بخش 6
پرده مقام ابراهیم پرده داران کعبه و نَسب آنان ارکان چهارگانه کعبه مکرمه حفره ای در کنار درِ کعبه مناصب کعبه هنگام ظهور اسلام تعداد مناصب هنگام ظهور اسلام: حجر الأسود
126 |
سلطان چقمق چركسي دو پرده براي ديوار نيمدايره اي حجر فرستاده شد كه يكي از آن دو پرده را بر قسمت داخلي ديوار و ديگري را بر قسمت خارجي آن آويزان كردند. اين پرده نيز همانند پرده كعبه مكرمه، از ابريشم سياه بافته شده بود و براي اوّلين بار و آخرين بار بر ديوار حجر آويخته شد و پس از آن ديگر هيچگاه بر روي ديوار حجر پرده اي نينداختند.
علامه قطب در كتاب خود الأعلام نقل كرده است: در آن سال (852 هجري) به همراه پرده كعبه، پرده ديگري براي حجر اسماعيل ارسال شد كه تاكنون چنين پرده اي براي ديوار حجر سابقه نداشت. اين پرده ابتدا در درون خانه كعبه قرار داده شد تا اينكه در دهه سوم ماه ذي حجه سال 853 هجري پس از يك سال كامل كه در درون خانه كعبه نگهداري شده بود، بر ديوار حجر انداخته شد.
پرده مقام ابراهيم(عليه السلام)
به نظر مي رسد كه قرار دادن پرده بر مقام ابراهيم(عليه السلام)، از ابداعات و پديده هاي دولت هاي عثماني باشد; زيرا عادت خلفاي عثماني بر اين بود كه همواره مقام ابراهيم خليل(عليه السلام) را كه در كنار كعبه قرار دارد، به وسيله پرده اي سياه بپوشانند.
حاشيه اين پرده به وسيله تارهاي نقره و طلا همانند پرده كعبه معظمه بافته شده بود و پرده ياد شده را همواره بر روي صندوق چوبي كه در داخل پنجره آهني، بر روي سنگ مقام قرار داشت، مي انداختند. اين پرده همه ساله به همراه پرده كعبه، در دوران عثمانيان، از مصر به مكه ارسال مي شد كه در اين دوره، گاه اتفاق مي افتاد هر پنج سال يكبار براي مقام پرده اي فرستاده مي شد. سپس در سالهاي اخير ارسال پرده مقام قطع شد، بطوري كه پرده مقام در سال 1374 هجري مربوط به هفده سال قبل بود. اين پرده همچنان بر روي مقام قرار داشت تا اينكه كنگره رابطة العالم الاسلامي در جلسه يازدهم خود، كه در تاريخ 25 ذي حجه سال 1384 هجري در مكه تشكيل شده بود، تصميم گرفت مقام ابراهيم را از وضعيت قبلي خود خارج ساخته، آن را در زير محفظه اي شيشه اي (همانند وضع كنوني آن) قرار دهد.
127 |
از اين پس عمليات بازسازي مقام ابراهيم در روز يكشنبه 12 رجب سال 1387 هجري آغاز شد. در اين عمليات ابتدا پنجره آهني كه در اطراف مقام ابراهيم(عليه السلام)قرار داشت برداشته شد. اين پنجره آهني قديمي، داراي سه متر طول، سه متر عرض و سه متر ارتفاع بود.
در روز دوشنبه سيزدهم رجبِ همان سال، وقتي كارگران خاك و سنگ اين قسمت را برداشتند، مشاهده كردند كه مقام شريف بر قاعده اي از سنگ مربع به طول پنجاه سانتيمتر قرار گرفته است. اين سنگ نيز به وسيله چهار سنگ قوي و ضخيم از اطراف، محكم و استوار گرديده و حدود نيم متر از زمين مطاف پايين تر قرار گرفته بود. گمان مي رود كه اين سنگ پس از سيل امّ نهشل به وسيله عمر بن خطاب در ساختمان مقام قرار داده شده باشد. كارگران به اين سنگ دست نزده و آن را به همان وضعيت پيشين قرار دادند.
در اين مكان قطعه اي از چوب ساج قوي به دست آمد كه 27 سانتيمتر طول، 16 سانتيمتر عرض و ضخامتي حدود دو سانتيمتر داشت. بر روي آن، اين نوشته به وسيله آهن حك گرديده بود:
سلطان عبدالعزيز خان حضرتلري زمان سلطنلري امارة مكه مكرمه الشريف عبدالله باشا حضرتلري، حقي باشازاده احمد عزت باشا حضرتلري ـ جدد... مهندس عبدالعزيز نظارت معماري محمد صديق كابلي معرفتلر خليل ابراهيم... معلمي رصاص مصري محمد بن ابراهيم سنة 1281 هـ . صفر .
گفتني است كه اين نوع چوب، كه بدان ساج گفته مي شود، از مقاوم ترين چوبها است و هيچ نوع چوبي به قدرت و استحكام آن نمي رسد; زيرا موريانه نمي تواند بدان نفوذ نمايد و نيز گذشت زمان و خاك، آن را فرسوده و پوسيده نمي كند. اين چوب از سال 1281 هجري تا هنگام اصلاح مقام ابراهيم (سال 1387 هجري) بيش از يكصد سال از عمرش گذشته بود با اين حال هيچگونه خللي بدان وارد نشده بود.
در جاي آن دسته از كلمات روي اين قطعه چوب كه قابل خواندن نبود،
128 |
سه نقطه (...) قرار داديم. اين نوشته به زبان تركي و با حروف عربي است، بخلاف زبان تركي در دوران ما، كه با حروف لاتين نوشته مي شود. تركان پس از جنگ جهاني اول; يعني از سال 1341 هجري و خارج شدن خلافت اسلامي از دست آنان، حروف لاتين را جايگزين حروف عربي كردند.
اين قطعه چوب ساج كه در داخل مقام قرار داشت، از زمان ساخته شدن صندوق آهني قديمي روي مقام شريف، در آنجا قرار داده نشده بود و آن در زمان خلافت سلطان عبدالعزيز خان، از آل عثماني، در سال 1281 هجري ـ همچنانكه در نوشته هاي بر روي قطعه چوب تصريح گرديده است ـ در اين محل به يادگار قرار داده شد.
سلطان عبدالعزيز خان در سال ياد شده دستور داد طوقي از نقره بر حجرالأسود قرار دهند، همچنانكه به دستور وي مسجدالحرام را نيز ترميم نموده و ارتفاع گنبد صندوق مقام ابراهيم را نيز افزايش دادند. اين افزايش حدود يك ذراع و نيم بود بطوري كه پس از آن، ديگر طاقچه هاي اطراف صندوق مقام به سر مردم برخورد نمي كرد.
شخصي كه عمليات ساختماني را انجام مي داده، در نظر داشته تا اين كارِ سلطان را به عنوان يادگار، در اين محل قرار دهد، از اين رو نام و تاريخ را در جملات ذكر شده بر روي اين چوب نوشته و در داخل مقام ابراهيم خليل(عليه السلام) به وديعت نهاده است.
در روز سه شنبه چهاردهم رجب همان سال، پوشش روي مقام ابراهيم را برداشتند. اين پوشش، صندوق چوبي بود كه بر روي آن پرده اي از ابريشم قرار داشت كه در روي آن نوشته هايي نيز به چشم مي خورد. تمامي اين صندون به وسيله پوششي از ورقه هاي نقره پوشيده شده بود.
بر روي صفحه هاي نقره اي، بعضي از آيات قرآن، بگونه اي زيبا خودنمايي مي كرد. در اطراف مقام كريم، از زمين تا بالا، ديواري از مرمر كشيده شد كه اين ديوار به شكل شش گوش بنا گرديد. طول آن 160 سانتيمتر و عرض آن 110 سانتيمتر و ارتفاعش 75 سانتيمتر است.
