بخش 7
ورود به مکه عبدالرحمان مطوف زیارت حرم مطهّر مِـنـی عرفات عید أضحی شلیک توپ رمی جمرات دکان های مِنی کوچ به مکه احضار پادشاه قبرستان ابوطالب حرکت به مدینه روز عید غدیر اقامه نماز جمعه مدارس مکه میدان بزرگ مکه مسجد تنعیم و قبرستان شهدای فخ باران شدید کوه ابوقبیس ورود به کعبه ذبح گوسفند کتابخانه مسجدالحرام کتاب فروشی های مکّه وداع با مکه به طرف مدینه ناامنی در حرم حرکت قافله
ورود به مكه
امروز جمعه پنجم ذي الحجّة مطابق « بيست و نهم اسد » ، نماز صبح را در يك قهوه خانه ديگري خوانده باز حركت كرديم ، چون گرماي هوا ساعت به ساعت اشتداد مي كرد ، مال ها ديگر به سرعت نمي رفتند ، ما هم آن قدر خسته و عاجز شديم كه براي دو ساعت به ظهر بي اختيار در يك قهوه خانه فرود آمديم و آب خريداري كرده به سر و بدن خود مي پاشيديم ، اتفاقاً خورجيني كه آذوقه و نان ما در آن بود ، روي شتر و زير پاي « آقا ميرزا بزرگ » بود كه از ما جلو افتاده و رفته بود . در قهوه خانه هم جز آب و چاي هيچ چيز يافت نمي شد ، گرسنگي هم مزيد بر علت گرديد ، بعد از يك ساعت راحتي خواستيم سوار شويم ، دو نفر از كسبه « مكه » كه از « جده » آمده بودند ما را منع كردند و گفتند اگر از اين جا بيرون برويد ، فوراً همگي از مسموميّت باد و هوا تلف خواهيد شد ، تا « مكه » دو ساعت بيش نمانده ، صبر كنيد عصر با ما حركت كنيد . چون مردمان معقول و نجيبي به نظر مي آمدند ما هم پذيرفتيم ، و براي دو ساعت به غروب سوار شده ، و در
151 |
نهايت خستگي و فرسودگي و ناتواني براه افتاديم ، و اول غروب به « مكه معظمه » وارد شديم .
رفيقوهمسفرما « آقا سيدابوطالب ماهوتچي » كه در « كراچي » از ما جدا شد ، و با « كشتي همايون » حركت كرد قبل از ما به « مكه » رسيده و منزلي گرفته منتظر ما بود ، در همان منزل وارد شده فوراً نماز خوانده خوابيديم .
عبدالرحمان مطوف
امروز صبح شنبه ششم ذي الحجه مطابق « سي ام اسد » ، « عبدالرحمان مطوف » كه در « مكه » معروف به تشيع ، و امورات حجاج شيعه به او سپرده است ، يك نفر از خدام حرم را ، براي تعليم و راهنمائي به منزل ما فرستاد و رفقا عازم حركت شدند ، من هم با آن همه سوابق كسالت و مرض ، و با آن كه از « جدّه » تا « مكّه » هم تب سوزان داشتم ، چون امروز حال خود را خوب ديدم و به شكرانه وصول به « مكه معظمه » مسرت و فرح فوق العاده داشتم ، و چون تخلف از رفقا را در به جاآوردن اعمال مايه زحمت دانستم ، از جاي برخاسته يك سره رفتيم به كنار « بركه ابوطالب » ، و در بركه يعني استخري كه آن را با چاه توسط گاوها پر مي كنند تنظيف و غسل نموده ، جامه هاي احرام را تطهير و تجديد كرديم ، و به زيارت حرم مطهر و اجراي اعمال عمره تمتع روانه شديم ، و پس از هفت بار طواف خانه « كعبه » ، و دو ركعت نماز طواف در « مقام ابراهيم » ، و هفت بار سعي بين « صفا » و « مروه » در كنار دكاني نشسته ، به ناخن گرفتن و شارب زدن تقصير كرديم ، و نسبت به بيست و چهار چيز كه بر خود حرام كرده بوديم جز سر تراشيدن ، مُحلّ شديم . سپس طواف نساء ( 1 ) را با دو ركعت نماز آن بجا آورده بعد از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ عمره تمتع طواف نساءندارد ، لذا يا درعمل و يا درنوشتن اين اشتباه از سوي مؤلف صورت گرفته است .
152 |
ظهر به منزل مراجعت كرديم ، و شيخ مطوف را كه همه جا براي دلالت همراه بود مرخص نموده و باقي روز را با شب راحت كرديم .
زيارت حرم مطهّر
يكشنبه هفتم ذي الحجه مطابق « سي و يكم اسد » ، ديشب باز من تب شديدي كردم ، و امروز پس از مشاوره با رفقا ، « حاج عبدالله » صاحب خانه چند نفر طبيب را معرفي كرد ، و استخاره نموديم مراجعه به « حكيم محي الدين » خوب آمد ، به راهنمائي « حاج عبدالله » و همراهي آقاي « آقا سيد عزيزالله » به منزلش رفته ، و دستور گرفته مراجعت كرديم ، شب را به زيارت حرم مطهر مشرف شده ، سپس مراجعت و استراحت نموديم .
مِـنـي
امروز دوشنبه هشتم ذي الحجه مطابق اول « برج سنبله » ، ( يوم التروية ) ( 1 ) چند صورت تلگراف تهيه ، و به « طهران » مخابره نموديم و قيمت هر كلمه را سه مجيدي ، كه معادل شش روپيه و تقريباً دو تومان پول ايران است پرداختيم .
امروزمجدداً نزد « حكيم محي الدين » رفته ، چون عازم « مني و عرفات » بوديم ، دستور چهار روزه گرفتم ، و براي يك ساعت به غروب ، پس از محرم شدن جهت حج تمتع ، توسط الاغ هائي كه « حاج محمد حمله دار » برايمان كرايه كرده بود ، به طرف « مني » كه تا « مكه » يك فرسخ است حركت كرديم ، و شب در چادري كه قبلا برايمان زده بودند بيتوته نموديم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ روز هشتم از ماه ذي حجّه .
153 |
عرفات
امروز اول صبح سه شنبه نهم ذي الحجه مطابق دوم « برج سنبله » ، ( 1 ) ( يوم العرفة ) سوار شده براي « عرفات » كه تا « مني » يك فرسخ متجاوز است حركت كرده ، آنجا هم چادر برپا كرده بودند ، وقوف در « عرفات » كه دوم از واجبات حج است به عمل آمد ، دعاي عرفه معروف « حضرت سيدالشهدا » ـ سلام الله و صلواته عليه ـ و دعاي « حضرت سيدالساجدين » هر دو قرائت ، و حال خوشي دست داده بود ، خداوند جميع خويشان و دوستان و ما را براي بار ديگر و بار ديگر نصيب فرمايد .
