بخش 2
درس سوّم نهج البلاغه و تقوا قرآن و تقوا خلاصه بحث درس چهارم خلاصه بحث سؤال و تمرین : درس پنجم آگاهی پرهیزگاران از سه مطلب مهم : محبت خدا جایگزین همه چیز خلاصه بحث
|
43 |
|
درس سوّم
قالَ الإمامُ علي ( عليه السلام ) : « فَالْمُتّقون فيها هُمْ أَهْلُ الْفَضائِل » ؛
« پرهيزگاران اهل فضيلت و طالب آن هستند . »
علي ( عليه السلام ) در صدر اوصاف پرهيزگاران ، جمله اي را به عنوان نمودار و نشانه شخصيت پرهيزگاران بيان مي كند كه ماهيّت آنان را از ديگران جدا مي سازد و آن اين كه : اگر اكثر افراد بشر دنبال مال و ثروت و رياست هستند و اصولاً امور مادّي را زيربناي شخصيّت خود قرار داده اند ، در مقابل ، مردان با تقوا در جست و جوي فضيلت و خريدار كمالاتند و تلاش آنها بر اين است كه خود را به مقامات انساني آراسته كنند . بنابراين يك اختلاف كلي در خواسته ها و معشوقهاي اينان با ساير مردم مشاهده مي شود .
نهج البلاغه و تقوا
اميرمؤمنان ( عليه السلام ) قبل از بيان اوصاف و حالات پرهيزگاران ، بايك جمله
|
44 |
|
آنان را مي ستايد و مي فرمايد : اينها اهل فضيلت هستند . با مراجعه به سخنان حضرت در نهج البلاغه خواهيم ديد كه بر اين موضوع بسيار پافشاري شده و از تقوا و مقام متقين و آثار و ثمرات شيرين آن فراوان سخن به ميان آمده است . گرچه سخنان آن حضرت درباره توحيد و صفات جمال و جلال نيز بسيار است ، و نيز درباره رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) و وضع نابسامان قبل از بعثت و حالات و روش عملي حضرت فراوان سخن گفته شده است ، تا جايي كه ابن ابي الحديد مي گويد : « گويي علي ( عليه السلام ) عاشق پيامبراكرم ( صلي الله عليه وآله ) است ؛ زيرا با كمترين مناسبت كلام را متوجه رسول خدا مي كند » و همچنين آن حضرت در مسايل و فنون و آثار جنگ به انحاي مختلف بياناتي دارد ، امّا من گمان نمي كنم كه به اندازه تقوا آن هم با اين ابعاد ، توصيه اي به عمل آمده باشد . در اينجابه چند جمله كوتاه دراين زمينه اشاره مي كنيم :
« أوُصِيكُمْ عِبادَ الله بِتَقْوَي الله الَّتِي هِيَ الزّادُ وِبِها المَعاد ، زادٌ مُبلِّغٌ ومَعادٌ مُنْجِحٌ . عِبادَ الله ! إنَّ تَقْويَ الله حَمَتْ أوْلياء الله مَحارِمَهُ وألْزَمَتْ قُلُوبَهُم مَخافَتَهُ . » ( 1 )
« توصيه مي كنم شما را اي بندگان خدا به تقواي الهي كه يگانه زاد و توشه انسان است و بدان وسيله پيروزمندانه به ربّ العزّه رجوع خواهيم كرد . آري توشه اي رساننده به مقصد و باز گشتي پيروزمندانه ، اي بندگان خدا ! تقواي الهي ، دوستان خدا را از حرام نگه مي دارد و خوف از پروردگار را در دلهاي آنان قرار مي دهد . »
« فَمَن أَخذ بالتّقوي غَربت عنْه الشّدائد بعد دنوّها ، وَاحْلولت لَه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نهج البلاغه ، خطبه 112
|
45 |
|
الأُمُور بَعْد مرارَتها ، وَانْفرجت عنْه الأَمْواج بَعْد تراكُمِها » . ( 1 )
« كسي كه به دستگيره محكم تقوا چنگ زند ، مشكلات از او دور خواهد شد و تلخيها براي او شيرين مي گردد و از امواج متراكم و سهمگين ، برايش گشايش خواهد شد . »
« إعْلَمُوا عِبادَ الله ! إنّ التّقوي دارُ حصن عَزيز والْفُجورَ دارُ حِصْن ذَليل . » ( 2 )
« بدانيد اي بندگان خدا ! هر آينه تقوا ، خانه اي محكم و عزّت بخش است ، چنانچه فجور و گناه خانه اي محكم و ذلّت آور است . »
« إتَّقِ الله بَعْضَ التُّقي وإنْ قلَّ واجْعَلْ بَيْنَكَ وبَيْنَ الله سِتْراً وإنْ رَقَّ » ( 3 )
« مقداري از تقواي الهي را براي خود پيشه كن گرچه كم باشد و بين خود و خدايت پرده اي قرار ده ، گر چه بسيار نازك باشد ، و بالاخره پرده را يكجا پاره نكن ! »
گاهي همان تقواي كم و ضعيف ، انسان را از هلاكت ابدي نجات مي دهد و احياناً به سر منزل مقصود مي رساند .