پس از آن، در روز چهارشنبه پانزدهم رجب، كارگران اين قاعده سنگي را، كه از مرمر سياه جديد تشكيل شده و از كوههايي در يكصد كيلومتري مكه به دست آمده بود،
129 |
تكميل و استوار كردند. سپس در روز پنجشنبه شانزدهم رجب، قاعده اي دايره اي شكل،
از جنس مس كه ميانه آن باز بود و 600 كيلوگرم وزن داشت را بر آن قرار دادند. قسمت باز آن به قطر چهل سانتيمتر و در حدّي است كه سنگ مقام كه در وسط آن قرار دارد، ديده مي شود. بر روي اين قاعده مسين، پوشش شيشه اي را بر سنگ مقام قرار داده سپس پنجره آهني تازه را كه به صورت پنجره اي در اطراف بود و حجمي كوچكتر از پنجره قديمي و قبلي داشت بر آن قرار دادند. اين پنجره داراي 160 سانتيمتر طول و 110 سانتيمتر عرض بوده و ارتفاعش تا هلال بالاي آن به سه متر مي رسد. روز پنجشنبه را تا نيمه هاي شب جمعه، در اصلاح و تثبيت اين پنجره بر روي زمين گذرانيدند. سپس در روز جمعه هفدهم رجب، اطراف مقام ابراهيم(عليه السلام)را از هرگونه وسايل كار و ساختماني پاك نموده و پنجره و مقام را غبار روبي كردند. سپس در روز شنبه هيجدهم رجب، پوشش چوبي، كه در اطراف مقام ابراهيم براي شروع ساختمان به وجود آورده بودند، برداشته و در عصر روز ياد شده در حضور پادشاه عربستان، فيصل بن عبدالعزيز و ساير اميران و علما و وزرا و اعضاي مؤسس رابطه العالم الاسلامي و بزرگان و فضلا و گروه بسياري از مردم، ساعتي پيش از غروب آفتاب از روي مقام ابراهيم(عليه السلام)پرده برداري كردند.
پرده داران كعبه و نَسب آنان
هنگامي كه خورشيد اسلام (در روز فتح مكه) طلوع كرد، پيامبر گرامي خدا(صلي الله عليه وآله)كليد درِ كعبه را از پرده دار آن، عثمان بن طلحة بن ابي طلحه گرفت و وارد كعبه گرديد. حضرت با دستان مبارك خويش، داخل آن را شست و شو داده و تمامي آثار شرك و بت پرستي را از درون آن محو و نابود كردند. عباس عموي پيامبر كه در آن دوران سقايت حجاج را بر عهده داشت، از حضرت تقاضا كرد كه پرده داري را نيز در اختيار وي قرار دهد. در اين حال بود كه آيه: }اِنَّ الله يأمُرُكُم أَنْ تُؤَدُّواالأماناتِ إلي أَهْلِها{ بر پيامبر نازل
گرديد. پس آن حضرت كليد را به عثمان بن طلحة بن ابي طلحه(1) باز گرداند و آيه شريفه
1 ـ نام ابي طلحه عبدالله بن عبدالعزّي بن عثمان بن عبدالدار بن قُصَيّ بوده است. مترجم
130 |
را براي او خواند و با احاديث شريفه ديگري او را تأييد نمود. حضرت در اين هنگام به
عثمان و پسر عمويش شيبة بن عثمان بن ابي طلحه فرمود:
هاك مفتاحك يا عثمان، غيبوه ; عثمان! كليدت را بگير و آن را نزد خود پنهان نگاهدار.
و نيز خطاب به آن دو فرمود: خذوها يا بني أبي طلحة خالدة تالدة إلي يوم القيامة لاينزعها منكم اِلاّ ظالم
اي فرزندان طلحه، بر گيريد آن را و بدانيد اين كليد بايد در خاندان شما تا روز قيامت پايدار و برقرار بماند و هيچ كس آن را از شما باز پس نمي گيرد مگر اينكه ظالم است.
همچنين فرمود: إنّي لم أدفعها لكم ولكنّ الله دفعها لكم
من آن را به شما بر نگرداندم; زيرا اين خداوند بود كه آن را به شما باز گردانيد.
ونيز فرمود: إنّ لِلّه بيتاً امّنكم عليه ; خداوند خانه اي دارد و شما را بر آن امين قرار داد.
و باز فرمود: اِنَّ لِلّه بيتاً فاحترموه ; خداوند داراي خانه اي است پس از آن احترام نماييد.
و فرمود: كلّ مأثرة تحت قدمي هاتين، اِلاّ سدانة البيت و سقاية الحاج
تمام سنت هاي جاهلي در كف اين دو پاي من است، بجز پرده داري كعبه وسقايت زائران آن.
شايد گرفتن كليد از عثمان به جهت آن بوده كه بدان صورت شرعي داده شود; زيرا معتقديم حضرت بر طبق آيه شريفه: } اِنْ هُوَ أَلاّ وَحْيٌ يُوحي عَلَّمَهُ شَديدُ القُوي {هيچگاه بر اساس خواسته هاي خويش، دست به عملي نمي زده است.
در اينجا لطيفه اي در تفسير آمده است كه براي شما بازگو مي كنيم:
پس از جنگ حنين هنگامي كه آيه شريفه: } واَعْلمُوا أنَّ ما غَنِمْتُمْ مِنْ شيء فَاِنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ و لِلرسول وَلذي القُربي و اليَتامي و المساكينَ وَ ابْن السبيل...{ بر پيامبر(صلي الله عليه وآله)نازل شد، عثمان بن طلحه به حضور رسول خدا(صلي الله عليه وآله)رسيد و عرض كرد: اي پيامبرخدا، آنچه كه مربوط به خدا است، براي كيست؟ پيامبر از گفته او به خنده افتاد و بدو فرمود: از آنِ پرده دار خانه خدا خاندان عبدالدار، پس در غنيمت ها چنگي زده و آنها را در اختيار وي قرار داد.
131 |
در زمان اسلام آوردن عثمان بن طلحه اختلاف است كه آيا پيش از فتح مكه بوده است يا پس از آن؟ ليكن ابن اسحاق آورده است كه عثمان به همراه خالد بن وليد و عمروبن عاص، زمان كوتاهي پيش از فتح مكه رو به سوي مدينه آمدند و در حضور پيامبر ايمان به خدا و رسالت او آوردند. عثمان در سال 42 هجري در حالي كه عقيم بود (و فرزندي از خود به جاي نگذاشت) در گذشت.
اما شيبة بن عثمان بن عبدالدار بن قصي قرشي عبدري، پرده دار مكي ـ كه كنيه اش ابا عثمان و نيز به ابا صفيه معروف بوده است ـ پدرش عثمان بن ابي طلحه و معروف به أوقص بود كه توسط حضرت علي بن ابيطالب (اميرالمؤمنين(عليه السلام)) در جنگ احد، كافر از پاي در آمد. اما شيبه در روز فتح مكه اسلام آورد و در جنگ حنين شركت داشت. گفته مي شود او در حنين ايمان آورد. شيبه بزرگ نياي شيبي هاي كنوني (پرده داران كعبه) بوده و همگي به او منتسب مي گردند. پرده داري همواره بر طبق سنتي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) بدان عمل نمود، در اختيار بزرگ اين خاندان قرار مي گيرد; زيرا حضرت در روز فتح كليد را در اختيار عثمان، با وجود شيبة بن عثمان بن ابي طلحه، به علّت كهنسال تر بودن او قرار دادند. هنگامي كه عثمان به مدينه منوره هجرت كرد، كليد كعبه را در اختيار عموزاده اش شيبه قرار داد و بعد از مراجعتش به مكه كليد را از او باز پس گرفت و تا هنگام مرگ در اختيار خويش داشت.