در استخري كه از آب « قنات زبيده » پر مي شود ، آب تني كرديم قدري هم به تماشاي چادرهائي كه در تمام سطح زمين و كوه « عرفات » زده شده بود رفتيم و اول غروب سوار شده به « مشعرالحرام » كه تا « عرفات » يك فرسخ كمتر است رسيده ، شب را در چادر خودمان بيتوته كرديم و وقوف به « مشعر » كه سوّم از واجبات حج است به عمل آمد ، و به قدر كافي سنگريزه مخطط منقط ، ( 2 ) از دامنه كوه جهت رمي جمرات جمع كرديم .
عيد أضحي
امروز چهارشنبه دهم ذي الحجه مطابق « سوم سنبله » ، صبح پس از طلوع آفتاب سوار شده ، از « مشعرالحرام » حركت و به « مني » كه نيم فرسخ فاصله دارد نزول نموديم ، بدواً رمي جمره به عمل آمد ، و بعد از يكي دو
ساعت كه مشغول خريداري گوسفند ، و دقت در تحقق شرايط و اوصاف آن بوديم ، ذبح هدي را كه از واجبات حج است به عمل آورديم ، و براي
1 ـ ششمين ماه فلكي مطابق با شهريور ماه .
2 ـ خط دار و نقطه دار ، نقش و نگار دار .
154 |
حلق رأس مدتي انتظار سلماني را كشيديم زيرا كه براي آن همه جمعيت ، پنج شش نفر سلماني بيشتر نبود ، و آنها هر كدام در دست چندين نفر بودند كه به التماس و خواهش آنها را كشيده مي بردند ، بالأخره نزديك ظهر حلق رأس نموديم ، و غير از زن و صيد و بوي خوش ، مابقي بيست و چهار چيز از محرمات حج تمتع بر ما حلال شد ، و من از ترس تابش آفتاب و صدماتي كه شنيده بودم به سر وارد مي آيد ، از « طهران » تا اينجا كه نزديك چهار ماه طول كشيده ، سر خود را ، نه تراشيده و نه كوتاه كرده بودم .
باري هرچند فضيلت در آن است كه حاجي روز عيد به « مكه » مشرف شده باقي اعمال را بجا آورد ، و جمعي هم رفتند . لكن ما از جهت خستگي زياد و حرارت فوق العاده بعد از ظهر ، و عدم قدرت نتوانستيم درك اين فضيلت را بنمائيم و باقي روز و شب را در « مني » مانديم .
شليك توپ
امروز صبح و ظهر و غروب هر دفعه چندين توپ خالي كردند ، « شريف حسين » خود با جمعي از عشيره و درباريانش نيز مُحرِماً به « مني » نزول نمودند ، و موكبي مركب از دسته اعراب تفنگ چي و نيزه دار و موزيك چي همراه داشت ، و « محمل عايشه » را هم در همين موكبه با تجليل و تعظيم تمام وارد كردند ، امسال « محمل پيغمبر » را نياورده اند زيرا كه معمولا از « شام » حركت مي داده اند ، و امسال چون « فرانسوي ها » « شام » را تصرف كرده اند و مليّون و احرار ، با آنها در جنگ اند تمام حدود « شامات » منقلب است ، و ابداً حاج شامي به « مكه » نيامده است ، تا چه رسد به آوردن محمل ، شب را از اول غروب تا دو ساعت آتش بازي مفصلي از طرف شريف كردند .
155 |
رمي جمرات
امروز پنجشنبه يازدهم ذي الحجه « چهارم سنبله » ، بعد از طلوع فجر نماز صبح را ، در « مسجد خيف » كه با چادرهاي ما خيلي نزديك بود خوانديم و بعد از صرف چاي ، رمي جمرات ثلاثه كه « جمره اولي » و « جمره وسطي » و « جمره عقبه » است نموديم ، سپس سواره به « مكه معظمه » رانديم و به زيارت « مسجدالحرام » موفق شديم ، و از بجا آوردن اعمال از « طواف » حج تمتع ، و دو ركعت « نماز طواف » در « مقام ابراهيم » و سعي بين « صفا و مروه » و « طواف نساء » و دو ركعت « نماز طواف نساء » ، از آداب و مناسك « مسجدالحرام » خلاص شديم ، و سه چيز ديگر از بيست و چهار چيز كه براي ما به حرمت باقي مانده بود بر ما حلال شد ، يعني استشمام بوي خوش بعد از سعي بين « صفا و مروه » حلال شد ، و زن و صيد ( 1 ) بعد از نماز « طواف نساء » .
بعد از ظهر بود كه از اعمال فارغ شده به منزل رفتيم ، صرف طعامي كرده در « بركه ابوطالب » شستوشو و تغيير جامه نموديم ، و براي يك ساعت به غروب مجدداً سوار شده به طرف « مني » رانديم ، و شب را در آنجا بيتوته كرديم ، امشب هم از طرف « شريف حسين » آتش بازي كردند ، و مردم يك يك و دسته دسته به ديدن يكديگر و تجسس رفقا و آشنايان خود مي رفتند . سماورها در چادرها آتش و مشغول پذيرائي همديگر بودند ، و لفظ حاجي در جلو تمام اسامي جاي گرفته بود ، و آثار خوشحالي و مسرت فوق العاده در همگي ظاهر بود ، من هم از اين به بعد هر كجا در اين اوراق اسمي از رفقاي هم سفر خود ذكر كنم به لفظ « حاج سيد احمد آقا » و « حاج سيد عزيزالله » و « حاج سيد ابوطالب آقا بزرگ » و « حاج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صيد براي حاجيان در حرم حلال نمي شود و ربطي به پايان اعمال حج ندارد .
156 |
محمّدحسين » خواهد بود ، واقعاً شب خوشي داشتيم و تا ساعت پنج و شش از شب در حركت بوديم ، از كثرت چادرها و خيام غالباً راه را گم
مي كرديم و از ناحيه خودمان پرت مي شديم .
در اين صحرا و دامنه وسيع ، به هر طرف كه شخص نگاه مي كرد چادر بود و چراغ ، هوا هم امشب و چند شب پيش بي نهايت لطيف
بود ، عموماً براي خوابيدن محتاج به لحاف و روپوش بوديم ، آب « قنات زبيده » را كه در غايت عذوبت و گوارائي است ، در شربه ها ( 1 ) جلو نسيم مي گذاشتيم ، و مثل آب چشمه هاي كوهستانهاي مملكت خودمان خنك
و سرد مي شد ، و آن خطراتي را كه از وقوف در « مني و عرفات و
مشعر » قبلا شنيده بوديم ، از گرماي شديد و عفونت هوا و تلفات حجاج ، بحمدالله امسال هيچ وجود نداشت ، و حتي يك نفر هم نشنيديم تلف
شده باشد .
