بخش 9

تیراندازی و فرار مردم عزاداری در منزل قائم مقام کتابفروشی های مدینه زیارت حضرت عبدالله راه آهن مدینه سادات مدینه زیارت وداع ویژگی های مسجد نبوی ضریح مطهر ورود امیرعبدالله به مدینه وداع با حسرت بئر درویش بئر عباس صفراء قبر حضرت ابی ذر مطالبات حمله داران بدر و حنین بئر سعید یَنْبُع کشتی سویسی جهاز همایون جــده بیست روز در جدّه قبر حوّا ترجمه کتاب


200


تيراندازي و فرار مردم

امروز جمعه بيست و چهارم محرم ، مطابق « هفدهم ميزان » ، صبح صداي چند تير تفنگ در شهر بلند شد ، و يك دفعه شهر به هم خورد و مردم رو به منازل خود فرار كردند ، بعد از دو سه ساعت ، معلوم شد خبري نبوده فقط دو نفر با هم نزاع كرده ، و به طرف هوا شليك نموده است . دو سه دفعه ديگر هم روزهاي گذشته اين قبيل اتفاق افتاد ، معلوم مي شود معمولٌ به و متداول است ، و جهت آن اين است كه تمام مردم با اسلحه حركت مي كنند ، و حكومت قدرت ندارد از همه خلع سلاح بكند ، و هر منازعه جزئي منجر به شليك مي شود ، در شهر كه اين طور باشد از ناامني « راه احد » كه نيم فرسخي شهر است نبايد متعجب بود .

چند روز متوالي است كه ما عزم تشرف به « مسجد قبا » و امكنه متبركه اطراف مدينه ، و همچنين تماشاي « فدك » را داشتيم ، لكن با هركس صحبت مي كنيم مي گويند راهها ناامن است ، و عربانه چي ها و خركچي ها هم جرأت رفتن ندارند .

عزاداري در منزل قائم مقام

طرف عصر از طرف « قائم مقام » پيغام آوردند كه هرچند ديشب خودم در « بقيع » بودم ، و در عزاداري با شما شركت داشتم و خيلي مستفيض شدم ، لكن براي توسل به « حضرت سيدالشهدا » و فيض مندي


201


كامل ، امشب و دو شب ديگر مجلس عزاداري در خانه شخصي خودم تهيه ديده ام ، خواهشمندم اين سه شب را زودتر از « بقيع » مراجعت نمائيد ، در خانه مشتركاً عزاداري كنيم .

ضمناً تقاضا نموده بود كه روضه خوان هم از خودمان همراه ببريم ، و شام هم در آنجا صرف كنيم ، ما هم با تقديم تشكرات از نظريات عاليه ايشان ، كه مبني بر ميهمان نوازي و ايجاد اتحاد بين فرق اسلام است ، قبول نموده اول شب در « بقيع » عزاداري و سينه زني مختصري كرده ، به راهنمائي مشعل دارها به طرف خانه « قائم مقام » رفتيم .

يك باغچه مصفاي قشنگي بود ، كه تمام آن را با چراغ هاي زنبوري
و فانوس روشن كرده بودند ، در يك طرف ، ايوان خيلي بزرگي را با اطاق هاي مجاور آن مفروش كرده بودند ، خود « قائم مقام » و پسرهايش
و « شريف الشخاص » با چند نفر ديگر ايستاده ، و با نهايت خوش روئي و تواضع ، از واردين پذيرائي مي كردند ، و اشاره به جلوس در اطاق ها و
ايوان مي نمودند ، و پيشخدمت ها براي هركس يك فنجان قهوه مي آوردند ، دو ساعت از شب گذشته شروع به روضه توسط چهار نفر روضه خوان عرب و عجم كه قبلا معين كرده بوديم شد ، و عزاداري و سينه زني به
عمل آمد و الحق جناب « حاج شيخ عباسعلي خراساني » كه ختم مجلس
با او بود ، داد سخن به مناسبت مجلس و مقام از حيث ذكر فضائل ائمه
و مظلوميت آنها ، و لزوم وحدت مسلمين عالم داد ، و تمام مستندات كلام را آيات قرآني و اخبار وارده از طريق اهل سنت قرار داد ، و با اين حال
ابداً از نزاكت لازمه در چنين مجلس ، كه يك ثلث آن سني مذهب اند
خارج نشد ، پس از ختم مجلس و صرف چاي ما رفتيم و جمعي مانده صرف شام كردند .


