . فصلنامه مقيات حج، شماره 30، ص75.

3 . سوره شعرا، آيه 214.

4 . فروغ ابديت، ج1، ص257.


103


غذاي مختصري را كه معمولاً خوراك چند نفر بيش نبود براي آنان آماده نمود و چون افراد مزبور به خانه آن حضرت آمده و غذا را خوردند، همگي را كفايت كرد و سير شدند، در اين لحظه ابولهب فرياد زد: به راستي كه محمّد شما را جادو كرد!

رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه سخن او را شنيد، چيزي نگفت و روز ديگر به علي ( عليه السلام ) دستور داد به همان گونه ميهماني ديگري را ترتيب دهد و خويشان را به صرف غذا در خانه آن حضرت دعوت نمايد و چون علي دستور او را اجرا كرد و غذا صرف شد، رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) شروع به سخن كرده، چنين فرمود:

اي فرزندان عبدالمطلب! من در ميان عرب كسي را سراغ ندارم كه براي قوم خود بهتر از آنچه را كه من براي شما آورده‏ام آورده باشد و آن چيزي است كه خداي عزوجل مرا به ابلاغ و دعوت شما به آن مأمور فرموده است و مرا به رسالت آن مبعوث داشته و بدانيد كه هر يك از شما ابتداءً به من ايمان آورده و در كارم مرا ياري كند(1) و كمك دهد او برادر و وصي و وزير و جانشين من پس از من در ميان ديگران خواهد بود.

در حديثي است كه به دنبال اين سخنان يا پيش از آن جمله ديگري را نيز توصيه فرمود: نشانه صدق گفتار (و معجزه) من نيز همين ماجرايي است كه مشاهده كرديد، كه چگونه با غذايي اندك همه شما سير شديد، اكنون كه اين آيت و معجزه را مشاهده كرديد دعوتم را بپذيريد و سخنم را بشنويد كه اگر فرمانبردار شويد، رستگار و سعادتمند خواهيد شد. سخنان پيامبر به پايان رسيد، ولي هيچ كدام از آنها جز علي ( عليه السلام ) دعوت آن حضرت را اجابت نكرد و براي بيعت با او از جاي برنخاست. تنها علي ( عليه السلام ) همان تربيت شده دامان آن حضرت بود كه از جاي برخاست و آمادگي خود را براي ايمان به رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و ياري آن حضرت اطلاع داد. علي ( عليه السلام ) در آن روز در سنين نوجواني بود، ولي هم‏چون مرداني نيرومند، با شهامت خاصي از جا برخاست و با گام‏هاي محكمي كه برداشت پيش آمده عرض كرد:

اي رسول خدا! من به تو ايمان آورده‏ام و آماده ياري تو در انجام اين مأموريتي كه بدان مبعوث گشته‏اي مي‏باشم. در بسياري روايات آمده كه اين جريان سه بار تكرار شد، يعني پيامبر بزرگوار اسلام سه بار سخنان خود را تكرار كرد و آنها را به ايمان آوردن به خدا و دين اسلام و ياري خود دعوت كرد و هيچيك از آنها جز علي ( عليه السلام ) دعوت او را نپذيرفت. و تنها علي ( عليه السلام ) بود كه در هر سه بار برمي‏خاست و نزديك مي‏آمد و ايمان خود را اظهار مي‏داشت، ولي هر بار رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) به وي فرمود: بنشين، تا


1 . سيره حلبي، ج1، ص321، فروغ ابديت، ج1، ص258.


104


بار سوم دست خود را پيش آورد و دست كوچك علي ( عليه السلام ) را در دست گرفت و ايمان او را پذيرفت و بدين ترتيب او را از همان روز به معاونت و خلافت و جانشيني خويش انتخاب فرمود.(1)در اين هنگام رو به خويشاوندان نمود و فرمود:

«اِنَّ هذا أَخي وَ وَصيّي وَ خَليفَتي عَلَيْكُمْ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ اَطيعُوهُ»؛ همانا اين برادر و وصي و جانشين من است، سخنش را بشنويد و از او فرمان بريد.


خلاصه كلام اين كه مجلس پايان يافت و حضار با حالت خنده و تبسم رو به ابوطالب نمودند و گفتند:


«محمّد دستور داد كه از پسرت پيروي كني و از او فرمان ببري و او را بزرگ تو قرار داد.»


همه مورخان، «جز ابن تيميه» اين جريان و اين حديث را از مسلمات تاريخ دانسته‏اند.(2)


35


اهل بيت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )

به نظر مكتب اهل بيت عليهم‏السلام ، خاندان رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه بايستي بر آنها صلوات فرستاده شود، عبارتند از: افراد معصوم آن خاندان؛ و صلوات بر افراد ديگري غير از آنها واجب نيست.(3)

ده‏ها حديث از پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در منابع روايي اهل سنت بر اين مدّعا دلالت مي‏كنند، مانند روايتي كه احمد بن حنبل در مسند خود آورده است؛ رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عباي يمني خود را بر روي فاطمه و علي و حسن و حسين عليهم‏السلام انداخت. سپس رو به آسمان كرد و فرمود: «پروردگارا ! اينها خاندان محمّد هستند؛ پس صلوات و بركات خود را بر محمّد و آل محمّد فرو فرست، به درستي كه تو بزرگوار و

1 . زندگاني حضرت محمّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، رسولي محلاتي، صفحه 139.

2 . فروغ ابديت، ج1، ص259.

3 . آزموده‏ها، ج4، ص61، به نقل از تذكرة الفقهاء، ج 3، ص 234.


105


ستوده هستي».

با وجود اين همه اخبار و احاديث اين مسأله بي‏نياز از بحث و بررسي است؛ اما با اين حال عده‏اي مي‏گويند: خاندان و اهل بيت رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عبارتند از: پيروان او، امت او، پيروان و افرادخاص او بين 3 تا 7 نفر و حداكثر 10 نفر، يا خاندان او شامل عشيره و فاميل مي‏شوند، و نيز برخي گفته‏اند: مقصود قوم او هستند و بعضي ديگر معتقدند: مراد از اهل بيت، افرادي از خويشان حضرت هستند كه صدقه بر آنها حرام شده، و عده‏اي ديگر آنها را به بني‏هاشم تفسير كرده‏اند(1).

بنا بر مذهب حسن منظور از آل محمّد، شخص محمد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) است و اين بعيدترين و عجيب‏ترين رأي است!

بهتر است اين بحث را با سخن فخر رازي در تفسير كبير به پايان برسانيم كه مي‏نويسد: «من معتقدم كه آل محمّد ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كساني هستند كه ولايت امور مردم به عهده آنهاست. بنابراين هر كس كه پيوندش با پيامبر بيشتر و كامل‏تر است جزو خاندان حضرت است. و شكي نيست كه پيوند و ارتباط حضرت فاطمه، علي، حسن و حسين عليهم‏السلام با رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بيشتر و شديدتر بود و اين امري متواتر است. پس لازم است آنان را آل محمّد بدانيم، اگر خاندان پيامبر را امت وي بدانيم، آيا شامل افراد ديگر نيز مي‏شود؟ در اين مورد تفسيرهاي متفاوتي ارائه شده است.

صاحب «تفسير كشاف» مي‏گويد: وقتي آيه صلوات بر حضرت نازل شد، عرض كردند: بر چه كساني از نزديكان شما واجب است مهر و مودت بورزيم؟ فرمود: «بر علي و فاطمه و دو فرزندشان».

پس اين چهار تن از نزديكان پيامبر هستند و اگر اين را ثابت نماييم، بايد نام آنها را با عظمت خاص ياد كنيم.

فخر رازي در ادامه مي‏گويد: ثنا و دعا بر آل محمّد، بيانگر مقام والاي آنهاست؛ به همين جهت اين فرمايش حضرت رسول ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) «اللهم صلّ علي محمّد و آل محمّد و ارحم محمّداً و آل محمّد» پايان‏بخش تشهد قرار گرفته و اين گونه تعظيمي در حق افراد ديگر نيامده است(2).

فخر رازي در تفسير خود اصرار مي‏ورزد كه نحوه صلوات بر پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عبارت است از «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمِّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ...»(3)

1 . همان به نقل از الصواعق المحرقه، ص 255.