در پايان قرن سيزدهم از هجرت، زين العابدين بن محمدبن عبدالمعطي (آخرين بازمانده نياي خويش) پرده دار كعبه بود. زماني كه او وفات يافت، فرزندش محمد ـ كه كودكي خردسال بود ـ جانشين وي گرديد; زيرا از خاندان شيبه فرزند ذكوري غير از او وجود نداشت و هم اكنون كليه خاندان شيبي كنوني، از نسل كودك ياد شده هستند.
شيخ حسين باسلامه در كتاب خود تاريخ الكعبة المعظمه اين چنين آورده است:
اين شجره نامه (نسب نامه) را در دارالمفتاح (خانه كليد) يافتم، كه در اين دوران آنجا محلي است براي سكونت رييس و بزرگِ پرده داران و بر سر در اين خانه بر روي لوحي اين نام را با خط بسيار زيبايي به وسيله آب طلا نوشته اند. شجره نامه ياد شده از مرحوم شيخ عبدالقادر فرزند علي بن محمدبن زين العابدين بن محمدبن عبدالمعطي آغاز
132 |
شده; همو كه در سال 1104 هجري پرده داري كعبه را داشته است. سپس بازگشت آن به ابن عبدالواحد است كه در سال 1080 پرده دار كعبه بوده است و پيش از او، بن محمد جمال الدين بن القاسم بن أبي السعود أبي بكر فخر الدين بن محمد جمال الدين بن عمر ابن سراج الدين بن محمد بن علي بن غانم بن محمد بن مفرّج بن محمد بن يحيي بن عبيدة بن حمزة بن بركات بن شيبة بن عبدالله بن عبد بن شعيب بن جبير بن شيبة بن عثمان بن أبي طلحة عبدالله بن عبدالعزّي بن عثمان بن عبدالدار بن قصي بن كلاب قرشي، پرده داران كعبه بوده اند. اين شجره نامه اي بود كه بدان دست يافتم و بر طبق آن روشن مي شود كه خاندان شيبي ها در قصي بن كلاب با رسول خدا(صلي الله عليه وآله) جمع مي گردند.
لازم به يادآوري است كه تعداد بسياري از خاندان شيبه، عهده دار پرده داري كعبه معظمه بوده اند كه در اين نسب نامه، نامي از آنان به ميان نيامده است. از آن جمله: غانم و علي، از فرزندان غانم بن محمد بن مفرّج و نيز محمد بن علي كه نسب آنان به يحيي بن عبيدة بن حمزه رسيده است. همچنين احمد الطيّب از فرزندان سراج الدين بن علي را مي توان نام برد. اما محمدبن زين العابدين بن محمد بن عبدالعطي شيبي، كه جدّ بزرگ شيبي هاي دوران ما است، همانطور كه يادآوري كرديم پدرش زين العابدين در سالهاي پاياني قرن دوازدهم هجري وفات كرد و نامبرده طفلي بيش نبود، پس از زين العابدين، عبدالقادر شيبي عموزاده محمد ياد شده عهده دار پرده داري و سدانت كعبه گرديد. در سال 1210 هـ . عبدالقادر ـ در حالي كه عقيم بود ـ در گذشت و ناگزير پرده داري به محمد بن زين العابدين رسيد كه در آن هنگام كودكي بيش نبود; زيرا در آن هنگام فرزند ذكوري از خاندان شيبي غير از او وجود نداشت. در آن ايام شريف غالب بن مسعود امير مكه بود. او شيخ محمدبن زين العابدين را به منزل خود برد و كفالت او را بر عهده گرفت و همچون فرزندان خود به تربيت او همّت گماشت تا اينكه بزرگ شد و پرده داري كعبه را در اختيار گرفت. او مدّت 43 سال اين منصب را بر عهده داشت. شخصي بود دانشمند و فاضل و كتابي در زمينه مناسك حج طبق مذهب شافعي به رشته تحرير در آورد. او سر انجام در سال 1253 هـ . در گذشت. شش فرزند پسر به نامهاي عبدالقادر، سليمان، جعفر، احمد، عبدالله و علي از او باقي ماند. پس از فوتش پرده داري كعبه به بزرگترين فرزندش
133 |
شيخ عبدالقادربن محمد (در سال 1253 هـ .) رسيد. كليد كعبه و بزرگي، به مدّت هفت سال در دست وي بود. پس از درگذشت او (در سال 1260 هـ .) پرده داري به برادرش سليمان رسيد. او نيز در سال 1261 هـ . در گذشت. پس از او برادرش جعفر متولّي شد تا اينكه در سال 1262 هـ . او نيز فوت كرد و پرده داري به برادرش احمد (متوفاي 1274 هجري) سپس برادرش عبدالله (متوفاي 1296 هجري) رسيد. شيخ علي بن محمد در زمان حيات برادرش شيخ عبدالله در گذشت بنابراين پرده داري به او نرسيد.
طبقه دوّم
نخستين آنان شيخ عمر بن جعفر (متوفّاي سال 1304 هجري) بوده و پس از آن شيخ عبدالرحمن بن عبدالله عهده دار پرده داري كعبه گرديد. او تا سال 1311 هـ . متولّي بود ليكن در اين سال به علت درگيريهايي كه ميان امير مكه، شريف عون الرفيق بن محمدبن عبدالمعين بن عون و والي ولايت حجاز ـ كه در آن دوران عثمان نوري پاشا بود ـ به وجود آمد، پرده دار كعبه شيخ عبدالرحمن شيبي وارد نزاع شد و به همراه ديگر بزرگان مكه همچون بزرگ خاندان علويان، نيابت حرم و بزرگاني از اشراف در گروه عثمان نوري پاشا والي حجاز قرار گرفتند. در پايان والي حجاز به كمك همپيمانان خود، مطلب را به حضور سلطان ممالك عثماني و حجاز; يعني سلطان عبدالحميد خان فرزند عبدالمجيد خان عثماني رسانيد. در اين هنگام، با نفوذي كه شريف عون در باب عالي (استانبول) داشت، حكم را به نفع خويش به دست آورد و به دستور سلطان، والي معزول و كليه همپيمانان او از حجاز تبعيد گشتند كه در اين ميان فقط به شيخ عبدالرحمان شيبي لطف گرديد و او را مجبور به تبعيد ننمودند بلكه در خارج از مكه مكرمه در دهكده كوچكي بنام الهدي در دامنه كوه كه در شرق مكه و در بين مكه و طائف، كه اين كوه از سلسله جبال السروات به شمار مي آيد در فاصله سيو پنج مايلي مكه مسكن گزيد تا اينكه در سال 1320 هـ . در گذشت و در همان محل دفن شد. او شخص شجاع و كريم و خير انديشي بود و از پرده داراني بود كه رياست او را درك كردم و شخصيت اجتماعي او را خود ديدم. پس از عزل نامبرده، پرده داري را شيخ محمد صالح بن احمد بن محمد
134 |
شيبي (درسال 1311 هـ .) به عهده گرفت. او شخص با شهامت و مقتدري بود كه به رياست مجلس الشيوخ در دوران پادشاهي شريف حسين بن علي (در سال 1335 هجري) نيز رسيد و داراي ديدي وسيع و فكري گسترده بود.