202


كتابفروشي هاي مدينه

شنبه بيست و پنجم محرم ، مطابق « هيجدهم ميزان » ، مدت يك هفته بود كه من در دكان هاي كتابفروشي « مدينه » تجسس از بعضي كتب مي نمودم و كتاب مهمي نيافتم ، جز يك جلد كتاب موسوم به « وفاء الوفاء باخبار آل المصطفي » كه در واقع تاريخ زندگاني « حضرت ختمي مرتبت » است ، با تفصيل بناي « مسجد نبوي » و تغييراتي كه توسط خلفاي سلاطين ، در ازمنه مختلفه در آن داده شده ، و شرح تمام مقامات متبركه و مساجد و « مشاهد » مدينه و اطراف آن . ضمناً با يك نفر كتابفروش موسوم به « سيد حسن اوليازاده » آشنا و مأنوس شده بودم ، و با مشاراليه در دكانش كراراً مباحثات مذهبي مي كردم ، و خيلي مستعد و متمايل به تشيع بود .

و امروز بر حسب وعده اي كه با مشاراليه و « حاج شيخ عباس علي واعظ خراساني » كرده بوديم در محضر « قاضي عبدالغني كابلي الأصل » مجاور « مدينه » رفته ، و مدت مديدي با قاضي مزبور كه مردي فاضل و عالم و مطلع از جميع كتب شيعه و عقايد و فتاواي علما ما بود ، و در فن محاوره و مجادله يد طولائي داشت مشغول مباحثه بوديم . موضوع صحبت از اين بود ، كه حكم الهي در باب تعيين جانشنين براي رئيس مسلمين چيست ؟ هرگاه عدم تعيين و تنصيص و يا تفويض به جماعت مسلمين بوده ، چنان كه مي گويند « پيغمبر اكرم » كرده ، پس « خليفه اول » چرا برخلاف آن رفتار ، و « خليفه ثاني » را جانشين خود قرار داد ؟ و اگر نصب جانشين لازم بوده چرا « پيغمبر » و « عثمان بن عفان » نكردند ؟ و اگر رأي جماعت در انتخاب خليفه لازم بوده ، چرا خليفه ثاني ، امر را به نظر چند نفر احاله نمود ، و اين حق را از ساير مسلمين سلب كرده ؟ و نيز مدتي صحبت از عدم اختصاص « آيه تطهير » به « خمسه طيبه » چنانچه عامه


203


قائل اند بود ، با آن كه ضماير ما قبل و ما بعد آيه مباركه ، همه جمع مؤنث و راجع به « نساء نبي » است ، و ضماير اين آيه جمع مذكراند ، كه مرجع آنها « اهل البيت » است ، و به وضعيت همين آيه مباركه و عدم مراعات ترتيب آيات « مكي » و « مدني » در جميع قرآن ، استناد به تحريف وضعي آن مي شد .

بالأخره مجلس بدون تسليم احدالطرفين ختم ، و « سيد حسن اوليازاده » بر مراتب تمايل و اجتذاب اش به مذهب تشيع افزوده گرديد ، و مي گفت ان شاءالله از اين شهر فوراً به « عراق » رفته مجاور خواهم شد .

امروز بعد از ظهر خبر آوردند ، كه پس فردا بناي حركت است . و معلوم شد كه همان روزهاي اول « شريف الشخاص » براي جلب رضايت و انجام خواهش ما ، يك ثلث كرايه را از جمالها كه از اهالي « بين الحرمين » بودند گرفته ، و آنها را مرخص كرده و با همان وجه از جمال هاي « يَنْبُعي » شتر به قدر كفايت كرايه كرده است ، ضمناً مكشوف شد كه اين روزي يك مجيدي كه از حجاج به عنوان خرج لنگ گرفته است بي اساس بوده ، و حمله دارها و مقومين آن وجوهات را خودشان جمع كرده و خورده اند .

