بخش 7

ایوان ناصری سقاخانه گنبد گلدسته ها گلدسته منارة العبد صحن کوچک درهای صحن نقیبان کربلا و متولّیان حرم تولیت حرم امام حسین(علیه السلام)


صفحه 178


البته امروزه تغييراتي در اين ايوان پديد آمده و از ايوان دري به نام «باب السلام» گشوده شده و آن جا رهگذر زايران گشته است.

ايوان ناصري

ايوان ناصري در ضلع غربي صحن قرار گرفته و بعدها نامش به «ايوان حميدي» تغيير يافته است; منسوب به سلطان عبدالحميد ]دوم[ كه اين ايوان را بازسازي كرد. پيشاني اين ايوان قوسدار است و ارتفاع آن به 15 متر، طولِ پايه آن به 8 متر و عرض پايه به 5 متر مي رسد. زماني بر بالاي اين ايوان ساعت بزرگ زنگ داري نصب بود. چونان كه از بيت شعر شيخ جابر كاظمي برمي آيد اين ايوان در سال 1275هـ .ق. بنا شده است. در زير طاق ايوان كتيبه اي است كه اشعار زير، منسوب به شاعر كربلايي شيخ كاظم الهي بر آن نقش بسته است:

إيوان مجد شاده كهف الوري *** سلطان غازي عالم الإنسان

عبدالحميد المتقي والمرتقي *** من كلّ مكرمة علي كيوان

من آل عثمان الذين بسيفهم *** حفظوا الثغور بسطوة الإيمان

حل الحسين برحبهم فسموا به *** وبنوا البيوت الذكر للرحمان

الله شرفهم وعظم قدرهم *** فبناؤهم من أشرف البنيان

حتي إذا ورث الخلافة منهم *** سلطاننا المقصود بالعنوان

شاد البناء بحضرة قد عطرت *** بشذا سليل المصطفي العدنان

هي حضرة كحظيرة القدس التي *** فيها تجلي الوارد السبحاني

فيها ثوي سبط النبي بطعنة *** شلت لها كف الشقي سنان

فغدا شهيد الطف تندب حوله *** مضر كما تبكي بنو شيبان

إنا لنذكره ونسكب أدمعاً *** تجري علي الوجنات كالمرجان

فالصبر يحمد في المواطن كلها *** إلا عليه فإنّه كالقاني

يا حبذا الإيوان في أوضاعه *** جاءت مبانيه علي الإتقان

قد قابل القبر الشريف بوجهه *** فتراه بين يديه في إذعان



صفحه 179


ينحط فيه عن الوري أوزاره *** فيكال للقالين بالصيعان

وسما إلي الفلك الأثير مسلماً *** بيمين يمن العالم الروحاني

من أجل ذا أرخته «يا حسنه *** قد شاده عبدالحميد الثاني»(1)


ناگفته نماند در زمان حاضر از اين ايوان دري گشوده اند كه زايران از آن مي گذرند. در مقابل اين ايوان ايوان ديگري به نام رأس الحسين(عليه السلام) است كه رواق سيد ابراهيم مجاب پشت آن واقع مي شود.

بر سقف اين ايوان نقش و نگارهاي زيبا و كاشيكاري هاي دقيق خودنمايي مي كند و در پيشاني آن عبارت «عمل استاد احمد جواد شيرازي، عام 1296هـ .»(2) به چشم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «ايوان مجد و عظمتي كه پناه مردمان، پادشاه مجاهد و فرمانرواي گيتي.

عبدالحميدِ پرهيزگار و همو كه با همه بزرگواري بر گيتي برتري يافته است.

از خاندان عثماني كه با شمشيرهاي خود و به قدرت ايمان مرزهاي اسلام را پاس داشته اند.

حسين(عليه السلام) در سرزمين آنان فرود آمد و به نام او بلندي يافتند و خانه هاي ياد خدا در آن جا ]كه او شهيد شده بود [بنا كردند.

خداوند آنان را شرف دهد و جايگاهشان والاتر سازد كه بنايي كه ساخته اند از والاترين بناهاست.

تا آن گاه كه در اين خاندان پادشاهِ مقصودِ سخن ما، خلافت را ارث برد.

بر بارگاه والايي بنا ساخت كه عطر خوش محمدي را نشان است.

اين بارگاهي است به سان بارگاه قدسي كه جلوه سبحان در آن تجلّي كرده است.

اين جا سبط پيامبر(صلي الله عليه وآله) در خاك خفت، به ضربتي كه دست نفرين شده اي سنان بر او وارد ساخت.

پس او شهيد سرزمين طف شد و مضر و بني شيبان بر او گريستند و ناليدند.

ما او را ياد مي كنيم و سرشك از ديده فرو مي ريزيم و اين قطره هاي اشك به سان دانه هاي مرواريد بر گونه ها جاري مي شود.

صبر در همه جا ستوده است، مگر بر او كه به سان نهر خوني هماره جاري است.

نك، اين چه خوش ايواني خوش ساخت است كه پايه هايش به استواري نهاده شده است.

ايوان رو به قبر مبارك او ايستاده و آن را مي بيني كه در برابر آن قبر به تواضع دست بر سينه نهاده است.

اين جا از هر انساني گناهش فرو مي ريزد و حتي بدخواهان را پيمانه پيمانه عطا مي دهند.

ايوان بر آسمان بلند سر برافراشته و به خجستگي عالَم بالا و روحاني سلام مي دهد.

از اين روي ]ساخـت[ اين ايـوان را مـاده تاريـخ نهـادم: اي كه با همـه نكويـي اش عبدالحميـد دوم آن را از نو ساختـه است.»

گفتني است عبارت «يا حسنة قد شاده عبدالحميد الثاني» به حساب ابجد با 1309 برابري مي كند.

2 ـ كار استاد احمد جواد شيرازي، سال 1296هـ .ق.



صفحه 180


مي خورد. در پايين اين ايوان بر ديوارها اين ابيات نقش بسته است:

 

الله أكبر ماذا الحادث الجلل *** لقد تزلزل سهلُ الأرض والجبل

ما هذه الزفرات الصاعدات أسيّ *** كأنها شعل ترمي بها شعل

قامت قيامة أهل البيت وانكسرت *** سفن النجاة وفيها العلم والعمل

جلّ الإله فليس الحزن بالغه *** لكنّ قلباً خواه حزنه جلل

أتلك زينب مسلوب مقلدها *** الله أكبر هذا الفادح الجلل

كأنّها لم تكن تنمي لفاطمة *** وأنّها غير دين الله تنتحل

لئن بدت وحجاب الصون منهتك *** عنها فإن حجاب الله منسدل

من كان خادمها جبريل كيف تُري *** أضحي يحكّم فيها الفاجر الرذل

لو قام يصرخ بالبطحاء صارخها *** رأيت كيف اعوجاج المجد يعتدل

مهلا أميّة إن الله مدرك ما *** أدركتموه فلا يغرركم السهل

هناك يعلم من لم يدر حاصلها *** أيّ الفريقين منصور ومنخذل(1)


و همچنين كتيبه هاي ديگر داراي نقش و نگار، توجه بيننده را به خود جلب مي كند و شاهكاري از هنر اسلامي را بدو مي نماياند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «الله اكبر! چيست اين رخداد سخت كه كوه و دشت زمين را به لرزه افكنده است!

چيست اين ناله و شيون ها كه از سر اندوه برخاسته و گويا شعله هايي است كه خود شعله ها مي افروزد!

اينك قيامت اهل بيت برپا شده و كشتيهاي نجات، كه علم و عمل را در خود جاي داده، شكسته است. سبحان الله! اندوه و حزن اين رخدادِ سخت را بسنده نمي كند، و اين دل است كه اندوهي سنگين در آن جاي گرفته است.

آيا اين زينب است كه گردنبند او را غارت كرده اند. الله اكبر! اين چه رخداد سخت و تلخ است!

گويا كه او با فاطمه نسبت نداشت و گويا به ديني جز دين خدا گردن نهاده بود!

اگر كه حرمت خيام شكسته و پرده حرمت اين خاندان دريده، اين حجاب خداست كه فرو افتاده است.

چگونه مي توان باور داشت آن كه جبريل خدمتگزارش بود امروز آن نابكار تبهكار درباره اش حكم مي راند!

اگر در سرزمين بطحا آن امامي كه مي بايست، قيام مي كرد و فرياد برمي آورد، آن گاه مي ديدي كه چگونه آن كجي كه در خلق افتاده است راست مي شد و رخت برمي بست.

اي اميه، لختي درنگ كه خداوند آنچه را انجام داده ايد انتقام خواهد ستاند; پس مباد اين مهلت ها فريبتان دهد!

آن روز آنها كه از فرجام كارها بي خبرند دريابند كه كدام گروه پيروز و كدام گروه خوار و زبون است.»



صفحه 181


اما تكيه بكتاشيه: اين تكيه از مكان هاي مهم و مشهور صحن شريف است كه در سمت راست باب القبله (براي كسي كه به حرم وارد مي شود) قرار مي گيرد. اين بنا كه به صورت گنبدي است و در آن سنگهاي بزرگي تقريباً از نوع سنگ هاي صحن به كار رفته، به دست عبدالمؤمن دده ساخته شده و صوفيان ترك در روزگار حكومت عثماني در آن گرد هم مي آمدند.

فضولي بغدادي شاعر درگذشته به سال 963م. و همچنين دو فرزندش فضلي و روحي بغدادي ازجمله برجسته ترين شخصيت هاي صوفي اند كه در جمع صوفيان اين تكيه حاضر مي شدند.

سيد احمد دده، نياي آل دده متوليي براي اين تكيه معين كرد و آن گونه كه از نوشته هاي موجود در كتيبه هاي اين تكيه پيداست. هنگامي كه سلطان عبدالحميد دوم با رواج دهندگان اين طريقت اعلام جنگ كرد، نام اين تكيه را به تكيه نقشبنديّه تغيير داد. اين تكيه كه به صورت مقبره هاي خانوادگي براي آل دده درآمده، داراي دو پنجره بوده كه به صحن گشوده مي شده است. سوگمندانه در جريان بازسازي و نوسازيِ اخير از سوي مسؤولان مربوط ، آثار اين تكيه از ميان رفته است.

اما در ضلع شرقي صحن، ايواني بزرگ است كه قبر پيشواي بزرگ روحاني و رهبر انقلاب هزار و نهصد و بيست عراق شيخ محمدتقي شيرازي و همچنين آرامگاه برخي ديگر از عالمان و بزرگان ديني در آن واقع است. در جريان توسعه حرم، زاويه جنوب شرقي برداشته شده و بدين ترتيب قبر شيخ محمدتقي در داخل صحن و دور از ديوار قرار گرفته و تا مدتي نرده هايي كوتاه بر پيرامون قبر بوده كه آنها هم بعدها برداشته شده است.

