بخش 10

یکی از علل سعادتها و شقاوتها اولین گام سه حدیث در زمینه مجالست همه باید توجه کنند کبریایی ، مخصوص خداوند متعال است مکر و خدعه « نیّت » ، روح اعمال است خلاصه بحث : سؤال و تمرین : درس بیست و هشتم تفاوت انسانها در پذیرش موعظه خود را بی نیاز می دانند به علی ابن ابی طالب ( علیه السلام ) اجل هر انسانی در زمان و با سبب مخصوص فرا می رسد الف ـ مرگ برای همه ب ـ اجل دو نوع است به دو نکته توجه شود ج ـ اجل به دست خداست د ـ انسان و لح0ات آخر عمر تحقیقی از فیض کاشانی همّام در چه حالی درگذشت ؟ خلاصه بحث : سؤال و تمرین :


269


درس بيست و هفتم

قالَ الإمام ( عليه السلام ) : « وَدُنُوُّه مِمَّنْ دَنا مِنْهُ لِينٌ وَرَحْمَةٌ ، لَيْسَ تَباعُدُه بِكبْر وَعَظَمة ، وَلا دُنُوُّهُ بِمَكْر وَخَدِيعَة » .

« نزديك شدن صاحبان تقوا به فردي يا گروهي اولا با نرمي و گرمي و مهر و محبت انجام مي گيرد و ثانياً اين نزديكي براي آن فرد و يا گروه مفيد و سود مند است و به طور كلي كناره گيري متقين از برخي افراد بر اساس خودخواهي و خود بزرگ بيني نيست همانگونه كه نزديك شدن او به بعضي ديگر بر اساس مكر و خدعه نمودن با او نمي باشد . »

پنج مطلب

از اين جملات چند مطلب استفاده مي شود :

اول : به خاطر زهد و پاكي خود لازم است از گروهي كناره گرفت .

دوم : متقابلا لازم است با گروهي ديگر ، گرم گرفته و با محبت تمام به آنها نزديك شد .

سوم : نبايد تكبر ورزيد و خود را از ديگران بزرگتر و عالي تر پنداشت و از آنها دوري گزيد .


270


چهارم : براي سودجويي يا به خطرافكندن ديگران نبايد با آنان رفاقت و دوستي كرد .

پنجم : لازم است به سيرت و واقعيات اعمال نظر افكند ، نه به صورت و ظاهر ؛ به عبارت ديگر ، ارزش هر عملي بر اساس نيّت عمل كننده است .

و اينك شرح مختصري درباره اين پنج مطلب :

يكي از علل سعادتها و شقاوتها

آنچه مورد قبول همگان است ، اين است كه گاهي يك ازدواج ، يا شركت ، يا همسايه ، يا استاد و يا دوست باعث ترقي و سعادت انسان مي شود و اين ارتباط ، زمينه ساز بسياري از فضايل و كمالات او مي گردد . همچنين بسيار ديده يا شنيده شده است كه برخي از روابط اجتماعي موجب انحطاط و از دست دادن شرافت بلكه ديانت انسان شده و چون تمام اين ارتباطها را مي توان در تحت كلمه مصاحبت و رفاقت لحاظ كرد ، به طور اختصار درباره رفاقتها و دوستيها و آثار مثبت و منفي آن سخن مي گوييم :

اولين گام

اولين گامي كه توبه كننده بايد بردارد ، دور شدن از دوستان پيشين و ترك مجالس آنهاست و نيز اولين گامي كه طالب كمال و فضيلت بايد بردارد ، دقت كامل نسبت به دوستان و رفيقان خويش است . هيچ كس نمي تواند به خود اعتماد كند و بگويد : من با هر كسي دوست شوم تغييري در حالم ايجاد نمي شود و بلكه او را جذب مي كنم و به سمت خود مي كشانم . چه بسا با تمام وجود در فساد و باطل غوطهور شده و هنوز در اين خيال باشد كه من تغيير حال پيدا نكرده ام . طبع انسان مانند بادي مي ماند كه اگر از بازار عطّارها عبور كند بوي خوش كسب مي كند و اگر از زباله دانيها بگذرد ، متعفّن مي شود . شاهد اين مطلب سخنان اهل بيت عصمت و طهارت ( عليهم السلام ) است كه انسانها را از همه بهتر مي شناسد و درباره اين موضوع ( مجالستها و رفاقتها ) ، به دوستان خودشان هشدار داده اند .

سه حديث در زمينه مجالست

سليمان ابن جعفر مي گويد : شنيدم كه امام هشتم ( عليه السلام ) به پدرم مي فرمود : چرا با عبدالرحمان ابن يعقوب رابطه داري و رفت و آمد مي كني ؟ پدرم عرض كرد : او دايي من است . حضرت فرمود : او درباره خدا و اوصاف الهي حرفهاي نادرستي مي زند و حق متعال را محدود معرفي مي كند ، از اين پس يا او را ترك كن يا مجالست ما را . ( 1 )

قالَ أميرُ الْمؤمنين ( عليه السلام ) : مجالسةُ الأشرار تُورث سُوء الظّن بالأخْيار ، وَمُجالسةُ الأخيار تلْحق الأشْرارَ بِالأخْيار ، وَمُجالسة الأبْرار للْفجّار تلْحقُ الاْبرار بِالْفُجّار ، فَمَن اشْتَبه عَليْكم امرُه وَلَمْ تَعْرفُوا دينه فانْظُروا الي خلطائه فانْ كانُوا أهْل دين الله

فَهو عَلَي دين الله ، وَإنْ كانُوا عَلي غَيْر دين الله فَلا حظّ لَه مِنْ دين الله » . ( 2 )

علي ( عليه السلام ) فرمود : « نشست و برخاست با بدان باعث مي شود كه به نيكان گمان بد ببريم ، به عكس اگر اشرار با اخيار رفت و آمد كنند كم كم به نيكان ملحق مي شوند و چنانچه نيكان به مجلس و محفل بدان خو كنند و با آنها ارتباط برقرار كنند به فجّار و بدكاران ملحق مي شوند . به طور كلي اگر حال فردي برايت مشتبه شد و ندانستي كه متدين است يا نه ، به دوستانش نگاه كن ، اگر آنها متشرع و متدين بودند ، او هم هست ، و الاّ ، در او هم دين الهي رسوخ نكرده است . »