زيارت حضرت عبدالله

امروز طرف عصر به زيارت « حضرت عبدالله بن عبدالمطلب » پدر بزرگوار « حضرت سيدالمرسلين » رفتيم ، كه در جانب شمال غربي « حرم مطهر نبوي » در حدود اواخر شهر مدفون است ، و بقعه و صحن قشنگي دارد . بعد در خارج دروازه باب السلام ، قدري در خيابانها گردش كرده ، در « مسجد علي » و « مسجد غمامه » و « مسجد ابي بكر » نماز بجا آورده تماشائي نموديم ، بعد به « حرم مطهر نبوي » مشرف شده به جانب « بقيع »


204


رفتيم ، ضمناً بار ديگر « حضرت اسمعيل بن جعفر الصادق » را زيارت
نموديم ، و نيز « حضرت عقيل بن ابي طالب » را بار ديگر زيارت كرديم ، شب را بعد از يكي دو ساعت زيارت و عزاداري ، به طريق ليله ماضيه ، ( 1 ) مشعل چيان ما را به طرف خانه « قائم مقام » دلالت كردند ، در آن جا هم به شرح شب گذشته عزاداري كامل به عمل آمد ، و الحق « قائم مقام » و خانواده اش ولو بنا به مصلحت و صورت ظاهر بود ، درست با ما شركت در عزاداري و سوگواري كردند و نهايت احترامات و پذيرائي از ما نمودند ، و باز « حاج شيخ عباسعلي خراساني » مجلس را به بيانات جامع سودمند براي فريقين ، و ذكر فضائل « اهل البيت ( عليهم السلام ) » مزين ، و به دعاي علما و امراء و پادشاهان اسلام ، خاصه « پادشاه ايران » و « سلطان حجاز » ختم نمود امشب هم جمع كثيري را نگاهداشته اطعام نمودند .

راه آهن مدينه

امروز يكشنبه بيست و ششم محرم ، مطابق « نوزدهم ميزان » ، پس از زيارت « حرم نبوي » ، هرچه سعي كرديم مركوبي جهت رفتن به « مسجد قبا » يا « فدك » تهيه كنيم فراهم نيامد ، و مي گفتند راهها امن نيست . بار ديگر به زيارت « حضرت عبدالله بن عبدالمطلب » رفتيم ، بعد به تماشاي گارد راه آهن « مدينه » به « شام » رفتيم كه اين ايام به واسطه انقلابات « شام » ، و شورش هاي « مليّون » آنجا بر ضد مداخلات دولت « فرانسه » و لنگ بودن ،
شمن دوفر ( 2 ) به كلي خالي و غير دائر است ، مؤسس اين شمن دوفر نزديك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شب گذشته .

2 ـ لفظي فرانسوي است به معني قطار و راه آهن .


205


گارد ، يك مسجد خيلي قشنگ و باشكوهي ساخته است كه قابل تماشا است ، تمام در و ديوار و ايوان ها و سقف مسجد ، از سنگ هاي سياه تراشيده بنا شده است ، و به قدري فواصل قطعات سنگها را تنگ گرفته اند ، كه تا شخص نزديك نرود آن فواصل را نمي بيند ، و از داخل و خارج گمان مي كند كه مسجد يك قطعه سنگ سياه يك پارچه حجاري شده است .

در مراجعت از آن جا به « باب السلام » ، تمام خيابانها و دكاكين آئين ، و در چند موضع طاق نصرت جهت ورود « امير عبدالله » پسر « سلطان حسين » بسته بودند . تاكنون چه در « مكه » و چه در « مدينه » هرجا اسم « سلطان حسين » را ديديم ، با القاب ( جلالة الملك ، يا مؤسس الحكومة العربية ، يا رئيس الدولة الهاشمية ) و جز آن تعبير شده بود ، امروز در طاق نصرت ها ، به خط درشت او را به عنوان ( خليفة رسول الله ) اسم برده بودند ، چون اين تشريفات به دستور حكومت تدارك شده است ، معلوم مي شود كه « سلطان حسين » داعيه خلافت مطلقه نيز دارد .

در مراجعت يك دفعه ديگر به تماشاي كتابخانه « مسجد مطهر » كه شرح آن داده شده است رفته به خانه برگشتيم ، و بعد از آن كه چند روز بود صحبت حركت از « مدينه » ، و اخبار بي اساس راجع به اغتشاش طريق « يَنْبُع » و غيره در بين بود .

