بخش 4
مناظره مسلم ( علیه السلام ) شهادت مسلم ( علیه السلام ) آگاهی یافتن امام از شهادت مسلم ( علیه السلام ) 8 . حرم مطهر مسلم بن عقیل ( علیه السلام ) دورنمایی از حرم حضرت مسلم ( علیه السلام ) عمارت اول عمارت دوم عمارت سوم زیارت نامه حضرت مسلم بن عقیل ( علیه السلام ) کتاب نامه
|
75 |
|
اندازه خائن و دست نشانده باشد . او فكر مي كرد عمر سعد حداقل رابطه خويش و قومي را حفظ مي كند . عبيدالله كنايه آميزانه به عمر گفت :
كسي كه به او اعتماد شده ، نبايد خيانت كند . البته گاه به خائنان نيز اعتماد مي شود ، اما آنچه او در مورد دارايي ها و قرض هايش گفته ، تو بنابر وصيت او هر چه مي خواهي مي تواني انجام دهي و اختيار داري و اما در مورد حسين ( عليه السلام ) [ بايد بگويم ] اگر او قصد [ حكومت و رياست و جان ] ما را نداشته باشد ، ما نيز كاري به او نخواهيم داشت ، ولي اگر چنين خيالي داشته باشد ، هرگز از او نخواهيم گذشت و نيز در مورد جسد مسلم ( عليه السلام ) ، [ بايستي بگويم ] هيچ شفاعتي از كسي پذيرفته نيست . من او را خواهم كشت و هر چه بخواهم با مرده او خواهم كرد . ( 1 )
مناظره مسلم ( عليه السلام ) با عبيدالله
پس از وصيت مسلم ( عليه السلام ) ، مناظره اي بين او و عبيدالله درگرفت . در ابتدا او رو كرد به مسلم ( عليه السلام ) و گفت :
اي پسر عقيل ! اين مردم در كنار هم زندگي مي كردند و اختلافي بينشان نبود ، اما تو در ميان آنها پراكندگي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الارشاد ، ج 2 ، ص 61 ؛ مقاتل الطالبيين ، ص 70 ؛ تاريخ الطبري ، ج 5 ، ص 376 .
|
76 |
|
و دودستگي ايجاد كردي و آنان را به جان هم انداختي .
مسلم ( عليه السلام ) پاسخ داد :
من هرگز براي ايجاد تفرقه بدين جا نيامده ام ، بلكه وقتي مردم اين شهر ديدند پدر تو ، خوبان اين شهر را كشت و خون ها بريخت و همانند رفتار پادشاهان ستم گر و كافر با آنان رفتار كرد ، من مأموريت يافتم به سوي اين مردم بيايم و آنان را به پيروي از كتاب خدا دعوت كنم .
عبيدالله ، زيرچشمي نگاهي به حاضران انداخت و ديد تأييد سخنان نماينده امام در سيمايشان ديده مي شود . ترسيد سخنان او در دل آنها اثر كند و نقشه هاي او را نقش بر آب سازد . بدين منظور به مسلم ( عليه السلام ) تهمت زد و گفت :
تو را چه به اين كارها ؟ چرا آن روزگاري كه در مدينه شراب مي نوشيدي ، به فكر اين نبودي كه مردم را به پيروي از كلام خدا فرا بخواني ؟
مسلم ( عليه السلام ) در چشمان او نگريست و فرمود :
من شراب مي خورده ام ؟ ! خود و خداي خود مي داني كه دروغ مي گويي و ياوه مي بافي . من هرگز چنين نكرده ام ، بلكه تو بيش تر به خوردن شراب متهم هستي . شايسته تر به اين كار كسي است كه چون سگ ،
|
77 |
|
زبان به خون مسلمانان تر مي كند و ريختن خون مردم بي گناه را حلال مي انگارد . ( 1 )
شهادت مسلم ( عليه السلام )
عبيدالله دانست كه هر قدر بحث با او را ادامه دهد ، به رسوايي خود و يزيديان بيش تر دامن زده است . بدين جهت بدون اينكه اجازه دهد مسلم ( عليه السلام ) سخن ديگري بگويد ، پس از دشنام دادن بسيار ، دستور داد او را به قتل برسانند .