سقاخانه

در ضلع شرقي صحن منبع آبي قرار داشت كه احمد شكري، يكي از نوادگان نجيب پاشا عثماني، آن را ساخته و بناي آن در دهم محرم سال 1261هـ .ق. پايان يافته بود. در آن روزگار مقدار زيادي شكر در اين آب ريختند تا زايران از آن بنوشند. در قسمت جلويي



صفحه 182


اين منبع آب به خط زيباي شاعر موصلي، عبدالباقي عمري، اين ابيات شعر بر كاشي نوشته بود:

أحمد من أنشأ هذا السبيل *** و روّق المنهل لابن السبيل

ما هو إلا ذو العلي أحمد *** شكري له يستقصي جيلا فجيلٌ

ويوم عاشورا غدا زائراً *** سليل ساقي الحوض نعم السليل

من أمُّهُ بضعة طه التي *** في العالمين ما لها من مثيل

وجده روح الوجود الذي *** تشرّف الروح به جبرئيل

فشاهد الزوار تأوي إلي *** مشهده الأعلي قبيلا قبيل

فأترع الحوض لهم سكّراً *** مزاجه الكافور والزنجبيل

حوض هو الكوثر في عينه *** علي حسين مثل دمعي يسيل

عذب فرات ذاك لكن ذا *** ملح أُجاج ماؤه مستحيل

صعّده حزني و وجدي وقد *** صوبه منّي البكا والعويل

كأنّه عين الحياة التي *** لاحظت الخضر بعمر طويل

مسلسلا يروي حديث الشفا *** عنه وقد صحّ شفاء العليل

كم صادر عنه وكم وارد *** منه لقد برَّد فيه الغليل

كالشهد في الصحن حلا ذوقه *** فراتُه بل الصدي منه نيل

في كلّ ثغر ساغ سلساله *** فشاع في الري و في أردبيل

أجري له وقفاً و في ما جري *** قد نال أجراً وثواباً جزيل

ورّق لما راق تاريخه *** «للأحمد حوض مع السلسبيل»(1)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «آن را مي ستايم كه اين سقاخانه را ساخت و براي رهگذران آبخورگاهي آراست.

او كسي نيست مگر احمد آن پيشواي بزرگوار كه نسل در پي نسل، او را سپاس گويند.

او در روز عاشورا مرقد امامي را زيارت كرد كه فرزند ساقي كوثر و چه نكو فرزندي است.

كسي كه مادرش پاره تن پيامبر است و در دو سراي او را همانند نيست.

و جدّش جان جهان هستي است كه جبريل روح الأمين به ديدار او شرف يافته است.

زايران حاضر، گروه گروه به مرقد او مي آيند و آن جا پناه مي جويند.

آن نيكوكار حوضي از شكر براي اين زايران فراهم نهاد كه آب آن به طعم كافور و زنجبيل است.

حوضي است كه خود كوثر است و به سان ريزش اشكهاي من در جوشش است.

اما آن آب گوارايي شيرين است و اين سرشك آبي است شور و بدطعم كه نتوان خورد.

اين سرشك را اندوه و انديشه ام از جانم برآورده و ناله و فريادم از ديدگانم سرازير ساخته است.

آن حوض آب گوارا، گويا چشمه آب حيات است كه خضر پس از سالياني دراز بدان دست يافته است.

آبي است گوارا كه حكايت شفا باز مي گويد و چنين نيز هست كه بيماران شفا يافته اند.

چه بسيار كساني كه بدان آبخورگاه درمي آينـد و از آن بيـرون مي آيند، در حالي كه عطـش و تشنگـي آنان فرو نشسته است.

به سان شهدي است در ميان صحن، خوش طعم است و به تمامي بلكه هر قطره آن نيل است.

آن آب شيرين بر هر گلويي كه تر كرده نشسته است و خبر وصف آن در ري و اردبيل گسترده است.

آن مرد براي اين آب وقفي معين ساخت و در اين كار مزد و پاداش فراوان از آنِ خود ساخت.

چون تاريخ آن نگاشته شده به تواضع احساس شرم كرد: حوض كوثر و سلسبيل روزي او باد!»

گفتني است كه «للأحمد الحوض مع السلسبيل» ماده تاريخ است كه به حساب ابجد با 1261 برابري مي كند.



صفحه 183


در سال 1282هـ .ق. مادر سلطان حميد عثماني فرمان داد در ضلع جنوب شرقي صحن سقاخانه اي بسازند. شاعر عراقي، شيخ عباس قصاب، ماده تاريخ آن را در اين بيت شعر آورده است:

 

سلسبيل قد أتي تاريخه *** «اشرب الماء ولا تنس الحسين»(1)


همچنين مرحوم حاج حبيب حافظ، جدّ خاندان آل حافظ، در مقابل همين سقاخانه، سقاخانه يا مخزن آب ديگري ساخت.

درمدخل باب قبله منبع ديگري وجودداشته كه درسال 1322هـ . ق. ساخته شده است.

البته اينها همه تا سال 1363هـ .ق. وجود داشته و از آن سال به بعد در پي توسعه و نوسازي حرم به تاريخ پيوسته است.

گفتني است در ضلع شرقي حرم، همچنين مسجد بزرگي است كه مفتيِ حكومت عثماني در آن مي نشسته است.

يكي از عالمان، به نام سيد كاظم فرزند سيد قاسم حسيني رشتي از دارايي خود، اين بنا را نوسازي كرد. اين مسجد داراي دو در است كه يكي از صحن اصلي حرم و ديگري

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «سلسبيلي است كه ماده تاريخش در اين مصراع آمده است: آب بنوش و حسين را فراموش مكن.»



صفحه 184


از راهرويي كه به صحن كوچك مي رسد گشوده شده است.

 

گنبد

بر فراز مرقد امام حسين(عليه السلام) گنبد بلندي است كه هر ديده اي را به سوي خود مي خواند. اين گنبد كه به دست تواناي مهندسان و معماران مسلمان ساخته شده سرتاسر پوششي از طلاي ناب دارد. در ساقه گنبد ده پنجره به بيرون گشوده است كه عرض هر يك، به يك متر و سي و سه سانتيمتر مي رسد و ميان هر يك با ديگري يك متر و پنجاه و پنج سانتيمتر فاصله است. ارتفاع گنبد از قاعده تا نوك آن حدود 37 متر است و از بيرون داراي شكل كروي پيازي است. بر بلنداي گنبد ميله اي طلايي به طول دو متر است كه در فراز آن چراغي نصب شده تا از دور زايران را بدين بارگاه راه نمايد. در سمت راست گنبد كتيبه اي وجود دارد و دو عبارت زير آن جا نوشته است:(1)


«تذهيب القبّة الحسينيّة عَلي عَهْد السلطان ناصرالدين شاه القاجاري كتبه محمدحسين الشهير بالمشهدي 1273هـ .» و «جدد بناءها وقسم من تذهيبها في سنة 1273هـ .»(2)


در آن سوي گنبد نيز اين عبارت نوشته است: «قد تشرّف بتعمير هذه القبّة المباركة الشريفة المنوّرة بعون الله تعالي السلطان الأعظم والخاقان الأعدل السلطان بن السلطان، ناصرالدين شاه القاجاري خلّد الله ملكه».(3)

بنا بر اسناد موجود در مديريت اوقاف كربلا، تعداد خشت طلاهاي به كار رفته 7526 خشت و مجموع سطح طلاكاري شده 301 متر مربع است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «نگارنده توانسته است در سال 1393هـ .ق. همراه با سيد عادل فرزند سيد عبدالصالح آل طعمه توليت حرم مطهر امام حسين(عليه السلام) افتخار راه يافتن به بام حرم را به دست آورد و كتيبه هاي گنبد را بخواند.

2 ـ تذهيب گنبد حرم امام حسين(عليه السلام) در دوران سلطان ناصرالدين شاه قاجار انجام گرفت. اين متن را محمدحسين مشهور به مشهدي نوشت. سال 1273هـ .ق.

3 ـ «به ياري خداوند تعالي، پادشاه بزرگ، خاقان دادگستر، شاهنشاهِ شاهزاده، ناصرالدين شاه قاجار ـ كه خداوند پادشاهي او را پايدار بدارد ـ به افتخار تعمير اين گنبد مبارك شريف منوّر نايل آمد.»



صفحه 185


گلدسته ها


گلدسته منارة العبد

در كنار سقاخانه حافظ مقبره اي است كه به خاندان آل اسد خان تعلق دارد. در گوشه اين ضلع، گلدسته اي بود كه آن را «منارة العبد» نام نهاده بودند. مرجان امين الدين بن عبدالله كارگزار ايلخانان در بغداد، اين بنا را به سال 767هـ .ق. ساخته بود. مرجان از جانب سلطان اويس جلايري به ولايت عراق گماشته شده بود. او زماني در اين انديشه شد كه حكومت عراق را مستقل كند. از همين روي، پرچم مخالفت با حكومت اويس برافراشت. اما سلطان اويس با لشكري بزرگ آهنگ بغداد كرد و اين شهر را به محاصره سپاهيان خود درآورد. مرجان كه شكست خود را حتمي ديد به كربلا گريخت و به حرم امام حسين(عليه السلام) پناهنده شد. او در همين زمان بناي آن گلدسته را آغازيد. اويس كه از اين اقدام او آگاهي يافت او را به حضور طلبيد و از آنچه كرده بود درگذشت و ديگربار او را به پاس خدماتي كه به حرم امام كرده بود به ولايت عراق گماشت. اويس كار ساخت گلدسته و در كنار آن مسجدي بزرگ را پي گرفت و به پايان رساند. او همچنين از درآمد املاك خود در بغداد، كربلا، عين التمر، رحاليه و جاهاي ديگر، اموال فراواني به حرم امام(عليه السلام) اختصاص داد تا بر همين مسجد و گلدسته هزينه شود.

اين گلدسته در بيست متري زاويه شرقي صحن حرم امام حسين(عليه السلام) و در سمت



صفحه 186


چپ كسي كه راهي زيارت حضرت عباس(عليه السلام) است قرار داشته و بزرگترين گلدسته در مجموعه حرم بوده است; چه، قطر قاعده اين گلدسته به بيست متر و ارتفاع آن به چهل متر رسيده و پوششي از كاشي قديم و خوش ساخت داشته است. عالم شاعر مرحوم شيخ محمد سماوي، تاريخ بناي اين گلدسته را در شعر زير آورده است:

 

ثُمَّ بَني القبّة بعد الدائر *** اويسٌ ابنُ الحسن الجلائري

إذ جاء من مقرّه بجنده *** يريد بغداد لقتل عبده

أعني به مرجان إذ تمردا *** حتّي إذا جند أويس وردا

فارقه من منعوه الطاعة *** فلاذ بالحسين للشفاعة

ثُمَّ بني المسجد والمنارة *** فانتسبت للعبد ذي الإمارة

وكان ذا في السبع والستينا *** من بعد سبع قد خلت مئينا

فأصدر الصفح أويس وعفا *** عن عبده إذ لاذ بابن المصطفي(صلي الله عليه وآله)(1)


در سال 982هـ .ق. اين گلدسته، كه به ويژه در قسمت سر گلدسته نيازمند پاره اي تعمير و نوسازي بود، به هزينه و فرمان شاه طهماسب صفوي نوسازي و بازسازي شد. نوسازي اين گلدسته بخشي از عملياتي بود كه در آن دوران انجام گرفت و طي آن توسعه اي در ضلع شمالي صورت يافت و در اين توسعه دري از اين ضلع صحن گشوده شد، در حالي كه تا پيش از آن از اين سمت صحن دري به بيرون گشوده نمي شد و صحن وضعي به سان وضع صحن حرم امام كاظم(عليه السلام) داشت.

علاّمه مجلسي در «بحار الأنوار» درباره اين توسعه چنين مي نويسد:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «سپس آن قبه را اويس بن حسن جلايري پس از صحن ساخت.

آن هنگام كه با لشكر خود از مقرّ خويش آهنگ بغداد كرد تا بنده خود را بكشد.

يعني همان مرجان كه تمرد كرده بود. آن هنگام كه سپاه اويس به بغداد درآمدند.

كساني كه از مرجان حمايت و دفاع مي كردند او را واگذاشتند و درنتيجه وي براي شفاعت به حسين پناه آورد.

سپس مسجد و مناره را ساخت و آن مسجد و مناره به آن فرمانروا نسبت يافت.

اين بنا در سال هفتصد و شصت و هفت انجام گرفت.

پس از ساخته شدن آن، اويس از بنده خود كه به فرزند مصطفي پناه برده بود درگذشت.»



