بخش 8
جده زیارت حضرت حوّا ذهبان حمله حرامی ها رابغ عزاداری در کاروان روز تاسوعا روز عاشورا ام البئار محله حفا بئرخطیه بئر علی مسجد شجره ورود به مدینه بقیع زیارت حضرت فاطمه ( علیها السلام ) مجادله با حمله داران شکایت به امیر مدینه روزهای خوش مدینه شهدای احد کتابخانه مدینه ساختمان شهر مدینه بقیع تا صبح باز است
جده
امروز پنجشنبه دوم محرم مطابق « بيست و پنجم سنبله » ، در قهوه خانه پياده شده نماز صبح را خوانديم ، مجدداً سوار شده سه ساعت از دسته گذشته رسيديم به « جده » كه آن را « بحره » هم مي گويند و تا « مكه » پنج شش فرسخ ( 3 ) بيش مسافت ندارد ، و ما در ظرف دوازده ساعت ، مسافت مزبوره را طي كرده ايم . سابقاًكه شنيده بوديم ، ده پانزده ساعت حاجي
سوار شتر است ، گمان مي كردم ده پانزده فرسخ طي طريق مي كنند ، حال معلوم شد كه مطلب اين طور نيست ، و شتر هر دو ساعت يك فرسخ راه
1 ـ اصطلاحي است كه برخي از اهل سنت درباره شيعه بكار مي برند .
2 ـ آرام آرام و به تدريج .
3 ـ فاصله مكه تا جده حدود 70 كيلومتر است .
176 |
مي رود ، اين است كه به نظر ، مسافت بين منازل دور مي آيد .
در « جدّه » ، چادرهاي حجاج را بيرون قصبه در صحرا زده بودند ، و باد سامي كه هر ساعت انتظار وزيدن آن را داشتيم بحمدالله امروز نيامد ، در همين « جده » بود كه وقت رفتن به « مكه » من و تمام رفقايم حالت بسيار سختي داشتيم ، و در همين « جده » بود كه قبل از ورود ما در موقع تشرف به « مكه » شصت هفتاد نفر از باد سام تلف شدند ، و در همين جا بوده است كه چند سال قبل مرحوم « حاج شيخ فضل الله » را دستبرد زده مجروح و زخم دار كردند .
امروز عصر مجلس عزاداري در چادر خودمان منعقد كرده ، « جناب حاج شيخ عباسعلي خراساني » ما را مستفيض كردند ، و از مشارٌاليه دعوت كرديم كه همه روزه در هر منزلي حاضر شده روضه بخواند .
طرف مغرب پس از اداي فريضتين ، سوار شده حركت كرديم و هر چه به « جده » نزديك تر مي شديم هوا حبس تر و گرمتر و مرطوبتر مي شد ، آب شيرين و گواراي « قنات زبيده » را هم كه در قربه ها ( 1 ) همراه آورده بوديم تمام شد ، و مبتلا به آبهاي بد مزه و كثيف « جده » شديم ، « محمد » و « سعيد » كه به عنوان شاگرد عكامي پيش ما آمده اند ، در راه مراقبت كجاوه ها با آنها است ، امشب تا صبح حالت وجد و طرب و نشاط غريبي داشتند و لاينقطع مشغول خواندن شعر و تصنيف و رقصيدن بودند از جمله اين شعر به خاطرم ماند :
قالوا حَبيبُكِ مسافر يا ليلي * * * انا قلت ليت السفر لم يكن يا ليلي يا ليلي ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مشك ها .
2 ـ شعر در متن به همين شكل آمده ، ليكن با سياق شعري سازگار نيست .
177 |
زيارت حضرت حوّا
امروز جمعه سوم محرم مطابق « بيست و ششم سنبله » ، صبح قبل از طلوع آفتاب رسيديم به منزل ، يعني به چادرهائي كه در خارج شهر « جده » براي حجاج زده بودند ، شب را در اينجا لنگ كرديم ، ( 1 ) بعد از ظهر براي رفع خستگي خوابيديم ، و به واسطه رطوبت زمين و هوا ، حال من بعد از بيدار شدن خيلي بد بود ، و به اصطلاح تخته بند شده بودم ، بعد از ساعتي تب شديدي كردم ، رفقا به زيارت « حضرت حوا » رفتند و من نتوانستم .
امروز و امشب از جهت كم آبي و بدي آب هاي خوراكي در زحمت بوديم ، و معادل هشت روپيه كه تقريباً دو تومان ماست ، پول آب خريداري سهم ما شد .
امروز شنبه چهارم محرم مطابق « بيست و هفتم سنبله » ، صبح بحمدالله تب من قطع شده بود ، رفقا به شهر رفته بعضي مايحتاج خريداري كرده آوردند و براي دو ساعت به غروب مانده قافله حركت كرد و تا صبح طي طريق مي نموديم .
ذهبان
امروز يكشنبه پنجم محرم مطابق « بيست و هشتم سنبله » ، نيم ساعت به طلوع آفتاب مانده به منزل رسيده ، نماز صبح را آنجا خوانديم . اسم اين منزل « ذهبان » است كه املاي صحيح آن را نمي دانم و بر طبق تلفظ اهالي نوشتم ، در اينجا دو قطعه زمين مشجر به درختهاي خرما ، و چند چادر از اعراب موجود بود . و از مايحتاج قافله فقط هيزم و علوفه داشتند كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ توقّف كرديم .
178 |
مي فروختند ، و آب چاه ها شيرين و شور بالإختلاف فروخته مي شد .
از « جده » تا « ذهبان » چهارده ساعت سوار شتر بوديم ، و مسافت آن قريب شش يا هفت فرسخ مي شود ، امروز هم مثل روزهاي گذشته مجلس روضه در چادر ما منعقد بود .
قافله از ظهر شروع به حركت كرد ، ما هم به نوبه خود براي چهار ساعت به غروب سوار شديم ، مدت روز تا نيمه شب كه مهتاب داشتيم راحت بوديم ، ولي از نصف شب تا صبح چندين دفعه از جلو و عقب ما ، صداي ضجّه و ناله و فرياد زياد بلند شد ، مي گفتند حرامي ( دزد ) دست برد زده است ، تمام مردم در وحشت و اضطراب بودند .
