بخش 3
بخش سوم : حج و داستان هایی از عالمان... انقطاع از غیر خدا به یاد خدا یکپارچه شور و هیجان کرامات بزرگان صدقه و سلامتی حجاج عالم واقعی کفن متبرک در کنار مقام ابراهیم سفارشی مفید نماز طواف استطاعت و مکه رفتن آیت اللَّه شاهرودی در خانه او طمع به خدای بزرگ حج با پای پیاده چرا سید به حجّ نرفت دفاع از حریم تشیع با دعا به حج رفت حاجتی که بر آورده شد خواب مادر آبی خنک و شیرین حاجی خوش برخورد و متواضع صلاح در چیست ؟
|
71 |
|
بخش سوم
حج و داستان هايي
از عالمان ديني
|
73 |
|
انقطاع از غير خدا
آيت الله العظمي اراكي ( رحمه الله ) مي فرمودند : من در سفر حج كه مشرف شدم بسيار مشتاق بودم كه حجرالاسود را استلام كنم . يك روز با جمعي از دوستان همراه براي طواف رفتيم كه شايد به كمك و مساعدت آنان قدري جمعيت راه دهند و ما بتوانيم براي يك بار حجر را استلام بنماييم . همين كه با آن همراهان و ياوران به نزديك حجر رسيديم و نزديك بود استلام كنيم ، ناگهان يك فشار انبوه جمعيت ، چنان ما را از آن جا بركنار زد كه هر كدام به گوشه اي پرتاب شديم . اين نتيجه عدم انقطاع از غير خدا و اعتماد و اتكايي بود كه به آن همراهان داشتيم . ( 1 )
به ياد خدا
آيت الله جوادي آملي مي گويد :
يك وقت عازم زيارت بيت الله الحرام بودم ، مي خواستم به مكه مشرف شوم . مصادف با زمستان بود ، آن روز هم هوا سرد بود و برف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . داستانهاي عبرت انگيز ، ص 20 ؛ معادشناسي ، ج 7 ، ص 77
|
74 |
|
مي باريد . براي عرض سلام و توديع و خداحافظي محضر علامه طباطبايي
رفتم . در زدم تشريف آوردند دم در . عرض كردم : عازم بيت الله هستم ، خداحافظي مي كنم . بعد عرض كردم : نصيحتي بفرماييد كه به كار من بيايد و در اين سفر توشه راه من باشد .
اين آيه مباركه را به عنوان نصيحت و به عنوان زاد راه قراءت كردند . فرمودند : خداي سبحان مي فرمايد : فاذكروني اذكر كم ؛ به ياد من باشيد تا به ياد شما باشم . فرمود : به ياد خدا باش تا خدا به يادت باشد . اگر خدا به ياد انسان بود ، انسان از جهل نجات پيدا مي كند . اگر در كاري مانده است ، اگر خداي قدير به ياد انسان بود ، هرگز انسان عاجز نمي شود و نمي ماند . واگر در مشكل اخلاقي گير كرد ، خدايي كه داراي اسماي حسني است و متصف به صفات عاليه ، به ياد انسان خواهد بود . گره اخلاقي را هم مي گشايد و انسان را از آن مشكل رهايي مي بخشد . اين بود كه فرمودند : اين آيه را به ياد داشته باشيد كه خدا فرمود : فاذكروني اذكر كم ( 1 ) .
يكپارچه شور و هيجان
يكي از نزديكان شهيد دستغيب مي گويد : با او در مكه معظمه و عمره مفرد هم سفر بودم . يك پارچه شور و هيجان و اهل دعا بود .
در بيت الله هر موقع سراغش را مي گرفتي ، يا در حجر اسماعيل بود يا در طواف يا پاي منبر قرآن مي خواند و دعا مي كرد و مشغول نماز و تهجّد بود . اگر گوش فرا مي داديد آهنگ جانسوز او را مي شنيديد و چشم اشكبار او را مي ديديد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . يادها و يادگارها ، ص 94
|
75 |
|
آفتاب گرم عربستان به طور عمودي بر سرش مي تابيد درجه حرارت نزديك پنجاه بود . سنگ هاي كف مسجد الحرام داغ و هوا فوق العاده تفتان بود ؛ اما او فارغ البال و آرام باز هم طواف مي كرد و در مجاورت درب كعبه صلوات مي فرستاد و دعا مي خواند . طوافش كه پايان مي يافت ، وارد حجر اسماعيل مي شد ، در زير ناودان طلا مي ايستاد و دعاي وارده را مي خواند ، پس در پشت مقام حضرت ابراهيم ، به نماز طواف مي ايستاد ، دانه هاي اشك چون گوهري تابناك بر رخسار درخشانش جاري بود . ( 1 )
كرامات بزرگان
آيت الله حسن زاده آملي در باره كرامات مرحوم الهي قمشه اي مي نويسد : حاجيان در راه مكه براي اقامه نماز توقف مي كنند . آقاي الهي قمشه اي از ماشين پياده مي شود و به گوشه اي رفته ، نماز مي گزارد . در اين هنگام ماشين حركت مي كند ووي از كاروان جا مي ماند .