دكان هاي مِني
امروز جمعه دوازدهم ذي الحجه مطابق « پنجم سنبله » ، صبح پس از رمي جمرات ثلاثه ، قدري به ديد و بازديد و تجسس از حال آشنايان سفر برگزار كرده ، و قدري به تماشاي دكاكين « مني » رفتيم ، اين دكاكين دو قسم است :
يك قسم عبارت است از چادرهاي كوچك بسياري كه كسبه « مكه » در اين ايام اين جا آورده ، و در صحرا در رديف دو خط مستطيل زده اند ، و ميان اين دو رديف چادر يك خيابان عريض درست شده است ، كه حجاج در آن گردش و عبور مي كنند و جميع مايحتاج را ، از ميوه جات و اطعمه و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حوضچه هاي گرداگرد نخلستان كه براي آبياري نخل هابه كار مي رفت ليكن در اينجا مرادكوزه ها است .
157 |
اغذيه مي توانند از كسبه خريداري كنند .
قسم دوم عبارتست از يك عده بناهاي سنگ و آجري كه در تمام سال دائر و متعلق به سكنه « مني » است ، از قراري كه كه حمله دارها و عكام ها نقل كردند ، سابقاً در « مني » ، هيچ آبادي و سكنه نبوده است ، ليكن بنا بر آن چه امسال مشاهده مي كنيم آبادي « مني » ، از خانه ها و دكاكين به درجه يك قصبه است ، امشب هم كه شب سيزدهم بود باز آتش بازي كردند و ما به ديد و بازديد و گردش و استراحت برگزار كرديم .
كوچ به مكه
امروز شنبه سيزدهم ذي الحجه ( 1 ) مطابق « ششم سنبله » ، صبح از « مني » كوچ كرده ، و در حال سواري رمي جمرات نموده ، به « مكه معظمه » مشرف شده در خانه خود ورود نموديم .
رفت و آمد اين چندروزه ما از « مكه » به « مني » و « عرفات » و « مشعر » و مراجعت ، تماماً توسط الاغ بود كه براي اين كار بهترين و آسانترين و راحت ترين مراكب و نواقل است ، لكن عموماً حجاج توسط كجاوه و شقدف ، كه ارزانتر تمام مي شود رفت و آمد مي كنند .
امروز پس از شستوشو و تغيير جامه ، به حرم مشرف شده ، طواف و آداب مستحبه به نيت پدر بزرگوار و مادر گرامي خود بجا آورده ، به منزل « حكيم محيي الدين » رفتيم و دستورالعمل سه روزه گرفتم ، چون كه هنوز رفع كسالت و ضعف از من نشده بود ، سپس به منزل برگشته پس از صرف طعام خوابيديم ، اما گرماي هوا شدت كرده بود و مانع خواب بود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ماندن حاجيان در مني تا ظهر روز دوازدهم واجب است ، و معلوم نيست چرا مؤلف همراه با ديگران ، شب سيزدهم را مانده است !
158 |
احضار پادشاه
امروز صبح يكشنبه چهاردهم ذي الحجه مطابق هفتم سنبله « عبدالرحمن مطوف » به ديدن ما آمده ، ضمناً اظهار نمود كه « اعليحضرت پادشاه » ، ـ سابقاً شرفاء مكه را به عنوان « حضرة الشريف » خطاب و تعبير مي كرده اند ، لكن از دو سال قبل كه « شريف حسين » در ضمن جنگ بين المللي ، اعلان استقلال حجاز را داده ، و تأسيس « حكومة الهاشمية العربيه » نموده او را به عنوان « جلالة الملك » تعبير و خطاب مي كنند ، كه تقريباً به زبان ما « اعليحضرت پاد شاه » گفته مي شود ـ امروز جمعي از محترمين حجاج ممالك و ديار مختلفه را احضار و دعوت كرده اند ، و من از جانب ايشان شما را براي تشرف حضور دعوت مي كنم .
تقريباً براي چهار ساعت به غروب با چند نفر از آقايان تجار طهراني به دربار حكومتي رفتيم ، قبلا در بالاخانه خيلي بزرگي كه با قالي هاي يك تخته ايران مفروش بود نشستيم ، جمعي از بزرگان اعراب « حجاز » و « مصر » و « عراق » و غيره نيز بودند كه جمعاً سي چهل نفر مي شديم ، بعد از ربع ساعتي اجازه حضور داده شد ، و وارد اطاق ديگري شديم كه از دو طرف [ مي توان ] به خيابان نگاه كرد ، فرش هاي آن تماماً قالي و قاليچه هاي قيمتي ايران ، و دور تا دور صندلي هاي چوبي و حصيري گذاشته شده بود ، و در يك سمت اطاق ، تابلوي بسيار بزرگي به ديوار منصوب بود كه پارچه آن مخمل مشكي ، و به روي آن به خط نسخ درشت با زردوزي اين آيه مباركه نوشته شده بود { قُلْ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي } ( 1 )
و شخص « سلطان حسين » كه به نظر پيرمرد هفتادساله مي آمد ، با لباس و
1 ـ شوري : 23
159 |
عمامه سفيد در يك گوشه اطاق به روي يك صندلي دسته داري نشسته ،
« شريف زيد » ولد اكبرش ، با چند نفر ديگر از درباريان طرفين او بودند ، و پس از ورود و اجازه جلوس ، شخص سلطان با يك بيان بسيار فصيح عربي نطق غرّائي ( 1 ) ايراد نمود كه خلاصه و ما حصل ترجمه آن اين بود :
آقايان علت احضار شما چند امر بوده :
اولا : مي خواستم تبريك « عيد سعيد اضحي » و موفقيت به مناسك و اعمال حج را به شما گفته ، و خوشوقتي و مسرت خودم را از اين كه امسال آداب « مِني » و « عرفات » با كمال سلامتي و خوشي و امنيت انجام گرفت اظهار نمايم .
ثانياً : مي خواستم در خصوص مراجعت به اوطان و تشرف به « مدينه منوره » با شما مذاكره و مشاوره نمايم .