قالَ رَسُول الله ( صلي الله عليه وآله ) المرْءُ عَلي دين خَليلِهِ » . ( 3 )

رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) مي فرمايد : « انسان بر دين دوست و مصاحب خويش است . »

عجيب است كه مرحوم طبرسي در ذيل آيه : { محمدٌ رسُولُ الله و الّذين مَعَهُ أشدّاءُ عَلَي الْكُفّار رُحماءُ بَيْنَهُم } ؛ ( 4 ) « پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) و اصحاب او با كفّار سخت و شديد بودند و با مؤمنان رحيم و دلسوز و مهربان » چنين نقل مي كند : اصحاب پيامبر تا آنجا از كفار احتراز مي كردند كه حتّي خود را به لباس و بدن آنها نزديك نمي كردند و متقابلا به هر مؤمني كه برمي خوردند مصافحه و معانقه مي كردند . آري چه بسا كه تخم مرغ دزد شتردزد شده و سلام و عليكهاي مختصر به رفاقتهاي مستحكمي ، مبدل گرديده است .

قرآن چه زيبا مي فرمايد : { لا تَقْربُوا الْفواحِش } ؛ ( 5 ) « به بديها نزديك نشويد » ، بدين معنا كه در مجالس گناه و در جمع افراد گناهكار حضور نيابيد ؛ زيرا همين نزديكيها انسان را به فساد و آلودگي مي كشاند .

وقتي كه ناصرالدين شاه در راه سفر مشهد به سبزوار رسيد و تمام طبقات به ديدن شاه رفتند ، حكيم فيلسوف و عارف معروف حاج ملاهادي سبزواري به ديدن شاه نرفت . شاه كه مشتاق ملاقات اين حكيم بزرگ بود ، خود به خانه وي رفت و هرچه كرد كه ايشان چيزي از شاه بخواهد زير بار نرفت . ( 6 ) بايد هم به اين مارهاي خطرناك و

سمّي نزديك نشد چرا كه جز هلاكت و تباهي دين چيز ديگري در پي نخواهد داشت .

صدرالمتألهين ( 7 ) مي گويد : هيچ فتنه اي در دين واقع نشد و هيچ خللي در عقايد مسلمين وارد نگشت ، مگر اين كه منشأ آن ارتباط علما و دانشمندانِ به كمال نرسيده ، با حُكّام و سلاطين روزگار بوده است .

همه بايد توجه كنند

پس لازم است همه افراد از كوچك و بزرگ ، زن و مرد ، پير و جوان و عالم و جاهل كمال دقّت را نسبت به مجالستها و حتّي ملاقاتهاي خود داشته باشيم تا مبادا حادثه شوم غير قابل جبراني رخ دهد و خداي ناكرده موقعي متوجه شويم كه دستمان از دنيا كوتاه شده است و هرچه فرياد مي زنيم نتيجه اي نمي دهد ، همان طور كه قرآن از اين ناله و فريادها چنين ياد مي كند :

{ يَوْمَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلي يَديْهِ يَقُولُ يالَيْتَني اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُول سَبيلا يا وَيْلَتي لَيْتَني لَمْ اتَّخِذْ فُلاناً خَليلا ، لَقَدْ اضَلّني عَنِ الذّكْرِ بَعدَ إذْ جاءَني وَكان الشّيطانُ لِلإنْسان خَذُولا } . ( 8 )

« روز قيامت ظالم دست حسرت مي گزد و مي گويد : اي كاش راه رسول خدا را پيش مي گرفتم و اي كاش فلاني را به عنوان دوست و رفيق انتخاب نمي كردم ، زيرا او مرا از قرآن و توجه به خدا گمراه ساخت و شيطان هميشه در فكر گمراهي انسان است . »

از مجموع گفتار گذشته معلوم شد كه گاهي براي حفظ دين و ايمان و بلكه براي حفظ شرافت و فضيلت و مقامات خود لازم است از بعضي افراد و محافل دوري كنيم و در مقابل با اخيار و نيكان و مؤمنان ارتباط برقرار سازيم و با آنها گرم و مهربان باشيم ، همان گونه كه حضرت در اوصاف متقين فرمود : دوريهاي آنان از افراد بر اساس زهد و پاكي است و نزديكي آنها به گروه ديگر بر اساس رحمت و مهرباني است ؛ يعني براي حفظ مقامات و ايمان و تقواي خود مجبورند از گروهي دور شوند و به جمع گروهي ديگر بپيوندند .

كبريايي ، مخصوص خداوند متعال است

اما راجع به مطلب سوم كه دوري از تكبر است ، به طور اجمال بايد بدانيم كه سير الي الله و رسيدن به لقاءالله ، با صفات زشت و به خصوص با خوي كبريايي جمع نمي شود . براي درك اين مانع بزرگ و اين كه اين صفت تا چه حد انسان را از كمالات و فضايل دور مي كند ، دو حديث زير را يادآور مي شويم :

عَنْ زراره ، عَنْ أبي جَعْفر و أبي عبْدالله ( عليهما السلام ) قالا : « لا يدْخل الجنّة مَن في قَلْبه مثْقال ذرّة مِنْ كِبْر . » ( 9 )

« زراره از امام باقر و نيز از امام صادق ( عليه السلام ) چنين نقل مي كند كه اين دو بزرگوار فرمودند : « كسي كه ذرّه اي كبر در دل داشته باشد داخل بهشت نمي شود . »

عن أبي عَبْدالله ( عليه السلام ) : « إنّ المُتكبّرين يَجْعلُون في صُوَر الذّر ، يتوطأهُم النّاس حتّي يَفْرغ الله مِنَ الحِساب » . ( 10 )

از امام صادق ( عليه السلام ) چنين نقل شده است كه فرمودند : « متكبّران در روز قيامت به صورت مورچگان ريز درمي آيند و مردم آنها را زير پا لگدمال مي كنند تا زماني كه خداوند متعال از حساب خلايق فارغ شود . »