در اين حال ماشين سواري شيكي جلوي پايش مي ايستد و راننده آن مي گويد : آقاي الهي ! ماشين شما رفت ؟ جواب مي دهد : بلي . مي گويد : بياييد سوار شويد . وقتي سوار مي شود ، با يك چشم به هم زدن به ماشين خودشان مي رسد ، فوراً پياده شده و به ماشين خود مي رود . وقتي برمي گردد ، مي بيند ماشين سواري نيست . از مسافران مي پرسد : اين ماشين سواري كه مرا اين جا رساند ، كجا رفت ؟ مسافران مي گويند : آقاي الهي ، ماشين سواري كدام است ؟ اين جا توي اين بيابان ، ماشين سواري پيدا نمي شود . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . يادواره شهيد دستغيب ، ص 34
2 . در آسمان معرفت ، ص 234
|
76 |
|
صدقه و سلامتي حجاج
مرحوم غلام حسين ملك التجار بوشهري گفت : سفري كه حج مشرف شدم ، عالم رباني مرحوم حاج شيخ محمد جواد بيد آبادي ( رحمه الله ) هم مشرف بودند .
در آن سفر عده اي قطاع الطريق اموال زيادي از حجاج بردند و مرض وبا هم ، همه را تهديد مي كرد و همه ترسناك بودند .
مرحوم حاجي بيد آبادي فرمود : هر كس بخواهد از خطر وبا محفوظ بماند مبلغ 140 تومان يا 1400 تومان به مقدار توانايي اش صدقه بدهد . من سلامتي او را توسط حضرت حجة بن الحسن العسكري ( عج ) از خداوند مسألت مي كنم و سلامتي او را ضمانت مي كنم .
مرحوم حاج ملك گفت : براي خودم 140 تومان دادم ، هم چنين عده اي از حجاج پرداختند و چون اين مبلغ در آن زمان زياد بود بسياري ندادند . آن مرحوم وجوه پرداخته شده را بين حاجياني كه دزد اموالشان را برده و پريشان بودند ، تقسيم فرمود و در آن سفر هر كس مبلغ مزبور را پرداخته بود ، از آن مرض محفوظ و به سلامت به وطن خود برگشت و كساني كه ندادند همه گرفتار و هلاك شدند ؛ از آن جمله همشيره زاده ام و كاتبم از پرداخت آن مبلغ امتناع ورزيدند و جزء هلاك شدگان گشتند . ( 1 )
عالم واقعي
سال 1287 هجري قمري به پايان نزديك مي شود . آناني كه آهنگ زيارت بيت الله الحرام را دارند ، به سرعت آماده مي شدند تا به موقع خويش را به ديار دوست رسانده ، در حريم حرمش احرام بندند و در كنار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . داستانهاي شگفت ، ص 49
|
77 |
|
خانه اش به ياد ابراهيم ( عليه السلام ) وهمسان ملائك به گرد كعبه طواف نمايند . اين
سال رهبري جهان تشيع ؛ يعني ، ميرزاي شيرازي نيز آهنگ سفر حج كرد تا در گرد همايي بزرگ مسلمين جهان شركت جويد و ضمن آشنايي با ديگر مسلمانان تا حد امكان در حل مشكلات جهان اسلام يار و ياور ديگر مسلمانان باشد . خبر تشرف او به گوش همه حاجيان مسافر و نيز ديگر مسلمانان حجاز رسيد پادشاه آن روز حجاز ، شريف عبدالله الحسني منتظر بود تا به محض ورود ميرزاي شيرازي به مكه به ملاقات او برود ؛ ولي بر خلاف انتظار او ، پيشواي شيعيان وارد مكه شده ، اعمالش را انجام مي دهد و كوچك ترين اعتنايي به سلطان و پادشاه آن روزگار حجاز نمي كند .
شريف عبدالله الحسني فردي را خدمت ميرزاي شيرازي مي فرستد تا ضمن ابلاغ سلام وي ، به ايشان گوشزد كند كه شاه منتظر است كه به ديدار او بروند . همان گونه كه بسياري ديگر از علماي فرقه هاي مسلمانان به ديدار شاه شتافته اند يا در انتظار اجازه ملاقات وي مي باشند .
ميرزاي شيرازي با يك حركت بسيار زيباي سياسي به همه علماي بلاد مختلف اسلامي ـ كه در كنگره آن روز حج حضور داشتند ـ درس آزادگي و آزاد منشي داد . در جواب فرستاده شاه حجاز فرمود : سلام گرم ايشان را متقابلا جواب مي گويم ، ولي نبايد انتظارداشته باشند كه به ديدار ايشان بيايم . ايشان بدانند كه : بدترين دانشمندان اين امت آنانند كه به دربار سلاطين رفت و آمد كنند و بهترين حكمرانان آنهايند كه به محضر علما بروند .