2 . آزموده‏ها، واحد آموزش بعثه مقام معظم رهبري، ص 62، به نقل از تفسير كبير، ج 27، ص 166.

3 . همان، ج 25، ص 277.


106



36


ايام تَشريق(1)

«تشريق»، نام سه روز آخر مناسك حج، يعني روزهاي يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذي‏الحجه است، كه در اين سه روز حاجيان پس از انجام قرباني در روز دهم (عيد قربان)، در صحراي منا اقامت نموده و روز يازدهم و دوازددهم (و براي بعضي‏ها روز سيزدهم) به سنگسار نمودن شيطان در جمرات ثلاثه مشغول مي‏شوند. اين ايّام در شرع مقدّس اسلام از قداست خاصي برخوردار است، تا آنجا كه در قرآن مجيددر دو آيه از آن ياد شده است.

«وَ اذْكُرُوا اللّه‏َ فِي أَيّامٍ مَعْدُوداتٍ»(2)، «وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللّه‏ِ فِي أَيّامٍ مَعْلُوماتٍ»(3).

كه در بعضي از روايات آمده است كه «ايام معلومات» اشاره به اين روزها مي‏باشد.

1 - در كتب ادعيه فضايل بسياري براي عبادت در اين روزها ذكر شده است. هم چنين روايت شده كه مستحب است در اين روزها پس از هر نمازي اين دعا (تكبير) گفته شود:


«اَللّه‏ُ اَكبَر، اَللّه‏ُ اَكبَر، لا اِلهَ اِلاّ اللّه‏ُ وَ اللّه‏ُ اَكبَر، اَللّه‏ اَكبر و للّه‏ِ الحَمدُ اللّه‏ُ اكبرُ عَلي ما هَدانا اللّه‏ُ اَكبرُ عَلي ما رَزَقَنا مِن بَهيمَةِ الأَنعامِ».(4)


گفته شده است، تشريق همچنان كه از نامش پيداست، ايامي است روشني‏بخش كه روح و جان انسان در پرتو آن مراسم عالي مذهبي نوراني مي‏گردد. برخي ديگر علت تسميه اين


1 . لسان العرب، ج دهم، ص176. تَشريق يعني به طرف شرق رفتن، «ايام التشريق» يعني سه روز پس از عيد قربان، التشريق ايضا به معناي نماز عيد. ترجمه منجدالطلاب ماده شرق.

2 . سوره بقره، آيه 203.

3 . سوره حج، آيه 28.

4 . دائرة المعارف تشيع، ج 4، ص 265.


107


ايام را به ايام تشريق اين دانسته‏اند كه در اين ايام گوشتهاي قرباني را زير نور آفتاب خشك مي‏كردند.

37


ايام معلومات و ايام معدودات

منظور از «ايام معلومات» و «ايام معدودات»چيست؟ آيا مراد از هر دو مورد يكي است، يا متفاوت مي‏باشد؟ چنانچه در آيه شريفه آمده است «وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللّه‏ِ فِي أَيّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلي ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ اْلأَنْعامِ»(1) خداوند را در ايام معلومات ياد كنيد و نيز در سوره بقره آمده است «وَ اذْكُرُوا اللّه‏َ فِي أَيّامٍ مَعْدُوداتٍ»(2). ميان مفسران در اين زمينه گفتگوست و روايات اسلامي در اين زمينه متفاوت است.

گروهي از مفسران، به استناد برخي از روايات اسلامي، معتقدند كه منظور از ايام معلومات ده روز آغاز ذيحجه است و ايام معدودات «ايام التشريق» يعني روزهاي يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذيحجه مي‏باشد، روزهايي كه نوراني و روشني بخش همه دلهاست.

در حالي كه گروهي ديگر، طبق بعضي ديگر از روايات، گفته اند: هر دو اشاره به ايام تشريق است و ايام تشريق را گاهي همان سه روز گرفته‏اند و گاهي روز دهم، يعني عيد قربان را نيز بر آن افزوده‏اند.

جمله «فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ»(3) (كسي كه در دو روز مراسم، ذكر خدا را بجا آورد گناهي بر او نيست) كه در سوره بقره آمده، نشان مي‏دهد كه ايام تشريق بيش از سه روز نيست، زيرا تعجيل در آن، سبب مي‏شود كه يك روز از آن كاسته و تبديل به دو روز گردد.

ولي با توجه به اينكه در آيات سوره حج بعد از ذكر «ايام معلومات» مسأله قرباني آمده و مي‏دانيم قرباني در روز دهم انجام مي‏گيرد. اين موضوع تأييد مي‏شود كه ايام معلومات ده روز آغاز ذي‏الحجه است كه به روز دهم، روز قرباني ختم مي‏گردد. و به اين ترتيب تفسير اول كه دوگانگي مفهوم ايام معلومات با ايام معدودات باشد تقويت مي‏گردد. اما با توجه به وحدت تعبيرهايي كه در هر دو آيه وارد شده بيشتر اين مسأله به ذهن مي‏رسدكه هر دو اشاره به يك مطلب است، هدف در هر دو توجه به ياد خدا در ايام معيني است، كه از دهم ذي‏الحجه شروع مي‏شود و به سيزدهم آن ماه پايان مي‏يابد.البته يكي از موارد ذكر نام خدا، ذكر نام او به هنگام قرباني است.(4)



1 . سوره حج، آيه 28.

2 . سوره بقره، آيه 203.

3 . همان.

4 . تفسير نمونه، ج14، ص73.


108


حرف «ب »

38


بَرائَت از مشركين

برائت در لغت:

واژه «برء» و «براء» به معناي كناره‏گيري و بيزاري از هر چيزي است كه مجاورت با آن مورد كراهت باشد، لذا گفته مي‏شود: بَرِئتُ مِنَ المَرض، از بيماري بهبودي يافتم و «بَرِئتُ من فلان» از دست فلاني نجات يافتم. خداوند در قرآن مجيد مي‏فرمايد:


«أَنَّ اللّه‏َ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ»(1)


برائت از مشركين تعبيري است قرآني به مفهوم بيزاري و اجتناب از مشركين و دشمنان اسلام و قطع پيوند با آنها. اين تعريف به فعاليت‏هايي كه در بعد سياسي حج به صورت اجتماعي انجام مي‏گيرد نيز اطلاق مي‏شود.

برائت در اصطلاح:

برائت به اين معنا، با معني لغوي آن بي‏تناسب نيست و در واقع مفهوم برائت، از بيزاري كه يك امر قلبي و عاطفي باشد فراتر رفته و شامل كناره‏گيري، منزوي ساختن و طرد عمل مشركان و توطئه‏گران نيز شده است و همانگونه كه مفسران گفته‏اند:

به معناي رفع امان و سلب مصونيت و عدم تعهد در برابر مشركان و حتي جنگ با آنان مي‏باشد، چه آنان آغازگر توطئه بوده و نقض عهد كرده و مهلت و مدت پيمانشان به پايان رسيده است.

گرچه اعلام برائت از مشركان در امت‏هاي پيشين بوده است ولي با ظهور اسلام و بعثت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اين امر در دين اسلام به اوج خود رسيد(2)، به طوري كه اعلام عمومي «برائت از مشركين» و احكام


1 . سوره توبه، آيه 3

2 . در اواخر سال نهم هجرت، پيك وحي، آياتي چند از «توبه» (برائت) را آورد و پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را مأمور نمود كه شخصي را روانه مكّه كند كه در موسم حجّ، آيات ياد شده را همراه با قطعنامه چهار ماده‏اي بخواند.

در اين آيات، امان از مشركان برداشته شده و به سران شرك و پيروان آن‏ها، ابلاغ گرديده، كه در ظرف چهار ماه، تكليف خود را با حكومت اسلامي روشن سازند. فروغ ابديت، ج2، ص 417.


