بخش 1
مقدّمه زینب(علیها السلام) کیست زینب؟ ماه سرگردان شام انقلاب زینب در مدح حضرت زینب(علیها السلام) تقدیم به حضرت زینب(علیها السلام) خورشید خاور نور دیده زهرا خطبه زینب(علیها السلام) خط سیر خیمه گاه شافع روز قیامت بهترین زن زَهره زهرا همّت زینب ویرانگر کاخ استبداد زینت دوش بابا پاره قلب بتول قافله سالار عزم زینب کیست زینب؟ رایت خون شهیدان زینب وایثار او کتاب استقامت در مدح حضرت زینب(علیها السلام) نقش حضرت زینب(علیها السلام) در سفر کربلا همکاری زینب(علیها السلام) باامام حسین(علیه السلام) آمدن زینب(علیها السلام) به کربلا و رفتن به سوی شام جان زینب(علیها السلام) در رثای زینب کبری(علیها السلام) زینت زهرا(علیها السلام)
مقدّمه
شعر، اين كلام موزون و اثرگذار، وديعه الهي و موهبت ارزشمند پروردگار به انسان، يكي از شيوه هاي بيان و پيام رساني است و برخورداري آن از جاذبه و شورانگيزي و حركت آفريني، موجب مي شود كه «فرهنگ ساز» گردد.
اگر شاعران، فرمانرواي قلمرو دلهايند، به دليل سحرانگيزي و نفوذ شعر در اعماق جان مخاطبان است. از همين رهگذر، عنايت و حمايت اسلام و رهبران ديني از «شعر مكتبي و آييني» جايگاه والاي شاعران متعهد و شعر جهت دار و هدفمند را مي رساند. هم «جايگاه مكتبي شعر» حايز اهميت است، هم «جايگاه شعر مكتبي».
برخورداران از قريحه شعري و ذوق ادبي، به شكرانه اين موهبت خداداد، همواره اداي دين نسبت به دين و
صفحه 14 |
مكتب و حق و عدل و شعاير مذهبي و پيشوايان الهي و آيين ها و سنت هاي وحْياني و ولايي داشته اند. همين رويكرد، سبب باروري و غناي ادبيات ديني و بالندگي مفاهيم قرآني در ذهن و زندگي و روح و جان مخاطبان شعر گشته است.
انبوهي عظيم از سروده هاي شاعران فارسي، بر محور خدا و دين و كعبه وقبله و مدايح نبوي و فضايل اهل بيت و مفاهيم اخلاقي و ارزش هاي اسلامي شكل گرفته و پديد آمده است. البته از اين انبوه اشعار، برخي در قلّه زيبايي و چكاد استواري و صلابت و درخشندگي قرار دارد، برخي هم در رتبه و پايه پايين تري جاي مي گيرد و بسته به قوّت شاعر و طبع روان او و غناي محتوا و دانش و حكمت و آگاهي سراينده، فراز و نشيب و اوج و حضيض مي يابد.
خاندان پاك و مطهّر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و خصوصاً حماسه سازان كربلا، و حافظان خون هاي به ناحق ريخته شده اين قيام بزرگ، همواره مورد توجه شاعران قرار داشته و براي آنان انگيزه ساز بوده است تا از اين طريق عشق و شيدايي خود را نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت ابراز نمايند.
صفحه 15 |
«عِطر باران» مجموعه اشعاري است كه در رابطه با شيرزن كربلا، حماسه آفرين سترگ دشت خون و بلا يعني حضرت زينب كبري(عليها السلام) و نيز دختر مظلومه حسين بن علي(عليه السلام) حضرت رقيه(عليها السلام) سروده شده و توسّط برادر ارجمند و خوش ذوق آقاي ناصر صبا كه خود نيز بهره مند از نعمت شاعري هستند انتخاب گرديده است.
اميد است اين مجموعه براي همگان خصوصاً مداحان اهلبيت(عليهم السلام) مفيد و سودمند واقع گردد.