پيغام رسان ، سخن ميرزاي شيرازي را به شريف مكه ابلاغ مي كند . او كه سخن را درنهايت متانت و اتقان مي يابد خود به محضر ميرزاي شيرازي شتافته و با او ديدار مي كند و سپس ميرزا هم به بازديد او تشريف مي برد . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مدني ، ميرزاي شيرازي ، احياگر قدرت فتوا ، ص 53 و 54
|
78 |
|
كفن متبرك
صاحب روضات مي گويد : از جمله مقامات سيد بن طاووس ( قدس سره ) متبرك نمودن كفن خود است در اماكن مقدسه كه خودش فرموده است : در عرفات از اول وقوف تا غروب عرفه ، كفن را به نحوي خاص بلند نموده و بعد از آن به خانه كعبه و حجر الاسود و قبر حضرت رسول ( صلي الله عليه وآله ) و قبر و روضه ائمه بقيع ( عليهم السلام ) ـ وبعد از آن به ضريح حسيني در كربلا و بعد از آن به ضريح حضرت موسي بن جعفر و حضرت جواد و عسگريين و محل غيبت امام زمان ( عج ) متبرك نمودم و تمام اينها براي نيل به شفاعت ايشان و نجات از فزع اكبر بوده است ؛ چون در روايت وارد شده است كه : كفن را قبل از مرگ مهيا كنيد و هميشه به آن نظر نماييد و من اين كار را مي نمايم و گويا مشاهده مي كنم كه آن را پوشيده و در پيشگاه خداوند متعال ايستاده ام . ( 1 )
در كنار مقام ابراهيم
در سفري كه استاد جوادي آملي به سال 1351 هـ . ش به مكه معظمه مشرف گرديدند ، حادثه اي روي داده كه از زبان خودشان بدان اشاره مي كنيم : در آن سفر دستمان به حجر الاسود نرسيد و نتوانستيم استلامي بكنيم ، ولي در كنار مقام ، بالاخره فرصت مختصري دست مي دهد . مقام ابراهيم ( عليه السلام ) سنگي است كه در قفسه اي قرار دارد و اثر دو قدم بر آن است ، اما اثر انگشتي به نظر نمي آيد . چند سانتي ضخامت دارد و معروف است كه اثر دو پاي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) است و حضرت روي اين سنگ پا
مي گذاشته اند و بناي كعبه را مي چيده اند . اين به ذهن نمي آيد كه اين اثر دو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مردان علم در ميدان عمل ، ج 2 ، ص 441
|
79 |
|
تا پا باشد ، براي اين كه هيچ اثر انگشتي نيست مگر اين كه كفش باشد كه باز ممكن است قابل توجيه باشد . بالاخره مثل اين كه باور كردنش تعبد بيشتري مي طلبد و همان طور كه من نگاه مي كردم به اين سنگ مبارك ،
خوب كه نگاه كردم ، ديدم سمت چپ آن سنگ ـ اگر كسي پشت به خانه كعبه بايستد ـ روي آن نوار با خط خيلي عالي نوشته بودند : ولا يؤده حفظهم . اين جمله مبارك آية الكرسي را كه خداي سبحان مي فرمايد : حفظ آسمان و زمين براي ما دشوار نيست و ما را خسته نمي كند ، ما اگر بخواهيم دو پا را حفظ كنيم ، براي ما خيلي خستگي ندارد . . . وقتي در نوار اين سنگ ديدم ، خيلي خوشحال شدم و براي دوستان نقل كردم . آقايان و دوستاني كه در سال هاي بعد به مكه مشرف شدند براي اين كه اين خط را با اين خصوصيات ببينند ، هر چه گشتند آن را نيافتند . من خودم كه باز اخيراً مشرف شدم ، رفتم ببينم ، هر چه گشتم نبود . آن كسي كه مسؤول آن قسمت است ، گفت : دنبال چه مي گردي ؟ گفتم : دنبال يك چنين چيزي ، گفت : مگر اين كه در كتاب خوانده باشي ، اين جا نيست . آن جا واقعاً آيات و بينات است . ( 1 )
سفارشي مفيد
يكي از نزديكان حضرت امام خميني ( رحمه الله ) مي گويد : در تاريخ سه شنبه ( 6 / 5 / 66 ) بعد از انجام كارها ، جناب آقاي رسولي با اشاره اي به اين جانب ، به عرض حضرت امام ( رحمه الله ) رساند كه : فلاني امروز عازم مكه است و حقير كه براي دستبوسي خداحافظي جلو رفتم ، با صحنه اي مواجه شدم كه هرگز در مخيّله ام خطور نمي كرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . گلي زواره ، جرعه هاي جانبخش ، ص 163 و 164
|
80 |
|
حضرت امام ( رحمه الله ) به جاي آن كه دستشان را جلو بياورند ، صورت مباركشان را جلو آوردند و معانقه كردند و در حالي كه از شدت هيجان و شوق مي لرزيدم ، و سر از پا نمي شناختم ، صورت خود را به صورت منور امام يافتم و امام شروع كردند به خواندن آيه مباركه : ان الذي فرض عليك القرآن لرادك الي معاد فالله خير حافظاً و هو ارحم الراحمين و بازهم دعا كردند . در حالي كه دستشان را مي بوسيدم ، با تفقد و مهرباني و در عين حال قاطعانه فرمودند : شما در اعمالتان احتياط نكنيد . جالب اين كه اين جمله گويي يك امر تكويني بود كه در طول سفر و مناسك حج در گوشم طنين انداز بود ، آنچه را غير ممكن مي پنداشتم ، ممكن بلكه محقق كرد و به طور كلي وسواس برطرف شد . ( 1 )
نماز طواف
نويسنده كتاب فضيلتهاي فراموش شده درباره پدرش ( آخوند ملا عباس ترتبي ) مي نويسد : در سال 1306 هـ . ش پدرم عازم مكه معظمه گرديد ، چون معلوم نبود كه گذرنامه خواهند داد يا نه ، بعضي مي گفتند قاچاق مي رويم .