صفحه 187


«از نظر من درست تر آن است كه حائر حسيني، تنها همان قسمتهاي صحن قديم را دربرمي گيرد نه آنچه در دوران حكومت پرآوازه صفوي به صحن افزوده شده است. بنا بر آنچه از قراين برايم معلوم گرديده و بنا بر آنچه از پيران و بزرگان آن سرزمين شنيده ام، صحن از سمت قبله، سمت راست و سمت چپ تغييري نيافته و تنها تغييري كه در آن به وجود آمده، در سمت مقابل قبله است.»(1)


علاّمه شيخ محمد سماوي در شعر خود، تاريخ اين نوسازي را بيان كرده است:

 

ثُمَّ تداعي ظاهر المنارة *** للعبد واستدعي له عمارة

فمد كفه لها طهماسب *** وعمرت بمالها يناسب

وأرخت ما بين عجم وعرب *** «وانگشت يار» تعني «خنصر الأحب»(2)


در دوران عثماني و به سال 1308هـ .ق. در پي شكافي كه در قسمت سر گلدسته پديد آمده بود دربار دستور تجديد بناي آن را صادر كرد. سوگمندانه، در دوران سلطنتي عراق و در سال 1354هـ .ق. = 1935م. ياسين هاشمي نخستوزير وقت دستور تخريب اين گلدسته را صادر كرد. هدف وي از اين كار دست يافتن به درآمدي بود كه از محل موقوفات مرجان امين الدين و از رهگذر اجاره دادن ابنيه و اراضي وقفي به دست مي آمد. در جريان تخريب اين گلدسته به سكّه هاي مسي مربوط به دوران جلايري و صفوي دست يافتند كه آنها را به «دار الآثار القديمه» بغداد سپردند.

البته تصميم حكومت مبني بر تخريب اين گلدسته با مخالفت سختي روبرو شد. درباره انگيزه اين تخريب شايعه هاي گوناگوني در ميان مردم پخش شد; از آن جمله اين كه مي گفتند اين گلدسته كج شده بود. اين در حالي است كه اگر چنين مسأله اي صحّت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الأنوار، ج18، ص757

2 ـ «سپس ظاهر گلدسته عبد به ويراني گراييد و نيازمند نوسازي شد.

پس شاه طهماسب دست ياري داد و با اموال او آن را به گونه اي درخور تعمير كردند.

بر اين تجديد بنا در ميان عرب و فارس ماده تاريخ نهادند: وانگشت يار به معني «خنصرالاحب» است.»

گفتني است عبارت «وانگشت يار» و «خنصر الاحب» هر يك به تنهايي در حساب ابجد با عدد 982 برابري مي كند كه سال نوسازي گلدسته را نشان مي دهد.



صفحه 188


مي داشت لازم بود گلدسته از همان نقطه اي كه آسيب ديده است تعمير و نوسازي شود نه اين كه آن را از پايه ويران كنند.

هنوز هم برخي از پيران كه آن روزگار را به ياد دارند از تلخي خاطره ويران شدن گلدسته مي گويند و از آن اظهار دل آزردگي مي كنند. در اين باره شاعران عراقي نيز مرثيه هايي گفته اند.

در كتاب «تاريخ كربلا» در اين زمينه چنين آمده است:

 

«مئذنة العبد خلأ بزرگي در مجموعه بناهاي حرم پديد آورد و حسرتي دايم در دلهاي دوستداران تاريخ و فرهنگ و هنر بر جاي گذاشت. ويران كردن اين گلدسته رخدادهايي را مي مانست كه به دست مهاجمان و وهابيان براي حرم امام حسين(عليه السلام)آفريده شده بود و دلها در اندوه اين رخداد تلخ نشست و شاعران در فقدان آن رثا گفتند.»


هم در كتاب «مجالي اللطف بأرض الطف» دوره هايي از بنا و ويراني و بازسازي و سرانجام از ميان رفتن كامل را كه بر اين گلدسته گذشته آورده و سپس ابيات شعري بدين مضمون نقل كرده است:

 

«منارة العبد ويران شد و از آن هيچ نام و نشان نماند.

بدين بهانه كه گفتند: شالوده اش سست شده است. اين رخداد به سال پنجاه و چهار در روزگار حاضر صورت پذيرفت.

اما آن گلدسته مي توانست استوار بر پايه هاي محكم خود بماند. در همان سمت چپ كسي كه به زيارت حضرت عباس مي رود.

و متصل به ديوار غربي و بر دروازه صحن حرم سبط پيامبر(صلي الله عليه وآله) يا نزديك آن.»(1)


سيد علي بن حسين هاشمي خطيب نيز در چند بيت شعر ماده تاريخي براي ويراني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وهدمت منارة العبد فلم *** يبق لها من أثر ولا عَلَم

بقولهم بأن عظمها وهن *** في الأربع والخمسين من هذا الزمن

بلي تبقي محكم الأساس *** شمال مَن يمضي إليَ العبّاس

متصلا مع الجدار الغربي *** في باب صحن السبط أو في القرب



صفحه 189


گذاشته است:

 

«آل الجلائر» عبدهم *** «مرجان» مذ ولي الإمارة

قد شاد في بغداد مسجده *** لدي سوق التجارة

وبني لدي صحن الحسين *** لحبّه أعلي منارة(1)


هم در شعري ديگر ماده تاريخ آن آمده است:

 

تالله إنَّ بهدمها *** للدين والتقوي خسارة

والعبد أرّخ «ناحباً *** الحرّ تكفية الإشارة»(2)


شيخ عبدالكريم نايف هم در دو بيت شعر ماده تاريخ بناي اين گلدسته و ويراني آن را يكجا آورده است:

 

منارة العبد بصحن الحسين *** بناؤه ارّخ «انگشت يار»

وهدمها اعلن تاريخه *** «ما جاء الا لجأ الاضطرار»(3)


ناگفته نماند ياسين هاشمي همان كسي است كه دستور جلوگيري از برگزاري مراسم عزاداري امام حسين و برپا داشتن مجالس سوگواري را نيز صادر كرد و با اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بنده «آل الجلائر»; «مرجان» آن هنگام كه فرمانروايي را در دست گرفت.

در بغداد مسجدي در كنار بازار ساخت.

و در حرم امام حسين(عليه السلام) نيز به انگيزه دوستي با او بلندترين گلدسته را ساخت.

در اين سه بيت «آل الجلائر» و «مرجان» ماده تاريخ زمان ويران شدن گلدسته را نشان مي دهد.

2 ـ «خداي را سوگند در ويراني آن دين و تقوا را خسارت رسيد.

و بنده بر اين ويراني ماده تاريخ نهاد: گريانيم. آزادمرد را اشاره اي بسنده است.»

گفتني است در اين ابيات عبارت «ناحبا الحرّ تكفيه الأشارة» به حساب ابجد با عدد 1354 برابري مي كند.

3 ـ «منارة العبد در حرم امام حسين(عليه السلام) كه بنايش را «انگشت يار» ماده تاريخ است.

و براي ويراني آن هم اين ماده تاريخ را اعلام مي كنم: جز پناه بردن از سر ناچاري نيامده است.»

گفتني است ماده تاريخ «انگشت يار» در حساب ابجد با عدد 982 و ماده تاريخ «ما جاء الا لجأ الاضطرار» با عدد 1354 برابري مي كند.



صفحه 190


كار خود گام بر جاي گامهاي متوكّل نهاد كه قبر امام حسين(عليه السلام) را ويران كرد و مردم را از زيارت مرقد آن حضرت باز داشت.

 

 

 

 

 

 

 

در فاصله ده متري جنوبِ گنبدِ حرم امام(عليه السلام)، دو گلدسته بزرگ با پوشش طلا وجود دارد كه ارتفاع هر يك از كف صحن، به حدود 25 متر و قطر آن نيز به 4 متر مي رسد. در



صفحه 191


نوك هر يك از اين گلدسته ها ميله اي نصب شده و بر فراز اين ميله هم چراغي براي روشنايي است. اين دو گلدسته در سال 786هـ .ق. و در دوران سلطان اويس جلايري و فرزندش احمد جلايري بنا نهاده شد و همين اخير گلدسته ها را به كاشيهاي زرد طلايي آراست. در سال 1356هـ .ق. گلدسته غربي تا اندازه اي كج شد و درنتيجه سلطان سيف الدين طاهر با اختصاص مبالغي فرمان داد اين گلدسته را تخريب و به جاي آن گلدسته ديگري بنا كنند. اما هنگامي كه پي و قاعده اين گلدسته را آشكار كردند، ديدند پي و شالوده گلدسته استوار و محكم است و نيازي به ويران كردن و از نو ساختن آن نيست. در سال 1373هـ .ق. و به هنر محمود هادي اين گلدسته طلاكاري شد. اما گلدسته غربي از ديرباز به همين شكل كنوني بوده است.

گفتني است تعداد خشتهاي طلايي كه در اين دو گلدسته به كار رفته جمعاً 8024 خشت است.

صحن كوچك

در سمت شرق صحن اصلي حرم امام حسين(عليه السلام) صحن كوچك ديگري وجود دارد و ميان اين دو صحن راهرويي است كه به شكل قوسي پوشش شده و نماي داخلي آن مقرنس كاري با كاشي هاي بديع است. اين صحن را «صحن صغير» مي نامند و مساحت آن 48 متر مربع است. بر گرد آن ديوارهايي بلند است كه خود از آثار هنري نادر به شمار مي رود و تاريخ بناي آن به روزگار عضدالدوله بويهي باز مي گردد كه پس از پدر خود در دوران طائع عباسي اداره حكومت را در دست گرفت. بناي صحن از آجر كاشاني است. سقفها در قسمتهاي سرپوشيده داراي مقرنس كاري هاي زيبا در اشكال هندسي استوانه با آميخته اي از ضلع و زاويه است كه به گونه اي دقيق و بديع تركيب شده است. نماي اين مقرنسها كاشي با نقشهايي از گل و بوته است و به لحاظ مجموعه ويژگيها از تركيب گرفته تا اصل نقش و نگارها، بي همانند به نظر مي رسد. اين صحن در فاصله سالهاي 369 تا 371هـ .ق. ساخته شده و آل بويه مقبره خانوادگي خود را نيز در آن، كه بر گذر زايران حضرت ابوالفضل(عليه السلام) است، قرار داده اند. عضدالدوله، همچنين، در



صفحه 192


دوران فرمانروايي خود نهري براي آبرساني به كربلا شكافت. اين نهر به داخل صحن كوچك نيز مي رسيد اما در گذر زمان و در پي تعميرها و توسعه هايي كه در شهر و در حرم انجام گرفت اين نهر از ميان رفت.

در اين صحن دو گلدسته كوچك ولي كهن وجود دارد كه در سال 1262هـ .ق. به زمان كارگزار حكومت عثماني نجيب پاشا بنا شده و بر مقبره آل بويه مشرف است و بر نماي بيروني آن آياتي از قرآن كريم به خط كوفي نقش بسته است.

مقبره آل بويه، خود مقبره اي است كه در سال 1292هـ .ق. كشف شد. در اين سال يكي از بزرگان خانواده آل صافي ـ كه درِ اصلي گذر زيران به مرقد ابوالفضل(عليه السلام) نيز به
نام اين خاندان «باب الصافي» خوانده مي شود ـ يكي از اتاقهاي مجاور صحن را خريد
و قصد الحاق آن به مقبره خانوادگي خود داشت هنگامي كه براي پي اين حجره زمين
را كندند راهرويي زيرزميني يافتند كه به چند قبر مي رسيد. پس از بررسي
نوشته هاي موجود بر سنگ اين قبرها دريافتند كه آن جا مقبره خانوادگي آل بويه
بوده است.