حمله حرامي ها
امروز دوشنبه ششم محرم مطابق « بيست و نهم سنبله » ، نزديك به طلوع آفتاب رسيديم به منزل « كُظَيْمه » بالتصغير ، كه تا « ذهبان » هفت فرسخ فاصله دارد و ما در ظرف پانزده ساعت طي كرديم « كظيمه » در واقع يك قصبه اي است كه ده پانزده باب دكاكين ، و چندين خانه خشت و گلي دارد . هيزم و علوفه و نان و هندوانه و خربزه و ليمو و انواع آذوقه در آنجا بود .
امروز معلوم شد كه شب گذشته حرامي ها ، چند رأس الاغ را با بار برده ، و چندين بار شتر را شكافته ، اسباب آنرا دزديده و چندين نفر را زخم زده ، از جمله مجروحين « حاج سيد محمّد كاشاني » ساكن نجف بوده است كه با سر شكسته و بدن خون آلود به چادر ما آمد و مي گفت چند نفر حرامي به سرم ريختند و چون مقاومت مي كردم ، مرا زدند و الاغم را با خورجين بردند ، و از قراري كه شيخ حمّود جمّال اطلاع داد شب آينده حرامي زيادتر خواهد بود ، خداوند ترحم فرمايد و ما را از شر اين
179 |
وحشيان قسيّ القلب حفظ نمايد .
نزديك ظهر چند نفر اعراب با تفنگ و خنجر به چادرها آمده و از هر نفري يك قروش به عنوان حق الارض اين چند ساعت توقف گرفتند ، و براي نيم ساعت از ظهر گذشته سوار شده با قافله به حركت افتاديم ، اراضي اين حدود به واسطه مجاورت با دريا ، كه از دور نمايان بود به كلي مرطوب و گل آلود بود .
اول شب عكام ها و جمال ها سفارش مي كردند كه امشب نخوابيد و غفلت نكنيد ، زيرا كه خطر حرامي در پيش است و تا مهتاب بود اثري از حرامي ظاهر نشد ، لكن بعد از غروب ماه ، در تمام قافله كه طول آن يك فرسخ ، و مركّب از چهار پنج صف در رديف يكديگر بود ، مشعل هاي زياد روشن كردند و از هر گوشه تفنگ شليك مي نمودند ، و به محض اين كه يك تير تفنگ صدا مي كرد ، تمام عكامها و شاگرد عكامها ، يك دفعه فرياد مي كشيدند « بره بره » بعد به فاصله يكي دو دقيقه ، دسته ديگري فرياد مي زدند « اذبحوه اذبحوه » جمله اول كنايه از اين است كه بيابان را به پائيد حرامي در بيابان است ، جمله ثاني كنايه است از اين كه حال كه حرامي را زديد او را بكشيد و سرش را ببريد ، هر چند عموماً در وحشت بوديم لكن نمايش باتماشائي داشتيم ، اتفاقاً امشب حرامي دستبردي نزد و فقط « حاج حسّون » حمله دار چون روز با جمال ها نزاع كرده بود ، شب او را غافلگير و به اسم حرامي كتك مفرط و زخم زيادي به او زدند .
رابغ
امروز سه شنبه هفتم محرم مطابق « سي ام سنبله » ، قبل از طلوع آفتاب رسيديم به « رابغ » ، چادرهاي ما را در خارج قصبه زده بودند ، و براي
180 |
گردش به داخل قصبه هم رفتيم ، دكاكين زيادي در طرفين يك كوچه به
شكل بازار بود ، و از خوراكي فقط گوشت و مرغ زنده و خرما براي فروش داشتند ، و اطراف قصبه باغات زيادي مشجر به درخت خرما بود ، روغن بليسان اصل ، در « رابغ » فراوان است ، رفقا خريداري كردند . از قرار معلوم استخراج آن در اين نواحي به عمل مي آيد و به « مكه » و ساير نقاط به عنوان مال التجاره فرستاده مي شود .
هواي « رابغ » به واسطه اتصال و مجاورت آن با دريا ، مرطوب و عفوني است و آب هاي آن از چاه كشيده مي شود و خيلي شور و بدمزه است ، در كنار صحرائي كه چادرهاي حجاج را زده بودند چاه هاي كثيري كنده اند ، و كنار هر چاه گودالي حفر نموده اند به شكل حوض ، كه از آب چاه پر مي كنند ، و حجاج يك قروش داده ، در آن گودال آب شستشو مي كردند ، اما نمي گذاشتند كسي در آن صابون بزند ، اين گودال هاي آب ، براي ما چندان محتاج اليه نبود ، و براي حجاج شامي كه به « مكه » مي روند ساخته شده اند ، زيرا كه ميقات شامي ها « جحفه » است كه در اين زمان مخروبه و غيرمسكون است و « رابغ » كه محاذات با « جحفه » دارد ، امروز محلي است كه حجاج شامي از آن مي گذرند و بايد آنجا محرم شوند ، و اين گودال هاي آب براي غسل احرام آنها تهيه شده است . امشب را معمولا در « رابغ » لنگ كرديم .
عزاداري در كاروان
امروز چهارشنبه هشتم محرم مطابق « اول ميزان » ، ( 1 ) علاوه بر مجلس روضه ما ، چندين مجلس ديگر در قافله منعقد شده بود ، و به مناسبت ليله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ هفتمين ماه فلكي مطابق با مهرماه .
181 |
تاسوعا عزاداري خوبي به عمل آمد ، اما افسوس كه در « مدينه منوره » نبوديم .
اهالي « رابغ » در تعصب و عداوت با روافض مشهوراند ، و به حالت عزاداري ما مي خنديدند و استهزاء مي كردند ، و حمله دارها و عكام ها ، آنها را تهديد و دفع مي كردند ، از قرار مذكور قديماً هيچ كس در اين حدود جرأت نداشت اظهار تشيع كند ، و نماز را هم مجبور بود از راه تقيه دست بسته بخواند والاّ خون او مباح و هدر بود ، لكن اين ايام بحمدالله ، ما در كمال آزادي بوديم .
امروز قافله كه در « جده » از ما عقب افتاده بود رسيد ، و از قرار مسموع حرامي به آنها هم اذيت و آزار كرده است ، امشب بنا بود ما حركت كنيم لكن نمي دانم به چه سبب باز لنگ كردند ، شايد علتش سه چهار قروشي بود كه چند نفر عرب شبانه در چادرها آمده و به عنوان حق الحفاظ از هر حاجي مي گرفتند .