مرحوم حاج آخوند گفت : من چنين كاري نمي كنم با آن كه بي نهايت اشتياق زيارت مكه را دارم ، ولي بر خلاف معمول و قانون حاضر نيستم . او در همه كارها همين طور برد ؛ مثلا ، در زماني كه خودش به كشاورزي اشتغال داشت مالياتي مي گرفتند به نام عشريه ، بعضي از مردم نمي دادند و مي گفتند دولت ظالم است ، ندهيم بهتر ، ولي مرحوم حاج آخوند هم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . در سايه آفتاب ، ص 418
|
81 |
|
عشريه را از گندم هايش مي داد هم زكات شرعي آنها را . باري گذرنامه دادند و مشرف شدند .
يكي از دوستان آن مرحوم كه در سفر همراهش بود مي گفت : در مكه در دست مرحوم حاج آخوند ما بين مچ و مرفق از روي رگ ها دانه اي بيرون زد و در اثر گرما و شست و شو سيم كشيد و دست از پنجه تا بازو ورم كرد و درد شديد داشت . با اين حال طواف هاي متعددي انجام مي داد ، براي يكي يكي از خويشاوندان و دوستان متوفا و زنده اش . آنچه موجب تعجب گشت اين است كه با آن دست دردمند به نيابت بيش از هشتاد نفر نماز طواف نساء خواند . كساني كه اصلا آنها را نمي شناخت . هر كس مي آمد و مي گفت : به نيابت من هم دو ركعت نماز بخوانيد ، مي خواند و من مي ترسيدم كه حاج آخوند بيمار گردد و بيفتد و آن وقت چه بكنيم . ( 1 )
داستان استطاعت و مكه رفتن آيت الله شاهرودي
سطح زندگي آيت الله شاهرودي خيلي عادي و در رديف پايين بود . از اين رو خود را مستطيع به استطاعت ماليه نمي ديد تا آن كه در اواخر عمرش فردي نيكوكار از اهالي كويت مخارج تشرف ايشان به حج را به عهده گرفت و معظم له به استطاعت بذليه ، مستطيع گرديد . لكن به علت ضعف مزاج و آن كه سفر ايشان چون سفر يك مرجع تقليد شيعه بود و قهرا افرادي بايد همراه داشته باشند و مستلزم مخارج زيادي بود ، راضي به اين سفر نبود . از اين رو از آقاي جناتي مي خواهند كه در مباحث درس ايشان مروري كرده و ملاحظه كند كه آيا راهي براي قبول نكردن پول
وجود دارد يا نه ؟ آقاي جناتي بعد از مراجعه به عرض ايشان مي رساند كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فضيلتهاي فراموش شده ، ص 144
|
82 |
|
شما سر درس اين روايت را قبول كرديد كه : براي كسي كه هزينه حج بذل
مي شود بايد حج كند ولو آن كه مركب او الاغ گوش و دم بريده باشد . خلاصه راهي وجود ندارد مگر آن كه بذل كننده ، از بذل خود برگردد . به دنبال اين گفت و گو براي آن كه بذل كننده را از بذل پشيمان كنند به نزد وي مي فرستند و مي گويند كه خرج سفر حج ايشان زياد است . آن شخص مي گويد : تمام مخارج را تأمين مي كنم ، بدين جهت ايشان به سفر حج مشرف مي شوند . ( 1 )
در خانه او
مرحوم حاج شيخ الاسلام ( رحمه الله ) فرمود : شنيدم از عالم بزرگوار و سيد عالي مقدار امام جمعه بهبهاني كه گفت : در اوقات تشرف به مكه معظمه ، روزي به عزم تشرف به مسجد الحرام و خواندن نماز در آن مكان مقدس از خانه خارج شدم . در اثناي راه خطري پيش آمد و خداوند مرا از مرگ نجات داد و با كمال سلامتي و رفع آن خطر رو به مسجد آمدم . نزديك در مسجد خربزه زيادي روي زمين ريخته بود و صاحبش مشغول فروش آنها بود .