سخن در مسايل مربوط به كبر و امور متعلق به آن ؛ از قبيل منشأ كبر ، علاج آن و . . . فراوان است ، مقصود ما اين است كه اولا بكوشيم تا اين صفت زشت و خطرناك را از خود دور سازيم ، زيرا اصلاح و آبادي دنيا و آخرت ما تا حدودي مرهون اين امر است و ثانياً بايد ملاك دوري و نزديكي ما نسبت به ديگران تولاّ و تبرّا باشد ، نه اين كه گروهي را كوچك بشماريم و خود را بزرگ ببينيم و در نتيجه از اين گروه دوري بجوييم و از آنها كناره بگيريم ؛ زيرا همه انسانها از يك ماده يعني نطفه خلق شده اند و همگي ضعيف و فقير و محتاجند و تنها كسي كه از انسانها و بلكه از همه ممكنات و مخلوقات جداست ، وجود اقدس الهي است و كبريايي از آن اوست و بس . هيچ كس نمي تواند در كبريايي ، خود را شبيه خداوند متعال گرداند . در كتاب كافي چندين روايت به اين مضمون وارد شده است كه ما به نقلِ يك روايت اكتفا مي كنيم :

عَنْ أبي عبْدالله ( عليه السلام ) قالَ : « الْكِبْرُ رداء الله فَمَن نازَع الله شيْئاً من ذلك أكَبَّهُ الله في النّار » . ( 11 )

امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : « كبر ردا و شأن الهي است و كسي كه با تكبر ورزيدن خود را در رداي الهي وارد سازد ، با خداوند در اين امر به نزاع برخاسته و پروردگار متعال او را به جهنم خواهد افكند . »

مكر و خدعه

امّا درباره مطلب چهارم ( وَلا دُنُوّه بِمَكر وَخديعة ) ، ابتدا به معناي واژه هاي « مكر » و « خدعه » مي پردازيم : اين دو واژه كه از نظر معنا نزديك به هم هستند ، در مورد كاري گفته مي شود كه فاعل و انجام دهنده آن در باطن ، خلاف ظاهر را ارائه كرده باشد و با اين ظاهرسازي ديگران را بفريبد و گول بزند و آنها را در دام و چاله بيفكند . ( 12 ) مكر و خدعه را مي توان در تمام مسايل اجتماعي اعمال كرد ، چه در كسب و تجارت ، چه در رفاقت و معاشرت و يا ساير امور . همچنان كه حكام و زمامداران خودكامه در طول تاريخ تكيه به چماق آهنين مكر و خدعه زدند و از اين راه به مقاصد شوم خودشان رسيدند ؛ مثلا معاويه قرآن را سر نيزه كرد و خواستار حكميّت قرآن شد و رضاخان هم گِل به سر ماليد و جلو دسته هاي عزاداران حسيني به راه افتاد و فرزند بدتر از خودش ، محمدرضا پهلوي براي امام حسين ( عليه السلام ) مجلس عزا بپا كرد و در حال احرام عكس گرفت و پخش كرد و قرآن چاپ نمود و در گوشه و كنار اين مملكت منتشر ساخت . امروز هم مي بينيم كه حكام به اصطلاح مدافع حقوق بشر و ابرقدرتهاي به اصطلاح صلح طلب دست محبّت به هم داده اند و در حالي كه در ميان دست آنها خون كبوتر صلح به زمين ريخته مي شود ، نعره صلح و حقوق بشر سر مي دهند و از اين راه به بدترين مقاصد خود مي رسند ! اما تقواپيشگان هرگز نمي توانند از مكر و خدعه استفاده كنند ، نه اين كه از راه و روش مكر اطلاعي نداشته باشند ، بلكه ايمان و شرافت و پاكي آنها اجازه نمي دهد كه چنين كارهايي را مرتكب شوند . امير مؤمنان ( عليه السلام ) مي فرمايد : اگر مكر و خدعه در جهنم جاي نداشت ، من مكّارترين افراد بودم . ( 13 ) پرهيزكاران حتي در مسائل جزئي هم از اين حربه خطرناك استفاده نمي كنند ؛ زيرا از رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) نقل شده كه شخص مكّار از زمره مسلمين و اهل بيت ( عليهم السلام ) خارج است .

عَنْ أبي عبْد الله ( عليه السلام ) قال : قالَ رَسولَ الله ( صلي الله عليه وآله ) : « لَيْسَ مِنّا مَنْ ماكَر مُسْلماً » ( 14 )

از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله ) فرمود : « كسي كه با مسلماني مكر و حيله كند از ما نيست . »

« نيّت » ، روح اعمال است

از مطالب گذشته معلوم شد كه ارزش و بهاي اعمال را نيت مشخص مي كند ؛ زيرا نزديكي و دوري از افراد گاهي براي حفظ دين و مكتب انجام مي شود و رنگ الهي به خود مي گيرد و باعث كمالات آدمي مي گردد و گاهي رنگ شيطاني مي گيرد و باعث انحطاط انسان مي شود . از رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) نقل شده ( 15 ) است كه مي فرمايند :

« إنّما الأعْمالُ بِالنِّيات ، وَلِكُلِّ امْرِء ما نَوي » .

« اعمال هر فردي بي ترديد با اساس نيّت او سنجيده مي شود و براي هر شخصي همان در نظر گرفته مي شود كه نيت كرده است . »

خداوند متعال هم به باطن و نيات توجه مي كند ؛ « اللّهُمَّ اجْعَل نِيّاتَنا أحْسَن النيّات ، واعْمالَنا أحْسن الأعْمال ، بِحقّ مُحَمَّدِ وَآلِهِ الأطْهار » .

خلاصه بحث :

خلاصه بحث :

بي شك يكي از عوامل بزرگ سعادت و شقاوت انسان ، رفاقت و مصاحبتهاي اوست . اگر كسي توبه كرد بايد درباره دوستانش تجديد نظر كند . در روايات نسبت به اين موضوع بسيار گوشزد شده است . فيلسوف بزرگ مرحوم سبزواري حاضر نشد لحظه اي به ديدن شاه برود . روز قيامت از دوستيهايي كه در دنيا كرده ايم ناراحتيم .

تكبّر يكي از صفات زشت و مانع دخول در بهشت است و بايد منشأ آن را از خود دور سازيم ؛ زيرا كبريايي تنها زيبنده حق متعال است و بس و دوري و نزديكي ما به ديگران فقط بايد براساس تولاّ و تبرّا باشد .

مكر و خدعه در وجود متقين نيست و اين كارِ معاويه ها و ظالمان و زشت سيرتان عالم است .

در خاتمه ، سخن از نيّت به ميان آمد كه روح اعمال است و ارزش هر عملي را بايد با « نيّت » سنجيد .