روز تاسوعا
امروز پنجشنبه نهم محرم يوم التاسوعا ، مطابق « دوم ميزان » ، سه ساعت از روز گذشته ، قافله حركت كرد ، و طرف عصر زمين ها و جلگه هاي مسطح تمام شده ، داخل يك رشته كوهستاني شديم كه معبر آن خيلي تنگ و پرپيچ و خم بود ، و هرچند حركت ما در وسط روز بود ، به واسطه وزش نسيم هوا خنك بود و بد نگذشت .
امروز يك نفر حاجي خراساني كه سوار « شوپايه » بود ، غفلتاً سرش گيج رفت و هر چند جمالها او را روي شتر نگاه داشتند و نگذاشتند بيفتد بالأخره افتاد ، و بعد از نيم ساعت مرد و جنازه اش را به روي شتر بسته
182 |
حمل نمودند ، تا در منزل به خاك بسپارند ! نزديك غروب هر چه گفتيم
قافله را نگاه دارند نماز بكنند قبول نشد ، و هركس خود پياده شده به عجله نمازي خوانده و دوان و دوان خود را به كجاوه رسانيد ، و براي سه ساعت از شب گذشته رسيديم به منزل ، يعني در چادرهائي كه براي حجاج در دامنه كوه زده بودند ، و از خستگي افتاده و خوابيديم .
روز عاشورا
امروز جمعه دهم محرم يوم العاشور ، مطابق « سوم ميزان » در تمام قافله صداي ندبه و زاري و عزاداري بلند بود ، و بيشتر دل سوزي از اين داشتيم كه چرا چنين روزي در بيابان مانده و موفق نشديم در خدمت « حضرت رسول الله » ( صلّي الله عليه وآله ) ، مشاركت در عزاداري فرزند دلبند و اولاد امجادش بنمائيم ، يا لااقل عرض تسليت تقديم آن بزرگوار كنيم .
باري اين منزل موسوم است به « بئرالبركه » ، و مناسبت آن اين است كه چاهي در اينجا هست بي آب ، و شاگرد عكامها پائين آن رفته با دست ، شن هاي كف چاه را پس و پيش مي كنند و آب مي جوشد ، و هر اندازه از اين آب برداشته ظرفها و قربه ها را پر مي كنند تمام نمي شود ، چيزي كه هست آب از سطح كف چاه بالاتر هم نمي آيد ، من خود به تماشا رفته مدتي نگاه مي كردم ، ابداً مقدار آب از برداشتن كاسته نمي شد ، علاوه بر حجاج كه تماماً از اين چاه استشراب ( 1 ) نمودند ، جمعي زنهاي عرب هم از پشت كوه مي آمدند و آب مي بردند ، گفته شد كه يك قبيله در آن طرف كوه اقامت دارد و آب از اين جا مي برند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آب برداشتن ، آب نوشيدن .
183 |
تقريباً نيم ساعت از ظهر قافله حركت كرد و تماماً از پست و بلنديها و پيچ و خم هاي كوهها عبور مي كرديم و براي نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا ، به زحمت دو دفعه پياده و سوار شديم ، و تقريباً ساعت شش از شب به منزل رسيده استراحت كرديم .
ام البئار
شنبه يازدهم محرم مطابق « چهارم ميزان » ، منزلگاه ما موسوم به « اُمّ البِئار » است ، يعني مادر چاهها . و وجه تسميه آن ، چاه بزرگي است كه آب زياد دارد ، و كفايت از مصارف تمام قوافل مي كند ، و چون تا دريا چهار پنج فرسخ فاصله دارد ، آبش نسبتاً شيرين و گوارا است .
در اين جا چند دكان حصيري بود كه علوفه و گوشت و هندوانه براي فروش داشتند ، آثار ديگري از آباداني ظاهر نبود و بعد از ذكر مصيبت و صرف نهار و اداي فريضه ، براي چهار ساعت به غروب مانده حركت كرديم ، و باز در پيچ و خم هاي كوهستان مي گذشتيم ، و با آن كه امشب خيلي خوف از حرامي داشتيم بحمدالله خطري نرسيد ، و ساعت هشت از شب گذشته رسيديم به منزل ، و پس از اداي فريضه صبح ، استراحت كرده قدري خوابيديم .
محله حفا
يكشنبه دوازدهم محرم مطابق پنجم ميزان ، منزل امروز ما موسوم به محله « حفا » است ، وجه تسميه اش چنانچه « حامد مقوم » ذكر كرد اين است كه ، هر كس قدري پاي برهنه آنجا راه برود از اثر طبيعت خاك آنجا پايش سائيده و زخم مي شود ، در اين منزل هم چند دكان حصيري بود كه در آن
184 |
خرما و علوفه گذاشته مي فروختند ، در اينجا بحمدالله از آب هاي تلخ و
شور چاه ها خلاص شده ، و آب بركه ( 1 ) داشتيم كه در كمال شيريني و عذوبت بود ، اين بركه كه از آن آب مي آوردند ، مي گويند خيلي بزرگ است و اگر يك سال هم باران نيايد آب باران سال گذشته كه در آن جمع شده خشك و تمام نمي شود .
از « جده » تا محله « حفا » ، غالباً در جنگل هاي خار مغيلان ( 2 ) كه عربي صحيح آن ام غيلان است مي گذشتيم . ولي در اين جا درختهاي نوع ديگري است ، كه شاخه هاي آن انبوه و سبز است و خيلي شباهت دارند به درختهاي گل طاووس ايران .
چهار ساعت به غروب مانده قافله حركت كرد و تا غروب در يك دره عريض صعود مي نموديم ، كه كف آن رمل غلطان ، و طرفين آن تا چشم كار مي كرد مستور از ام غيلان و انواع و اقسام درختهاي كهن جنگلي بود .
اول شب رسيديم به پاي كوه بسيار مرتفعي كه از معبر خيلي تنگ و ناهموار و پرپيچ و خم آن بايد بگذريم ، مسافرين را تماماً پياده كردند و شترها را در يك قطار رديف نمودند ، اين كوه موسوم به « جبل غاير » است و به همين مناسبت اين راه از « مكه » به « مدينه » را ، « طريق غاير » مي گويند .