صحن كوچك داراي دو در است; يكي از اين درها كه به «باب الصافي» مشهور است، به خياباني به نام «شارع علي اكبر» باز مي شده و ديگري تا پيش از توسعه حرم به بازاري به نام «سوق الحسين الكبير» (بازار بزرگ امام حسين(عليه السلام)) گشوده مي شده است و آن را «باب الصحن الصغير» مي ناميده اند. در دو طرف راهرويي كه به اين در مي رسد دو مقبره است كه به دو خاندان بزرگ علمي تعلّق دارد; يكي مقبره سيد ابراهيم قزويني صاحب كتاب «ضوابط» و مقبره سيد محمد مهدي فرزند سيد علي طباطبايي صاحب «رياض» و پس از آن مقبره ركن الدوله است كه شيخ اسماعيل حائري يزدي (درگذشته در طاعون سال 1347هـ .ق.) و يكي از فرزندان فتحعلي شاه به نام امير علي شاه در آن به خاك سپرده شده اند.

البته، اين صحن كه گفتيم تنها تا سال 1948م. وجود داشته و در شانزدهم محرّم سال 1368هـ . ق. مطابق با 18/11/1948م. در اجراي طرح توسعه ويران شده و در خياباني كه حرم امام حسين(عليه السلام) را در ميان مي گيرد قرار گرفته است.



صفحه 193


درهاي صحن

صحن شريف حرم امام(عليه السلام) داراي درهايي است كه هر كدام به يكي از محله هاي كربلا گشوده مي شده است. اين درها در زير ايوانهايي بلند و آراسته به كاشي كه بر حاشيه آنها آياتي از قرآن كريم به خط كوفي نقش بسته است قرار دارند.

در گذشته ها، صحن هفت در داشته است: باب القبله، باب الزينبيّه، باب السلطانيه، باب السدره، باب الصحن الصغير، باب الصافي و باب قاضي الحاجات. بعدها در جريان توسعه حرم دو درِ الصحن الصغير و الصافي با هم يكي شده و باب الشهدا نام گرفته و همچنين براي شكستن ازدحام جمعيت و سهل تر كردن شدآمد زايران به درون صحن چهار در ديگر نيز به صحن گشوده است:

باب الرجاء، باب الكرامه، باب السلام، و باب الرأس الشريف. بدين سان شمار كنوني درها به ده مورد مي رسد. اين درها همه از چوب و به شكل زيبا و چشمنواز ساخته شده و در زير طاقهاي هلالي قوسيي قرار گرفته كه سقف آنها مقرنس كاري شده و بر حاشيه آنها آياتي از قرآن كريم به خط جليِ زيبايي نوشته شده است. اين درها نامهاي محلي ديگري نيز دارند.

در دهه پنجاه از قرن حاضر، سيد محمدهادي صدر قاضي كربلا اشعاري سرود تا بر پيشاني طاق هر يك از اين درها با كاشي نوشته شود. اينك متن چند شعر از اين اشعار را فراروي داريد:(1)


باب الشهداء:

أبا الشهداء حسبي فيك منجي *** يقيني شر عادية الزمان

إذا ما الخطب عبس مكفهراً *** وجدت ببابك العالي أماني

وها أنا قد قصدتك مستجيراً *** لأبلغ فيك غايات الأماني

فلا تردّد يديَّ وأنت بحر *** يفيض نداه بالمنن الحسان(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجله «رسالة الشرق»، محل نشر: كربلا، سال اول، شماره دوم، رجب 1373هـ .ق.، ص44

2 ـ «اي سالار شهيدان، مرا بسنده است كه در برابر دست هجوم روزگار تو يقينم را نجات دهي.

آن هنگام كه روزگار با رخدادهاي تلخش چهره درهم كشد، بر آستانه بلند تو امان خويش مي يابم.

اينك آهنگ تو كرده ام و پناه مي جويم تا در پرتو لطف تو به همه آرزوهايم برسم.

پس مرا تهيدست باز مگردان كه تو خود دريايـي هستي كه جوي هاي عطا دهي و بخشـش آن از هر كرانه لبريـز است.»



صفحه 194


باب رأس الحسين:

أ حظيرِة القدس الّتي *** فيها أمان الخافقين

حسب المفاخر أن تكوني *** مهبط الروح الأمين

لك باب حطة و هو *** باب الله للحق المبين

عنت الحياة له *** بنسبته إلي رأس الحسين(1)


باب الرجاء:

ببابك يا أبا الشهداء حفت *** مهللة ملائكة السماء

وفيه جثت ملوك الأرض طوعاً *** وغاية قصدها باب الرجاء(2)

باب الكرامة:

صرح تألق مشرقاً *** بسنا النبوة والإمامة

وحميً يلوذ المسلمون *** به إلي يوم القيامة

باق مدي الأيّام *** يزخر بالبطولة والشهامة

تتزاحم الأملاك فيه *** و حسبها باب الكرامة(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «اي بارگاه قدسي كه در آن امان خاور و باختر است.

از همه افتخارها همين بس كه تو خود جاي فرود جبريل روح الأمين باشي.

تو را درِ بخشايش و فرو ريختن گناهان است و اين باب خداوند حق مبين است.

چون به سر حسين نسبتش داده اند، پيشاني ها در برابر آن خاك ساييده شد.»

2 ـ «اي سرور شهيدان، فرشتگان آسمان تهليل گويان بر آستانه تو گرد آمده اند.

و در آن جا شاهانِ زمين به رغبت زانوي فرمانبري بر زمين نهاده اند و همه آهنگ باب الرجا دارند.»

3 ـ «ايواني است بلند كه به نور نبوت و امامت مي درخشد.

و پناهگاهي است كه مسلمانان تا روز قيامت بدان پناه جويند.

در گذر روزگاران هماره پابرجاست و سرچشمه سرشار دلاوري و شهامت است.

فرشتگان در آن پهلو به پهلوي همديگر مي زنند و آنان را همين باب الكرامه بسنده است.»



صفحه 195


در جريان بازسازي هاي اخير در اين دروازه ها تغييرهايي به وجود آمده و به جاي درهاي قديم درهايي نو گذاشته شده است. اينك ما به بررسي هر يك از اين درها; اعم از كهنه و نو مي پردازيم و تاريخ بنا و علّت نامگذاري هر يك را برمي رسيم:

1 ـ باب القبله: قديمي ترين در و دروازه اصلي ورود به صحن به شمار است. از آن روي كه در سمت قبله صحن است آن را «باب القبله» نام نهاده اند و بر روي كاشي هايي از سمت داخل صحن نوشته هايي است كه تاريخ بناي آن را نشان مي دهد. براي نمونه در ضلع غربي آن عبارت «قد تشرف ههُنا» ]كه احتمالا ماده تاريخ است[ به چشم مي خورد و در سمت چپ كسي هم كه در حال بيرون رفتن باشد، نوشته اي كه تاريخ سال 1275هـ .ق. بر آن است ديده مي شود. ارتفاع نوك قوس ايوان از روي زمين و در سمت مدخل صحن حدود 15 متر و عرض قاعده آن 8 متر است. در بالاي ايوان باب القبله نيز اين آيه كتابت شده است:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرْ وَما بَدَّلُوا تَبْديلا{»(1)


درِ نوي كه بر اين دروازه نصب كرده اند، از چوب مرغوب ساج است و در آن از چوب نارنج هم استفاده شده است. ارتفاع آن به حدود 6 متر و عرض آن به 4 متر مي رسد و بر دو طرف سر در، اين آيه به خط جواد عبدِ نصيف بر كاشي نقش بسته است:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً{»(2)


در سمت چپ قسمت جلوي اين در، نام اهداكننده (خالق زادگان) و سپس اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ پس از بسم الله الرحمن الرحيم، احزاب: 23 ـ «از ميان مؤمنان، مرداني اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند. برخي از آنان به شهادت رسيدند و برخي از آنها در همين انتظارند و هيچ عقيده خود را ديگرگون نكردند.»

2 ـ احزاب: 33 ـ «خدا فقط مي خواهد آلودگي را از شما خاندان پيامبر دور كند و شما را پاك و پاكيزه گرداند.»



صفحه 196


عبارت ديده مي شود:

 

«صنع هذا الباب في عهد السيد عبدالصالح السادن يوم الخميس، 8 شعبان 1385هـ .ق.»(1)


در بالاي اين در، ساعت بزرگي نصب شده و در زير آن نوشته است: «السّلام عليك يا اباعبدالله».

2 ـ باب الرجاء: اين در ميان باب القبله و باب قاضي الحاجات است و از سمت بيرون صحن، بر آن كتيبه اي است كه آياتي از قرآن بر آن نقش بسته است:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } اَلرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْانَ خَلَقَ الاِْنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَيانَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبان وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدانِ{(2) صدق الله العليّ العظيم».


قسمتي از زير قوس ايوان كه بالاي در قرار گرفته، كاشيكاري شده، سقف قوس ايوان با آياتي از قرآن كريم كه به خطي زيبا نوشته شده، تزيين يافته و بر بالاي در اين كتيبه به چشم مي خورد:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } اَللهُ نُورُ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكوة فيها مِصْباحٌ المِصْباحُ في زُجاجَة الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَة مُبارَكَة زَيْتُونَة{(3) صدق الله العليّ العظيم، 1396هـ .».


در زير اين كتيبه هم كتيبه ديگري است و متن آن چنين است:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } وَالَّذينَ صَبَرُوا ابْتِغاءِ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَاَقامُوا الصَّلاةَ وَاَنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَعَلانِيَةً وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِئَةَ اُولئِكَ لَهُمْ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «به روزگار توليت سيد عبدالصالح در روز پنج شنبه 8 شعبان 1385هـ .ق. اين در ساخته شد.»

2 ـ الرحمن: 6  ـ1 ـ «خداي رحمان قرآن را ياد داد. انسان را آفريد، به او بيان آموخت. خورشيد و ماه بر حسابي روانند و بوته و درخت چهره سايانند.»

3 ـ نور: 35 ـ «خدا نور آسمانها و زمين است. حكايت نور او چون چراغداني است كه در آن چراغ و آن چراغ در شيشه اي است. آن شيشه گويي اختري درخشان است كه از درخت خجسته زيتوني افروخته مي شود.»



صفحه 197


عُقْبَي الدّارِ{(1) صدق الله العلي العظيم».


ارتفاع اين در به حدود 5 متر مي رسد و عرض آن 5/3 متر است.

3 ـ باب قاضي الحاجات: اين دروازه در مقابل سوق العرب است و با نام و ياد امام مهدي(عج) باب قاضي الحاجات ناميده شده است. ارتفاع آن به 5 متر و عرض آن نيز به 5/3 متر مي رسد و تاريخ بناي آن هم ـ چونان كه از تاريخ درج شده در دايره اي طلايي رنگ در مدخل بيروني ايوان برمي آيد ـ سال 1286هـ .ق. بوده است. بر بالاي در، از سمت بيرون صحن، اين آيه و عبارت به خط داعي الحق نوشته است:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً{(2) صدق الله العلي العظيم».


بر بالاي خودِ در، همچنين اين عبارت به خط داعي الحق ديده مي شود:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } فَمَنْ حاجَكَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالُوا نَدْعُ اَبْناءَنا وَاَبْناءَكُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَكُمْ وَاَنْفُسَنا وَاَنْفُسَكُمْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللهِ عَلَي الْكاذِبينَ{(3) صدق الله العلي العظيم».


ارتفاع دري كه بر اين دروازه نصب شده، 4 متر و عرض آن 3 متر است.