قرآن و تقوا
تقوا كيميايي است كه نه فقط در كلام مولا علي ( عليه السلام ) و ساير ائمه هدا ( عليهم السلام ) فراوان به چشم مي خورد ، بلكه در آيات قرآن هم بر آن تأكيد فراوان شده است كه به بخشي از آنها اشاره مي شود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نهج البلاغه ، خطبه 196
2 ـ همان ، خطبه 155
3 ـ همان ، كلمات قصار ، حكمت 242
|
46 |
|
1 ـ تقوا معلول تصميم و اراده فولادين است و صاحبان آن اراده اي محكم و مقاومتي باطني دارند :
{ إنْ تَصْبِرُوا وتَتَّقُوا فَاِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُور } . ( 1 )
« شكيبايي و تقوا پيشه كنيد كه اين دو از امور محكمند . »
2 ـ تقوا انسان را از نقشه هاي شوم دشمنان حفظ مي كند :
{ إنْ تَصْبِرُوا وتَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً } . ( 2 )
« اگر شما مسلمانان صابر و با تقوا شويد ، مكر و حيله دشمنان به شما آسيبي نمي رساند . »
3 ـ متقين از حمايت الهي برخوردارند :
{ إنّ الله مَعَ الّذين اتّقوا وَالّذين هُم مُحسِنون } . ( 3 )
« خداوند با كساني است كه تقوا پيشه كنند و نيكوكار باشند . »
4 ـ تقوا پيشگان مورد علاقه و محبت الهي قرار مي گيرند :
{ إنَّ الله يُحِبُّ الْمتّقين } ( 4 )
« خداوند متعال پرهيزگاران را دوست دارد . »
5 ـ قبول اعمال در گرو تقواست :
{ إنّما يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمتّقين } . ( 5 )
« خداوند فقط اعمال و كردار متقين را مي پذيرد . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آل عمران : 186
2 ـ همان : 120
3 ـ نحل : 128
4 ـ آل عمران : 76
5 ـ مائده : 27
|
47 |
|
6 ـ ميزان ارزش و بهاي هر انساني نزد خداوند متعال ، به مقدار تقوا و پرهيزگاري اوست :
{ إنَّ أكْرَمَكُم عِنْدَ الله أتْقيكم } . ( 1 )
« گرامي ترين شما در نزد خداوند ، با تقواترين شماست . »
7 ـ تقوا باعث نزول بركات ارضي و سماوي مي شود :
{ وَلَوْ أَنَّ أهْلَ الْقُري آمَنُوا واتّقَوا لفَتَحْنـا عَلَيْهِمْ بَرَكات مِن السَّماءِ والاَْرْضِ } . ( 2 )
« چنانچه اهل قريه ها ـ اجتماع بشري ـ ايمان آورند و تقوا پيشه كنند ، ما درهاي بركات آسماني و زميني را به روي آنان مي گشاييم . »
8 ـ تقوا انسان را از وسوسه هاي شياطين محفوظ مي دارد :
{ إنَّ الّذين اتَّقَوْا إذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشّيْطانِ تَذَكّروا } . ( 3 )
« تقوا پيشگان به محض تماس شياطين با آنها ، متوجه خداوند مي شوند . »
9 ـ تقوا باعث نجات يافتن از شدايد و رسيدن به رزق و روزي غير منتظره مي شود :
{ مَنْ يَتَّقِ الله يَجْعَلْ لَهُ مَخْرجاًو يَرْزُقْهُ مِنْ حِيْثُ لا يَحْتَسِبُ } . ( 4 )
« كسي كه تقوا پيشه كند براي او راه نجات از مشكلات باز مي شود و خداوند رزق او را از جايي كه اميد ندارد ، مي رساند . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حجرات : 13
2 ـ اعراف : 96
3 ـ اعراف : 201
4 ـ طلاق : 2
|
48 |
|
10 ـ تقوا نيروي تشخيص بين حق و باطل را در انسان ايجاد مي كند :
{ يـا أَيّها الَّذين آمنُوا انْ تَتّقوُا الله يَجعَلْ لَكُم فُرْقـانـاً } . ( 1 )
« اي كساني كه ايمان آورده ايد ! اگر تقواي الهي پيشه كنيد ، خداوند در شما نيرويي قرار مي دهد كه بتوانيد بين حق و باطل فرق بگذاريد . »
11 ـ بهترين زاد و توشه براي سفر آخرت تقواست :
{ وَتَزَوَّدوُا فَاِنّ خَيْرَالزّادِ التّقوي } . ( 2 )
« زاد و توشه برداريد و بهترين توشه هاي انسان پرهيزگاري است . »
12 ـ تقوا كارها را آسان مي كند :
{ مَنْ يَتَّقِ الله يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أمْرِهِ يُسْراً } . ( 3 )
« براي كسي كه تقوا پيشه كند ، امور آسان مي گردد . »
13 ـ فقط پرهيزگاران اولياء الله و دوستان خدا هستند :
{ إنْ أَوْلياؤُهُ إلاَّ الْمُتَّقُون } . ( 4 )
« خدا غير از متقين دوستي ندارد . »
14 ـ اينها از خوف و حزن بر كنار هستند ؛ زيرا خوف آنان فقط از خداست و اندوه آنان هم با ايماني كه به مقدّرات خويش دارند زايل مي شود :
{ فَمَنِ اتّقي وأصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ ولاهُمْ يَحْزَنُون } . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انفال : 29
2 ـ بقره : 197
3 ـ طلاق : 4
4 ـ انفال : 34
5 ـ اعراف : 35
|
49 |
|
« كساني كه تقوا دارند و در مقام اصلاح برآمدند ، نه خوفي بر آنها وارد مي شود و نه حزني . »
15 ـ در موقع مرگ و در قيامت ، به پرهيزگاران بشارت مي دهند :
{ ألّذينَ آمَنُوا وكانُوا يَتّقُون ، لَهُمُ الْبُشْري في الْحيوةِ الدّنيا وفِي الآخِرَة } . ( 1 )
« آنهايي كه ايمان آورده اند و از پرهيزگاران هستند ، در دنيا و آخرت به آنها بشارت داده مي شود . »
16 ـ عاقبت به نفع متقين خواهد بود :
{ فَاصْبِرْا ! إنَّ الْعـاقبةَ لِلْمتّقيـن } . ( 2 )
« شكيبا باش ! كه عاقبت امور به سود پرهيزگاران است . »
17 ـ در قيامت همه با هم دشمنند ، مگر متّقين :
{ اَلأخِلاّءُ يَوْمَئِذ بَعْضُهُم لِبَعْض عَدُوٌّ إلاَّ الْمتّقين } . ( 3 )
« در قيامت تمام دوستان با هم دشمن مي شوند مگر پرهيزگاران . »
18 ـ تقوا باعث نجات از آتش جهنّم است :
{ ثُمّ نُنَجِّي الّذين اتّقَوْا وَنَذَرُو الظّالِمين فيها جِثِيّاً } . ( 4 )
« سپس تقواپيشگان را نجات مي دهيم و ستمگران را در آن رها خواهيم كرد . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ يونس : 63
2 ـ هود : 49
3 ـ زخرف : 67
4 ـ مريم : 72
|
50 |
|
19 ـ پرهيزگاران در بهترين جايگاههاي بهشت قرار مي گيرند :
{ إنّ الْمتَّقيـنَ في جَنّات ونَهَر ، في مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَليـك مُقْتَدِر } . ( 1 )
« متقين در باغها و نهرهايي قرار مي گيرند كه جايگاه صدق و محضر سلطان قادر ؛ يعني خداوند متعال است . »
20 ـ از طرف خداوند توصيه به تقوا به همه امتهايي كه داراي شريعت آسماني بوده اند ، انجام گرفته است :
{ وَلَقَدْ وَصّيْنَا الّذينَ اوُتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَايّاكُمْ أنِ اتّقُوا اللهَ } . ( 2 )
« ما امتهاي صاحب كتاب را ، كه قبل از شما زيست مي كردند ، و نيز شما را به تقواي الهي توصيه كرده ايم . »
اينها برخي از آثار و فوايد تقوا از ديدگاه قرآن بود . تو خود حديث مفصّل بخوان از اين مجمل . اكنون كه اهميّت تقوا از ديدگاه نهج البلاغه و قرآن روشن شد ، لازم است در اين باره بيانديشيم كه بايد چه كنيم و چگونه زندگي بگذرانيم و چطور در اجتماع با مردم برخورد كنيم و بالأخره با خداي خويش چگونه ارتباط برقرار كنيم ، تا در زمره متقين قرار بگيريم پس براي روشن شدن آن ، به بيان حضرت علي ( عليه السلام ) در خطبه ( همام ) توجّه خواهيم كرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ قمر : 54
2 ـ نساء : 131
|
51 |
|
خلاصه بحث :
پرهيزگاران بر خلاف بيشتر افراد ، طالب فضيلت و كرامت هستند و در نهج البلاغه درباره اين موضوع مهم ، فراوان سخن به ميان آمده است كه چهار جمله از آن را تذكر داديم و چنانچه به قرآن هم مراجعه كنيم خواهيم ديد بر تقوا بسيار تكيه شده كه بعضي از آيات را در زمينه اهميت و آثار و فوايد دنيوي و اخروي آن آورديم .