سؤال و تمرين :

1 ـ از جملات حضرت چند نكته استفاده مي شود ؟

2 ـ يكي از علل شقاوتها و سعادتهاي انسان را بيان كنيد .

3 ـ اولين گام براي توبه كردن و يا كسب كمالات چيست ؟

4 ـ يك حديث در ارتباط با مجالست نقل كنيد .

5 ـ مرحوم طبرسي در ذيل آيه 28 سوره فتح ، چه نقل كرده است ؟

6 ـ چرا در آيه 150 سوره انعام گفته شده : { لا تَقْرَبُوا الفَواحِش } ؟

7 ـ حاج ملاهادي سبزواري چرا به ملاقات شاه نرفت و چرا از او چيزي نخواست ؟

8 ـ معناي آيه 27 سوره فرقان چيست ؟

9 ـ « كبر » انسان را به كجا رهسپار مي كند ؟

10 ـ كبريايي مخصوص كيست ؟ در اين باره حديثي نقل كنيد .

11 ـ حكام خودكامه بر چه نوع چماقي تكيه مي كنند ؟

12 ـ آيا صاحبان تقوا توانايي مكر ندارند ؟

13 ـ رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) درباره شخص مكّار چه فرموده است ؟

14 ـ خداوند متعال به نيّت توجّه مي كند يا به عمل ؟

15 ـ روايتي درباره نيّت بياوريد .

درس بيست و هشتم

فَصَعِقَ هَمّامٌ صَعْقَةً كانَتْ نَفْسُه فِيها ، فَقالَ أميرُ المُؤمنين ( عليه السلام ) : « أما وَالله لَقَد كُنْتُ أخافُها عَلَيْه ـ ثُمَّ قالَ ـ : هكذا تَصْنَع الْمواعِظُ الْبالِغَةُ بِأهْلِها » .

همّام پس از شنيدن اوصاف متقين ناله اي زد و بيهوش افتاد و در همان حال جان به جان آفرين تسليم كرد ، حضرت فرمود : « من چنين احتمالي را مي دادم ، آري مواعظ ، اين گونه به افراد آماده اثر مي بخشد . »

تفاوت انسانها در پذيرش موعظه

گاهي انسانها را به معادن تشبيه مي كنند و مي گويند : همان گونه كه بعضي از معادن مثل معدن طلا با بعضي ديگر مانند معدن نقره تفاوت دارد ، انسانها هم با يكديگر متفاوتند . ( 16 )

و نيز گاهي انسانها را به قطعات زمين تشبيه مي كنند و مي گويند : همان طور كه بعضي از زمينها آماده كشت و زراعت هستند و هر درخت

ثمربخشي در آنجا به عمل مي آيد و به عكس بعضي ديگر از اراضي شوره زار و كوير و سنگلاخند و چيزي غير از خار و خاشاك از آنها نمي رويد ، ( 17 ) افراد بشر نيز چنين هستند ؛ يعني بعضي افراد براي جامعه مفيد و ثمربخش هستند و بعضي ديگر مانند بيابان كوير ديگران را به هلاكت مي رسانند و با خار و خاشاك خود دل ديگران را مجروح مي سازند . منتها تفاوت ميان معادن و زمينها بر اساس اصل خلقت است و خالق متعال براي ايجاد يك نظام احسن موجودات را چنين كنار يكديگر چيده است كه هر كدام در جاي خويش نيكوست ، امّا تفاوت بين افراد انسان بر اساس اختيار و انتخاب خودشان است و اين خود انسان است كه بعد از هدايت الهي ، راه شاكران ، يا راه كافران را پيش مي گيرد .

كميل مي گويد : مولا اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) دست مرا گرفت و به قبرستان برد و سپس از آنجا به صحرا رهسپار شديم ، آنگاه حضرت نفس عميقي كشيد و فرمود :

« انّ هذه الْقُلوب اوْعية فخيْرها أوعاها » ( 18 )

« اي كميل ، اين دلها خزينه هايي براي علم و معرفت و پذيرش حق اند و بهترين دلها ، دلي است كه گنجايش بيشتري داشته باشد . »

بعضي آنچنان در مقابل آيات و روايات متواضع هستند كه گويي خود مخاطب خداوند متعال و يا ائمه اطهار ( عليهم السلام ) بوده و اين كلمات را شنيده اند و اين جملات براي آنها صادر شده است . در مقابل ، بعضي سالهاي متمادي با شخص رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) و يا مولي الموحدين اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) مصاحبت كرده اند و روز و شب و در سفر و حضر ، در خدمت حضرت بوده اند امّا حتّي يك گام به سوي كمال و تسليم و توحيد ،

برنداشته اند !

خود را بي نياز مي دانند

قرآن درباره افرادي كه از نور انبيا و اوليا ( عليهم السلام ) استفاده نمي كنند ، مي گويد :

« اينها خود را از رهبران الهي بي نياز مي پندارند و پشت به آنها مي كنند و اصولا دلمرده اند و در مقابل آيات الهي كور و كرند و تو ( اي رسول خدا ) نمي تواني اينها را هدايت كني . » ( 19 )

امّا كسي كه خوف و ترسي از خداوند متعال در دل دارد و خود را محتاج به تعاليم انبيا مي بيند ، گرچه از نظر اعمال آلوده هم باشد ، ليكن بالأخره خود را به طبيبان آسماني مي رساند و از نور آنها بهره مند مي شود . چه بسا مردان جرعه نوشي كه در طول تاريخ با يك خروش به منزل رسيده اند . بنابراين اگر دل آماده و اعمال هم بدون آلودگي باشد و گرد و غباري روي صفحه دل ننشيند ، مسلماً انسان به مقامات بسيار عالي خواهد رسيد و از آيات و كلمات اولياي الهي كمال بهره برداري را خواهد داشت . همّام نيز از جمله بزرگمرداني بود كه از جهات مختلف آماده تكامل بود و آنقدر جذب معاني و اوصاف مزبور شد كه بالاخره قالب تهي كرد و جان به جان آفرين سپرد .