معابر « كوه غاير » نه فقط تنگ و پست و بلند و پيچ درپيچ است ، بلكه آن قدر سنگلاخ و پرتگاه دارد و آنقدر طولاني است ، كه جان مسافر را به
لب مي رساند ، تا صبح ما و تمام مسافرين پياده مي رفتيم و در هر قدمي
1 ـ تالاب ، آب انبار .
2 ـ درختي خار دار است كه در مصر و عربستان فراوان يافت شود و شبيه درخت اقاقيا است .
185 |
شترهاي افتاده و نيمه جان يا تلف شده در كنار راه مي ديديم ، و هر شتري كه زمين مي خورد و جمالها نمي توانستند حركتش بدهند ، فوراً بار او را برداشته و آن حيوان را به حال خود گذاشته و مي گذشتند ! ! حسن اتفاق اين بود كه امشب ، ماه شب چهارده هم ، با اشعه عالم تابش ما را روشن داشت ، وگرنه ممكن نبود از اين راه در شب تاريك بتوان عبور نمود .
اول طليعه فجر رسيديم به قله كوه كه آن را « رأس الغاير » مي گويند ، بعد وارد شديم به يك زمين هموار و صافي كه موسوم به « سطح الغاير » است ، نماز صبح را آنجا خوانده و به اجازه جمال ها سوار شديم ، و به وسيله يك خواب مختصري دركجاوه ، جبران خستگي هاي شب را نموديم .
بئرخطيه
دوشنبه سيزدهم محرم مطابق « ششم ميزان » ، منزلگاه امروز ما در كنار چاهي بود موسوم به « بئر خطيه » بالتصغير ، وجه تسميه آن را نفهميدم ، لكن آب صاف و گوارائي داشت ، اين محل جزو « سطح الغاير » است و مشجر به « اُمّ غيلان » ، و چندين قسم درخت هاي جنگلي است كه يك قسم از آنها ، گل هاي سفيد كوچك و بسيار معطري داشت ، اسم آنرا پرسيدم گفتند « طرفاء » است ، چندين قسم طيور كوچك ، از قبيل سار سياه و قمري و گنجشك و غيره در اينجا بود ، كه از شاخه اي به شاخه ديگر مي پريدند و فضا را از نغمات خود پر كرده بودند ، هوا هم بي اندازه لطيف و معطر بود واقعاً خستگي هاي چندماهه ما امروز مرمت و جبران شد و خيلي روز خوشي داشتيم .
در اينجا چند باب دكان بود كه در كوه حفر كرده ، و در آن خرما و علوفه گذاشته مي فروختند ، امشب را به واسطه خستگي شترها ، لنگ
186 |
كردند ، و شب با لحاف و بالاپوش تا صبح خوابيديم .
از جمله چيزهاي قابل ذكر كه براي نمونه از سرسختي و ضخامت جلد اعراب كافي است ، آن كه امروز « سعيد » و « ابراهيم » را كه هر دو شاگرد عكام ما هستند ديدم ، پهلوي هم نشسته آواز مي خواندند ، « ابراهيم » يك سوزن درشتي در دست گرفته ، و شكافهاي كف پاي سعيد را كه يك انگشت در آن جا مي گرفت مي دوخت ، بدون آن كه سعيد ابداً اظهار تألمي كند ، و بعد سعيد يك سيخ آهني روي آتش سرخ كرده ، شكاف هاي پاي « ابراهيم » را داغ مي كرد ، و « ابراهيم » مشغول كشيدن جيگاره و زمزمه اش بود و ابداً متأثر نمي شد ! ! « ابراهيم » به قول خودش از اهالي « سنگال فرانسه » ( 1 ) بود ، كه در « مدينه » مجاورت اختياركرده ، و چون چند سال خدمت بزرگان عثماني را كرده معقول و باتربيت است ، اما « سعيد » جواني است از اهل « مكه » و خيلي كثيف و كريه المنظر ، لكن به واسطه لودگي و بيعاري و حركات مضحكه آميز و ادا و اصول هاي خوش مزه اش ، خاطر تمام حجاج را به خود جلب كرده ، و همه با او شوخي و مزاح مي كردند .
بئر علي
سه شنبه چهاردهم محرم مطابق « هفتم ميزان » ، امروز اول آفتاب از « بئر خطيه » حركت كرديم ، و همه جا از اراضي پست و بلند واقعه بين دو كوه مي گذشتيم ، و طرفين جاده هم مستور از درخت هاي جنگلي و مغيلان بود ، امروز يك قافله كوچك پياده ديديم از سياه هاي آفريقا ، كه هر كدام يك ظرف آب و خوراك و يك نيزه و يك تير و كمان با خود داشتند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آن زمان سنگال مستعمره فرانسه بوده است .
187 |
پياده مي رفتند ، و انسان را بياد وضعيت نظامي دو سه هزار سال قبل مي انداختند ، از قراري كه خودشان گفتند اين ها جملگي شيعي مذهب ، و از مردمان فقير « سودان » و « حبشه » هستند .
باري طرف غروب رسيديم به منزل و چون شب بود چادر نزده بودند ، اين منزلگاه موسوم به « بئر علي » است وجه تسميه آن چاهي است در اينجا كه آب فراوان و خوشگواري دارد ، امشب هم از لطافت و خنكي هوا ، با لحاف و بالاپوش تا صبح خوابيديم .
مسجد شجره
امروز چهارشنبه پانزدهم محرم مطابق « هشتم ميزان » ، بعد از طليعه فجر قافله به راه افتاد ، و از دور و نزديك بعضي از اعراب ديده مي شدند ، كه جمالها مي گفتند اينها حرامي هستند ، و هرچند در وحشت بوديم لكن بحمدالله خطري پيش نيامد و هر چه پيشتر مي رفتيم درخت هاي اطراف ، كوچك تر و كوتاهتر ، و اراضي سنگلاخ بيشتر مي شد ، و اواسط راه ديگر درخت و گياهي ديده نمي شد ، و زمين پوشيده بود از قلوه سنگ هاي سياه مشبكي از جنس سنگ پا ، و اين منظره تا « مدينه » امتداد داشت ، تقريباً دو ساعت از ظهر گذشته ، مناره ها و آثار « مسجد نبوي » از دور نمايان شد ، و مسرت و نشاط و شعف فوق العاده اي در تمام مسافرين ايجاد گرديد ، و به يكديگر تبريك و شادباش مي گفتند .