او مدت 24 سال سمت پرده داري را به عهده داشت تا اينكه در تاريخ دهم ذي حجه (روز نحر) سال 1335 هجري در حالي كه 64 ساله بود در مكه در گذشت. پس از او شيخ عبدالقادر بن علي بن محمد شيبي (در سال 1335 هجري) پرده داري را از آن خود نمود و مدت شانزده سال در اين سمت و منصب هاي ديگر باقي ماند تا اينكه در دهم ماه رمضان سال 1351 هجري در هشتاد سالگي وفات يافت. با درگذشت وي طبقه دوم ـ كه همگي نوه هاي محمد بن زين العابدين شيبي بودند ـ پايان يافت.
طبقه سوم
اما طبقه سوم از پرده داران، كه فرزندان نوه ها هستند، در دوران كنوني، شيخ محمد بن صالح بن احمدبن محمد بن زين العابدين است كه هم اكنون به عنوان رييس پرده داران كعبه به شمار مي آيد. او در سال 1293 هجري متولد شد و در سال 1351 هجري پس از وفات شيخ عبدالقادر بن علي عهده دار اين منصب گرديد و هم اكنون نيز در اين پست انجام وظيفه مي نمايد. پس از او شيخ عبدالله بن عبدالقادر بن علي بن محمد بن زين العابدين شيبي قرار دارد كه از طبقه سوم است. نامبرده متولد 1297 هجري در مكه بوده كه به عنوان پرده دار دوّم (= جانشين) قرار دارد. و به هنگام نوشتن اين مطالب داراي پست هايي در حكومت عبدالعزيز آل سعود از آن جمله معاون دوم مجلس شورا و رييس هيأت مطالبه حقوق اوقاف حرمين شريفين ورييس هيأت هلال احمر مي باشد. اين بود پايان گفته هاي شيخ عبدالله باسلامه به نقل از تاريخ او (تاريخ الكعبة المعظمه).
در اينجا به عنوان تكميل اين مطلب به نظر شما مي رسانيم كه: شيخ عبدالله ابن عبد القادر بن علي در نيمه رمضان سال 1371 هجري در گذشت. اما شيخ محمد ابن محمد صالح بن احمد بن محمد بن زين العابدين شيبي، در سيزدهم ماه ربيع الأول سال
135 |
1382 هجري پس از سي سال پرده داري كعبه درگذشت، در حالي كه هيچگونه فرزندي از خود بجاي نگذاشت. و در نتيجه طبقه سوم در اينجا به پايان رسيد.
طبقه چهارم
پس از او شيخ امين بن عبدالله شيبي بود كه از سال 1382 هجري عهده دار اين
سه نفر از پرده داران كعبه (شيعيان) از راست شيخ طلحه بن حسن الشيبي و شيخ عمربن جعفر الشيبي كه كيسه كليد در كعبه را حمل نموده و شيخ عبدالعزيزبن عبدالله الشيبي (كه هم اكنون نيابت پرده داري را به عهده دارد).
136 |
منصب گرديد.(1) نامبرده متولد 1325 هجري بوده و در مكه شخصي فاضل و دانشمند به شمار مي آمد. هم اكنون افراد خانواده شيبي هشتاد و دو نفر مي باشد كه نيمي از آن را مردان تشكيل مي دهند.
اركان چهارگانه كعبه مكرمه
پيش از اين آورديم كه خليل و پيامبر خدا، ابراهيم(عليه السلام) هنگامي كه كعبه را بنا كرد، دو ركن بر آن قرار داد; نخست ركن حجرالأسود و ديگر ركن يماني و ديوار كعبه از سوي حجر اسماعيل را به صورت نيمدايره اي ساخت، بطوري كه زاويه اي بر آن
قرار نداد.
هنگامي كه عبدالله بن زبيركعبه را از نو بنانمود، چهار ركن برآن ساخت; يعني دو ركن نيز ازسوي حجراسماعيل بر ديواركعبه افزود و آن را به صورت مربع قرار داد.
در اينجا براي روشن نمودن موضوع، چهار ركن را بطوري كه كعبه در سمت چپ شخص طواف كننده قرار داشته باشد، شرح مي دهيم:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اين مطلب مربوط به سال 1384 هجري; يعني سي و چهار سال پيش است.
اينجانب به هنگام تشرّفم به ديار مقدس در رمضان سال 1418 هجري پس از آشنايي با شخصيت بزرگوار مكي شيخ جميل جلالي كه از اشراف مكه به شمار آمده و خانواده او (جلالي) مدت هفتصد سال در مكه افتخار دوزندگي قطعات پرده كعبه را به همراه داشته اند، برخورد نمودم. نامبرده هم اكنون به عنوان مطوّف خانواده ملكي و ميهمانان ملك در حرم مكي را داراست. بنابه گفته نامبرده، هم اكنون بزرگ پرده داران شيبي كعبه شيخ طلحة بن عثمان الشيبي مي باشد كه داراي 68 سال سن بوده و در حال حاضر بيمار است. نيابت او عبدالعزيز بن عبدالله شيبي است كه هم اكنون در دوران بيماري شيخ طلحة بن عثمان، انجام وظيفه پرده داري و سدانت كعبه را به عهده دارد. بدنيست كه متذكر شوم بنا به گفته شيخ جميل جلالي، تمامي پرده داران كعبه در دو سده اخير هفتاد و چهار سال عمر كرده اند بطوري كه شيخ طلحة بن عثمان شيبي همواره به دوستان خود مي گويد كه از عمر من شش سال ديگر باقي مانده است و اين امر غريبي در اين ديار مي باشد. تنها در دويست سال گذشته شيخ محمد بن حسن شيبي يكصد و بيست و دو سال عمر كرده است. مترجم
137 |
اوّل ـ ركن اسود ، كه به علت وجود حجرالأسود در آن، به اين نام معروف گرديده است. همچنين بدان ركن شرقي نيز گفته مي شود; زيرا در جهت شرق واقع است.
گفتني است كه طواف از اين نقطه آغاز مي گردد.
دوم ـ ركن عراقي ، از آن جهت كه اين ركن در سمت عراق واقع شده، بدين نام مشهور گرديده است.
همچنين بدان ركن شمالي نيز گفته مي شود; زيرا در سمت شمال قرار گرفته است. در ميان اين ركن و ركن اسود، درِ كعبه قرار دارد.
سوم ـ ركن شامي ، اين ركن در سمت شام و مغرب واقع شده و از اين جهت بدين اسم نامبردار است. بدان ركن بحري و ركن غربي نيز گفته مي شود. ميان اين ركن و ركن عراقي، حِجراسماعيل واقع است كه در آن ناودان كعبه سرازير مي گردد.
چهارم ـ ركن يماني ، به علت آنكه اين ركن در سمت يمن قرار دارد، بدين نام خوانده شده است و ابن قتيبه در كتاب صبح الأعشي آورده است: از آن جهت آن را ركن يماني خوانند كه ابن ابي سالم نامي از يمن، آن را ساخته است. در كتاب شفاء الغرام فاسي نيز آمده است: از آن جهت كه مردي از يمن به نام ابيّ بن سالم آن را ساخته، بدين اسم نامبردار گرديده است. نامبرده پس از ساختن اين ركن، اين بيت شعر را نيز سروده است:
لنا الركن في البيت الحرام وراثة *** بقية ما ابقي أبيّ بن سالم(1)
لازم به تذكر است كه درستيِ گفته ابن قتيبه ، بعيد به نظر مي رسد; زيرا كسي جز او چنين نگفته است و بهتر آن است كه وجه تسميه آن را به علّت همسويي آن به سمت يمن دانست، همچنانكه ساير اركان به جهات خود نامگذاري گرديده اند.