سؤال و تمرين
1 ـ چه جمله اي در صدر اوصاف متقين آمده است ؟
2 ـ چه موضوعاتي در نهج البلاغه زياد به چشم مي خورد ؟
3 ـ برخي از جملات مربوط به تقوا را از نهج البلاغه بياوريد .
4 ـ چند آيه از آيات قرآن در مورد تقوا ذكر كنيد .
5 ـ خلاصه بحث چه بود ؟
|
53 |
|
درس چهارم
قالَ الإمامُ ( عليه السلام ) : « مَنْطِقُهُمُ الصّوابُ ، ومَلْبَسُهُمُ اْلاِقتصادُ ، وَمَشْيُهُمُ التَّواضُع ، غَضُّوا أبْصارَهُمْ عمّا حَرَّمَ الله عَلَيْهِم ، ووَقَفُوا أسماعَهُم عَلَي الْعِلْم النّافِع لَهُمْ . . . . »
« پرهيزگاران گفتاري مطابق حق و واقع دارند . در لباس ميانه رو و معتدل هستند . راه و روش آنها بر اساس فروتني است . از آنچه كه خداوند متعال بر آنان حرام كرده چشم مي پوشند و به آنچه كه براي آنها سودمند است گوش فرامي دهند . »
اميرمومنان ( عليه السلام ) در اين جملات كه به عنوان اوصاف و نشانه هاي متقين آمده است ، به پنج مسأله مهم كه هر يك در مسير تكامل و خودسازي نقش عظيمي دارند اشاره مي كند :
1 ـ مَنْطِقُهُم الصّواب ؛ « گفتاري براساس حق و مطابق با واقع دارند . »
در ميان تمام اعضا و جوارح انسان ، زبان خصوصيتي دارد كه اعضاي ديگر فاقد آن هستند و آن اهميّت ويژه زبان در زمينه خير ( امر به معروف و نهي از منكر و نصيحت و تعليم و تربيت و . . . ) و شرّ ( دروغ ، غيبت ، تهمت ،
|
54 |
|
سرزنش و ياوه سرايي ، فحش ، جدال و مراء و . . . ) است .
اين عضو چنان حساس است كه رسول خدا درباره آن مي فرمايد : ( 1 )
صبحگاهان تمام اعضاي انسان به زبان مي گويند كه اگر تو در صراط مستقيم باشي ما نيز هستيم و اگر منحرف شوي ما نيز منحرف خواهيم شد . همچنين از پيامبر گرامي سؤال شد : اي رسول خدا ! از چه چيز ما بيش از همه بهوحشت مي افتيد ؟ حضرت به زبان خويش اشاره كرد و فرمود : اين ! ( 2 )
ممكن است بعضي تصور كنند كه گفتار همانند اعمال نيست ؛ يعني هر كلامي و سخني كه از انسان صادر شود ، باعث انحطاط انسان و يا مورد مؤاخذه الهي واقع نمي شود . براي آگاهي از نقش زبان در صلاح و فساد انسان به دو آيه و دو روايت توجه بفرماييد :
{ ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْل إلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ } ( 3 )
« هرگز سخن و كلامي از دهان خارج نمي شود مگر اين كه دو فرشته به نام رقيب و عتيد مأمور حفظ و نوشتن آن هستند . »
{ يا أيُّها الّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا الله وقُولُوا قَوْلاً سديداً ، يُصْلِحْ لَكُم أعْمالَكُم وَيَغْفِرْ لَكُم ذُنُوبَكم وَمَنْ يُطِعِ اللهَ وَرَسُولَهُ فقدْ فازَ فوْزاً عظيماً } ( 4 )
« اي صاحبان ايمان ، پرهيزگار و خدا ترس شويد و هميشه به حق و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محجّة البيضا : عن سعيد بن جبير مرفوعاً إلي رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) انّه قال : « إذا أصبح ابن آدم ، أصبحت الاعضاء كلّها تستكفي اللّسان : أي تقول اتق الله فينا فانّك إن استقمت استقمنا وَإن اعْوَجَجْتَ اعوَجَجْنا » .
2 ـ همان .
3 ـ ق : 18
4 ـ احزاب : 71
|
55 |
|
صواب سخن بگوييد تا خداوند اعمال شما را صالح و شايسته گرداند و از گناهان شما درگذرد و هر كه از خدا و رسولش اطاعت كند به فوز بزرگ نايل مي شود . »
از اين آيه شريفه به خوبي معلوم مي شود كه كلام حق و سخن نيك مستقيماً بر شايستگي اعمال ما اثر مي گذارد و بلكه باعث آمرزش گناهان مي شود .
اما دو روايت از پيامبر گرامي وارد شده است ( 1 ) به اين مضمون كه ايمان ثمره دل و روح پاك است و روح پاك حاصل نمي شود مگر اين كه زبان در صراط مستقيم باشد .