قيمت آن را پرسيدم ، گفت : آن قسمت فلان قيمت و قسمت ديگر ارزان تر و فلان قيمت است . گفتم : پس از مراجعت از مسجد مي خرم و به منزل مي برم . پس به مسجد الحرام رفتم و مشغول نماز شدم در حال نماز در اين خيال شدم كه از قسمت گران آن خربزه بخرم يا قسمت ارزان ترش ، و چه مقدار بخرم و خلاصه تا آخر نماز در اين خيال بودم و چون از نماز فارغ شدم ، خواستم از مسجد بيرون روم ، شخصي از مسجد وارد و نزديك من آمد و در گوشم گفت : خدايي كه تو را از خطر مرگ امروز نجات بخشيد ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مردان علم در ميدان عمل ، ج 3 ، ص 169 و 170
|
83 |
|
آيا سزاوار است كه در خانه او نماز خربزه اي بخواني ؟
فوراً متوجه عيب خود شده و بر خود لرزيدم ، خواستم دامنش را بگيرم ، ولي او را نيافتم . ( 1 )
طمع به خداي بزرگ
نويسنده كتاب نشان از بي نشانه مي نويسد :
پدر بزرگوارم ( مرحوم حاج شيخ حسنعلي اصفهاني ) فرمودند : در سفر حج وقتي وارد حجاز شديم ، چون پولي همراه نداشتم و شريف مكه نيز مبلغي پول به عنوان خاوه از هر مسافر دريافت مي كرد ، ناچار با عده اي كه مايل به پرداخت وجهي از اين بابت نبودند ، از راه فرعي ازجده عازم مكه شديم . در بين راه به مأمورين حكومتي برخورديم و آنان مانع حركت ما شدند و گفتند : در اين محل بمانيد تا مأمورين وصول خاوه بيايند و پس از پرداخت پول به راه خود ادامه دهيد . در غير اين صورت حق ورود به مكه را نداريد .
همگي در سايه چند درخت خرما به انتظار مأمورين وصول نشستيم . تمام همراهان پول هاي خود را حاضر كردند و به من گفتند : شما نيز پول خود را حاضر كنيد . گفتم : من پولي همراه ندارم . گفتند : اگر طمع داري كه ما به تو پول دهيم ، پولي به تو نخواهيم داد ، اگر هم پول ندهي ، نمي تواني به سوي خانه خدا بروي . گفتم : من به شما طمع ندارم ، بلكه به خداي
بزرگ طمع دارم كه مرا ياري نمايد . گفتند : در اين بيابان عربستان ، خداوند چگونه تو را ياري خواهد كرد ؟ گفتم : در حديثي از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد
شده است : هركس به خاطر رضاي خدا به مردم خدمت كند و مزدي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . داستانهاي شگفت ، شهيد دستغيب ، ص 92
|
84 |
|
نخواهد ، خداوند در بيابان در حال گرفتاري همچون سيلي كه از كوه
جاري شود ، موانع آن سيل را بر طرف سازد ، موانع كار او را رفع نموده و او را ياري خواهد فرمود . پس از ساعتي آنان پرسش خود را تكرار كردند و من نيز همان پاسخ را به آنها دادم . آنان به تمسخر گفتند : گويا اين شيخ حشيش كشيده كه اين حرف ها را مي زند و الا در بيابان غير از ما كسي نيست كه به او كمك كند ، ما نيز به هيچ وجه به او كمك نخواهيم كرد . ساعتي نگذشت كه از دور گردي ظاهرشد . به همراهان گفتم : اين خيري است كه به سوي من مي آيد و آنها استهزا كردند .
پس از لحظاتي از ميان گرد و خاك دو نفر سوار ظاهر شدند كه اسبي را نيز يدك مي كشيدند به ما نزديك شدند . يكي از آن دو گفت : آقاي شيخ حسنعلي اصفهاني در بين شما كيست ؟ همراهان مرا نشان دادند . او گفت : دعوت شريف را اجابت كن . سوار بر اسب شدم و به اتفاق مأمورين به سوي جايگاه شريف مكه راه افتاديم . وقتي وارد چادر شريف مكه شديم ، ديدم كه مرحوم حاج شيخ فضل الله نوري و مرحوم حاج شيخ محمد جواد بيدآبادي ـ كه مرا با آنان سابقه مودّت بود ـ نيز در آن جا حضور دارند . شريف مكه حاجتي داشت كه به خواست خداوند آن را برآورده ساختم . بعد از آن معلوم شد كه شريف مكه ابتدا حاجت خود را خدمت مرحوم شيخ فضل الله نوري ( رحمه الله ) گفته و ايشان هم فرموده بودند : انجام حاجت شما به دست شخصي است به اين نام . دستور دهيد ايشان را پيدا كنند و اين جا بياورند . و حتماً ايشان جزو پياده ها هستند . از اين رو شريف دستور مي دهد كه مأمورين به تمام راه هاي فرعي بروند و هر جا مرا يافتند ، نزد او ببرند . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نشان از بي نشانها ، ص 92 و 93
|
85 |
|
حج با پاي پياده
ملاصدراي شيرازي ، اين محقق ژرف انديش ، چندين بار پياده به مكه مشرف شد و هنگامي كه براي هفتمين بار ، با پاي پياده راه حج مي پيمود ، در سال 1050 هـ . ق در بصره به درود حيات گفت . ( 1 )
چرا سيد به حجّ نرفت
زماني كه سيد عبدالحسين حجّت به مكّه مشرف شده بود ، بر ملك ابن سعود وارد شد . پادشاه عربستان فرصت را غنيمت شمرده و از سيد براي تشرّف به حج دعوت به حمل آورد . سيد در جواب فرمودند : آمدن ما به مكه موقوف به تعمير قبور ائمه بقيع است . اگر اجازه تعمير به آن طرزي كه مطلوب ماست داده شود ، ما هم دعوتت را اجابت خواهيم كرد . ( 2 )
دفاع از حريم تشيع
مرحوم سيد شرف الدين از علماي بزرگ شيعه ، هنگامي كه در زمان عبدالعزيز آل سعود به زيارت خانه خدا مشرف شد ، از جمله علمايي بود كه به كاخ پادشاه دعوت شده بود كه طبق معمول در عيد قربان به او تبريك بگويند . زماني كه نوبت به وي رسيد و دست شاه را گرفت ، هديه اي به او داد و هديه اش عبارت بود از يك قرآن كه در جلدي پوستين نگه داشته شده بود .