او براي اين كار ، بكير بن حمران را انتخاب نمود ؛ زيرا در ماجراي جنگ مسلم ( عليه السلام ) با افراد عبيدالله ، بكير ضربه اي از مسلم ( عليه السلام ) خورده بود و كينه بيش تري از او به دل داشت . عبيدالله نيز او را به همين دليل انتخاب كرد تا در كشتن او رحم و عطوفت كمتري از خود نشان دهد . بكير را فراخواند و به او گفت : « او را بالاي قصر ببر و خود تو [ كه از او ضربه اي خورده اي ] ، گردن او را بزن » . ( 2 )
بكير ، با دلي آكنده از كينه ، مسلم ( عليه السلام ) را بالاي بام قصر برد . مردم ، پايين دارالاماره جمع شده بودند و بالا را مي نگريستند . بكير ، ابتدا مسلم ( عليه السلام ) ، را به مردم نشان داد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان .
2 . الارشاد ، ج 2 ، ص 64 ؛ تاريخ الطبري ، ج 5 ، ص 378 ؛ اللهوف ، ص 58 . در الارشاد و اللهوف نام او « بكر » ذكر شده است .
|
78 |
|
مسلم ( عليه السلام ) ، پيوسته ذكر خدا مي گفت و استغفار مي كرد و مي گفت :
بار پرورگارا ! خود ميان ما و مردمي كه فريبمان دادند و به ما نيرنگ زدند و دست از ياري ما كشيدند داوري كن .
بكير او را گردن زد و ابتدا سر و سپس بدنش را به پايين دارالاماره در ميان تجمع مردم انداخت ( 1 ) و كبوتر جانش از قفس خسته تن تا بر دوست به پرواز در آمد .
بكير در حالي كه خون از شمشيرش مي چكيد ، نزد عبيدالله آمد . امير از او پرسيد : « مسلم ( عليه السلام ) در واپسين لحظه چيزي نگفت ؟ » بكير پاسخ داد :
هنگامي كه او را بالا مي بردم ، ذكر خدا مي گفت . وقتي خواستم گردنش را بزنم ، به او گفتم : نزديك تر بيا ! سپاس خدا را كه مرا به گرفتن انتقام خود از تو موفق نمود . سپس شمشيرم را بالا بردم و ضربه محكمي به او زدم . شمشير من به كتفش خورد ، ولي چندان كاري نشد . او بر زمين افتاد . دوباره او را بلند كردم تا ضربه ديگري به او بزنم كه به من گفت : اي بيچاره ! من به تو يك ضربه زده بودم كه تو آن را به من وارد ساختي و براي قصاص انتقام خود را ستاندي [ آيا چيز ديگري هم هست كه مي خواهي به خاطر آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الارشاد ، ج 2 ، ص 65 ؛ مروج الذهب ، ج 3 ، ص 69 .
|
79 |
|
ضربه اي ديگر به من بزني ؟ ] ، اما من توجه نكردم و گردنش را زدم .
عبيدالله در انديشه فرو رفت و گفت : « عجب ! هنگام مرگ نيز سرفرازي » ( 1 ) .