همچنين ركن يماني و ركن اسود را يمانيان و ركن شامي و ركن عراقي را شاميان و گاه غربيان نيز خوانده اند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ در بيت الحرام براي ما ركني است كه از ابي بن سالم به ارث مانده است.
138 |
گفتني است در صورتي كه واژه ركن تنها آورده شود، مراد از آن فقط ركن اسود است.
اركان كعبه
حفره اي در كنار درِ كعبه
در سمت راست درِ كعبه، بر روي زمين مطاف و در كنار شاذروان، حفره اي بود به طول دو متر و عرض يكصد و دوازده سانتيمتر و آن بيست و هشت سانتيمتر عمق داشت. حفره ياد شده تقريباً در ميانه ديوار شرقي كعبه بر روي زمين مطاف قرار گرفته بود.
دانشمندان و صاحبنظران تاريخي در اين باره نظريات مختلفي را ارائه كرده اند كه اينك اين گفته ها و نظريات را به طور كامل بررسي مي كنيم و اميد داريم كه بتوانيم در
139 |
پايان به حقيقت آن پي ببريم.
گفته شده كه اين حفره جايگاهي براي ساختن گِل بوده است; يعني اسماعيل پيامبر(عليه السلام)در اين حفره گِل مي ساخت و براي ساختمان كعبه، از آن استفاده مي كرد. اين گفته به دو دليل نمي تواند صحيح باشد:
1ـ حضرت ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) كعبه را به وسيله گِل و يا گچ نساختند بلكه ديوارهاي كعبه را سنگچين نمودند و سقفي نيز بر آن قرار ندادند.
ابن عباس نيز در اين باره گفته است: به خدا قسم آنان كعبه را بدون گچ و گِل ساختند. بي آنكه كسي به آنان كمك كند و وسيله اي در اختيار داشته باشند كه بر آن سقفي قرار دهند. آنان فقط ديوارها را بنا كردند و به دور آن طواف نمودند.(1)
2ـ اگر فرض كنيم كه اسماعيل پيامبر(عليه السلام) در اين حفره براي ساختمان كعبه گِل مي ساخته، در اين صورت لازم بوده كه در چهار سوي كعبه چنين حفره اي را به وجود آورده باشد تا با زحمت اين گِل را به اطراف كعبه حمل ننمايد. همچنين به نظر مي رسد كه اين جايگاه، براي ساختن گِل مورد نياز آن ساختمان بسيار كوچك باشد. بنابراين، اين گفته كه حفره مورد نظر، جايگاهي براي ساختن گِل به وسيله حضرت اسماعيل(عليه السلام) بوده، نادرست و غلط مي باشد.
و نيز گفته اند كه: اين حفره آبريز شست و شوي كعبه بوده است. ابن جبير اين مطلب را در سفرنامه(2) خود آورده است. اين مطلب نمي تواند حقيقت داشته باشد; زيرا ما هم اكنون كعبه را هنگام شست و شو مي بينيم. احتمال مي رود كه ابن جبير اين مطلب را از شخصي كه اطلاع كافي نداشته، به دست آورده است و يا اينكه ممكن است به صورت تصادفي هنگام شست و شوي كعبه، اين حفره را مملوّ از آب ديده باشد; زيرا اگر اين حفره به عنوان آبريز شست و شوي كعبه ساخته شده بود، مي بايست در زير درِ كعبه و در
پايين درگاه آن قرار داشته باشد. و نيز گفته شده است: قسمتي از اين حفره كه متصل به كعبه بوده جايگاه مقام ابراهيم(عليه السلام)قبل از انتقال آن به وسيله عمربن خطاب بوده و نيز پيش
1 ـ ازرقي، تاريخ مكه.
2 ـ رحلة ابن جبير.
140 |
از سيل امّ نهشل ، مقام ابراهيم(عليه السلام) در اين نقطه قرار داشته كه سيل ياد شده آن را به همراه خود به منطقه پايين مكه برده است و هنگامي كه عمر از مدينه به مكه آمد، مقام را در جايگاه فعلي آن قرار داد. اين گفته مي تواند صحيح و درست باشد; در تحقيقي كه اينجانب در اين باره كرده ام نيز اين مطلب را متذكر گرديده ام.
همچنين گويند اين حفره جايگاه نماز جبرئيل با رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به هنگام واجب شدن نمازهاي پنجگانه بوده است. تعداد زيادي از علما و انديشمندان، از آن جمله ازرقي به روايت از ابن عباس از رسول خدا(صلي الله عليه وآله)نقل كرده اند كه حضرت فرمود:
امني جبريل عند باب الكعبة مرتين ; دو بار نماز را به امامت جبرئيل در كنار در كعبه به جاي آوردم.
اين گفته مي تواند درست، بلكه بهترين باشد; زيرا با گفته قبلي (كه مقام ابراهيم در قسمتي از اين حفره متصل به كعبه قرار داشته است) نيز مطابقت دارد و از اين نظر نيز مي تواند صحيح باشد كه نماز پيامبر و جبرئيل قبل از نزول آيه } وَ اتّخِذوا مِن مَقام ابراهيم مُصلّيً{، در اين نقطه مورد قبول خداوند قرار گرفت. بنابراين، نماز جبرئيل با پيامبر(صلي الله عليه وآله) در آن نقطه، اشاره اي است به اين مطلب كه از سوي خداوند به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و امتش فرمان خواهد آمد كه نماز خود را در كنار مقام بجاي آورند. بنابراين مي توان گفت كه اين حفره جايگاه نماز جبرئيل به همراه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)بوده و نيز محلي از براي مقام ابراهيم(عليه السلام) قبل از انتقال آن به وسيله عمر به جايگاه كنوني به شمار مي آمده است.
براي تحقيق بيشتر و اندازه گيري دقيق اين حفره، در بامداد روز سه شنبه چهارم ماه جمادي الأول سال 1377 هجري به مسجدالحرام رفتم و در كنار دَرِ كعبه معظمه ايستادم و در حفره ياد شده دقيق شدم و با وسيله اندازه گيري، تمام قسمتهاي آن را اندازه گرفتم. نتيجه بررسيهايم بدين شرح است:
حفره اي كه در كنار دَرِ كعبه معظمه قرار دارد، حفره اي حقيقي نبوده بلكه در صدر اسلام همانند ديگر قسمتهاي زمين مطاف، به صورت خاكي بوده كه در آن هنگام اين نقطه را از ساير قسمتها به شكلي متمايز نمودند، به عنوان مثال، هنگامي كه زمين مطاف از خاك تشكيل گرديده بود، اين قسمت را به وسيله شن سفيد از ديگر قسمت ها جدا
141 |
كردند. زماني كه زمين مطاف را با قطعه سنگها و سنگهاي مرمر پوشانيدند، اين جايگاه را حوض مانند، به عمق سي سانتيمتر ساختند تا دريادها بماند و فراموش نشود.
اندازه اين حفره مرمرين مستطيل شكل، كه بيشتر شبيه به حوض كوچكي بوده، بدين قرار است:
طول: دو متر.
عرض: يك متر و ده سانتيمتر.
عمق: بيست و هشت سانتيمتر.
