بخش 18 بخش 18 بخش 18 بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
بخش 18 بخش 18 بخش 18 بخش 18 بخش 18

بخش 18

1/پ: محو آثار بقیع 1 ـ 1/پ: وهّابیان نجد و محو آثار بقیع فصل دوم; مقابر اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) الف: مقبره عبّاس بن عبدالمطلب ب: مقبره امام حسن بن علی پ: مقبره امام علی بن حسین، زین العابدین ت: مقبره محمّد باقر بن علی ث: مقبره امام جعفر بن محمّد صادق ج: بیت الأحزان، خانه اندوه ها


425


أبي طالب و أمّهات المؤمنين تحوي العباس... و الحسن بن عليّ... و عليهم قبّة شامخة في الهواء. قال ابن النّجار: و هي كبيرة عالية قديمة البناء و عليها بابان يفتح أحدهما في كلّ يوم. و قال المطري: بناها الخليفة الناصر أحمد بن المستضيء و قبر العبّاس و قبر الحسن مرتفعان من الأرض متّسعان مغشَّيان بألواح ملصقة أبدعَ الصاق مصفحة بصفائح الصُّفر مكوكبة بمسامير علي أبدع صفة و أجمل منظر...»

و در باره بناي قبر صفيّه مي گويد:

«و هو بناء من حجارة قبّة عليه».

و بناي قبر عثمان بن عفان را چنين توصيف كرده است:

«و عليه قبة عالية ابتناها اسامة بن سنان الصالحي احد امراء السلطان السعيد صلاح الدين يوسف بن ايوب في سنة احدي و ستمائه».

* 7. ميرزا حسين فراهاني در ميانه سال هاي 1302/1303هـ .ق. از قفقاز و استانبول به اسكندريّه و جدّه و مكّه و مدينه رفته و شرح مسافرتش را تحت عنوان «سفرنامه ميرزا حسين فراهاني» به رشته تحرير در آورده است.

وي در باره قبرستان بقيعِ آن ايّام كه موقعيّت قديمي و آثارش دستخوش حملات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «آرامگاه هايي در آن ساخته شد; از جمله آرامگاه منسوب به عقيل فرزند ابوطالب و همسران پيامبر است. هم چنين آرامگاه عباس و حسن كه بر روي آن گنبد بلندي قرار دارد. ابن نجار گويد: اين گنبد مرتفع و قديمي، داراي دو در است كه يكي از آن دو، روزانه گشوده مي شود...»

مطري گويد: «اين گنبد توسط خليفه الناصر احمد بن امستضي ساخته شد.... آرامگاه عباس و حسن وسيع و مرتفع تر از زمين اند و پوشيده از تخته چوب هايي كه به بهترين نحو به همديگر چسبانده شده و داراي لايه هاي مسي است كه با ميخ هايي به طرز جالبي ميخكوبي شده اند.» نكـ : وفاءالوفا، صص916 ـ 919، جزء سوم، اهتمام: محمّد محيي الدّين عبدالحميد، بيروت، 1393هـ .ق.

2 . «بر فراز آن گنبد بلندي قرار دارد كه توسط اسامة بن سنان صالحي، يكي از امراي سلطان سعيد صلاح الدين يوسف بن ايوب، به سال 611 هجري بنا گرديد است.»


426


پيروان وهابيّان گرديد، سخن مي گويد و به تفصيل از قبور و بناهاي ساخته شده بر آنها ياد
مي كند كه نكات ارزشمندي را مي توان در نثر مطوّل آن يافت:

«اوّل چهار نفر از ائمّه اثناعشر كه در بقعه بزرگي كه به طور هشت ضلعي ساخته شده واقعند و اندرون بقعه و گنبد آن سفيدكاري شده است. معلوم نيست كه بناي بقعه از چه زماني بوده است. در وسط همين بقعه متبرّكه در طاقنماي غربيِ آن، مقبره اي است كه بر ديوارِ يك طرف آن ضريحي آهني ساخته اند و مي گويند قبر فاطمه زهرا (عليها السلام) است.

در بقعه مباركه زينت ديگري وجود ندارد; مگر دو چلچراغ كوچك و چند شمعدان برنج. فرشِ زمينِ بقعه، حصير است.

در جنوب بقعه ائمّه بقيع، بقعه اي است سفيدكاري شده و داراي ضريحي برنجي كه قبور زينب، رقيّه و امّ كلثوم (بنات رسول الله) در آن واقع است. در سمت جنوب شمالي بقعه بنات نبي، بقعه سفيدكاري شده اي با ضريح، وجود دارد و قريب به اين بقعه، بقعه ديگر است سفيدكاري شده كه ضريحي برنجي دارد و قبر عقيل بن ابي طالب است. قريب به اين بقعه، بقعه ديگري است سفيدكاري شده كه قبر عبدالله جعفر است. در كنار قبرستان بقيع در سمت شرقي، گنبد بزرگ سفيدكاري شده و تزئين شده اي با نقّاشي است كه مي گويند قبر عثمان بن عفّان است. در پشت قبرستان بقيع به فاصله كوچه اي ده ذرعي كه قريب به دروازه شهر است، بقعه اي است سفيدكاري كه عَمّات حضرت رسول الله (صلي الله عليه وآله) در آنجا مدفون اند.»

* 8 . نايب الصّدر شيرازي = معصوم عليشاه (1270 / 1344هـ .ق.) از صوفي مشربان و صاحب منصبان فارس بود كه به سياحت، شوق خاصّي داشت. او از شوّال 1305هـ .ق. به قصد زيارت قبله و سياحت در حجاز و ايران و هند، عازم شبه جزيره شد و از اين سفر گزارشي تحت عنوان «تحفة الحرمين و سعادة الدّارين» به شيوه سفرنامه نويسي رايج در سده گذشته به يادگار گزارد.وي در اين كتاب، ضمن شرح و وصف مدينه 1305هـ .ق. از اماكن و مقابر اين شهر عموماً و بقيع خصوصاً يادها كرده است كه بعضي از نكات آن در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سفرنامه ميرزا حسين فراهاني. به كوشش: فرمانفرمائيان، بر اساس نسخه خطّي كتابخانه ملّي ايران، صص 281 ـ 289


427


ميان كتاب هاي مشابه عربي استثنايي است.

او از وضعيّت عمومي بناهاي بقيع در 1305هـ .ق. اظهار تأسّف كرده كه مدّت هاست اين اماكن، مرمّت نشده و مقامات محلّي ترك و عرب از اقداماتي كه ايرانيان در اين خصوص به آن مصمّم بودند، ممانعت به عمل مي آوردند. نقل مي كند:

«عبدالحسين امين التّجار شيرازي ساكن بمبئي» مي خواست مختصر مرمّتي در بقاع متبرّكه انجام دهد كه جز با پرداخت رشوه هاي زياد (به اصطلاح آن زمان: تعارف!) ميسر نشد. حتي تلاش هاي وزير اعظم دولت ايران: امين السّلطان جهت بازسازي بُقاع، بي نتيجه ماند.

به هر حال در توصيف قبرستان از تعابيري همچون: «عبرت انگيز» و «گورستان وحشت آميز» استفاده شده است; زيرا «اطرافش باغات نخليات بسيار و بساتين [وجود دارد] كه متّصل مي شود به احد و از يك طرف به قبا.» مي گويد:

«براي حصار بقيع دو در نصب نموده اند; يكي محاذات بقعه متبرّكه ائمّه و غالباً مسدود است و ديگر به دروازده شهر نزديك است. سنگ بقاع قبرستان بقيع و نيز ساير بُقاعِ اطراف مدينه مشرّفه را اين شخص به نظم درآورده است. در بالاي هر بقعه، اسم صاحب بقعه را منظوماً بر سنگ تراشيده اند. بر سر در بقيع، قصيده اي طولاني به زبان تُركي نوشته اند كه به بيت آخر آن كه سال تعمير و نام سلطان و ناظم را معلوم مي كند، اكتفا مي شود:

شفيع أوله ساكه عزت بقاده و تاريخ بقيع ايتدي معلّي بناي شه محمود (سنة 1223)

نايب الصّدر، بقعه ائمّه بقيع را در يك ضريح وصف مي كند و از آثاري كه بر ديوار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «تحفة الحرمين و سعادة الدّارين»، چاپ سنگي، بمبئي، 1306هـ .ق. رقمي، 402 ص. و نيز همين كتاب به شيوه افست، تهران 1362 = 1984، انتشارات بابك.