اما قسمت اول : چون مملكت « شام » امروز تحت تصرف و استيلاي نظامي « فرانسه » است ، و به واسطه طغيان قبايل و مخالفت احرار در هر گوشه جنگ و خون ريزي و شورش برپا است ، وسائل حركت به آن جا از هر جهت مقطوع است ، و بنابراين ممكن نيست « شام » را طريق مراجعت قرار داد و راه منحصر است به طريق « جده » به دريا ، و در باب تشرف به « مدينه منوره » تمام راهها باز و دائر و امن است ، لكن من خط سير از طريق « رابغ » و « غاير » به « مدينه » و از آن جا به « يَنْبُعْ » را اصلح مي دانم معذلك براي استماع نظريات آقايان حاضرم كه موافقت با تمايلات ايشان بنمايم .
آقاي « حاج سيد محمّد واعظ كاظميني » از طرف ما ايرانيان تقديم
تشكرات و ادعيه صميمانه و اظهار تسليم به اوامر حضرت سلطان
1 ـ غرّاء به معني فصيح و شيوا است .
160 |
نمودند ، و چند نفر ديگر نيز به نمايندگي اهالي ممالك خود ، تبادل
تعارفات و عرض اطاعت كردند و برخاستيم .
امروز هوا خيلي گرم شده بود و صدمه خورديم ، شب هم به واسطه گرماي شديد و حبس هوا نتوانستيم بخوابيم .
قبرستان ابوطالب
امروز دوشنبه پانزدهم ذي الحجه مطابق « هشتم سنبله » ، صبح به حرم مشرف شده باقي روز را از شدت گرما در منزل بوديم ، طرف عصر رفتيم به « حجون » كه به قبرستان « ابي طالب » مشهورتر است ، و تا شهر يك ميدان فاصله است اول « حضرت عبد مناف » و « حضرت عبدالمطلب » را كه در يك بقعه مدفون و هريك صندوق عليحده دارند زيارت كرديم ، بعد « حضرت ابي طالب » را زيارت نموديم كه بقعه اش نزديك بقعه سابقه است ، و بعد به زيارت « حضرت آمنه » ( 1 ) و « حضرت خديجه » كه در بقعه جداگانه مدفون اند رفتيم ، واقعاً كاشي هاي دو بقعه اخيره قابل توجه و تماشا بود و چشم را از خوبي و ظرافت خيره مي كرد ، همچنين در اطراف بقاع مزبوره ، سنگ قبرهاي مرمر خيلي عالي و قشنگ و قيمتي موجود بود ، كه مدفن بزرگان از علماء و قضات و اعيان عثماني ها است ، شب را پس از تشرف « بيت الله » به منزل مراجعت ، و باز هم از گرما خواب راحت نداشتيم .
حركت به مدينه
امروز سه شنبه شانزدهم ذي الحجه مطابق « نهم سنبله » ، صبح و شب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مؤلف محترم اينجا اشتباه كرده ، حضرت آمنه مادر رسول گرامي اسلام در بين مكه و مدينه در محلّي به نام « ابواء » مدفون شده اند .
161 |
باز به حرم مشرف شده ، و من هر دفعه طوافي به نيت يكي از اخوان و عشيره خود حياً و ميتاً به جاي آوردم ، امروز از طرف « سلطان حسين » جار كشيدند كه حجاج مي توانند از تاريخ بيست و دوم به بعد براي « مدينه منوره » از طريق « رابُغْ » و « غاير » حركت و از راه « يَنْبُع » به « جده » مراجعت كنند ، حمله دارها غالباً ناراضي بودند و مي گفتند رفتن و برگشتن از طريق « جده » و « يَنْبُع » آسان تر و ارزان تر بود ، و سلطان براي اين كه تمام قبائل و عشاير بين الحرمين را از حجاج منتفع و از خود خوشنود نمايد ، اين طريقه را اتخاذ نمود .
امروز چهارشنبه هفدهم ذي الحجه مطابق « دهم سنبله » ، بعضي ديدن هاي لازمه از آشنايان بين راه كرديم و عموماً بعضي نشريات راجع به اغتشاش « بين الحرمين » و عدم تمكين قبايل عرب از « سلطان حسين » نقل مي شد ، امروز و امشب را هم به زندگاني مسافرتي و زواري گذرانيديم .
روز عيد غدير
پنجشنبه هيجدهم ذي الحجه « يوم الغدير » ، مطابق « يازدهم سنبله » ، مثل ديشب و امروزي ما در « ايران » عيد مي گيريم ، و رسومات و آدابي بجا مي آوريم لكن اين جا هيچ اثري و خبري از عيد نبود .
امروز بعضي از رفقا رفتند به ميقاتگاه براي بجا آوردن عمره مفرده ، لكن من به واسطه عجز از سواري نتوانستم موفق شوم ، زيرا كه هنوز ضعف و ناتواني كه در نتيجه ناخوشي هاي دريا عارض شده بود برطرف نشده ، و همه روزه تحت معاينه و معالجه طبيب بودم ، طبيب من حكيمي بود معروف به « محيي الدين » كه پيرمردي هفتادساله و اصلا « هندي » است ، لكن چهل سال است كه مجاورت « بيت الله » اختيار كرده ، مشارٌاليه اهل
162 |
ذوق و عارف مسلك و دائم الذكر است ، اتفاقاً با من خيلي محبت و مؤانست پيدا كرده بود ، و همه روزه صبح و عصر كه پيشش مي رفتم مرا به صحبت مي گرفت ، و از وضعيات جغرافيائي « ايران » و آداب و رسوم ايرانيان استفسار مي كرد ، و با آن كه فارسي هيچ نمي دانست حرف بزند غالباً در ضمن صحبت به مناسبتي از اشعار « مولوي » و « حكيم سنائي » مي خواند ، پسر بزرگش « عبدالغني » هم كه از معلمين مكاتب متوسطه است ، و « انگليسي » و « تركي » هم مي داند خيلي با من مأنوس شده بود .
اقامه نماز جمعه
امروز جمعه نوزدهم ذي الحجه مطابق « دوازدهم سنبله » ، اقامه نماز جمعه به امامت شخص « سلطان » ، با يك شكوه قابل تماشائي انجام گرفت ، عده مأمومين كه به طور دائره اطراف خانه كعبه صف بسته بودند دوازده هزار نفر بل متجاوز مي شد ، امروز و امشب هم به زندگي معمولي برگزار شد و براي يادداشت چند مسئله را مخصوصاً ذكر مي كنم :
اولا : راجع به نقود ، پول هاي رائجه « مكه » همان پول هاي قديم « عثماني » است كه واحد آن مجيدي و معادل بيست قروش است ، و هر قروش چهار هلاله است ، و هر هلاله ده پاره است ، كوچك ترين پول ها نيم هلاله است كه به روي آن پنج پاره نوشته شده و بزرگترين پول ها « ليره عثماني » است كه معادل بيست و پنج مجيدي است و « ليره انگليسي » كه « جنيه » مي گويند ، و معادل با بيست و شش مجيدي و دو قروش داد و ستد مي شود .