ناشر
صفحه 16 |
صفحه 17 |
فصل اوّل:
شير زن كربلا
صفحه 18 |
صفحه 19 |
حضرت زينب سلام الله عليها
زينب(عليها السلام)
كيست زينب مطلع ديوان عشق *** سنبل آزاده بستان عشق
كيست زينب اُمّ أب را جانشين *** تربيت گرديده در دامان عشق
كيست زينب دختر شير خدا *** شير غم نوشيده از پستان عشق
كيست زينب اسوه شرم و حيا *** قهرمان صبر درميدان عشق
كيست زينب در كمان دين حق *** تير چشم منكر قرآن عشق
كيست زينب آن كه در نطق و بيان *** هست استاد دبيرستان عشق
صفحه 20 |
كيست زينب عقل را اوج كمال *** عقل اورا در خط فرمان عشق
كيست زينب در شهامت بي نظير *** آن كه اورا داده حق عنوان عشق
كيست زينب آن كه با مهر حسين *** كرده برپا درجهان طوفان عشق
كيست زينب خون حق را خون بها *** جان به كف در خدمت جانان عشق
كيست زينب كلُّ ارض كربلا *** مست از پيمانه پيمان عشق
كيست زينب زينت دامان اب *** جسم عشاق جهان را جان عشق
ژوليده نيشابوري
كيست زينب؟
كيست زينب آنكه عالم واله وحيران اوست *** نورعصمت جلوه گرازچهره تابان اوست
گوهر پاكي كه از پستان مادر خورده شير *** جان به قربانش كه جان عالمي قربان اوست
آستان حضرت زينب حريم كبرياست *** بندگان را دست حاجت جمله بردامان اوست
صفحه 21 |
سيل نطق آتشينش كند كاخ كفررا *** كاخ ايمان متّكي بر پايه ايمان اوست
ميوه بُستان زهرا، پاره قلب نبي *** آنكه عالم خوشه چين خرمن احسان اوست
جلوه حق كرد روشن كوفه تاريك را *** گرمي بازارشام از خطبه سوزان اوست
همت مردانه او نگسَلَد زنجيرعهد *** خوشتر از پيوند هستي، رشته پيمان اوست
اي «رسا» برماتم او تاقيامت رسته خيز *** آسمان راگريه ها بر ديده گريان اوست
رسا
ماه سرگردان شام
كيست زينب؟ واله وشيداي حق *** هم چومادر، عصمت كبراي حق
كيست زينب؟ بنت زهراي بتول *** دخت حيدر، پاره قلب رسول
دربيان وعلم وحكمت بي نظير *** مثل اوديگر نبيند چرخ پير
زينب است اين، دختر شيرخداست *** قهرمان داستان كربلاست
صفحه 22 |
زينب است اين، يارديرين حسين *** زينب است اين، جان شيرين حسين
زينب است اين چون علي شيرين كلام *** زينب است اين ماه سرگردان شام
شد اسيرو پيك آزادي هم اوست *** شد غمين و غمزُداي عالم اوست
گرچه درظاهرپريشان گشته است *** چرخ درفرمان اين سرگشته است
ازغمش درآسمانها گفتگوست *** خاكيان را نام زينب آبروست
داد خواه خون مظلومان شده *** ازبيانش ظلم بي بنيان شده
تا«حسانا»عالم هستي بپاست *** نطق زينب منعكس درگوشهاست
حسان
انقلاب زينب
تادراين عالم نشان از انقلاب زينب است *** زيب جانها خطبه شرعي خطاب زينب است
جاوداني شد چوقرآن خطبه زينب به شام *** ملك امكان ملتهب از التهاب زينب است
صفحه 23 |
شيرزن، مردآفرين، والا سخن، دشمن شكن *** عدل وتقوي، داد و دين، زيب حجاب زينب است
انقلاب كربلا رنگين شد ازخون حسين *** ليك اثباتش زرنگ انقلاب زينب است
گشت ويران كاخ كفر از خطبه غرّاي او *** فتح اين سنگر، زحسن انتخاب زينب است
ازقيام او به بزم عام دراثبات حق *** زاده مرجانه عاجز درجواب زينب است
بعد عاشورا پس از قتل حسين بن علي *** نقش رسوائي دشمن درحساب زينب است
كربلا گلزار قرآنست «مرداني»، وليك *** جلوه گلها زاشك چون گلاب زينب است.
محمد علي مرداني
در مدح حضرت زينب(عليها السلام)
آسمان معرفت، مهر درخشان زينب است *** معدن علم و ادب، درياي عرفان زينب است
شمع ايوان هدايت، مهر پرفيض وجود *** آسمان مكرمت، ماه فروزان زينب است
اختر برج ولايت، ميوه باغ علي *** غنچه گلزار احمد ماه رخشان زينب است
صفحه 24 |
جان به كف، با عشق و ايمان واميد وقلب پاك *** آنكه راه عشق رابرده به پايان زينب است
آنكه همراه يتيمانِ برادر تابه شام *** ره نوردي كرد باحالِ پريشان زينب است