2 . همان، ص212

3 . همان، صص226 و 227


428


داخلي بقعه مانند شاه نشين ضريح و پرده وجود داشته است، مي گويد و ابراز مي كند كه جناب صديقه طاهره (عليها السلام) در همين مكان مدفون هستند و اين كلمات و چند شعر تركي بر سر در اين بقعه و ديگر نقاط آن نقش است:

«هذا قبة حضرة عبّاس و أهل البيت رضي الله عنهم».

ياپلوب قبر پاك عمّ نبي أهل بيت ايله قيلدي استيناس پادشاه جهانه ياور اوله سيد النّاس حضرة و عبّاس

وي در باره ديگر بناهاي بقيع مي گويد:

«بقعه بنات الرّسول هم آنجاست و اسامي همه را بر سردر نوشته اند. آن تعداد از زوجات آن حضرت هم كه در مدينه وفات يافته اند، در يك بقعه مي باشند. بر سردرِ بقعه ابراهيم ابن النّبي چند شعر تركي وجود دارد كه يك مصرع آن فارسي است كه اينگونه نقل مي شود:

«شهزاده سلطان رسل ابراهيم»

جناب عقيل هم بقعه دارند. دو قبّه متّصل به يكديگر يكي از مالك بن انس و ديگري از نافع است.

در آخر قبرستان بقيع كه سابقاً جزو قبرستان است، جناب موسي بن عمران بوده و به اتّفاقِ ذوالنّورينآثاري به اسم دارند. سابقاً ديوار بقيع، اين ناحيه را به دو قسمت تقسيم كرده بود; بعد از تعمير،ديوار را برداشته و محوّطه آن سوي ديوار را جزء بقيع نموده اند.

در قبّه عثمان قبّه اي است كه بر سر درش اين كلمه نوشته شده است:

«هذه قبة حضرة حليمة السعديّة رضي الله عنها.»

در آخر بقيع به سمت باغات كه دو كوچه وجود دارد، دو قبّه نزديك به هم به چشم مي خورد. بر سردرِ يكي كه مؤخّر است، نوشته شده:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تحفة الحرمين و سعادةالدّارين، ص227

2 . ظاهراً منظور، عثمان بن عفّان است.


429


«هذا قبة سعيد الخدري.» و به تُركي دو بيت بر سنگ نقش است.

قبّه مقدّم متعلّق است به حضرت طاهره مطهّره فاطمه بنت اسد.

از طرف دست راست در هنگام خروج از بقيع، بقعه اي است كه مي گويند عمّات نبي در آن دفن شده اند. در وقت دخول از دروازه جنايز به دست چپ صحن و قبّه با روح بزرگي است كه مي گويند از جناب اسماعيل ابن امام جعفر الصادق (عليه السلام) است.

بعد از زيارت ائمّه بقيع و جناب عبدالله سلام الله عليهم بسيار متأسّف و متألّم بودم كه صنمي قريش بايد چراغ و بناهاي رفيع داشته باشند; امّا جناب بتول و سبط رسول و پدر بزرگوارش در شب چراغي نداشته باشند و آثار كهنه و بناي مختصري داشته باشند. افٍّ لك يا دهر!»

* 9. علي بن موسي يكي از نويسندگان عثماني است كه در نيمه اوّل سده 14هـ .ق. در مدينه بسر مي برده است، در رساله اي به نام «وصف المدينة المنوّره» توصيفي كامل از بافت شهر مدينه در سال 1300/1303هـ .ق. ارائه داده است. در اين رساله پيرامون چگونگي بقاع بقيع و آثار بجاي مانده از زمان هاي گذشته مي نويسد:

«ثمّ من شرقي البقيع قبّتين احداهما فيها مرقد الصحابي الجليل سيّدنا أبي سعيد الخدري الأنصاري و بجانبها قبّة سيّدتنا فاطمة بنت أسد.»

آنگاه به وصف بناي بقعه اهل بيت پرداخته، مي نويسد:

در سمت قِبلي مسجد ابي بن كعب:

«قبّة آل البيت العظام و هي أكبر القباب عنه عتبة بابها الشامي فسقية يدفن فيها بعض السادة العلوية و عند بابها الغربي طاجن فيه مدافن لبعض أمراء المدينة المنورة من أشراف بني حسين.»


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به اهتمام عبيد مدني، بر اساس نسخه خطّي شماره 31690 و 1644. تاريخ دارالكتب المصريّه، چاپ داراليمامه للبحث و الترجمة و النشر، رياض، 1392هـ .ق.

2 . «گنبد خاندان پيامبر بزرگترين گنبدها است. در آستانه شمالي اش آرامگاه بعضي از سادات علوي و در آستانه غربي اش مدفن بعضي از بزرگان مدينه منوره از اشراف بني حسين است.»


430


وي تصريح مي كند: بر فراز كليّه قبور ازواج النبي: «حملهم سبغة في قبة واحده».

به همين سان از گنبد و بناهاي ساخته شده بر قبور عقيل، سفيان بن حارث و عبدالله بن جعفر و مالك بن انس، نافع، عثمان بن مظعون و عبدالرّحمن بن عوف مي گويد. «علي بن موسي» در باره مقبره عثمان بن عفّان مي نگارد:

«و في آخر البقيع الشريف من جهة الشرقيّة قبّة عظيمة دون قبة آل البيت الجسامة و فيها مرقد ذي النّورين سيّدنا عثمان بن عفان... ».

* 10. «محمّد لبيب بك بَتَنُوني» متوفّاي 1357هـ .ق. از ادباء مصر، در اوائل نيمه اول سده قرن 14 هجرت، در سال 1327هـ .ق. در معيّت «عبّاس حلمي پاشا ثاني خديو مصر» (1874/1914 م.) حجاز را سياحت نمود و گزارش سفر خود را از مصر تا حجاز، به رشته تحرير در آورد.

وي در سفرنامه اش: «الرّحلة الحجازيّه» به استادي شهر مدينه را شناسانده است; به نحوي كه حتّي «فريد وجدي» پژوهنده مشهور مصر در «دائرةالمعارف القرن العشرين» ج8، ص528/529، ذيل كلمه مدينه، ضمن استناد به گفته هاي او كتابش را به تجليل ستوده است.

«محمّد لبيب بك» در كتاب خود ضمن توصيف احوال و تاريخ و آثار مدينه و مدني ها، مشاهدات خود را از قبرستان بقيع به نگارش در آورده است و تصريح مي كند:

«كان بالبقيع قباب كثيرة.»

تفصيل اين بيان را در صفحه 206 كتابش چنين مي خوانيم:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «در انتهاي بقيع از طرف مشرق، گنبد عظيمي، كوچكتر از گنبد خاندان پيامبر، واقع است كه در آن آرامگاه عثمان بن عفان مي باشد.»

2 . «الرّحلة الحجازيّه، لولي النعم الحاج عبّاس حلمي باشا الثاني خديو مصر»، مطبعة مدرسة والدة عبّاس الأوّل، چاپ اوّل 1328هـ .ق. چاپ دوم، مطبعة الجماليّه، مصر، 1329هـ .ق.