4 ـ باب الشهداء: اين دروازه در ميانه ضلع شرقي و بر گذر زايران به سوي مرقد ابوالفضل(عليه السلام) قرار دارد و به ياد شهداي كربلا نام باب الشهدا بر آن نهاده اند. در بالاي سر در، از بيرون صحن، اين عبارت به خط داعي الحق نوشته شده است:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رعد: 22 ـ «و كساني كه براي طلب خشنودي پروردگارشان شكيبايي كردند و نماز برپا داشتند و از آنچه روزيشان داديم نهان و آشكار انفاق كردند و بدي را با نيكي مي زدايند، ايشان راست فرجام خويش سراي باقي.»

2 ـ احزاب: 33 ـ «خدا فقط مي خواهد آلودگي را از شما خاندان پيامبر بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.»

3 ـ آل عمران: 61 ـ «پس هر كه در اين باره پس از دانشي كه تو را حاصل آمده با تو محاجّه كند بگو: «بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم; سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»



صفحه 198


اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ{(1) صدق الله العلي العظيم».


در وسط قوس هلالي ايوان هم اين ابيات شعر ديده مي شود:

 

قوم إذا نودوا لدفع ملمة *** والقوم بين مدعّس ومكردس

لبسوا القلوب علي الدروع وأقبلوا *** يتهافتون علي ذهاب الأنفس

نصروا الحسين فيالهم من فتية *** باعوا الحياة واُلبسوا من سندس(2)


بر بالاي خودِ در نيز اين عبارت به خط داعي الحق به چشم مي خورد:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرْ وَما بَدَّلُوا تَبْديلا{(3) صدق الله العليّ العظيم».


ارتفاع اين در به 4 متر و عرض آن به 3 متر مي رسد.

5  ـ باب الكرامه: اين دروازه در دورترين نقطه ضلع شمال شرقي صحن قرار گرفته و در كنار باب الشهدا است. به ياد كرامت و بزرگواري امام حسين(عليه السلام) نام «باب الكرامه» بر آن نهاده اند. بر سر در ايوان از بيرون صحن اين عبارت به خط جواد عبد نصيف نقش بسته است:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } اِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ اَلاّ تَخافُوا وَلاتَحْزَنُوا وَاَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ{(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران: «169 ـ هرگز كساني را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپندار، بلكه زنده اند كه نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند.»

2 ـ «مردماني كه چون مهاجمان برخي نيزه مي انداختند و برخي بر اسبان مي تاختند براي دور كردن بلا فراخوانده شدند.

قلبهاي خويش را بر روي زره پوشيدند و در جان باختن بر همديگر پيشي جستند.

حسين را ياري دادند كه چه دلاور مرداني بودند! زندگـي اين سراي فروختند و جامه سندس بهشت بر تنشان آراسته شد.»

3 ـ احزاب: 23 ـ «از ميان مؤمنان مرداني اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند. برخي از آنان به شهادت رسيدند و برخي از آنها در همين انتظارند و هيچ عقيده خود را ديگرگون نكردند.»

4 ـ فصّلت: 30 ـ «در حقيقت كساني كه گفتند پروردگار ما خداست، سپس ايستادگي كردند، فرشتگان بر آنان فرود مي آيند و مي گويند: هان! بيم مداريد و غمين مباشيد و به بهشتي كه وعده يافته بوديد شاد باشيد.»



صفحه 199


صدق الله العلي العظيم».

بر بالاي در نيز اين عبارت به خط جواد عبد نصيف به چشم مي خورد:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَاللهُ مَعَ الْمُحْسِنينَ{(1) صدق الله العلي العظيم».


ارتفاع اين در به چهار متر و عرض آن به سه متر مي رسد.

6  ـ باب السلام: اين باب در ميانه ضلع شمالي قرار گرفته و از آن روي بدين نام خوانده شده است كه مردم به مقابل اين در كه مي رسيدند بر امام سلام مي دادند. از بيرون صحن، بر سر در، اين عبارت نقش بسته است:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } بَلْ عَجِبُوا اَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْكافِرُونَ هذا شَيْءٌ عَجيبٌ ءَاِذا مِتْنا وَكُنّا تُراباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعيدٌ قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقِصُ الاَْرْضُ مِنْهُمْ وَعِنْدَنا كِتابٌ حَفيظٌ{(2) صدق الله العلي العظيم».


بر بالاي خودِ در نيز اين عبارت به چشم مي خورد:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } في بُيُوت اَذِنَ اللهُ اَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَالاْصالِ رِجالٌ لاتُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَاِقامَ الصَّلاةِ وَايتاءَ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبِ وَالاَْبْصارُ{(3) صدق الله العلي العظيم، 1392هـ . = 1973م. جليل النقاش».


نگارنده كتاب حاضر، خود در ماده تاريخ اين دروازه چنين سروده است:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عنكبوت: 69 ـ «و كساني كه در راه ما كوشيده اند به يقين راه هاي خود را بر آنان مي نماييم و در حقيقـت خداوند با نيكوكاران است.»

2 ـ ق: 4 ـ2 ـ «بلكه از اين كه هشداردهنده اي از خودشان برايشان آمد در شگفت شدند و كافران گفتند: اين چيزي شگفت است. آيا چون مرديم و خاك شديم زنده شويم؟ اين بازگشتي بعيد است. قطعاً دانسته ايم كه زمين چه مقدار از اجسادشان فرو مي كاهد و پيش ما كتاب ضبط كننده اي است.»

3 ـ نور: 36 و 37 ـ «در خانه هايي كه خدا رخصت داده كه قدر و منزلت آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود. در آن خانه ها هر پگاه و شامگاه او را نيايش كنند مرداني كه نه تجارتي آنان را از ياد خدا و برپاي داشتن نماز و دادن زكات به خود مشغول مي دارد و نه داد و ستدي، بلكه از آن روزي كه دلها و ديده ها در آن زير و رو مي شود مي هراسند.»



صفحه 200


يا زائراً مثويً إمام الهدي *** لُذْ بحماهُ فهو ليث العرين

فهذه باب تقي اُنشئت *** تجتازها قوافل الزائرين

فمن أتاها طالباً حاجةً *** يفوزُ من صاحبها باليقين

ما فتيء السبطُ بأهدافِهِ *** يقود للمجد حمي الصالحين

يا قاصداً باب نجاة الوري *** اِجْنحْ إليها فهي حصنٌ حصين

باب السلام اليوم أرخ «به *** أن ادخلوها تفلحوا آمنين»(1)


طول اين در به 4 و عرض آن به 3 متر مي رسد.

7 ـ باب السدره: اين دروازه در دورترين نقطه ضلع شمال غرب صحن است و به ياد درخت سدري كه در سده نخست بر كنار مرقد امام بوده و زايران بدان راه مي جسته اند، بدين نام خوانده شده است. از بيرون صحن بر سر در اين عبارت را مي بينيم:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ }وَسيقَ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ اِلَي الْجَنَّةِ زُمَراً حَتّي اِذا جاءُوها وَفُتِحَتْ اَبْوابُها وَقالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها آمِنينَ{(2) صدق الله العلي العظيم، 1392هـ . جليل النقاش».


بر بالاي خودِ در نيز عبارت زير به خط كوفي به چشم مي خورد:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ «اي كه مضجع امام هدايت را زيارت كني، به پناه او درآي كه او شير بيشه پيكار است.

اين دري از درهاي تقواست كه بر اين پايه نهاده شده و قافله هاي زايران از آن مي گذرند.

هر كس به حاجت خواهي اين جا آيد به يقين از صاحب آن، خواسته خويش بستاند.

آن سبط رسول خدا(عليه السلام) همچنان با اهداف خود اردوي صالحان و درستكاران را به سوي مجد و عظمت راه مي نماياند و راه مي برد.

اي كه آهنگ باب نجات آفريدگان داري، بدين كوي دل سپار كه دژي استوار است.

امروز باب السلام را ماده تاريخ مي گذارم: «بدان درآييد كه امان و رستگاري يابيد.»

گفتني است عبارت «به أن ادخلوها تفلحوا آمنين» ماده تاريخ است كه به حساب ابجد عدد 1392 را مي نماياند.

2 ـ زمر: 73 ـ «و كساني كه از پروردگارشان پروا داشته اند، گروه گروه به سوي بهشت سوق داده شوند تا چون بدان رسند و درهاي آن به رويشان گشوده شود و نگهبانان آن به ايشان گويند: سلام بر شما، خوش آمديد، در آن درآييد و جاودانه بمانيد.»



صفحه 201


«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } وَالتّينِ وَالزَّيْتُونِ وَطُورِ سينينَ وَهذَا الْبَلَدِ الاَْمينِ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ في اَحْسَنِ تَقْويم ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلينَ اِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ اَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُون فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدّينِ اَلَيْسَ اللهُ بِاَحْكَمِ الْحاكِمينَ{(1) صدق الله العلي العظيم، جليل النقاش، 1392هـ .».


اين در كه ارتفاعش به چهار متر و عرضش به سه متر مي رسد همان در قديمي دروازه «باب القبله» است كه در تاريخ بيستم شعبان 1385هـ .ق. مطابق با 14/1/1965م. بدين جا منتقل شده است.

8  ـ باب السلطانيه: اين دروازه در سمت غرب صحن قرار دارد و نامش به يكي از سلاطين عثماني كه آن را ساخته بود منسوب است. از بيرون صحن بر سر در آن، اين عبارت ديده مي شود:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } وَاِنَّهُ لَتَنْزيلُ رَبِّ الْعالَمينَ{(2) صدق الله العلي العظيم».


اما در بالاي خودِ در بر سمت راست آن عبارت:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَْمينُ عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ بِهِ مِنَ الْمُنْذَرينَ بِلِسان عَرَبِيٍّ مُبين{(3) صدق الله العلي العظيم».


و بر سمت چپ آن نيز عبارت زير به خط داعي الحق ديده مي شود:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } كانُوا قَليلا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ وَبِالاَْسْحارِهُمْ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره تين: «سوگند به دو كوه تين و زيتون و سوگند به طور سينا و اين شهر امن، كه به راستي انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم، سپس او را به پست ترين مراتب پستي بازگردانيديم، مگر كساني را كه گرويده و كارهاي شايسته كرده اند كه پاداشي بي منت خواهند داشت. پس چه چيز تو را بعد از اين به تكذيب جزا وامي دارد؟ آيا خدا نيكوترين داوران نيست؟»

2 ـ شعراء: 192 ـ «اين فروفرستاده پروردگار جهانيان است.»

3 ـ شعراء: 195 ـ193 ـ «كه روح الأمين آن را بر دلت نازل كرد تا از جمله هشداردهندگان باشي كه به زبان عربيِ ناب هشدار دهي.»



صفحه 202


يَسْتَغْفِرُونَ وَفي اَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَالْمَحْرُومِ{(1) صدق الله العلي العظيم»


ارتفاع اين در به چهار متر و عرض آن به سه متر مي رسد.

9 ـ باب رأس الحسين: اين دروازه در ميانه ضلع غربي صحن قرار گرفته و از آنجا كه روبروي بالاسر آن حضرت است بدين نام شهرت يافته است. بر پيشاني اين دروازه كاشيهاي كهن و اشكال هندسي بديعي به چشم مي خورد. از بيرون صحن بر بالاي در اين عبارت ديده مي شود:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرْ وَما بَدَّلُوا تَبْديلا وَلِيَجْزِيَ اللهُ الصّادِقينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنافِقينَ اِنْ شاءَ اَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ وَكانَ اللهُ غَفُوراً رَحيماً{(2) صدق الله العلي العظيم، 1372هـ .».


هم بر بالاي در اين عبارت است:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } اِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً لِيَغْفِرَلَكَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَما تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً وَيَنْصُرَكَ اللهُ نَصْراً عَزيزاً هُوَ الَّذي اَنْزَلَ السَّكينَةَ في قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا ايماناً{(3)صدق الله العلي العظيم».