امروز طرف عصر خبر قطعي حركت رسيد ، و حجاج كه قسمتي از آنها خسته و نگران شده بودند ، بناي حركت و نقل مكان به خارج شهر ، و بيرون دروازه « احد » گذاشتند ، ما هم اسباب و اثاثيه را توسط « حاج علي عكام » و « حاج ابوالحسن طباخ » كه دو سه روز بود آشتي كرده و پيش مان آمده بود ، حمل و نقل به خارج شهر نموديم و خودمان در شهر توقف ، و دستور پذيرائي به « عطية الله » صاحب خانه داديم .


206


سادات مدينه

امروز و چند روز پيش ، جمعي از « سادات حسني » ساكنين قراء اطراف « مدينه » ، دسته دسته به ديدن محترمين حجاج آمده ، و هركس به فراخور حال خود ، به آنها اعانت و دستگيري مي كرد ، و مايه تعجب اين بود كه اين جماعت ، عربي را خيلي فصيح تر و شيرين تر از اهالي و ساكنين « مكه و مدينه » تكلم مي كردند ، « حاج سيد خليل » حمله دار مي گفت ، علتش اين است كه اين ها عربي الاصل مي باشند ، و اغلب سكنه « مكه و مدينه » از مجاورين اند كه اصل آنها « هندي » و « كابلي » و « ترك » و غيره است .

غروب در « مسجد نبوي » نماز خوانده ، به زيارت « ائمه بقيع » مشرف شديم ، امشب هم مثل دو شب گذشته ، چراغ هاي توري و مشعل ها به امر « قائم مقام » در « بقيع » روشن ، و پليس ها مراقب انتظام و امنيت بودند ، افسوس كه اين تشريفات ، همين چند شب براي احترامات ما بعمل آمده ، و بعد از اين باز اول غروب تمام « بقيع » تاريك و غير قابل عبور و مرور خواهد گرديد . باري پس از عزاداري به دستور دو شب قبل به خانه « قائم مقام » رفتيم ، و پس از ختم روضه و سينه زني به منزل برگشته صرف طعام و استراحت نموديم .

زيارت وداع

امروز دوشنبه بيست و هفتم محرم ، مطابق « بيستم ميزان » ، صبح زيارت وداع در « حرم نبوي » و « حرم ائمه بقيع » به جا آورده ، رفتيم به خارج « دروازه احد » كه خيام حجاج را در آنجا زده بودند ، و معلوم شد كه امروز و امشب هم لنگ است ، و هزاران صحبت راجع به عدم امنيت راه


207


« يَنْبُع » ، و احتمال مراجعت از طريق « غاير » و « رابُغ » به « جده » شنيده مي شد ، از اين جهت و از جهت گرماي فوق العاده ما به شهر مراجعت كرديم ، و ضمناً بار ديگر به مسجد و « حرم نبوي » مشرف شديم .

وضعيت مسجد امروزه به شرح ذيل است :

يك محوطه كه طول آن از شمال به جنوب است به دو قسمت شده :

اولا : قسمت شمالي كه سرگشوده و در حكم صحن مسجد است ، در سه طرف غربي و شرقي و شمالي ، شبستانهائي دارد كه مسقف است ، كه عرض آن دو سه طاق است ، و طاق ها به روي ستون هاي سنگي قرار گرفته .

ثانياً : قسمت جنوبي كه تماماً مسقف و در حكم چهل ستون هاي مصطلح ما است ، كه ستونها از سنگ مرمر يا سنگ معمولي است ، و « ضريح مطهر » در اين قسمت در جانب مشرق واقع شده ، و اين قسمت تماماً مفروش از سنگ هاي مرمر قدي است ، كه به روي آن همه جا حصيرهاي بسيار لطيف و نازك و قيمتي پهن است ، و در فواصل ستون ها چراغ هاي برق و چراغ هاي روغن زيتون در شب روشن است ، سطح تمام مسجد و صحن شبستانها ، متساوي و در منتهاي نظافت و پاكيزگي است ، و ابداً عبور و مرور جز براي نماز و زيارت نمي شود .