3 . همان، ص225


431


«ثمّ قصد زيارة البقيع و هو مقبرة المدينة فابتدأ بزيارة قبّة سيّدنا عثمان بن عفّان و هي في الشرق ثمّ قبّة سيّدنا الإمام مالك و هي في وسطها ثمّ قبّة سيّدنا إبراهيم ابن النّبيّ ـ صلّي الله عليه[ وآله ]وسلّم ـ ثمّ قبة زوجات الرسول عليهنّ رضوان الله ثمّ قبة سيدنا العباس و سيدنا الحسن بن علي في الزاوية القبلة الغربية بالبقيع و هي أفخم القباب الموجودة به. و مقصورة سيدنا الحسن فيها فخيمة جداً و هي من النحاس المنقوش بالكتابة الفارسية و أظنّ أنّها من عمل الشيعة الفارسيين».

«محمّد لبيب بك» در سياحتنامه اش، عكسي از قبرستان بقيعِ سال 1327هـ .ق. تهيّه كرده كه به خوبي نمايشگر موقعيّت و شكل آثار بُقاع و بناهاي متبرّكه بقيع در آن سنواتِ دور مي باشد. اين تصوير، به علّت منحصربه فردبودن و عدم دسترسي به منابع مشابه، براي همه مدينه شناسان از ارزش زيادي برخوردار است. نكـ : پيكره 1 ـ 1

* 11. «ابراهيم رفعت پاشا» (1273/1353هـ .ق.) نويسنده و پژوهنده مصري است كه در خلال سال هاي 1318/1325هـ .ق. «اميرالحج و قومندان حرس المحمل» مصريان را عهده دار بود. وي گزارش سفرهاي پرصعوبت خود را در سال هاي مذكور، جمع آوري و آن را با نام «مرآة الحرمين» منتشر نمود.

اطّلاعات تاريخي و اسلامي وي كه از مصاحبت با دانش پژوهان ازهر، پربار شده بود، در كتاب وي تجلّي يافته و به سياحتنامه اش جامعيّتي خاص بخشيده است.

«ابراهيم رفعت پاشا» ذيل عنوان «مقابر المدينه» به تفصيل از آثار و تاريخ قبرستان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «سپس به قصد زيارت بقيع، كه گورستان مدينه است، روانه شد. ابتدا آرامگاه عثمان بن عفان، كه در مشرق است، به چشم مي خورد. سپس آرامگاه امام مالك كه در وسط بقيع است. پس از آن، گنبد ابراهيم فرزند پيامبر (صلي الله عليه وآله) و پس از آن، گنبد همسران پيامبر رضوان الله عليهنّ اجمعين، سپس گنبد عباس و حسن در منتهي اليه قسمت غربي بقيع، كه عظيم ترين گنبدهاي بقيع است، قرار دارد. آرامگاه حسن بسيار عالي و مجلّل و از مس با خط فارسي تزيين شده است. گمان مي كنم اين كار، از ساخت شيعيان فارسي زبان باشد.»

2 . قاهره، 1344، دارالكتب المصريّه، 2 جلد.


432


بقيع، با دقّت و رعايت اختصار، يادها كرده است. از جمله در باره بقاع بقيع مي نويسد:

«و العباس و الحسن بن علي و من ذكرناه معه تجمعهم واحدة هي أعلي القباب التي هنالك كقبة ابراهيم و قبّة عثمان التي بناها السلطان محمود سنة 1233هـ .ق. وقبّة الزوجات و قبة اسماعيل بن جعفر الصادق و قبة الإمام أبي عبدالله مالك بن انس الأصبحي إمام دارالهجرة و قبّة نافع شيخ القراء.»

«ابراهيم رفعت پاشا» از اين آثار در سال 1321هـ .ق. دو عكس بسيار باارزش و منحصر به فرد تهيّه كرده است كه به خوبي موقعيّت بناهاي بقيع را قبل از ويراني نشان مي دهد.

1/پ: محو آثار بقيع

گفتيم كه آثار و بناهاي بقيع، به صورت يك سنّت مداوم، مورد مراقبت امراء مدينه قرار مي گرفت و براي توده مردم، امري عادي بود. تزيين و نوسازي هميشگي اين آثار، از عادات پسنديده اي بود كه در ميان مسلمانان، تعظيم شعائر ديني تلقّي مي شد.

از اين جهت كه بگذريم، در خصوص «وجود اين بُقاع و تزيين و نوسازي آنها»، نظر صِرف ديني و استنباط حرمت يا استحباب، كراهت يا جواز، همواره مورد بحث و مناقشه ميان مفتيان مذاهب اسلامي قرار داشت.

در اين وادي گسترده كه ظاهراً كم اهميّت ولي جنجال برانگيز و در مقوله تعصّبات، امري پيچيده بود،دسترسي به منابع يكدست، كه حكم قاطعي بتوان از آن استخراج نمود و آن را عموميت بخشيد، غيرممكن بود. از اينرو در آغاز سده چهاردهم هجرت و در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «عباس و حسن و كساني كه قبلا همراه اينان نام برديم، زير يكي از بلندترين گنبدهاي بقيع اند; همچون گنبد ابراهيم و عثمان، به سال 1233 ق. سلطان محمود آن را بنا كرد و نيز گنبد همسران پيامبر و گنبد اسماعيل بن جعفر الصادق و گنبد امام ابو عبدالله مالك بن انس اصبحي در مقابل دارالهجره و گنبد نافع شيخ القراء مي باشد.»

2 . مرآة الحرمين، تصاوير: 170 و 171، ج1، ص426 و نيز به پيكره هاي2 ـ 1 ; 3 ـ 1 و4 ـ 1 در همين كتاب.


433


آستانه جنگ جهاني اوّل، آثار دو قبرستان «بقيع» (در مدينه) و «معلاة» (در مكّه) از جهتي، نخستين و مهمترين محلّ تعارض حوادث سياسيِ نجدي ها و مالا ضدعثماني و ضدّ شريفان حجاز و از سوي ديگر نقطه عطفي در حفظ سنن و آداب مسلمانان نسبت به آنچه كه حفظ شعائر ديني مي شمردند، محسوب مي شد; به نحوي كه نه مانع خشونت هاي ديني / سياسي نجديان شد و نه معلوم مي داشت آيا چنين آثاري از سنّت برخاسته است كه عثماني ها بر آن تأكيدها داشتند؟ يا سنّتي برخاسته از قدمت چنين آثاري است كه نجديان را به معارضه با آن مطمئن نموده بود.

به عقيده حقير، رواج بناسازي بر قبور مسلمانان، بيش از آنچه از سنن ملل تازه مسلمان نشئت مي گرفت، بر شيوه زندگي ساده مسلمانان صدر اسلام مطابق نبود و آنقدر كه از اشرافيّت عرب در سده هاي اقتدار سياسي خلافت بغداد شكل گرفته بود، از معنويّت ذاتي توحيد اسلام مُلهم نبود.

از سوي ديگر بناسازي مجلّل بر قبور اهل بيت و ديگر مشاهير اسلام، آنقدر كه از برخورد تعصّبات پيروان مختلف مذاهب اسلامي نضج گرفته بود، به شيوه زندگي كاملا روحاني اهل بيت استنادي نداشت; در عين حال اگر كثرت و ازدحام زائران، ضرورت بنايي را بر قبور بزرگان اسلام ايجاب مي كرده، توده هاي مردم مسلمانِ آگاه و ناآگاه، آن را عملي خلاف دستورات ديني تلقّي نمي نمودند و قصد شركي در دل نمي پروراندند.