ارتفاع اين در نيز به چهار متر و عرض آن به سه متر مي رسد.

بر بالاي ايوان اين در، ساعت زنگ دار بزرگي نصب شده است.

10 ـ باب الزينبيه: اين دروازه در جنوب غربي صحن قرار گرفته و از آنجا كه به تلّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ذاريات: 19 ـ17 ، «و از شب اندكي را مي غنودند و در سحرگاهان از خدا طلب آمرزش مي كردند و در اموالشان براي سائل و محروم حقي معيّن بود.»

2 ـ احزاب: 23 ـ «از ميان مؤمنان مرداني اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند. برخي از آنان به شهادت رسيدند و برخي از آنها در همين انتظارند و هيچ عقيده خود ديگرگون نكردند.»

3 ـ فتح: 4 ـ1 ، «به نام خداوند رحمتگر مهربان. ما تو را پيروزي بخشيديم، چه پيروزي درخشاني! تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهي راست هدايت كند و تو را به نصرتي ارجمند ياري رساند. اوست آن كه در دلهاي مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ايماني را بر ايمان خود بيفزايند.»



صفحه 203


زينبيه يا مقام زينب نيز نزديك است به نام «باب الزينبيه» مشهور شده است. از بيرون صحن بر سر در اين عبارت ديده مي شود:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } وَقُلْ رَبِّ اَدْخِلْني مُدْخَلَ صِدْق وَاَخْرِجْني مُخْرَجَ صِدْق وَاجْعَلْ لي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصيراً{(1) صدق الله العلي العظيم، به خط صلاح شيرزاد».


بر بالاي در نيز اين عبارت ديده مي شود:

 

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ } في بُيُوت اَذِنَ اللهُ اَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَالاْصالِ رِجالٌ لاتُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ{(2) صدق الله العلي العظيم».


ارتفاع اين در 4 متر و عرض آن 3 متر است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسراء: 80 ـ «و بگو: پروردگارا! مرا در هر كاري درون شدي درست و برون شدي درست ده و از جانب خود برايم تسلّطي ياري بخش قرار ده.»

2 ـ نور: 36 و 37 ـ «در خانه هايي كه خدا رخصت داده كه قدر و منزلت آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود. در آن خانه ها هر پگاه و هر شامگاه او را نيايش كنند. مرداني كه نه تجارتي آنان را از ياد خدا ... باز مي دارد و نه داد و ستدي.»



صفحه 204


 

 

 

 

نقيبان كربلا و متولّيان حرم

 

سمت نقابت علويان در تشكيلات اداري دوره هاي پيشين، يكي از مقام هاي مهم پس از خليفه به شمار مي رفته و جايگاه برجسته اي داشته است. نقيب يا سر سلسله سادات علوي خود داراي موقعيت اجتماعي سياسي برجسته اي بوده و حقوق و تكاليف ويژه اي داشته و البته شرايطي هم براي او از اين سمت لازم و بايسته بوده است. نقابت تنها به خاندان علوي اختصاص داشته و از يك بيت علوي به بيت ديگر، مطابق با ويژگي ها و شايستگي ها، منتقل مي شده و معمولاً در اختيار يكي از برجستگانِ برخوردار از نفوذ شخصتي فراوان قرار مي گرفته است.

يكي از مهمترين كارهاي نقيب، اداره امور علويان و همچنين اداره امور مرقد امام و شهر زيارتي بوده است.

از آنجا كه موضوع بحث ما در اين كتاب، تاريخ كهن مرقد امام حسين(عليه السلام) است و از ديگر سوي نقيبان در اداره اين گونه مراكز مذهبي جايگاه و سهمي بسزا داشته اند، نمي توان به مسأله نقبا نپرداخت و از كنار آن گذشت.

ماوردي در كتاب «الأحكام السلطانيه» در بيان بخش هاي تشكيلات اداري نظام حاكميت اسلامي در باب هشتم، نقابت بر نسب ها و خاندان ها را مي آورد و در آنجا چنين شرح مي دهد:



صفحه 205


نقابت بر دو گونه است; «عام» و «خاص». نقابت خاص آن است كه نقيب در كار پيشوايي و تدبير، تنها به نقابت بسنده بدارد و از آن فراتر نرود و به داوري و اجراي حد نپردازد.

بدين سان در اين نوع از نقابت، علم از شروط آن نيست.

در نقابت، مردمان دوازده حق بر نقيب مي يابند كه بر او لازم است:

1ـ حفظ نسب هاست از اين كه كسي از بيرونيان بدين نسب در نيايد و كسي از بيرون رفتگان از شمار اين نسبت بيرون نماند. بر نقيب لازم است هم آن را كه از خاندانش بيرون رفته و با خانداني ديگر وصلت كرده است، ثبت كند و هم آن را كه بدين خاندان در آمده است تا نسبتها بدرستي ثبت و محفوظ بماند و هر كس به همان نسب كه دارد نسبت داده شود.

2ـ تيره هاي خاندان و نسب، هر تيره را خوب بازشناسد تا به گذشت سالها، نسب بر آنان مجهول و پنهان نماند و نسبي با نسب ديگر خلط نشود. همچنين نقيب بايد نام كسانِ خاندان خود را، هر كس با نسب خويش در ديوان ثبت كند.

3ـ هر فرزند پسر و دختري را كه در خاندانش زاده شده، بداند و در ديوان ثبت كند و هر كس را هم كه از اين خاندان بميرد بداند و يادآور شود تا نسب و تبار هيچ كودكي به واسطه ثبت نشدن و نوشته ناشدن، گم و تباه نگردد و هيچ كس مدعي نسبي با مرده اي كه مرگِ او را يادآور نگشته اند نشود.

4ـ كسان خاندان خويش را بر خُلق و خويي كه مناسب تبار والا و نام و نسب گراميشان است بدارد، تا از اين رهگذر آبرويشان نزد مردمان بيشتر شود و حرمت رسول خدا(صلي الله عليه وآله)هم به واسطه آنان پاس داشته شود.

5 ـ خاندان خود را از شغل هاي پست و خواسته هاي ناروا دور بدارد و هم از اين كه خود را به حرام بيالايند باز بدارد تا بر ديني كه ياري كرده اند غيرتي افزونتر يابند و با منكري كه از رفتار و كردار خود زدوده اند بيگانه تر تا نه زباني به بدگويي آنها بچرخد و نه انساني دشمني با آنان در دل پرورد.

6  ـ  خاندان خويش را از تسلط و زورگويي بر مردم باز دارد; چرا كه آنان
دودمان شريفي هستند. و آنان را از پراكندگي در نسب بازدارد و مانع از كينه توزي و
دشمني ايشان به مردم گردد. و خاندان خويش را به مهرباني و عطوفت و صفاي دل



صفحه 206


برانگيزد.

7ـ آنان را از اين كه به بهانه تبار والايشان بر مردم چيرگي جويند يا به واسطه نسبشان به كسي ستم روا دارند و اين كار، مردم را به دشمني با اين خاندان بكشاند و به دوري جستن و مخالفت با اين خاندان برانگيزد باز بدارد و بدان خواند كه با مهرورزي، دلهاي مردمان به دست آورند و با ديگران دوستي جويند تا علاقه مردم به آنان افزونتر شود و دلها با آنان صافتر و مهربانتر باشد.

8 ـ در ستاندن حقوقي كه بر ديگران دارند، يار آنان و در بازستاندن حقوقي كه مردمان بر آنان دارند يار صاحبان حق باشد، مباد از دادن آن خودداري ورزند، تا از رهگذر ياري دادن به آنان در ستاندن حق خود از ديگران انصاف يافته و در ياري دادن ديگران براي ستاندن حقوق خويش از ايشان انصاف داده باشند. كه رفتار عادلانه، انصاف يافتن و انصاف دادن است.

9 ـ در مطالبه حقوق عمومي افراد خاندانش در سهم ذوي القربي; از غنايم و درآمدها كه اختصاصاً از آنِ هيچ يك از آنها نيست، نيابتشان كند تا اين مال بر حسب آنچه خداوند برايشان واجب و مقرر نموده است، در ميان آنان قسمت شود.

10ـ زنان بيوه اين خاندان را بواسطه تبار والا و برتري كه بر ديگر زنان دارند و به هدف حفظ نسب و پاسداشت حرمت اين خاندان، از ازدواج با كساني جز وابستگان اين خاندان و جز آنان كه شايستگي دارند، باز دارند.

11ـ بر افرادي از اين خاندان كه جرايمي كمتر از حد و آنچه موجب قصاص است انجام داده اند تنبيه اجرا كند. از افراد داراي شخصيت عذرشان بپذيرد و از لغزش آنان پس از اندرز دادن در گذرد.

12ـ وقف هاي اين خاندان را مراقبت كند و هم اصل آنها را پاس بدارد و هم منافع آنها را تحصيل كند. اگر خراج و سهم درآمد اين اوقاف را پرداخت نكنند از گرد آورندگان اين سهم بازخواست كند. به گاهِ قسمت كردن درآمدها، بر چگونگي آن نظارت كند. اگر وقفي به گروهي ويژه اختصاص دارد، از اين اختصاص مراقبت كند و اگر در وقف اوصافي براي مستحقان هست، اوصاف آن گروه را مطابق وقف احراز نمايد تا مباد مستحقي از دايره اين قسمت بيرون بماند و يا غير مستحقي بدين دايره در آيد.



صفحه 207


اما نقابت عام بدان است كه افزون بر اختيارات پيشگفته، پنج حق ديگر هم به نقيب داده شود:

1ـ در نزاع هاي افراد خاندان خود، ميانشان داوري كند.

2ـ بر اموال يتيمان ولايت داشته باشد.

3ـ در صورت ارتكاب جرمي كه موجب حد است بر آنان حد جاري كند.

4ـ بيوه زنان خاندان خود را كه وليّ مشخصي ندارند يا در صوت داشتن ولي مشخص، وي از شوهر دادنشان خودداري ورزيده است، شوهر دهد.

5 ـ بر كساني كه ديوانه يا سفيه شده اند «حجر» و به كساني كه ديوانگي آنان برطرف شده يا به سن رشد رسيده اند و ديگر سفيه نيستند به «رفع حجر» حكم كند.

با اين پنج حق، نقابت عام مي شود و در اين صورت در صحت نقابت شخص و عقد ولايت او شرط مي شود كه عالم و مجتهد باشد تا حكم او درست و قضاوت و داوري اش نافذ باشد.(1)


در دوران عباسي، كسي كه اين منصب را دارا بود، «نقيب الطالبيين» و يا «نقيب العلويين» ناميده مي شد، اما در دوره هاي بعد او را «نقيب الاشراف» نيز خواندند. مقصود از اشراف هم كساني بود كه نسب آنان به اهل بيت مي رسيد; خواه از سادات حسيني باشند، خواه حسني، خواه از سادات علوي و از فرزندان محمدبن حنفيه يا ديگر پسران علي بن ابي طالب(عليه السلام) باشند و خواه از سادات جعفري يا عقيلي و يا عباسي.»(2)

نگارنده براي يافتن سلسله كامل نقيبان كربلا كوشيده و به جستاري دست يازيده و تا توانسته، اين زنجير را كامل كرده است. اما با اين وجود همچنان حلقه هاي مفقودي وجود دارد كه نمي توان آن را به حساب بي توجهي يا كم كاري نگارنده گذاشت، بلكه ريشه آن به كاستي در آثار مورخان بر مي گردد كه اين مهم را به اهمال گذاشته اند. كربلا شهري تاريخي و كهن است كه شماري از خاندان ابوطالب در آن زندگي و زاد و ولد كرده اند و طبعاً برخي سرسلسله اين خاندان بوده اند. از آن جمله اند:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابوالحسن علي بن محمد ماوردي، الأحكام السلطانيه و الولايات الدينيه، ص 96و97

2 ـ يوسف بن اسماعيل نبهاني، الشرف المؤيد لآل محمد، ص44



صفحه 208


1ـ شريف الدين ابوجعفر احمد بن ابراهيم بن محمد حائري بن سيد ابراهيم مجاب كه خود از فرزندان امام كاظم(عليه السلام) بوده است. شريف الدين در اوايل سده چهارم سرسلسله سادات كربلا بود و ابوالحسن عمري در كتاب «المجدي»، از او نام برده است.