109


آن(1)، در تاريخ اسلام براي نخستين بار، پس از نقض عهد مشركين بود كه بعد از فتح مكه (سال 8 ه. ق) با پيامبر اسلام پيمان عدم تهاجم و دشمني بسته بودند. در ابلاغ برائت از مشركين حضرت علي ( عليه السلام ) بعد از ظهر دهم ذيحجه در منا، به خطبه ايستاد و پس ازتلاوت آيات نخست سوره برائت، بخشنامه رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را ابلاغ كرد(2). چون نخستين اعلام برائت توسط پيامبر نسبت به مشركان، در ايام حج انجام گرفت و از آنجايي كه سنت و سيره نبوي جاويد است، لذا اين سنت نبوي در ايام حج به اجرا در مي‏آيد گرچه اعلام برائت از مشركين مقطعي و موسمي نبوده بلكه هر مسلماني بايد همواره در سراسر حيات خويش از مشركان برائت جويد و تنفر خويش را نسبت به آنها اظهار كند.

لازم است به اين پرسش پاسخ داده شود كه چرا برائت در زمان حج مورد تأكيد بوده و هست ؟ به نقل از نويسنده كتاب «در راه برپايي حج ابراهيمي»، اولاً مناسب‏ترين موقعيت از نظر وضعيت زماني و مكاني براي رسيدن به اهداف و نتائج پربار اعلام برائت، سرزمين مقدس حرم و ايام نوراني حج است و اولويت سرزمين حرم بدان جهت است كه نخستين اعلام برائت توسط پيامبر نسبت به مشركان به منظور پاكسازي حرم شريف از لوث مشركان، در حرم انجام گرفت و مراسم برائت در ايام


1 . مواد قطعنامه عبارت بود از:

الف: بت‏پرستان، حق ندارند وارد خانه خدا شوند.

ب: طواف با بدن برهنه ممنوع است.

ج: بعد از اين هيچ بت‏پرستي در مراسم حج شركت نخواهد كرد.

د: كساني كه با پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پيمان عدم تعرض بسته‏اند، و در طول مدت به پيمان خود وفادار بوده‏اند، پيمان آنان محترم است و تا انقضاي وقت پيمان، جان و مال‏شان محترم مي‏باشد، ولي به مشركاني كه با مسلمانان، پيماني ندارند و يا عملاً پيمان‏شكني كرده‏اند از اين تاريخ (دهم ذي‏حجه) چهار ماه مهلت داده مي‏شود كه تكليف خود را با حكومت اسلامي روشن سازند. فروغ ابديت: ج2، ص 420.

2 . حضرت علي ( عليه السلام ) مأموريت داشت كه آيات الهي و قطعنامه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) را در روز منا بر عموم قرائت كند. امير مؤمنان، وارد مكّه شد. سپس در روز دهم ذي‏حجه بالاي جمره عقبه قرار گرفت و 13 آيه، از آغاز سوره برائت را قرائت نمود. وي قطعنامه پيامبر را با دلي لبريز از شجاعت و قدرت، با صداي بلند خواند، و به تمام مشركاني كه پيماني با مسلمانان نداشتند، رسانيد كه فقط چهار ماه مهلت دارند و بايد هر چه سريع‏تر محيط خويش را پاك‏سازي و در غير اين صورت، از آنان سلب مصونيت مي‏شود.

اثر اين آيات و قطعنامه، اين شد كه هنوز چهار ماه سپري نشده بود، مشركان دسته دسته رو به يگانه‏پرستي آوردند و در اواسط سال دهم هجرت، بت‏پرستي در شبه‏جزيره ريشه‏كن گرديد. فروغ ابديت، ج2، ص 422 - 421


110


حج نيز بدان جهت از اولويت زماني برخوردار است. و ثانياً آيه 30 از سوره توبه، برائت را به خصوص در ايام حج و سرزمين حرم مورد تأكيد قرار داده است.(1)پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، براي نخستين بار امام خميني (ره) مسلمانان را به اهميت حج و اجتماع عظيم مسلمانان در مكه و استفاده از آن براي خنثي‏كردن توطئه‏هاي كافران عليه مسلمانان ارشاد نمود و نخستين مراسم برائت از مشركين در سال 1358 ش روز 6 ذي‏الحجه در مكه برگزار شد كه طي آن حجاج ايراني به همراه گروهي از حجاج ديگر كشورهاي اسلامي پس از تجمّع در برابر ساختمان بعثه امير الحاج ايران (در يكي از ميادين شرق مسجد الحرام و در ميانه بزرگراه منتهي به مني به نام «ساحة‏المعابده») و شنيدن پيام امام خميني (ره) به سوي مسجد الحرام راهپيمايي نموده و به دادن شعارهايي عليه آمريكا و اسرائيل و دوستان آنان پرداختند. اين مراسم به همين روال تا ذي‏حجه سال 1366 ش به رغم مخالفت دولت عربستان و اعلان حرمت و بدعت آن از سوي مفتي عربستان و فشارهاي سياسي و اجتماعي و پليسي عليه تظاهر كنندگان، در مجموع به آرامي و بدون حادثه انجام مي‏گرفت، ليكن در عصر روز 6 ذي الحجه 1407 ق (مرداد ماه 1366ش) راهپيمايي حجاج با حمله نيروهاي ويژه پليس و كماندوها كه به وسيله تانك و نفربرهاي زرهي و

1 . نكته قابل توجه، ملاحظه انگيزه‏هاي صدور اين قطعنامه است كه به طور خلاصه عبارت است از:

الف: در دوران جاهليت، رسم عرب بر اين بود كه زائر خانه خدا با هر لباس كه خانه را طواف مي‏كرد آن را به فقير مي‏بخشيد. و اگر بيش از يك لباس نداشت، عاريه مي‏نمود والاّ برهنه طواف مي‏كرد!

ب: به هنگام نزول سوره توبه بيش از 20 سال از بعثت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مي‏گذشت و در اين مدت منطق نيرومند اسلام درباره جلوگيري از بت‏پرستي، به گوش مشركان رسيده بود و اصرار آن‏ها هيچ علتي جز تعصّب و لجاجت نداشت، و لذا جريان برائت در راستاي اصل اجتماع انجام گرفت.

ج: حج بزرگ‏ترين شعائر ديني است و تا روز نزول سوره برائت، چالش‏ها و كشمكش‏ها اجازه نداده بود كه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) اعمال و مراسم حج را به طور صحيح به مسلمانان تعليم دهد. لذا لازم بود كه پيامبر شخصاً در اين كنگره عظيم اسلامي شركت كند و آن‏را آموزش عملي دهد.

د: مبارزه پيامبر ارتباطي به «آزادي عقيده» نداشت، زيرا عقيده چيزي نيست كه بتوان آن را ايجاد يا نفي كرد، چون عقيده مربوط به روح و روان است. مبارزه پيامبر در ارتباط با مظاهر عقيده بود. يعني پرستش بت‏ها. فروغ ابديت، ج2، ص 419 ـ 418.

طبيعي است كه نفي مظاهر شرك در فرآيند دعوت به توحيد و يكتا پرستي ضروري است. زيرا عقيده از امور تكويني است كه دخل و تصرف در آن ممكن نيست و لذا پيامبر به آن‏ها فرمود: «لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِين» ولي مظاهر شرك و بت‏پرستي با جريان توحيد و جامعه توحيدي سازگار نيست و منطق عقلاني تا حكومت و سياست، و نيز سياست حكومت اسلامي نفي آن را ايجاب مي‏كند. زيرا بزرگترين آفت توحيد و يكتا پرستي آميختگي آن به شرك و مظاهر شرك است، به خاطر اين كه آدميان بيشتر وابسته به محسوسات‏اند، تا معنويات و مجردات، و به همين دليل برخي بت‏ها را نيز نماد عيني باور ها و اعتقادات بشري تلقي مي‏كنند. در هر صورت خدا محوري با شرك محوري سازگار نيست، و جمع بين اين دو ممكن نمي‏باشد.


111


هليكوپتر پشتيباني مي‏شدند به خاك و خون كشيده شد و در اين واقعه شوم نيروهاي عربستان با استفاده از سلاح گرم و مسلسل كه در برخي موارد از هليكوپتر شليك مي‏شد، صدها نفر از حج‏گزاران را كشته و زخمي كردند و براي نخستين بار در تاريخ معاصر حرمت حرم امن الهي را آگاهانه و با نقشه قبلي و با استفاده از سلاح آتشين و نيروهاي مسلح نظامي شكستند، در اين حادثه بيش از 500 تن از حجاج كه نزديك به 400 تن از آنان را حجاج ايراني تشكيل مي‏دادند كشته و نزديك به 700 تن زخمي شدند، بخش عظيمي از كشته شدگان را زنان ايراني تشكيل مي‏دادند.