نهايتاً ظهور تمدّن اسلامي با تركيبي از عناصر زنده تمدّن هاي باستاني، زمينه ساز پذيرش آثاري گرديد كه اگر هم در مبادي اوّليّه اسلام نسبت به آن رغبتي نبوده است، ولي ميل و قدرت معنوي اسلام در وحدت بخشيدن به همه عناصر زنده تمدّن ها، آن رغبت ها يا عدم رغبت ها را تحت تأثير خود قرار مي داده است.

از اين مقدّمه و تحليل كلّي روند تاريخي كه بگذريم، بي مناسبت نخواهد بود كه نگرشي غيرتحليلي به بعضي از منابع اوّليّه حديث و سنّت بيندازيم و مواردي را كه به بحث حاضر مربوط است، يادآور پژوهندگان شويم. اين كه گفتيم: «نگرشي غيرتحليلي»، براي آن است كه طرح وبررسي اين مبحث در چهارچوب آيات و اخبار و رابطه اي كه با توحيد در دو قلمروي كلام و عرفان پيدا مي كند، مدّنظر مؤلّف حقير در اين كتاب نيست


434


و توانِ قلمي در اين خصوص ندارد:

* 1. نسائي از سليمان بن موسي به نقل از جابر روايت مي كند:

«نَهَي رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ أَنْ يُبْنَي علي القبر أَوْ يزادَ عليه أَوْ يُجَصَّصَ» زاد سليمان بن موسي: «أَوْ يُكْتب عليه».

در همان مأخذ به نقل از جابر آمده است:

«نهي رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ عن تقصيص القبور أو يُبْنَي عليها أو يجلس عليها أحد».

جلال الدّين سيوطي ضمن شرح احاديث مذكور به گفته عراقي استناد جسته كه:

«قال العراقي يحتمل أنّ المراد مطلق الكتابة كتابة اسم صاحب القبر عليه أو تاريخ وفاته أو المراد كتاب شيء من القرآن و أسماء الله تعالي للتبرك لإحتمال يوطأ أو يسقط علي الأرض فيصير تحت الأرجل».

در همان مأخذ از ابوزبير به نقل از جابر آمده است:

«نهي رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ عن تجصيص القبور».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «گفت رسول الله ساختن روي قبر و يا افزودن چيزي روي آن و يا گچ كاري قبر را تحريم كردند. سليمان بن موسي اين عبارت را نيز افزود: «و يا اين كه چيزي روي قبر نوشته شود.» «سنن»، جزء4، ص86، كتاب21، «الجنائز»، باب 96/99، چاپ بيروت، المكتبة العلميّه.

2 . «پيامبر گرامي گچ كاري قبرها و يا ساختن و يا نشستن روي آن ها را تحريم كردند.»

3 . «عراقي گويد: منظور از تحريم نوشتن، احتمال دارد هر نوع نوشتني باشد; مانند نوشتن نام مرده يا تاريخ وفاتش و يا منظور نوشتن چيزي از قرآن و نام بردن نام هاي خداوند ـ عزّوجلّ ـ جهت تبرّك باشد; زيرا احتمال زير با قرار گرفتن و يا لگد كوب شدن آن مي رود.»

4 . «پيامبرگرامي (صلي الله عليه وآله) گچ كاري قبرها را تحريم كردند.»


435


همان مأخذ از ابوالْهَيَّاج حديث مي كند:

«قال علي رضي الله عنه أ لا أبعثك علي ما بعثني عليه رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ؟ لا تدعنَّ قبراً مشرفاً إلاّ سوَّيته و لا صورة في بيت إلا طَمَسْتَهَا».

ابن ماجه به نقل از جابر گويد:

«نهي رسول الله عن تجصيص القبور» و «نهي رسول الله أن يكتب علي القبر شيْءٌ».

و به نقل از ابوسعيد مي خوانيم:

«إنّ النبيّ نهي أن يُبني علي القبر».

«حاكم» پس از ذكر گفته هاي جابر از مسلم، به صراحت در باره سنديّت حديث مي نويسد:

«هذه الأسانيد صحيحة و ليس العمل عليها فإنّ ائمة المسلمين من الشرق الغرب مكتوب علي قبورهم و هو عمل أخذ به الخلف عن السلف».

امام شافعي به لزوم تسويه قبور نظر داده است كه «خطيب شربيني» در «مغني ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «علي (عليه السلام) مي فرمايند: تو را به هيچ كاري وا نمي دارم كه پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) مرا به آن واداشته است، قبري را كه از روي زمين مرتفع تر است، هم سطح كن و هيچ عكسي را در منزل ها رها مكن مگر اين كه آن را محو نمايي.»

2 . «گفت: پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) گچ كاري قبرها و يا نوشتن چيزي روي آن ها را تحريم كردند.» «سنن»، ج1، ص498، حديث 1562/1564، چاپ دارالفكر، اهتمام: محمّد فؤاد عبدالباقي، كتاب الجنائز، باب 43

3 . «اين اسناد و مدارك صحيح و معتبر است، ليكن به آن عمل نشده است; زيرا ائمه مسلمين، از شرق تا غرب، به روي قبرهاي آنان مطالبي نوشته شده است و اين كار از پيشينيان به جاي مانده است.» «المستدرك علي الصحيحين في الحديث»، ج1، كتاب الجنائز، ص370، چاپ دارالفكر، بيروت 1978 م.

4 . «الأم»، ج1، ص273، به اهتمام محمّد زهري البحار، دارالمعرفه، بيروت 1972 م.


436


المحتاج» به مكروه بودن گچكاري و اندود قبر و نوشتن و حكّاكي بر سنگ قبر و ساختن سايبان و بنا باور آورده است; ولي «حافظ ابن قيّم جوزي» معتقد است:

«و لم يكن من هديه ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ تعلية القبور و لا بناؤها بآجر و لا بحجر و لبن و لا تشييدها و لا تطيينها و لا بناء القباب عليها فكلّ هذا بدعة مكروهة مخالفة لهديه ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ ».

* 2. شيخ طوسي به نقل از علي بن جعفر نقل مي كند:

«قال: سألت أباالحسن موسي (عليه السلام) عن البناء علي القبر و الجلوس عليه هل يصلح؟ قال: لا يصلح البناء عليه و لا الجلوس و لا تجصيصه و لا تطيينه».

و به روايت از يونس بن يعقوب مي خوانيم:

«قال: لما رجع ابوالحسن موسي (عليه السلام) من بغداد و مضي الي المدينة ماتت ابنه له بفيد فدفنها و امر بعض مواليه أن يجصص قبرها و يكتب علي لوح اسمها و يجعله في القبر».

شيخ الطّائفه در جمع بندي اين مستندات نظر مي دهد:

«فالوجه في هذه الرّواية رفع الحظر عن فعل ذلك و ضرب من الرخصة لأنّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مغني المحتاج، ج1، ص352/353

2 . «بالا بردن ديواره قبرها و يا ساختمان آن ها با آجر و سنگ و خشت و يا گل مالي آن ها و يا ايجاد كننده بر روي آن ها، از رهنمودهاي رسول الله (صلي الله عليه وآله) نبوده است. تمام اين اعمال بدعت مكروه، مخالف تعليمات و رهنمودهاي پيامبر (صلي الله عليه وآله) است.»

«زادالمعاد في هدي خير العباد»، ج1، ص146، چاپ شيخ حسن محمد مسعودي، 1973 م. نيز نكـ : حافظ احمد بن حسين بيهقي، «السُّنن الكبري»، ج3، كتاب الجنائز، ص410، چاپ: دارالفكر، بيروت.

3 . «گفت:از ابو الحسن موسي (عليه السلام) درباره ساختن قبرها و نشستن روي آن ها پرسيدم آيا جايز است يا خير؟ فرمودند: ساختن قبرها، نشستن روي آن ها، گچ كاري و گِل مالي آن ها شايسته نيست.» الإستبصار فيما اختلف من الأخبار، جزء الأوّل، ص217، ابواب الجنائز، باب النهي عن تجصيص القبر و تطيينه.