2ـ سيد شرف الدين ابراهيم بن ابي جعفر احمد بن ابراهيم موسوي حائري كه نسب او به زنجيره ياد شده در رديف 1 به امام كاظم(عليه السلام) مي رسد، وي نقيب كربلا بود و سيد ضامن بن شدقم در كتاب «تحفة الأزهار» از وي بدين سمت ياد كرده است.

3ـ ابوالحسن محمد بن صمد اشقر فرزند عبدالله بن علي بن جعفر كه خود از فرزندان امام هادي(عليه السلام) است. تيره اي از فرزندان وي به «بني نازك» نامور شده اند. ابوالحسن عمري در كتاب «المجدي» از او ياد كرده است.

4ـ ابو منصور حسن بن ابي الحسن علي بن حسن بن محمد معمربن احمد زائربن علي بن يحيي نسّابه فرزند حسن بن جعفر حجت بن عبيدالله بن حسن اصغر كه فرزند امام زين العابدين(عليه السلام) است. ابن عنبه داوودي در كتاب «عمدة الطالب» و عميدي در كتاب «المشجرالكشاف» از ابو منصور به عنوان نقيب كربلا نام برده اند. يكي از تيره هاي فرزندان ابو منصور به «بني اعرج» نامورند كه طايفه اي از اهل علم و فضل و پيشوايي بوده و در حلّه «فيحاء» سكونت گزيده اند و از ميان آنان شماري عالم و نسب شناس برخاسته است.

5 ـ سيد حسن فرزند ابومنصور، با نسب ياد شده در رديف قبل. او از نقيبان كربلا بود و سيد ضامن در كتاب «تحفة الأزهار» از او ياد كرده است.

6ـ سيد صفي الدين محمد بن علي بن ترجم بن علي بن مفضل بن ابي القاسم احمد بن ابي عبد الله حسين نعجة بن ابي جعفر محمد طبيب بن عبيدالله بن حسين اصغر فرزند امام زين العابدين(عليه السلام) ابن مهنّا. عبيدلي در كتاب «تذكره» يادآور مي شود كه او در دوره اي نقابت حائر را در اختيار داشت. خاندان او را «بني ترجم» يا «بني ترخم» مي ناميدند و روزگاري در كربلا عهده دار رياست و نقابت بوده اند، اما امروزه نسل آنان منقرض شده و تنها شماري اندك از ايشان بر جاي مانده اند.

ابن عنبه در كتاب «عمدة الطالب» از اين خاندان ياد كرده و ابن طقطقي،



صفحه 209


شمس الدين محمدبن تاج الدين علي، در كتاب «غاية الإختصار» درباره اين خاندان چنين آورده است: اين خاندان ترجم طايفه اي از علويان كربلايند كه گروهي از آنان عهده دار نقابت شده و در اين شهر و همچنين حلّه رياست و وجاهت، پيشوايي و نيابت و اموال فراواني داشته اند و امروزه به فراموشي سپرده شده اند و فقر در ميان آنان دامن گسترانده و طراوت و سرسبزيشان به افول گراييده است و تنها شماري محدود از اين طايفه در كربلا مانده اند.(1)

7ـ جلال الدين احمد فرزند صفي الدين به همان نسب ياد شده در رديف پيشين او را به كنيه «ابوشامه» مي خوانده اند و به نوشته ابن مهنّا در تذكره و سيد جعفر اعرجي در مناهل(2) زماني نقابت حائر را بر عهده داشته است. جلال الدين سه فرزند به نامهاي ابوالحسن، ابوطالب و عقيل داشت.

در ميان خاندان بني ترجم، رجالي برجسته وجود داشته اند كه از آن جمله اند:

يك: فقيه علوي، علم الدين ابو محمد اسماعيل بن عزالدين موسي بن القاسم بن ترجم كه از بزرگان سادات علوي و داراي لهجه اي فصيح بود.

ابن فوطي درباره او مي گويد: ادب خوانده بود و من در سال 679 هـ . ق. به قرائت دو كتاب «كشف الغمه في فضائل الائمّه» را كه وي خود بر مؤلفش استادمان بهاءالدين ابوالحسن علي بن عيسي بن ابي الفتح اربابي خوانده بود شنيدم. او نوادر ادبي و نكات عربي را يادآور مي شد، با من آمد و شد داشت و برخي از آن نكات را كه مي گفت من نوشته ام و بسياري را هم به خط خويش نوشته است.(3)

سيد محسن امين عاملي نيز در كتاب «اعيان الشيعه» از وي ياد مي كند.(4)

دو: عزّالدين حسن بن ابي الحسن علي بن ابي طالب بن علي بن ترجم علوي حسين واسطي از بزرگان و عالمان و مردي خوش خط، خوش خوي، خوش محضر و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن طقطقي، غاية الاختصار في البيوتات العلوية المحفوظه من الغبار، چاپ ص150

2 ـ سيد جعفر اعرجي كاظمي، مناهل الضرب في انساب العرب، نسخه خطي

3 ـ عبد الرزاق بن فوطي، تلخيص مجمع الآداب، چاپ دمشق، ج1، ص570

4 ـ سيد محسن امين عاملي، اعيان الشيعه، ج12، ص305



صفحه 210


خوش معاشرت بود. پدرش نيز زاده كربلا و خود او در شمار كساني است كه در
مدرسه اي كه خواجه رشيدالدين ابوالفضائل فضل الله بن ابي الخيربن عالي در غزانيه برپا كرده بود، درسي ثابت گرفت.

ابن فوطي مي گويد: از او درباره زمان ولادتش پرسيدم و او گفت در سال 678 هـ . ق. در واسط به دنيا آمده است.

8 ـ ابويعلي محمد بن علي بن ابي الحسين فخرالدين (نقيب كوفه)، ابن ابي الحسن محمد (نقيب كوفه)، ابن ابي القاسم حسن (شاعر و نقيب كوفه)، ابن ابي جعفر محمد صعوة بن علي زاهد بن محمد اصغر بن يحيي بن حسين ذي الدمعه فرزند زيد بن علي بن الحسين(عليهما السلام) وي از طايفه كوفي مشهور بني آقاسي بود كه اهل فضل و ادب بودند و در كربلا، كوفه و بغداد پيشوايي و نقابت داشتند.

ميرزاي نوري در «مستدرك» مي نويسد:

سيد فخاربن احمد موسوي گويد: نقيب ابويعلي محمد كه در آن روزگار نقيب خاندان، در كربلا بود گفته است... مي گويم (ميرزاي نوري): ظاهراً اين ابويعلي كه شرح حال او مي گوييم، در سده ششم هجري مي زيسته است; زيرا سيد فخاربن احمد موسوي كه (بنا بر ظاهر اين روايت) با او معاصر بوده، از رجال اين قرن است.(1)

9 ـ ابوالفتح محمد بن ابي طاهر محمد (نقيب موصل) ابن ابي البركات محمد (نقيب موصل)، ابن ابي الحسين زيدبن ابي عبدالله، احمد بن ابي علي، محمدبن محمد اشتربن عبيدالله بن علي بن عبيدالله بن علي بن عبيدالله بن حسين اصغر فرزند امام زين العابدين(عليه السلام).

ابن مهنّا درتذكرة الأنساب مي نويسيد: «امير شمس الدين، سرور و عالمي بزرگ است. مردمان نزد او علم آموزند، نقيب دو مشهد (يعني كربلا و نجف) و نقيب كوفه است و در موصل زاده شده است.»

10ـ سيد ادريس بن نور الدين علي بن شمس الدين محمد بن جمازبن علي بن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ميرزا حسين نوري، مستدرك الوسائل، ج3 ص482



صفحه 211


محمدبن ادريس بن زين الدين علي بن ابي الفتح علي بن قاسم بن حريزبن ذروة بن
عليان بن عبدالله بن محمد بن علي عمقي بن محمد اصغر ابن احمد مسوربن عبدالله بن موسي جون بن عبدالله محض بن حسن فرزند امام حسن(عليه السلام).

ابن مهنّا در «تذكرة الأنساب» مي نويسد: سر سلسله اي پاك و داراي همتي بلند بود كه مدتي حكومت مشهد غروي (نجف) ومشهد حائري (كربلا) و همچنين حلّه را در دست داشت.

11ـ ناصرالدين مطهّربن رضي الدين محمد (نقيب ابهر) بن علي بن عرب شاه. اين اخير همان حمزة بن احمدبن عبد العظيم بن عبدالله بن محمد ابهري بن احمدبن عبدالله بن درداربن محمد بن احمد بن عبدالله بن درداربن احمد بن عبدالله بن علي شديدبن حسن بن زيد، فرزند امام حسن(عليه السلام). او نقابت مشهد غروي و حائري (نجف و كربلا) و همچنين چند ماهي نقابت حلّه و كوفه را در اختيار داشته است. آن گونه كه جهانگرد نامور، ابن بطوطه در سفرنامه خود مي آورد: به هنگام ديدار وي از كربلا و نجف در سال 725 هـ . ق. ناصرالدين مطهّر نقيب زنده بوده است.(1)

12ـ سيد شهاب الدين احمدبن مسهربن ابي مسعودبن مالك بن مرشدبن خراسان بن منصور بن محمدبن عبدالله بن عبدالواحدبن مالك بن حسين بن مهنّا، ابن ابي هاشم داود بن قاسم بن عبيدالله بن طاهر بن يحيي نسّابه، ابن حسن بن جعفر حجت، ابن عبيدالله بن حسين اصغر، فرزند امام سجاد(عليه السلام).

ابن عنبه در «عمدة الطالب» و همچنين عميدي در «المشجرالكشاف» آورده است: پس به سال 756 هـ . ق. شهاب الدين احمد عهده دار نقابت شد و توليت حرم امام حسين(عليه السلام) به شيخ شمس الدين محمد حائري واگذاشته شد. اين بدان سبب بازمي گشت كه ميان دو طايفه موسوي آل فائز و آل زحيك، نزاعي رخ داده بود. اين نزاع كه ابن بطوطه در سفرنامه اش به آن اشاره مي كند، مدتي ادامه يافت تا آن كه دو طايفه با سپردن «نقابت»
به آل فائز و «توليت» به آل زحيك، با همديگر به توافق صلح رسيدند، هرچند پس از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن بطوطه طنجي، تحفة النظار (رحله ابن بطوطه)، ص118



صفحه 212


مدتي، ديگر بار، نزاعي نو آغازيدند و هر يك حق خود طلبيدند.

شيخ محمد سماوي در بيت شعري بدين نزاع اشاره مي كند و مي گويد:

«اما آنان همراه با تني چند از ديگران، همانند احمد بن مسهر جدا شدند.»(1)

13ـ ابوهاشم جعفربن ابي جعفر محمد عميدالدين بن عدنان بن عبدالله بن عمر مختاربن ابي العلاء، مسلم بن أبي علي محمد بن محمد اشتربن عبدالله بن علي بن عبيدالله بن علي بن عبيدالله بن حسين اصغر فرزند امام زين العابدين(عليه السلام).