همچنين معاذ از رسول خدا سؤال مي كند : آيا انسان به خاطر كلمات و سخنانش مؤاخذه مي شود ؟ حضرت مي فرمايند : مگر چيزي غير از كلام ـ كه كشت و حاصل زبان است ـ او را به جهنم مي افكند ؟ همين مختصر از كلمات وحي و سخنان اولياي خدا كافي است كه انسان در اين زمينه خود را شبيه پرهيزگاران كند و تصميم بگيرد كه زبان خود را در كنترل قوه عاقله اش قرار دهد ، و هرچه خير است بگويد و گرنه سكوت كند . « قل الخير والاّ فاسكُت . »
2 ـ مَلْبَسُهُمُ الاِقتصادُ ؛ « انسانهاي متّقي در لباس ميانه رو و معتدل هستند . »
گاهي انساني در امور مادّي خويش اسراف و تبذير مي كند كه در اين صورت ، هم مورد مذمت آيات قرآن قرار مي گيرد ، و هم از نظر فقه اسلام فعل حرام انجام داده است و حتّي خمس آن مقدار از زياده روي را بايد به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محجّة البيضا : قال انس بن مالك قال رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) : « لا يستقيم ايمان عبد حتّي يستقيم قلبه ولا يستقيم قلبه حتي يستقيم لسانه . »
|
56 |
|
وليّ فقرا ، يعني حاكم شرع بپردازد .
و گاهي آنقدر به خود و خانواده خود تنگ مي گيرد كه باعث زحمت مي شود . اين حالت هم ممدوح و نيكونيست بلكه مذمت شده است .
نه چندان بخور كز دهانت در آيد * * * نه چندان كه از ضعف جانت بر آيد
گاهي هم به اندازه شأن و گليم خويش پاي دراز مي كند كه در اين صورت به اشكال شرعي بر نمي خوريم ؛ ولي مراد از اقتصاد و اعتدال در اين خطبه اين قسم اخير هم نيست . زيرا اگر شخصيت و شؤون فردي اقتضا مي كند كه لباس گرانقيمتي تهيه كند ، در صورت خريد آن گناه نكرده ، ولي با تهيه آن لباس كه عاليترين لباس است ديگر نمي توان گفت كه او ميانه روي كرده است . ميانه روي آن است كه نه آن لباس گرانقيمت را بخرد و نه لباس كهنه بسيار پست بر تن كند ؛ بلكه چيزي بين اين دو را انتخاب كند و لباس معمولي بپوشد .
به طور كلي اگركسي بتواند اين نحوه ميانه روي را در تمام امور مادي خويش پياده كند بسيار خوب و پسنديده است ( 1 ) و ظاهراً ذكر لباس در اين فراز ، يا از جهت اين است كه لباس نمونه بارزي از تمام كارهاي دنيوي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مثلاً ميانه روي در تفريح و گفت و گو و ملاقات و رفت و آمد . حتي در بعضي از روايات ، ميانه روي در عبادت هم مستحسن شمرده شده و نيز ميانه روي در تحصيل علم و مطالعه ؛ مثلاً بعضي چنان درس مي خوانند كه اعصاب خود را از دست مي دهند و در مقابل ، بعضي در شرايط تحصيل علم ، همه اوقات خويش را بر باد مي دهند و نيز درباره انفاق ، قرآن به ميانه روي دستور مي دهد و اين حال را از اوصاف عبادالرحمان مي شمارد :
فرقان : 67 ؛ « والذين إذا أنفقوا لم يسرفوا ولم يقتروا وكان بين ذلك قواماً » ؛ « و آنان كساني هستند كه هنگام انفاق به مسكينان ، اسراف نمي كنند و بخل هم نميورزند بلكه در احسان ميانه رو و معتدل هستند . »
|
57 |
|
اوست و اگر در لباسي كه اصولاً در انظار مردم مي پوشد مقتصد باشد غالباً در مسايل مادي ديگر هم چنين خواهد بود ؛ و يا ذكر لباس از اين باب است كه انسان هميشه در جامعه و در معرض ديد است و همه توانايي خريدن لباس فاخر را ندارند ، بنابراين لازم است در لباس ظاهر ، كمي تعديل شود . از اين رو متقين چه تمكّن داشته باشند يا نداشته باشند ، در لباس پوشيدن ميانه روي را اختيار مي كنند .
3 ـ « ومَشْيُهُم التّواضُع » ؛ « راه و روش متّقين بر اساس فروتني است . »
تواضع در مقابل تكبّر است ، بنابر اين معناي آن واضح و روشن است . تواضع در تمام حالات براي انسان با تقوا لازم است ؛ مثلاً در هنگام سخن گفتن با افرادي كه از نظر سِنّي و يا مالي پايينتر هستند بسيار عادي و معمولي باشد تا هر فردي بتواند با او ملاقات كند و سخن بگويد نه آن كه هيچ فردي به خود اجازه ندهد با او همكلام گردد و اگر چنين كاري كرد ، به او بي اعتنايي شود . ( 1 ) و در راه رفتن از روي تكبّر گام برندارد كه قرآن هم به اين نكته توصيه مي كند و مي فرمايد :
{ ولا تَمْشِ في الأرضِ مَرَحاً إنّك لَنْ تَخرق الأرض ولَنْ تبلغ الجبال طولاً } . ( 2 )
« هرگز در روي زمين با كبر و ناز راه مرو ( و غرور و نخوت مفروش ) كه نه زمين را مي تواني بشكافي و نه در بلندي ، به كوهها مي رسي . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ البته وقار نبايد با تكبّر اشتباه شود ، وقار يك حالت عادي است و هرگز خودبيني نيست و در آن حقارت نسبت به ديگران وجود ندارد ؛ مثلاً در احوال امام سجاد ( عليه السلام ) آمده است كه آن حضرت بسيار موقّر بوده تا آنجا كه فرزدق در قصيده معروف خويش مي گويد :
يغضي حياءً ويغضي من مهابته * * * ولا يكلّم إلاّ حين يبتسم
2 ـ اسرا : 37
|
58 |
|
و نيز در مقام بيان اوصاف عبادالرحمان مي فرمايد :
{ وعِباد الرَّحمنِ الّذين يَمْشُونَ علي الأرض هَوناً وإذا خاطَبهم الجاهلوُن قالُوا سلاماً } . ( 1 )
« و بندگان خاص خداي رحمان آنانند كه بر روي زمين به تواضع و فروتني قدم بر مي دارند و هرگاه مردم جاهل به آنها خطاب و عتابي كنند ، با سلامت نفس و روي خوش ، جواب مي دهند . »
تواضع در بعضي از موارد ممدوح نيست ؛ مثلاً تواضع در برابر افراد متكبر و يا تواضعِ زنان در مقابل مردان اجنبي و . . . مسلماً در اين موارد گفتنِ « مخلصم » ، « خاكسارم » ، « قربان شما » و . . . ! غير از فساد ، حاصل ديگري ندارد . قرآن در اين باره به زنان خطاب مي كند و مي فرمايد : { فلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ } ؛ ( 2 ) « اي زنان با ايمان ! در كلام و سخن گفتن خضوع نكنيد ؛ يعني كرشمه در تكلم را رها كنيد ؛ زيرا آنها كه در دل مبتلا به مرض گناه هستند ، به شما طمع خواهند ورزيد . »
4 ـ { غَضُّوا أبْصارَهُم عَمّا حَرَّمَ اللهُ عَلَيْهِم } . « اهل تقوا از تمام محرمات الهي چشمپوشي مي كنند . »
غَضّ به معناي خيره نشدن در چيزي است ، چنانكه در آيه شريفه { قُلْ لِلمؤمِناتِ يَغْضُضْنَ مِن أبصارَهُنَّ } نيز به همين معنا آمده است ؛ يعني به زنان با ايمان بگوييد چشم خود را به مردان نامحرم ندوزند و به آنها خيره نشوند . در اين جمله امكان دارد كه منظور چشمپوشي از گناهان و آلودگيهاي مربوط به چشم از قبيل نگاه كردن به زنان نا محرم و يا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فرقان : 63
2 ـ احزاب : 32
|
59 |
|
عكسهاي زناني كه ما آنها را مي شناسيم و نيز نگاه كردن از روي شهوت باشد .