به علي ابن ابي طالب ( عليه السلام ) اعتراض مي شود

شگفت است كه در همين مجلس و با سخنان همين گوينده پاك ؛ يعني امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) كسي چون همام به سرمنزل مقصود مي رسد و بهترين بهره برداريها را مي كند ، امّا ديگري به آن حضرت اشكال مي كند كه اگر موعظه با قلبهاي آماده اين گونه عمل مي كند كه با همام كرد ، پس چرا خود شما قالب تهي نكردي و از دنيا نرفتي ؟ اين بيچاره گمان مي كند كه كلمات مولا اجل و مرگ همّام را فراخوانده و به جاي اين كه از حضرت دليل مرگ همّام را جويا شود ، به امام ( عليه السلام ) حمله و اعتراض مي كند كه چرا تو خود چنين نيستي ؟ آري باران كه در لطافت طبعش جاي هيچگونه سخن و كلامي نيست ، موجب مي شود كه در باغ لاله رويد و در شوره زار خس .

اينك به گفتوگوي مختصري درباره اين اشكال و جواب آن مي پردازيم :

اجل هر انساني در زمان و با سبب مخصوص فرا مي رسد

حضرت در جواب معترض فرمودند :

« وَيْحك إنّ لِكُلِّ أجَل وَقْتاً لا يَعدوه وَسَبباً لا يتجاوزه ، فمهلا ، لا تعد لِمثْلها ، فإنّما نفث الشّيطان عَلي لسانك »

« واي بر تو ! اجل هر فردي زمان مخصوصي دارد كه از آن تجاوز نمي كند و نيز علت و سبب معيني دارد كه تغيير نخواهد كرد ، ساكت باش و چنين سخني را تكرار نكن ، كه شيطان اين سخن را بر زبان تو دميده است . »

براي روشن شدن مطلب به چند نكته اشاره مي شود :

الف ـ مرگ براي همه

قلاده مرگ به گردن همه انسان ها مي افتد و احدي از آن رهايي ندارد :

{ أيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْموْتُ وَلَوْ كُنْتُم فِي بُروُج مُشَيَّدة . . . } ( 20 )

« هرجا كه باشيد ، مرگ به سراغ شما خواهد آمد ؛ اگر چه در دژهاي محكم باشيد . . . »

مرگ چيزي نيست كه كسي بتواند آن را انكار كند ؛ زيرا هر روز و هر شب در مقابل چشمان ما ، دوستان ، عزيزان و يا همنوعاني از دستمان مي روند و اين حركت جسمي و مادّي بدن يك ثانيه نه به قهقرا بر مي گردد و نه توقف مي كند ، بلكه پيوسته به سير خود ادامه مي دهد تا آنجا كه به حالت اوليه خود يعني خاك برگردد ، همان طور كه قرآن هم اين مطلب را بيان فرموده است :

{ مِنْها خَلَقْناكُمْ وَفيها نُعيدُكُم وَمِنْها نُخْرِجُكم تارةً اُخْري } ( 21 )

« شما را از زمين خلق كرديم و به آن برمي گردانيم و بار ديگر از همان زمين بيرون مي آوريم . »

اين كوزه گر دهر چنين جام لطيف * * * مي سازد و باز بر زمين مي زندش

ب ـ اجل دو نوع است

بسياري از موجودات ، از نظر ساختمان طبيعي ، استعداد و قابليت بقا براي مدت طولاني دارند ولي در اثناي اين مدت ممكن است موانعي ايجاد شود كه آنها را از رسيدن به حد اكثر عمر طبيعي باز دارد ؛ مثلا ممكن است يك چراغ نفت سوز با توجه به مخزن نفت آن ، بيست ساعت استعداد روشنايي داشته باشد ، اما وزش يك باد شديد ، يا ريزش باران سبب مي شود كه عمر آن كوتاه گردد . چنين چراغي اگر با هيچ مانعي برخورد نكند و نفت آن تا آخرين قطره بسوزد و سپس خاموش شود ، به اجل حتمي ( كه از آن به اجل محتوم و اجل مسمّي نيز تعبير مي شود ) رسيده است و اگر مانعي پيش از تمام شدن نفت ، باعث خاموشي چراغ شود به چنين خاموشي و مرگي ، اجل غير حتمي ( كه از آن به اجل مشروط و معلّق و موقوف نيز تعبير شده ) اطلاق مي گردد . در مورد انسان نيز چنين است ، اگر تمام شرايط بقاي او جمع و موانع برطرف شود ، ساختمان و استعداد او ايجاب مي كند كه تا زمان طولاني اما محدود ، عمر كند . با اين حال ممكن است بر اثر سوء تغذيه يا مبتلا شدن به اعتيادهاي مختلف و يا خودكشي و . . . خيلي زودتر از آن مدت بميرد . مرگ در صورت اول را « اجل حتمي » و مرگ به حالت دوم را « اجل غير حتمي » مي نامند .

به دو نكته توجه شود

البته موانعي كه جلو اجل طبيعي را مي گيرد ؛ اولا : لازم نيست كه حتماً از سنخ گناه و اعتياد و خودكشي و افعال زشت باشد ، بلكه گاهي از خودگذشتگيها و ايثارها و رفتن به خط اول جبهه هاي حق عليه باطل و يا رياضتهاي شرعي ورفتن دنبال چيزي كه عقل و نقل آن را تأييد مي كند ، مثل گوش فرادادن به موعظه ياآشنايي بااوصافوچهره پرهيزكاران اجل را نزديك مي كند ، همان طوري كه همّام بر اثر شنيدن حقايق و صفات اهل تقوا جان به جان آفرين سپرد ، منتها نمي دانست توان و ظرفيت شنيدن آن را ندارد .

