فصل سوم
كـربـلا
در محضر امام حسين(عليه السلام)
در محضر امام حسين(عليه السلام)
علي كرجي
طلوع خورشيدي ديگر
روز سوم شعبان سال چهارم هجري (سال عام الخندق)، دومين فرزند بزرگوار حضرت علي(عليه السلام) و فاطمه زهرا(عليها السلام) در خانه وحي و ولايت در شهر مدينه چشم به جهان گشود.
خبر ولادتش به پيامبر رسيد. او را طلبيد و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و در روز هفتم به فرمان خداوند منّان، نام «حسين» را بر او نهاد. جريان به اين صورت بود كه در روزهاي آغازين ولادت، جبرئيل بر پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) نازل شد و گفت:
«سلام خداوند بر تو باد! اي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) ، اين نوزاد را به نام پسر كوچك هارون «شُبير» كه به عربي «حسين» خوانده مي شود، نام بگذار. چون علي براي تو بسان هارون براي موسي است جز آنكه تو خاتم پيغمبران هستي.»
و به اين ترتيب، نام پر عظمت و زيباي «حسين» از جانب خداوند براي دومين فرزند خاندان پيامبر انتخاب شد. در روز هفتم ولادت آن حضرت، فاطمه(عليها السلام) گوسفندي براي فرزندش عقيقه كرد و سر او را تراشيد و هم وزن موي او نقره صدقه داد.
1 . بحارالأنوار، ج44، ص201
2 . منتهي الآمال، ج1، ص523
3 . همان مدرك.
دوران زندگي امام حسين(عليه السلام)
در يك نگاه كلّي، مي توان مراحل زندگي آن حضرت را به چند دوره تقسيم كرد:
1 . از سال چهارم تا دهم هجرت، به مدت شش سال و چند ماه كه همراه با حيات پيامبر(صلي الله عليه وآله) و فاطمه زهرا(عليها السلام) بود.
2 . از سال دهم تا سال چهلم هجرت، به مدت 30 سال همراه با حيات علي(عليه السلام) بود.
3 . از سال چهلم تا پنجاهم هجرت، به مدت 10 سال كه همراه با امامت امام حسن(عليه السلام) بود.
4 . از سال پنجاهم تا شصتم هجرت، به مدت 10 سال كه دوران آن حضرت و همراه با خلافت معاويه بود.
5 . از سال شصتم تا شصت و يكم هجرت، به مدت كمتر از يكسال كه همراه با خلافت يزيد بن معاويه بود.
كنيه و القاب
تنها كنيه آن حضرت «ابوعبدالله» است و اما القاب آن حضرت عبارتند از: رشيد، زكيّ، وفيّ، مبارك، طيب، تابع مرضات الهي، سيد و سبط. اين دو لقب چون برگرفته از روايت مشهور نبوي «الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» است و «سبط» به معناي جماعت، قبيله و امت است و حسين(عليه السلام) همان طور كه پيامبر فرمود: «حُسَينٌ سِبْطٌ مِنَ الأَسْباطِ»، سبط است به اين معنا كه آن حضرت از نظر قدر و منزلت، فضيلت و كمال، علم و فقه و ايمان و صدق، معادل يك جماعت يا قبيله بلكه معادل يك امت است چه اينكه آن حضرت چكيده فضايل و كمالات پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) و علي(عليه السلام) مي باشد.
صورت و سيما
آن حضرت از نظر بدن و ظاهر (علاوه بر خصوصيات اخلاقي) شباهت بسياري به
1 . محمد بسيومي مهران، في رحاب النبي و آل بيته الطاهرين، ج8 ، ص35.
جدش رسول خدا(صلي الله عليه وآله) داشت. امام حسين(عليه السلام) خوش قامت، نيكو سخن، داراي چهره اي زيبا و چشماني نافذ بود. طرز راه رفتن، نگاه كردن و ديگر حركات بدني آن حضرت، مثل پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) بود. هركس او را مي ديد به ياد پيامبر مي افتاد. انس بن مالك مي گويد:
«بعد از واقعه كربلا سر مبارك آن حضرت را نزد ابن زياد (ملعون) آوردند و او با چوب بر بيني امام مي كوبيد و مي گفت: مثل اين (سر) زيبا و نيكو نديده ام، گفتم: مگر نه اينكه او شبيه ترين مردم به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) است.»
دوران كودكي
حسين(عليه السلام) دوران كودكي خود را تحت سرپرستي سه معلم بزرگ الهي گذراند. در خانه وحي، محل نزول فرشتگان و در خانه امامت و ولايت با تعليمات پيامبر، علي، فاطمه زهرا(عليهم السلام) به كمالات و فضايل معنوي بسياري دست يافت. رفتار و گفتار او و نيز نحوه ارتباط و برخورد پيامبر خدا و پدر و مادر بزرگوارش با وي نشانه هايي گويا از آن مراتب عالي انساني در اوست.
محبوب پيامبر
بين حسين(عليه السلام) و پيامبر(صلي الله عليه وآله) عالي ترين و صميمي ترين رابطه معنوي و عاطفي برقرار بود. سلمان فارسي مي گويد:
«ديدم كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) حسين(عليه السلام) را بر زانوي خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگواراني، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستي، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاي خدايي كه نُه نفرند و خاتم ايشان، قائم ايشان مي باشد.»
1 . همان، ج8 ، ص35
2 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام) ، ص31
انس بن مالك مي گويد:
«وقتي از پيامبر پرسيدند: كداميك از اهل بيت خود را بيشتر دوست داري؟ فرمود: حسن و حسين را. بارها رسول الله(صلي الله عليه وآله) حسن و حسين(عليهما السلام) را به سينه مي فشرد و آنان را مي بوسيد.»
شاگرد پيامبر
از امام حسين(عليه السلام) پرسيدند: از رسول خدا چه شنيدي؟ فرمود: شنيدم كه مي فرمود:
«خدا كارهاي مهم و بزرگ را دوست مي دارد و كارهاي پست و حقير را نمي پسندد... او قل هو الله احد و نيز نمازهاي پنجگانه را به من آموخت و شنيدم كه مي فرمود: هركه خدا را اطاعت كند، خداوند او را بالا مي برد و هر كه نيت خود را براي خدا خالص كند خداوند او را نيكو بيارايد و هر كه به آن چه نزد خداست اطيمنان كند، خداوند او را بي نياز سازد و هر كه بر خداوند بزرگي كند، خداوند او را خوار نمايد.»
رعايت ادب
آن حضرت در ايام كودكي در ارتباط با ديگران كمال احترام و ادب را رعايت مي كرد به طوري كه موجب تحسين علي(عليه السلام) شد. نمونه اش نحوه صدا كردن پيامبر(صلي الله عليه وآله) و پدرش علي(عليه السلام) است از علي(عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
«حسن(عليه السلام) در زمان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مرا «اباالحسين» صدا مي كرد و حسين(عليه السلام)مرا «اباالحسن» مي خواند و هر دو رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را پدر صدا مي كردند، چون رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از دنيا رحلت فرمود، آنان مرا پدر خواندند.»
1 . في رحاب النبي، ج8 ، ص36
2 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام)، ص31
3 . همان، ص61
علم فراوان
آن روزها كه حسين(عليه السلام) كودكي بيش نبود، علوم و احاطه او نسبت به مسائل ديني و حقايق هستي از گستره خاصي برخوردار بود و گاه جلوه هايي از آن بروز و ظهور مي كرد نمونه اش خبر از معناي آواي حيوانات است كه در اينجا گوشه اي از آن روايت آورده مي شود: امام حسين(عليه السلام) فرمود:
«هرگاه كركس صدا كند، مي گويد: اي فرزند آدم، هر چه خواهي زندگي كن كه سرانجام آن مرگ است. هرگاه باز شكاري صدا كند، مي گويد: اي داناي پنهانيها، اي برطرف كننده گرفتاريها. هرگاه طاووس صدا كند، مي گويد: اي مولاي من، من به خود ستم كردم و به (زيبايي و) آراستگي خود مغرور شدم، مرا ببخشاي...»
راوي مي گويد:
«از حسين بن علي شنيدم كه مي فرمود: به خدا سوگند سركشان بني اميه بر كشتن من گرد آيند و پيشاپيش آنان عمر سعد خواهد بود. او اين سخن را در عصر پيامبر فرمود. من از او پرسيدم: آيا اين خبر را از رسول خدا(صلي الله عليه وآله)شنيده اي؟ فرمود: نه، پس خدمت پيامبر رسيدم و او را از اين خبر آگاه كردم حضرت فرمود: علم من علم اوست و علم او علم من است و ما از حوادث، پيش از آنكه رخ دهند آگاهيم.»
چند استدلال شيرين
سليمان بن شدّاد مي گويد:
«من با امام حسين(عليه السلام) بازي «سنگ پراني» مي كرديم، هرگاه سنگ من به هدف
1 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام) ، ص47
2 . همان، ص53
مي خورد او به من مي گفت: آيا رواست كه بر دوش پاره تن پيامبر خدا سوار شوي؟ و هرگاه سنگ او به هدف مي خورد، مي گفت: آيا خدا را سپاس نمي گويي كه پاره تن رسول خدا را بر دوش خود مي گيري؟!»
روزي حسين(عليه السلام) (در حالي كه شش ساله بود) بر پيامبر(صلي الله عليه وآله) و علي(عليه السلام) وارد شد. علي(عليه السلام) به پيامبر عرض كرد:
«اي رسول خدا، آيا فرزندم حسين را دوست داري؟ فرمود: چگونه دوست نداشته باشم با اينكه عضوي از اعضاي من است؟ علي عرض كرد: اي رسول خدا، كدام يك نزد شما محبوبتريم من يا حسين؟ حسين پاسخ داد: هركه در شرافت والاتر است او نزد رسول خدا(صلي الله عليه وآله) محبوب تر و مقرب تر است. علي(عليه السلام)فرمود: حسين جان، با من مباهات مي كني؟ عرض كرد: بله پدر جان! اگر مايل باشي، علي(عليه السلام) فرمود: من اميرمؤمنانم، من زبان راستگويانم، من وزير مصطفايم (تا هفتاد و اندي فضايل خود را شمرد)... حسين(عليه السلام) عرض كرد: من حسين بن علي بن ابي طالب(عليهما السلام) هستم. مادرم فاطمه زهرا(عليها السلام) سرور بانوان جهانيان است. جدّم محمد مصطفي(صلي الله عليه وآله) سرور قاطع همه بني آدم است. اي علي! مادر من نزد خدا و همه مردم برتر از مادر تو و جدّ من نزد خدا و همه مردم بهتر و برتر از جدّ تو است. من در گهواره بودم كه جبرئيل به زبان كودكانه با من حرف مي زد و اسرافيل با روي گشاده مرا پذيرا مي شد. اي علي، تو نزد خدا برتر از من و من با پدران و مادران و اجداد فاخرتر از تو هستم.»
حسين(عليه السلام) سپس (برخاست و) دست به گردن علي(عليه السلام) انداخت و پي در پي او را مي بوسيد و علي(عليه السلام) نيز او را مي بوسيد و مي فرمود: حسين جان! خداوند شرافت و بزرگواري و گرانمايگي و دانش و بردباري تو را فزوني بخشد و ستم كنندگان بر تو را لعنت كند.
1 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام) ، ص57
2 . همان، ص58
حق طلبي
از ويژگي هاي مهم اخلاقي امام حسين(عليه السلام) كه در طول زندگي آن حضرت جلوه بيشتري داشت، روحيه حق طلبي و دفاع از حق و صاحبان حق بود; چه اينكه او مظهر كامل صفت حق طلبي پدر، مادر و جدّ بزرگوارش بود. نمونه هاي آن، دفاع از حق فاطمه(عليها السلام) در امر فدك در برابر ابوبكر، دفاع از حق علي(عليه السلام) در امر خلافت در برابر ابوبكر و عمر، دفاع از اهل بيت(عليهم السلام) در برابر ابوبكر و عمر، دفاع از اهل بيت(عليهم السلام) در برابر ابوسفيان و امثال آنها است. در روايت آمده است كه:
«وقتي ابوبكر خليفه شد، روز جمعه به منبر رفت. حسن و حسين(عليهما السلام) (كه در سنين كودكي بودند) براي نماز جمعه آماده شده بودند. حسين پيش افتاده به ابوبكر رسيد و فرمود: اين منبر پدر من است نه منبر پدر تو. ابوبكر گريست و گفت: راست مي گويي اين منبر پدر شماست نه منبر پدر من.»
دوران جواني
بعد از وفات پيامبر(صلي الله عليه وآله) ، بيشتر عمر با بركت امام حسين(عليه السلام) در كنار پدر سپري شد. او در تمام عرصه هاي اجتماعي، مذهبي، سياسي و نظامي تحت فرمان امام به فعاليت مشغول بود. آن حضرت از بدرقه كنندگان ابوذر در هنگام تبعيد به ربذه به فرمان عثمان بود كه بدين وسيله اعتراض خود را نسبت به برنامه هاي ظالمانه عثمان و نيز حمايت خود را از حق طلبي ابوذر اعلام داشت.
در اولين روز به خلافت رسيدن علي(عليه السلام) به منبر رفت و در وصف و حمايت از پدرش چنين گفت:
«هان! اي مردم، از رسول خدا شنيدم كه مي فرمود: علي شهر هدايت است; هر كه به آن درآيد رستگار است و هر كه از آن پس و پيش افتد نابود است.»