ورود به مدينه
متدرجاً آثار مساجد و بناهائي در اطراف ظاهر گرديد ، از آن جمله « مسجد ذوالحليفه » كه ميقات گاه حجاجي است كه از « مدينه » به « مكه »
188 |
مشرف مي شوند و به « مسجد شجره » مشهورتر است ، و براي دو ساعت به غروب مانده وارد كوچه هاي « مدينه منوره » شده ، و پس از ساعتي در محله « نخاوله » ورود نموديم ، و در خانه اي كه قبلا حاجي علي عكام آمده و اجاره كرده بود نزول كرديم ، و همان ساعت با كمال خستگي كه متوجه به آن نبوديم ، به زيارت سرا پا سعادت « حضرت سيدالمرسلين ( صلّي الله عليه وآله ) » مشرف و موفق شديم ، و روي عجز و نياز به زمين گذارده ، شكر چنين توفيقي را پس از آن همه صدمات و مصائب به جا آورديم . خداوند جميع دوستان و خويشان و آرزومندان را نصيب فرمايد ، پس از طواف و زيارت و اداي فريضه براي ساعت سه از شب به منزل آمده ، صرف شام نموده بالاي بام خوابيديم .
بقيع
امروز پنجشنبه شانزدهم محرم مطابق « نهم ميزان » ، صبح به خارج شهر در « بقيع » رفته ، به زيارت ائمه اربعه ( عليهم السلام ) يعني « حضرت امام حسن مجتبي » و « حضرت زين العابدين علي بن الحسين » و « حضرت باقر محمد بن علي » و « حضرت جعفر الصادق » ( عليهم السلام ) كه در يك بقعه و يك ضريح مدفون اند ، و همچنين « حضرت عباس بن عبدالمطلب » و « حضرت فاطمه بنت اسد » كه در ضريح ديگري در همان بقعه مدفون اند مشرف ، و فيض مند شديم ، باز هم خداوند براي جميع خويشان و دوستان و آرزومندان نصيب فرمايد .
روضه معمولي خود را امروز در آن جا خوانده ، و عرض تسليت شهادت جد مظلوم را ، خدمت پسر و برادر بزرگوارش تقديم نموديم ، بعد به « حرم مطهر نبوي » مشرف شده ، و پس از زيارت به منزل مراجعت كرديم .
189 |
طرف عصر مجدداً اقامه عزا در « بقيع » نموده ، شب در « مسجد نبوي » مشرف شديم ، تمام مدت مسافرت ما از « مكه » تا « مدينه » پانزده روز طول كشيد ، با آن كه ده منزل بيش نيست و علت تأخير ، لنگ هاي بي مورد بود كه در راه كردند .
زيارت حضرت فاطمه ( عليها السلام )
امروز جمعه هفدهم محرم مطابق « دهم ميزان » گذشته از زيارت « حضرت رسالت » و « ائمه بقيع » ( عليهم السلام ) ، « حضرت صديقه طاهره » جده مظلومه ـ سلام الله عليها ـ را به زيارت كامل اختصاص داديم يعني آن حضرت را در موارد خمسه كه موافق روايات بايد مدفن آن بزرگوار در يكي از آنها باشد زيارت نموديم ، اول در خانه آن حضرت كه داخل مسجد شده است ، و امروز گوشه شمالي ضريح مقدس نبوي است .
دوم بين ضريح و محراب نبوي كه بالاي يك ستوني در آنجا حديث « ما بين قبري و منبري روضة من رياض الجنة » به خط درشت نوشته شده است .
سوم در ضريح « ائمه بقيع » ( عليهم السلام )
چهارم در ضريح « عباس » و « فاطمه بنت اسد »
پنجم در « بيت الاحزان » كه در قبرستان بقيع واقع است ، و در موضع اخير خيلي بر مظلوميت آن بزرگوار گريستم و مدت دو سه ساعت در آن جا به عزاداري فرزند دلبندش مشغول بوديم ، طرف عصر و شب هم در « مسجد مطهر نبوي » به زيارت و دعا اشتغال داشتيم .
امروز شنبه هيجدهم محرم مطابق « يازدهم ميزان » ، علاوه بر زيارت حرمين شريفين ، گردش مفصلي در « قبرستان بقيع » كرديم و حضرت
190 |
« عقيل بن ابي طالب » را كه بقعه عليحده دارد ، و نيز « حضرت ابراهيم » فرزند « پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) » را كه بقعه مخصوص دارد زيارت كرديم ، و نيز « بنات رسول الله » « زينب و رقيه و ام كلثوم » را كه در يك بقعه مدفون اند زيارت كرديم ، و همچنين « حليمه سعديه » را در بقعه مخصوصي زيارت نموديم ، و براي بعضي « زوجات پيغمبر » كه هشت نفر آنها در يك بقعه مدفون اند ، و هشت قبر عليحده دارند فاتحه خوانديم ، از زوجات فقط « حضرت خديجه » است كه در « مكه » در « حجون » مدفون است ، مابقي در « بقيع » اند و نيز به ديدن بقعه عاليه « عثمان بن عفان » كه در آخر بقيع واقع است رفتيم ، و با آن كه دستگاه عالي و باشكوهي دارد رفت و آمدي حتي از اهل سنت در آن جا نمي شود و متروك است ، و نيز در داخل حصار شهر به زيارت « حضرت اسماعيل بن جعفر الصادق » رفتيم ، كه بقعه بسيار باشكوهي دارد و علاوه بر جماعت اسماعيليه ، كه آن جناب را امام منصوص مي دانند ، و به زيارتش مي روند ، اهل تشيع نيز بسيار آن حضرت را زيارت مي كنند ، قسمت عصر و شب را به زيارت « حضرت رسالت » و صرف شام و خواب گذرانيديم .
مجادله با حمله داران
امروز يكشنبه نوزدهم محرم مطابق « دوازدهم ميزان » ، « حاج سيد جعفر » و ساير حمله دارها به حجاج اطلاع دادند كه بر حسب قراردادي كه ما و مقومين با جمال ها در « مكه » گذارده ايم ، مدت توقف در « مدينه » پنج روز بوده است ، و فردا بايد حركت كرد .