از آن پس تا سال 1370 از سفر حجاج ايراني ممانعت به عمل آمد.

آري ! اگرچه مشركان حجاز منقرض شده‏اند و بت‏هايشان هم شكسته شده، ولي با تأسف هواداران مشكرين وجود دارند.


39


بَطحاء: (ابطح)

«بَطحاء» به فتح باء و سكون طاء، به سرزميني اطلاق مي‏شود كه در مسير سيل قرار دارد(1).

«حذافه عدوي» در مدح بني‏هاشم سروده است:
 هُم مَلاؤوا البَطحاءَ مَجدا وسُوءَدداً  وَهُم تَركوُا رَأي السَفاهة و الهجر

آنان بطحا را سرشار از مجد و بزرگي كردند و آراء نابخردانه و ناراستي‏ها را وانهادند.

امروزه بطحا به خياباني هموار با پياده‏رو بدل شده است. مكيان ميان قسمت پايين «ريع الحجون» و مسجد الحرام را بطحاء مي‏دانستند، از ريع الحجون به سوي مشرق، ابطح قرار دارد(2)، كه تا «منحني» نزد «بئر الشيبي» ادامه دارد و به آن معلاة گفته مي‏شود.(3)



1 . لسان العرب، ج سوم، صحفحه 413، كتاب العين، ج سوم، ص 174.

2 . پس از اين كه شخص احرام بسته (البته منظور احرام حج است) و از مكّه بيرون آمد، همين كه بر «ابطح» مشرف شد به آواز بلند تلبيه بگويد، و چون متوجه «منا» شود بگويد: «اللهم اياك ارجو و اياك ادعو فبلغني اَملي واصلح لي عملي»، مناسك محشي، ص 382.

3 . فصلنامه ميقات حج، ج سيزدهم، ص 156.


112


ابطح

«ابطح» به معناي هر سيلگاهي است كه در آن شن و سنگريزه باشد. ابطح به مكه و منا، هر دو نسبت داده مي‏شود، زيرا فاصله ابطح با اين دو، يكي است و شايد به منا نزديك‏تر باشد. گفته شده است، ابطح همان مُحَصَّب يا ضيف بني‏كنانه است در حال حاضر ابطح جزو مكه است.(1)


40


بقيع(2)

 اين مبارك بقعه را حاجت به نور ماه نيست  در دل هر ذرّه خورشيدي نهان دارد بقيع

بقيع نام مشهورترين و قديمي‏ترين قبرستان اسلامي از زمان حضرت رسول ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) تا عصر حاضر، واقع در جنوب شرقي مدينه به فاصله كمي از مسجدالنبي و بقعه مطهر حضرت پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) ، در خارج از ديوار قديمي مدينه است كه امروزه در وسط شهر قرار دارد . لفظ بقيع به معناي زمين وسيعي است كه داراي انواع درختان باشد، لذا آن را «جنة‏البقيع» (باغستان بقيع) نيز مي‏نامند.

رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) پس از ساختن مسجدالنبي اين مكان را به دفن اموات اختصاص داد و نخستين صحابي رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) از انصار در بقيع غرقد(3) به خاك سپرده شد، «اَسعَد بنِ زُرارَه انصاري خزرجي قديم الاسلام» بود، وي نخستين شخصي بود كه شب عقبه با رسول اللّه‏ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بيعت نمود و به مدينه بازگشت و در سال اول هجرت درگذشت و حضرت رسول اكرم او را در بقيع به خاك سپرد. پيغمبر اكرم دستور داد آنجا را از بوته خار زدودند و به مسلمانان ساكن مدينه اختصاص داده شد . نخستين


1 . فرهنگ اعلام جغرافيايي، تاريخي در حديث و سيره نبوي، ص 21.

2 . «بقيع»، مكاني است كه آن را پيش از آمدن پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) «بقيع الغرقد» مي‏ناميدند. غرقد، نوعي درخت است كه در گذشته، داخل اين قبرستان و يا در كنار آن وجود داشته و به تدريج با گسترش قبرستان، آن درخت‏ها از ميان رفته است. آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 323، مجمع البحرين، ج 4، ص 301.

3 . بقيع غرقد ناميدن آن به اين سبب بود كه غرقد نوعي خاربُن است كه پس از خرابي آن در اين مكان روئيده و فراوان بوده است. بايد در نظر داشت، چند بقيع در مدينه وجود داشت مانند بقيع زبير، بقيع خيل، بقيع خنجه، كه هر يك نام محله‏اي بوده است.


113


شخصي كه از مهاجرين در بقيع مدفون شد، «عثمان بن مظعون» برادر رضاعي رسول اللّه‏ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بود. هم‏چنين در بقيع پيكر مطهر چهار امام شيعيان؛ امام حسن مجتبي، امام زين العابدين، امام باقر و امام جعفر صادق عليهم‏السلام در كنار يكديگر مدفونند. مدفن عباس عموي پيامبر و جدّ بني‏عباس و نيز «عبداللّه‏ بن مسعود»، «سعد بن ابي وقاص» و «انس بن مالك» در آن‏جاست.

تا آنجا كه در «مِرآت الحَرمين» و «آثار المدينة المنورة» ياد شده، تعداد اصحاب رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه در بقيع مدفون هستند، به ده هزار صحابي بالغ گرديده است. بقيع در عصر پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و حتي عهد خلفاي راشدين چندان وسعتي نداشت و قبر حليمه سعديه، دايه رسول‏اللّه‏ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و قبر «عثمان بن عفان» خليفه سوم نيز خارج از بقيع قرار داشت. (چون مورخين سنّي و شيعي ياد كرده‏اند كه قاتلان عثمان اجازه ندادند كه جنازه عثمان در بقيع دفن گردد، ناچار او را شبانه در باغي كه نزديك به بقيع داشت به نام «حَشِ كوكب» به خاك سپردند.)

مرحوم سپهر در «ناسخ التواريخ» از طريق منابع شيعه آورده است: هنگامي كه معاويه به قدرت رسيد حكم كرد تا بقيع را توسعه دهند و در فاصله بين قبر عثمان و بقيع آنقدر مرده دفن كنند، تا اينكه قبر عثمان جزء بقيع گردد كه اين قسمت الحاقي بقيع را بني اميه نام دادند.

پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) علاوه بر اينكه براي تشييع و نماز ميّت جنازه نزديكان و صحابه به بقيع مي‏رفتند، اوقاتي هم براي زيارت اهل قبور و طلب مغفرت براي ياران و مسلمانان به آنجا مي‏رفتند.

چنانچه در متون كتب حديث و اخبار فريقين نمايان است، بقيع در عصر رسول اللّه‏ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و در عهد ائمه معصومين مورد توجه خاص بوده و همين امر باعث گرديده بود كه حاكمان هر عصر توجه خاص به بقيع داشته باشند و محققين اتفاق دارند كه بقيع تا قبل از حمله دوم وهابيه به مدينه منوره آباد بود و شكوه و عظمت خاصي داشت و آستانه و گنبد مجلّلي كه بر روي قبور ائمه و صحابه بر پا بوده و گنبدهاي مرقد مطهر امام حسن و امام سجاد و حضرت باقر و حضرت صادق عليهم‏السلام كه در يك مكان مدفون هستند از تمام گنبدها مرتفع تر بوده و اين شكوه و عظمت را مورخين قرن به قرن ياد كرده‏اند.