« روپيه هندي » كه خيلي متداول است ده قروش و نيم معامله مي شود و به حساب پول ايران كه روپيه را دو ريال خريديم ، هر مجيدي معادل پنج
163 |
قران و ده شاهي ، هر قروش تقريباً پنج شاهي و هر هلاله تقريباً يك شاهي
مي شود ، و پول هاي ديگر نيز از قبيل « فرانك » و « ريال فرانسه » و « پول هلندي » به طور تجاري داد و ستد مي شود و عموماً هر پولي كه قدري سكه آن صاف شده باشد بر نمي دارند و مي گويند « هذا منسوخ » ، « هذا بطل » ( 1 ) .
مدارس مكه
ثانياً : در خصوص معارف ، هر چند به واسطه تعطيلي مدارس در ماه ذي الحجه نتوانستم گردش در مدارس بكنم ، لكن موافق تحقيقاتي كه از « عبدالغني » پسر « محيي الدين » و دو نفر ديگر از معلمين و نظام نامه ها و پروگرام هائي كه « عبدالغني » نشان داد ، در « مكه معظمه » ده باب مكتب ابتدائي چهار ساله ، و پنج باب مكتب ثانوي ( متوسطه ) و يك باب مدرسه راقيه است ، مدرسه اخيره به جاي « دارالفنون » ما است ، و پروگرام ( 2 ) آن ها عموماً حساب و جغرافي و نحو و صرف و فقه و تفسير است ، و در مدرسه راقيه ، ( 3 ) تحصيل زبان انگليسي نيز مي شود ، و تحصيلات ديگر از رياضيات و علوم طبيعي و غيره ابداً در كار نيست ، و اين پروگرام براي امروزه « جزيرة العرب » بسيار مناسب و كافي به نظر مي آيند ، و تمام مكتب هاي ابتدائي و ثانوي مجاني ، و خرج آن با حكومت است ، و فقط در
مدرسه راقيه شهريه مي گيرند ، اين ايام دو روزنامه در « مكه » با صفحه بزرگ منتشر مي شود ، يكي « الفلاح » ديگري « القبله » كه هر شماره را دو هلاله يا صد دينار ما مي فروشند ، و نسبت به قيمت جرائد ايران خيلي
1 ـ اين پول از رايج بودن خارج و باطل گرديده است .
2 ـ لفظي فرانسوي است و به معنوي دستور و برنامه تعليمات مدارس به كار مي رود .
3 ـ پيشرفته ، مدارسي شبيه دارالفنون .
164 |
ارزان است ، و از اين جهت همه روزه من خريداري مي كنم .
ميدان بزرگ مكه
ثالثاً : در باب ميدان بزرگ « مكه » كه خانه و منزل ما به آن نزديك است ، عموماً تمام بارهاي آذوقه و علوفه و ميوه جات و حبوبات و غيره كه از « طائف » و سائر نقاط به « مكه » مي آيد ، در محلي فروخته مي شود كه آن را « محطّه » ( 1 ) و « حلقه » مي گويند ، و تمام اين بارها كه شب وارد مي شود ، از اول طليعه فجر تا يكي دو ساعت بعد از آفتاب ، به طور مزايده و حراج فروخته مي شود و به توسط مأمور حكومتي قپان مي شود ، و حكومت وجهي بابت حق قپان از فروشنده مي گيرد و بعد از دو سه ساعت از آفتاب ، ديگر چيزي خوراكي يافت نمي شود و در شهر « مكه » دكان سبزي فروشي و ميوه فروشي و حتي قصّابي نيست گوشت را هم صبح در محطّه مي فروشند .
مسجد تنعيم و قبرستان شهداي فخ
امروز شنبه بيستم ذي الحجه مطابق « سيزدهم سنبله » ، من به همراهي آقاي « حاج سيد عزيزالله » براي انجام عمره مفرده از « مكه » حركت كرده و رفتيم غسل كرده ، مُحرِماً مراجعت و اعمال عمره را در بيت الله الحرام به جا آورديم ، اين عمل را من به نيابت مرحوم اخوي « آقا نجفي » به جا آوردم ،
و آنطور كه تصوّر مي كردم چندان صدمه از سواري و رفت و آمد نكشيدم .
« مسجد تنعيم » تا « مكّه » يك فرسخ فاصله دارد كه توسط الاغ هاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محل فرود آمدن كاروان ، ايستگاه .
165 |
كرايه مي روند و برمي گردند ، بين راه كنار جاده چندين دستگاه قهوه خانه هاي حصيري نيز هست كه براي رفع خستگي ، مسافرين پياده شده چاي مي خورند و قبرستان « شهداي فخّ » نيز در يك طرف جاده به فاصله كمي واقع است ، چند بقعه آنجا بود كه يكي از آنها مدفن « عبدالله بن عمر بن الخطاب » است .
هواي « مكه » چند روز است خيلي گرم و عفوني شده است ، و صبح زود و عصر كه مي توان از خانه بيرون آمد ، از هر طرف شخص جنازه مي بيند كه حركت مي دهند ، و غالب اموات از اهالي « جاوه » و « مغاربه » است ، حجاج ايراني غالباً به همين جهات و براي تنگي نان و آذوقه و اخبار وحشتناك كه از « بين الحرمين » شنيده اند ، دسته دسته به « جده » مي روند كه بدون زيارت « مدينه منوره » مراجعت به اوطان خود نمايند .
باران شديد
ديشب و امروز يكشنبه بيست و يكم ذي الحجه مطابق « چهاردهم سنبله » ، هوا ابر غليظي داشت و گرما به شدتي بود كه ما در منزل لخت بوده ، و دائماً آب به سر و بدن خود مي ريختيم ، طرف عصر باد تندي گرفت و باران شديدي متعاقب آن آمد ، اين باران كه يك ساعتي طول كشيد آنقدر تند بود كه از بالا خانه نگاه مي كرديم ، تمام كوچه ها و خيابان هاي « مكه » مثل رودخانه هائي شده بود غير قابل عبور ، و صداي آب كه در اين كوچه هاي پرنشيب و فراز روي هم مي ريخت همه را به وحشت انداخته بود ، و مسلماً بناي خانه هاي « مكه » اگر از سنگ نبود تماماً زير اين سيل بنيان كن رفته بود ، و بعد از قطع شدن باران هوا برخلاف معمول گرمتر و عفوني تر شد .