1 . في رحاب النبي، ج8 ، ص49
2 . همان، ص153
در جنگ هاي جمل، نهروان و صفين شركت فعال و مؤثر داشت و همچون سربازي فداكار در تهييج مردم براي شركت فعالانه در جنگ و دفاع در برابر ظالمان نقش هاي مهمي را ايفا كرد و در پيروزي ها بسيار مؤثر بود. نمونه اش جنگ صفين است كه وقتي توسط لشكر معاويه آب فرات بر لشكر حضرت امير بسته شد. حسين(عليه السلام) به فرمان علي(عليه السلام) با شجاعت تمام لشكر معاويه را شكست داد و بر آب فرات مسلط شد.
اخلاق و كمالات معنوي
زندگي حسين(عليه السلام) مانند جد، پدر، مادر و برادرش، مملو از جلوه هاي كمالات معنوي و فضايل اخلاقي انسان ساز است كه در قالب ارتباط با خدا، معاشرت با مردم و برخورد با دشمنان و اهل منكر بروز و ظهور كرده است و گرچه حافظه تاريخ در حد ظرفيت خود، قطرات كمي از آن اقيانوس بي كران كمالات و پرتو ضعيفي از آن انوار درخشان انسان كامل را ثبت و ضبط كرده است و بسياري از حقايق زندگي آن حضرت همانند ساير معصومين(عليهم السلام) مخفي مانده است ولي همان مقدار از سيره علمي و عملي آن حضرت، اگر مورد توجه قرار گيرد، الگويي كامل در سير زندگي انساني براي رسيدن به سعادت و رستگاري خواهد بود.
1 . ارتباط با خدا
الف ـ نماز
بيشترين ارتباط امام حسين(عليه السلام) با خداوند، از راه نماز بود. هم از نظر كمّيت و هم از نظر كيفيت، كسي جز معصوم به پاي آن حضرت نمي رسيد. از امام سجاد(عليه السلام) روايت شده است كه فرمود: «پدرم در شبانه روز هزار ركعت نماز مي خواند.»
آن حضرت نماز را بسيار دوست مي داشت و در هيچ حالتي از آن غافل نمي شد.
1 . في رحاب النبي، ج8 ،، ص170
2 . بحارالأنوار، ج44، ص196
در عصر تاسوعا از برادرش عباس(عليه السلام) خواست كه يك شب از دشمن مهلت بگيرد تا در آن يك شب به راز و نياز با خداوند بپردازد و فرمود:
«فَهُوَ يعلم أنّي كُنتُ قد أحبّ الصلاة له وتلاوة كتابه وكثرة الدعاء والاستغفار».
«خداوند خود مي داندكه من نماز، تلاوت قرآن و كثرت دعا و استغفار را دوست مي دارم.»
چون ظهر عاشورا فرا رسيد، ابو ثمامه صائدي از آن حضرت درخواست كرد كه در واپسين لحظات زندگي، نماز را به امامت حضرتش به جاي آورد. امام فرمود: «ذَكَرْتَ الصَّلاةَ جَعَلَكَ اللهُ مِنَ الْمُصَلِّينَ الذّاكِرينَ...» آنگاه براي اقامه نماز، به دشمن پيشنهاد آتش بس داد و چون پذيرفته نشد در برابر رگبار تيرها، نماز را به جاي آورد. در همين حال، سعيدبن عبدالله حنفي و زهيربن قين خود را سپر تيرهاي دشمن كردند و به شهادت رسيدند. اين نماز چند خصوصيت برجسته داشت: با جماعت اقامه شد، در اول وقت بود، علني بود و در حساس ترين لحظات زندگي گزارده شد كه اينها نشان از اهميت فراوان نماز نزد امام حسين(عليه السلام) و پيام آن حضرت براي اقامه آن در تمام مراحل راحتي و سختي زندگي است. خضوع، خشوع و توجه به معبودِ حقيقي نيز از ويژگي هاي آن نماز بود. در روايت آمده است كه امام حسين(عليه السلام) هر وقت وضو مي گرفت (تا نماز بخواند) رنگش متغيّر مي شد و بدنش به لرزه مي افتاد. چون از علتش پرسيدند، فرمود:
«براي شخصي كه به حضور پادشاه مقتدري مي رود، شايسته است كه رنگش زرد شود و بدنش بلرزد و اشكش روان شود.»
1 . بحارالأنوار، ج44، ص392
2 . همان، ج45، ص21
3 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام) ، ص693
ب ـ ذكر و ياد خدا
امام حسين(عليه السلام) لحظه اي از ياد و ذكر خداوند متعال غافل نبود و حتي در شكم مادر نيز به تسبيح خداوند مشغول بود و فاطمه زهرا(عليها السلام) صداي تسبيح او را مي شنيد. در روز عاشورا، هنگام حمله به دشمن، ذكر «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ» و هنگام احساس خطر مرگ } إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ{ بر زبان جاري مي كرد. آن حضرت يكي از ريشه هاي ولايت ستيزي را غفلت از ياد خدا مي شمرد و خطاب به لشكر يزيد مي فرمايد:
«لَقَدْ اسْتَحْوَذَ عَلَيكُمْ الشَّيطانُ فَأَنْسيكُم ذِكر الله الْعَظِيم فتبّاً لَكُم وَ لِما تُرِيدُون».
«شيطان شما را احاطه كرده، پس ياد خداوند بزرگ را فراموشتان ساخته است...»
ج ـ رضا و توكل
امام حسين(عليه السلام) در برابر خدا تسليم محض بود و در هيچ حالتي از او گلايه نمي كرد و در هر دو صورت كاميابي و ناكاميِ ظاهري، خداوند را شاكر بود. آن حضرت كارهايش را تنها براي جلب رضايت خداوند انجام مي داد; همان طور كه هدف اصلي سفر به كربلا را تحصيل رضاي الهي معرفي كرده، از خداوند درخواست توفيق مي كند.
امام حسين(عليه السلام) در طول سفر كربلا، خدا را تنها تكيه گاه خود مي داند و همواره با عبارات گوناگون اين مطلب توحيدي را بازگو مي كند. گاه مي گويد: «أَنْتَ رَبُّنا عَلَيْكَ
1 . بحارالأنوار، ج34، ص273
2 . همان، ج45، ص50
3 . همان، ج44، ص379
4 . همان، ج45، ص43
5 . همان، ج44، ص328
تَوَكَّلْنا وَإِلَيْكَ أَنَبْنا وَإِلَيْكَ الْمَصيرُ». و گاه عرض مي كند: «اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِّ كَرْب»; يعني خدايا! تو پروردگار ما هستي، بر تو توكّل مي كنيم، به سوي تو باز مي گرديم. خدايا! در هر مصيبتي تو تكيه گاه من هستي.
حسين(عليه السلام) عارفي بزرگ است كه عالم را محضر خدا مي داند و او را شاهد، حاضر و ناظر بر تمام امور و هستي معرفي مي كند و غفلت از اين مسأله را ريشه عصيان خداوند مي شمارد.
شخصي به آن حضرت عرض كرد: اي پسر رسول خدا، من آلوده گناه هستم و نمي توانم از عصيان بگريزيم. مرا موعظه كن. (آن حضرت او را به حضور خداوند در همه جا و در همه حال توجه مي دهد) و مي فرمايد:
«به پنج كار بپرداز و هر چه خواستي گناه كن:
ـ از نعمتهاي خداوند استفاده نكن، آنگاه به سوي گناه برو.
ـ اگر مي تواني از حكومت و سرپرستي پروردگار خارج شوي، گناه كن.
ـ به جايي پناه ببر كه آفريدگارت تو را نبيند و بعد هر چه خواستي گناه كن.
ـ اگر مي تواني هنگام مرگ جان را به فرشته خدا تسليم ننمايي هر گناهي مي خواهي به جاي آور.
ـ اگر مي تواني وقتي تو را به شعله هاي دوزخ مي سپارند وارد نشوي هر اندازه مي خواهي عصيان كن.»
د: دعا
دعا دري از درهاي بركت و رحمت خدا است كه بر بندگان خاص و شايسته خود گشوده است تا بدينوسيله روح بندگي را در خود تقويت كنند و با او ارتباط نزديكتر داشته باشند. حسين(عليه السلام) در طول زندگي خود از اين نعمت الهي كاملاً بهره مند بود و در مواقع مختلف به راز و نياز با خداوند متعال مي پرداخت نمونه بارز آن، دعاي معروف
1 . بحارالأنوار، ج45، ص4
2 . همان، ج75، ص126
عرفه است كه از آغاز تا پايان آن، مملو از معارف و برنامه هاي انسان ساز است. آن حضرت در اين دعا به ذكر صفات جمال و جلال، بيان نعمتها، اظهار فقر و كمال نيازمندي خود نسبت به كرم و رحمت خداوند پرداخته است و در آن، آنچه را كه پايه كمال نهايي انسان است از خداوند خواسته است. در فقره اي از آن دعا عرض مي كند: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ»; «پروردگارا! توفيقي به من ده كه از تو بترسم; مانند آنكه تو را مي بينم.»
در روز عاشورا نيز با خداوند در قالب دعا به راز و نياز پرداخت و عرض كرد:
«اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِّ كَرْب، وَ أَنْتَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّة، وَ أَنْتَ لِي فِي كُلِّ أَمْر نَزَلَ بِي ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ...».
«پروردگارا! در تمام غصه ها و اندوه ها، تو محلّ اتّكا و اعتماد من هستي و در هر گرفتاري و شدت، تو محلّ اميد من هستي و هر حادثه اي كه بر من فرود آيد و هر نازله اي بر من وارد شود، تو محل اطمينان و استعداد من مي باشي.»
2. ارتباط با مردم
الف ـ بخشش
حسين بن علي(عليهما السلام) از بخشده ترين مردم عصر خويش بود و هيچكس غير از معصوم با او قابل مقايسه نيست. از ويژگي هاي بخشندگي آن حضرت، حفظ شخصيت افراد، حيا در وقت كمك رسانيِ آشكار، و ياري رساني پنهاني است.
بعد از شهادت، در پشت آن حضرت كوبيدگي مشاهده كردند. از امام سجاد(عليه السلام)پرسيدند: اين كوبيدگي از چيست؟ فرمود: اينها از اثر آن بارهايي است كه شب ها به دوش مي گرفت و براي يتيمان و بيوه زنان مي برد.
ميهمان را گرامي مي داشت. با فقرا مجالست داشت و آنها را سوار مي كرد و به
1 . بحارالأنوار، ج45، ص4
2 . همان، ج44، ص190
نيازهايشان رسيدگي مي كرد. برهنگان را مي پوشاند. گرسنگان را سير مي كرد و قرض مقروضين را مي پرداخت.
امام حسين(عليه السلام) شكر صدقه مي داد. پرسيدند چرا شكر؟ فرمود: من شكر را دوست دارم و خداي سبحان مي فرمايد شما هرگز به نيكي نمي رسيد مگر آنكه از آنچه دوست مي داريد انفاق كنيد.
ب ـ تواضع
امام به گروهي از فقيران برخورد، كه روي گليمي نشسته، پاره هاي نان مي خورند، به آنان سلام كرد. آنان حضرت را به خوراك خود دعوت كردند. كنار آنان نشست و فرمود: «اگر خوراك شما صدقه نبود با شما هم خوراك مي شدم» سپس فرمود: برخيزيد تا به منزل برويم. حضرت آنان را (به منزل آورده) خوراك و پوشاك داد و به هر يك از آنان چند درهم عطا كرد. و در روايت ديگر آمده است: آن حضرت در كنار گروهي از بندگان نشست و با آنان طعام خورد و فرمود: «إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ» و سپس آنان را به منزل خود دعوت كرد.
ج ـ عفو و گذشت
يكي از غلامان حضرت، مرتكب لغزشي شده بود كه امام دستور داد او را ادب كنند. غلام عرض كرد: مولاي من! خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد: } ...وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ...{ امام فرمود: او را رها كنيد كه غيظ خود را فرو بردم. غلام عرض كرد } ...وَ الْعافِينَ عَنِ النّاسِ...{ . امام فرمود: تو را بخشيدم. غلام عرض كرد: } ...وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ...{ . امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم و بعد دستور داد كه به او يك جايزه شايسته عنايت كنند.
1 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام) ، ص699
2 . همان، ص700
3 . بحارالأنوار، ج44، ص189
4 . كشف الغمه، ج2، ص241
ارتباط با دشمن
الف ـ سعه صدر و احسان
در برخورد با دشمنان نادان، با سعه صدر، نيكو و سازنده رفتار مي كرد. نمونه اش واكنش در برابر اهانت عصام بن مصطلق به آن حضرت است كه بعد از ناسزاگويي وي به آن حضرت و علي(عليه السلام) فرمود:
«... از خداي سبحان براي خودم و تو آمرزش مي خواهم. اگر از ما كمك بخواهي، كمك مي كنيم و اگر از ما بخششي طلب كني، مي بخشيم و اگر از ما هدايت بجويي، راهنمايي ات مي كنيم.»