و فاصله ميان انتهاي اين حفره تا ركن كعبه از سوي حجراسماعيل، پنج متر و شصت سانتيمتر و بين ابتداي حفره تا ركن حجرالأسود چهارمتر و هشتاد سانتيمتر فاصله است. همچنين از ابتداي حفره يادشده تا ابتداي پنجره مقام ابراهيم(عليه السلام) نُه متر و هشتاد و شش سانتيمتر فاصله وجود دارد، بطوري كه در اين حفره چهار شخص مي تواند به راحتي و بدون مزاحمت بر ديگري، نماز بجاي آورد. و اگر شخصي سؤال كند كه آيا مساحت زمين حفره ياد شده در دوران خلفا همانند مساحت كنوني آن بوده است يا خير؟ در پاسخش مي گوييم: به نظر مي رسد اين مساحت از صدر اسلام تا كنون تغييري نكرده باشد; زيرا پيشتر ياد آوري كرديم كه در اين حفره چهار شخص مي توانند نماز بجاي آورند. و اينك با در نظر گرفتن اين مطلب كه حفره جايگاه نماز جبرئيل با پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) و نيز محلي براي قرار گرفتن سنگ مقام ابراهيم(عليه السلام) بوده. و با در نظر گرفتن اين حقيقت كه اگر مقام را، كه يك ذراع است، به اندازه يك شخص در نظر بگيريم و رسول خدا(صلي الله عليه وآله)را شخص دوم و جبرئيل(عليه السلام) را شخص سوم به حساب آوريم، باقي مانده جاي شخص چهارم است. البته اگر فرض كنيم رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به هنگام نماز خويش در اين حفره، احتمالاً يك يا دو قدم به جلو و يا احياناً يك يا دو قدم به عقب بر مي گشته و اين مقدار را به اندازه جاي شخص چهارم به شمار آوريم، در اين صورت براي ما واضح و روشن مي گردد كه اين مساحت كنوني حفره، همان مساحتي است كه در صدر اسلام بوده است.
افزون بر اين، در مسند احمد، از ابن عباس روايت كرده است كه گويد: از فضل بن
142 |
عباس شنيدم كه مي گفت: به همراه رسول خدا به درون كعبه رفتم، در حالي كه رسول خدا در داخل كعبه نماز نخواند، ليكن به هنگامي كه از آن خارج گرديد، دو ركعت نماز در كنار درِ كعبه بجاي آورد.
همچنين در شفاء الغرام(1) آمده است:
قاضي عزالدين بن جماعه در اين مورد از احمد بن حنبل روايت كرده است: هشيم از عبدالملك، از عطا نقل كرده است گويد: اسامة بن زيد گفت: (در روز فتح مكه) به همراه رسول خدا داخل كعبه شدم، حضرت در آن نشستند و حمد و سپاس خداي را بجاي آوردند، سپس تكبير گفته و از آن خارج گرديدند در حالي كه در آن نمازي بجاي نياوردند. سپس مجدداً در روز دوم با حضرت وارد كعبه شدم، آن حضرت بلند شد و دعا كرد سپس دو ركعت نماز گزارد و سپس از كعبه خارج شد و دو ركعت نماز در مقابل ديوار شرقي كعبه بجاي آورد.
لازم به يادآوري است كه از پيش از اسلام همواره سنگ مقام ابراهيم(عليه السلام) در قسمتي از اين جايگاه در كنار كعبه قرار داشت; زيرا يكي از نشانه هاي والا و گران
سنگ خداوند بر روي زمين است.
همچنانكه فرموده است: } فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ اِبْراهِيم{.
و با توجه به اينكه سنگ مقام، سنگي است كه حضرت ابراهيم خليل(عليه السلام) بر روي آن
ايستاده و سنگهاي ديوار كعبه را بنا نمودند، پس بايد در كنار كعبه قرار داشته باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نوشته مورخ نامي ابو الطيب تقي الدين محمد بن احمد بن علي فاسي مكي مالكي است. نامبرده در شب جمعه بيستم ربيع الأول سال 775 هجري در مكه متولّد شده و در آن رشد كرده است.
فاسي اجازه روايت حديث را از علماي زيادي در دوران خود به دست آورد و قاضي القضات مالكيان در مكه بوده و درس فقه و حديث و تفسير را نيز در آن تدريس مي كرد. از نامبرده تأليفات زيادي در دست است كه مهمترين آنهاست:
1ـ شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، كه نخستين بار در سال 1376 هجري به چاپ رسيد.
2ـ تحفة الكرم بأجياد البلد الحرام، كه بدان تحصيل المرام من تاريخ البلد الحرام نيز گفته مي شود.
3ـ العقد الثمين في تاريخ البلد الأمين.
نامبرده در سال 832 هجري در مكه وفات نمود. مترجم
143 |
همچنانكه چنين بوده است.(1) به علت ازدحام حاجياج، به ويژه در موسم حج، افرادي به درون اين حفره مي افتادند و مشكلاتي را پيش مي آوردند. از اين رو دولت سعودي تصميم بر آن گرفت كه حفره ياد شده را پر كند، به همين منظور در ظهر روز پنجشنبه دوم شعبان سال 1377 هجري، برابر با بيستم فبريه سال 1958 ميلادي بعضي از كارگران مصري مأمور پر كردن اين حفره گرديدند. آنان ابتدا به وسيله آهك قديمي كه از بام كعبه به هنگام انهدام آن به دست آورده بوند، مقداري را در كف حفره ريختند. سپس روي آن را به وسيله شنِ شسته شده با آب زمزم، پوشاندند و بعد از آن، مقداري خاك مخلوط شده با آهك را به صورت خمير در آورده و بر روي آن كشيدند و سرانجام به وسيله مرمر سفيد، روي آن را هم سطح زمين مطاف سنگفرش كردند. اطراف سنگهاي مرمر قرار داده شده بر روي حفره را، به وسيله خطي سياه رنگ مشخص نمودند كه به وسيله خط سياه ياد شده حدود حفره مشخص مي گرديد.(2)
در ديوار شاذروان و در داخل حفره، سنگ نبشته اي به طول هفتاد سانتيمتر و عرض
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تا سال هفدهم هجري همواره سنگ مقام در جايگاه ياد شده قرار داشت. در اين سال سيل بزرگي از بالاي مكه و از راه ديوار سنگچين شده درِ خانه ابوسفيان و حنظله فرزند ابوسفيان وارد مسجدالحرام گرديد. چون اين سيل ام نهشل دختر عبيد بن سعيد بن عاص بن امية بن عبدشمس را با خود برد و جسدش را در پايين مكه يافتند، به همين مناسبت به سيل ام نهشل معروف گرديد. و همين سيل بود كه مقام ابراهيم را از جاي خود كَند و با خود برد تا اينكه آن را در پايين مكه يافتند و به پرده هاي كعبه متصل كردند; زيرا سيل، محل اصلي مقام را از ميان برده و نشانه هاي آن را نيز محو كرده بود. عمربن خطاب پس از آگاه شدن از اين حادثه، به مكه آمد و طي مشورت با مكّيان و صاحبنظران، جايگاه مقام را در محلّ كنوني قرار داد كه همچنان نيز باقي مانده است. عمر همانند ساير تصرفاتش، در مكانِ سنگِ مقام نيز تغيير ايجاد كرد. از امير مؤمنان، حضرت علي بن ابيطالب(عليه السلام)روايت شده كه فرموده اند: در صورتي كه قدرت داشتم، مقام ابراهيم را به جايگاه پيشين آن; يعني كنار كعبه منتقل مي كردم، البته محل مقام ابراهيم از آن پس مورد تأييد و امضاي امامان معصوم ما قرار گرفت (كه شايد آنان نيز قدرتي بر تغيير آن نداشته و ناگزير محل آن را قبول كرده باشند) مترجم .