آنكه بنهاده قدم برجاي پاي مرتضي *** وارث جمع صفات از شاه مردان زينب است
آنكه يك لحظه نشد غافل زمولايش حسين *** آنكه دوشا دوش او جنگيد از جان زينب است
گرحسين بن علي جنگيد بانيش سنان *** آنكه جنگيد اززبان باخيل عدوان زينب است
آنكه فُسّاق زمان راتاابد رسوانمود *** بابيان آتشين وتيغ برهان زينب است
آنكه باعزمي متين و صبرراسخ تر ز كوه *** كرد محكم پايه و بنياد ايمان زينب است
پرچم سرخ حسيني را به صبري بي نظير *** آنكه بردوشش كشيد وبرد پايان زينب است
چون دلش پر باشد از مهر علي و اهل بيت *** در قيامت شافع و حامي «منّان» زينب است
محمد منّاني
صفحه 25 |
تقديم به حضرت زينب(عليها السلام)
اين ندا را بشنو از عرش برين *** آفرين برزينب مردآفرين
آنكه از پستان زهرا خورده شير *** مرتضي را، هست بر خاتم نگين
سينه اش آكنده ازحبّ خداست *** سيره اش آيات ختم المرسلين
باغم ودردو الم خوكرده است *** اززمان كودكي آن نازنين
گرمصيباتش شود قسمت به خلق *** محو گردد شادي ازروي زمين
شاهد ديوارو درب خانه بود *** سينه زهرا و ميخ آهنين
وه كه تقدير وقضاي كردگار *** ماجراها دارد اندرآستين
لشكري آراسته خون خدا *** ازمناي عشق تاعرش برين
نقطه پرگار لشكر زينب است *** دختر شيرخدا يعسوب دين
خطبه جانسوز او در كوفه بود *** برسردشمن چوپُتكي آهنين
صفحه 26 |
درره شام بلا باكودكان *** بود غمخوار و نگهبان وقرين
گه پرستاربرادرزاده بود *** عابد سجّاد زين العابدين
داستان كودك وشام خراب *** رأس بابا و وداع آخرين
عاقبت با خطبه زين العباد *** با رشادت هاي آن بانوي دين
لرزه افتادي براندام يزيد *** گشت نفرين از يساروازيمين
در كنار كاخ استبداديش *** مجلس ماتم سراي شاه دين
گشته برپا با حضور اهل بيت *** دست تقديرالهي راببين
ماجراي بازگشت اهل بيت *** زينب وكرب و بلا و اربعين
جابروآب فرات وغسل او *** زائران اولين و آخرين
سينه شد پرسوز، چشمان پر ز اشك *** گفت بگذار اين قلم رابرزمين
سلطاني شيرازي
صفحه 27 |
خورشيد خاور
در سپهر معرفت خورشيد خاور زينب است *** درشرف باحضرت زهرا برابرزينب است
ازبهاي گوهران پرسيدم ازصراف عقل *** گفت دربازاردين ارزنده گوهر زينب است
مادرگيتي نزايد همچو زينب دختري *** يك مدال افتخار ازبهرمادر زينب است
آنكه اسمش جبرئيل آورد از ربّ جليل *** كرده نامش انتخاب الله اكبر زينب است
مصطفي را افتخار و مرتضي را نور چشم *** مجتبي را مونس و غمديده خواهر زينب است
آنكه اسرار شهادت را به عالم عرضه داد *** طالب خون حسين از قوم كافر زينب است
گرنبود او، از حديث كربلا نامي نبود *** آنكه كرد اين داستان راپخش عالم زينب است
آنكه بايك آتشين نطقي به تالاريزيد *** كرد ايجاد تحوّل مثل حيدر زينب است
گرنشد ممكن عليّ مرتضي را فتح شام *** آنكه شهر شام راكرده مسخّر زينب است
صفحه 28 |
اي كريمي در شدايد دامن زينب بگير *** آنكه سائل را نراند خالي از در زينب است
كريمي
نور ديده زهرا
كيست زينب آنكه نورديده زهراستي *** زينت عرش خدا محبوبه يكتاستي
دختر شيرخداوخواهر خون خدا *** عصمت صغراي عالم زينب كبراستي
بود همدوش برادر درقيام كربلا *** يكّه پرچمدار نهضت، عصر عاشوراستي
واژگون شد ازبيانش پرچم كفروستم *** پرچم دين خدا بادست او برپاستي
سوخت كاخ دشمنان راآتشين گفتار او *** رونق بازار دين زان خطبه غرّاستي
درخرابه خيمه مظلوميش چون شد بلند *** كاخ دين آبادو ويران خانه اعداستي
كُنج ويران يادگاري ازبرادر اونهاد *** تاقيامت زان عمل «آهي» غمين زهراستي
علي آهي
صفحه 29 |
خطبه زينب(عليها السلام)
خطبه زينب اگر در سفر شام نبود *** ازفداكاري شاه شهدا نام نبود
نه همين نام نبود ازشه خونين كفنان *** اثر از مكتب ارزنده اسلام نبود