عصام مي گويد: چون خوشرفتاري امام حسين(عليه السلام) را ديدم، از كرده خود پشيمان شدم. حضرت به من فرمود: آيا اهل شامي؟ عرض كردم آري. فرمود:
«خدا ما و شمارا نگه دارد، اكنون بي هيچ بيم و هراسي، حوايج و نيازمندي هايت را نزد ما بياور كه ان شاءالله مرا در بهترين جايگاهِ گمان خود خواهي يافت.»
عصام مي گويد: (از اين رفتار بزرگوارانه امام شرمنده شدم) و از او خداحافظي نمودم در حالي كه بر روي زمين هيچ كس برايم محبوب تر از او و پدرش نبود.
ب ـ شجاعت
دلاوري آن حضرت در مقابله با ظالمان، غير قابل انكار است. مطالعه و دقت در رفتار و نحوه جنگ آن حضرت در روز عاشورا، مثل نظم دادن به لشكر، رعايت اصول نظامي، كندن خندق دور خيمه ها و آتش روشن كردن در آن، نزديك هم بودن خيمه ها، همه نشان از نباختن روحيه، اميد و ثبات فكري آن حضرت دارد.
راوي مي گويد:
«هرگز شكسته و تنها مانده اي را نديدم كه فرزندان و خاندان و يارانش را
1 . منتهي الآمال، ج1، ص532
كشته باشند و با اين حال، دلدارتر و شجاعتر از حسين(عليه السلام) باشد. چون جنگجويان بر او حمله مي كردند. آنچنان دلاورانه بر ايشان تاخت كه به سان گلّه بز مي رميدند (و با اينكه) سپاه دشمن سي هزار نفر بود (آن جناب) آنچنان به آنها يورش مي برد كه همچون انبوه ملخ ها از هم گسسته و پراكنده مي شدند، باز به جاي اول برگشته مي فرمود: لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ.»
ج ـ غيرت ديني
لحظه اي از اصول و مباني خود در برابر ظالمان و بدعت گذاران كوتاه نيامد تا آنجا كه از مال و جان خود نيز گذشت. در روز عاشورا با صداي بلند فرمود:
«هرگز دست ذلّت (تسليم و بيعت) به شما نخواهم داد و مانند غلامان، اقرار به گناه نمي كنم (چراكه) خداوند و رسول او و اهل ايمان به آن راضي نيستند.»
د ـ جوانمردي
قبل از واقعه كربلا، حرّبن يزيد رياحي با هزار نيروي نظامي راه را بر امام حسين(عليه السلام)كه در مسير كربلا در حركت بود، بست ولي امام حسين(عليه السلام) ملاحظه كرد كه سپاه دشمن از تشنگي سخت در عذاب اند. به جوانان خود فرمان داد، شتاب كنند و به آنها و اسبهايشان آب دهند. علي بن طعان محاربي مي گويد:
«من آخرين نفر از سپاه حرّ بودم كه به آنجا رسيدم، تشنگي بر من و مركبم چيره شده بود، چون حسين(عليه السلام) حال عطش من و مركبم را ديد، امر كرد تا شتر خود را بخوابانم، شتر را آب دادم و آن حضرت خود شخصاً با دست مباركش مشك آب را به دهان من گذاشت و سيرابم كرد.»
1 . في رحاب النبي، ج8 ، ص316
2 . بحارالأنوار، ج45، ص7
3 . همان، ج44، ص376
علم و دانش
گستره علم و آگاهيِ آن حضرت را از رفتارها و گفتارهاي او، كه در قالب كلمات قصار، خطبه ها، پاسخ به پرسش ها و نامه ها آمده است، به خوبي مي توان يافت. همان طور كه در پاسخ پرسشهايي كه پادشاه روم در مورد كهكشان و برخي از مسائل تكويني ديگر از امام كرد، حضرت ضمن جواب به آنها، به دانش و احاطه فراوان خود نسبت به آيات آفاقي و انفسي چنين اشاره مي فرمايند:
«چيزهايي پرسيدي كه در مقايسه با منتهاي علم من، چونان خسي در گستره ناپيداي دريا هم نيستند.»
اخبار غيبي آن حضرت نيز دليل ديگري بر فراواني دانش آن حضرت است. مانند خبر شهادت خود به دست امويان در كربلا، شهادت فرزندان امام حسن(عليه السلام) و امثال آنها. عبدالله بن عباس مي گويد:
«در حضور امام حسين(عليه السلام) نشسته بودم كه عرب باديه نشيني وارد شد و عرض كرد: شترم گم شده است و چيزي جز آن ندارم. تو فرزند پيامبري، مرا به آن راهنمايي كن. حضرت فرمود: به فلان جا برو، شترت آنجاست و در برابر او شيري ايستاده است. آن مرد به آن ناحيه رفت و شتر خود را همانگونه كه حضرت فرموده بود يافت.»
بهترين وسيله براي دست يابي به گوشه اي از علوم بي كران آن حضرت، دعاي عرفه است. اين دعا در فرهنگ معصومين(عليهم السلام) ، گذشته از راز و نياز با خداوند و ابراز بندگي و نيازمندي به درگاه الهي، شرح حالي است از ميزان آگاهي نسبت به حقايق هستي و پديدآورنده آنها و ارتباط آنها با يكديگر و با خداوند. بنابراين، دعا براي دعا كننده، هم ابراز بندگي است و هم اخبار از حقايق و اين از ويژگي هاي معصومين(عليهم السلام) است. دعاي
1 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام) ، ص717
2 . همان، ص713
عرفه نيز چنين است كه در آن، حسين(عليه السلام) ميزان علم و آگاهي خود را نسبت به خداوند، اسماء و صفات، ويژگيها و افعال خداوند، ارتباط آنها با خدا، برنامه هاي سعادت بخش در سيرالي الله، مراتب بندگان عارف و... را به نمايش مي گذارد.
در طليعه دعا، كه عرض مي كند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضَائِهِ دَافِعٌ وَ لا لِعَطَائِهِ مَانِعٌ وَ لا كَصُنْعِهِ صُنْعُ صَانِع...»; «سپاس خدايي را سزاست كه براي قضايش دافعي نيست و براي عطايش مانعي و هيچ اثري همچون اثر او نيست»
و يا در اثناي دعا عرض مي كند: «...تُسَبِّحُ لَكَ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الاَْرَضُونَ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْء إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ...»; «هفت آسمان تسبيح مي گويد و هفت زمين و هر كه در آنهاست نيز تسبيح گويند و همه چيز تسبيح گوي تو هستند.» اين كلمات و كلمات ديگر دعا، همه نشانگر آن است كه امام حسين(عليه السلام) به آن حقايق دست پيدا كرده و از ويژگي هاي آنها آگاه است و اندكي از بسيار، در كلامش موج مي زند.
معجزات و كرامات
ارتباط ويژه امام حسين(عليه السلام) با پروردگار متعال، موجب احاطه او بر عالم تكوين و اسرار هستي شده بود كه گاه در جهت صلاح امت اسلامي، از سلطه خود بر علل و اسباب، به صورت كرامات و معجزات استفاده مي كرد كه تاريخ نمونه هايي از آنها را ثبت و ضبط كرده است.
سخن گفتن طفل شيرخوار
صفوان بن مهران گويد:
«از امام صادق(عليه السلام) شنيدم كه فرمود: در زمان امام حسين(عليه السلام) دو نفر درباره مادر و فرزندي، با هم كشمكش داشتند، هر كدام مي گفتند: اين از آنِ من است.
در آن هنگام گذرِ امام حسين(عليه السلام) بر آن دو افتاد و پرسيد: درباره چه چيزي به
همديگر ناسزا مي گوييد؟ يكي گفت: اين زن از آنِ من است. ديگري نيز گفت: اين بچه از آن من است. حضرت به اولي فرمود: بنشين و خطاب به آن زن فرمود: اي زن، پيش از آنكه خدا آبرويت را ببرد، واقعيت مطلب را بگو، عرض كرد: اين مرد شوهر من است و اين بچه نيز از آن اوست و آن مرد (دومي) را نمي شناسم. حضرت (خطاب به پسربچه) فرمود: اي كودك، اين زن چه مي گويد؟ به اذن خداي متعال سخن بگو. طفل (به سخن آمد و) گفت: من نه فرزند اين هستم و نه فرزند آن و پدرم چوپاني است كه در فلان قبيله است. حضرت فرمان داد تا زن را عقوبت كنند.
حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: پس از آن، ديگر كسي نشنيد كه آن پسربچه (در آن سن) سخن گويد.»
از ميان رفتن تب
زرارة بن اعين مي گويد: امام صادق(عليه السلام) از پدران بزرگوار خود نقل كرده است:
«امام حسين(عليه السلام) به عيادت مريضي تب دار (عبدالله بن شدّاد ليثي) رفت، چون از در وارد شد، تب او زايل شد. عرض كرد: حسين جان! خشنودم از اين كرامات كه به شما عطا شده است. تب از شما مي گريزد! امام فرمود: به خدا سوگند، خداي سبحان هيچ چيزي را نيافريده مگر آنكه فرمانبري از ما را به آن دستور داده است.»
فعاليتهاي سياسي
امام حسين(عليه السلام) در هيچ يك از مراحل زندگي خود; چه پيش و چه پس از امامتِ خود، نسبت به مسائل سياسي بي تفاوت نبود و همواره به صورت هاي مختلف به انتقاد،
1 . بحارالأنوار، ج44، ص184
2 . همان، ص183
افشاگري و روشن گري در مورد مفاسد حكّام غاصب مي پرداخت. آن حضرت در زمان امام حسن(عليه السلام) ، تابع آن امام هُمام بود و بنابر شرايط صلح امام حسن(عليه السلام) ، اقدام عملي بر ضدّ معاويه، كه غاصب حكومت و خلافت بود، نكرد ولي در زمان امامت خود كه از سال پنجاهم هجري آغاز شد و ده سالِ آن همزمان با تداوم غصب خلافت توسط معاويه بود، اقدامات سياسي ويژه و حساب شده اي عليه سياستهاي حكومتي در جهت حفظ اسلام و مسلمانان از انحراف انجام داد.
معاويه، به نام اسلام و خليفه مسلمين، بر جان و مال و عقيده مردم مسلّط شد و به احياي تبعيض هاي نژادي و رقابتهاي قبيله اي پرداخت. به جعل احاديث و تفسير و تأويل آيات قرآن براي وجهه شرعي بخشيدن به حكومت خود اقدام كرد. به ترويج فرقه هاي باطل; نظير جبريه و مرجئه، براي تضعيف مباني اعتقادي مسلمانان دست زد. مسلمانان را نسبت به مكتب علوي، كه منادي اسلام راستين بودند، بيگانه كرد و اهل بيت را در نظر آنان ظالم جلوه داد و بالاخره افراد مؤثر، متفكّر و متديّن مانند حجربن عدي، عمرو بن حمق خزاعي را به قتل رسانيد.
و اما اقدامات سياسي آن حضرت در زمان معاويه عبارت بودند از:
1 . انتقاد و افشاگري
امام حسين(عليه السلام) با خطبه ها و نامه هاي فراوان به معاويه، انزجار خود را نسبت به فعاليتهاي او اعلام كرد و بارها نسبت به بدعت گذاري ها، مفاسد مالي، كشتار شيعيان و بهويژه معرفي يزيد به عنوان وليعهد، به شدت معترض شد و اذهان آزادي خواهان را متوجه انحراف حكومت معاويه كرد. نمونه اش پاسخ نامه آن حضرت به معاويه است كه در آن نوشت:
«افراد ظالمي كه اطراف تو را گرفته اند، داخل در حزب ستمكاران و اعوان شيطان اند. آيا تو حجربن عدي و اصحاب او را كه از اهل عبادت و زهد بودند
1 . سيره پيشوايان، ص146
نكشتي؟ حجر و ياران او براي دفع بدعت و امر به معروف و نهي از منكر قيام كردند و تو از روي ظلم آنان را كشتي. آيا تو قاتل عمرو بن حمق، كه از شدت عبادت پيشاني اش پينه بسته بود، نيستي؟... تو ادعا نكردي كه «زياد» فرزند ابوسفيان است و حال آنكه پيامبر فرمود: «الولد للفراش» و تو او را بر مردم مسلّط ساختي و او بر مسلمانان سخت گرفت و پاي آنان را بريد و آنان را بر شاخه هاي درخت آويخت...
تو اكنون كودكي (يزيد) را براي امارت و حكومت اختيار كرده اي كه همواره شراب مي خورد و با سگ ها بازي مي كند و من مي بينم كه خود را به هلاكت انداختي و دينت را نابود كردي و ملت را خوار ساختي.»
آن حضرت در مدينه، در حضور معاويه نسبت به ولايت عهدي يزيد اعتراض كرد و خطاب به معاويه فرمود:
«آنچه درباره كمالات يزيد و لياقت وي براي اداره امور امّتِ اسلامي گفتي فهميدم. تو يزيد را چنان توصيف كردي كه گويي شخصي را مي خواهي بشناساني كه زندگي او بر مردم پوشيده است... نه، يزيد آنچنانكه بايد خود را نشان داده و باطن خود را آشكار ساخته است... يزيد چون سگ باز، كبوتر باز و بوالهوسي است كه عمرش را با ساز و آواز و خوشگذراني سپري مي كند.»