اين حادثه در روز چهارشنبه ، برابر با نهم ذي الحجه سال شصت هجري روي داد . ( 2 )
آگاهي يافتن امام از شهادت مسلم ( عليه السلام )
امام حسين ( عليه السلام ) در منزل گاه « ذَرود » به سر مي برد كه ديد مردي از جانب عراق مي آيد ، اما او با ديدن كاروان امام حسين ( عليه السلام ) راه خود را كج كرد تا امام او را نبيند . امام توقف نمود و به عبدالله بن سليم و مذري بن مشعل كه هر دو كوفي بودند ، فرمود تا نزد او بروند و از او در مورد رويدادهاي كوفه بپرسند . آن دو به سوي او تاختند و به او رسيدند و سلام كردند . از او پرسيدند : نامش چيست و از كدام قبيله است ؟ مرد كوفي پاسخ داد : نامش بكير بن مثعبة و از قبيله اسد است . آن دو گفتند : « ما نيز از قبيله اسد هستيم » . سپس به او گفتند : « از رويدادهاي شهري كه از آن بيرون مي آيي ( كوفه ) به ما خبر ده » . مرد كوفي گفت :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الكامل في التاريخ ، ج 3 ، ص 274 ؛ نفس المهموم ، ص 118 ؛ مروج الذهب ، ج 3 ، ص 70 .
2 . الارشاد ، ج 2 ، ص 67 ؛ البداية و النهاية ، ج 8 ، ص 158 ؛ اعيان الشيعة ، ج 1 ، ص 593 .
|
80 |
|
« در كوفه بودم كه ديدم مسلم بن عقيل ( عليه السلام ) و هاني بن عروه را كشته اند و آنها را با پايشان در كوچه و بازار مي كشند » . مرد كوفي خداحافظي كرد و رفت و آن دو رفتند تا در منزل گاه « ثعلبية » به امام رسيدند .
خدمت امام رسيدند و سلام كردند . امام سلامشان را پاسخ گفت . گفتند : « خداوند شما را رحمت كند ! خبري داريم . آن را آشكارا بگوييم يا پنهاني ؟ » امام نگاهي به ياران خود كرد و فرمود : « در بين ما رازي نيست [ و همگي محرم راز هم هستيم ] » . آنان گفتند : « آن سوار را كه ديديم ، از قبيله ما و مردي راست گو بود . او به ما خبر داد مسلم بن عقيل ( عليه السلام ) را كشته اند و بدنش را در كوچه و بازار بر زمين كشيده اند » . امام سرش را پايين انداخت و فرمود : « انّا لله و انّا اليه راجعون » و چند بار كلمه استرجاع را بر زبان جاري ساخت .
آن دو گفتند : « شما را به خدا سوگند مي دهيم كه جان خود و خاندان خود را به خطر نياندازيد و از همين جا بازگرديد كه در كوفه هيچ يار و ياوري نداريد . ما [ حتي ] مي ترسيم آنان بر ضد شما باشند » . ( 1 )
امام با شنيدن خبر شهادت پسر عموي با وفاي خود ، مسلم بن عقيل ( عليه السلام ) ، ابتدا برادران مسلم ( عليه السلام ) را فراخواند و به آنان فرمود كه خاندان عقيل با شهادت مسلم ( عليه السلام ) دِين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الاخبار الطوال ، ص 246 ؛ تاريخ الطبري ، ج 5 ، ص 397 .
|
81 |
|
خود را نسبت به امام خويش ادا كردند و از آنان خواست كه بازگردند ، اما برادران عقيل با چشماني اشك بار عرض كردند : « به خدا سوگند كه هرگز باز نمي گرديم تا اينكه يا انتقام خويش را بستانيم و يا در راه تو به شهادت برسيم » . امام نگاهي مهربان به آنان نمود و فرمود : « پس از اينان ، ديگر در زندگي لطفي نيست » و همگان دانستند امام قصد بازگشتن ندارد و سر رفتن به كوفه و ادامه قيام خود دارد . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الارشاد ، ج 2 ، ص 76 ؛ تاريخ الطبري ، ج 5 ، ص 398 .
|
83 |
|
8
حرم مطهر مسلم بن عقيل ( عليه السلام )
دورنمايي از حرم حضرت مسلم ( عليه السلام )
حرم شريف حضرت مسلم ( عليه السلام ) ، در قسمت شرقي مسجد كوفه واقع شده است . بالاي ضريح ، گنبدي قرار دارد كه سطح بيروني آن كاشي كاري شده است .