ازمدينه زن و فرزند به همراه بردن *** نكته اي بود كه اندر خور افهام نبود
كاش مي بود يكي تاكه بگويد به يزيد *** جاي بانوي حرم در ملأ عام نبود
چوب چون برلب ودندان شه دين مي زد *** خواهر غمزده اش را دمي آرام نبود
جست ازجاو بمانند پدرراند سخن *** كه نظيرش به سخن درهمه ايّام نبود
اثراز دختر ويرانه نشيني باقيست *** گرچه آنروز چو وي دختر گمنام نبود
ليك نبود زمعاويه وپورش اثري *** با وجودي كه به جز در كفشان شام نبود
اين دليليست كه حق باقي و باطل فاني است *** فكر دنياطلبان جزغلط وخام نبود
صفحه 30 |
«خوشدل» آن كس كه حسيني شد ازروز نخست *** هيچ گه فكر پرستيدن اصنام نبود
خوشدل
خط سير خيمه گاه
خاطرم آسوده ايدل ازولاي زينب است *** روشنائي بخش چشمم خاك پاي زينب است
برحريمش ره ندارند مردم ناآشنا *** هركه شد بيگانه ازخود، آشناي زينب است
پيك حق گفتا رسول الله را فرموده حق *** زينبش خوان، زَينِ اَب بودن، سزاي زينب است
خلق را دل ز ابتلاي هول محشر خون شود *** جز دلي كو پاي بند و مبتلاي زينب است
من كيم در راه عشقش از سر و جان بگذرم *** جان صدها عاشق ومفتون فداي زينب است
در هوايش مرغ دل، دردل نمي گيرد قرار *** آشيان طايرجان درفضاي زينب است
اي كه عمري از گرفتاري و غم درمانده اي *** حل مشكل در يدِ مشكل گُشاي زينب است
عزت سارا وهاجر، مريم قدسي نفس *** از جلال و عزت و مجد و وفاي زينب است
صفحه 31 |
پرتو خورشيد و نور مه، فروغ اختران *** ذرّه اي از نور روي حق نماي زينب است
مردم آن ديده را نازم كه منزلگاه اوست *** اي خوش آن خلوت سراي دل، كه جاي زينب است
در دلم بنهفته از روز ازل مهر حسين *** در سرم از كودكي عشق و هواي زينب است
با حسينش عهد خود نشكست تا پايان عمر *** اين ره دلدادگي، شرط وفاي زينب است
با خيال كعبه، احرام اسارت بسته بود *** تل دشت كربلا كوه مناي زينب است
بس كه از خيمه پياده جانب ميدان شتافت *** در مغاكش نقش بسته، ردّ پاي زينب است
خط سير خيمه گاه و قتلگاه كربلا *** از براي سعي مروه هم صفاي زينب است
برسرنعش برادر حال او چون شد مپرس *** ياچه آمد بر سرش، آگه خداي زينب است
خاك مقتل رابه سرپاشيد بادرد درون *** گفت خاك كربلاي تو دواي زينب است
هركه ازگودال مقتل ناله اي بشنيد گفت *** كاين صداي واحسين و وا اخاي زينب است
شهر شام و كوفه از پا تا به سر حيرت زده *** از صداي روحبخش و دلرباي زينب است
صفحه 32 |
قطب عالم حجة ابن العسكري با سوز دل *** اشك ريزان در عزاي جانگزاي زينب است
هركه «صالح» باولاي آل طاها زيست كرد *** درصف محشر يقين تحت لواي زينب است
احمد صالح تبريزي
شافع روز قيامت
مظهر صبروشكيب واستقامت زينب است *** آن كه درپيش ستم افراشت قامت زينب است
آن كه نامش يادگار حضرت زهرا بُوَد *** آن كه مهرش كرده در دل ها اقامت زينب است
آنكه دشمن رازپاافكند باتيغ زبان *** آن كه مي گيرد زخصم دون غرامت زينب است
آن كه درراه خدا بعد ازقيام كربلا *** بس شنيد ازمردم شامي ملامت زينب است
آن كه دربزم يزيد سفله وبازارشام *** كرد بانطقش بپا شور قيامت زينب است
كردكاخ ظالمين رابرسر ظالم خراب *** آن كه دارد در اسيري اين شهامت زينب است
يك زن تنها و يك دنيا مصيبت باردوش *** راستي كوه بلند استقامت زينب است
صفحه 33 |
دست ما و دامنش «خسرو» كه در پيش خدا *** شافع ما عاصيان روز قيامت زينب است
سيّد محمد خسرونژاد
بهترين زن
بعد زهرا بهترين زن بين زنها زينب است *** لاف نَبود گر بگويم عين زهرا زينب است
گر بپرسي كيست استاد دبيرستان عشق *** خيل شاگردان همه گويند تنها زينب است
گر بسنجي درترازوي عمل معيار صبر *** صبرگويد قهرمان صبردنيا زينب است