2 . احقاق حق
امام حسين(عليه السلام) در جهت تضيف حكومت معاويه و تقويت بنيه مالي مخالفان حكومت او، گه گاه دست به مصادره اموال عمومي مي زد. در تاريخ آورده اند كه آن حضرت اموالي را كه از يمن براي معاويه مي بردند تصرف كرده و آن را ميان نيازمندان بني هاشم و ديگران تقسيم نمود سپس به معاويه نوشت:
1 . بحارالأنوار، ج44، ص212
2 . الامامة و السياسه، ج1، ص184
«از حسين بن علي به معاوية بن ابي سفيان. اما بعد، گذر كارواني بر ما افتاد كه اموال و پوشاك و عنبر و عطرهايي را براي تو مي آورد تا آنها را در خزائن دمشق بسپاري و پس از نوشيدن (وتصرّف) نخستين خود، آنها را به فرزندان پدرت بخوراني. من به آن نياز داشتم و آن را تصرف كردم، والسلام.»
3 . تربيت ياران
امام حسين(عليه السلام) از روزهاي نخستين امامت خويش، به تربيت ياران و اصحاب آگاه و امين در جهت حفظ حريم مكتب اسلام پرداخت. آن حضرت در ضمن نامه ها و سخنراني هاي خود، به آماده سازي افرادش مي پرداخت و هنگامي كه خطابه اي ايراد مي كرد، از حاضران مي خواست تا مطالب را به ديگران برسانند و نيز با بزرگان و صاحبان نفوذ عراق و حجاز در ارتباط بود. عمرو بن عثمان، جاسوس معروف دستگاه اموي در مدينه طي گزارشي به معاويه چنين نوشت:
«چندي است جمعي از مردان عراق با حسين بن علي ديدارهاي مرموز دارند، به علاوه خود اطلاع يافته ام كه افراد سرشناس حجاز نيز وقت و بيوقت با وي در تماس هستند. دور نيست كه نتيجه اين گفت و شنودهاي سياسي، بعدها به صورت طوفاني جلوه كند.»
قيام حسيني
با مرگ معاويه در سال 60 هجري فرزندش يزيد، بنابر تمهيداتي كه معاويه از پيش به عمل آورده بود، خلافت را به عهده گرفت و در اين زمان حسين(عليه السلام) شرايط قيام مسلّحانه بر ضدّ حكومت بني اميه را مهيّا ديد و آن زمينه ها كه لابلاي سخنان
1 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام) ، ص278
2 . راهنماي تبليغ، ش4، ص57
3 . في رحاب النبي، ج8 ، ص73
امام حسين(عليه السلام) در طول حركت خود، بر ضدّ بني اميه به وفور آمده است.، خلاصه اش دوري مسلمانان از دين (قرآن و سنت نبوي) بود كه در سه موضوع كلّي قابل طرح است:
الف ـ عوام و توده مردم
بعد از وفات پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) ، مردم به خاطر آموزه هاي غلط از ناحيه خلفا، روزبروز از دين فاصله گرفتند به طوري كه در مرز زمان جاهليت قرار گرفتند و فرهنگ جاهليت ريشه هاي خود را در فرهنگ و جان مردم محكم مي كرد و مظاهر آن در برنامه هاي زندگي مردم نمودار شد.
1 . دنياگرايي
خلفا بهويژه عثمان و معاويه، مردم را به دنياگرايي و دنيامحوري سوق دادند; به طوري كه براي رسيدن به آن، حاضر به هر كاري، حتي قتلِ بهترين انسان ها بودند. همان طور كه عبدالله بن عمربن خطاب و عمربن عبدالرحمن مخزومي در مكه به طور جداگانه در محضر امام حسين(عليه السلام) به اين مسأله تصريح كردند و گفتند: مردم بهويژه مردم مكه و كوفه، بندگان پول و دنيا هستند و به خاطر رسيدن به آن، با تو دشمن خواهند شد. همچنين عمربن سعد دليل مخالفت خود با امام حسين(عليه السلام) را حفظ اموال خود و رسيدن به آرزوهاي دنياييِ بيشتر معرفي مي كند.
2 . قساوت قلب و حرام خواري
امام حسين(عليه السلام) مردم زمان خويش را به مردم زمان بني اسرائيل تشبيه مي كند كه اينان در قساوت قلب مانند آنان هستند. همانطور كه ريشه حق گريزي آنان را لقمه حرام و قساوت قلب آنان معرفي مي كند:
1 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام) ، صص362 و373
2 . همان، ص487
«وَ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ فَطَبِعِ اللهُ عَليَ قُلُوبِكُمْ...».
«شكمهاي شما از حرام پرگشته و خداوند بر دلهاي شما مهر زده است.»
3 . گرايش به باطل
آن حضرت در روز عاشورا خطاب به لشكر يزيد، ماهيت آنان را چنين بيان مي كند:
«و (شماييد) تخريب كنندگان قرآن وخاموشگران سنت رسول الله(صلي الله عليه وآله)وكشندگان فرزندان انبيا و نابود كنندگان خاندان اوصيا... شما بر پسر حرب (ابوسفيان و معاويه) و پيروانش تكيه مي كنيد و ما را تنها مي گذاريد.»
ب ـ خواص
از ويژگي هاي خواص در زبان امام حسين(عليه السلام) ، بي خبري نسبت به اوضاع زمان، بي تفاوتي، دنياگرايي و ترس از كشته شدن بود كه موجب تسلّط بيشتر بني اميه بر مسلمانان شد.
ج ـ غصب خلافت
امام حسين(عليه السلام) بنابر تصريح پيامبر، خلافت را حق مسلّم خود مي دانست و بنابر قرارداد صلح ميان امام حسن(عليه السلام) و معاويه، بايد اين مقام بعد از مرگ معاويه به آن حضرت مي رسيد. از اين رو خلافت يزيد شرعاً و قانوناً غصب بود و امام حسين(عليه السلام) بر خود لازم مي ديد تا بر ضدّ او قيام كند و از طرفي بر اساس معيار شايسته سالاري، آن حضرت خود را برتر از يزيد و امثال او مي دانست; همانطور كه خطاب به «وليد بن عتبه» كه از امام حسين(عليه السلام) براي يزيد درخواست بيعت مي كرد، فرمود:
«يزيد مردي تبهكار، شرابخوار و كشنده انسان هاي محترم (و پاك) است و
1 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام)، ص473
2 . سخنان حسين بن علي(عليه السلام) ، ص288
آشكارا گناه مي كند و مثل من، با چون او هرگز بيعت نخواهد كرد. ليكن ما صبح مي كنيم و شما نيز صبح كنيد، ما انتظار مي كشيم و شما نيز انتظار بكشيد تا (ببينيم) كدام يك به جانشيني رسول خدا به بيعت سزاوارتريم.»
امام حسين(عليه السلام) بيعت با يزيد را زير بار ذلّت و بردگي رفتن، مخالفت با فرمايش رسول الله(صلي الله عليه وآله) مي دانست كه فرمود: «خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است» و از طرفي حكومت يزيد را جز تباهي، فساد و دوري مردم از دين و برگشت به جاهليت، چيز ديگري نمي ديد، از اين رو، خود را مهيّاي قيام بر ضدّ بني اميه كرد.
اهداف قيام
هدف قيام امام حسين(عليه السلام) ، اصلاح جامعه اسلامي از وجود انواع فساد مالي، سياسي، فرهنگي اجتماعي و ديني بود. آن حضرت خود در اين زمينه مي فرمايد:
«من از روي هوي و سركشي و تبهكاري و ستمگري قيام نكردم. تنها انگيزه من، سامان بخشي به كار امت جدم رسول خداست، مي خواهم به نيكي ها فرمان دهم و از بدي ها بازدارم و روش جدّ خود و پدرم علي بن ابي طالب(عليه السلام) را دنبال كنم.»
و باز مي فرمايد:
«اينان مردمي پابرجا در پيروي شيطان اند و به فرمان خداي رحمان عمل نمي كنند و در زمين فساد را رواج داده، حدود خداوندي را لغو كرده اند. شراب مي نوشند و اموال فقرا مساكين را ويژه خود ساخته اند و من سزاوارترم كه به ياري دين خدا برخيزم و آيين او را گرامي داشته، در راهش جهاد كنم.»
1 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام) ، ص320
2 . بحارالأنوار، ج44، ص312
3 . بحارالأنوار، ج44، ص329
4 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام) ، ص379
و يا مي فرمايد:
«هان! اي مردم، همانا رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: هركه فرمانرواي ستمگري را ببيند كه حرام هاي خدا را حلال مي شمرد، پيمان خدا را مي شكند، با سنت رسول الله(صلي الله عليه وآله) مخالفت كرده، در ميان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار مي كند و او با كردار و گفتار خود بر او نشورد، بر خداست كه او را در جايگاه (پست و عذاب آور) آن ستمگر درآورد. بدانيد اينان به پيروي شيطان چسبيده و اطاعت خداي رحمان را ترك گفته، شبهه ها را آشكار ساخته، حدود الهي را تعطيل كرده، بيت المال را به انحصار خود درآورده، حرام خدا را حلال و حرام خدا را حرام ساخته اند و من از هركس ديگر سزاوارترم كه بر اينان بشورم و در برابرشان بايستم.»
آن حضرت در منا فرمود:
«پروردگارا! اين حركت نه به خاطر رقابت بر سر حكومت و قدرت و نه به منظور به دست آوردن مال دنياست، بلكه به خاطر آن است كه نشانه هاي دين تو را به مردم نشان دهم و اصلاحات را در كشور اسلامي اجرا كنم تا بندگان ستمديده ات از چنگال ظالمان در امان باشند و واجبات و احكام و سنتهاي تعطيل شده تو دوباره اجرا گردد.»
آثار قيام حسيني(عليه السلام)
حركت خونين امام حسين(عليه السلام) بر ضدّ ظلم و فساد بني اميه، آثار مثبت و فراواني در جهان اسلام و حتي در دنياي غير مسلمان، در دورانهاي گوناگون، در پي داشت كه به طور خلاصه به آنها اشاره مي شود:
1 . ايجاد جرأت امر به معروف و نهي از منكر.
1 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام) ، ص404
2 . تحف العقول، ص237
نمونه آن قيام مردم مدينه در سال 63 هجري، قيام توّابين در سال 65 به رهبري مختار ثقفي، قيام زيد بن علي(عليه السلام) در سال 121 در كوفه، قيام يحيي بن زيد در خراسان و قيام هاي علويان در مازندران و قيام سربداران است.
2 . افشاي ماهيت بدعت گذاران.
3 . قطع نفوذ بني اميه بر افكار مردم.
4 . توجه مردم به اهل بيت(عليهم السلام) .
5 . زنده شدن روح مقاومت در برابر مفاسد.
6 . احساس شرمساري در جامعه به خاطر ياري نكردن حق و كوتاهي در انجام وظيفه.
7 . ايجاد روحيه شهادت طلبي.
8 . احياي فضايل و خوبي ها و نشان دادن چهره زشت بدي ها.
پيام هاي حركت حسيني(عليه السلام)
مطالعه در گفتار و رفتار امام حسين(عليه السلام) در طول حركت عليه حكومت يزيد، داراي پيام هاي مهم و قابل توجهي است كه عمل به آنها توسط مسلمانان، هدف امام(عليه السلام) از قيام را تأمين خواهد كرد:
1 . اطاعت از رهبري.
2 . حفظ ارزش ها.
3 . حساسيت نشان دادن در برابر افكار انحرافي.
4 . لزوم طرد نامحرمان از اركان حكومت.
5 . عمل به وظيفه به عنوان يك اصل.
آن حضرت در روز عاشورا خطاب به دشمنان فرمود:
«آگاه باشيد كه من اتمام حجت كردم و نويدتان دادم با همين آمادگيِ ناچيز و يارانِ اندكِ خود، با شما پيكار مي كنم. سپس اين اشعار را سرود: اگر دشمن را
بشكنيم كه پيروزيم و اگر مغلوب شويم باز شكست نخورده ايم كه در خوي ما ترس نيست بلكه اين اجل و نوبت واپسين است.»
6 . لزوم رعايت تقوا.
آن حضرت در روز عاشورا خطاب به ياران، آنان را به رعايت تقوا سفارش مي كند و مي فرمايد:
«توشه برگيريد كه بهترين توشه تقواست، پس تقواي الهي پيشه خود سازيد كه اميد است رستگار شويد.»
7 . اهميت دادن به حق الناس.
امام حسين(عليه السلام) پيش از حركت، كسي را مأمور كرد تا در ميان يارانش ندا دهد كه هر كس بدهي دارد (و حق مردم بر گردن اوست) نبايد با من به پيكار آيد، هركس با بدهي بميرد و راهي براي پرداخت آن نينديشيده باشد، در آتش درآيد.
8 . اهتمام به نماز.
9 . زير بار ذلّت نرفتن.
10 . بندگي خدا را مهم شمردن.
11 . صبر و استقامت.
امام حسين(عليه السلام) بارها، ياران خود را، با اينكه بهترين انسان هاي روي زمين بودند، به صبر و استقامت دعوت كرد و اين نشان مي دهد كه صبر و استقامت شرط لازم موفقيت در راه حسين(عليه السلام) است.
12 . لزوم امر به معروف و نهي از منكر
13 . شهادت طلبي، جوانمردي، شجاعت و دلاوري، ايثار و گذشت و وفاداري از لوازم حسيني بودن است.