2 ـ در سالهاي اخير، به علت تغيير سنگهاي كف مسجد الحرام، اين حدود تعيين شده در اطراف حفره كنار درِ كعبه محو گرديده و هيچگونه آثاري از آن باقي نمانده است. ليكن سنگ نبشه اي كه پيشتر در داخل حفره و ديوار شاذروان قرار داشت هنوز برقرار و پابرجا است كه بدينوسيله مي توان محدوده اين حفره را در ذهن مجسم نمود. مترجم
144 |
سي و چهار سانتيمتر وجود دارد كه بر روي آن اين نوشته ديده مي شود:
بسم الله الرحمن الرحيم ـ أمر بعمارة المطاف الشريف، سيّدنا و مولانا الامام الأعظم، المعترض للطاعة علي سائر الامم، ابو جعفر المنصور المستنصر بالله امير المؤمنين، بلغه الله اماله و زين بالصالحات أعماله، و ذلك في شهور سنة احدي و ثلاثين و ستمائة، وصلّي الله علي سيّدنا محمد .
اين سنگ نبشه نشان دهنده تعمير و تجديد مطاف شريف به وسيله ابو جعفر منصور المستنصر بالله در سال 631 هجري مي باشد.
گفتني است كه ابو جعفر منصور ياد شده در اين لوح، غير از ابو جعفر منصور پدر محمد المهدي است كه در سال 137 هجري مسجدالحرام را توسعه داد; زيرا ابو جعفر منصوري كه نامش در سنگ آمده، مربوط به قرن هفتم هجري است در صورتي كه ابو جعفر منصور پدر محمد المهدي، در قرن دوم هجري مي زيسته است.
مقداري از حفره را در گوشه سمت راست و پايين تصوير زير مي توان ديد.
145 |
مناصب كعبه هنگام ظهور اسلام
به هنگام ظهور اسلام در شبه جزيره، مناصبي در ارتباط با برگزاري مراسم حج و پذيرايي از زائران مكه و كعبه وجود داشت كه ميان قبايل و يا افراد خاصي تقسيم مي شد. اين منصبها در طول تاريخ، تنشها و برخوردهايي ميان صاحبان آنها به وجود مي آورد. قصي بن كلاب هنگامي كه به دوران كهولت رسيد، اين مناصب را به شش بخش تقسيم كرد و رياست آن را بين دو فرزندش عبدالدار و عبد مناف تقسيم نمود. اين شش منصب عبارت بودند از: سدانت (پرده داري كعبه)، ندوه (مؤسسه مشورتي)، سقايت (آب دادن به حاجيان)، لواء (پرچمداري)، رفادة (ميهمانداري) و قيادت (سرداري).
پس به فرزند بزرگتر خود عبدالدار كه نزد وي از همه محبوب تر بود، رياست سدانت (پرده داري كعبه)، دارالندوه (مؤسسه مشورتي مكه) و لواء (پرچمداري سپاه) را واگذار كرد و به فرزند دوّم خود عبد مناف، كه در زمان حيات پدر خويش شرف و بزرگي را آنچنان به ارث برده بود كه هيچ كس بدو نمي رسيد، رياست سقايت (آب دادن به حاجيان)، رفادت (ميهمانداري و پذيرايي از زائران كعبه) و قيادت (سرداري و سرپرستي كاروانهاي بازرگاني) را به وي سپرد.
قصي چهار فرزند داشت:
1ـ عبدالدار كه بزرگترين آنها بود و همانگونه كه گفتيم، سدانت و پرده داري
كعبه در اختيار او قرار گرفت و از فرزندان او عثمان بن طلحه بوده است كه پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله)كليد كعبه را در دست او و برادر زاده اش شيبة بن عثمان بن ابي طلحه
قرار داد.
2ـ عبد مناف كه خاندان نبوت از او سرچشمه گرفت.
3ـ عبد العزّي ، وي جدّ اسديها بوده و حضرت خديجه بنت خويلد از نسل اوست.
4ـ عدي .
146 |
تعداد مناصب هنگام ظهور اسلام:
اين مناصب، به هنگام ظهور اسلام به چهارده بخش تقسيم شد:
1ـ منصب سقايت; آب دادن به حاجيان و زائران كعبه كه به عباس عموي پيامبر(صلي الله عليه وآله)(از بني هاشم) رسيد.
2ـ منصب عُقاب; پرچمداري كه در دست ابو سفيان، صخربن حرب (از بني اميه) قرار گرفت.
3ـ منصب رِفادت; ميهمانداري و پذيرايي زائران كعبه، كه در دست حارث بن عامر (از بني نُوفَل) بود.
4ـ منصب حجابت; كليد داري، پرده داري، پرچمداري و دارالندوه يا مؤسسه مشورتي، همگي به دست عثمان بن طلحه (از بني عبدالدار) افتاد.
5ـ قُبه; اسلحه خانه و محل جمع آوري مهمات و سلاحهاي جنگي بود كه در دست خالدبن وليد (از بني مخزوم) قرار داشت.
6ـ منصب سفارت; در دست عمر بن خطاب (از بني عدي) بود.
7ـ ايسار و ازلام; عملي همانند بخت آزمايي و شرط بندي كه در دست صفوان ابن اميه (از بني جُمَحْ) قرار داشت.
8ـ منصب قضا و داوري; اين منصب در ميان افراد دست به دست مي گشت.
9ـ منصب حفاظت اموال متعلق به كعبه و بتها; در دست حارث بن قيس از بني سهم بوده است.
10ـ قيادت; سر داري و سرپرستي كاروانهاي بازرگاني كه در دست ابوسفيان (از بني اميه) بود.
11ـ مؤسسه پرداخت ديه و غرامت; كه در دست قبيله بني تَيم قرار داشت.
12ـ مؤسسه مشورتي; كه از دار الندوه كوچكتر بوده، به دست يزيد بن زمعة ابن اسود از بني اسد قرار داشت.
13ـ منصب اَعِنّه; يا سرپرستي ستوران قريش در هنگام جنگ، كه دست به دست مي گشته.
147 |
14ـ منصب عمارت; يا نگهباني و مراقبت از مسجدالحرام، اين منصب در دست شيبة بن عثمان، (از بني عبدالدار) بوده است.(1)
حجر الأسود
به حجر الأسود ركن نيز گفته مي شود; زيرا در مهمترين ركن از بيت الله الحرام قرار داده شده است. جايگاه حجرالأسود مكاني است كه طواف از آنجا آغاز مي گردد و آن ركن شرقي است. اين ركن داراي يك متر و نيم ارتفاع از سطح زمين مطاف است تا اينكه هر انساني، به استثناي كودكان، بتوانند آن را بوسيده و استلام كنند. حجرالأسود در اصل سفيد بوده و گفته مي شود كه در اثر دست كشيدن كفار و گناهكاران به آن، به رنگ سياه تغيير يافته است. و نيز گفته مي شود كه اين سنگ هم اكنون از درون سفيد است ليكن ظاهر آن بر اثر آتش سوزي، كه در دوران قريش و ابن زبير در كعبه اتفاق افتاد، سياه شده است. هم اكنون حجرالأسود از قطعه هاي كوچكي كه به هم اتصال داده شده، تشكيل گرديده است. گفتني است تمامي اين قطعات به وسيله طوقي از نقره خالص پوشيده شده است. اين سنگ حدود نيم ذراع در درون ديوار كعبه قرار داده شده است، آنچنانكه در اين باره گفته اند: مقدار طول حجرالأسود نيم ذراع و عرض آن ثلث ذراع، يك قيراط كم، مي باشد.