گر مقام او بود از جمع معصومين جدا *** آن كه ازهرمعصيت باشد مبرّا زينب است
در رياضي گر حساب جمع از مِنها جداست *** آن كه از جمع شفاعت نيست مِنها زينب است
آن كه باتيغ زبان، كار دوصد شمشير كرد *** كوه صبر واستقامت روح تقوا زينب است
آن كه با ايراد نطقي كرد مانند علي *** زاده مرجانه را محكوم و رسوا زينب است
آن كه بهر ما جهاد في سبيل الله را *** با اسارت مي كند تفسير و معنا زينب است
صفحه 34 |
باشهامت چون اسارت گشت توأم، عقل گفت *** آن كه در دنيا نظيرش نيست پيدا زينب است
شد رقم پرونده اسلام با خون حسين *** آن كه با خون سر خود كرد امضاء زينب است
شاعر ژوليده مي گويد به آواز جلي *** بين زنها بهترين زن بعد زهرا زينب است
ژوليده نيشابوري
زَهره زهرا
شام، روشن ازجمال زينب كبراستي *** سر به زير افكن كه ناموس خدا اينجاستي
كن تماشا آسمان تابناك شام را *** كآفتاب بُرج عصمت ازافق پيداستي
در شجاعت چون حسين و در شكيبائي حسن *** در بلاغت چون عليّ عالي اعلاستي
كرد روشن باجمالش آسمان شام را *** كز فروغ چهره گوئي زَهره زهراستي
دكتر قاسم رسا
همّت زينب
زينب آن بانوي عظمائي كه دست قدرتش *** كهكشان چرخ را بر پا طناب انداخته
صفحه 35 |
شمّه كاخ جلال ورفعتش ازفرط نور *** مهر عالمتاب را ازآب وتاب انداخته
اين همان بانوست كز نطق وبيان همچون علي *** انقلاب ازكوفه تاشام خراب انداخته
همّتش چون بازوي خيبرگشاي حيدري *** بارگاه كفررا درانقلاب انداخته
كشتي دين، كربلا شد غرق از طوفان كفر *** همّت زينب ز نو آنرا بر آب انداخته
حلم او صبر و توانائي ز دست صبر برد *** علم او از دست هر دانا كتاب انداخته
تا قيامت وصف او موزون اگر گوئي كم است *** زانكه حق اورا چو خود در احتجاب انداخته
موزون اصفهاني
ويرانگر كاخ استبداد
آنكه از وصفش زبان گرديده الكن زينب است *** آنكه نطقم در مديحش گشته كودن زينب است
آنكه بعد از نهضت سرخ حسين بن علي *** پيكردين خدارا بود جوشن زينب است
آنكه باايراد نطق آتشين خويشتن *** مشعل دين خدا را كرده روشن زينب است
صفحه 36 |
آنكه با تيغ زبان، كار دوصد شمشيركرد *** تاكه گردد از خطر، اسلام، ايمن زينب است
آنچنان جنگيد با دشمن كه ازآن ابتكار *** دشمنش از پرده دل گفت احسن زينب است
آنكه بافكر بلند خويش كرد ازبُن خراب *** كاخ استبداد رابرفرق دشمن زينب است
لاف نَبود گر بگويم بعد زهراي بتول *** در جهان آفرينش بهترين زن زينب است
ژوليده نيشابوري
زينت دوش بابا
استقامت در لغت صبر است و معنا زينب است *** صبرباشد قطره اي ناچيزو دريا زينب است
درجهان آفرينش بهترين زن فاطمه است *** بين زنها بهترين زن بعد زهرا زينب است
زينت دوش نبي باشد حسين بن علي *** آنكه باشد زينت دامان بابا زينب است
آنكه نطق آتشينش كوفه را زيرو زبر *** كرد و شد آينده ساز خلق دنيا زينب است
آنكه درتاريخ نامش مي درخشد تاابد *** فارغ التحصيل دانشگاه مولا زينب است
صفحه 37 |
آنكه سرخط جهاد في سبيل الله را *** با اسارت رفتن خود كرد امضا زينب است
ژوليده نيشابوري
پاره قلب بتول
كيست اين بانو كه خلقي واله وشيداي اوست *** گرمي بازار عشق ازگرمي سوداي اوست
كيست اين بانو كه دين را اومسخّركرده است *** كشور قرآن مصون ازهمّت والاي اوست
فاش گويم زينب است اين پاره قلب بتول *** زينب است اين كآسمانها فرش زير پاي اوست
مريم و سارا وهاجر بر در دارالسرور *** روز محشر هرسه تن محتاج يك ايماي اوست
زينبي را در فصاحت آنكه هنگام سخن *** عالمي سوزان همه ازنطق آتش زاي اوست
كربلا دارد نوا هرلحظه از بهر حسين *** چون نكو بيني نواي ياحسين ازناي اوست
كوفه را ويرانه گربيني و درهم ريخته *** اين ز تأثير فغان و ناله و غوغاي اوست
شكوهي
صفحه 38 |
قافله سالار