حرم حضرت مسلم ( عليه السلام ) چندين بار مرمت و بازسازي و توسعه پيدا كرده است كه عبارتند از :
عمارت اول
در سفرنامه ثيبور آمده از روي كتيبه اي كه بالاي مرقد مسلم بن عقيل ( عليه السلام ) و هاني بن عروه قرار داشته ، فهميده مي شود محمد بن محمود رازي و ابوالمحاسن بن احمد شيرازي در سال 681 هجري آن را بنا كرده اند .
در سال 1380 قمري ، صحن اطراف ضريح مسلم بن عقيل ( عليه السلام ) و قبر هاني بن عروه توسعه يافته و
|
84 |
|
رواق هايي در آن ساخته شد ؛ به طوري كه هر دو مرقد را يك ديوار احاطه كرد .
همو آورده است سيّده عادله خاتون ، دختر احمد پاشا ابن الحاج حسن پاشا و همسر سليمان پاشا ، ديوارهاي مسجد كوفه در قسمت شمال غربي را از محل اموال خاص خودش بنا كرده است . در كتاب المراقد آمده شيخ طعمه كوفي ، رئيس نگهبانان حرم ، قطعه هاي ضريح ديگري را كه متعلق به قبر حضرت مسلم ( عليه السلام ) بوده ، نشان داده كه تاريخ ساخت آن ، به سال 1055 هجري باز مي گردد و آن طور كه در يكي از كناره هاي ضريح نوشته شده ، زن بزرگواري به نام امّ آغاخان ، آن را ساخته و وقف كرده است .
عمارت دوم
در ربيع الاول سال 1232 هجري ، نوّاب حافظ محمد عبدالحي خان ، حرم را تجديد بنا كرد . تاريخ تجديد بناي حرم در ضمن اشعاري كه بيت آخرش « هي باب حطة فادخلوها سجّداً » مي باشد ، آمده است كه به حروف ابجد ، 1232 ( همان سال تجديد بنا ) مي شود . مرحوم حكيم ، دستور داد تا براي مرقد حضرت عباس ( عليه السلام ) و مسلم ( عليه السلام ) و قاسم بن موسي بن جعفر و مقام اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) در مسجد كوفه ، ضريح هايي ساخته شود .
|
85 |
|
عمارت سوم
در سال 1384 هجري ، حاج محمد رشاد مرزه ، بناي مرقد و صحن را بازسازي كرد . در سال 1387 هجري ، حاج محمد حسين رفيع بهبهاني كويتي به دستور مرحوم حكيم ، گنبد را طلاكاري كرد ( 1 ) كه هم اكنون نيز زيارت گاه عاشقان و شيفتگان شهيدان كربلاست .