ملك هديه را گرفت و بوسيد و به عنوان احترام و تعظيم ، بر پيشاني خود گذاشت . سيد شرف الدين ناگهان گفت : اي پادشاه ! چگونه اين جلد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سيماي فرزانگان ، ص 164
2 . حسيني ، مردان علم در ميدان عمل ، ج 3 ، ص 140
|
86 |
|
را مي بوسي و تعظيم مي كني در حالي كه چيزي جز پوست يك بز نيست ؟
ملك گفت : غرض من قرآني است كه در داخل اين جلد قرار دارد نه خود جلد . آقاي شرف الدين فوراً گفت : احسنت ، اي پادشاه ! ما هم وقتي پنجره يا در اتاق پيامبر را مي بوسيم ، مي دانيم كه آهن هيچ كاري نمي تواند بكند ، ولي غرض ما آن كسي است كه ماوراي اين آهن ها و چوب ها قرار دارد . ما مي خواهيم رسول الله را تعظيم و احترام كنيم ، همان گونه كه شما با بوسه زدن بر پوست بز ، مي خواستي قرآني را تعظيم نمايي كه در جوف آن پوست قرار دارد .
حاضران تكبير گفتند و او را تصديق نمودند . آن جا بود كه ملك ناچار شد اجازه دهد حجاج با آثار رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تبرك جويند ، ولي آن كه پس از او آمد ، به قانون گذشته شان بازگشت . ( 1 )
با دعا به حج رفت
نگارنده كتاب كرامات صالحين مي نويسد : سال ها بود كه در آرزوي تشرف به زيارت خانه خدا بودم و همواره اين دعا را در ماه هاي رمضان مي خواندم كه : اللهم إني أسئلك أن تصلي علي محمد و آل محمد . . . أن تكتبني من حجاج بيتك الحرام . . . .
اما دعايم به هدف اجابت نمي رسيد ، بويژه كه اين تقاضا از خدا در سال هاي غمباري بود كه سعودي ها خون حاج سيد ابوطالب اردكاني يزدي را بدون هيچ گناهي بر زمين ريخته بودند و رابطه دو كشور قطع شده بود و هيچ كس اجازه ورود به خاك سعودي و انجام مناسك حج را به مدت هفت سال نيافت .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آنگاه هدايت شدم ، ص 93
|
87 |
|
به هر حال پس از هفت سال به تلاش برخي از كشورهاي اسلامي روابط ايران و سعودي رو به بهبود نهاد و زائران ايراني كه ازسال 1360 هـ . ق در موسم حج غايب بودند ، بار ديگر در سال 1367 هـ . ق سيل آسا از سراسر ايران راهي حجاز شدند . نگارنده نيز با وجود عدم امكانات مالي ، تصميم به انجام حج گرفتم و پس از تصميم نخستين وسيله آن كه گذرنامه بود ، به آسان ترين شيوه ممكن فراهم شد ، اما روشن است كه گذرنامه با فقدان امكانات مالي كارساز نيست و تنها اميدم توسل به خاندان وحي و رسالت بود كه بر اثر الطاف و عنايات آنها ، به آرزوي ديرينه ام دست يابم .
به همين جهت پنج شنبه اي به همراهي برخي از دوستان به زيارت امامزاده ابو الحسن كه در دو كيلومتري غرب شهر ري است ، رفتيم كه بسيار مجرب است و شب را تا بامداد در حرم آن حضرت به توسل و توجه گذرانده و حاجت خويش را خواستم .
شب جمعه بود كه در عالم خواب ديدم وارد مسجدي شدم كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و امير المؤمنين ( عليه السلام ) در آن جا بودند . من به آن دو شخصيت فرزانه سلام و اظهار ارادت كردم و ديدم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رو به علي ( عليه السلام ) كرد و فرمود : علي جان ! رازي مي خواهد امسال به خانه خدا مشرف شود ، اما وسايل آن را ندارد ، من دعا مي كنم شما آمين بگو تا فراهم شود . و آن گاه آن گرامي دعا كرد و امير مؤمنان ( عليه السلام ) آمين گفت . من در اوج شادماني از خواب بيدار شدم و به بيت آيت الله حاج شيخ علي اكبر برهان ـ كه از علماي تهران و دوستان نزديك بود ـ رفتم و جريان را به او باز گفتم .