ما و تمام حجاج اظهار عدم رضايت و تسليم كرديم ، و كار منجر به مجادله با جمال ها و مقومين شد ، گفتند پس بايد روزي دو مجيدي ( قريب
191 |
به يك تومان ) خرج هر شتري را بدهيد ، ضمناً رفتند به « قائم مقام » ، يعني
حاكم شهر مدينه تظلم كردند ، و مشاراليه فرستاد در ميان حجاج جار كشيدند ، كه هركس فردا حاضر به حركت از « مدينه » نشود ، حقي به وجهي كه براي كرايه داده است ندارد .
( توضيح آنكه مسافت از « مكه » به « مدينه » دو برابر مسافت از « مدينه » به « ينبع » است و كرايه تمام اين دو مسافت را مقومين و جمال ها در « مكه » قبلا گرفته بودند ، و مقصود قائم مقام اين بوده است ، كه در هر حال فردا جمال ها ، شترهاي خود را مي برند ، و هركس با آنها نرود ، يك ثلث از پولي كه داده به هدر خواهد رفت و حق مطالبه ندارند ) .
و اين مسئله جار كشيدن هرچند موجب تفرق آراء حجاج گرديد ، و بعضي حاضر براي حركت شدند ، لكن بر جديت و لجاجت اغلب مردم افزود و حق هم داشتند ، زيرا كه :
اولا : مدت اقامت « مدينه » خيلي كم بود .
ثانياً : حجاج مستقيماً قراري با جمال ها در باب توقف نبسته بودند .
ثالثاً : قافله معظمي از حجاج طهراني و آشنايان ما ، در راه يك روز از ما عقب افتادند ، و در مدت پنج روز توقف ما هنوز به « مدينه » نرسيده بودند ، بعلاوه دو سه روز بود كه زمزمه مي شد آنها در راه مصادف با خطراتي از قتل و غارت شده اند ، بنابراين جمعي از وجوه حجاج ، از علما و تجار ، طرف عصر اجلاسي ( 1 ) كرده و در اين خصوص مذاكره و مشاوره نمودند ، بالأخره قرار شد كاغذي مبني بر شكايت از قائم مقام به « امير
مدينه » نوشته ، جمعاً مهر كنند و توسط من بفرستند كه شفاهاً هم مذاكراتي
1 ـ با هم نشستن براي گفتگو و مشاوره .
192 |
بكنم ، و پس از مذاكراتي راجع به طرز نوشتن و تعيين مواد شكايت ، قرار شد من شخصاً و به نمايندگي از طرف آقايان رفته شفاهاً شكايت و تعيين تكليف نمايم .
شكايت به امير مدينه
بناء عليه ، من به همراهي « حاج سيد ابوطالب ماهوتچي » برخاسته رفتيم ، و مدتي در كوچه هاي شهر سراغ از منزل امير مي گرفتيم ، كسي نمي دانست . و بعضي خانه « قائم مقام » را نشان مي دادند ، بالأخره فهميدم كه لفظ امير مصطلح نيست ، و تعبير به مقصود كردم از قبيل منصوب از طرف « سلطان حسين » ، يا كسي كه بر « مدينه » و مضافات آن ( 1 ) حكومت دارد يا كسي كه شكايت از « قائم مقام » را به او بايد كرد ، عاقبت معلوم شد كه مطلوب ما « شريف الشخاص احمد بن منصور » است ، منزل او را پرسيده دلالت شديم ، و پس از صعود از پله هاي سرسرائي ، وارد چند بالاخانه تو در تو شديم ، كه در يكي از آنها چند نفر عرب به روي صندلي هاي حصيري نشسته ، و چون تشخيص رئيس از مرئوس داده نمي شد ، قدري تأمّل كرديم ، دو نفر وارد شدند و دست به سينه گذارده سلام كردند ، و پيش روي يكي از آن چند نفر زانو به زمين گذارده ، دست او را بوسيده به چشم ماليدند ، معلوم شد كه « شريف » همان است .
من هم وارد شده سلام كردم و پهلوي خودش كه جايم داد نشستم ، و عنوان مطالب را با عذرخواهي از اين كه هرگاه عربي را فصيحاً تكلم نكنم معذورم بدارد آغاز كردم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نواحي اطراف آن .
193 |
مشاراليه ابتدا حق به جمالها و مقومين داد ، زيرا كه گفت معمولا توقف حجاج در « مدينه » پنج روز است ، و قرارداد با جمال ها همه توسط مقومين و بدون اطلاع حاجي ها بسته مي شود ، و البته شما بايد يا صرف نظر از ثلث كرايه متعلقه به « مدينه » تا « ينبع » بكنيد ، و جمال ها بروند پي كار خود ، و يا مخارج شترهاي آنها را روزانه بدهيد و هرچه مي خواهيد توقف كنيد ، منتها اگر دو مجيدي زياد باشد ممكن است بگوئيم كمتر بگيرند ، بعد به مناسبت پرسش از مملكت و شهر و شغل و خانواده من ، داخل يك رشته سؤالات راجع به وضعيت حكومت حاضره ايران ، و سياست دولتين « روس » و « انگليس » در آن مملكت و غيره گرديد ، و جالسين را به غير از يك نفر مرخص كرد ، من هم بدون اظهار عقيده شخصي ، جوابهائي مطابق افكاردسته جات سياسي دادم ، معلوم شد مشاراليه ، خيلي علاقه مندي به اين امور و كليه مسائل مربوط به ممالك اسلامي دارد ، و شايد از صحبت هاي من هم مشعوف شد ، در خاتمه انجام حاجت خود را تكرار و تمنا كرده و ضمناً اشعار نمودم ، كه ممكن است تا به دربار متبوع خودمان در « طهران » يا به مقام « جلالة الملك » در « مكه » تلگراف و تظلم كنيم ، جواب داد اميدوارم مقصود شما به عمل آيد ، فعلا شما آسوده باشيد ، و راجع به قافله عقب مانده نيز نگراني نداشته باشيد ، زيرا كه آنها فردا وارد « مدينه » خواهند شد . بعد از اميدواري و اطمينان كامل ، مرخص شده خبر خوشحالي براي رفقا برده به منازل خود متفرق شديم .