ابن مهنا عبيدلي در «تذكرة الأنساب» و عميدي در «المشجرالكشاف» از او ياد كرده اند و در «المجامع المختصر» درباره او چنين آمده است: ابوهاشم بن مختار نقيب مشهد حسين(عليه السلام) مردي درستكار و ديندار و اهل عبادت بود.(2)

14ـ سيد زين الدين حسين بن شرف الدين عدنان بن ابي هاشم جعفر حسيني ـ چونان كه سيد محسن امين عاملي در «اعيان الشيعه»(3) به نقل از «الدرر الكامنه» ابن حجر مي آورد ـ : وي از سال 747 هـ . ق. تا سال 769 هـ . ق. كه سال درگذشت وي است، عهده دار نقابت بود.

15ـ ابو علي حسن بن ابي القاسم شمس الدين علي بن ابي جعفر محمد بن عدنان حسيني مختاري، كه ادامه نسب او در رديف 13 و در بيان نسب عمويش ابوهاشم جعفربن ابي جعفر محمد عميد الدين گذشت.

وي كه پدر عالم فاضل شمس الدين علي (نقيب بغداد) است، نقابت علويان در حلّه و نجف و كربلا را عهده دار شد و تاج الدين لقب يافت، شيخ محمد سماوي از او به عنوان يكي از نقيبان كربلا ياد مي كند، آنجا كه دو بيت شعر مي گويد:

«همانند نقيب حسن شعار كه فرزند علي و از بني مختار است.»

16ـ زين الدين هبة الله بن ابي طاهر سليمان بن فقيه، فخرالدين يحيي بن ابي طاهر هبة الله بن ابي الحسن علي شمس الدين بن ابي نصر احمد مجد الشرف، ابن ابي الفضل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجالي اللطف بأرض الطف، ص72

2 ـ 674 هـ . ق، بغداد، 1934 م، ج9، ص78

3 ـاعيان الشيعه، ج6، ص377



صفحه 213


علي بن ابي تغلب علي بن حسن اصم سمورايي، ابن ابي محمد حسن فارسي، ابن
يحيي بن حسين نسابة، ابن احمد بن عمر بن يحيي بن حسين ذي الدمعه فرزند زيدبن علي بن الحسين(عليه السلام) صدر معظم و نقيب كبير زين الدين هبة الله در سال 667 هـ . ديده به جهان گشود و در دوره زندگاني خود نقابت و صدارت حله، كوفه و همچنين كربلا و نجف را در اختيار داشت. ابن طقطقي(1) و ابن عنبه از او ياد كرده اند.

17ـ ابوفائز محمد بن محمد بن علي بن ابي جعفر محمد خير العمال ابن علي مجدور بن احمد بن محمد حائري، ابن ابراهيم مجاب فرزند امامزاده سيد محمد عابد كه خود از فرزندان امام كاظم(عليه السلام) است. وي يكي از رجال سده هفتم بود كه نقابت كربلا را عهده دار شد.

سيد جعفر اعرجي مي گويد: ابوفائز، مردي پاك نهاد، پاكدامن، پرهيزگار، پرغيرت، تيزهوش و آقايي برومند و بلند جايگاه بود، بر همه علويان ساكن كربلا برتري داشت و بيش از نيمي از ساكنان كربلا از او پيروي مي كردند. ميان او و سيد محمدبن حنفيه بر سر رهبري و نقابت كربلا خصومتي طايفه اي وجود داشت. اعرجي در ادامه مي گويد: وي با مخالف ديرين خود كنار آمد و نقيب كربلا شهاب الدين احمد حسيني را بركنار كرد و خود به جاي او نقابت را در دست گرفت(2) سماوي در شعر خود از وي و خاندانش چنين ياد مي كند:

 

«هيچ خانداني در به چنگ آوردن يا رسيدن به نقابت همانند آل فائز نبوده اند

كه چند سده در كربلا گذشته و يكي از آنان عهده دار نقابت بوده است

همانند ابوفائز، يا محمد، يا طعمه اول كه سخن هر محفل است.»

يا همانند شرف الدين فتي، يا طعمه دوم، يا خليفه بن نعمه.


ابن طقطقي مي گويد: خاندان ابوفائز يكي از خاندانهاي علوي ساكن كربلاست كه نيابت را در اختيار داشته اند. نخلستان شفاثا يكي از آبادي هاي متعلق به سادات كربلاست. جد اين خاندان شمس الدين محمد، ناظر شفاثا مردي بزرگ اهل فضل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن طقطقي، غاية الإختصار، ص128

2 ـ مناهل الضرب، ص562



صفحه 214


و گشاده دستي بود. اين خاندان در كربلا و بر كرانه منطقه باديه سكونت داشتند و به تدريج رو به گمنامي نهادند. ابوفائز محمد كه از او سخن مي گوييم، پدر سيداحمد ابوهاشم، معروف به احمد بن هاشم است كه ناظر رأس العين بود و در شفاثا به خاك سپرده شد.

18ـ سيد طعمه كمال الدين بن ابي جعفر احمد (معروف به ابوطراس) ابن ضياء الدين يحيي بن ابي جعفر محمد بن ابي هاشم احمد (ناظر رأس العين)، ابن ابي فائز محمد موسوي به همان سلسله نسبي كه در رديف پيشين در بيان سلسله نسب جد وي گذشت، وي نقابت اشرف كربلا را عهده دار شد و داراي عظمت و جايگاه و رياستي بود. برخي از فرزندان او هم عهده دار نقابت شده اند. طايفه اي چند از فرزندان او در كربلا و  جاي هاي ديگر بر جاي مانده اند.(1)

19 ـ سيد شرف الدين بن طعمه كمال الدين بن ابي جعفر احمد، به همان نسب مذكور در رديف پيشين كه سلسله نسب پدر اوست. وي پس از درگذشت پدرش در سال 845هـ . ق. عهده دار نقابت شد و تا پايان عمر در سال 905 اين سمت را بر عهده داشت.(2)

20ـ سيد تاج الدين بن طعمه كمال الدين بن ابي جعفر احمد (بهمان نسب مذكور در رديف 18). وي پس از درگذشت پدر خود به سال 943 اين سمت را بر عهده داشت.(3)

21ـ سيد يحيي بن شرف الدين بن كمال الدين طعمة بن ابي جعفر احمد، به همان نسب مذكور در رديفهاي پيشين. وي به سال 899 هـ . ق. نقيب كربلا شد.

22ـ سيد ضياء الدين فرزند يحيي بن شرف الدين بن كمال الدين طعمة بن ابي جعفر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابراهيم شمس الدين قزويني، البيوتات العلويه في كربلاء، ج1 ص13

2 ـ عبد الرزاق كمونه موارد الاتحاف في نقباء الاشرف، ج1 ص151

3 ـ ناگفته نماند ميان اين سخن با آنچه در رديف 19 گذشت تعارضي به نظر مي رسد. چه، اگر سيد تاج الدين و سيد شرف الدين هر دو فرزندان كمال الدين طعمه باشند، نمي توان گفت يكي پس از وفات پدرش به سال 845 هـ . ق. و ديگري پس از وفات پدرش به سال 943 هـ . ق. عهده دار نقابت شده است، «مترجم».



صفحه 215


احمد، به همان سلسله نسب پيشگفته. وي كه جدّ آل ضياء است، در سال 1031هـ . ق. عهده دار نقابت كربلا شد.

23ـ سيد خليفة بن نعمة الله بن طعمه (سوم، ابن علم الدين بن طعمه (دوم)، ابن شرف الدين بن كمال الدين طعمه (اول) كه دنباله سلسله نسب او در رديفهاي پيشين آورده شده است. وي كه نياي آل طعمه است، در 1091 هـ . ق. نقابت كربلا را عهده دار گشت.

24ـ سيد يحيي (ضياء الدين) بن خليفة بن نعمة الله بن طعمه (سوم)، فرزند علم الدين كه سلسله نسبش در رديف هاي پيشين گذشت. او به سال 1109 هـ . ق. عهده دار نقابت كربلا شد.(1)

25ـ سيد نعمة الله فرزند سيد يحيي كه نسب او در رديف پيشين گذشت. وي هم به سال 1109 هـ . ق. نقيب كربلا شد.(2)

26ـ سيد عباس فرزند سيد نعمة الله كه در رديف پيشين نام و نسبش گذشت. او در سال 1187 هـ . ق. نقيب كربلا شد.(3)

27ـ سيد عبدالوهّاب بن محمد علي نوه سيد عباس بن نعمة الله. وي از سال 1241 تا 1245 هـ . ق. نقابت و فرمانروايي شهر كربلا را در اختيار داشت.

28ـ سيد حسين بن حسن بن محمد علي آل وهاب. وي در 25 جمادي الاول سال 1254 هـ . ق. پس از بركناري نقيب پيشين سيد عبدالوهاب آل طعمه، خود عهده دار نقابت و همچنين حكومت ناحيه كربلا شد. وي تا 16 ربيع الثاني سال 1256 هـ . ق. سمت هاي نقابت، توليت و همچنين مسؤوليت حرم حضرت ابوالفضل را در اختيار داشت و از اين تاريخ به بعد، ديگر بار سيد عبدالوهاب آل طعمه اداره ناحيه كربلا را در دست گرفت.(4)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عبدالحسين كليددار، بغية النبلاء في تاريخ كربلاء، ص136

2 ـ همان، ص111

3 ـ اعيان الشيعه، ج42، ص38

4 ـ مدينة الحسين، ج4، ص201



صفحه 216


29ـ سيد سليمان بن سلطان بن ادريس بن جمازبن نعمة الله بن علي بن نفيربن ابي القاسم محمد بن نصيربن يحيي بن ابي حارث محمدبن عبدالله بن ابي حارث محمد بن علي بن عبدالله بن محمد محدّث، ابن طاهر بن حسين قطعي، ابن ابو سبحه موسي بن ابراهيم بن مرتضي كه از فرزندان امام كاظم(عليه السلام) است، او يكي از نقيبان كربلاست(1) كه مدتي اين سمت ميان خاندان او و آل فائز دست به دست شد و سرانجام نيز در خاندان او استقرار يافت.

30ـ سيد محمد دراج، فرزند سيد سليمان آل زحيك، كه در رديف پيشين سلسله نسب او گذشت. وي نزد شاه عباس صفوي جايگاهي داشت و به عنوان يكي از نقيبان كربلا از آبرو و موقعيت خوبي برخوردار بود.(2)

31ـ سماوي در ارجوزه خود مي گويد:(3)


«نقابت اشراف در اختيار خاندان آل درّاج ماند و از ميان آنان بيرون نرفت.

در روزگار ما نقابت در ميان همه طوايف تنها از آنِ آل درّاج است.

از اين خاندان، عباس، سپس حسن و سپس فرزندش حسن كه او همچنان بر اين سمت است. اينها همه از خاندان فائز هستند، مگر معدود كساني كه آنها را استثناءً مشخص كرده ام.»


32ـ سيد عباس بن بهاءالدين بن احمد بن محمد درّاج بن سليمان موسوي كه در رديف 29 نسب كامل او بيان شد. وي از عهده داران نقابت كربلا بود.

33ـ سيد حسين بن مرتضي بن حسن بن عباس بن بهاءالدين بن احمدبن محمد درّاج موسوي. وي به سال 1247 هـ . ق. نقابت اشراف كربلا و همچنين حكومت اين شهر را در اختيار گرفت.(4)

34ـ سيد حسن بن محمد كنعان بن حسن بن عباس بن بهاءالدين موسوي. وي پس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ موارد الاتحاف، ج1 ص152

2 ـ عباس عزاوي، تاريخ العراق بين الاحتلالين، ج4 ص107

3 ـ محمد سماوي، مجالي اللطف بأرض الطف، ص72

4 ـ موارد الاتحاف، ج1، ص153


| شناسه مطلب: 77522