حجرالأسود به دوران حضرت ابراهيم خليل(عليه السلام) برمي گردد. بدين صورت كه به هنگام بناي كعبه به دست ابراهيم به همراه فرزندش اسماعيل، اسماعيل سنگها را بر روي شانه خود حمل مي كرد و به دست ابراهيم مي داد تا اينكه به جايگاه حجرالأسود در ركن رسيدند، در اين هنگام ابراهيم به فرزندش اسماعيل گفت: سنگي را براي من بياور كه در
اينجا قرار دهم تا راهنمايي باشد براي محل آغاز طواف. پس اسماعيل در پيِ يافتن آن
1 ـ نكـ : عبد الحميد آيتي، تاريخ پيامبر اسلام، ص27، تاريخ و آثار اسلامي، اصغر قائدان، ص30 و 31 مترجم
148 |
سنگ روان گرديد و بعد از مدّتي مراجعت كرد در حالي كه حجرالأسود را در دست حضرت ابراهيم ديد! خداوند عزّ و جلّ اين سنگ را به هنگام طوفان در دوران حضرت نوح(عليه السلام)در كوه ابوقبيس به وديعت نهاده و به او فرموده بود: اگر روزي خليل مرا ديدي كه خانه اي براي من مي سازد، پس آن را براي وي آشكار گردان.
اسماعيل وقتي آن را ديد، پرسيد: اي پدر، اين سنگ را از كجا آوردي؟ ابراهيم پاسخ داد: آن را از سوي كسي فرستاده اند كه مرا به سنگ تو واگذار نكرد. آن را جبرئيل براي من آورد.
هنگامي كه جبرئيل سنگ را در جايگاهش قرار داد، از شدّت سفيدي، نوري از خود منتشر مي كرد. بطوري كه شرق و غرب و شمال و جنوب را در برگرفت. شعاع اين نور تا انتهاي نشانه هاي حرم (= انصاب) مي رسيد.
ازرقي درباره رنگ سياه اين سنگ مي گويد: شدّت سياهي آن به علّت آتش سوزيهاي مكرّري است كه يكي پس از ديگري در دوران جاهليت و اسلام در كعبه رخ داد، تا آنجا كه كعبه را به ويراني كشانيد. علت ساختمان قريش پيش از ظهور اسلام نيز آتش سوزي مهيبي بود كه در آن رخ داد و تمامي كعبه را به ويرانه اي تبديل كرد. پس از آن بود كه كعبه را دوباره بنا نهادند و بار ديگر نيز در دوران ابن زبير آتش دامن كعبه را دربرگرفت، بطوري كه حجرالأسود را به سه قسمت تقسيم كرد. پس ابن زبير به هنگام ساختمان خويش از كعبه، حجرالأسود را در ميان طوقي از نقره قرار داد و آن را بر ركن اصلي خود نهاد.
از گفته ازرقي اين چنين بر مي آيد كه سياهي حجرالأسود براثر آتش سوزيهاي مكرّر در كعبه بوده است. همچنين آشكار مي گردد كه حجرالأسود از ابتداي آفرينش و ساختمان كعبه، به وسيله فرشتگان و سپس حضرت آدم(عليه السلام)و فرزندش شيث(عليه السلام)وجود داشته و در همين جايگاه بوده است.
روايات و احاديث فراواني در اين زمينه به دست ما رسيده كه حجرالأسود از بهشت نازل گرديده است; از آن جمله، احمد از انس بن مالك و نساء از ابن عباس روايت كرده اند كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود:
149 |
الحجر الأسود من الجنّة ; حجر الأسود از بهشت است.
و نيز احمد و ديگران روايت كرده اند كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرمود:
الحجر الأسود من الجنه و كان أشدّ بياضاً مِنَ الثَّلج حتّي سوَّدتْهُ خطايا أهل الشرك .
حجرالأسود از بهشت است و سفيدي آن از سفيدي برف بيشتر بود ليكن خطاي مشركان و كافران رنگ آن را به سياهي تبديل ساخت.
در باره رنگ سياه حجرالأسود، مطالبي در تاريخ آمده كه به ذكر برخي از آنها مي پردازيم:
ازرقي به هنگام سخن درباره ساختمان كعبه به وسيله ابن زبير، از شرحبيل از ابي عون از پدرش روايت كرده است كه گفت: حجرالأسودِ شكاف خورده و سياه شده در اثر آتش سوزي را ديدم در حالي كه درون آن همانند نقره سفيد بود.
همچنين ازرقي به هنگام اين ساختمان، از منصور بن عبدالرحمن حجبي (پرده دار)، از مادرش روايت كرده است كه گفت: رنگ حجرالأسود پيش از آتش سوزي همانند رنگ سنگ مقام بود ليكن هنگامي كه آتش سوزي رخ داد، اين سنگ سياه گرديد. به هنگام اين آتش سوزي حجرالأسود سه قطعه شد كه ابن زبير آن را در طوقي از نقره قرار داد.
ابن جبير در سفرنامه اش، كه به سال 578 هجري صورت گرفته، آنگاه كه به مكه مي رسد، از مشاهدات خود درباره حجرالأسود اينگونه توصيف مي كند:
در قطعه سالمي كه در سمت راست استلام كننده حجرالأسود واقع است، نقطه سفيد رنگ كوچكي ديده مي شود كه همانند خالي در آن صفحه مبارك مي درخشد. اين نقطه سفيدرنگ بگونه اي است كه نگاه كردن به آن موجب جلاي چشم مي گردد.
در كتاب الاشاعة لأَشراط الساعة به هنگام سخن درباره از جا در آوردن حجرالأسود به وسيله قرامطه، در سال 317 هجري، اين گونه مي نويسد: محمد بن نافع خزاعي گويد:
150 |
در حجرالأسود زماني كه از جا كنده شده بود، دقت كردم، سياهي را فقط در بالا و رأس آن ديدم، در حالي كه ساير قسمتهاي آن سفيد بود. طول اين قطعه سنگ كمي بيشتر از يك ذراع به نظر مي رسيد.
در كتاب جامع اللطيف نوشته ابن ظهيره قرشي آمده است:
قاضي عزالدين ابن جماعه گفت: به هنگام اولين سفر حج خود در سال 708 هجري، نقطه اي سفيد رنگ كه براي هر شخصي مشهود بود، در آن ديدم ليكن در سفرهاي بعدي خود، كوچك شدن آن نقطه سفيد رنگ كاملاً آشكار و واضح بود.
ابن ظهيره در كتاب خود جامع اللطيف از مناسك ابن خليل متوفي اين گونه روايت كرده است كه:
در قسمتي از حجرالأسود، كه سمت درِ كعبه معظمه قرار گرفته، همواره سه نقطه سفيد شفاف را مي ديدم كه نخستين نقطه سفيد رنگ و بزرگترين آنها به اندازه دانه ذرّتي بود و نقطه دوم كنار آن و كوچكتر از آن بود و نقطه سوم در كنار نقطه دوم و كوچكتر از نقطه دوم و به اندازه دانه ارزن بود.
من همواره در اين سه نقطه نظر داشتم و احساس مي كردم كه با گذشت زمان، اين نقطه هاي سفيد رنگ كوچكتر مي شود.
حجرالأسود در طول تاريخ، به علّت آتش سوزيهاي مكرر و صدمات ديگر، موجب تَرَك خوردن وجداشدن قطعاتي ازآن گرديد كه نخستين بار به هنگام دوران ابن زبير اتفاق افتاد وحجرالأسود به سه قطعه جدا از هم تغيير يافت. اين آتش سوزي در سال 64 هجري اتفاق افتاد كه ابن زبير سه قطعه سنگ را در طوقي از نقره خالص گذاشت و سپس آن را در جايگاه اصلي خود، در ركن قرار داد. از اين پس حوادث ديگري رخ داد كه در نتيجه، اين سنگ به چندين قطعه جدا از هم مبدّل گرديد، از اين رو همواره اميران و پادشاهان به هنگام ساختمان كعبه دقّت كافي را به هنگام جابجايي آن داشته اند، تا آنجا كه در ساختمان سلطان مراد چهارم كه در سال 1040 هجري اتفاق افتاد، از بيم آسيب ديدن حجرالأسود،