«ابن جبير» (م 614 ق) در سفر نامه خويش چنين ياد كرده است:

«بقيع الغرقد» واقع در شرق مدينه است و هنگام خروج از دروازه شهر كه به نام باب البقيع شهرت دارد در مقابل قرار دارد. اولين بقعه در سمت چپ هنگام خروج از دروازه مدينه بقعه صفيّه، عمّه پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و مادر «زبيربن العوام» است و در مقابل آن بقعه «مالك بن انس» واقع است كه برفراز آن


114


گنبد كوچكي دارد و عمارت مختصر و مقابل آن بقعه سلاله طاهره، حضرت ابراهيم فرزند پيغمبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) كه بر روي قبر مطهر وي گنبد سفيد است و بر سمت دست راست بقعه «عبدالرحمن اوسط» فرزند عمربن الخطاب كه معروف به «ابي شحمه» است و اين همان فرزند عمر است كه زير تازيانه فوت كرد و در موازات آن بقعه عقيل بن ابي طالب ( عليه السلام ) ، سپس بقعه عبداللّه‏ بن جعفر طيار ( عليه السلام ) مي‏باشد و در آن بقعه زوجات پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و در همان رديف بقعه سه تن از فرزندان رسول اللّه‏ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) واقع است. سپس بقعه عباس بن عبدالمطلب و بقعه امام حسن بن علي عليهماالسلام گنبد بزرگ و مرتفعي است و در نزديكي در بقيع واقع است و بر روي قبر صندوقي از چوب منبت كاري نصب شده و داراي ضريح است. يكصد و پنجاه سال بعد از اين تاريخ ابن بطوطه (م 777 ق) وارد بقيع مي‏گردد و همانند «ابن جبير» كه در اواخر قرن ششم به توصيف مشاهدات خود از بقيع پرداخته بود، او نيز اين محل تاريخي را به دقّت وصف مي‏كند.(1)

فضيلت بقيع

در فضيلت بقيع احاديث زيادي از پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل شده است كه به يكي از آن‏ها اشاره مي‏شود.


«يُحْشَرُ مِنَ الْبَقيعِ سَبْعُونَ اَلْفَاً عَلي صُوَرةِ الْقَمَرِ لَيْلَة الْبَدْرِ.»(2)


پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: سرزمين بقيع نخستين مكاني است كه روز قيامت شكافته مي‏شود و مدفونين آن سر از خاك بيرون مي‏آورند و پس از آن زمين مكه و در روز قيامت هفتاد هزار نفر از بقيع در صحراي محشر حاضر مي‏گردند كه صورت‏شان مانند ماه شب چهارده مي‏درخشد و بدون حساب داخل بهشت مي‏شوند.

به گواهي تاريخ، پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) بارها و حتي در نيمه‏هاي شب به زيارت بقيع مي‏رفت و براي خفتگان در آن، طلب مغفرت مي‏كرد و مي‏فرمود: خدايا! اهل بقيع را بيامرز، و نيز مي‏فرمود: مأموريت دارم تا بر اهل بقيع درود بفرستم.


«اِنّي بُعِثْتُ اِلي اَهْلِ الْبَقيعِ لاُِصَلّي عَلَيْهِمْ»(3)



1 . دائرة المعارف تشيع، ج 3، ص 283.

2 . تاريخ المدينه، ج 1، ص 96.

3 . فصلنامه ميقات حج، شماره يك، ص 138.


115



41


بَكَّه

مكه داراي اسامي فراواني است كه چهارده نام آن در قرآن ذكر شده و حدود پنجاه و شش اسم ديگر هم در روايات آمده است كه جمعاً حدود هفتاد اسم مي‏شود.(1)


«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمِينَ»(2)

نخستين خانه‏اي كه براي مردم نباشد، همان است كه در مكه است و مايه بركت و هدايت جهانيان است.

چرا مكه را بكّه ناميده‏اند؟

عده‏اي بكَّه را همان مكه دانسته‏اند كه «ميم» آن تبديل به «باء» شده(3) و از لحاظ مفهوم نيز هر دو يكي هستند. لكن عده‏اي مسجدالحرام يا كعبه را «بكّه» و تمامي شهر را مكه دانسته‏اند.(4)

معاني ديگر بكّه: براي بكّه معاني مختلفي بيان شده است:

1 ـ بكه از «بكّ» مشتق شده، يعني غرور گردن‏كشان و متكبّران را در هم مي‏كوبد، يا گردن آنان را مي‏شكند.(5)

2 ـ بكّه در جايي نيز به معناي ازدحام آمده است.(6)بَكّه به معناي ازدحام و اجتماع آمده است مي‏گويند.(7)با استفاده از برخي روايات و برخي اقوال مي‏توان براي بكّه چند معني ذيل را نيز ذكر كرد:

1 . سرزمين وحي، ص 61.

2 . سوره آل عمران، آيه 96.

3 . شفاءُ الغرام باخبار البلد الحرام، ج1، ص 95.

4 . تاج العروس زبيدي، ج هفتم، ص 111.

5 . شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج1، ص 96.

6 . همان.

7 . لسان العرب، ج دهم، ص 402.


116


1 ـ «سعيد بن جبير» مي‏گويد: مَكه را بَكّه مي‏گويند از آن رو كه در آنجا براي طواف ازدحام مي‏كنند.

امام باقر ( عليه السلام ) اين معنا را تأييد فرموده‏اند.(1) راوي مي‏گويد: امام باقر ( عليه السلام ) را در نماز ديدم، زني از مقابل او گذشت، من رفتم او را برانم، حضرت فرمود:


«او را به حال خود بگذار، چرا كه اينجا را بكّه مي‏گويند. از آن جهت كه بعضي با بعض ديگر ازدحام مي‏كنند. زن از مقابل مرد مي‏گذرد، در حالي كه مرد در حال نماز است، يا مرد از مقابل زن مي‏گذرد در حالي كه زن نماز گزارد، در اين مكان اين امر را اشكالي نيست».(2)


در روايتي آمده است: «اِنَّما سُمِّيَتْ بَكَّة لاَِنّها تَبُكُّ فيها الرِّجالُ وَ النِّساء؛ مكه را بَكه گفته‏اند، زيرا كه در آنجا زنان و مردان به هم مي‏خورند.»

2 ـ در روايتي از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده كه مكه نام مجموع شهر است و بكّه نام محلي است كه خانه كعبه در آنجا بنا شده است. «بَكَّةُ مَوْضِعُ الْبَيْتِ وَ مَكَّةُ سائِرُ الْبِلادِ»(3).

3 ـ آن ديار را از آن رو بكّه خواندند كه گردن جباران و طاغوتيان را در هم مي‏شكند و هيچ جبار و ستمگري، قصد سويي نسبت به آن نمي‏كند، مگر اينكه خوار و زبون خواهد شد. «اِنَّما سُمِّيَتْ بَكّة لاَنَّها تَبُكُّ اَعناقَ الجَبابِرَةِ، اي تَدُقُّها»(4). «قطرب» مي‏گويد: وقتي عرب مي‏گويد «بَكَكْتَ عُنُقِهِ» منظور اين است كه او را خوار و زبون كردم، و نخوت و غرور او را در هم شكستم.

و از آنجا كه گردن جباراني كه در مكه ظلم و ستم روا دارند درهم شكسته مي‏شود و هرگز بي كيفر نمي‏ماند، آن را بكّه نامند.(5)

4 - صاحب «مجمع البحرين»(6) مي‏گويد: گفته‏اند كه نام‏گذاري به بكّه از آن جهت است كه مردم در درون و پيرامون آن به بكاء و گريه مي‏پردازند.(7)امام صادق ( عليه السلام ) فرمودند: مكه را بكّه مي‏گويند: «لِبُكاءِ النّاسَ حَولَها وَ فيها»(8)5 ـ برخي از مفسرين نيز احتمال داده‏اند كه بكّه همان مكه بوده باشد كه «م» در آن تبديل به «ب» شده است، نظير لازم و «لازب» كه هر دو در لغت عرب به يك معني است.

1 . بحار الانوار، ج 80، ص 334.

2 . تاريخ مكه، دكتر محمد هادي اميني، ص 21.

3 . عن ابي عبداللّه‏ قال: موضع البيت ، بكّة والقرية مكّة. علل الشرايع، صفحه 397، لسان العرب، ج دهم، صفحه 403.

4 . مجمع البحرين، ج 5، ص 259.

5 . تاريخ مكه، دكتر محمد هادي اميني، ص 22.

6 . مجمع البحرين، ج پنجم، ص 295.

7 . عن ابي عبداللّه‏ ( عليه السلام ) انما سميت مكه بكه لان الناس يتباكون فيها. عن عبداللّه‏ بن سنان قال سألت اباعبداللّه‏ لم سميت الكعبه بكه؟ فقال لبكاء الناس حولها وفيها. علل الشرايع، ص 397.