ويژگي هاي مسجد نبوي

مسجد شريف پنج در دارد ، « باب مجيدي » در شمال ، « باب الرحمن » و « باب السلام » در طرف مغرب ، « باب النساء » و « باب فاطمه » كه آن را « باب جبرئيل » هم مي گويند در طرف مشرق ، و در بيرون تمام پنج درب ، كفش داران براي نگاهداري كفشها در همه وقت نشسته و حاضراند .

« مرقدمطهرنبوي » دوضريح دارد ، و ضريح داخلي محفوف و ملفوف به پرده هاي ماهوت اعلي است ، و به فاصله چند ذرع ضريح ديگري است


208


كه از آهن و به طور مشبك ساخته شده ، جزء قسمت جنوبي آن در طرف قبر « خليفه اول و ثاني » است و از برنج ساخته شده ، خانه « حضرت صديقه ( عليها السلام ) » درمحلي بوده كه امروزقسمت شمالي و داخلي ضريح ثاني است .

مستخدمين حرم سه طبقه اند : اول كفشداران ، دوم زيارتنامه خوان ها ، سوم خادمين ، اين طبقه اخيره به نوبت در « صفه » معيني قرائت قرآن مي كنند و حفظ انتظامات مي نمايند و چراغ ها را روشن مي كنند ، و تمام يك پيراهن سفيد و بلند در بر ، و عمامه سفيد بر سر دارند ، و به قدري ظريف و پاك و پاكيزه اند كه گويا همه روزه صابون مي زنند و لباس عوض مي كنند و مطلقاً اخاذي و طلب انعام نمي كنند .

ضريح مطهر

ضريح مطهر چند درب دارد :

اول در طرف مشرق كه غروب به غروب باز مي شود و خدام با يك آداب واحترامات مخصوصي چراغ هاي شمعي را برده در ضريح مي گذارند .

دوم در جانب شمال ، كه بالاي آن در آهن نوشته شده است « أنشأ هذه المقصورة الشريفة السلطان الملك الأشرف أبو النصر قايتباي في عام ثمان و ثمانين و ثما نمائة من الهجرة النبوية »

سوم در جانب مغرب كه بالاي سر محسوب است و بالاي درب ، عبارت سابقه نوشته شده است با جزئي تفاوت .

و در بالاي « محراب تهجد نبوي » نوشته شده است { وَمِنَ اللَّيلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسي أنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مقاماً مَحْموداً } ( 1 )

بالاي محراب نبوي نوشته شده است { كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسراء : 79 .


209


الْمِحْرابَ } ( 1 ) دست راست آن { هذا مُصَلّي رسول الله } دست چپ آن { قال رسول الله : اَلصَّلاةُ عِمادُ الْدِّين } ( 2 ) پشت محراب ( بسم الله الرحمن الرحيم و صلّي الله علي سيّدنا محمّد ، أمر بعمارة هذا المحراب الشريف النبوي العبد الفقير المعرف بالتقصير ، مولانا السلطان الملك الأشرف أبوالنصر قايتباي خلّدالله ملكه ، بتأريخ شهر ذي الحجة الحرام ثمان و ثمانين و ثمانمائة من الهجرة النبوية }

بالاي منبر نبوي چند شعر نوشته شده كه اول آن اين است :

أرسل السلطان مراد بن سليم * * * مستزيداً خير زاد للمعاد

و به اين شعر ختم مي شود :

قال سعد ملهماً تأريخه * * * ( منبر عمّره سلطانْ مراد )

پشت محراب عثمان نوشته شده است : « أنشأ هذا المحراب المبارك ، الملك المظفّر السلطان سليمان شاه ابن السلطان سليم خان ابن السلطان بايزيد خان أعزّ الله أنصاره بمحمد و آله ، تأريخ شهر جماد الأول سنة ثمان وتسعمائة من الهجرة النبوية » .

لفظ جماد الاول ( 3 ) غلط و استعمال آن در چنين موضع و چنين شهري به غايت مايه تعجب است .

بالاي درب « باب النساء » اين دو آيه مباركه مرقوم است : { لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ } ( 4 ) ، { وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ للهِِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران : 37 .

2 ـ كنز العمال ح18869 .

3 ـ صحيح آن جمادي الأوّل است .