زيارت نامه حضرت مسلم بن عقيل ( عليه السلام )
اَلحَمدُ لِلّهِ الْمَلِكِ الْحَقِّ الْمُبِينِ الْمُتصاغِرِ لِعَظَمَتِهِ جَبابِرةُ الطّاغِين اَلمُعْتَرِفِ بِرُبُوبِيَّتِهِ جَمِيعُ اَهلِ السَّماواتِ وَالاَْرَضِينَ اَلمُقِرِّ بِتَوحِيدِهِ سايِرُ الْخَلْقِ اَجْمَعِينَ صَلَّي اللهُ عَلي سَيِّدِنَا الاَْنامِ وَاَهْلِ بَيْتِ الْكِرامِ صَلاةً تَقَرُّ بِها أَعْيُنُهُمْ وَيَرْغَمُ بِها اَنْفُ شانِئِهمْ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ اَجمَعِينَ سَلامُ اللهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ ، وَسَلامُ مَلائِكَتِهِ المُقَرَّبِينَ وَأَنْبِيائِهِ الْمُرسَلِينَ وَأَئِمَّتِه الْمُنْتَجَبِينَ وَعِبادِهِ الصّالِحِينَ وَجَمِيعِ الشُّهَدآءِ وَالصِّدِّيقِينَ وَالزّاكِياتِ الطَّيِّباتِ فِيَما تَغْتَدِي وَتَرُوحُ عَلَيْكَ يا مُسْلِمَ بْنَ عَقِيلِ بْنِ أَبِي طالِب وَرَحمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ أَشهَدُ أَنَّكَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَآتَيْتَ الزَّكاةَ وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَجاهَدْتَ فِي اللهِ حَقَّ جِهادِهِ وَقُتِلْتَ عَلي مِنْهاجِ الْمُجاهِدِينَ فِي سَبِيلِهِ حَتّي لَقِيتَ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ وَهُوَ عَنكَ راض وَأَشهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهدِ اللهِ وَبَذَلْتَ نَفسَكَ فِي نُصْرَةِ حُجَّةِ اللهِ وَابْنِ حُجَّتِهِ حَتّي آتاكَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . محمد حسين الحسيني الجلالي ، مزارات اهل البيت و تاريخها ، ص 56 .
|
86 |
|
الْيَقِينَ أَشهَدُ لَكَ بِالتَّسلِيمِ وَالْوَفآءِ وَالنَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ ( صلّي الله عليه وآله ) الْمُرسَلِ وَالسِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَالدَّلِيلِ الْعالِمِ وَالوَصِيِّ الْمُبَلِّغِ وَالْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ فَجَزاكَ اللهُ عَنْ رَسُولِهِ وَعَنْ أَمِيرِالْمُؤمِنِينَ وَعَنِ الْحَسَنِ وَالْحُسَينِ أَفْضَلَ الْجَزآءِ بِما صَبَرْتَ وَاحْتَسَبْتَ وَاَعَنْتَ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ لَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَكَ وَلَعَنَ اللهُ مَنْ أَمَرَ بِقَتْلِكَ وَلَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَلَعَنَ اللهُ مَنِ افْتَري عَلَيْكَ وَلَعَنَ اللهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّكَ وَاسْتَخَفَّ بِحُرمَتِكَ وَلَعَنَ اللهُ مَنْ بايَعَكَ وَغَشَّكَ وَخَذَلَكَ وَأَسلَمَكَ وَمَنْ أَلَبَّ عَلَيْكَ وَلَمْ يُعِنْكَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَ النّارَ مَثْواهُمْ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ أَشهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلوُماً وَأَنَّ اللهَ مُنْجِزٌ لَكُمْ ما وَعَدَكُمْ جِئْتُكَ زائِراً عارِفاً بِحَقِّكُمْ مُسَلِّماً لَكُمْ تابِعاً لِسُنَّتِكُمْ وَنُصْرَتِي لَكُم مُعَدَّةٌ حَتّي يَحْكُمَ اللهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ فَمَعكُمْ مَعَكمْ لا مَعَ عَدُوِّكُم صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكُم وَعَلي أَرْواحِكُمْ وَأَجْسادِكُمْ وَشاهِدِكُمْ وَغائِبِكُمْ وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ قَتَلَ اللهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُم بِالاَْيْدِي وَالاَْلْسُنِ .
ستايش مخصوص پروردگار ، مالك [ روز جزا و ] بر حق و روشن گر است كه گردن كشان سركش ، در برابر بزرگي او كوچك و ناچيزند و تمام آفريدگان در آسمان ها و زمين ، به ربوبيتش اعتراف دارند و همه مخلوقات به يكتايي اش اقرار دارند و درود خدا بر سرور تمامي بشر و بر خاندان بزرگوارش ؛ درودي كه چشمانشان بدان روشن شود و بيني بدگويانشان بدان
|
87 |
|
به خاك ماليده شود . سلام خداي بلندمرتبه و سترگ و سلام فرشتگان مقرب و پيامبران فرستاده و پيشوايان برگزيده اش و بندگان نيك و همه شهدا و راست گويان و پاكيزكان و پاكان ، بر تو اي مسلم بن عقيل بن ابي طالب !