به احتمال قوي مراد از جمله { غضّوا أبصارهم . . . } همان اصطلاح معروف است كه مي گويند از اين مطلب چشمپوشي كن و اين جمله اختصاص به امور ديدني ندارد . پس معناي اين جمله چنين مي شود : تقوا پيشگان از تمام محرمات الهي ؛ اعم از ديدني و غير ديدني چشمپوشي و خودداري مي كنند .
در اينجا لازم است نظر خوانندگان را به موضوع مهمي جلب كنم و آن اين كه بعضي نسبت به محرّمات ، لا ابالي هستند و در چنين حالي در باب عرفان و مسايل بلند و بالاي اسلامي ادعاهايي نيز دارند و حال آن كه اوّلين گام لازم در مسير تكامل معنوي ترك حرام و عمل به واجبات است .
از اميرمؤمنان ( عليه السلام ) سؤال شد چه كنيم كه آماده سفر آخرت شويم ؟ حضرت در جواب فرمودند : عمل به واجبات و ترك محرمات و نيكو كردن اخلاق را فراموش نكنيد . ( 1 )
شيطان خيلي مي كوشد تا افراد را در وادي حرام بيفكند گرچه به وسيله مستحبات باشد . در مسائل اسلام هرگز عمل استحبابي ، با ترك واجب و يا فعل حرام سودا نمي شود و ما نمي توانيم به يك سلسه مسايل به عنوان مستحبات دل خوش كنيم در حالي كه در نتيجه عمل به آنها ، به گناه وادار شويم . پس بايد نسبت به احكام اسلامي و تكاليف خود كمال مراقبت را داشته باشيم و در تمام حالات ، به فرمان مولا گوش كنيم ؛ چه در شب عروسي پسر و دخترمان باشد و يا در عزا و مصيبت فقدان عزيزمان .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفينة البحار : « قيل لأمير المؤمنين ( عليه السلام ) : « ما الاستعداد للموت ؟ قال أداء الفرائض واجتناب المحارم والاشتمال علي المكارم ثم ، لا يبالي أوَقع علي الموت أم وَقَعَ الموتُ عليه . »
|
60 |
|
در احوال عالم بزرگ و فقيه عاليقدر شيخ « مرتضي انصاري » نقل شده است كه وي در حال احتضار بود . اطرافيان ، ايشان را رو به قبله مي كردند ، ولي ايشان پاي خود را از طرف قبله منحرف مي كرد . اين عمل باعث تعجب ديگران شد و ساعتي بعد كه حال ايشان كمي بجا آمد ، پرسيدند چرا پاي خود را از قبله بر مي گردانديد . ايشان پاسخ دادند : « قطرات بول بي اختيار از من خارج مي شد و نمي خواستم رو به قبله باشم . » اين نمونه اي است از تقواي مردي عالم ، عامل و بزرگوار .
و اينك به نمونه ديگر از يك زن معتقد وپيرو حقيقي امام صادق ( عليه السلام ) بنام امّ خالد توجه كنيد كه خدمت حضرت رسيد و از بيماري خويش براي آن حضرت سخن گفت . آنگاه عرض كرد كه اطباي عراق براي علاج مرض من ، نوشيدن خمر را تجويز كرده اند . حضرت فرمود : چرا عمل نكردي ؟ عرض كرد : من در دينم از شما پيروي مي كنم ، خواستم از شما اجازه بگيرم . حضرت فرمودند : من اجازه نمي دهم ؛ زيرا به هنگام مرگ ، آنگاه كه جانت به اينجا ( اشاره به حلقوم خود كرد ) مي رسد پشيمان خواهي شد .
5 ـ « وَقَفُوا أسْماعَهُم عَلَي الْعِلْمِ النّافِعِ لَهُمْ » ( گوشهاي خويش را براي شنيدن علم و دانشي كه برايشان مفيد و سودمند است آماده كرده اند . )
يك سلسله علوم و دانشها وجود دارد كه براي افراد و جامعه مفيد نيست ؛ مثل علم موسيقي و غنا ، علم سحر و يا علمي كه انسان را از اسرار مردم آگاه مي سازد و يا فوت و فنهاي حيله و حقه و كلاه گذاري و . . . كه فقه اسلامي ياد دادن و ياد گرفتن اين نوع علوم را حرام و ممنوع اعلام كرده است . ولي بخش ديگري از علوم و دانشها هم هست كه براي جامعه و افراد سودمند است . اين علوم را مي توان به دو دسته تقسيم كرد :
|
61 |
|
1 ـ اوّل مواردي كه به عنوان واجب كفايي برعهده افراد جامعه نهاده شده كه اگر عده اي به اندازه كفايت دنبال آن علم و رشته رفتند ، بر ديگران واجب نيست كه آن رشته را دنبال كنند ، مانند علم طب و اجتهاد و صنايع و حرفه هاي لازم مانند نانوايي ، بنّايي و . . . .