4 ـ نساء : 32


210


وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحاً نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ } ( 1 )

و علاوه بر كتيبه ها و آيات قرآني و اسامي اصحاب پيغمبر ، كه دور تا دور به روي آهن و چوب ، و به طور گچ بري به ديوارها نوشته شده است ، قطعات و تابلوهائي به خطوط خيلي عالي همه طرف منصوب است ، كه در اغلب آنها اخبار وارده از طريق اهل سنت نوشته شده است از قبيل :

« إنّ حول العرش ، ستّون ألف عالم يستغفرون لمحبّ أبي بكر و عمر ، ويلعنون مبغض أبي بكر و عمر » ، « شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي » ، « إنّ الإيمان ليأزر إلي المدينة كما أنّ الحيّة تأزر إلي جحرها » ، « لكلّ نبيّ رفيق في الجنّة ورفيقي فيها عثمان ابن عفّان » .

ورود اميرعبدالله به مدينه

الحاصل پس از صرف نهار در خانه « عطية الله » ، طرف عصر رفتيم به خارج شهر ، براي تماشاي ورود « امير عبدالله » تمام خيابانها را آئين بسته بودند ، و فاصله به فاصله طاق نصرت زده بودند ، و همه جا بيرق هاي « حكومة العربية الهاشمية » در اهتزاز بود . شاگردان مدارس جديد ، منظماً با لباسهاي مخصوص ، و اهالي شهر دسته به دسته به استقبال رفته بودند .

براي دو ساعت به غروب ، غرش توپها ورود امير را اخبار نمود و پس از نيم ساعت « امير عبدالله » سواره آمد ، در حالتي كه تفنگداران و دسته جات نظامي جلو و عقب او پياده مي آمدند ، و دسته شيپورچيان و موزيكيان ، مقدم بر همه بودند ، نزديك دروازه ، امير با چند نفر همراهان و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احزاب : 31


211


مستقبلين سواره اش ، از اسب ها پياده شده و پياده به زيارت « مسجد مطهر
نبوي » شتافتند ، و پس از طواف و زيارت ، به منزلگاهي كه براي پذيرائي « امير » معين شده بود بازگشتند .

از قرار مذكور « سلطان حسين » چهار پسر دارد : اول « شريف زيد » كه اكبر از همه است ، و از زمان تصدي پدرش به امر سلطنت ، مشاراليه داراي منصب شرافت « مكه » و توليت « مسجدالحرام » مي باشد .

دوم « امير عبدالله »

سوم « امير فيصل »

چهارم « امير علي » .

دراين ايام كه « شامات » و « عراق » از « دولت عثماني » مُجزّي ( 1 ) و منتزع شده است ، « امير فيصل » و « امير عبدالله » هر كدام براي سلطنت يكي از اين دو مملكت سعي و كوشش مي كنند . « تاياركه راخواهد و ميلش به كه باشد » .

ليله سه شنبه بعد از زيارت و روضه خواني به منزلگاه خود در خارج شهر رفته ، و در چادر خودمان استراحت نموديم . امشب در شهر به مناسبت « امير » آتش بازي مفصلي كردند .

وداع با حسرت

امروز سه شنبه بيست و هشتم محرم ، مطابق « بيست و يكم ميزان » ، از اول صبح تمام قافله حاضر براي حركت بودند ، و هر ساعتي حمله دارها و جمال ها آمده ، خبر مي دادند كه حاضر باشيد نيم ساعت ديگر بايد سوار شد ، به اين طريق تا ظهر معطل شديم ، و در ضمن هزاران اخبار صحيح يا سقيم گفته مي شد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ جدا .


212


قبايلي كه ما بايد از قلمرو آنها بگذريم ، خاوه و حق العبور را از مقومين نگرفته اند ، و در كم و زياد آن گفتگو دارند ، و اعلام كرده اند كه قافله را غارت خواهند كرد ، بعد مسموع شد كه « امير عبدالله » مشايخ و رؤساي قبايل مزبوره را خواسته و بهر شكل بوده آنها را راضي و قانع نموده ، بالأخره چهار ساعت به غروب مانده قافله بناي حركت را گذارد ، ما هم يك سلام وداع ديگري از همان جا خدمت « حضرت رسالت ( صلّي الله عليه وآله ) » و « ائمه بقيع » و « صديقه طاهره » ( عليهم السلام ) داده ، و با كمال حسرت و نگراني ، خواهي نخواهي سوار كجاوه شديم ، و تا غروب همه جا در اطراف خود آبادي ها و قراء و باغات سبز و خرم مي ديديم .