ثانياً : از روايات فراواني به دست مي آيد كه اين موانع قابل تغيير است و چه بسا اتفاق مي افتد كه اجل غير حتمي انسان فرا رسيده است منتها او كار خيري انجام داده كه اثر وضعي آن عمل ، طول عمر است . از اين رو در روايات ، صله رحم و يا صدقه را باعث طول عمر شمرده اند . اين كه اجل لحظه اي جلو و عقب نمي شود مربوط به اجل حتمي است ، امّا در مورد اجلهاي غير حتمي جلو و عقب شدن و محو و اثبات در آنها راه دارد . حضرت علي ( عليه السلام ) از رسول خدا ( صلي الله عليه وآله ) از معناي اين آيه شريفه : { يَمْحُو الله ما يشاء وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ اُمّ الْكِتاب } ؛ ( 22 ) « خداوند متعال هرچه بخواهد محو و هرچه را بخواهد اثبات مي كند ، ولي با وجود اين تغيير و تبديلها ، حكم حتمي در نزد اوست كه تغيير نمي كند » پرسيد و حضرت در پاسخش فرمود :

« لأقرّنّ عَيْنيك بتفسيرها ، ولأقرّنّ عين أمّتي بَعْدي بتَفْسيرها ، الصّدقه علي وَجْهِها ، وَبرّ الْوالِدَين ، وَاصْطناع المَعْرُوف ، يُحَوِّلُ الشَّقاءِ سَعادَةً ، وَيَزيدُ فِي العُمرِ ، وَيَقي مصارع السّوء » ( 23 )

« با تفسير اين آيه شريفه چشم تو و چشم پيروانم را كه بعد از من مي آيند ، روشن مي سازم . صدقه اي كه در محل مناسب داده شود و يا نيكوكاري به پدر و مادر و انجام دادن كار خوب باعث مي شود كه انسان را از شقاوت به سعادت بكشاند و عمر آدمي را زياد گرداند و او را از مرگهاي زشت حفظ كند . »

حضرت مسيح ( عليه السلام ) درباره نوعروسي خبر داد كه در شب زفاف مي ميرد ولي عروس نمرد . از حضرتش سؤال شد كه چرا نمرد ؟ فرمود : آيا صدقه اي داده ايد ؟ گفتند : آري ، فرمود : صدقه بلاها را دفع مي كند . ( 24 )

ج ـ اجل به دست خداست

اجل حتمي و اجل غير حتمي ، هر دو به دست خداوند متعال است ؛ يعني اوست كه اجل حتمي را مقرر فرموده است و نيز اوست كه در صورت تحقق شرايط و موانع ، اجل غير حتمي را مشخص مي كند . در قرآن به اين مطلب اشاره شده است آنجا كه مي فرمايد :

{ هُوَ الَّذي خَلَقَكُم مِنْ طين ثمَّ قَضي أجَلا و أجَلٌ مَسمّيً عِنْدَه ثُمّ أنْتُم تَمْتَرُون } ( 25 )

« او كسي است كه شما را از گل آفريد سپس مدتي مقرر داشت واجل حتمي نزد اوست ، با اين همه قدرت نمايي ، شما مشركان درباره او ترديد مي كنيد ؟ »

بعضي از مفسّران ؛ مانند علاّمه طباطبايي مي گويند : مراد از اجل اوّل همان مرگ غير حتمي است و اجل مسمّا ، همان اجل حتمي غير قابل تغيير است . بنابراين ، اين خداوند است كه مرگهاي غير حتمي و زودرس را بر اساس شرايط و موانع براي افراد مختلف مقدر فرموده است ، منتها اين ما هستيم كه آن شرط و يا مانع را ايجاد مي كنيم و چنانچه ايجاد آن مانع و يا شرط ، كار حرام و گناهي باشد ، آن شخص مؤاخذه مي شود ، اما اگر كار خوب و نيكو باشد مأجور خواهد بود .

د ـ انسان و لحظات آخر عمر

نكته قابل توجهي كه از منابع اسلامي به دست مي آيد اين است كه حالات و افعال انسان در لحظات آخر عمر ، نقش عظيمي براي او دارد . آيا آدمي در آن لحظات مشغول لهو و لعب است يا مشغول عبادت ، آيا

سرگرم امور مادّي و شهواني است و يا محو عالم معني و روحانيت و خلاصه در آن حال دل انسان مشغول دنياست يا متوجّه الله ؟

مردي در حضور امام صادق ( عليه السلام ) عرض كرد : گاهي كه در خانه ام داخل مستراح مي شوم ، صداي ساز و آواز از خانه همسايه به گوشم مي رسد و اين باعث مي شود كه بيشتر طول بدهم تا لحظاتي آن را گوش كنم . امام فرمود : چنين نكن . آن شخص گفت : به خدا قسم من پيش آنها نمي روم و در مجلس آنها شركت نمي كنم ، فقط به صداي آنها گوش مي دهم ، حضرت فرمود : مگر اين آيه قرآن به گوشت نخورده است :

{ إنَّ السّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤاد كُلُّ اوُلئِكَ كانَ عَنْهُ مَسؤُولا } . ( 26 )

« هر يك از گوش و چشم و دل به سهم خود ، مورد بازخواست قرار مي گيرند . »

آن مرد گفت : به خدا قسم ، گويي تا به حال ، اين آيه به گوشم نخورده بود ، از هم اكنون توبه مي كنم و از خدا مي خواهم كه مرا بيامرزد و توفيقم دهد كه ديگر به چنين كاري برنگردم . امام فرمود : برخيز و غسل كن و مقداري كه مي تواني نماز بخوان و از خدا بخواه كه توبه ات را بپذيرد ؛

« فإنَّكَ كُنْتَ عَلي أمْرِ عظيم ، ما كان أسْوء حالكَ لَوْ متّ عَلي ذلك »

« زيرا تو در گناه بزرگي افتاده بودي و چه بدبخت و تيره روز بودي اگر در همان حال مي مردي . »

سپس حضرت فرمود : شكر خدا كن كه توفيق توبه يافتي . كار زشت را به اهلش واگذار و بدان هركاري اهلي دارد . ( 27 )

همان گونه كه مشاهده مي شود در اين حديث شريف ، توجه كامل به لحظات آخر عمر انسان شده است و مي فرمايد : اگر در آن حال لهو و لعب و سرگرمي به گناه و شهوات از دنيا رفته بودي چه مي كردي ؟

مي نگريم كه قرآن اجر و پاداش كساني را كه براي خدا از خانه بيرون رفته و در همان حال مرگ به سراغشان آمده است ، بر عهده حق متعال مي گذارد و مي فرمايد :

{ وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِه مُهاجِراً اِلَي الله وَرَسُولِه ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْموْتُ فَقَدْ وَقَعَ أجْرُه عَلَي الله } . ( 28 )

« كسي كه براي رفتن به سوي خدا و پيامبر از منزل خارج شود و در آن حال مرگش فرا رسد ، اجر و پاداش او بر عهده خداست . »