166 |
كوه ابوقبيس
امروز دوشنبه بيست و دوم ذي الحجه مطابق « پانزدهم سنبله » ، صبح پس از اداي فريضه در « مسجدالحرام » من با « حاج محمّدعلي خياط طهراني » به طرف كوه « ابوقبيس » قدم زنان رفتيم ، قبلا در مسجد « مولدالنبي ( صلّي الله عليه وآله ) » دو ركعت نماز بجا آورديم ، اين مسجد اوّل خانه بوده است كه ارثاً به حضرت رسالت پناهي رسيد ، و آن حضرت ، آن را به « عقيل بن ابي طالب » پسر عم خود بخشيد ، و پس از نقل و انتقالات ، « زبيده » زن « هارون الرشيد » آن را مبدل به مسجدي نمود كه زيارتگاه عامه است ، و از قرار مذكور اهالي « مكه » خصوصاً طبقه نسوان در شب مولود پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) به آنجا رفته هلهله و اظهار مسرت و شادماني مي كنند ، و اشعار و قصائدي در مدح آن حضرت مي خوانند .
از آن جا دامنه كوه را گرفته بالا رفته به مسجد ديگري رسيديم كه بالاي آن نوشته بود « هذا مولد اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب » ـ رضي الله عنه ـ ، و با آن كه ما مولد آن جناب را « خانه كعبه » مي دانيم دو ركعت نماز بجا آورديم ، سپس از كوه متصاعد شده به « مسجد شق القمر » رسيديم كه خادم آن دو نفر زن بودند ، و پس از زيارت رفتيم به ماذنه هلال كه يك چهارطاقي آنجا ساخته شده ، و مسلّط ترين نقاط كوه به « مكه » است و تمام « مسجدالحرام » و كوچه ها و خانه هاي شهر و اطراف آن در آنجا پيدا است و منظرگاه باشكوهي است .
و پس از قدري استراحت و رفع خستگي از همان خطي كه رفته بوديم مراجعت كرديم ، و در بين راه چندين مسجد و بقعه ديگر نشان مي دادند كه خانه ها و منازل اعمام و بني اعمام حضرت رسالت بوده ، و مسلماً اين راه همان محلي است كه در كتاب ها به « شعب هاشم » معروف
167 |
است و امروز مسكون و معمور نيست .
و بعد از سه چهار ساعت از روز به منزل رسيديم ، گرما و عفونت هوا ساعت به ساعت در تزايد است ، من و دو سه نفر از رفقا چند شب است كه براي خوابيدن ، مي رويم به قهوه خانه اي بيرون شهر كه مشهور به قهوه خانه قنبر است ، و در سر جاده « مني » واقع شده ، به واسطه نسيمي كه از تنگه راه « مني و عرفات » مي آيد خيلي خنك تر از شهر است ، و عده كثيري از اهالي « مكه » نيز آنجا مي آيند ، و در كنار جاده و اطراف صحرا مي خوابند ، و قهوه چي تختخواب هاي حصيري زيادي آنجا گذاشته كرايه مي دهد ، اين تخت خوابها را سرير مي گويند و كرايه شبانه هر كدام در پائين دو قروش است كه تقريباً ده شاهي ما مي شود ، و كرايه شبانه هر سريري در بالاي بام پنج قروش است كه به پول ما يك ريال مي شود ، و يك شربه آب ، و يك لولهنگ كوچكي از منضمات آن است و ما اين چند شب از سريرهاي پشت بام گرفته ، با لحاف تا صبح مي خوابيديم و جبران بي خوابي هاي شب هاي سابق را نموديم چند نفر از محترمين « مكه » هم آنجا را مركز استراحت شبانه خود قرار داده بودند ، و چند دقيقه با آن ها اُنس و صحبت مي داشتيم .
ورود به كعبه
امروز سه شنبه بيست و سوم ذي الحجه مطابق « شانزدهم سنبله » ، صبح من و « حاج محمّدحسين يراقچي » براي تشرف به « كعبه منوره » و تنظيف كامل به حمام رفتيم ، و موافق آن چه مسموع شد شهر « مكه » فقط اين يك حمام را دارد ، كه از اول رجب تا آخر ذي الحجه براي حجاج داير و باز است ، خود اهالي در خانه ها و منازل تنظيف و استحمام و غسل
168 |
مي كنند ، اين حمام عظيم البنا است و دور تا دور آن شيرهاي آب گرم و سرد دارد ، و پاي هر شيري يك حوضچه مرمري گذاشته شده كه شخص پاي آن مي نشيند و باصابون و كيسه هائي از ليف خرما تنظيف مي كند ، بعلاوه يك حوض از آهن سفيد گوشه حمام گذاشته شده ، كه سه چهار كر آب مي گيرد و براي غسل ارتماسي به كار مي رود ، و پس از تنظيف و غسل و تجديد لباس بيرون آمده به مسجدالحرام مشرف شده ، از نردبان كوچكي كه پاي درب خانه گذاشته بودند بالا رفتيم .
دو نفر از « بني شيبه » كه از قديم الايام به درباني و كليدداري خانه كعبه مفتخراند جلو درب ايستاده ، و از هر نفري دو مجيدي مي گرفتند ، و پس از ورود به « كعبه منوره » و بجا آوردن نماز در چهار گوشه حرم و انجام آداب و ادعيه وارده ، چشم به ديوار انداخته چندين قطعه سنگ حجاري شده منصوب به اطراف حرم ديدم ، كه سلاطين قديم شرح تعميرات و خدمات خود را نسبت به « مسجدالحرام » به روي آن ها نوشته و حجاري كرده به يادگار گذاشته ، خواستم از روي آنها بامداد بنويسم دربان ها آمدند و مانع شدند و گفتند تا شيخ اجازه ندهد ممكن نيست ، و مقصود از شيخ ، رئيس آنها بود كه گفتند فقط روزهاي جمعه مشرف به حرم مي شود ، اجمالا در روي يك سنگ اسم « سلطان محمّد خان عثماني » بود ، و به روي سنگ ديگر اسم « ملك الاشراف برسباي » و اسم « خادم الحرمين قايتباي » بود كه دو پادشاه اخير از سلاطين « چراكسه » بوده و در حدود قرن نهم هجري در « مصر » و « حجاز » و « شامات » سلطنت مي كرده اند .