سرخيل بانوان فداكار، زينب است *** مردآفرين عرصه پيكار، زينب است
در انقلاب سرخ حسين به كربلا *** شورآفرين و يار و مددكار، زينب است
از كربلا به كوفه واز كوفه تا به شام *** بعد از حسين، قافله سالار، زينب است
در كربلا و كوفه و شام بلا ز مهر *** بر كودكان خسته، پرستار، زينب است
كنج خرابه غمزدگان يتيم را *** يار وانيس و مونس و غمخوار، زينب است
عزم زينب
كيست زينب، جان محزون حسين *** خواهر هم عهد و هم خون حسين
خلقتي از اصل عشق واصل نور *** طينتي ممزوج ازعقل وشعور
پرتوش آيينه و آب و بلور *** شبنمش درياي عشق و شطّ نور
باغ دين آباد زآب چشم او *** كاخ كفر آوار سيل خشم او
باغ دين سرسبز نام زينب است *** تاكه عرفان مست جام زينب است
گرنبودي عزم زينب، دين نبود *** يا اگر بود احمدي آيين نبود
صفحه 39 |
كيست زينب؟
كيست زينب، آنكه در كربوبلا *** شد خجل از صبر او كربوبلا
رنج پيش او سپر انداخته *** درد و محنت رنگ پيشش باخته
آفرين بر صبر طاقت سوز او *** وان تجلّيهاي جان افروز او
با اسيران صبحدم تا شام رفت *** گاه در كوفه گهي در شام رفت
رايت خون شهيدان
اي كه درد از تو و صبر از تو بهايافته است *** گل شرم ازرخ توزيب حيا يافته است
عقل درمكتب عرفان تو آموخته عشق *** عشق درمدرس فضل تو وفا يافته است
رايت خون شهيدان ز تو افراشته شد *** دين ز ايثار تو اين مجد و علا يافته است
اولين نغمه ز ناي تو برآمد درشام *** نينوا از دم گرم تو نوايافته است
درد مندي كه به ذيل تو توسل جويد *** دردش ازلطف خداي تو دوايافته است
دردمنديم ز مجموع كريمان، «ايران» *** پي درمان دل خويش تو را يافته است
صفحه 40 |
زينب وايثار او
كعبه بي نام ونشان مي ماند اگر زينب نبود *** بي امان دارالامان مي ماند اگر زينب نبود
گرچه دادند انبيا هريك نشان ازكربلا *** كربلا هم بي نشان مي ماند اگر زينب نبود
مكتب سرخ تشيع كز غدير آغاز شد *** تا ابد بي پاسبان مي ماند اگر زينب نبود
مكتب قرآن كه از خون شهيدان جان گرفت *** بي تحرّك همچنان مي ماند اگر زينب نبود
مجري احكام قرآن او بُوَد باصبر خويش *** دين حق بي حكمران مي ماند اگر زينب نبود
كرد اسلام حسيني از يزيدي را جدا *** حق وباطل توأمان مي ماند اگر زينب نبود
درشناساي مسير حق وباطل فكرها *** بي گمان اندر گمان مي ماند اگر زينب نبود
شد گلستان كربلا ازلاله هاي احمدي *** وين گلستان درخزان مي ماند اگر زينب نبود
شعله عالم فروز نهضت سرخ حسين *** زير خاكستر نهان مي ماند اگر زينب نبود
ناله مظلومي لب تشنگان دشت خون *** درگلو گاه زمان مي ماند اگر زينب نبود
صفحه 41 |
فارسان صحنه هيهات منّا الذّله را *** داغ ناكامي بجان مي ماند اگر زينب نبود
اي مؤيد هرچه هست از زينب وايثار اوست *** جان هستي ناتوان مي ماند اگرزينب نبود
مؤيد
كتاب استقامت
عنوان كتاب استقامت زينب *** شيرازه ديوان شهامت، زينب
در برج شرف شمه عفّت تاحشر *** چون روح به پيكرشرافت، زينب
درعصمت وعفت و درايت عالي *** داراي كفايت و لياقت، زينب
دربحركمال وعلم و دانش، گوهر *** چون سرو، به گلزار ولايت، زينب
دردشت بلاخيز، مقاوم چون كوه *** اُستادبه مكتب رشادت، زينب
بنمود قيام سرخ عاشورا را *** احياء به طريقه سفارت، زينب
«فلاح» اگر به مدحتش كوشائي *** درحشر نمايدت شفاعت، زينب
فلاح
در مدح حضرت زينب(عليها السلام)
صبر از زبان عجز ثناخوان زينب است *** عقل بسيط واله و حيران زينب است
ايوب صابراست وليكن دراين مقام *** انصاف ده كه ريزه خور خوان زينب است
در قتلگاه، جسم برادر به روي دست *** بگرفت كاي خداي من اين جان زينب است
صفحه 42 |
قرباني تواست بكن ازكرم قبول *** كاري چنين به عهده ايمان زينب است
درخطبه اش كه كوفه از آن شد سكوت محض *** گفتي كه ممكنات به فرمان زينب است