امروز دوشنبه بيستم محرم مطابق « سيزدهم ميزان » ، عصر جمال ها آمدند ، و با كمال ادب و معقوليت قرار گذاردند روزي يك مجيدي براي علوفه هر شتري ، يعني نيم مجيدي از هر نفري بگيرند ، تا چند روز ديگر لنگ باشند ، معلوم شد « شريف الشخاص » از آنها رضايت حجاج را
194 |
خواسته است ، و نزديك غروب همانطور كه شريف خبر داده بود ، قافله عقب مانده وارد « مدينه » گرديد ، و هرچند صدمه جاني به كسي نرسيده بود ، لكن از قراري كه خودشان نقل كردند ، در راه مصادف خطرات و دچار وحشي گري هاي اعراب شده بودند ، در هر حال از تجديد ديدار آنها مشعوف و خوشوقت شديم ، و صبح و شب به زيارت « حرمين شريفين » ( 1 ) برگزار شد .
روزهاي خوش مدينه
امروز سه شنبه بيست و يكم محرم ، مطابق « چهاردهم ميزان » ، به زيارت و عزاداري و ديدن آشنايان طهراني كه ديروز وارد شدند برگزار شد ، اين ايام هواي « مدينه » خيلي معتدل و لطيف بود ، و شب ها روي بام خانه با لحاف مي خوابيديم ، ميوه جات و بقولات ، ( 2 ) از قبيل هندوانه و خربزه و خيار اعلا و انار و كدو و سبزي جات بسيار لطيف و نازك موجود بود ، كه قيمت آن ها نسبت به « مكه » ارزانتر ، و نسبت به مملكت ما گران بود ، و انواع و اقسام خرماهاي خيلي خيلي لطيف و خوش خوراك نيز به حد وفور بود ، غالباً خريده صرف مي كرديم و مقداري از خرماي منسوب به « فدك » خريده ، در سبدها و قوطي هاي حلبي ريخته ، براي سوغاتي متبرك تدارك نموديم از آب بسيار گوارا و شيرين قنات معروف به
« عين الزرقاء » ، كه در شربه ها و كوزه هاي سفالي نازك ، در هر خانه حاضر دارند مي آشاميديم ، و به تلافي آب هاي شور و تلخ بين راه ، در شرب و
1 ـ مراد حرم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و حرم ائمه بقيع است .
2 ـ جمع بَقَل است به معني سبزيجات و تره بار .
195 |
آشاميدن آن افراط هم مي نموديم ، و روي هم رفته از هر جهت روزهاي خوشي داشتيم جاي دوستان خالي .
شهداي احد
امروز چهارشنبه بيست و دوم محرم ، مطابق « پانزدهم ميزان » ، پس از مراجعت از « حرم نبوي » ، به عزم زيارت « شهداي احد » برخاسته ، و با چند نفر ديگر دو عربانه كرايه كرديم ، و سوار شده رفتيم . لكن مستحفظين ( 1 ) دروازه اُحُد نگذاشتند برويم ، به عذر اين كه جمعيت كم است و روز بلند نشده و خطر حمله حرامي در پيش است ، و بعد از دو سه ساعت معطلي چند عربانه ديگر رسيد و به اتفاق رفتيم ، و پس از طي نيم فرسخ راه كه در جانب شمالي « مدينه » پيموديم ، به بقعه مباركه « حضرت حمزه سيدالشهداء » ( عليه السلام ) و به قدر يك ساعتي در آن مكان شريف مشغول زيارت آن جناب و ساير شهداي « غزوه احد » بوديم ، و بعد در مسجدي كه معروف است دندان مبارك حضرت رسالت در آن جا شكسته شده ، نماز خوانده و قدري تلاوت قرآن نموديم و نيز « عبدالله بن جحش » برادر « زينب زوجه پيغمبر » را زيارت كرديم ، و از ساير « شهداي احد » ابداً آثار قبر يا بقعه نديديم ، و قدري در دامنه كوه به تماشاي تنگه هاي « احد » رفتيم ، كه از مواضع تاريخي است زيرا كه در غزوه معروف « احد » ، « حضرت رسالت » جمعي را ، به محافظت اين تنگه ها مأمور نموده بود ، و پس از آن
كه آثار مغلوبيت و عقب نشيني در قشون خصم ظاهر شد ، آنها به طمع غنيمت ، قرارگاه خود را ترك گفته مشغول غارت و جمع غنيمت شدند ، و
1 ـ نگهبان ها .
196 |
دسته هاي لشكر مخالف ، از همان تنگه سرازير شده و بر قشون اسلام تاختند ، و چنان شكست و لطمه فاحشي را بر مسلمين وارد آوردند .
باري پس از دو سه ساعت سوار شده به شهر مراجعت كرديم . طرف عصر جمال ها آمدند نفري يك مجيدي خرج علوفه شترها را گرفتند ، امروز عصر كه در حرم « ائمه بقيع » مشرف و مشغول زيارت و عزاداري بوديم ، مقارن غروب ، خدام ها خواستند مردم را مثل روزهاي گذشته بيرون كنند و درب حرم را ببندند ، و در نتيجه تعجيل و خشونت آنها ، كار به مشاجره و منازعه كشيد ، و جمعي به منزل « قائم مقام » رفته ، شكايت از كج رفتاري ها و سوء سلوك خدام كردند ، باقي شب به زيارت « مسجد نبوي » و صرف طعام و خواب گذشت .
كتابخانه مدينه
امروز پنجشنبه بيست و سوم محرم ، مطابق « شانزدهم ميزان » ، پس از زيارت حرم مطهر ، به تماشاي كتابخانه عمومي كه در خارج « مسجد نبوي » و متصل به آن است رفتيم ، كتابخانه بسيار مفصل و بزرگي است و مشتمل بر يك صحن و چند اطاق بزرگ تو در تو است ، و داراي چند صد هزار ، كتاب هاي كوچك و بزرگ خطي و چاپي در فنون مختلفه از فقه و حديث و تفسير و تاريخ و ادبيات و غيره است ، كتب فارسي و تركي و هندي نيز دارد ، و يك نفر مدير و سه چهار نفر كتابدار مراقب آن ، و مواظب پذيرايي واردين و انجام حاجت آنها هستند .
در وسط اطاق بزرگ ، يك ميز كوتاه و عريض و طويلي گذاشته شده است ، هر كس وارد مي شود تعارف مي كنند كنار آن ميز مي نشينند ، و فهرست هاي كتب را كه به روي ميز است برداشته مطالعه مي كنند ، و هر
197 |
كتاب را كه خواست مي طلبد و كتابدار مطابق نمره فوراً حاضر مي كند .