شهادت مي دهم كه نماز بر پا داشتي و زكات دادي و امر به معروف و نهي از منكر نمودي و در راه خدا جهاد راستين كردي و چون مجاهدان در راه خدا كشته شدي و خداوند بلندمرتبه ات را ديدار كردي ؛ در حالي كه از تو خشنود بود . شهادت مي دهم كه به پيمان خدا پاي بند بودي و جان خود را در راه ياري حجت خدا و پسر حجت خدا هديه كردي تا اينكه به درجه يقين نائل آمدي . در مورد تو شهادت مي دهم به تسليم [ در برابر خدا ] و وفا و خيرخواهي براي جانشين رسول خدا و نوه برگزيده او كه راهنماي عالم و تبليغ كننده [ دين ] و مظلوم بود . پس خدا ، پاداش نيكو تو را دهد در مورد آنچه براي پيامبر خدا ، اميرالمؤمنين ، حسن و حسين انجام دادي ؛ بلكه بهترين پاداش را . خدا جايگاهت را نيكو گرداند و پروردگار لعنت كند كسي كه تو را كشت و او كه فرمان به كشتن تو داد . خداوند لعنت كند كساني را كه به تو ظلم كردند و به تو تهمت زدند و حق تو را نشناختند و خوارت نمودند . خدا لعنت كند كساني كه آنان را در اين راه ياري كردند و فريبت دادند و تو را خوار ساختند و تسليمت نمودند و خدا لعنت كند آناني كه تو را شناختند ، اما ياريت ننمودند . سپاس خدايي را كه آتش جهنم را جايگاه آنان كرد و
|
88 |
|
چه بد جايگاهي است .
شهادت مي دهم كه تو مظلوم كشته شدي و خدا به آنچه به شما وعده داده بود عمل كرد . براي زيارت تو آمده ام ؛ در حالي كه حق شما را مي شناسم ، تسليم شمايم و پيرو طريقه شمايم و ياري ام براي شما آماده است تا خداوند حكم كند كه او بهترين حكم كنندگان است . پس با شمايم ؛ با شما ، نه با دشمنتان .
درود خدا بر شما و بر ارواح شما و بدن هايتان و حاضر شما و غايب شما باد ! خداوند بكشد آنان را كه با دست و زبان خود شما را كشتند !
پس از آن دو ركعت نماز در طرف سر به جا مي آورد و به ايشان هديه مي كند و مي گويد :
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَلا تَدَعْ لِي فِي هذَا الْمَكانِ الْمُكرَّمِ وَالْمَشْهَدِ الْمُعَظَّمِ ذَنْباً إِلاّ غَفَرْتَهُ وَلا هَمّاً اِلاّ فَرَّجْتَهُ وَلا مَرَضاً اِلاّ شَفَيْتَهُ وَلا عَيْباً اِلاّ سَتَرْتَهُ وَلا رِزْقاً اِلاّ بَسَطْتَهُ وَلا خَوفاً اِلاّ آمَنْتَهُ وَلا شَمْلاً اِلاّ جَمَعْتَهُ وَلا غائِباً اِلاّ حَفِظْتَهُ وَأَدْنَيْتَهُ وَلا حاجَةً مِنْ حَوائِجِ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ لَكَ فِيها رِضيً وَلِيَ فِيها صَلاحٌ اِلاّ قَضَيتَها يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ .
پروردگارا بر محمد و خاندان او درود فرست و مرا در اين مكان گرامي و زيارت گاه بزرگ به خودم وامگذار ؛ مگر اينكه همه گناهانم را بخشيده باشي و اندوهم را زدوده باشي و بيماري ام را سلامتي داده باشي و عيبم را پوشانيده باشي و روزي ام را گسترش داده باشي و هراسم را ايمني بخشيده باشي
|
89 |
|
و پراكندگي ام را گردآوري و شخص غائب را نگاهدارش باشي و ديدارش را نزديك كني و نيازهاي دنيا و آخرتم را كه خشنودي تو و صلاح من در آن است ، مرتفع ساخته باشي . اي مهربان ترين مهرورزان . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مفاتيح الجنان ، زيارت مسلم بن عقيل .
|
91 |
|
كتاب نامه
* . قرآن كريم .
* . نهج البلاغه ( دشتي ) .
1 . ابن اثير الجزري ، علي بن محمد ، الكامل في التاريخ ، بيروت ، دار الكتاب العربية ، چاپ دوم ، 1387 هـ . ق .
2 . ابن اعثم الكوفي ، احمد ، الفتوح ، حيدر آباد هند ، دائرة المعارف العثمانية ، چاپ اول ، 1391 هـ . ق .
3 . ابن سعد ، محمد ، الحسين ( عليه السلام ) ، بيروت ، مؤسسه آل البيت لإحياء التراث ، چاپ اول ، 1415 هـ . ق .
4 . ابن شهر آشوب السروي المازندراني ، محمد بن علي ، مناقب آل ابي طالب ( عليهم السلام ) ، بي جا ، انتشارات ذوي القربي ، چاپ اول ، 1421 هـ . ق .
5 . ابن طاووس ، علي بن موسي ، اللهوف علي قتلي الطفوف ، تهران ، انتشارات جهان ، بي تا .
6 . ابن عنبة الحسني ، احمد بن علي ، عمدة الطالب في أنساب آل ابي طالب ( عليهم السلام ) ، قم ، انتشارات الرضي ، چاپ دوّم ، 1961 م .
|
92 |
|
7 . ابن قتيبه الدينوري ، عبدالله بن مسلم ، الامامة و السياسة ، بي جا ، مؤسسة الحلبي و شركاء ، بي تا .
8 . ابن قتيبه الدينوري ، عبدالله بن مسلم ، المعارف ، مصر ، مطبعة الاسلاميه الأزهر ، چاپ اول ، 1934 م .
9 . ابن نما الحلي ، جعفر بن محمد ، مثير الاحزان ، تهران ، دار الخلافة ، چاپ سنگي ، 1318 هـ . ق .
10 . الاصبهاني ، علي بن الحسين ، مقاتل الطالبيين ، نجف ، المطبعة الحيدرية ، چاپ دوم ، 1965 م .
11 . الامين العاملي ، السيد محسن ، اعيان الشيعة ، دمشق ، بي نا ، 1356 هـ . ق .
12 . البلاذري ، احمد بن يحيي ، جمل من أنساب الاشراف ، بيروت ، دارالفكر ، چاپ اول ، 1417 هـ . ق .
13 . البيهقي ، علي بن ابي القاسم ، لباب الأنساب ، قم ، مكتبة آيت الله المرعشي النجفي ، چاپ اول ، 1410 هـ . ق .
14 . الحسيني الجلالي ، محمد حسين ، مزارات اهل البيت و تاريخها ، بيروت ، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات ، چاپ سوم ، 1415 هـ . ق .
15 . الحموي الرومي ، ياقوت بن عبدالله ، معجم البلدان ، بيروت ، دار صادر ، 1399 هـ . ق .
16 . الدينوري ، احمد بن داود ، الأخبار الطّوال ، مصر ، مطبعة السعادة ، چاپ اول ، 1330 هـ . ق .
17 . السيوطي ، جلال الدين ، تاريخ الخلفاء ، بيروت ، دارالقلم ، چاپ
|
93 |
|
اول ، 1406 هـ . ق .
18 . الشيخ المفيد ، محمد بن محمد ، الارشاد ، تهران ، انتشارات علميه الاسلامية ، بي تا .