تحقيقي از فيض كاشاني

مرحوم فيض كاشاني ( رحمه الله ) مي فرمايد ( 29 ) : اين كه شهيد به آن مراتب و مراحل عالي نايل مي شود ، به جهت آن است كه قلب خود را از محبّت مال ، فرزند ، خانه ، پول ، تجارت ، رياست و . . . خالي كرده و تنها محبت و عشق خدا را در وجودش حاكم ساخته است كه وارد ميدان جنگ مي شود و براي خدا جان عزيزش را فدا مي كند و چون در آن لحظات آخر عمر ، در قلبش غير از خدا چيز ديگري نيست و با چنين حالت روحاني ، با پروردگار خويش ملاقات مي كند حق متعال هم آنچه را كه شايسته اوست به وي عطا مي كند و اگر كسي به قصد رسيدن به مال و منال ، به ميدان جنگ برود ، هيچگاه آن اجر و پاداش شهيد را نخواهد داشت ، چون موقع مرگ آن حالت الهي در وجودش حاكم نبوده است . حتّي اگر شخصي بتواند حالت معنوي و انقطاع از امور دنيوي و مادي را ، كه براي شهيد در جبهه حاصل مي شود ، در شهر و ديار خويش براي خود ايجاد كند و با همان حالتِ توجه به خدا از دنيا برود ، بسيار برايش مفيد و سودمند خواهد بود . از اين حالت به « حسن خاتمت » تعبير شده است ؛ چنانكه از حالات حيواني و ظلماني ، كه در آخر عمر بر انسان مسلط مي شود ، به « سوء خاتمت » تعبير كرده اند .

به اين حديث شريف توجه فرماييد :

كتَب الصّادق ( عليه السلام ) الي بعْض النّاس : « إنْ أرَدْتَ أنْ يَخْتم بخير عَملك حتّي تقبض و أنْت في أفْضَل الأعْمال ، فعظّم لله حقّه ، أنْ تبْذل نعمائه في معاصيهِ ، وَأنْ تغتّر بحلْمِه عنْك ، وَأكْرم كلّ من و جدته يذكرنا أوْ ينتحل مودّتنا ، ثمَّ ليْسَ عَلَيْك ، صادقاً كان أوْ كاذباً ، إنّما لك نيّتك وَعَلَيْه كِذْبُه » . ( 30 )

« امام صادق ( عليه السلام ) طي نامه اي به بعضي از افراد نوشت : « اگر مي خواهيد عمرتان با بهترين عمل پايان پذيرد و قبض روحتان در اثناي عاليترين كردار انجام گيرد ، حق الهي را بزرگ بشماريد ؛ يعني نعمتهاي الهي را در مسير مخالفت با او مصرف نكنيد و نسبت به فرامين او مطيع باشيد و حلم و بردباري پروردگار نسبت به شما ، مغرورتان نكند و به هر كس كه به ياد ما اهل بيت عصمت و طهارت است و يا خودش را به مودّت ما بسته است ، احترام بگذاريد و گراميش داريد و كاري نداشته باشيد كه در اين ادّعا صادق است يا خير ؛ زيرا شما در اثر احسان و اكرام به او به اجر و پاداش خودتان مي رسيد ، چون نيت شما اين است كه يكي از دوستان اهل بيت را اكرام كنيد و قطعاً طبق اين نيت به پاداش خودتان نايل خواهيد شد . »

همّام در چه حالي درگذشت ؟

با در نظر گرفتن مطالب چهارگانه فوق ، جايي براي اشكال و اعتراض باقي نمي ماند . چرا كه اجل همّام ، اگر همان اجل حتمي بود ، به طور قطع واقع مي شد ، چه اين خطبه را مي شنيد و چه نمي شنيد . و چنانچه مرگ او زودرس بود و بر اثر شنيدن اين خطبه غرّا و اين كلمات شيوا و جذّاب واقع شد ، در جواب بايد گفت كه اولا معلوم شد كه اجل غير حتمي هم به دست خداوند متعال است و اوست كه آن را مقدر مي فرمايد و ثانياً عواملي كه باعث اجلهاي زودرس مي شوند ، اگر الهي و شرعي باشند ( مثل جهاد في سبيل الله ) كمال افتخار است . در اين حادثه مورد بحث هم تقاضاي بيان اوصاف پرهيزكاران از سوي خود همّام بود و نشان دادن چهره زيباي انسانهاي پاك از طرف مولي الموالي اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) انجام گرفت كه هر يك از اين دو ؛ يعني تقاضا و اجابت ، امري الهي و شرعي بود . همچنان كه اگر شخصي در اثناي كار خوب به حادثه ناگواري برخورد ؛ مثلا پيرمرد ضعيفي را سوار ماشين كرد تا به مقصد برساند ، اما در مسير ديواري خراب شد و روي ماشين ريخت و آن پيرمرد درگذشت ، در اين مورد نه فقط بر صاحب ماشين اعتراضي وارد نيست ، بلكه كارش همچنان ستايش برانگيز است ؛ زيرا او غيراز خوبي و احسان ، كاري نكرده است و بر افراد نيكوكار اعتراض وارد نيست و قرآن مي فرمايد : { ما عَلَي الْمُحْسِنين مِن سبيل } ( 31 )

ثانياً : همّام در اثر شنيدن اين كلمات گهربار ، در يكي از بهترين حالات معنوي و نيز در كمال انقطاع از عالم دنيا و امور مادّي جان به جان آفرين سپرد ، كه چنين حسن خاتمه اي ، براي كمتر افرادي اتفاق مي افتد . با توجه به كلام عالم رباني ملامحسن فيض كاشاني ( رحمه الله ) كه درباره شهيد بيان فرمود و آيه شريفه { وَمَنْ يَخْرُج مِنْ بيْتِه مهاجراً اِلَي الله . . . } و روايت منقول از امام صادق ( عليه السلام ) ، روشن مي شود كه چه توفيق بزرگي براي همّام فراهم شد و او با پروردگار خود ملاقات كرد در حالي كه غير از خدا و عشق به كمال در قلبش چيز ديگري يافت نمي شد و روح او در بهترين حالات به عالم ملكوت پرواز كرد .

خلاصه بحث :

اصولا افراد انسان همچون معدنها متفاوتند ، با اين تفاوت كه انسانها بر اساس اختيار خويش راههاي مختلف را انتخاب مي كنند . علي ( عليه السلام ) به كميل مي فرمايد : مردم سه دسته هستند . . . ؛ گاهي ديده مي شود كه گروهي خود را از رسولان الهي بي نياز مي بينند ، اين حالت يكي از موانع بزرگ براي رسيدن به كمال است . در مقابل بعضي داراي روحي باصفا و دلي نرم مي باشند و همّام يكي از آنها بود كه در اثر شنيدن اين خطبه شريف جان داد و از دنيا رفت .