ابن زياد شوم به دار الإماره اش *** رسوا زمنطق شرر افشان زينب است
بااينكه باعيال برادر به شهر شام *** در دست اهل ظلم، گريبان زينب است
برهم زن اساس جفاكاري يزيد *** لحن بليغ ونطق درخشان زينب است
افزون بود زحوصله خلق عالمي *** درد و غمي كه دردل سوزان زينب است
دارد «صغير» اميدي و از روي اعتقاد *** چشمش به لطف بي حد و پايان زينب است
صغير اصفهاني
نقش حضرت زينب(عليها السلام) در سفر كربلا
آنكه قد را به اَلَم كرد عَلَم زينب بود *** آنكه پرورده شد از شير اَلَم زينب بود
آنكه از خون جبين مانده بر اوراق جهان *** آنچه تا حال كه او كرده رقم زينب بود
صفحه 43 |
آنكه شيرازه دين خواست چو بگسسته شود *** كرد با خون جگر وصل بهم زينب بود
آنكه اندر سفر پرخطر كوفه و شام *** مرد و مردانه بشد پيش قدم زينب بود
آنكه چون پيرهن صبرو توكل پوشيد *** حافظش بود خدا درهمه دم زينب بود
آنكه از خاتم دين ديد نگين افتاده *** مانده در دائره اهل ستم زينب بود
آنكه از سوزش دل «اَيْنَ اخي» كرد بلند *** جانب قتلگه آمد زحرم زينب بود
آنكه برقدّ حسين كرد نگاهي و بديد *** پشتش ازداغ برادر شده خم زينب بود
آنكه آمد سربالين اباالفضل جوان *** ديد دستش زبدن گشته قلم زينب بود
آنكه ازتير بديدش زتوان افتاده *** اصغر آن بلبل گلزار حرم زينب بود
آنكه با ديده خود ديد حسين را كشتند *** به تمناي ري ومشت درم، زينب بود
آنكه شد نام شريفش سبب سوزش دل *** شخص سر دفتر ديباچه غم، زينب بود
هاشمي
صفحه 44 |
همكاري زينب(عليها السلام) باامام حسين(عليه السلام)
مشكل دين را حسين با زينب آسان كرد و رفت *** كربلا راخوابگاه نوجوانان كرد ورفت
در ره معشوق هفتادودو قرباني نمود *** پابه پاي زينبش اجراي فرمان كرد و رفت
گرمحاسن را حسين باخون سر رنگين نمود *** زينب از خون سرش گيسو پريشان كرد ورفت
وقت رفتن آنچنان بي طاقت و بي تاب شد *** عرش حق را گوئيا چون بيد لرزان كردو رفت
رهنماي شصت وشش زن گشت زينب درسفر *** راه پيمائي نمود وخطبه عنوان كرد ورفت
استقامت كرد زينب مجلس ابن زياد *** باتكلّم كوفيان را مات وحيران كرد ورفت
وارد شام بلا گرديد ناموس خدا *** گوهري رااز حسين درخاك پنهان كرد و رفت
كس نديده خواهري را همچو زينب درجهان *** آنكه مارا درغمش پيوسته گريان كرد ورفت
از تو، مشمولي تمنّا مي نمايد يا حسين *** بگذر از جرمش كه او وصف تو عنوان كرد ورفت
مشمولي
صفحه 45 |
آمدن زينب(عليها السلام) به كربلا و رفتن به سوي شام
زينب آمد كربلا را عنبرافشان كرد و رفت *** جنّت المأوي ز خون نوجوانان كرد و رفت
قهرمان كربلا آن دختر شيرخدا *** دين احمد را درآن صحرا درخشان كرد ورفت
خطبه اي خواند او كه لرزان شد دل ابن زياد *** بارگاه كوفه رايك شام ويران كردورفت
گفت من آن زينبم، جدّم رسول هاشمي است *** شهرت زهرا و جدّش را نمايان كردورفت
دراسيري باغم رعنا گُلان فاطمه *** راه شام و كوفه را يكسر گلستان كردورفت
تايزيد آورد اسيران را ميان بارگاه *** درسخن يك بارگاهي را به لرزان كردورفت
شرح مي دادي يزيد اينها اسيرند ازفرنگ *** زينب آگه خلق را زان سرّ پنهان كردورفت
هلهله درشهر افتاد وشد آشوبي بپا *** شام را زان ماجرا شام غريبان كرد ورفت
سيد قاسم نيّري
صفحه 46 |
جان زينب(عليها السلام)
كيست زينب؟ آنكه گردون همسرش پيدا نكرد *** بهتر ازاين نام ديگر داورش پيدا نكرد
مادر گيتي، زشرم و عصمت و مهر و وفا *** همچو زينب، بعد زهرا مادرش پيدا نكرد
صبر و تقوي قبله گاهي جزحريم او نيافت *** شرم و عفت سجده گاهي جز درش پيدا نكرد
قدرت نطقش همانند علي دشمن شكن *** هيچ نقصاني كس اندر جوهرش پيدانكرد
بهره ارثي كه زينب يافت ازبابش علي *** هيچ يك از دختران ديگرش پيدا نكرد