2 ـ علومي كه فرا گرفتن آنها بر تمام اقشار مسلمان لازم است ، آن هم به عنوان واجب عيني . و اين نوع از علوم در زبان روايات به : علم احكام ( آگاهي به حلال و حرام ) و معارف ( شناخت مبدأ و منتهي اليه جهان ) و اخلاق ( تهذيب نفس و دور كردن صفات زشت از خويش و زينت دادن روح به صفات نيكو ) تقسيم مي شود .
پرهيزگاران فقط در پي كسب علوم و دانشهاي سودمند حركت مي كنند و كسي كه مي خواهد در زمره آنان قرار گيرد ، دقت مي كند كه طعام روحش را از چه كسي و از چه جايي مي گيرد . او نه فقط كتاب ضاله و گمراه كننده نمي خواند ، بلكه از خواندن كتابي كه مطالعه اش فايده اي ندارد و در واقع لغو به حساب مي آيد نيز خودداري مي كند . مطالعه بايد تنها در جهت يافتن علمي باشد كه براي دنيا و آخرت انسان مفيد است .
از اين دو جمله مولا علي ( عليه السلام ) درباره چشم ـ غَضُّوا أبصارَهُم عَمّا حَرَّم الله ـ و گوش ـ وقَفوا أسماعهم علي العِلم النّافِع لهُم ـ مي توان نكته لطيفي دريافت و آن اين كه اگر آنچه را كه چشم نگاه مي كند حلال و جايز باشد و آنچه را كه گوش دريافت مي كند سودمند و مفيد باشد ، لاجرم تمام واردات مملكت وجود پاك و پاكيزه مي شود ؛ چون دروازه واردات قلب انسان ، منحصر به همين دو طريق ، يعني چشم و گوش است ، و دل در اثر رعايت آنچه با اين دو طريق دريافت مي كند ، پاك و پاكيزه مي شود ، چرا كه فقط با پاكيزه ها مأنوس بوده است و بس .
|
62 |
|
خلاصه بحث
اولاً : زبان در ميان اعضا و جوارح ، عضوي حسّاس و سرنوشت ساز است و مرحوم فيض كاشاني رواياتي در اين زمينه نقل كرده است و از آيات قرآن هم استفاده مي شود كه كلام نيك و صحيح ، هم در اصلاح اعمال و كردار آدمي مؤثّر است و هم در آمرزش گناهان .
ثانياً : بعضي نسبت به خود و خانواده شان اسراف مي كنند و برخي سختگيرند ، امّا پرهيزگاران در امور زندگي ميانه رو و معتدلند . اصولاً اعتدال ، در تمام امور حتّي در عبادت مطلوب است مخصوصاً در لباس كه در معرض ديد مردم است .
ثالثاً : تواضع در برخورد با افراد و نيز در سخن گفتن و راه رفتن ، بر هر مسلماني لازم وضروري است ودر مقابل ، تكبّر يك صفت زشت و مهلك است كه بايد هرفردي اين حالت را از خود دور كند . با توجه به اين دو نكته ضروري است كه : 1 ـ وقار را نبايد با تكبر اشتباه كنيم 2 ـ تواضع نسبت به افراد متكبرصحيح نيست ؛ زيراباعث ذلّت وخواري انسان مي شود .
رابعاً : اين كه چشم را از هر منظره حرام بپوشانيم ، بلكه از هر چه كه حرام است صرف نظر كنيم . اولين گام براي حركت به سوي معنويّت ، انجام دادن واجبات و ترك محرمات است . مانند شيخ انصاري در حال احتضار و آن خانم با ايمان كه در حال بيماري ، به دقّت متوجّه انجام وظيفه و تكليف بودند !
خامساً : فرا گرفتن بعضي از علوم ، حرام و فرا گرفتن بعضي ديگر بي فايده است ، امّا علم سودمند گاهي واجب كفايي و گاهي هم واجب عيني است ، مثل تحصيل احكام و عقايد و اخلاق . واردات هر انساني از
|
63 |
|
طريق چشم و گوش است . اگر آنچه كه از اين دو طريق وارد قلب انساني مي شود پاك باشد ، باطن انسان هم پاك مي شود و او داراي قلب سليم خواهد شد .
سؤال و تمرين :
1 ـ پيامبر اكرم ( صلي الله عليه وآله ) در مورد پيروانش بيشتر از چه چيزي وحشت مي كرد ؟
2 ـ مفاد آيه 71 سوره احزاب را بيان كنيد .
3 ـ اقتصاد در معيشت يعني چه ؟
4 ـ چرا متقين در لباس ، ميانه روي را انتخاب كرده اند ؟
5 ـ در قرآن تواضع بيشتر در چه مواردي مورد تأكيد واقع شده است ؟
6 ـ تفاوت « تكبّر » و « وقار » چيست ؟
7 ـ تواضع نسبت به چه كساني نيكو نيست ؟
8 ـ واژه « غضّ » را معني كنيد .
9 ـ درباره چشمپوشي متّقين از محرمات ، چند احتمال داديم ؟
10 ـ روايتي از علي بن ابي طالب درباره آمادگي براي مرگ نقل كنيد .
11 ـ شيخ انصاري در حال احتضار چه كرد و سؤال « ام خالد » از امام صادق ( عليه السلام ) چه بود ؟
12 ـ فرا گرفتن چه علومي حرام است ؟
13 ـ فرا گرفتن چه علومي واجب عيني است ؟
14 ـ توجه به پاك بودن واردات سمعي و بصري چه تأثيري در روح و قلب انسان مي گذارد ؟
15 ـ خلاصه بحث را بيان كنيد .