1 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام)، ص474
2 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين(عليه السلام) ، ص468
3 . همان، ص467
14 . حفظ دين (قرآن و سنت نبوي) بهاي سنگيني دارد و گاه براي آن بايد از جان و مال گذشت.
15 . اصلاح جامعه امكان ندارد مگر آنكه اصلاح گران خود قبلاً اصلاح شده باشند.
16 . حاكم اسلامي بايد عادل، متّقي و ملتزم به دستورات دين باشد. همانطور كه فرمود: زماني كه كسي مثل يزيد عهده دار حكومت باشد، بايد فاتحه اسلام را خواند.و باز در پاسخ نامه مردم كوفه نوشت: به جانم سوگند، كسي شايستگي امامت را دارد كه جز به قرآن حكومت نكند و بر هواي نفس خويش غالب باشد و خويشتن را وقف دين كند.
17 . دنياگرايي و دنيامداري، آفت حسيني بودن است.
18 . زنده بودن مهم نيست، چگونه زنده بودن مهم است.
حركت امام به سوي كربلا
بعد از مرگ معاويه، يزيد خلافت را غصب كرد و از مسلمانان با نيرنگ و زور بيعت گرفت. امام حسين(عليه السلام) از بيعت با او خودداري كرد. آن حضرت در شامگاه 28 رجب سال 60 هجري از مدينه خارج و براي اداي مناسك حج به مكه وارد شد. خبر بيعت نكردن و نيز ورود آن حضرت به مكه به گوش مسلمانان، بهويژه مردم كوفه رسيد. آنان نامه هاي بسياري به امام نوشتند و از آن حضرت درخواست كردند تا به كوفه آمده، زمام امور را به دست گيرد و آنان متعهد شدند تا او را ياري كنند. حضرت، پسر عمو و نماينده خود مسلم بن عقيل را براي آزمايش وفاداري آنان به كوفه فرستاد ولي آنان او را تنها گذاشتند. امام در مكه احساس امنيت نكرد و در روز هشتم ذي حجه، مكه را به طرف عراق ترك
1 . تحف العقول، ص17
2 . باقر شريف قرشي، حيات الامام الحسين(عليه السلام) ، ص277
كرد و بعد از طي منازل بسيار، در روز پنجشنبه، دوم ماه محرم سال 61 هجري، به سرزمين كربلا رسيد. سپاه يزيد از شاميان و كوفيان راه را بر او بستند. آن شب پرستان در روز دهم ماه محرم، چنگال بر چهره آفتاب تابناك امامت زدند و خون پاك آن حضرت و 72 يار باوفايش را بر زمين داغ كربلا ريختند، به خيال اينكه شهادت آن حضرت، رفع همه موانع بر سر راه دنياگرايي و دنياپرستي آنان است.
زيارت حسين(عليه السلام)
معصومان(عليهم السلام) بر زيارت، گريه، احيا وبزرگداشت نام حسين(عليه السلام) بسيارتأكيد كرده اند; چه اينكه، عاشورا ومحرّم، مشعلي است فروزان برسر راه تمام آزادي خواهان و حق طلبان و نماد و مظهري است جاودانه براي ظلم ستيزان و عدالت خواهان، كه هركس اين ارتباط را با تفكّر و تأمل برقرار كند، به اهداف عالي محرّم و عاشورا بيشتر نزديك شده است.
و اما گريه بر حسين(عليه السلام) گريه پيوند و عهد و اعلان آمادگي دروني براي فرمانبري و اطاعت از آن حضرت است. ريختن اشك، اعلام وفاداري نسبت به اهداف مقدس حسين بن علي ابراز پيوند با مكتب و راه اوست. گريه براي حسين(عليه السلام) براي حسيني شدن است; چه اينكه، گريه زبان گوياي دل، احساسات پاك، علايق و تمايلات دروني دوستدار حسين است كه آن حضرت و راه او را با تمام وجود خواستار است.
گريه هم علامت است و هم علت، علامت پيوند است و علّتِ آمادگي بيشتر براي مبارزه با فساد و سببِ اميدواري است براي رسيدن به هدف و آمادگيِ عاطفي است براي هرگونه فداكاري و ايثار در راه حسين(عليه السلام) . زيارت و گريه، نوعي تبرّي و اعلان انزجار و تنفّر از هرگونه منكر، نفاق، كفر و بدعت است; چرا كه اشك بر سيدالشهدا و شهيدان بزرگ، اشتياق به شهادت را به همراه دارد و خوي حماسه را در وجود انسان زنده مي كند و در جامعه اي كه افراد آن چنين باشند، جايي براي بدعت، كفر، نفاق و هرگونه انحراف نخواهد ماند.
كيفيت زيارت امام حسين(عليه السلام) ، كه در مفاتيح الجنان به تفصيل ذكر شده، داراي
ثواب بسيار است; از جمله آنكه، زيارت آن حضرت معادل حج، عمره، جهاد در راه خدا، باعث مغفرت و اجابت دعاها، موجب طول عمر، حفظ بدن از بلاها و زيادي روزي، رفع غم و آمرزش گناهان و... مي شود.
گريه براي حسين(عليه السلام) داراي آثار فردي و اجتماعي بسياري است كه به چند روايت بسنده مي شود:
1 . بخشش گناهان
قالَ الرِّضا(عليه السلام) : «فَعَلَي مِثْلِ الْحُسَيْنِ فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ، فَإِنَّ الْبُكَاءَ عَلَيْهِ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ...»; «براي مثل حسين(عليه السلام) بايد گريه كنندگان گريه كنند; چرا كه گريه بر آن حضرت، گناهان بزرگ را محو مي كند.»
2 . درود خدا
قالَ رَسُولُ الله(صلي الله عليه وآله) : «أَلا وَ صَلَّي اللهُ عَلَي الْباكِينَ عَلَي الْحُسَينِ رَحْمَةً وَ شَفَقَةً»; «آگاه باشيد كه خداوند بر گريه كنندگان براي حسين(عليه السلام) از روي رحمت و مهرباني درود مي فرستد.»
3 . طلب مغفرت از ناحيه حسين(عليه السلام)
قالَ الصّادِق(عليه السلام) : «إنَّهُ لَيَري مَنْ يَبْكِيهِ فَيَسْتَغْفِرُ لَهُ رَحْمَةً لَهُ».
«همانا حسين(عليه السلام)كسي را كه براي او گريه مي كند، مي بيند و به خاطر رحمت بر او برايش استغفار مي كند.»
1 . مفاتيح الجنان، زيارت امام حسين(عليه السلام) .
2 . بحارالأنوار، ج44، ص284
3 . همان، ص34
4 . همان، ج25، ص376
4 . دوري از جهنم
«قال الله سبحانه لموسي(عليه السلام) : «يا مُوسي... وَ اعْلَمْ أَنَّهُ مَنْ بَكَي أَوْ أَبْكي أَو تَبَاكَي، حَرَّمْتُ جَسَدَهُ عَلَي النَّارِ».
«اي موسي، بدان كه هركس براي حسين گريه كند يا بگرياند، يا وانمود به گريه كردن كند، بدنش را بر آتش حرام كردم.»
5 . شادماني در قيامت
قالَ رَسُولُ الله(صلي الله عليه وآله) : «يا فاطِمَةُ كُلُّ عَين باكِيةٌ يَوْمَ الْقِيامَةِ، إِلاّ عَينٌ بَكَتْ عَلي مُصَابِ الْحُسَيْنِ فَإِنَّها } ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ{ بِنَعِيم الْجَنَّةِ».
«اي فاطمه، هر چشمي در روز قيامت گريان است، مگر چشمي كه براي مصيبت حسين(عليه السلام)گريه كرده باشد كه به وسيله نعمتهاي بهشت خندان و شادمان خواهد بود.»
1 . بحارالأنوار، ج44، ص307
2 . عبس : 39
3 . همان، ص293
در سايه ابوالفضل(عليه السلام)
در سايه ابوالفضل(عليه السلام)
عبدالرحيم اباذري
طلوع ماه
عباس بن عليّ بن ابي طالب(عليهما السلام) روز چهارم شعبان سال 26 هجري قمري، در شهر مدينه، از مادرش فاطمه، معروف به امّ البنين متولد شد. در اين روز امام علي(عليه السلام) نوزاد را در آغوش گرفت، اذان و اقامه بر گوشهايش خواند و اسم عمويش عباس بن عبدالمطّلب را براي وي برگزيد. سپس در حالي كه دستها و بازوان نونهال را مي بوسيد، چشمهايش پر از اشك شد و فرمود:
«گويا مي بينم كه اين دستها در يوم الطفّ، در كنار شريعه فرات، در راه دفاع از دين خدا، از بدن جدا مي شود.»
عباس، از طرف پدر، به قبيله بني هاشم گره مي خورد كه سرآمد قبايل عرب و جامع تمام فضايل و مناقب اخلاقي به شمار مي آمدند و از جانب مادر از قبيله «بني كلاب» بود كه بيشتر شخصيّتهاي آن، در شجاعت، جوانمردي و جنگاوري در ميان عرب زبانزد بودند. پس از شهادت فاطمه زهرا(عليها السلام) ، عقيل كه آشنا به تبار عرب بود، اين شير زن را براي برادرش امام علي(عليه السلام) انتخاب كرد تا براي آن حضرت فرزندي دلاور، با وفا و با
1 . سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج7، ص430 ; معجم رجال الحديث، ج9، ص236
2 . علي ربّاني خلخالي، چهره درخشان بني هاشم، ص9
3 . همان، به نقل از اعيان الشيعه.
ادب به ارمغان آورد. فاطمه كلابيه آن روز اگر چه به عنوان همسر، وارد خانه امير مؤمنان(عليه السلام) شد اما هميشه نسبت به فرزندان آن حضرت خود را خدمتگزار و كنيز مي دانست و سعي و توان خويش را به كار گرفت تا آنان در فراق مادرشان، احساس بي مادري و يتيمي نكنند. او خود را كنيز فرزندان فاطمه(عليها السلام) مي دانست و چون پسرش عباس به دنيا آمد، حلقه غلامي به گردنش آويخت و او را به گونه اي تربيت كرد تا حسين را مولي و آقاي خود بداند و از خطاب با عنوان برادر از آنان حيا كند. ام البنين براي امام علي(عليه السلام) علاوه بر عباس، سه فرزند برومند و شجاع ديگر به نام هاي: عبدالله، جعفر و عثمان به دنيا آورد.
مورّخان نوشتند: روزي كه عباس در دامن پدر بود، امام آستين هاي او را كنار زد و در حال اندوه و گريه از بازوان فرزندش بوسه برداشت. امّ البنين سخت حيرت زده شد و از علت اين كار پرسيد. گويا حضرت در پاسخ فرمود:
«به ياد صحنه هاي غم انگيز كربلا افتادم و به سرنوشت اين داستان گريستم.»
امّ البنين توضيح خواست و امام واقعه كربلا را به تفصيل بيان كرد و سپس خطاب به همسرش فرمود: فرزندت عباس نزد خداي تبارك و تعالي منزلي بس بزرگ خواهد داشت و در عوض اين دستان بريده شده، دو بال به او هديه خواهد شد كه در بهشت پرواز كند و با ملائك همراز شود. امّ البنين وقتي اين خبر را شنيد از سرنوشت دلبندش خرسند شد.
ويژگي هاي ظاهري
عباس بن علي(عليهما السلام) ايام كودكي را پشت سر گذاشت. وقتي به سن جواني رسيد با «لبابه» دختر عبدالله بن عباس بن عبدالمطّلب ازدواج كرد و از وي صاحب دو فرزند، به
1 . ابن سعد، الطبقات الكبري، ج3، ص14
2 . چهره درخشان، ص140، العباس، باقر شريف قرشي، ص31
نام هاي: فضل و عبدالله شد، به همين سبب آن حضرت به ابوالفضل شهرت يافت.علاوه بر آن، برخي نيز از يك دختر و سه پسر ديگر به اسامي: قاسم، محمد و حسن از همسر دوم وي كه امّ ولد بود، نام مي برند و از اين رو، كنيه ديگري با عنوان «ابوالقاسم» برايش نقل مي كنند.
ابوالفضل از نظر جسماني، بسيار خوش اندام، زيبا و تنومند بود و از قدرت بدنيِ زيادي بهره مند بود. در باره قامت بلندِ وي نوشته اند: وقتي بر روي اسب جاي مي گرفت، پاهايش بر زمين كشيده مي شد.
القابي مانند: قمر بني هاشم، سقّا، باب الحوائج، سپهسالار، علمدار، عبد صالح و طيّار، از جمله لقب هاي مشهور عباس بن علي به شمار مي آيند. هر يك حكايت از بُعدي از شخصيت ظاهري و معنوي او دارند. عباس چهارده ساله بود كه شاهد پيكر خونين و شهادت پدر در مسجد كوفه شد. در سن 24 سالگي در ماتم شهادت مولي و برادر بزرگش امام حسن مجتبي(عليه السلام) به سوگ نشست و بعد از ده سال كه به سن 35 سالگي پاي مي نهاد، آماده جانفشاني در ركاب مولايش امام حسين(عليه السلام) و نقش آفريني در واقعه كربلا بود; چنانكه در روز عاشورا شجاعانه وارد ميدان نبرد با دشمنان دين خدا شد و در دفاع از حريم حرم امام حسين(عليه السلام) ، دستانش را از دست داد و در نهايت به درجه رفيع شهادت نايل آمد.