4 . «گفت: هنگامي كه ابو الحسن موسي (عليه السلام) از بغداد مراجعت نمود و به طرف مدينه حركت كرد، يكي از دخترانش بدرود حيات گفت. پس او را دفن كرد و عده اي از غلامان خود را امر نمود قبرش را گچ كاري نمايند و نامش را بر روي سنگي بنويسند و آن را در قبر قرار دهند.»


437


الراوية الأولي وردت مورد الكراهة دون الحظر».

كليني به نقل از امام جعفر صادق (عليه السلام) نقل مي كند:

«لا تطيّنوا القبر من غير طينة» و «إنّ النبيّ نهي أن يزاد علي القبر تراب لم يخرج منه».

آنگاه به حديث يونس بن يعقوب اشاره مي كند.

علاّمه حلّي معتقد است:

«و يكره تجصيص القبر و هو فتوي علمائنا».

1 ـ 1/پ: وهّابيان نجد و محو آثار بقيع

بر اساس كتاب هاي «مصر في القرن التاسع عشر» و «عجائب الآثار في التراجم و الأخبار» معلوم مي گردد:

وهّابيان در سال 1221هـ .ق. با «شريف غالب» و نيروهاي او در حجاز به شدّت مبارزه كردند و او را واداشتند تا بسياري از بناهاي قبرستان بقيع را خراب كند و وادارش نمودند تا از مراسم ديني كه در عقيده آنان شرك و كفر بود، جلوگيري نمايد.

چنين وقايعي كه با نارضايتي عدّه اي از مردم حجاز توأم بود، «سلطان محمّدعلي پاشا» را مصمّم ساخت تا دستور جنگ با وهّابيان را صادر نمايد. اين جنگ در 18 رجب 1233هـ .ق. به سود «محمّدعلي پاشا» و شكست عبدالله بن سعود انجاميد و او را پس از دستگيري روانه مصر نمودند; در حالي كه مقدار زيادي از جواهرات و آثار قديمي
حجره و مقبره پيامبر را همراه داشت. محمّدعلي پاشا طبق مذاكراتي كه با سلطان عثماني به عمل آورده بود، عبدالله و همراهانش را با گنجينه مذكور روانه استانبول كرد. در اين شهر سلطان عثماني بدون هيچ درنگي دستور داد تا عبدالله بن سعود و تمامي همراهانش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «اشاره هايي كه در اين روايت شده، منتفي كردن ممنوعيت وارده درباره عمل ياد شده بالا است و نوعي اجازه دادن است; زيرا روايت اوّلي كراهت را موجب گرديده، نه ممنوعيت را.»

2 . «پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) افزودن هر گونه خاكي بر روي قبر، كه از خود گور خارج نگردد، تحريم كردند.»

3 . «الفروع من الكافي»، ج3، ص201، كتاب الجنائز، باب «تطيين القبر و تجصيصه»، چاپ: دار صعب، بيروت 1401هـ .ق.

4 . «گچ كاري قبرها عملي است مكروه و اين فتواي علماي مذهب ما است.» «منتهي المطلب في تحقيق المذهب»، چاپ 1321هـ .ق. همچنين نكـ : «المعتبر»، محقّق اوّل، چاپ 1318هـ .ق. و نيز: محقق، «مختصر نافع»، به اهتمام: محمّدتقي دانش پژوه، ص17، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1342 ش. و در باره تجويز بنا بر قبور ائمّه، نكـ : «مرآة العقول»، مجلسي، چاپ سنگي و شيخ طوسي، «النهايه»

5 . ج2، ص156

6 . ج1، ص52

7 . ج1، ص49

گرايش هاي دينيِ «محمّد بن عبدالوهّاب بن سليمان تميمي نجدي» (1115/1206هـ .ق.) در شبه جزيره عرب، قدرتمندان بعضي از مناطق جزيره، به او گرويدند; كه مهمترين
آنها «محمّد بن سعود» امير منطقه الدرعيه بود.

محمّدبن سعود (درگذشته 1179هـ .ق.) در سال 1157 با هيئت اعزامي «شيخ محمّد ابن عبدالوهاب» در «درعيه» مذاكره نمود و با وي پيمان بست كه در راه اصلاحات ديني بر شيوه و مشرب وي صميمانه بكوشد.

اين پيوستگي و احترام و عقيده، بعدها در فرزندان و جانشينان «محمّد بن سعود» يعني عبدالعزيز و سعود ادامه يافت; تا آنجا كه توانستند سرزمين نجد را يك پارچه تحت سيطره مشرب «وهّابي» در آورند.

«عبدالله بن سعود» متوفّاي 1234هـ .ق. پس از درگذشت عبدالعزيز، امير نجد شد و با نيروهاي عثماني به نبردهاي پراكنده و سختي پرداخت و در حملات خود به دو شهر مدينه و مكّه، بناها و آثار بقيع و معلاة مكّه را مورد حمله قرار داد و ضمن تخريب، اشياء قيمتي و موقوفات بقاع مشهور را به يغما برد.

1 . نوشته ادوارد جوان، ترجمه محمّد سعود. مصر 1931هـ .ق.

2 . نوشته عبدالرّحمن بن حسن جبرتي، ج4، صص290 و 299، چاپ 1397هـ .ق.


439


را اعدام نمايند!

اين امر به سقوط نهضت وهّابيان در جزيرة العرب منجر نشد و اولاد و بستگان ابن سعود در نجد و حجاز از هيچ كوششي براي استقرار حكومتي سنّتي و بر اساس تعابير ديني «محمّدبن عبدالوهّاب» دريغ نورزيدند.

ضعف و سستي روزافزون دولت هاشمي در حجاز كه از پاشيدگي تدريجي نظام فرمانروايان عثماني و مبارزات گسترده وهّابيان حاصل شده بود، با تسلّط جهاني سياست هاي اروپايي در خاورميانه همراه شد و زمينه مستحكمي براي روي كارآمدن سعودي ها در جزيرة العرب فراهم گرديد. به سال 1343هـ .ق. در پي تسلّط ملك عبدالعزيز بر دولت هاشمي ها در حجاز، مكّه به عنوان پايتخت آل سعود برگزيده شد و حكومت سعودي بر اساس مذهب حنفي و فتاوي ابن تيميّه و محمّد بن عبدالوهّاب بر نجد و حجاز استقرار يافت و در سال 1351هـ .ق. «المملكة العربيّة السعوديّه» تولّد يافت.

پس از اين سيطره سياسي و استقرار وهّابيان، قبرستان بقيع كه از ديرزمان مورد تهاجم هاي پراكنده قرار گرفته بود، يكباره و يكپارچه مسطّح شد و كليّه بناها و گنبدها محو شد و آداب و زيارت زائران، تحت كنترل و مراقبت مُفتيان عربستان درآمد.

نكـ : پيكره هاي 5 ـ 1; 6 ـ 1; 7 ـ 1

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فؤاد حمزه، «البلاد العربيّة السعوديّه». نيز: فريد ابن عزّالدين، «آل سعود في التاريخ». KENNET H.WILLIAMIS: «ابن سعود سيّد نجد و ملك حجاز». و:

ابن تيميَّه، «مجموعه فتاوي»، 5 جلد، بيروت، دارالفكر، 1980 م.


440


موقعيت گورستان بقيع

مسجد ابي بن كعب


441


فصل دوم; مقابر اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه وآله)

در فصل قبل گفتيم كه مقابر اهل بيت در بقيع، به صورت بقعه اي مرتفع، مشهور همه مسلمانان و به نام «بقعه اهل بيت النّبي» مورد توجّه و زيارت مردم بود. آخرين بناي اين بقعه از آثار «مجدالملك وزير بركيارق بن ملكشاه سلجوقي» بود كه در طول تاريخ تنها با مرمّت هايي پابرجا مانده بود; تا اين كه «سعودي ها» بنا را تخريب كردند و قبور آن، هم سطح زمين هاي مجاور قرار گرفت.