|
65 |
|
درس پنجم
قالَ الإمامُ ( عليه السلام ) : « نَزَلَتْ أنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ في البَلاء كالّتي نَزَلَتْ في الرَّخاء ، ولوْلا الأَجَلُ الّذي كَتَبَ الله عليهم لَمْ تَسْتَقِرَّ أرْواحُهُمْ في أجسادِهِمْ طَرْفَةَ عيْن شوْقاً إلَي الثَّوابِ وخَوْفاً مِنَ الْعِقابِ ، عَظُمَ الخالِقُ في أنْفُسِهِم فَصَغُرَ ما دوُنَهُ في أعْيُنهِمْ . . . . »
« حالت روحي پرهيزگاران به هنگام بلا و مصايب ، همچون موقع گشايش و رفاه است ، و اگر اجلهاي از پيش تعيين شده آنان نبود ، از شدت علاقه اي كه به ثواب اخروي دارند و مي خواهند زودتر به آن واصل شوند و نيز از شدت وحشتي كه از عقاب وعذاب آخرت دارند و مي ترسند كه در دنيا بمانند و كاري از آنان سر بزند كه موجب آن عذابها شود لحظه اي در دنيا نمي ماندند . پرورگار در دل و روح آنان بسيار بزرگ مي باشد و غير خدا در چشمانشان ناچيز و حقير است . »
حضرت در اين جملات ، سه حالت از حالات عالي صاحبان تقوا را گوشزد مي كند :
الف : « نَزَلَتْ أنْفُسُهمْ مِنْهُم في الْبَلاءِ كالّتي نَزَلَتْ في الرّخـاء . »
|
66 |
|
« قلب و روان ايشان به هنگام برخورد با بلاها ، همانند زماني است كه در رفاه و فراخي قرار گرفته اند . »
پرهيزگاران در موقع نزول بلا ، به جزع و فزع نمي افتند بلكه آرامش خود را حفظ مي كنند ، همان گونه كه در موقع رفاه هيچ گونه گله و ناراحتي ندارند . در واقع در تمام حالات آرامش دارند . اين حالت در كمتر كسي پيدا مي شود كه تغييرات روزگار در او اثري نگذارد ؛ زيرا بسياري از افراد در موقع فقر و مرگ عزيزان و بيماري و نا امني و . . . از مسير حق خارج مي شوند و گهگاه به سرحدّ كفر و الحاد گام بر مي دارند ؛ مثلاً كاسبي كه روزي در مغازه كم فروش كرده ، شب در منزل بد اخلاقي مي كند و تلافي آن را سر زنش در مي آورد چه رسد به مصايب بزرگ كه گاهي انسان را از نماز و راز و نياز هم جدا مي كند .
قرآن در اين زمينه مي فرمايد :
{ وَمِنَ النّاس مَنْ يَعْبُدُ الله عَلي حَرْف فَاِنْ أصابَهُ خيرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإنْ اصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلي وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا والآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ } . ( 1 )
« و بعضي از مردم خدا را به زبان و به ظاهر مي پرستند نه به حقيقت ، از اين رو هر گاه به خير و نعمتي رسند اطمينان خاطر پيدا مي كنند و اگر به فقر و آفتي برخورد نمايند از دين خدا رو مي گردانند ، اين افراد در دنيا و آخرت زيانكارند و اين زياني است آشكار . »
قرآن در جاي ديگر مي فرمايد : انسان ، « هلوع » است يعني به هنگام رسيدن به نعمت دنيا و ثروت ، به ديگران چيزي نمي دهد و اگر فقر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حج : 11
|
67 |
|
وفلاكت نصيب او شود ، به فغان و شيون مي پردازد .
اگر تقوا در كسي حاصل شود او را به تسليم و رضا خواهد رساند ؛ يعني در همه حال از خداي خويش راضي و خشنود است و بنا بر اين قلبي آسوده و آرام دارد ، كه يكي از مقامات عالي انساني همين است .
از امام صادق ( عليه السلام ) سؤال شد : ( 1 ) مؤمن را چگونه مي توان شناخت ؟ حضرت فرمود : از تسليم بودن در مقابل فرمان الهي و خشنود بودن در مقابل حوادث خوش و ناخوش .
و از امام باقر ( عليه السلام ) نقل شده است ( 2 ) كه فرمود : پيامبر گرامي در يكي از سفرهاي خويش به گروهي برخورد ، آنها به حضرت سلام دادند ، حضرت فرمود : شما كيستيد ؟ در جواب گفتند : اي رسول خدا ! ما مؤمنيم ، حضرت فرمود : علامت ايمان شما چيست ؟ عرض كردند : ما به قضاي الهي راضي هستيم و امور خود را به خدا واگذار كرده ايم و نسبت به اوامر و فرامين او تسليم هستيم ، حضرت فرمود : اين گروه علما و حكمايي هستند كه به مرز انبيا نزديكند . آنگاه آنان را راهنمايي كرد و فرمود :
« فاِنْ كُنْتم صادقين فلا تبنوا ما لا تسكنون ولا تجْمعوا ما لا تأكلوُن ، وَاتَّقوا الله الّذي اليْه ترجعوُن » ؛
« اگر راست مي گوييد و در ادعاي خويش صادقيد ، چيزي را كه در آن سكونت نمي كنيد نسازيد و آنچه را كه نمي خوريد و استفاده نمي كنيد جمع نكنيد و از خداي خويش بترسيد ؛ همان خدايي كه به سويش بر خواهيد گشت . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اصول كافي ، ج1 ، ص62
2 ـ منهاج البراعه ، ج12 ، ص118
|
68 |
|
بنابراين متقين بر اين مقام والا دست يافته اند وبه اين مرحله نايل شده اند .
ب : « ولو لا الأجلُ الّذي كَتَبَ الله عَليْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أرْواحُهُم في أجْسادِهمْ طَرْفَةَ عَيْن شَوقاً اليَ الثّوابِ وخَوْفاً مِنَ الْعقابِ . »
« اگر اجلي كه از جانب خدا معين شده در كار نبود ، ارواحشان در بدنهايشان حتي براي چشم به هم زدني باقي نمي ماند ، به جهت شدّت علاقه اي كه به ثواب آخرت و خوف و وحشتي كه از عقوبت دارند . »
آگاهي پرهيزگاران از سه مطلب مهم :
1 ـ كاملاً نسبت به مسير خويش آگاهند و مي دانند كه كجا بوده اند و به كجا آمده اند و به كجا خواهند رفت و هر كس كه به اين حقيقت آگاه شود ، هم معمّاي حيات برايش حل مي شود و هم معمّاي مرگ ، و مرگ را غير از برداشته شدن حجاب از جلوي چشم و جانش ، چيز ديگري معنا نمي كند . بنابراين قرآن مجيد علامت و نشانه « اولياءالله » را تمنّا و تقاضاي مرگ مي داند . ( 1 )
علي ( عليه السلام ) مي فرمايد : به خدا قسم علاقه علي به مرگ بيش از يك كودك شيرخوار به پستان مادر است و فرزند علي امام امت خميني كبير ( قدس سره ) نيز در توفان مبارزات خويش با طاغوت زمان در ضمن يك سخنراني فرمود :
« وقتي مرا گرفتند ، مأموران ناراحت بودند ، ولي من ترس و خوفي نداشتم و آنها از آرامش من در تعجّب و حيرت بودند ! »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ « يا أيها الذين هادوا إن زعمتم أنكم أولياء لله من دون النّاس فتَمَنَّوُا المَوْتَ إن كُنتُم صادقين » . جمعه : 7
|
69 |
|
مگر كسي كه معتقد به جهان آخرت است از مرگ مي ترسد ؟
2 ـ هيچ گاه متاع دنيا در نظر اينها هدف و مقصد قرار نگرفته و نمي گيرد و اصولاً نگاه اين افراد به دنيا يك نظر مجازي است و آنها دنيا را مزرعه اي بيش نمي دانند كه محصولش در عالم ديگر ظهور و بروز مي كند .