اوصاف معنوي
عباس از نظر ويژگي هاي ظاهري و جسمي، سرآمد جوانان بني هاشم بود اما قدرت ظاهري و جسميِ تنها، هرگز نمي تواند رمز موفقيت و عامل پيروزي و قهرماني انسان بر سرِ دو راهي هاي زندگي باشد، بلكه هر انساني نياز شديد به اوصاف معنوي ديگري
1 . العباس، ص27
2 . نكـ : چهره درخشان قمر بني هاشم.
3 . شيخ عباس قمي، نفس المهموم، ترجمه كمره اي، ص154
4 . العباس، صص 29 ـ 26
دارد كه بايد قبلاً در محيط خانواده و مراكز آموزشي به تدريج در وجود او شكوفا شود تا در مراحل سرنوشت ساز زندگي به ياريش بشتابد. وقتي در باره شخصيت حضرت ابوالفضل كاوش مي كنيم، اين اوصاف را به وضوح در وجود شريفش مي بينيم. اين شاخص هاي معنوي است كه در شكل گيري شخصيتِ منحصر به فرد عباس، مهمترين و اساسي ترين نقش را بر عهده داشتند و در واقع قدرت بازو و نيروي جسماني او را هدايت و فرماندهي كرده اند.
شايد به همين سبب بود كه ائمه اطهار(عليهم السلام) وقتي سخن از عمويشان عباس به ميان مي آوردند، چندان عنايت به ويژگي هاي ظاهري او نكردند بلكه بيشتر به اوصاف معنوي ابوالفضل تأكيد داشتند. در اينجا به چند نمونه از اين اوصاف را از لسان مبارك امام سجّاد و امام صادق(عليهما السلام) مرور مي كنيم:
الف ـ قال علي بن الحسين(عليه السلام) : «رحم الله العباس، فلقد آثر و أبلي و فَدي أخاه بنفسه حتّي قطعت يداه فأبدله الله بهما جناحين، يطير بهما مع الملائكة في الجنّة كما جعل لجعفربن أبي طالب و إنّ للعباس عند الله تبارك و تعالي لمنزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة».
ب ـ قال الصادق(عليه السلام) : «كانَ عَمّنا عَبّاس، نافِذُ الْبَصِيرَةِ، صلب الإيمان، جاهَدَ مَع أبي عَبْدِالله و أبلي بلاءً حسناً و مَضي شهيداً و...»
ج: در زيارتنامه حضرت ابوالفضل كه از قول امام صادق(عليه السلام) روايت شده، تعابيري بس بلند و والا به كار رفته است. به بخش هايي از آن، كه در توصيف او است بسنده مي كنيم:
«السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لاَِمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ... أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَي مَا مَضَي عَلَيْهِ ] بِهِ [
1 . شيخ عباس قمي، نفس المهموم، ص333 ; العباس، ص35
2 . وقعة الصف، ابي مخنف، ص175 ; العباس، ص36
الْبَدْرِيُّونَ الْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ، الْمُناصِحُونَ لَهُ فِي جِهادِ أَعْدائِهِ، الْمُبَالِغُونَ فِي جِهَادِ نُصْرَةِ أَوْلِيَائِهِ، الذّابُّونَ عَنْ أَحِبّائِهِ...
أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَالَغْتَ فِي النَّصِيحَةِ وَ أَعْطَيْتَ غَايَةَ الْمَجْهُودِ...
أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْكُلْ وَ أَنَّكَ قَدْ مَضَيْتَ عَلَي بَصِيرَة مِنْ أَمْرِكَ، مُقْتَدِيا بِالصَّالِحِينَ وَ مُتَّبِعا لِلنَّبِيِّينَ...».
د: در زيارت ناحيه مقدسه نيز از زبان مبارك حضرت مهدي(عليه السلام) ، ابوالفضل اين گونه توصيف شده است:
«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبَّاسَ ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، الْمُوَاسِيَ أخاهُ بِنَفْسِهِ، الآخِذ لِغَدِهِ مِن اَمْسِهِ، الفادي له، الواقي الساعي إَلَيهَ بمائة، الْمَقْطُوعَة يَداه».
از مجموع روايات و متون زيارتي، كه در مورد حضرت ابوالفضل(عليه السلام) از ساحت مقدس معصومين(عليهم السلام) صادر شده است، به خوبي استفاده مي شود، كه اين شخصيت بزرگ، داراي اوصاف برجسته انساني; از جمله 1 . ايمان راسخ 2 . روشن بيني و تيزهوشي 3 . مجاهدت در راه خدا 4 . صبر در معصيت 5 . ايثارگري 6 . وفا داري 7 . فداكاري و جانبازي 8 . عبوديت 9 . صلاح و رستگاري 10 . فرمانبرداري از خدا و رسول و ائمه(عليهم السلام) 11 . خير خواهي امّت 12 . دفاع از حريم اولياء الله و... بود و تنها اين اوصاف و فضايل اخلاقي توانست او را به اوج قلّه سر بلندي و سرافرازي برساند و به قدرت بدني و جسماني او جهت الهي و عرفاني بدهد و گرنه چه بسيار افراد جنگجويي در لشكر مقابل حضور داشتند كه قدرت بازوي آنها به مراتب از قدرت قمر بني هاشم بيشتر بود، اما آنها به جاي فضايل اخلاقي به منجلاب رذايل افتادند و به صفت هاي حيواني و شيطاني آلوده شدند.
1 . شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، ج1، ص571
2 . بحارالأنوار، ج45، ص66
در دو راهي هاي كربلا
شخصيت بارز و كامل ابوالفضل(عليه السلام) كه جامع تمام فضايل و مناقب اخلاقي بود، اين فرصت را به وي داد كه بتواند در وضعيت بسيار حساس و سرنوشت ساز و واقعه عاشورا تصميم صحيح، به جا و به موقع بگيرد و همچنان در صراط مستقيم پايدار بماند. او وقتي آهنگ حركت كاروان امام حسين(عليه السلام) از مدينه به مكه و كربلا را طنين انداز ديد، بي درنگ، جزو اوّلين كساني بود كه به اين كاروان پيوستند. علاوه، سه تن از برادرانش: عبدالله، جعفر و عثمان را هم با خود به همراه آورد. پس از آن نيز هر وقت با دو راهي هاي دشوار مواجه گشت، هرگز در حيرت و سر در گمي باقي نماند و تابع هوا و هوس شيطاني و نفس امّاره نشد بلكه در راستاي آرمان هاي مولايش امام حسين(عليه السلام) زود تصميم گرفت و به وظيفه تاريخي خود عمل كرد. در اينجا به چند مورد از اين دو راهي ها اشاره مي شود:
الف ـ جريان امان نامه
وقتي ابن زياد به عمر بن سعد پيام فرستاد كه اگر حسين با يزيد بيعت نكرد، در كشتن او شتاب كن و اين كار را به تأخير نيانداز و نامه را به دست شمربن ذي الجوشن بسپار تا به كربلا آورد، عبدالله بن ابي محل، از قبيله بني كلاب كه در اين مجلس حاضر بود، بلند شد و براي فرزندان عمه اش امّ البنين از وي درخواست امان نامه كرد، ابن زياد پذيرفت و امان نامه براي فرزندان امّ البنين فرستاد. چون فرمان حمله به حرم امام حسين به دست پسر سعد رسيد، عصر روز پنجشنبه، نهم محرم، لشكريان كفر آماده جنگ شدند، در اين هنگام شمر به پشت خيمه ها آمد و فرياد برآورد: «أَيْنَ بَنُو أُخْتِنا عَبْدُ اللهِ وَجَعْفَرٌ والعَبّاسُ وَعُثْمانُ؟» امام حسين صداي شمر را شنيد و خطاب به فرزندان امّ البنين فرمود: «أَجيْبُوهُ وَ إِنْ كانَ فاسِقَاً، فَإِنَّهُ بَعْضُ أَخْوالِكُمْ». آنها به شمر گفتند: چكار داري؟ شمر گفت:
1 . وقعة الطفّ، ص189
«خواهر زادگانم! شما در امان هستيد، خودتان را به خاطر برادرتان حسين به كشتن ندهيد و به اطاعت يزيد ملزم باشيد.»
در اين هنگام عباس بن علي(عليهما السلام) جواب دندان شكني به او داد و فرمود:
«تَبَّتْ يَداكَ وَبِئْسَ ما جِئْتَنَا بِهِ مِنْ أَمانِكَ يا عَدُوَّ اللهِ، أَتَأْمُرُنا أَنْ نَتْرُكَ أَخانا وَسَيِّدَنَا الحُسَيْنَ بْنَ فاطِمَةَ وَ نَدْخُلَ في طاعَةِ اللُّعَناءِ وَأَوْلادِ اللُّعَناء؟»
و در نقل ديگري آمده است، حضرت ابوالفضل فرمود:
«لا حاجَةَ لَنا في الأَمانِ، أَمان الله خَيرٌ مِنْ أمان بن سُمَيّة».
شمر سر افكنده و شرمنده و مأيوسانه و خشمگين به طرف لشكر خود بازگشت.
ب ـ حماسه شب عاشورا
راوي مي گويد:
«وقتي امام حسين(عليه السلام) تجهيز و تعجيل لشكريان را براي آغاز جنگ ديد و دريافت كه از خيرخواهي و نصيحتهاي آن حضرت بهره نبرده اند به برادرش ابوالفضل فرمود: اگر توانستي امشب را از دشمن مهلت بگير تا در اين فرصت به راز و نياز با خدا بپردازم، خدا مي داند من نماز براي خدا و تلاوت قرآن را دوست دارم.»
ابوالفضل به پا خاست و فرمايش حضرت را به فرمانده لشكر كفر پيشنهاد كرد. پسر سعد نخست امتناع ورزيد اما بعد با اصرار عمرو بن حجاج زبيدي آن را پذيرفت. در
1 . سيد بن طاووس، اللهوف، ص88 ; ارشاد، شيخ مفيد ; منتهي الآمال، ج1، ص337 ; مقتل ابي مقرم، ص126
2 . سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج7، ص430
3 . منتهي الآمال، ج1، ص338
همين شب كه مصادف با شب عاشورا بود، امام حسين(عليه السلام) يارانش را جمع كرد و طي سخناني فرمود:
«أَمّا بَعْدُ، فَإِنّي لا أَعْلَمُ أَصْحاباً أَصْلَحَ مِنْكُمْ وَلا أَهْلَ بَيْت أَبَرَّ، وَ لا أَفْضَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتي، فَجَزاكُمُ اللهُ جَميعاً عَنّي خَيْراً...».
بعد خطاب به يارانش فرمود:
«اكنون تاريكي شب شما را فرا گرفته است. از اين فرصت استفاده كنيد و هر كدام از شما دست يكي از بستگانم را بگيريد و از اين محل متفرّق شويد و مرا با اين قوم تنها بگذاريد; زيرا اينان فقط با من كار دارند.»
شايد هنوز كلام امام حسين(عليه السلام) به پايان نرسيده بود كه غيرت ديني، عباس خروشيد و نتوانست بيش از اين تحمل كند. از ميان ياران، اولين كسي كه برخاست و با يك آسمان اندوه و اميد، عرض كرد:
«وَ لِمَ نَفْعَلُ ذلِكَ؟ لِنَبْقي بَعْدَكَ؟ لا أَرانا اللهُ ذلِكَ أَبَداً».
چون اظهارات عباس به پايان آمد، ساير جوانان بني هاشم و اصحاب نيز بلند شدند و به پيروي و دفاع از وي، سخناني بيان داشتند.
در ادامه آن شب، ابوالفضل(عليه السلام) مسؤوليت پاسداري و حراست خيام حسيني را برعهده داشت. از زينب كبري نقل است كه در شب عاشورا از خيمه خارج شدم تا به خيمه برادرم حسين بروم، ديدم او مشغول عبادات، مناجات و تلاوت قرآن است، برگشتم به سوي خيمه هاي برادران و پسر عموهايم روانه شوم، نزديك خيمه عباس صداي همهمه اي به گوشم رسيد، جلو رفتم ديدم جوانان بني هاشم اطراف ابوالفضل حلقه زده اند و او وسط آنها دو زانو نشسته و با لحن حماسي، آنها را به جهاد و شهادت در
1 . اللهوف، ص90
2 . نفس المهوم، ص228
راه خدا ترغيب مي كند و تأكيد بر اينكه مبادا اصحاب و ياران در اين ميدان بر جوانان بني هاشم پيشي گيرند.
زينب كبري(عليها السلام) نقل مي كند: چون سخن برادرم پايان يافت، جوانان بني هاشم شمشيرهايشان را از غلاف كشيدند و همه يك صدا اعلان آمادگي و فداكاري كردند. آن شب تا صبح ابوالفضل بيدار بود و به پاسداري از خيام حسيني همت گمارد و دشمن از مهابت و شهامت او در حال وحشت و اضطراب بسر برد.