« مسجد شجره » يا « ذوالحليفه » هم به فاصله نيم فرسخ از جاده ديده شد ، در دو نقطه خط آهن شام را ديده و از عرض آن عبور كرديم ، و از اوائل شب وارد اراضي واقعه بين كوهها ، و مشجر به درختهاي جنگلي و ام غيلان شده ، تا صبح طي طريق مي نموديم .

تمام مدت اقامت ما در « مدينه منوره » چهارده روز شد و « بحمدالله والمنّه » به خوشي و خوبي و كمال خرسندي گذشت ، و چنانچه حركت از « مدينه » را مبدء مراجعت به وطن قرار دهيم ، مسافت « طهران » تا امروز پنج ماه و دو روز شده ، اميد است كه به فضل الهي و لطف « ائمه طاهرين ( عليهم السلام ) » ، صحيحاً سالماً به زيارت « اعتاب مقدسه عراق » موفق ، و سپس به ديدار خويشان و ياران در وطن عزيز نائل و خوشوقت گرديم .

بئر درويش

امروز چهارشنبه بيست و نهم محرم ، مطابق « بيست و دوم ميزان » ، اول طليعه فجر به منزل رسيده پياده شديم ، اين منزلگاه موسوم به « بئر


213


درويش » است ، به مناسبت چاهي كه در اين جا است ، و كفايت از شرب و مصارف تمام قافله مي نمايد ، علائم و آثار آباداني ديده نشد ، هوا نسبت به هواي « مدينه » خنك تر بود .

بعد از صرف نهار و اداي فريضتين ، براي سه ساعت به غروب مانده قافله به حركت افتاد ، هوا ابر و خيلي خنك بود ، آفتاب ابداً اذيت نمي كرد ، از اين كه تمام آشنايان طهراني و غيرهم را امروز در قافله ديديم خوشوقت بوديم .

تا غروب درخت هاي جنگلي و كوه هاي مرتفع همه جا نمايان بود ، ساعت شش از شب گذشته ، صداي چند تير تفنگ شنيده شد ، قافله از حركت افتاد ، و بعد از يك ساعت مجدداً به راه افتاديم ، گفته شد كه جمعي از اعراب بدوي سر راه قافله را گرفته و پول مي خواستند ، مقومين به جلو رفته آنها را راضي كردند ، تمام شب را تا صبح در حركت بوديم .

بئر عباس

امروز يوم پنجشنبه غره صفر المظفر ، مطابق « بيست و سوم ميزان » ، قبل از آفتاب رسيديم به منزلگاه موسوم به « بئر عباس » ، كه جز يك چاه از آباداني اثري ديگر ندارد ، و چون بعضي اعراب خرما و گوشت آورده مي فروختند ، معلوم مي شود در اين نزديكي ها مسكن و ماوائي دارند .

قافله براي پنج ساعت به غروب حركت كرد ، و چون آفتاب رو برو بود و از كوهستانهاي ييلاقي هم خارج شده بوديم ، گرما اذيت مي كرد . دو باب قهوه خانه حصيري سر راه ديده ، و همه جا زنهاي عرب هندوانه و بادزنهاي خيلي قشنگ در دست گرفته ، همراه قافله مي آمدند و التماس خريداري مي كردند .


214


نزديك غروب رسيديم به يك قريه خيلي بزرگ و آبادي موسوم به « جُدَيْده » بالتصغير ، و در حال سواري ، باغات سبز و خرم ، و دكاكين معتبر و قهوه خانه هاي آن را تماشا كرديم . هواي بسيار لطيف و آبهاي جاري فراواني داشت ، در دامنه كوه يك مقبره بزرگ عالي ديده شد ، از جمال ها استعلام كردم گفتند ، مدفن « عبدالرحيم البرعي اليمني » است كه از شعراي معروف بوده ، و به مناسبت ناهمواري و پست و بلندي جاده ، از اول شب به بعد در زحمت و خوف سقوط بوده ، ساعت پنج از شب رسيديم به منزل و استراحت نموديم .