من چندين كتاب را يكي يكي خواستم و پس از نظر مختصري رد كردم ، كتابدار ابداً اظهار كراهت نمي كرد ، بلكه در جواب عذرخواهي من گفت : اگر تمام كتابها را بخواهيد ، ما در ساعاتي كه اين جا هستيم مكلفيم آورده به شما ارائه بدهيم ، بعد مدتي از پشت شيشه هاي قفسه ها ، كه دور تا دور كتابخانه بود تماشاي كتابها يعني اسامي آنها را كه به روي جلد نوشته شده بود مي كردم ، و غالب كتب اهل تشيع را نيز ديدم ، و حتي ديوان هاي « سعدي » و « نظامي » و « حافظ » هم در آنجا بود ، و تمام اين كتاب ها با جلدهاي قشنگ و در كمال نظافت و پاكي نگاهداشته شده است ، و حتي يك جلد كتاب پاره يا چرك و كثيف نديدم ، درها و ديوارهاي كتابخانه هم به قدري پاك و تميز بود كه انسان ميل مي كرد همان جا بماند ، مدتي هم با مدير و كتابدارها مشغول صحبت بوديم و خيلي اظهار محبت و حسن خلق نمودند مقارن ظهر به منزل برگشتيم .
اين خانه كه ما منزل كرده ايم متعلق است به « عطية الله نخاوله اي » ، كه بسيار آدم نجيب و عفيف و خوش خلقي است ، در اين مدت خود و عيالش « مريم » و دخترش « زينب » و پسرش « علي » ، منتهاي محبت و حسن خدمت نسبت به ما بجا آوردند ، مخصوصاً چون دو سه روز است « حاج ابوالحسن طباخ » ، از ما قهر كرده و رفته ، « مريم » غذاهاي خيلي مطبوع و لذيذ براي ما تهيه مي كند .
ساختمان شهر مدينه
ساختمان شهر « مدينه » خيلي شبيه به شهرهاي « كربلا » و « نجف » و « كاظمين » است ، يعني داراي كوچه هاي تنگ و پرپيچ و خم ، و عمارات دو
198 |
سه طبقه است كه به كوچه نگاه مي كند ، و مشابهتي با ساختمان شهر « مكه »
و « جده » ندارد ، لكن حجاج شيعه عموماً در محله « اعراب نخاوله » كه خارج شهر است منزل مي كنند ، و منازل در اين محله بر دو قسم است :
يك قسم ميدان هاي وسيعي است شبيه كاروان سرا كه دور تا دور آن منزل ساخته است ، يعني يك محوطه سطح الارض ، شبيه سرپوشيده هاي ما كه مخصوص موقع گرما است ، و يك بالاخانه به روي آن كه محل استراحت و گذاشتن اسباب و اثاثيه است ، و هر يك از اين محوطه ها در عقب ساختمان ، داراي يك چاه آب و يك حوض كوچك و مطبخ و مستراح است .
و قسم ديگر از منازل ، خانه هاي خود « نخاوله » است ، كه تقريباً ساختمان آنها با تفاوت كوچكي و بزرگي يك شكل و متشابه است ، از درب خانه كه وارد مي شوي يك قسم سرپوشيده مي بيني كه دو طبقه را فرش مي كنند ، و محل نشستن روز و پذيرائي واردين است ، در صفه ديگر ، يك حوض كوچك و يك چاه است ، كه هر روز از چاه آب كشيده و حوض را لبالب مي كنند ، و يك چهارپايه بزرگي است كه روي آن دو سه حُبّ سفالي ، يعني ظرف آب گلي گذاشته و همه روزه سقّاها آنرا از آب « عين الزرقا » پر مي كنند ، و بالاي چهارپايه چندين شربه كه قلقلك هاي ( 1 ) دهان گشاد است ، با چند ظرف كوچك آب خوري گذاشته شده است و بالاي اين سرپوشيده عمارت فوقاني نيست ، بلكه پشت بام است كه براي
خوابيدن شب به درد مي خورد ، و ساير قسمت هاي محتاج اليها ، ( 2 ) در عقب
1 ـ كاسه هاي كوزه اي شكل .
2 ـ مورد نياز .
199 |
سر پوشيده است . روي هم رفته با آن كه اين منزل تماماً خشت و گلي است ، لكن براي زندگاني خيلي راحت است ، اما خانه هاي داخل شهر با آن كه با گچ و آجر و مصالح قيمتي ساخته شده است چندان خوش بنا نيست .
بقيع تا صبح باز است
امروز عصر خبر رسيد كه درب ائمه بقيع ، از امشب به بعد تا هر وقت حجاج آنجا باشند باز خواهد بود ، معلوم شد « قائم مقام » براي استرضاء ( 1 ) و استمالت ( 2 ) از حجاج شيعه ، در نتيجه واقعه روز گذشته اين حكم را كرده است ، ما هم به يكديگر اطلاع داده شب را به زيارت « ائمه بقيع » و اقامه عزا در آن جا اختصاص داديم .
از درب « مسجد نبوي » تا « دروازه بقيع » ، در تمام كوچه ها چراغ نصب كرده بودند ، و بيرون دروازه هم تا بقعه ائمه ( عليهم السلام ) ، چند مشعل و دو دستگاه چراغ بلند زنبوري گذاشته بودند ، كه تمام محوطه روشن بود و فاصله به فاصله ، پليس جهت محافظت مردم ايستاده بود ، واقعاً شب جمعه خوشي داشتيم و تا ساعت چهار از شب مشغول به روضه خواني و عزاداري بوديم ، در حالتي كه روزهاي سابق و همچنين سنوات سابقه ، معمولا اول غروب درب « بقعه مطهره » و درب « دروازه بقيع » را مي بستند ، و ديگر احدي جرأت رفت و آمد در آن جا نداشت .
از اين اقدام و مساعدت « قائم مقام » و « شريف الشخاص » كه در نتيجه
اتحاد و جديت هاي خودمان به عمل آمد ، نهايت تشكر و امتنان دست داد ، ساعت چهار از شب مأمورين پليس ما را دسته دسته با مشعل به منازل خودمان رسانيدند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ طلب رضايت كردن .
2 ـ دلجويي .