ج ـ سقاي با وفا
در واقعه كربلا و روز عاشورا مسؤوليت آب رساني به خيمه ها و حرم امام حسين(عليه السلام)به عهده عباس بن علي(عليهما السلام) بود، به همين خاطر او را «سقاي دشت كربلا» ناميدند. روز عاشورا در ارتباط با اين مسؤوليت، يك حركت تاريخي از حضرت ابوالفضل مشاهده شد كه اگر درست تجزيه و تحليل شود، شايد با همه مجاهدت هايش در اين واقعه برابري كند. در آن لحظه اي كه داخل شريعه فرات شد تا براي تشنگان حرم حسيني آب ببرد، مشك را پر از آب كرد، اسبش را هم سيراب نمود. سپس كف دستانش را از آن لبريز كرد. خيلي تشنه بود. شدّت عطش امانش را بريده بود، نزديك دهانش آورد تا بنوشد، ناگهان به ياد تشنگي حرم اهل بيت و برادرش حسين(عليه السلام) افتاد، فوري آب را بر زمين ريخت و از شريعه بيرون آمد.
و اين صفحه زيبا كه همان غلبه بر نفس امّاره است، تنها تجلّيِ بخشي از جهاد اكبر آن شخصيت والا مقام بود كه در آن روز به مراتب ارزشمندتر و زيباتر از جهاد اصغر او با لشكريان كفر، شرك و نفاق، تجلّي يافت.
اجازه ميدان
وقتي همه انصار امام حسين(عليه السلام) اعم از اصحاب و جوانان بني هاشم به شهادت
1 . چهره درخشان قمر بني هاشم، ص207، به نقل از معالي السبطين.
2 . مقتل مقرم، ص179 ; منتهي الآمال، ج1، ص384
رسيدند، عباس چون پناهگاه برادر و قوت قلب حرم اهل بيت(عليهم السلام) بود، به آخر مانده بود. او حتي برادرانش را به ميدان نبرد با دشمن فرستاد تا قبل از شهادت خود، نظاره گر شهادت بهترين عزيزانش باشد. وقتي ياوري جز او براي امام حسين باقي نماند، به حضور آن حضرت آمد و اجازه جنگ خواست تا تنها سرمايه، يعني جانش را فداي دين خدا كند. امام حسين(عليه السلام) از سخنان جانسوز ابوالفضل به گريه افتاد و فرمود:
«أَنْتَ يا أَخي! صاحِبُ لِوائِي وَ إذا مَضَيتَ تفرق عسكري».
عباس بن علي عرض كرد: «سينه ام تنگ شده است و از زندگي در دنيا سير گشته ام. تصميم دارم از اين قوم منافق انتقام بگيرم.»
حضرت فرمود: «حال كه چنين است مقداري آب براي اين بچه ها تهيه كن.»
عباس به سمت دشمن روان شد. در برابر لشكريان ايستاد و آنها را موعظه و نصيحت كرد اما اثري در قلب آن سنگدلان مشاهده نشد. به خيمه ها برگشت و ماجرا را به امام خبر داد. وقتي كودكان از اين صحنه آگاه شدند، بر ناله و درد عطش آنان افزوده شد. ابوالفضل به ناچار سوار بر اسب، نيزه بر دست و مشك بر دوش به سمت شريعه فرات حركت كرد تا شايد آبي براي تشنگان كربلا بياورد و اين در حالي بود كه چهار هزار تن از لشكر عمر بن سعد، مأمور حراست از آب شده بودند كه جرعه اي به حرم اهل بيت نرسد. مأموران شريعه فرات عباس را در محاصره انداختند و تيرهايي به طرف او نشانه رفتند. در اين هنگام عباس بن علي همانند شير به سمت كافران حملهور شد و اين چنين به رجز خواني پرداخت:
لا أَرْهَبُ الموتَ إذا الموتُ رقا *** حتي أُواري في المصاليت لقي
نفسي لنفس المصطفي الطهر وَقا *** إِنّي أَنَا العبّاس أُغْدُوا بالسقا
و لا أخاف الشرّ يوم الملتقي
1 . ابي مخنف، وقعة الطف، ص245 ; فرحاني، مقتل ابي الاحرار، ص232
2 . نفس المهموم، ص336 ; مقتل ابي مقرم، ص179
3 . بحارالأنوار، ج45، ص40 ; منتهي الآمال، ج1، ص384
عباس كه به هر سمت و سويي حملهور مي شد بخشي از لشكر دشمن را پراكنده مي ساخت تا اينكه هشتاد نفر از آنان را به خاك ذلّت و هلاكت نشاند. بعد وارد شريعه شد با آنكه از شدت گرما و جنگ، جگرش از تشنگي كباب مي شد، به ياد عطش امام حسين و بچه ها قطره اي آب ننوشيد. فقط مشك را پر كرد و از شريعه بيرون آمد، بلكه آب را به خيمه ها برساند و اهل خيام را از تشنگي برهاند. عباس از اين جهت خيلي در تب و تاب بود.
چگونگي شهادت
لشكريان چون چنين ديدند كه عباس مي خواهد مشك آبي به خيمه ها رساند، از هر طرف حلقه محاصره او را تنگ تر كردند. عباس نيز به طرف آنها حمله مي كرد تا هر چه زودتر خود را به خيمه ها نزديك كند. ناگهان فردي به نام نوفل بن اَزرق يا به روايتي زيدبن ورقاء حنفي كه در پشت درخت كمين كرده بود، به كمك و تشويق فرد ديگري به نام حكيم بن طفيل سنبسي، تيغي به طرف او زد و دست راست ابوالفضل را از بدن جدا كرد. در اين حال، عباس(عليه السلام) مشك را به دوش چپ و شمشير را به دست چپ گرفت و به دفاع از خود پرداخت و چنين رجز خواند:
و الله إن قطعتُمُ يميني *** إنّي أحامي أبداً عن ديني
و عن إمام صادقِ اليقينِ *** نجل النّبيّ الطّاهر الأمين
او همچنان دلاورانه به نبرد با دشمن ادامه داد تا اينكه در اثر ضربات سنگين، ضعف شديدي بر پيكر مجروحش عارض شد. در اين هنگام، حكيم بن طفيل از پشت نخل ديگري غافلگيرانه دست چپ ابوالفضل را از بدن جدا كرد، اما عباس به نبرد و رجز خواني ادامه داد:
1 . المنتخب للطريحي، ص307
2 . منتهي الآمال، ج1، ص384 ; سليمان قندوزي، ينابيع المودة، ص409
يا نَفَسَ لا تَخْشَ مَنَ الْكُفّار *** وَ أبشري برحمة الجَبّار
مَعَ النَّبيّ السيّد المختار *** قَدْ قَطَعوا بِبَغْيِهِمْ يساري
فَاَصْلهم يا ربّ حَرَّ النّار
تلاش ابوالفضل اين بود كه مشك آب را سالم به خيمه ها برساند. از اين رو آن را به دندان گرفت و حركت كرد. در اين حال دشمن فرصت را از او گرفت. عمليات تير باران از هر سو آغاز شد. يك تير به مشك اصابت كرد و آب آن بر زمين ريخت و تير ديگري به سينه عباس فرود آمد و او از اسب بر زمين افتاد. در اين هنگام برادرش امام حسين(عليه السلام)را صدا زد:
«يا أَبا عَبدالله عَلَيكَ مِنِّي السَّلامُ، يا أَخا أَدْرِكْنِي».
چون حضرت نداي ابوالفضل را شنيد، خود را بر بالين عباس رساند برادر را با بدن پاره پاره و دستهاي بريده در كنار فرات نقش بر زمين يافت. فرمود: «اَلآن اِنْكَسَر ظَهْرِي، وَ قَلَّتْ حِيْلَتِي».
ابوالفضل سپهسالار و علمدار لشكر امام حسين(عليه السلام) و مايه اميد و دلگرمي زنان و كودكان حرم اهل بيت بود و بدين ترتيب جان خود را فداي دين خدا كرد، والسلام.
1 . نفس المهموم، ص335 ; ينابيع الموده، همان.
2 . همان، ص337
3 . بحارالأنوار، ج45، ص42
زينب كبري(عليها السلام)
زينب كبري(عليها السلام)
عبدالرحيم اباذري
حضرت زينب(عليها السلام) سومين فرزند و اوّلين دختر امام علي و حضرت زهرا(عليهما السلام) روز پنجم جمادي الاول سال پنجم يا ششم هجرت در محلّه بني هاشم، شهر مدينه از مادر متولد شد. در اين هنگام حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) خارج از مدينه به سر مي برد. پدر و مادر نوزاد، منتظر ماندند تا پيامبر(صلي الله عليه وآله) از مسافرت بازگشت و نام نوه اش را زينب نهاد. زينب، نامِ دختر بزرگ پيامبر نيز بود كه در سال هشتم هجرت با وضع دلخراشي از دنيا رفت.واژه «زينب» مركّب از كلمه «زين» به معناي زينت و «اب» به معناي پدر است كه ترجمه تركيبي آن مي شود: «زينتِ بابا».
سرتاسر دوران زندگيِ اين بانوي بزرگ، همواره پر فراز و نشيب بوده و اين منشأ رشد، شكوفايي و بالندگي او گشته است. حضرت زينب در شش سالگي نخست پدر بزرگ و بعد مادرش حضرت زهرا را از دست داد و در دفن شبانه و غريبانه پيكر مادر، حضور دردمندانه داشت. او در بيشتر حوادث ناگوار ايام پس از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در كنار مادر بود و دفاع از حريم ولايت، امامت و اسلام را از وي به ارث برد. اين دختر نوجوان
1 . البته در برخي از منابع تاريخ تولد را سال نهم نيز ذكر كردند، نكـ : خصائص الزينبيه، سيد نور الدين جزايري، به تحقيق ناصر باقري بيدهندي، ص55
2 . احمد صادقي اردستاني، زينب قهرمان، دختر علي، ص14
3 . محمد ابراهيم اميني، تاريخ پيامبر اسلام، ص76
در مجلس دفاع حماسي حضرت فاطمه(عليها السلام) كه در مسجد پيامبر در جهت دفاع از حريم ولايت و اهل بيت ايراد گشت، حاضر بود و خود ناقل و راوي اين خطبه تاريخي بشمار مي آيد.
زينب(عليها السلام) پس از شهادت مادر در آغوش پر مهر پدري چون علي بن ابي طالب(عليه السلام) و در لواي برادرانش حسن و حسين(عليهما السلام) پرورش يافت و دوران كودكي را، با همه تلخي هايش پشت سر گذاشت و به نمونه كامل انسان متعهد و زن مسلمان مبدّل شد.
القاب زينب
اوصافي كه در كتب تاريخي براي شير زن كربلا به ثبت رسيده، حاكي از شخصيت والاي اين بانوي بزرگ لقب «عقيله بني هاشم» يا «عقيله طالبيين» حكايت از رشد عقلي، تدبير و درايت او دارد و شواهد تاريخيِ اين بعد از شخصيت وي را به خوبي نشان مي دهد. «عارفه، عالمه، فاضله و كامله» از علم حكمت، عرفان و فضيلت خبر مي دهد; چنانكه برخي از مورّخان نوشته اند: وي در شهر كوفه مجلس تدريس و تعليم قرآن داشت و زنان در مسائل شرعي به وي مراجعه مي كردند. لقب «عابده آل علي» نشان از عبادت و بندگي او به درگاه خداي سبحان دارد و صفت «محدّثه، موثّقه» جايگاه رفيع وثاقت و نقل روايت او را آشكار مي سازد كه از ديدگاه اهل فن، بسيار مهم و ارزشمند است از ديگر ويژگي هاي زينب اين است كه وي فرزند شهيد (امام علي)، خواهر نُه شهيد (حسن، حسين، ابوالفضل و ديگر برادران شهيدش)، مادر دو شهيد (عون، محمد) و عمه هاي چهار شهيد (امام سجاد، علي اكبر، قاسم و علي اصغر) مي باشد. او در حماسه تاريخي كربلا به «قهرمان صبر» مفتخر شد و به حق صبر و استقامت و پايداري را شرمنده خويش ساخت.
1 . احتجاج طبرسي، ج1، ص98
2 . رياحين الشريعه، ج3، ص75
3 . جهت آگاهي بيشتر نكـ : خصايص زينبيه، سيد نورالدين جزايري.
4 . سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج7، ص137
شوهر و فرزندان شهيد
مقام رفيع معنوي و موقعيت برجسته اجتماعي زينب سبب شد كه خواستگاران زيادي از طوايف و قبايل مختلف عرب به خانه علي(عليه السلام) روانه شوند، اما در اين ميان آن حضرت، تنها به عبدالله بن جعفر طيار جواب مثبت داد. عبدالله فرزند جعفر طيّار و مادرش اسماء بنت عميس بود. در آغاز بعثت پيامبر، وقتي اين زن و شوهر، مسلمان شدند و طي كارواني به دستور پيامبر به حبشه هجرت كردند و حدود دوازده سال در آنجا به سر مي بردند، عبدالله، اولين نوزاد مسلماني بود كه در كشور كفر (حبشه) از اسماء متولد شد. پدرش، جعفر در جنگ موته به شهادت رسيد و از جانب پيامبر به «جعفر طيار» ملقب گرديد. جدّ اعلاي عبدالله، ابوطالب عموي پيامبر است. عبدالله پسر عموي حضرت زينب به شمار مي آيد. مادرش اسماء بنت عميس، يكي از زنان سر شناس صدر اسلام بود كه بعد از شهادت جعفر، به عقد ابوبكر (خليفه اول) درآمد و پس از فوت او، همسر امام علي(عليه السلام) شد كه از اين نظر عبدالله ضمن اينكه داماد آن حضرت است پسر خوانده آن حضرت نيز محسوب مي شود. اسماء، مادر «محمدبن ابي بكر» از اصحاب با وفاي امير المؤمنين است كه از صلب ابي بكر بود، اما در دامن پر مهر امام علي پرورش يافت و يكي از دلاور مردان ميدان جهاد و شهادت شد.