امروز پاگذاشتن در صحن مسجد زحمت داشت ، و از شدت گرما پا مي سوخت ، طرف عصر دفعه ديگري به « حجون » رفته « حضرت عبد مناف » و « عبدالمطلب » و « ابي طالب » و « آمنه » و « خديجه » ( عليهم السلام ) را زيارت
169 |
كرديم ، اهالي « جاوه » ( 1 ) و « مغاربه » ( 2 ) قسمتي رفته و مابقي مشغول تهيه و تدارك مراجعت به اوطان خود هستند ، و شهر نسبتاً خلوت شده است ، و ايراني ها براي مراجعت به وطن يا تشرف به « مدينه منوره » در وسوسه و ترديد افتاده اند ، زيرا كه تخلف حركت به « مدينه » از روز بيست و دوم ، همچنان كه از طرف « سلطان » جار كشيده بودند مؤيد صحت خبر اغتشاشات « بين الحرمين » است تا خدا چه خواهد .
ذبح گوسفند
امروز چهارشنبه بيست و چهارم ذي الحجه مطابق « هفدهم سنبله » ، صبح بدون تشرف به حرم ، من و آقاي « حاج سيد احمد » ، از قهوه خانه بيرون شهر كه خوابگاه قرار داده بوديم ، حركت به ميداني كرديم كه گوسفند مي فروشند ، و براي تقصيرهائي كه كرده بوديم ، گوسفند خريده ذبح و بين فقرا تقسيم كرديم .
من دو تقصير كرده بودم ، يكي استظلال در « جده » به واسطه شدت گرما و مرض ، و يكي سرپوشيدن در راه بين « جده » به « مكه » به علت حدوث رعاف ، ( 3 ) و يكي از تقصيرات آقاي « حاج سيد احمد » اين بود كه در موقع عمره اشتباهاً مباشرت به تقصير واجب شخص ديگري كرده ، و با مقراض ( 4 ) قدري از شارب او را زده بود .
طرف غروب پس از تشرف به حرم ، به منزل مراجعت كرديم چند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بزرگترين و معتبرترين جزيره اندونزي است .
2 ـ مغربي ها .
3 ـ خون دماغ شدن و خون از بيني آمدن .
4 ـ قيچي .
170 |
شب است كه من و چند نفر از رفقا ، پس از خروج از مسجد در دكه كوچكي نزديك « صفا » بستني مي خوريم ، و هرچند اين مسئله قابل ذكر به نظر نمي آيد ، لكن براي كساني كه متجاوز از يك ماه است ابداً يخ يا آب خنكي نديده اند و گرماي « اسد و سنبله » را آن هم در « جزيرة العرب » تحمل كرده اند خيلي خيلي قابل اهميت است ، اين بستني را يك نفر حاجي هندي ، با اسباب و دواهاي مخصوص درست مي كند و ابداً تفاوتي با بستني هاي ما كه با يخ مي سازند ندارد ، و واقعاً پس از خوردن ، چشم انسان روشن و قلب فرحناك مي شود ، و رفع گرفتگي و انقلاب حاصل از گرماي روز را مي كند ، و تعجب در اين است كه اين شخص هندي بستني مصنوعي مي سازد و به قيمت گران مي فروشد ، لكن از ساختن يخ مصنوعي كه در « بمبئي » و « كراچي » و « بصره » و « بغداد » متداول و شايع است اظهار عجز مي كند .
كتابخانه مسجدالحرام
امروزپنجشنبه بيست وپنجم ذي الحجه مطابق « هيجدهم سنبله » ، بعد از زيارت و طواف حرم ، به تماشاي « كتابخانه مسجد » كه در زاويه مقابل « ركن عراقي » واقع است رفتم ، و گمان مي كردم كه كتاب هاي خطي و تاريخي زيادي درآنجاهست ، لكن موافق فهرستوصورت هائي كه خواستم ونشان دادند ، دويست سيصد جلد كتاب هاي چاپي يا خطي بي اهميت بيش نبود ، و در نتيجه تعجب من ، كتابدار گفت : آن قدر سالي نيست كه اين كتابخانه دائر شده ، و مؤسس آن « سلطان عبدالحميد خان عثماني » بوده ، فقط يك كتاب خطي مهمي ديدم كه پشت جلد آن نوشته شده بود ( هذاترجمة الزبور بخطّ مولانا علي بن أبي طالب ـ رضي الله عنه ـ ) ،
171 |
و چون آشنائي به خط كوفي نداشتم چيزي نفهميدم ، و در صورت صحت اين انتساب كتاب مزبور زيور كتابخانه است ، در هر حال آنرا بوسيدم و به ديدگان ماليدم ، رجاء واثق آن كه تا آخر عمر از نور بصر محروم نمانم .
چند روز است به واسطه رفتن « حجاج هندي » و « مغاربه » از « مكه » ، قيمت ها ارزان و ميوه جات روبه تنزل گذاشته ، و به قيمت مناسب مي توان خريد .
حجاج باقيمانده كه غالباً ايراني هستند ، مشغول خريد سوغاتي از تسبيح يُسر و روغن بليسان و موميائي و غيره ، و تدارك وسائل حركت به « مدينه منوره » هستند ، ما هم به واسطه سابقه شناسائي با « حاج سيد جعفر حمله دار » و اصرارهاي زياد او مجدداً قرار ديدار رفتن به « مدينه » را با « مشاراليه » داده ، و بنا هست با حمل او حركت كنيم .
تهيه كجاوه و روپوش و آذوقه بين الحرمين را هم ديده ايم ، امروز طرف عصر به مناسبت ليله جمعه ، دفعه ديگري به « حجون » رفته ، به فاتحه اهل قبور و زيارت « حضرت عبد مناف » و « عبدالمطلب » و « ابوطالب » و « آمنه » و « خديجه » ( عليهم السلام ) موفق شديم .
كتاب فروشي هاي مكّه :
جمعه بيست و ششم ذي الحجه مطابق « نوزدهم سنبله » ، امروز پس از تشرف به حرم چند ساعتي در دكان هاي كتاب فروشي كه طرف « درب بني شيبه » است براي بدست آوردن چند كتاب گردش و تفحص مي كردم و پيدا نكردم ، ضمناً چند جلد كتاب ديگر ديده خريداري كردم ، يكي « مخلاة شيخ بهائي » ـ عليه الرحمه ـ كه در « طهران » كمياب است ، ديگر كتاب « تأريخ الأُمم الإسلامية والدولة العباسية » كه جديداً به اسلوب بسيار
172 |
خوبي تأليف شده ، و از تاريخ خلفاء عباسي و موجبات تشكيل سلسله خلافت آنها ، و علل ارتقاء و انحطاط و زوال آنها بحث ، و ضمناً وضعيات ملل مختلف اسلامي را در زمان آنها تحت مطالعه مي گذارد .
ديگر كتاب « خلاصة الكلام في بيان اُمراء البلد الحرام » كه در تاريخ شرفاء و « امراء مكه » از زمان پيغمبر تا ده سال قبل از اين نوشته شده است .