در اين بقعه، عبّاس بن عبدالمطلب، حسن بن علي، علي بن حسين، محمّد بن علي و جعفر بن محمّد (عليهم السلام) به خاك سپرده شده اند. مورّخان تنها در مورد مزار فاطمه بنت محمّد (صلي الله عليه وآله) در اين مكان و محلّي بنام بيت الحزن يا مسجد فاطمه كه به بناي اصلي بقعه متّصل بوده، به ترديد اظهار نظرهايي كرده اند.

الف: مقبره عبّاس بن عبدالمطلب

وي از شخصيّت هاي بزرگ قريش و 2 يا 3 سال از پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) بزرگتر بود. مادرش نُتَيْله بنت خباب بود.

او به عنوان يكي از مسؤولان حفظ كعبه (سقايت و عمارت) پيوند خاصّي با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن حزم، «جمهرة انساب العرب»، ص15، 301، اهتمام: هارون. ابن حجر عسقلاني، «تهذيب التّهذيب»، ج15، ص132. نيز نكـ : زبيربن بكار، «الإصابه في تمييز الصّحابه» ج2، ص271


442


قريشيان داشت. از اين رو با آن كه با پيامبر در مذاكره عقبه دوم شركت كرده بود، از
آشكار كردن ايمانش به اسلام ابا ميورزيد.

پس از هجرت مسلمانان از مكّه به مدينه، عبّاس در ميان قريشيان مكّي ماند و در سال دوم با اكراه و به تدبير و سياست، در صف مشركين به نبرد بدر تن داد.

در اسناد زيادي در منابع اسلامي از اين اكراه و ايمان دروني و باطني عبّاس بن عبدالمطلب به اسلام، ياد شده است; كه از جمله دلائل پژوهندگاني است كه معتقدند عبّاس قبل از هجرت مسلمانان، اسلام را پذيرا شده بود.

پس از شكست بدريان بت پرست، عبّاس بن عبدالمطلب به اسارت مسلمانان در آمد; ولي پيامبر او را به اعتبار توجّهي كه به درون عبّاس داشت، در مقابل فديه آزاد كرد.

عبّاس با اعتقادي كه به اسلام آورده بود، بار ديگر به ميان قريشيان مكّه باز گشت تا بتواند از نفوذ و اقتدار خود استفاده نمايد و فعّاليّت هاي قريشيان را عليه مسلمانان به پيامبر گزارش دهد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن هشام، «السّيرة النّبويّه»، ابن اسحاق، ج2، ص81 به نقل از كعب بن مالك. نيز: يعقوبي، «تاريخ»، ج2، ص397، «آمدن انصار به مكّه»، ترجمه فارسي. همچنين:

ابن كثير، «السّيرة النّبويّه»، جزء ثاني، ص196 به نقل از جابر. در باره سقايت نكـ :

قرطبي، «الجامع لأحكام القرآن»، ج7، ص91. نيز: واحدي، «اسباب النّزول.»

2 . ابن حجر عسقلاني، «تهذيب التّهذيب»، ج5، ص123. و: «الإصابة في تمييز الصّحابه»، ج2، ص271 كه «شهد بدرا مع المشركين مكرها.»

3 . ابن اسحاق، «السّيرة النّبويّه» ج2، ص201 به نقل از عكرمه، ابورافع. و روايت: عبّاس بن عبدالله بن معبد به نقل از ابن عبّاس. نيز نكـ : واقعه الحجاج بن علاط .

4 . ابن حبان، «الثقات» جزء1، ص168، «السنة الثانية من الهجره». نيز:

حاكم، «المستدرك» به نقل از ابن عمر. نيز نكـ : ابن كثير، «السّيرة النّبويّه»، ج2، ص462، چاپ مصر به نقل از عبّاس بن عبدالله بن مَعْبدَ. همچنين: ابن عبدالبرّ قرطبي، «الإستيعاب في اسماء الأصحاب»، ج3، ص94 به روايت از ابن السراج. و نيز:

علي بن ابراهيم قمي، «تفسير قمي»، سوره انفال. و: واحدي، «اسباب النزول» به نقل از عبدالله بن عبّاس، ص161. و نيز نكـ : طبرسي، «تفسير مجمع البيان»، ذيل آيه «ما كان لنبي أن يكون له أسري.»

5 . خيرالدّين زركلي، «الأعلام، قاموس تراجم» ج2، صص2، 406 و 416. ابن اسحاق، «السّيرة النّبويّه»، ج3، ص359، 360، «امر الحاج بن علاط السلمي.»


443


در اين كه عبّاس چه هنگام، ايمانش را آشكار ساخت، مبدءهاي تاريخي متفاوتي ذكر شده است; ولي آنچه مسلّم است، او از مهاجرين اسلام نيز به شمار مي آيد. نتيجتاً بايد آشكارسازي اسلامش قبل از فتح مكّه باشد.

بهر حال نخستين بار، ايمان عبّاس در نبرد حنين و هوازن به وضوح آشكار گشت و در آيه هاي 25 تا 27 سوره توبه، اين ثابت قدمي صحابه مورد تقدير قرار گرفت:

} لَقَدْ نَصَرَكُمْ اللهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَة وَيَوْمَ حُنَيْن إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَضَاقَتْ عَلَيْكُمْ الاَْرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ{ .

پس از اين، عبّاس ابن عبدالمطلب در صدر ياران پيامبر مورد توجّه مسلمانان و عنايت خاصّ پيامبر قرار گرفت; تا آنجا كه ابوسفيان بن حارث گفت:

«كان العباس أعظم النّاس عهد رسول الله ـ صلّي الله عليه[ وآله ] وسلّم ـ و الصحابة يعترفون للعباس بفضله و يشاور منه و يأخذون رأيه»


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن عبدالبرّ، «الاستيعاب»، جزء3، ص94، هامش «الإصابه». و: ابن حجر عسقلاني، «الإصابه» جزء2، ص271. نيز: يعقوبي، «تاريخ»، ص401، جزء2. ابن هشام، «السيرغ النّبويّه»، ج2، ص114، «ذكر المهاجرين الي المدينه». همچنين: متّقي هندي، «كنزالعمال»، جزء1، ص29، ص132 به نقل از ابن شهاب (ص35) از علي ابن ابي طالب. نيز نكـ : «تاريخ»، ص401، جزء2. ابن هشام، «السّيرة النّبويّه»، ج2، ص114، «ذكر المهاجرين الي المدينه». متّقي هندي، «كنزالعمال»، جزء1، ص29، ص132 به نقل از ابن شهاب (ص35) به روايت از عليّ ابن ابي طالب.

2 . «خداوند شما (مسلمانان) را در مواقع سخت و دشوار ياري كرد و نيز در جنگ صفين كه فريفته و مغرور بسياريِ لشكر شديد و حال آن كه آن لشكرِ زياد، اصلا به كار شما نيامد و زمين بدان فراخي بر شما تنگ شد تاآن كه همه رو به فرار نهاديد. درباره نبرد حنين نكـ : «تاريح يعقوبي»، ص423 واحمدبن حنبل، «مسند»، ج1، ص207 به نقل از عبّاس بن عبدالمطلب. نيز حافظ ابن مَرْدوَيْه، «التفسير الكبير» به نقل از عكرمه. همچنين علي بن ابراهيم قمي، «تفسير قمي»، ذيل آيه و ابن هشام و ابن اسحاق، «السيرة النبويه»، ج4، ص85 به نقل از جابربن عبدالله. نيز نكـ : سيوطي، «الدرالمنثور في التفسير بالمأثور»، ج3، ص226 ; ابوحيان اندلسي، «تفسير البحر المحيط»، ج5، ص24 ; قرطبي اندلسي، «الجامع لأحكام القرآن»، ج8، ص100 ; برهان الدّين بقاعي «نظم الدرر في تناسب الآيات و السُّور»، ج8، ص424 و ابن حبان، «الثّقات»، ج2، ص67

3 . «عباس از بزرگترين مردان دوران پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) بود و صحابه پيامبر زيركي و صداقت وي را قبول داشتند. در كارها با او مشورت ونظرش را تأييد مي كردند.» نكـ : ابن حجر عسقلاني، «الإصابه»، ج2، ص271


444


و همگان گفته اند كه پيامبر در باره اش مي گفت:

«من آذي عَمِّي فقد آذاني»

او هنگام تدفين پيامبر، از زمره خاصّان بيت رسول بود.

پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، در سقيفه بني ساعده شركت نجست و از زمره صحابه اي بود كه از بيعت سرباز زد.

در ايّام خلافت راشدين، از احترام خاصّ خلفا برخوردار بود و به تصريح «زركلي»:

«و كان إذا مرّ بعمر في أيام خلافته ترجل عمر إجلاله و كذلك عثمان».

و بدين اعتبار و فضل و مقام بود كه همه صحابه در نماز استسقا به او اقتدا كردند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «كسي كه عمويم را آزار دهد، مرا آزار داده است.» در خصوص ديگر جملاتي كه در فضايل عبّاس ثبت شده است، نكـ : ترمذي، «الجامع الصّحيح» ج5، ص317 . به نقل از عبدالمطّلب بن ربيعة و ابوالبختري به روايت از علي بن ابي طالب. نيز نكـ : ابوداود، «سنن» ج2، ص115 ; مسلم، «صحيح»، «في تعجيل الزّكاة»، شرح نووي و همچنين: ابن ماجه، «سنن» ج1، ص63 به نقل از عبدالله بن عمر. نيز متّقي هندي، «كنزالعمال»، ج16، صص118 و 136

2 . احمد، «مسند»، حديث 358 به نقل از سعيد بن مسيّب. ابن هشام، «السّيرة النبويّه»، ج4، صص304 و314 ; حافظ نورالدّين هيثمي، «مجمع الزوائد»، ج6، صص180 و 182

3 . مسعودي، «مروج الذّهب»، ج2، صص307، 352 ; ابن ابي الحديد، «شرح نهج البلاغه»، ج1، ص17 ; ابوالفداء، «المختصر في اخبار البشر»، ج1، ص156 ; يعقوبي، «تاريخ»، صص524 ، 526

4 . «در دوران خلافت عمر، اگر از آن حوالي عبور مي كرد، عمر به منظور احترام به وي، از اسب پياده مي شد. هم چنين عثمان چنين كاري را انجام مي داد.»، «الاعلام»، ج4، ص35 ; نيز نكـ : ابن عبدالبر، «الإستيعاب»، ج3، ص100 به نقل از ابن شهاب، هامش: الإصابه.

5 . امام بخاري، «صحيح»، حديث 3710، «فضائل الصحابه» به نقل از انس بن مالك. نيز: متّقي هندي، «كنزالعمال»، ج16، ص120 ; ابن حجر عسقلاني، «فتح الباري، شرح صحيح البخاري»، ج2، ص494 به نقل از ابن عبّاس. عيني، «عمدة القاري».

نيز نكـ : شعرهاي حسان بن ثابت به نقل از ابن عبدالبر، «الإستيعاب»، ج3، ص98


445


عبّاس، بر سر توسعه مسجد در زمان عمر بن خطّاب با اين خليفه اختلاف پيدا كرد و قضاوت نهايي «ابي بن كعب» كه منجر به تأييد رأي عبّاس گرديد، موقعيّت او را در ميان صحابه استحكام بيشتري بخشيد.

او در سال 33 هجرت در مدينه درگذشت و خليفه سوم: عثمان بر او نماز گزارد و عبدالله بن عبّاس وي را در قبرستان بقيع به خاك سپرد.

سمهودي به نقل از ابوغسان روايت مي كند كه:

«دفن العباس بن عبدالمطّلب عند قبر فاطمة بنت أسد بني هاشم في أوّل مقابر بني هاشم التي في دار عقيل».

ب: مقبره امام حسن بن علي

امام حسن مجتبي فرزند فاطمه دختر پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) در سال سوم هجرت در مدينه متولّد شد و از همان اوان كودكي مورد لطف و عنايت پدربزرگ خود محمّد (صلي الله عليه وآله) قرار گرفت. پس از شهادت پدرش عليّ بن ابي طالب به امامت منصوب شد و به مدت 6 ماه در منصب خلافت بر مسلمانان حكومت راند. عاقبت جنگي را كه معاويه عليه او آغاز كرده بود، با انعقاد پيمان صلحي به پايان رساند; ولي امويان به مفاد آن نيز عمل نكردند.

امام حسن (عليه السلام) از اهل بيت پيامبر محسوب مي شد و عامّه و خاصّه در مناقب و فضائلش مستنداتي ذكر كرده اند.

او دومين امام معصوم شيعيان است كه در سال 50هـ .ق. به تحريك معاويه توسط

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . احمد، «مسند»، ج1، ص210 به نقل از عبدالله بن عبّاس. نيز: متّقي هندي، «كنزالعمال»، ج16، ص120 به نقل از سعيدبن مسيب.

2 . «وفاء الوفا»، ج3، ص910

3 . سبط ابن جوزي «تذكرة الخواص»، ص176، چاپ: مؤسّسه اهل البيت، بيروت 1981 م. و ابن شهرآشوب، «مناقب آل ابي طالب»، ج4، ص21


446


همسرش: جعدة بنت الأشعث مسموم شد و به شهادت رسيد.

پس از وفات، اهل بيت مصمّم بودند بنا به وصيّتش (ادفنوني عند ابي) وي را در جوار مقبره پيامبر به خاك بسپارند;ولي با مخالفت و ممانعت شديد امويان روبرو شدند.

ابن سعد و واقدي در «الطّبقات الكبري» در اين خصوص نوشته اند:

«فأراد الحسين أن يدفنه في حجرة رسول الله فقامت بنو أميّة و مروان بن حكم و سعيد بن عاص و كان والياً علي المدينة فمنعوه و قامت بنوهاشم لتقاتلهم.»

امويان با گفتن اين شعار كه: «و الله لا يدفن ابن علي مع رسول الله و يدفن عثمان حش كوكب» پرده از كينه هاي ديرينه برداشتند. عاقبة الأمر بني هاشم، امام حسن (عليه السلام) را در گورستان بقيع به خاك سپردند.

پ: مقبره امام علي بن حسين، زين العابدين

مشهور به امام سجّاد، ابوالأئمّه امام چهارم شيعيان، مادرش دختر يزدگرد پادشاه ساساني بود كه تنها بازمانده فرزند ذكور حسين بن علي (عليه السلام) است. بيماريش باعث شد
كه در واقعه كربلا سلاح به دست نگيرد و با ديگر اسيران به شام برده شد. پس از
بازگشت به مدينه، بار ديگر به دستور «عبدالملك اموي» دستگير و به شام آورده شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همچنين نكـ : ابن قتيبه دينوري، «الإمامة و السّياسه»، ص163، چاپ مصر، 1969 م. و نيز: شيخ مفيد، «الإرشاد»، ص172

2 . «حسين مي خواست او را در حجره رسول الله (صلي الله عليه وآله) دفن نمايد، ليكن بني اميه و مروان بن حكم و سعيد ابن عاص، كه والي مدينه بودند، مانع اين كار شدند و بني هاشم براي پيكار با آنان برخاستند.»