8 . بحار الانوار، ج 96، ص 78.


117



42


بلال حبشي

پدر و مادر «بلال»(1) از كساني بودند كه از «حبشه» به حالت اسارت وارد جزيرة العرب شده بودند. «بلال» كه بعدها موءذن رسول گرامي اسلام شد، غلام «اُميَّة بن خَلَف» بود. اُميّه از دشمنان سرسخت پيشواي بزرگ مسلمانان بود، وي براي انتقام، غلام تازه مسلمان خود را در ملاء عام شكنجه مي‏داد و او را در گرم‏ترين روزها با بدن برهنه، روي ريگ‏هاي داغ مي‏خوابانيد(2) و سنگ بسيار بزرگ و داغي را روي سينه او مي‏نهاد و با جمله زير او را مورد خطاب قرار مي‏داد: «دست از تو بر نمي‏دارم تا اينكه با اين حال جان سپاري، و يا از اعتقاد به خداي محمّد برگردي و «لات و عزّي» را پرستش كني.

ولي بلال در برابر آن همه شكنجه، گفتار او را با دو كلمه ـ كه روشنگر پايه استقامت او بود ـ پاسخ مي‏داد و مي‏گفت: احد، احد. يعني خدا يكي است.

استقامت اين غلام، مورد اعجاب ديگران واقع گشت، حتي «ورقة بن نوفل» بر وضع رقّت بار او گريست و به «اميه» گفت: به خدا هرگاه او را با اين وضع بكشيد من قبر او را زيارتگاه خواهم ساخت.

گاهي اُمَيَّه شدت عمل بيشتري نشان مي‏داد، طنابي بر گردن بلال مي‏افكند و به دست بچه‏ها مي‏داد تا او را در كوچه‏ها بگردانند.

در جنگ بدر نخستين جنگ اسلام، اُمَيَّه با فرزندش اسير شدند، برخي از مسلمان‏ها به كشتن اُمَيَّه رأي نمي‏دادند. ولي بلال گفت: او پيشواي كفر است و بايد كشته شود، و بر اثر اصرار او، پدر و پسر به كيفر اعمال ظالمانه خود رسيدند و هر دو كشته شدند.(3)

بلال پس از پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم )

نكته جالب توجه، آن‏كه بلال بعد از رحلت رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) با اوضاع و احوالي كه پيش آمد از صراط مستقيم منحرف نشد و هم‏چنان در راه حق و صواب استقامت نمود. روايت شده كه بلال ابا كرد از


1 . بلال بن رباح.

2 . سيره ابن هشام، ج 1 و 2، ص318

3 . فروغ ابديت، آيت‏اللّه‏ جعفر سبحاني، ج 1، ص 277.


118


اين كه با«ابوبكر» بيعت كند، عمر گردنش را گرفت به او گفت: اي بلال! اين است پاداش تو، به ابوبكر، در مقابل آزاد كردنت، كه نمي‏آيي با او بيعت كني؟ بلال گفت: اگر ابوبكر مرا براي خدا آزاد كرده، براي خداوند تركم گويد و اگر براي غير خدا آزادم نموده، عتقي واقع نشده و من همانند سابق مملوك او هستم و خود را تسليم وي مي‏كنم، اما بيعت نمي‏كنم با كسي كه رسول اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) او را خليفه خود قرار نداده است و كسي را كه پيامبر به خلافت خود گزيده، بيعتش تا روز قيامت به گردن ما هست، عمر از سخنان بلال به خشم آمد و گفت بي‏پدر! ديگر در محيط ما اقامت منما، بلال به شام سفر كرد و سرانجام در دمشق از دنيا رفت و در قبرستان باب الصغير به خاك سپرده شد.(1)
43


بلدالأمين

يكي از نام‏هاي مكه، «بلدالامين»(2) است كه قرآن در سوره «تين» به آن اشاره دارد:


«وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ * وَ طُورِ سِينِينَ * وَ هذَا الْبَلَدِ اْلأَمِينِ ».(3)


در حديثي از پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) مي‏خوانيم «تين»، مدينه است، و «زيتون»، بيت المقدس و «طور سينين»، كوفه و «هذالبلدالامين»، مكه(4).

مرحوم علامه طباطبايي حديثي را از كتاب «درالمنثور» نقل مي‏كند كه:

1 . سفينة البحار، ج 1، ص 104

2 . واژه امين در اين جا ممكن است «فعيل» به معناي «فاعل» باشد و مفهومش «ذوالامانه» است و يا فعيل به معناي «مفعول» يعني سرزميني كه مردم در آن در امنيت‏اند. تفسير نمونه، ج 27، ص 141.

3 . سوره تين، آيه 1 تا 3.

4 . تفسير نورالثقلين. ج 5، ص 606، حديث چهارم. درست است كه در آن زمان «كوفه» به صورت يك شهر بزرگ نبود، ولي با توجه به عبور شط فرات از آن سرزمين، مسلماً در آن زمان آبادي‏هاي فراواني در آن‏جا وجود داشته است. «از تواريخ نيز استفاده مي‏شود كه قبل از اسلام نيز در آن‏جا شهري وجود داشته است.» تفسير نمونه، ج 27، به نقل از دائرة‏المعارف مصاحب، ج 2، ماده كوفه.


119


«سُئِلَ النبي ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) عن البلد الامين فقال: مكه»؛ پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در مورد اين‏كه مراد از بلدالامين چيست؟ فرمودند: منظور مكه است.(1)


علت نام‏گذاري مكه به بلدالأمين

اين كه چرا به اين سرزمين «بلدالامين» مي‏گويند، احتمالاتي ذكر شده است:

احتمال اوّل: شهر مكه حرم خداست و هر كس كه در حرم بميرد، خداوند او را در روز قيامت از وحشت و ترس در آن روز، در امان قرار مي‏دهد. از پيامبر اكرم ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) نقل شده است كه به ابوذر فرمودند:


«مَن ماتَ في حَرَمِ اللّه‏ِ آمَنَهُ اللّه‏ُ مِنَ الفَزَعِ الاَكْبَر وَ اَدخَلَهُ الجَنَّةَ»(2)؛ كسي كه در حرم خدا بميرد، خداوند او را از وحشت بزرگ در امان مي‏دارد و او را داخل بهشت مي‏كند


و در روايت ديگري فرموده است:


«مَنْ ماتَ في اَحَدِ (هذين) الحَرَمَين (حَرَم اللّه‏ و حَرَم رسولِه) بَعَثَهُ اللّه‏ تَعالي مِن الآمِنين»(3)

كسي كه در يكي از اين دو حرم خدا و حرم رسول خدا، بميرد، خداوند او را در قيامت جزء كساني كه امنيت دارند برمي‏انگيزد.

احتمال دوّم: مكه جزء حرم خداست و هر كس در حرم خدا وارد شود، امنيت دارد و لذا مكه را (البلدالامين) ناميده‏اند، قرآن مجيد در اين زمينه مي‏فرمايد:


«وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنَا»(4)؛ هر كس كه داخل حرم شود امنيت دارد.


به هر روي «هذا البلد الامين» مسلماً اشاره به سرزمين مكه دارد، سرزميني كه حتي در عصر جاهليت به عنوان منطقه امن و حرم خدا شمرده مي‏شد، و كسي در آن‏جا حق تعرض به ديگري را نداشت، حتي مجرمان و قاتلان وقتي به آن سرزمين مي‏رسيدند در امنيت بودند. اين سرزمين در اسلام اهميت فوق‏العاده‏اي يافته، حتي حيوانات، درختان و پرندگان آن از امنيت برخوردارند تا چه رسد به انسان ها(5).



1 . تفسير الميزان، ج‏بيستم، ص322.

2 . مستدرك الوسائل، ج نهم، ص 363.

3 . من لايحضره الفقيه، ج دوم، ص 168.

4 . سوره آل عمران، آيه 97.

5 . تفسير نمونه، ج 27، ص 141.