عبدالله از نظر فضايل و مناقب اخلاقي، از امتيازات برجسته اي برخوردار بود. درك، فهم، عقل، استعداد، مقام علمي و حديثيِ او مورد اتفاق بسياري از مورخان و رجال شناسان شيعه و سنّي است. او با كار تجارت، يكي از ثروتمندان مدينه شد و به طور سخاوتمندانه از مستمندان و محرومان دستگيري مي كرد. وي در قيام تاريخي كربلا، بنا به دلايلي كه برخي از مورّخان و محقّقان نوشته اند، شركت نداشت، اگر چه همسر و
1 . ذبيح الله محلاتي، رياحين الشريعه، ج3، ص60
2 . نكـ : اعيان الشيعه، ج4، ص118
3 . جهت آگاهي از شخصيت اسماء بنت عميس نكـ : اسماء بنت عميس پاسدار ولايت، عبد الرحيم اباذري.
4 . زينب قهرمان، دختر علي، ص40 به نقل از استيعاب، ج2، ص277
فرزندانش را در اختيار اين نهضت گذاشت; چنانكه دو تن از پسرانش به نامهاي: عون و محمد در اين واقعه به درجه رفيع شهادت نايل آمدند.
مادر مقاومت
زينب، پس از رحلت پيامبر و شهادت مادر، به مدت بيست و پنج سال دوران خانه نشيني و مظلوميت پدر را پشت سر گذاشت. سي ساله بود كه امام علي(عليه السلام) به خلافت ظاهري رسيد و او در اين ايام نظاره گر فتنه هاي ناكثين و قاسطين و مارقين شد و پيامدهاي تلخ و نابهنجار جنگ جمل، صفين و نهروان را با دل و جان تحمل كرد. آنگاه در 21 رمضان سال چهلم هجرت در شهادت پدر اشك ماتم ريخت.
بعد از شهادت پدر، چون امامت و خلافت به برادرش رسيد، زينب همچنان شاهد فتنه ها، آشوبها و كارشكني هاي كفار، مشركان و منافقان در سطح گسترده و عميق بود. لذا حدود ده سال هم، دوران مظلوميت امام حسن را به تأمل نشست. سال 50 هجري در حالي كه زينب چهل و پنج سال داشت جريان شهادت برادرش امام حسن(عليه السلام) و تشييع مظلومانه و دفن غريبانه او در قبرستان بقيع رخ داد. اما با همه اين مصيبتها، او هرگز خم به ابرو نياورد. محكم و استوار در مقابل همه نابرابري ها قامتِ قيام بست و خود را براي يك مسؤوليت بزرگتر، حساس تر و سرنوشت سازتر آماده كرد.
مقام علمي و حديثي زينب(عليها السلام)
شخصيتِ علميِ حضرت زينب بر كسي پوشيده نيست. او جزو برجستگان حديثي و فقهي قرن اول هجري به شمار مي آيد و از پدرش امام علي(عليه السلام) ، از مادرش فاطمه(عليها السلام) و از افرادي چون امّ ايمن و ام سلمه روايت نقل مي كند. چنانكه حضرت امام سجاد(عليه السلام) و
1 . اعيان الشيعه، ج7، ص137
2 . جعفر سبحاني، موسوعه طبقات الفقهاء، ج1، ص361
3 . جعفر بن قولويه، كامل الزيارات، باب 88 ، صص266، 265 و 261
شخصيتهاي بزرگي چون: جابربن عبدالله انصاري و ابن عباس از وي حديث روايت مي كنند. ابن عباس كه خود از مفسّران و فقهاي صدر اسلام به شمار مي آيد، هنگامي كه خطبه حضرت فاطمه زهرا درباره فدك را، از طريق حضرت زينب نقل مي كند، مي گويد:
«حَدَّثَنِي عَقِيلَتنا زَيْنَبَ بِنْتِ عَلِيّ».
در مقام علمي، فقهي، حديثي و تفسيري اين بانوي بزرگ همين بس كه وي در شهر كوفه براي بانوان آن شهر جلسه تدريس فقه و آموزش قرآن داشت و مرجع امور شرعي آنان به شمار مي آمد. بعد از شهادت امام حسين(عليه السلام) مدتي كه امام سجاد(عليه السلام) كسالت داشت، مردم جهت دريافت تكليف و شناخت حلال و حرام به وي مراجعه مي كردند و زينب به نيابت از برادر زاده اش (معصوم چهارم) به امور شرعي مردم پاسخ مي داد. در حديثي از امام زين العابدين(عليه السلام) نقل است كه آن حضرت خطاب به عمه اش زينب فرمود:
«أنت بحمد الله عالمة غير مُعَلّمة و فَهِمَة غير مُفَهَّمة».
و اين بهوضوح مقام علمي و عظمت او را بيش از پيش آشكار مي سازد. علاوه، اين بانوي بزرگ، از فصاحت، بلاغت و ادب خوبي برخوردار بود; چنانكه هنگام مشاهده سر بريده برادرش، امام حسين خطاب به سر بريده چنين مي فرمايد:
يا هلالاً لما استتم كمالاً *** غاله خسفه فأبداً غروباً
ما توهّمت يا شقيق فؤادي *** كان هذا مقدراً مكتوباً
يا أخي فاطم الصغيرة كلمها *** فقد كاد قلبها أن يذوباً
يا أخي قلبك الشفيق علينا *** ما له قد قسي و صار صليباً
يا أخي لو تري علياً لدي الأسر *** مع اليتم لا يطيق وجوباً
1 . ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، ص91
2 . موسوعة طبقات الفقهاء، ج1، ص362
3 . همان.
كلّما أوجعوه بالضرب ناداك *** بذل يغيض دمعاً سكوباً
يا أخي ضمّه إليك و قربه *** و سكن فؤاده المرعوباً
أذلّ اليتيم حين ينادي *** بأبيه و لا يراه مجيباً
حضور در خون
در دهه پنجاه، كه دوران امامت حضرت ابا عبدالله الحسين(عليه السلام) بود، زينب كبري بنا به اقتضاي زمان، حضور اجتماعي زن و حماسيِ خويش را به گونه اي احسن و اكمل به قضاوت تاريخ گذاشت و در دفاع از حريم ولايت و آرمانهاي امامت، كه در وجود برادرش امام حسين(عليه السلام) متجلّي شده بود، تصميم به فداكاري و ايثار گرفت. وقتي اباعبدالله(عليه السلام) آهنگ خروج از مدينه كرد و قامت قيام بر ضد حكومت يزيدي بست. او جزو اوّلين كساني بود كه نداي امام را لبيك گفت و در كاروان خونين كربلا جايگاه ويژه اي را به خود اختصاص داد; چنانكه فداكاري هاي اين بانوي نستوه در طول نهضت عاشورا بسيار راه گشا و تعيين كننده شد. وجود او در اين عرصه، به حق، قوّت قلب بازماندگان امام حسين(عليه السلام) و مايه دلگرمي و اميد و نشاط زنان و كودكان بي پناه بود. روز عاشورا چون همه مردان بني هاشم و اصحاب به شهادت رسيدند و زنان و كودكان چشم به راه بازگشت امام حسين از ميدان جنگ بودند. ناگهان با يال و كوپال خونينِ اسب امام روبرو شدند كه خبر شهادت سوارش را به خيمه ها آورده بود. در اين هنگام، حضور حماسي حضرت زينب، داغديدگان را تسلّي مي داد و تنها پناهِ زنان و كودكانِ بي پناه و حيرت زده شده بود.
بعد از واقعه جانگداز كربلا، مسؤوليت او سنگين تر و سرنوشت سازتر شد، سرپرستي كاروان اسرا، پرستاري از امام سجاد(عليه السلام) و از همه مهمتر، افشاگري ها و خطبه هاي آتشين او در شهر كوفه و شام بر ضدّ دستگاه يزيدي، نهضت برادرش را به بار نشاند. طنين صداي او، خطبه هاي پدرش امام علي(عليه السلام) را تداعي مي كرد. در مجلس كوفه
1 . بحارالأنوار، ج45، ص115 ; منتهي الآمال، ج1، ص409
وقتي ابن زياد با لحن تمسخر و طعنه، شكست ظاهري لشكر امام حسين(عليه السلام) را به رخ آن بانوي فرزانه كشيد، زينب با ديد عرفاني عميق، شهادت هفتاد تن از ياران پاك و پيامدهاي ناگوار آن را، جميل و مثبت ارزيابي كرد و خطاب به آن پليد گفت:
«سپاس خداي را كه ما اهل بيت را به خاطر محمد(صلي الله عليه وآله) كرامت بخشيد و از پليدي ها رهانيد و رسوايي و نابودي از آن فاسقان فاجر و بد كاران دروغگو است و ما غير آنانيم.»
جواب دندان شكن زينب، ابن زياد را به خشم و اضطراب وا داشت. او دستور داد آن بانو را به شهادت برسانند اما برخي اطرافيان مانع اين جنايت شدند; همچنانكه اين بانوي بزرگ، وقتي در مجلس شام لب به سخن گشود، با استدلال هاي متين و كوبنده اش او را براي هميشه در تاريخ رسوا كرد. آنها اجازه يافتند به مدت سه روز در شام براي شهداي خويش مجلس عزا برپا كنند و بعد به دستور يزيد، مردي به نام بشيربن جذلم مأموريت يافت تا كاروان اسرا را با احترام به مدينه برساند.
بازگشت به مدينه
هنگام بازگشت از شام به مدينه، كاروان اسيران راه خود را از كربلا عبور داد. وقتي بر بالاي قبور شهيدان رسيدند، زنان و كودكان بي اختيار خود را از پشت ناقه ها بر خاك خونين كربلا انداختند و با شهيدان به زمزمه پرداختند. زينب كبري بر بالين برادرش، زنان و كودكاني را كه در روز عاشورا از امام حسين به امانت گرفته بود، يك يك تحويل مي داد، اما وقتي نوبت به دختر نازنين، حضرت رقيه رسيد، سخت احساس تأسف و شرمندگي كرد; زيرا اين دختر در شام از دنيا رفته بود و حضرت زينب با دستان خويش
1 . «ما رَأَيْتُ إِلاّ جَميلاً...»، نكـ : لهوف، سيدبن طاووس، ص160 و بحارالأنوار، ص115
2 . اعيان الشيعه، ج7، ص139 و سيد بن طاووس، لهوف، ص160
3 . شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، ج1، ص441
4 . لهوف، ص 196; بحار الأنوار، ص 146
برادر زاده اش را در گوشه خرابه اي به خاك سپرده بود و...
سپس كاروان به سوي مدينه به راه افتاد. زينب اگر چه جسمش كاملاً نحيف، ضعيف و قدش خميده شده بود، اما همچنان روح پر نشاط و قوي و اراده اي آهنين داشت; چنانكه از امام زين العابدين(عليه السلام) نقل شده كه عمه اش زينب در اين مسافرتها با همه تلخي ها و دشواري هايش، هرگز نماز شبش ترك نمي شد. او هنگام خروج از مدينه در حالي كه برادران و برادر زادگان و اصحاب، اطرافش را گرفته بودند و با تمام شكوه و احترام سوار كجاوه اش مي كردند و در وقت اُتراق در منازل، با عزت و عظمت از آن پايين مي آوردند و در خيمه اي ويژه ساكن مي شد، اما هنگام برگشت، در حالي وارد شهر مدينه مي شد كه دشمن همه اين امتازات ظاهري را از وي گرفته بود و او ظاهري بس آشفته و حالي پريشان داشت ولي در باطن بسيار خوشحال و مطمئن به نظر مي رسيد; چرا كه به وظيفه الهي و تاريخي خود به شايسته ترين وجه عمل كرده بود.
وفات
زينب كبري، بعد از واقعه كربلا، چند سال هم دوران امامت حضرت سجاد(عليه السلام) را درك كرد. برخي نوشته اند، چون در مدينه قحطي پيش آمد، همراه شوهرش عبدالله بن جعفر به شام رفتند و در همانجا ماندگار شدند تا اينكه حضرت زينب در سال 63 و به نقلي 65 هجري چشم از جهان فرو بست. حرم با صفاي اين بانوي بزرگ، اكنون در كشور سوريه، منطقه «زينبيه» هر روز ميزبان هزاران عاشق و دل سوخته و پر شكسته است كه از سراسر جهان بدانجا مشرف شده و با زبانحال خويش چنين مي سرايند:
سِرّ ني در نينوا مي ماند اگر زينب نبود *** كربلا در كربلا مي ماند اگر زينب نبود
چهره سرخ حقيقت بعد ازآن توفان رنگ *** پشت ابري از ريا مي ماند اگر زينب نبود
1 . خصائص زينبيه، ص120 و رياحين الشريعه، ج3، ص62
2 . جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، ص217
|