ديگر كتاب موسوم به « الإعلام بأعلام بيت الله الحرام » كه تاريخ بناي « مسجدالحرام » و تغييراتي كه در ازمنه مختلفه توسط خلفا و سلاطين در آن داده شده ، و تاريخ بناي مشاهد و مقابر و آثاري كه در « مكه » و اطراف آن است شرح مي دهد ، ديگر كتاب « رحله ابن بطوطه » كه عبارت از شرح مسافرت « ابن بطوطه » است در قرن هفتم هجري در ممالك « الجزيره » و « تونس » و « مصر » و « شام » و « رومية الكبري » و « حجاز » و « عراق » و « ايران » و « هندوستان » و « چين » و غيره و فقط از كتابهائي كه تجسس مي كردم و بدست آوردم همين كتاب اخيرالذكر است كه وصف آنرا شنيده بودم ، و اسم شخص « ابن بطوطه » را در تواريخ شرق ديده بودم كه با اهميت ذكر مي كنند و مورخين فرنگ ، مخصوصاً استناد به اقوال او مي نمايند .
وداع با مكه
امروز شنبه بيست و هفتم ذي الحجه مطابق « بيستم سنبله » ، به همراهي « حاج ابوالحسن طباخ » و « حاج علي » ، كه به عنوان عكامي بين الحرمين پيش ما آمده ، آذوقه و لوازم سفر را خريده مرتب كرديم ، و پارچه جهت روپوش كجاوه ها ابتياع و دوخته شد .
173 |
امروز يكشنبه بيست و هشتم ذي الحجه مطابق « بيست و يكم سنبله » ، طرف عصر اسباب و اثاثيه و كجاوه ها را بردند بيرون شهر ، در محلي كه بايد تمام حجاج آن جا متدرجاً جمع شده حاضر باشند ، و مجتمعاً به طرف « مدينه منوره » حركت كنند شب را براي راحتي در « مكه » به سربرديم .
به طرف مدينه
امروز دوشنبه بيست و نهم ذي الحجه مطابق « بيست و دوم سنبله » ، صبح پس از تشرف به « حرم مطهر » و زيارت وداع ، به خارج شهر كه چادرهاي حجاج آنجا زده شده بود رفتيم ، و هر چند مفارقت از « مكه معظمه » ، و محرومي از زيارت « بيت الله » ، تأسف و ملال بود ، لكن از جهت آن كه بر خلاف اكثر حجاج ، پشت پا به زيارت « حضرت رسالت پناه » نزده بوديم ، و به اميد آن كه ايام تاسوعا و عاشورا را ، در « مدينه منوره » صرف عزاداري « حضرت خامس آل عبا ( عليه السلام ) » خواهيم نمود ، كمال خرسندي و خوشوقتي و مسرت داشتيم .
امروز طرف عصر باد گرمي وزيد و اسباب زحمت شد ، بدتر آن كه حركت امشب هم به تأخير افتاد و شب را در همان بيرون شهر ماندني شديم .
ناامني در حرم :
امروز سه شنبه سلخ ذي الحجه مطابق « بيست و سوم سنبله » ، صبح مجدداً به زيارت « مسجدالحرام » مشرف ، و به منزلگاه خود در خارج شهر مراجعت كرديم ، و هرچند شب از حيث خنكي هوا راحت بوديم ، لكن
174 |
روز از جهت گرماي شديد صدمه داشتيم ، و معلوم شد كه امشب هم در
همين جا خواهيم بود ، و مسلم گرديد كه ايام « تاسوعا » و « عاشورا » به « مدينه » نخواهيم رسيد ، زيرا كه تا « مدينه » ده منزل راه است ، و دو سه روز هم لنگ دارد ، اين مسئله بي اندازه موجب ملامت عموم حجاج شده بود ، اين محلي كه چادرهاي حجاج را زده اند موسوم به « جروه » است و تا « مسجدالحرام » يك ربع فرسخي فاصله دارد ، و آن جا يك دستگاه قلعه بزرگ مستحكمي است كه گفتند سابقاً « اردوگاه ترك ها » بوده ، و هميشه چهار پنج هزار نفر قشون در آن جا ساخلو ( 1 ) داشته ، اما امروز « دارالحكومه مكه » است ، در « جروه » يك عدد ازچادرهاي حصيري از طرف كسبه « مكه » اين ايام زده شده است ، كه ميوه جات و آذوقه و بعضي مايحتاج حجاج را آورده در آن جا مي فروختند ، بستني فروش هندي رفيق ما هم ، كه هر شب نزديك « كوه صفا » به ما بستني مي داد ، اين جا آمده چادر به چادر مي گشت و به حجاج بستني مي فروخت ، بعضي كسبه هم متاع خود را در دست يا بر روي سر گرفته از هر طرف مي دويدند و داد و فرياد مي كردند ، يكي صدا مي زد « انارالخوب » يكي مي گفت « ماست الخوب » ديگري فرياد مي زد « دوغ الخنك » رفيقش از عقب به شوخي صدا مي كرد « دوغ الداغ » و بالجمله حركات و صداهاي آنها بي تفريح نبود ، شب را خواستيم به حرم مشرف شويم گفتند مراجعت خطرناك است و دچار حرامي ( دزد ) خواهيد شد .
حركت قافله
چهارشنبه غره محرم الحرام مطابق « بيست و چهارم سنبله » ، صبح
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ لفظي تركي است به معني پادگان .
175 |
زود به حرم مشرف شده ، قدري در بازارها و كوچه ها گردش كرديم كه
ببينيم اهالي « مكه » به مناسبت تجديد سال ، اظهار شادماني و عيش و نوش چنانچه شنيده بوديم مي كنند يا خير ؟ چيزي نفهميديم و از بعضي كسبه آشناي مكاري ، كنجكاوي و استفسار كردم گفتند : در قديم معمول بوده ، لكن شريف سابق غدغن سخت كرد و اين عادت را چون موجب رنجش و تألم رافضي ها ( 1 ) بود متروك نمود .
پس از مراجعت به « جروه » ، خبر رسيد كه امشب مسلماً حركت خواهيم نمود ، مقارن ظهر باد گرم سختي آمد و از دو ساعت به غروب ، حجاج مشغول باربندي و تهيه حركت بودند تا غروب ، و پس از اداي فريضه مغرب و عشا ، متدرجاً ( 2 ) سوار كجاوه ها شده و حدود نيم ساعت ، سه ربع از شب رفته ، تمام قافله به حركت افتاد و تا صبح چندين مرتبه در حال سواري خوابيده و بيدار شديم .