3 . «سوگند به خدا اجازه نمي دهيم فرزند علي همراه رسول الله دفن شود در حالي كه عثمان در حش كوكب مدفون است.»

4 . سمهودي، «الوفا بما يجب لحضرة المصطفي»، ص138 ; رسائل في تاريخ المدينه. نيز: ابوالفرج، «مقاتل الطالبيين»، ص74 ; سبط ابن جوزي، «تذكرة الخواص» صص192 و 193


447


آنگاه چون به مدينه بازگردانده شد، گوشه عزلت پيشه كرد و به عبادت و سجود، روزگار گذراند.

مجموعه اي از نيايش هايش تحت عنوان «صحيفه سجاديّه» در تاريخ حيات معنوي مسلمانان بجاي ماند. عاقبت پس از 35 سال امامت، در حوالي سال هاي 92/95 هـ .ق. توسّط امويان مسموم شد و درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد.

ت: مقبره محمّد باقر بن علي

معصوم پنجم شيعيان: ابوجعفر، مادرش امّ عبدالله بنت حسن بن حسن بن علي بود در سال 57 هـ .ق. به دنيا آمد. و در سال 114/117 هـ .ق. درگذشت و بنا به وصيّتش در قبرستان بقيع كنار مرقد پدرش به خاك سپرده شد.

در زمان حيات امام محمّد باقر (عليه السلام) مدينه روزهاي آرامي داشت و از اينرو توانست از اين فرصت در نشر معارف اهل بيت (عليهم السلام) بهره گيرد و رجال زيادي را در حديث و تفسير و الهيّات تربيت نمايد.

ث: مقبره امام جعفر بن محمّد صادق

كنيه اش ابوعبدالله ملقّب به صادق، مادرش «امّ فروه» بنت قاسم بن محمّد بن ابي بكر بود كه در سال 83 هـ .ق. در توطئه اي كه منصور عبّاسي تدارك ديده بود، مسموم شد و به شهادت رسيد.

در ميانه سال هاي سقوط امويان و روي كارآمدن عبّاسيان كه زمينه بخشِ آرامش مدينه بود، آن امام حدّاكثر بهره را در تكميل و تدوين معارف دين انجام داد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابونعيم، «حلية الأولياء» ; ابن سعد، «الطّبقات الكبري» ج5، ص211 ; الطّبقة الثانية من التّابعين، چاپ دار صادر، بيروت ; سبط ابن جوري، «تذكرة الخواص»، صص291 و 299 ; ابن حجر عسقلاني، «تهذيب التّهذيب»، ج7، ص304، ترجمه 520

2 . «رجال كشّي» و «الفهرست شيخ طوسي». همچنين: ابن حجر عسقلاني، «تهذيب التّهذيب» ج9، ص305، ترجمه 580 ; شيخ مفيد، «الإرشاد»، صص245، 253 ; ابن شهرآشوب، «مناقب»، ج4، ص210


448


محدّثان و شخصيّت هاي علمي و مشهور زمانش، به گِردش حلقه مي زدند. در مناقب و فضائل آن حضرت، منابع عامه و خاصه متفق النّظرند.

عاقبت بر اثر مراقبت و محدوديّت هاي شديدي كه از طرف خليفه عباسي بر زندگيش اعمال شده بود، گوشه عزلت اختيار كرد; تا اين كه اوراق زندگي سراسر روحانيش به پايان رسيد و در كنار پدر و جدّش در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.

ج: بيت الأحزان، خانه اندوه ها

ابن سعد در «الطّبقات الكبري»، ج2، ص40 و ابونعيم در «حلية الأولياء» ج2، ص43 به نقل از محمّدبن علي بن حسين در باره تأثير روحي رحلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) بر فاطمه (عليها السلام) مي گويند:

«ما رأيت فاطمة ضاحكة بعد رسول الله (صلي الله عليه وآله)

ابن شهرآشوب متوفّاي 588هـ .ق. در كتاب خود سندي را به اطمينان ثبت كرده است كه:

فاطمة بنت رسول الله: «ما زالت بعد أبيها معصبة الرأس ناحلة الجسم منهدة الركن باكية العين محترمة القلب يغشي عليها ساعة بعد ساعة و تقول لولديها: أين أبوكما الذين كان يكرمكما و يحملكما مرّة بعد مرّة؟ أين أبوكما الذي كان أشد النّاس شفقة عليكما فلا يدعكما تمشيان علي الأرض؟ و لا أراه يفتح هذا الباب أبداً و لا يحملكما علي عاتقة كما لم يزل يفعل بكما ثمّ مرضت و سامكثت أربعين ليلة.»


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «اثبات الوصيّه»، ص142. «فصول المهمّه»، ص204 ; ابونعيم، «حلية الاولياء» ; يعقوبي، «تاريخ»، ج3، ص119 ; ابن حجر عسقلاني، «تهذيب التهذيب» ; سبط ابن جوزي، «تذكرة الخواص»، ص307

2 . «پس از مرگ پدر گرامي اش، همچنان سرش را بسته بود، لاغر اندام، غمناك، چشماني گريان و قلبي سوزان داشت و ساعت به ساعت غش مي كرد و به دو فرزندش مي فرمود: پدرتان كجاست كه به شما احترام مي گذاشت و شما را به دوش مي گرفت؟ پدرتان كجاست كه بيش از همه به شما مهرباني مي كرد و اجازه نمي داد روي زمين راه رويد! ديگر هرگز او را نخواهم ديد كه اين در را بگشايد و مانند هميشه شما را بر دوش گيرد. سپس مريض شد و فقط چهل روز زنده ماند.» «المناقب آل ابي طالب»، ج3، ص342


449


اين تأثّر و حزن تا پايان عمر، همراهش بود و از اين رو بود كه مي خواست وفاتش را به سكوت برگزار كنند. او به زمانه اش رضايت نداشت كه وصيّت كرد شبانه دفن شود:

«أن لا يعلم إذا ماتت، أبوبكر و لا عمر و لا يصليا عليها. قال: فدفنها علي ليلا و لم يعلمها بذلك».

مؤلّف كتاب با مراجعه به منابع تاريخي و روايتي، ترديدي ندارد كه فاطمه (عليها السلام) در ايّام كوتاه حياتش پس از رحلت پدر، به طور مكرّر حزن و تأثّر شديد خود را در ميان جمع، اهل خانه و بر مزار فاطمة بنت اسد يا حمزة بن عبدالمطلب و مرقد پيامبر و يا در خانه محقّرش در سمت شمالي قبرستان بقيع از خود بروز داده و آن را آشكار كرده است.

البتّه در مورد خانه اي كه به نام او در قسمت شمالي بقعه اي كه بعداً در بقيع، مدفن اهل بيت شده است، گزارش هاي روشني در دست ندارم; ولي با توجّه به گفته سمهودي از «مجدالدّين فيروزآبادي» كه البتّه اينجانب در كتابش «المغانم المطابه» آن را نيافتم، معلوم مي شود كه فاطمه درمحلّ مذكور خانه اي داشته ويا در آنجا خانه اي بوده كه به آن رفت و آمد مي كرده است. امّا اين كه خانه از آن چه كسي بوده، بر من معلوم نشد. همينقدر مي دانم كه در محدوده خانه هاي بني هاشم جاي داشته است. فيروزآبادي مي گويد:

«و موضع تربته يعرف ببيت الأحزان. يقال أنه البيت الذي أوت إليه فاطمة رضي الله تعالي عنها و التزمت الحزن فيه بعد وفاة أبيها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . «اين كه ابوبكر و عمر بر جنازه فاطمه نماز نگزارده اند، دانسته نشده است، گفت: علي (عليه السلام) شبانه او را دفن نمود و به آن ها اطلاع نداد.» به نقل از ابن عبّاس.


| شناسه مطلب: 77252







نظرات کاربران