120



44


بَني هاشم

به فرزندان هاشم بن عبدمناف، جدّ اعلاي رسول خدا، بني‏هاشم گفته مي‏شود. به اهل‏بيت پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) هم به همين جهت بني‏هاشم گفته مي‏شود. هاشم و اجدادش در ميان عرب مشهور به نجابت و مورد احترام بودند و رسول اللّه‏ از اين دودمان بود.(1)

به لحاظ آن شرافت و نيز به جهت احترام مقام نبوت، ويژگي‏هاي خاصي درباره اين خاندان لحاظ شده: از جمله اينكه پرداخت زكات به آنها حرام گشته و خمس را به آنها اختصاص داده. از حضرت رسول ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) روايت شده كه فرمود: دشمني با علي ( عليه السلام ) كفر و دشمني با بني‏هاشم، نفاق است و نيز از آن حضرت رسيده كه عيادت بني‏هاشم واجب و به ديدن آنها رفتن سنت است.(2)از امام باقر ( عليه السلام ) نقل است كه رسول اكرم در مورد بني هاشم احترام خاصي قائل بود، از جمله اينكه هرگاه يكي از آنها مي‏مرد، حضرت بر جنازه‏اش نماز مي‏خواند، آب به قبرش مي‏پاشيد و دست مبارك بر قبر مي‏نهاد، آنچنان كه اثر دست در گل‏هاي قبر باقي مي‏ماند، كه چون شخص غريبي از آنجا مي‏گذشت و قبر را مي‏ديد، مي‏گفت: كدام يك از خاندان پيامبر مرده است.(3)امام حسين ( عليه السلام ) نيز در يكي از رجزهاي خويش در روز عاشورا، به اين نسب شريف اشاره كرده و به آن افتخار مي‏كند.
 «اَنا ابنُ عليِّ الخير، مِن آلِ هاشمِ  كَفاني بِهذا مَفخراً حين اَفخَرُ».(4)

بني اميه، از آغاز با بني‏هاشم مخالفت و دشمني داشتند و اين بغض و عداوت در دوران ائمه نيز ادامه داشت، «حادثه كربلا» اوج عداوت و كينه امويان با بني‏هاشم بود. پيامبر اسلام ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود:


1 . فرهنگ عاشورا، ص 79.

2 . قال رسول اللّه‏ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) : «عيادة بني هاشم فريضة وزيارتهم سنة» بحار الانوار، ج 93، ص 234.

3 . معارف و معاريف دائرة المعارف جامع اسلامي، سيد مصطفي حسيني دشتي، ج3، ص280.

 4 . فرهنگ عاشورا، جواد محدثي، صفحه 79.

121


«بُغْضُ بَني هاشِمِ نِفاقُهُ»(1)؛ دشمني و كينه با دشمن بني‏هاشم نشانه نفاق است.

يزيد چون حسين بن علي عليهماالسلام را به شهادت رساند و اهل بيت او را به اسارت گرفت، در مجلس جشن با چوب خيزران بر لب‏هاي امام حسين ( عليه السلام ) مي‏زد و اين اشعار را مي‏خواند.
 لَعِبَتْ هاشِمُ بِالمُلكِ فَلا  خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْيٌ نَزَلَ
 لَسْت مِنْ خندف اِنْ لَمْ اِنْتَقِمْ  مِنْ بَني اَحْمَد ما كانَ فَعَلَ(2)

بني‏هاشم با ملك و سلطنت بازي كردند، نه خبري آمده و نه وحيي نازل شده است، اگر از فرزندان احمد انتقام نگيرم، از نسل خندف نيستم.(3)


45


بيت الأحزان(4)

در گذشته، داخل قبرستان بقيع، در نزديكي قبور امامان معصوم عليهم‏السلام مسجد كوچكي بوده كه به «بيت‏الاحزان»(5) شهرت داشته است و در كتب تاريخي قرون آغازين اسلامي، از آن ياد شده است.

براساس آن‏چه در برخي از منابع آمده، اين‏جا محل گريه حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام در سوگ پدرش و ظلم‏هايي كه در حق او و همسرش روا داشتند، بوده است.

اين مكان در آغاز، خانه محقّري متعلق به آن حضرت بوده كه پس از آن به «بيت‏الاحزان» يا «قبّة الحزن»(6) شهرت يافته و بعداً به عنوان «مسجد فاطمه عليهاالسلام » از آن ياد شده است. اين محلّ در


1 . بحارالانوار، ج 93، ص 221.

 2 . منتهي الآمال، ص 430.

3 . فرهنگ عاشورا ، جواد محدثي، ص 79.

4 . بيت‏الاحزان، خانه غمها، حسب نقل خانه‏اي بوده كه يعقوب براي خود برگزيد و در آن خانه مي‏نشست و در فراق يوسف مي‏گريست. معارف و معاريف، ج3، ص 315.

5 . قُبه‏اي به شكل مربع است در قبله حرم محترم كه «بيت الاحزان» است. سفرنامه ميرزا داوود (وزير وظايف)، به كوشش قاضي عسكر، ص 166.

6 . و نيز گنبد ديگري است به نام «قبة الاحزان» كه گفته مي‏شود، خانه‏اي بوده است كه حضرت فاطمه عليهاالسلام دخت گرامي رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) در آن پس از وفات پدر خود، عزاداري و ناله مي‏كرده است. مرآت الحرمين، رفعت پاشا، ترجمه دكتر هادي انصاري، ص 478.


122


شمال قبور ائمه عليهم‏السلام قرار داشته است.(1)بيت‏الاحزان از نظر علما و مورخان(2)شخصيت‏هاي علمي و تاريخي كه درباره مدينه و بقيع، مطلبي دارند، از «بيت‏الاحزان» نيز سخن گفته‏اند.

1 ـ ابن شبّه نميري (173 ـ 262) مي‏نويسد:

شخص موثق و مورد اعتمادي براي من نقل نمود، مسجدي كه در طرف شرقي آن، به جنازه اطفال نماز خوانده مي‏شود، در اصل خيمه‏اي بوده براي زن سياهي بنام رقيّه كه به دستور حسن بن علي عليهماالسلام در آن‏جا مي‏نشست تا از قبر فاطمه عليهاالسلام مراقبت كند. زيرا قبر فاطمه عليهاالسلام را كسي به جز همان زن نمي‏شناخت.(3)

گرچه محتواي اين سخن مطابق ديدگاه ابن شبه درباره مدفن فاطمه عليهاالسلام «متناقض» است، ولي در مجموع مبين «بيت‏الاحزان» است.

2 ـ فتواي امام غزالي بر استحباب خواندن نماز در بيت‏الاحزان (450 ـ 505):


«وَيُستَحَبُّ اَن يَخرُجَ كُلَّ يَومٍ الَي الْبَقيِع بَعَد السَّلامِ عَلي رَسُولِ اللّه‏ِ... وَيُصَلّي فِي مَسْجِدِ فاطِمَة رَضِيَ اللّه‏ُ عَنها».(4)


3 ـ ابن جبير اندلسي (جهانگرد اسلامي،540 ـ 614) مي‏گويد:

در كنار قبّه عباسيه، خانه‏اي قرار گرفته است كه به فاطمه دختر رسول خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) منتسب مي‏باشد.

مي‏گويند: اين همان خانه‏اي است كه فاطمه زهرا به آن‏جا مي‏آمد و در آن‏جا اقامت و حزن و اندوه خود را در مرگ پدر بزرگوارش ابراز مي‏نمود.(5)

4 ـ سمهودي ( 844 ـ 911 ) مي‏نويسد:

«وَ الْمَشْهُورُ بَيتُ الاَْحْزانِ، اِنَّما هُوَ الْمَوضِعُ المَعْروُفُ بِمَسْجِدِ فاطِمَة في قِبلَةِ مَشْهَدِ الْحَسَنِ وَ الْعَبّاسِ»


1 . آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 349.

2 . براي مطالعه بيش‏تر به كتاب «تاريخ حرم ائمه بقيع» رجوع شود.

3 . تاريخ المدينة المنوره، ابن شبه، ج 1، ص 106.

4 . احياء علوم الدين، غزالي، ج 1، ص 260.

5 . رحله ابن جبير، چاپ لندن، ص 196.