اگر اشكال گرفته شود كه چرا علي ( عليه السلام ) چنين جملاتي را فرمود كه منجر به مرگ يك انسان وارسته شد مي گوييم : توجه به چند نكته جواب اشكال را براي ما روشن مي سازد ؛ الف : بدون استثنا مرگ براي همگان وجود دارد . ب : اجل دو نوع است : حتمي و غير حتمي كه طبق روايات اجل غير حتمي قابل كم و زياد شدن است . ج : اجل حتمي و اجل غير حتمي هر دو به دست حق متعال است . د : لحظات آخر عمر هر انساني ، برايش نقش عظيمي دارد . آيا در آن لحظه همچون رزمندگان در جبهه به ياد خدا بوده يا مشغول لهو و لعب بوده است ؟

در روايات براي حسن خاتمت بر سه چيز تأكيد شده است . با توجه به اين مطالب ، اشكال مرتفع است ؛ زيرا اگر مرگ همّام بر اساس اجل حتمي بوده جايي براي اشكال باقي نمي ماند و اگر غير حتمي بوده و به خاطر موعظه علي ( عليه السلام ) رخ داده ، زهي سعادت كه در بهترين حالات جان سپرده است . از همه اينها گذشته مولا علي ( عليه السلام ) كاري غير از احسان نكرده است و قرآن محسنان را از هر گونه انتقادي دور مي داند .

سؤال و تمرين :

1 ـ افراد انسان از جهت تفاوت با يكديگر به چه چيزي تشبيه شده اند ؟

2 ـ حضرت علي ( عليه السلام ) به كميل چه فرمود ؟

3 ـ چه افرادي قابليت هدايت را از دست مي دهند ؟

4 ـ همّام چگونه از دنيا رفت ؟

5 ـ اعتراض به علي ابن ابي طالب ( عليه السلام ) چه بود ؟

6 ـ در مورد اين كه قلاده مرگ بر گردن همگان مي افتد توضيح دهيد .

7 ـ فرق اجل حتمي و اجل غير حتمي چيست ؟

8 ـ آيا عوامل خوب ؛ از قبيل از خودگذشتگي و ايثار هم موجب مرگهاي زودرس مي شود ؟

9 ـ از آيه { يمحو الله ما يشاء و يثبت . . . } چه استفاده اي شد ؟

10 ـ اجل غير حتمي به دست كيست ؟ موانع و شرايطي كه باعث مرگ زودرس مي شود به دست كيست ؟

11 ـ حديث امام صادق ( عليه السلام ) در مورد استماع موسيقي و لهو و لعب را بيان فرماييد .

12 ـ از آيه 100 سوره نساء چه استفاده اي مي شود ؟

13 ـ ملامحسن فيض ، در ارتباط با مقام رفيع شهيد چه مي گويد ؟

14 ـ يك حديث از امام صادق ( عليه السلام ) در مورد حسن خاتمت بيان كنيد ؟

15 ـ درباره آيه : { ما علي المحسنين من سبيل } مختصري شرح دهيد .

اللّهمّ بلّغ بإيماني أكمل الإيمان ، وَاجْعَل يَقيني أفْضَلَ اليَقينِ ، وانتَهِ بِنِيَّتي إلي أحسن النِيّاتِ ، وَبِعَملي إلي أحسن الأعمال .

ربّنا ! هبْ لنا مِن ازواجنا و ذرّياتنا قرّة أعْين ، وَاجْعلنا للمتّقين إماماً ، السّلام علي جميع أنْبياء الله وَرُسلِهِ وَملائِكَتِهِ ، السَّلامُ عَليْنا وَعَلي جَميع عِبادِ اللهِ الصّالِحينَ ، وَالْحَمْد لله ربِّ العالمين .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سفينة البحار ، ماده جلس .

2 ـ همان .

3 ـ سفينة البحار ، ماده جلس .

4 ـ فتح : 28

5 ـ انعام : 150

6 ـ داستان راستان ، ج 2 ، ص 68

7 ـ تفسير سوره سجده ، ص 13

8 ـ فرقان : 27 و 28

9 ـ اصول كافي ، ج 1 ، ص 130 لازم به تذكّر است كه در ذيل همين صفحه از كافي ، كبري را كه ذرة المثقالش مانع رفتن بهشت مي شود ، به عناد تفسير شده .

10 ـ اصول كافي ، ج 2 ، ص 311

11 ـ اصول كافي ، ج 2 ، ص 310

12 ـ البته « مكر » ممدوح هم داريم كه فعل خداوند متعال است و ارتباطي به بحث ما ندارد و بنابراين وارد آن معنا نمي شويم .

13 ـ اصول كافي ، ج 2 ، ص 336

14 ـ همان ، ص 337

15 ـ وسايل الشيعه ، ج 1 ، ص 35

16 ـ « الناس معادن كمعادن الذهب و الفضّة » .

17 ـ « والبلد الطيّب يخرج نباته بإذن رَبّه والذي خبث لا يخرج إلاّ نكدا ، كذلك نصرّف الآيات لِقوم يشكرون . » اعراف : 58

18 ـ نهج البلاغه ، حكمت 146

19 ـ « أمّا مَنِ استغني فأنت له تصدي . » عبس : 5 ؛ « إنَّك لا تَسمعُ الموتي وَلا تسمع الصمّ الدّعاء إذا ولُّوا مُدبرين » . نحل : 80 و روم : 52

20 ـ نساء : 78

21 ـ طه : 55

22 ـ رعد : 41

23 ـ الميزان ، ج 11 ، ص 419

24 ـ تفسير نمونه ، ج 10 ، ص 247

25 ـ انعام : 2

26 ـ اسراء : 38

27 ـ كتاب قساوت ، تأليف عالم جليل القدر جناب آقاي ضياء آبادي « مدظله » ، ص 68

28 ـ نساء : 100

29 ـ محجّة البيضا ، ج7 ، ص302

30 ـ سفينة البحار ، ج 1 ، ص 376

31 ـ توبه : 91


| شناسه مطلب: 77728