هرچه در درياي فضلش غوطه زد عقل بسيط *** ره بجايي همّت پوياگرش پيدا نكرد
اوبُوَد جسم و حسينش جان كه چشم آسمان *** آن برادر راجدا ازخواهرش پيدا نكرد
گوهر بحر شرف كز جزرو مدّ حادثات *** هيچ تغييري زمان در گوهرش پيدا نكرد
از شهادت كودكانش را مدال افتخار *** در فتوّت آسمان چون شوهرش پيدانكرد
يك جهان اندوه دردل داشت امّا شك وريب *** دست بردامان قدس باورش پيدانكرد
صفحه 47 |
درقيام كربلا سنگر نشين صبر بود *** عجز راهي درحريم سنگرش پيدا نكرد
درمسير ديده نامحرمان، چشم صبا *** هرچه كوشش كرد موئي ازسرش پيدا نكرد
از پيام او بهم پيچيده شد طومار ظلم *** اينكه مهلت دشمن غارت گرش پيدا نكرد
وقت برگشتن به شام از بس مصيبت ديده بود *** درميان خيمه اورا همسرش پيدانكرد
افتخار اين بس مؤيد را كه هرصاحبدلي *** جزمديح آل حق در دفترش پيدا نكرد
مؤيد
در رثاي زينب كبري(عليها السلام)
تواي پاينده پيغام آور خون *** كه بعثت يافتي ازسنگر خون
كتاب سينه ات سرمايه عشق *** بهر آهت هزاران آيه عشق
نبوّت را چراغ مكتبي تو *** حسيني ياحسن، نه زينبي تو
كلام عشق را حسن ختامي *** وفا راهم پيامبر هم امامي
صفحه 48 |
قيامت كرده اي در استقامت *** پناه آورده برصبرت امامت
چو دردامان مقتل پانهادي *** امام صابران را صبردادي
اگر گاهي به ره وامانده بودي *** وگر يك لحظه از پامانده بودي
شرف، مردي، شهامت، كشته مي شد *** امامت نه، امامت كشته مي شد
ألا انوارِ توحيد از چراغت *** به دل يك روزه هفتادو دو داغت
گريبان چاك، شادي از غم توست *** زمان آيينه دار ماتم توست
بجز تو اي زجام گريه سرمست *** كه قرباني گرفته برسرِ دست
تو در درياي خون خورشيد جُستي *** توگل را باگلاب اشك شُستي
سرشكت پاكبازي را وضو داد *** خدا داند كه خون را آبرو داد
صلاة الليل را بنشسته خواندي *** خدارا از درون خسته خواندي
حسين آن كز قيامش شد قيامت *** به پيش تيردشمن بست قامت
صفحه 49 |
چوشد آماده بهرجان فشاني *** تورا فرمود اي زهراي ثاني
كه اي از خود تهي از عشق سرشار *** مراهم در نماز شب بياد آر
تو خون باغ هفتادودو داغي *** تو شبهاي اسارت را چراغي
توپيغام آور خون خدائي *** تو فرياد خموشان را صدايي
تو دربند اسارت شرزه شيري *** كه گفته تو اسيري؟ تو اميري
امير شهر كوفه شد اسيرت *** زبون و كوچك وخوار و حقيرت
تو شهر كوفه را تسخير كردي *** تو شاه شام را تحقيركردي
تو پيمان بسته بودي با برادر *** كه همگامي كني تاگام آخر
به اشك چشم گريان تو سوگند *** به سوز آه سوزان تو سوگند
به سقّايي كه آبش دادي ازاشك *** به آن چشم و به آن دست وبه آن مشك
به سرهاي جدا درمقدم يار *** به پاهاي پر از گلبوسه خار
صفحه 50 |
به ماهي كه فراز ني عيان بود *** به خورشيدي كه دورت سايه بان بود
به قرآني كه از تو جان ودل برد *** به لبهايي كه چوب خيزران خورد
سرشكي تاكه زنگ دل بشوييم *** زباني غير يا زينب نگوييم
مرا بهتر ز دنيا و ز عقباست *** كه درمحشر بگويي ميثم از ماست
ميثم - سازگار
زينت زهرا(عليها السلام)
زينب اي آئينه زهرانما *** اي زتو پيدا علي سر تا به پا
اي نبي را دين ز تو احيا شده *** ازتو احكام نبي اجراشده
اي رسول لاله هاي داغدار *** درخزان آورده پيغام بهار
سرخ رو از تو شهادت مانده است *** سبزباغ استقامت مانده است
توصدف بودي حيا يكتا دُرت *** پرده عصمت نخي از چادرت
زين اب ز امر الهي نام توست *** فاطمه امّ ابيها مام توست
گر نبودي تو، نبود اسلام ناب *** بود گم نام بلند انقلاب
كربلا از تو شهادت خانه شد *** يادگار عشق جاويدانه شد
لاله ها را تو پرستار آمدي *** گر تو خود از داغ بيمار آمدي
باعدو درانتخاب آرمان *** امتحان دادي به روي امتحان