19 . الطبري ، احمد بن عبدالله ، ذخائر العقبي ، قاهرة ، مكتبة القدسي ، 1356 هـ . ق .
20 . الطبري ، الحسن بن علي ، كامل بهائي ، بي جا ، مكتبة المرتضويه ، بي تا .
21 . الطبري ، محمد بن جرير ، تاريخ الطبري ، مصر ، دارالمعارف ، چاپ دوم ، بي تا .
22 . العبيدلي ، محمد بن ابي جعفر ، تهذيب الأنساب و نهاية الأعقاب ، قم ، مكتبة آيت الله المرعشي النجفي ، چاپ اول ، 1413 هـ . ق .
23 . القمي ، الشيخ عباس ، الكني و الألقاب ، تهران ، انتشارات كتابخانه صدر ، چاپ پنجم ، 1368 هـ . ش .
24 . القمي ، الشيخ عباس ، نفس المهموم ، قم ، منشورات مكتبة بصيرتي ، بي تا .
25 . الليثي العصفري ، خليفة بن خياط ، تاريخ خليفة بن خياط ، بيروت ، دارالكتب العلمية ، 1415 هـ . ق .
26 . المامقاني ، الشيخ عبد الله ، تنقيح المقال ، نجف ، مكتبة المرتضوية ، 1352 هـ . ق .
27 . المجلسي ، محمدباقر ، بحارالأنوار ، بيروت ، مؤسسة الرسالة ، چاپ اول ، 1403 هـ . ق .
|
94 |
|
28 . المسعودي ، علي بن الحسين ، مروج الذهب و معادن الجوهر ، تهران ، انتشارات علمي و فرهنگي ، چاپ چهارم ، 1370 هـ . ش .
29 . المكي الخوارزمي ، الموفق بن احمد ، مقتل الحسين ( عليه السلام ) ، قم ، مكتبة المفيد ، بي تا .
30 . الموسوي الزنجاني ، وسيلة الدارين في انصار الحسين ( عليه السلام ) ، بيروت ، مؤسسة الاعلمي ، چاپ اول ، 1395 هـ . ق .
31 . الموسوي المقرم ، عبدالرزاق ، الشهيد مسلم بن عقيل ( عليه السلام ) ، بيروت ، دار الفردوس ، چاپ اول ، 1408 هـ . ق .
32 . الموسوي المقرم ، عبدالرزاق ، مقتل الحسين ( عليه السلام ) المقرم ، قم ، مكتبة بصيرتي ، چاپ پنجم ، 1394 هـ . ق .
33 . النويري ، احمد بن عبدالوهاب ، نهاية الارب في فنون الادب ، قاهرة ، مكتبة العربية ، 1395هـ . ق .
34 . الواقدي ، محمد بن عمر ، فتوح الشام ، اسكندرية ، دار ابن خلدون ، بي تا .
35 . اليعقوبي ، احمد بن ابي يعقوب ، تاريخ اليعقوبي ، تهران ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، بي تا .
36 . بحرالعلوم ، محمد تقي ، مقتل الحسين ( عليه السلام ) ، بيروت ، دار الزهراء ، چاپ دوم ، 1405 هـ . ق .
37 . خواندامير ، تاريخ حبيب السّير ، تهران ، كتاب فروشي خيام ، چاپ دوم ، 1353 هـ . ش .
38 . سبط بن الجوزي ، يوسف بن عبد الرحمان ، تذكرة الخواص ، تهران ، مكتبة نينوي الحديثه ، بي چا ، بي تا .
|
95 |
|
39 . عابدين ، محمد علي ، مبعوث الحسين ( عليه السلام ) ، قم ، مؤسسة النشر الاسلامي ، 1408 هـ . ق .
40 . كمره اي ، ميرزا خليل ، مسلم بن عقيل ( عليه السلام ) ، تهران ، كتابخانه سقراط ، چاپ اول ، 1328 [ ؟ ] .