ايشان فرمودند : امسال به طور قطع تو به خانه خدا تشرف خواهي يافت ، اگر چه كسي از ايران نرود ؛ چرا كه اين روايت از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قطعي
|
88 |
|
است كه فرمود : من رآني فقد رآني .
وافزودند : اگر به راستي دعاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و آمين امير مؤمنان ( عليه السلام ) به هدف اجابت نرسد ، روشن است كه دعاي ديگران هرگز به جايي نمي رسد ، شما مطمئن باش كه امكانات و وسايل و مخارج سفر خواهد رسيد .
در اوج اميد به منزل بازگشتم و به انتظار گشايش در كارم نشستم ؛ اما شگفتا كه ساعتي نگذشته بود كه دو نفر از راه رسيدند و مخارج سفر مرا آوردند و مصرانه تقاضاي عزيمت به سوي خانه خدا نمودند به همين جهت نگارنده از راه زميني از تهران به عراق و از آن جا به كويت و از آن جا به وادي عقيق رسيدم و احرام حج را به ياري خدا بستم و به سوي حرم به راه افتادم .
پس از انجام حج و زيارت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مدينه منوره نيز به همان صورت از راه كويت به عراق وارد شدم و پس از تشرف به عتبات عاليات و درك بركات و آثار بسيار از جمله شفاي پايم كه مدت ها به بيماري ناشناخته اي گرفتار و از همه جا نوميد شده بودم ، به ايران بازگشتم . ( 1 )
حاجتي كه بر آورده شد
مرحوم آقاي سيد عبدالله بلادي ساكن بوشهر فرمود : وقتي يكي از علماي اصفهان با جمعي به قصد تشرف به مكه معظمه و حج خانه خدا از اصفهان حركت كردند و به بوشهر وارد شدند تا از طريق دريا مشرف شوند . پس از ورود آنان از طرف سفارت انگليس سخت جلوگيري كردند و گذرنامه ها را ويزا نكردند و اجازه سوار شدن به كشتي را به آنها ندادند و آنچه من و ديگران سعي كرديم ، فايده نبخشيد . آن شيخ اصفهاني و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . محمد شريف رازي ، كرامات صالحين ، ص 34 ـ 35
|
89 |
|
رفقايش سخت پريشان شدند و مي گفتند : مدت ها زحمت كشيديم و
تدارك سفر مكه ديديم و قريب يك ماه در راه صدمه ها ديديم و ما نمي توانيم مراجعت كنيم .
آقاي بلادي فرمود : چون شدت اضطراب شيخ را ديدم برايش رقت نمودم و براي اين كه مشغول و مأنوس شود مسجد خود را در اختيارش گذاشته ، خواهش كردم در آن جا نماز جماعت بخواند و به منبر رود . قبول كرد و شب ها بعد از نماز منبر مي رفت . سپس خودش روي منبر و رفقايش در مجلس با دل سوخته ، خدا را مي خواندند و ختم امن يجيب و توسّل به حضرت سيد الشهداء ( عليه السلام ) را مي گفتند ، به طوري كه صداي ضجه و ناله ايشان هر شنونده اي را منقلب مي ساخت .
پس از چند شب كه با اين حالت پريشاني خدا را مي خواندند و مي گفتند ما نمي توانيم برگرديم و بايد ما را به مقصد برساني ، ناگاه روزي از طرف كنسول گري انگليس دنبال آنان آمدند و گفتند بياييد تا به شما اجازه خروج داده شود . همه با خوشحالي رفتند و اجازه گرفتند و حركت كردند . ( 1 )
خواب مادر
شيخ عبدالكريم آل محي الدين حكايت مي كرد كه : مادرم روزي خطاب به من گفت : خواب ديدم كه امام عصر ( عج ) به دنبال تو فرستاده و تو را با خويش به حج خانه خدا برده است . مدتي از اين جريان گذشت و خواب مادرم را فراموش كردم تا آن كه يك روز ميرزاي شيرازي كسي را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . داستانهاي شگفت ، ص 157 و 158
|
90 |
|
به دنبالم فرستاد و نزد او رفتم ديدم نزديك در خانه اش ايستاده است و بعد از سلام و احوال پرسي گفت : من قصد تشرف به خانه خدا را دارم . تو هم همراه من مي آيي ؟ گفتم : بلي ، مانعي نيست .