123


سپس مي‏گويد:


«وَ اَظُنُّه في مَوضِعِ بَيتِ عَليِ بِن اَبي طالِبِ اَّلذي كانَ اتَّخَذَهِ بالْبَقيعِ وَ فيهِ الْيَوم هَيَّأَه قُبُور»(1)


5 ـ فرهاد ميرزا مي‏نويسد: «...از آن‏جا به بيت الاحزان رفتم و از آن‏جا به...».(2)

بيت‏الاحزان در منابع حديثي و روايي

1 ـ خصال شيخ صدوق، ابواب الخمسه

از جمله منابع حديثي كه در آن از انگيزه بوجود آمدن بيت‏الاحزان سخن به ميان آمده، خصال مرحوم شيخ صدوق (ره) مي‏باشد. آن محدث بزرگ، روايتي را از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي‏كند:


«اَلْبَكّائُونُ خَمْسَةٌ: آدَم، يَعقوب، يُوسف وَ فاطِمَة بِنْت محمّد وَ عَليّ بنِ الْحُسَينِ عليهم‏السلام ... أَمَّا فَاطِمَةُ فَبَكَتْ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) حَتَّي تَأَذَّي بِهِ أَهْلُ الْمَدِينَةِ فَقَالُوا لَهَا قَدْ آذَيْتِنَا بِكَثْرَةِ بُكَائِكِ فَكَانَتْ تَخْرُجُ إِلَي الْمَقَابِرِ»(3)


فاطمه در مصيبت رسول‏خدا ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) آن قدر گريه نمود كه مردم مدينه از گريه او ناراحت شدند و اظهار نمودند با كثرت گريه‏ات ما را متأذي نمودي و لذا خانه خود را ترك مي‏نمود و به قبرستان مي‏رفت.

صريح‏تر و روشن‏تر از روايت صدوق، گفتار فِضّه (خادمه حضرت زهرا عليهاالسلام ) است كه مرحوم علامه مجلسي ضمن بيان جريان مفصّل شهادت حضرت زهرا عليهاالسلام از زبان فضه چنين نقل مي‏كند كه:


«ثُمَّ اِنَّهُ بَني لَها بَيْتَاً فِي الْبَقيعِ نازِحاً عَنِ الْمَدينَة...(4)»

اميرمؤمنان ( عليه السلام ) براي فاطمه، در بقيع و در خارج مدينه، خيمه‏اي برافراشت كه آن حضرت به همراه حسنين بدانجا مي‏آمد و پس از گريه طولاني به خانه‏اش مراجعت مي‏نمود.(5)

1 . وفاء الوفاء، ج3، ص 918، اخبار مدينه، ص 292 و 447.

2 . هداية السبيل، ص 141.

3 . خصال شيخ صدوق، ص 273 ـ 272، وسائل الشيعه ج 2، ص 922 كه با حرف واو آمده، يعني و اما فاطمه... در حالي كه در خصال بدون واو آمده.

4 . بحارالانوار، ج 43، ص 177.

5 . «بيت» در لغت به معناي «محل و مسكن» است، خواه به شكل چادر باشد، يا خانه‏اي از خاك و گِل. اولين بيت و مسكني كه براي فاطمه عليهاالسلام در بَقيع ساخته شده به صورت چادر و خيمه بوده، بعد به صورت خانه و مسجد درآمده است. تاريخ حرم ائمه بقيع، ص 169. البيت المسكن سواء كان من شعر اومدر (اقرب الموارد).


124


در پايان اين مقال، ديدگاه دانشمند محترم جناب استاد محمّد صادق نجمي را كه ضمن چهار نكته بيان شده است، عيناً از كتاب ايشان نقل مي‏نماييم:

«به عقيده من، اين بيت‏الاحزان در محل همان بيت و مسكني است كه علي بن ابي‏طالب ( عليه السلام ) آن را در بقيع آماده ساخت و اضافه مي‏كند كه فعلاً در ميان آن، شكل چند قبر وجود دارد.»


فرهاد ميرزا معتمدالسطنه كه در 18 ذيقعده 1292 ه ، به زيارت بقيع نائل گرديده، پس از زيارت حرم ائمه بقيع و نثار فاتحه بر قبور علما كه در كنار اين حرم مطهر واقع بودند، مي‏گويد از آن‏جا به بيت‏الاحزان رفتم و از آن‏جا به زيارت حليمه سعديه.(1)

از موارد مطرح شده نتيجه مي‏گيريم:

1 ـ بيت‏الاحزان از دوران حيات حضرت زهرا عليهاالسلام تا سال 1344 ه. ق محلي بوده است مشخص و معين، كه شيعيان با پيروي از روش حسين بن علي عليهماالسلام در طول تاريخ به اين بيت اهميت خاصي قائل بوده و آن‏جا را همانند ساير مشاهد و حرم‏ها زيارت و در آن‏جا به نماز و عبادت مي‏پرداختند و حتي امام غزالي از علماي اهل سنت نيز به نماز خواندن در اين محل تشويق و توصيه نموده است.

2 ـ بيت‏الاحزان در زمان حسين‏بن علي ( عليه السلام ) داراي چادر و خيمه بوده و سپس به ساختمان مبدّل گرديده است و هنگام تخريب داراي گنبد بوده است.

3 ـ بيت‏الاحزان در اصطلاح عامه، گاهي به «مسجد فاطمه» و گاهي با هر دو نام و گاهي نيز به «قبةُ الحزن» ناميده شده... ولي آن‏چه مسلم است بيت الاحزان هيچ‏گاه به عنوان يك مسجد واقعي شناخته نشده است و وجود چند قبر در داخل آن كه سمهودي اشاره نموده، دليل و موءيد اين معناست.

4 ـ نكته مهم اين كه بنا بر مضمون روايات، بيت‏الاحزان در داخل بقيع بوده و همه مورخان بدون استثناء بر همين معنا تصريح، و اضافه مي‏كنند كه در سمت جنوبي و در مجاورت حرم ائمه اهل بيت عليهم‏السلام قرار داشته. بنابراين محلي كه در سال‏هاي اخير در خارج بقيع به نام بيت‏الاحزان معروف گرديده با واقعيت تطبيق نمي‏كند.(2)



1 . تاريخ حرم ائمه بقيع، محمدصادق نجمي، ص 167.

2 . به نقل از هداية السبيل، چاپ مطبوعاتي علمي تهران، ص 141.


125



46


بيتُ اللّه‏ الحَرام

«بيت»(1) به معناي مطلق مسكن و خانه انسان است. اگر بيت با پيشوند «اهل» بيان شود مانند اهل‏البيت مراد فرزندان پيامبر ( صلي اللّه عليه و آله وسلم ) و امامان معصوم عليهم‏السلام است.(2) اگر با پسوند «اللّه‏، عتيق، حرام، محرّم» ذكر شود مانند بيت‏اللّه‏ يا بيت اللّه‏الحرام و يا بيت عتيق مراد «كعبه»(3) و خانه خدا است.

ملاحظه واژه‏هاي مشابه

درباره «بيت‏اللّه‏ الحرام» واژه‏هاي ديگري نيز در قرآن آمده است كه اشاره به آن‏ها نيز مناسب است.

الف ـ بيتُ المحرّم:

اين عنوان بر گرفته از سخنان ابراهيم خليل ( عليه السلام ) است كه خداوند حكايت فرموده است:


«رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ»(4)


و در آيات 2 و 97 مائده، با عنوان «الْبَيْتَ الْحَرامَ» آمده است.


«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّه‏ِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْيَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ»


1 . بَيْت، جايي است كه انسان در آن بيتوته مي‏كند و به معناي مطلق «مسكن» است، خواه خيمه باشد يا بناي خشت و گل و جمع آن بيوت است و نيز بيت به معناي دو مصرع از يك شعر است كه در اين معنا جمع آن ابيات مي‏باشد. همين‏طور بيت به معناي شرف و شريف و تزويج و قصر و عيال و خانواده و قبر و فرش خانه است. بيوتات يعني خاندان‏هاي اصيل و شريف.

2 . «إِنَّما يُرِيدُ اللّه‏ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ». سوره احزاب، آيه 33.

3 . ويژگي‏هاي كعبه را تحت عنوان كعبه ملاحظه خواهيم كرد.

4 . سوره ابراهيم، آيه 37.


| شناسه مطلب: 77007