3 ـ از اين جمله استفاده مي شود كه فاصله بسيار زيادي بين نعمتهاي آخرت ـ كه در آثار اسلامي ذكر شده است ـ و نعمتهاي دنيا وجود دارد . شنيدن هر چيز دنيا ( از نعمتها و مقامها و مالهاو . . . ) بهتر از ديدن آن است ؛ و به عكس ، ديدن هر چيز آخرت ، مهمتر از شنيدنش خواهد بود .
ج : « عَظُمَ الْخالِقُ في أنْفُسِهمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ في أعْيُنِهمْ . »
« پروردگار متعال در جان و روح و روان آنان بسيار بزرگ است و هر چيزي غير از خدا درچشمانشان ناچيز و حقير است . »
محبت خدا جايگزين همه چيز :
آنان كه خدا را شناختند و محبّت او در دلهايشان جايگزين شد و به آن معشوق گمگشته خود راه يافتند ، ديگر جهان با تمام زرو زيورش و با تمام زيبايي و قشنگيش در چشم آنها حقير و ناچيز مي آيد .
در « مناجات محبّين » مي خوانيم :
« إلهي ! مَنْ ذا الّذي ذاق حَلاوةَ محبّتكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلاً ؟ »
« اي خداي من ! كيست كه شيريني محبت تو را بچشد و غير تو را طلب كند ؟ »
براي ايمان به خدا نتايج فراواني ذكر شده است ، و در اين زمينه روايات فراوان از ائمه ( عليهم السلام ) رسيده است ، از جمله نتايج مهمّ ايمان و عرفان
|
70 |
|
به حق « تعالي » همين است كه غير از خدا را بيش از بازي و بازيچه اي تصوّر نمي كند ، قرآن در اين زمينه مي فرمايد :
{ قُلِ الله ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُون } ( 1 )
« بگو خدا ، آنگاه آنها را بگذار به بازيچه خود مشغول شوند . »
در سنين طفوليت به يك عروسك يا سه چرخه يا بادكنك چقدر اهميت مي داديم . گاهي به خاطر آنها با همبازيهاي خودمان دعوا و نزاع مي كرديم و گاهي در فراغ يك بادكنك گريه ها سر مي داديم ، امروز همه آنها را بازي و عبث مي دانيم و مشغول بيع و تجارت و عروس و خانه و ماشين شده ايم و براي به دست آوردن آنها چه آلودگيها كه مرتكب نمي شويم ؟ و چه نزاعها و خونريزيها كه انجام نمي دهيم ؟ !
ولي در همين حال ، مردان با تقوا و خدا شناس به ما مي خندند و تمام اين امور را بازيچه اي بيش نمي پندارند .
از آنگه كه يارم كس خويش خواند * * * دگر با كسم آشنايي نماند
به حقش كه تا حق جمالم نمود * * * دگر هر چه ديدم خيالم نمود
به صدقش چنان سر نهادم قدم * * * كه بينم جهان با وجودش عدم
دگر با كسم بر نيايد نفس * * * كه با او نماند دگر جاي كس
گر از هستي حق خبر داشتي * * * همه خلق را نيست پنداشتي
نكته مهم در اين جمله اين است كه خدا در جان و قلب متقين ، عظيم و بزرگ است ، و غير از او ـ هرچه هست ـ در نظر اهل تقوا كوچك است ، گويي تمام دنيا و آنچه در آن است ، در چشم اينها چيزي نيست و در دل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انعام : 91
|
71 |
|
آنها نفوذي ندارد ، تازه در چشم هم بزرگ نمي بينند ، بلكه همه آنها را ناچيز و حقير مي بينند .
خلاصه بحث
تقوا پيشگان كساني هستند كه در حال بلا و مصيبت تغيير حالت نمي دهند و در مقابل تمام وقايع و حوادثي كه از جانب خدا براي آنان مقدّر مي شود كاملاً تسليمند ، بر خلاف بيشتر مردم كه قرآن خبر داده « هلوع » و رنگ پذيرند و نان را به نرخ روز مي خورند .
ديگر اين كه پرهيزگاران به مسير خود آگاهند و مي دانند كه كجا بوده اند و از كجا آمده اند و به كجا مي روند ، از اين رو هرگز دنيا در نظر آنها هدف نيست . همچنين پرهيزگاران بخوبي مي دانند كه نعمتهاي اخروي با نعمتهاي دنيوي قابل قياس نيست و بين اين دو فاصله اي بس زياد است . آنچه دل انسان پرهيزگار را پر كرده محبت الهي است و چنانچه محبت و عظمت حق در دل آمد ، ما سوي الله را هيچ و بي اعتبار مي بيند .
|
72 |
|
سؤال و تمرين :
1 ـ آيه 11 سوره حج درباره كيفيت عبادت جمعي از مردم چه مي گويد ؟
2 ـ « هلوع » يعني چه ؟
3 ـ روايتي در مورد راه شناخت مؤمن از امام صادق ( عليه السلام ) بياوريد .
4 ـ معماي حيات و مرگ براي چه كساني حل شده است ؟
5 ـ تفاوت نعمتهاي اخروي با نعمتهاي دنيوي چيست ؟
6 ـ محبّت خدا چه نقشي را در انسان ايفا مي كند .
7 ـ از اشعار سعدي در ارتباط با محبت خدا و كوچكي غير خدا چه ياد داريد ؟
8 ـ چرا عظمت الهي در نفس متقين قرار گرفته اما كوچكي غير خدا در چشم ايشان ؟
9 ـ خلاصه بحث را بيان كنيد .