ميرزا صورتي را كه وسايل مورد نياز در آن نوشته شده بود همراه با چند درهم به من داد و گفت : اين وسايل را تهيه كن و براي سفر حج آماده شو . پس از خريدن اجناس و رسيدگي به امور خود ، همراه ايشان به حج مشرف شدم . پس از بازگشت از حج تازه به ياد خواب مادرم افتادم . از آن به بعد مقام ميرزا در نزد من بسيار ارجمندتر و بزرگ تر از قبل شد . ( 1 )
آبي خنك و شيرين
مرحوم الهي قمشه اي سالي به سفر حج مشرف شده بود . در صحرا تشنگي بروي غلبه مي كند و امان از او مي ربايد . رو به آسمان كرده ، مي گويد : خدايا آبي برسان . ناگاه سيدي پديدار مي شود و ظرف آبي بديشان مي دهد . مرحوم الهي قمشه اي تعريف مي كرده كه : آبي به اين شيريني و خنكي نخورده بودم . وقتي سيراب شدم ، آن سيد بقيه آب را به سرو رويم ريخت ؛ زماني كه سر بلند كردم ديدم نيست . ( 2 )
حاجي خوش برخورد و متواضع
شيخ الاسلام لاهيجان از حج برگشته بود . مردم دسته به دسته به زيارت او مي رفتند و كسب فيض مي كردند . زن زارع لاهيجي هم به شوهرش گفت : تو به خدمت آقا نمي روي ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مردان علم در ميدان عمل ، ج 3 ، ص 399
2 . حسن زاده آملي ، در آسمان معرفت ، ص 234
|
91 |
|
لاهيجي به خانه آقا رفت ، جمعيت بسيار بود ، زارع به تواضع تمام سلام كرد و كنار در اتاق نشست و پس از چند دقيقه برخاست و به خانه برگشت . زن پرسيد : به خدمت آقا رفتي ؟ جواب داد : بلي ، خدمت آقا رسيدم . گفت : خوب چه گفتي ؟ گفت : هيچ حرفي نداشتم . زن گفت : عجب مرد ناداني هستي ! مي خواستي صحبتي بكني ؛ مگر زبان نداشتي ؟ مرد گفت : خوب اين دفعه مي روم ، صحبت مي كنم .
فردا لاهيجي باز به خانه آقا رفت ؛ اما اين بار كفش ها را كند وزير بغل گذاشت و يكراست به بالاي اتاق رفت و دست راست شيخ الاسلام دو زانو نشست . حاضران مجلس همه به زارع لاهيجي كه در صدر مجلس جا گرفته بود ، نگاه مي كردند .
زارع سربه گوش شيخ الاسلام برد وبه زبان لاهيجي گفت : خوج خويني ؟
( گلابي جنگلي مي خوري ؟ )
شيخ الاسلام نگاهي به زارع كرد و اين پرسش را تعارف ساده محبت آميزي پنداشت و براي آن كه دل مرد عامي را نشكند ، پرسيد : دايني ؟ ( داري ؟ )
لاهيجي گفت : نه ، گپ زمه ( نه ، دارم صحبت مي كنم ) . ( 1 )
صلاح در چيست ؟
حاج شيخ عبدالرحيم مجتهد شوشتري هم زمان با محقق انصاري ( رحمه الله ) با نياز فوق العاده به حرم حضرت عباس ( عليه السلام ) مشرف شد و عرضه داشت : يا ابا الفضل ! من تو را وسيله قرار مي دهم تا از خدا بخواهي سه حاجت و خواسته مرا جامه عمل بپوشاند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . هزار و يك حكايت تاريخي ، ج 2 ، ص 34 و 35
|
92 |
|
1 ـ مبلغ دويست تومان بدهكارم ، وسيله اداي قرضم فراهم گردد .
2 ـ مبلغي هم براي نيازمندي هاي زندگي به من مرحمت شود .
3 ـ حج خانه خدا برايم فراهم آيد .
بامدادان ملا عبدالرحمان ، يكي از كارگزاران مرحوم شيخ مرتضي انصاري ، نزد آقاي شوشتري آمد و گفت : شيخ انصاري تو را احضار كرده است . مرحوم شوشتري گويد : به ملاقات شيخ رفتم ، پس از عرض سلام شيخ فرمود : اين دويست تومان را بگير و وامت را بپرداز و اين مبلغ ديگر را در نيازمندي هاي خود به مصرف برسان .
فهميدم كه حواله اي از مولايم عباس صادر شده است و مقام مقدس محقق انصاري مأمور پرداخت آن گرديده است .
گفتم : خواسته ديگري نيز من داشتم و آن تشرّف به مكه معظمه است . فرمود : من صلاح نمي دانم به اين سفر فعلا مشرف شوي ، گفتم : براي چه ؟ فرمود : خطري پيش بيني مي شود . گفتم : استخاره كنيد ، پاسخ داده شد ولله علي الناس من حج البيت . . . گفتم : با مساعدت تفأّل من عازم مكه مي شوم . فرمود : ميل خودت است ، اينك هزينه رفتن مكه را بگير و برو . من به سوي مكه روانه شدم ، اما همان طوري كه شيخ پيش بيني كرده بود گروهي راهزن مرا گرفتند . يكي از آنها مرا بر زمين زد و خنجر بر گلويم گذاشت ، گفتم : اگر منظور شما پول است ، هر چه دارم برداريد و مرا نكشيد . آن قدر گريه و التماس و زاري كردم تا اين كه دست از كشتن من برداشت و مرا بدون پول و لباس در بيابان گذاشته و رفتند . با مشقت بسيار به نجف برگشتم و داستان به خدمت شيخ رسانيدم . فرمود : من به تو گفتم خطر در پيش است . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مردان علم در ميدان عمل ، ج 5 ، ص 387 و 388