صفراء

امروز جمعه دوم صفر ، مطابق « بيست و چهارم ميزان » ، منزلگاه ما در كنار قريه اي بود موسوم به « صفراء » ، كه داراي يك نهر بزرگ آب جاري است ، و غالباً حجاج در آن آب تني و شستوشو كردند ، اين آب را گفتند از يك چشمه در دامنه كوه بيرون مي آيد ، و تمام باغات و مزارع « صفراء » را مشروب مي كند .

محلي كه چادرهاي حجاج را زده بودند ، يك دره است مابين دو كوه ، و عبارت از يك قطعه دهستاني است كه پا در آن فرو مي رود ، و در اين جا بعض شكافهاي عميق در زمين ، و چندين نخل ها و اشجار از كمر شكسته ، يا در رمل فرو رفته ديديم ، و از جمال ها استفسار كردم گفتند : سيل اينطور كرده و « عوان » نام جمال حكايت كرد كه دو سال قبل يك قافله هزار نفري ، از حجاج « جاوه » و « هند » و « مغاربه » در اينجا نزول كردند ، كه من نيز در آن قافله بودم . اول غروب صداي رعد و برق مهيبي بلند شد و باران سختي آمد ، به فاصله يك ساعت سيل عظيمي از كوه


215


سرازير شد و در قافله افتاد ، و هركس توانست در تاريكي شب خود را به دامنه كوه رسانيد ، من با چند نفر جمال ديگر ، و بعضي حجاج نجات يافتيم صبح كه پائين آمديم ديديم كه تمام حجاج و شترها و شقدفها و اثاثيه و بارها را يا آب برده ، و يا به زير رمل ها مدفون كرده و فقط پنجاه شصت نفر باقي مانده بودند .

قبر حضرت ابي ذر

امروز جمعي از اعراب ، نان و خرما و هندوانه و توتون و حناي فراوان و روغن بليسان خيلي ارزان در دست گرفته و در قافله مي گشتند و مي فروختند ، و از قرار نقل جمال ها ، در اين حدود سي چهل مزرعه و آبادي است ، كه جملگي آنها را « وادي الصفراء » مي گويند ، و نيز در اين حدود آبادي هاي ديگر هست كه آنها را « وادي الحمراء » مي نامند و يكي از آنها موسوم به « حمراء » است ، و نيز در يك فرسخي اين محل ، قبر « حضرت ابي ذر ( عليه السلام ) » است ، كه من از جمال ها خواهش كردم قافله را از آن جا عبور بدهند تا زيارت آن بزرگوار را بنمائيم ، گفتند ممكن نيست و « آقا سيد جعفر » حمله دار وعده كرد با قاطر سواري خودش مرا به زيارت ببرد ، امروز و امشب تمام حمله دارها با حجاجي كه در حمل آنها بودند ، مشغول محاسبه تفريق حسابهاي خودشان بودند و تمام نشد ، و شب را لنگ كردند . حمله دارها گفتند ما همه ساله اينجا با حاجي هاي كم اعتبار تفريق حساب مي كنيم ، و مطالبات و حقوق خود را بهر سختي كه باشد مي گيريم ، زيرا كه دو روز مانده است به « يَنْبُع » ، و همين كه مسافر به كنار دريا رسيد مي تواند بهر وسيله خود را از چنك ما خلاص كرده به يك طرفي برود ، معلوم شد لنگ امشب به تقاضاي حمله دارها بوده است .


216


مطالبات حمله داران

امروز شنبه سوم صفر ، مطابق « بيست و پنجم ميزان » ، صبح زود بهر سختي و داد و فريادي بود ، حمله دارها مطالبات خود را از ضعفاي حجاج گرفتند ، بعد مسموع شد كه « شيخ محل » اجازه عبور به قافله نداده ، مطالبه « خاوه » و حق العبور مي كند ! بعد از صحبت هاي زياد ، مقومين حمله دارها رفتند و پس از ساعتي برگشته ، مابين خود پول جمع كرده و بردند ، و تقديم شيوخ محل نمودند و اجازه عبور گرفتند ، اين صورت ظاهر قضيه بود ، ولي از باطن اين گونه امور و اين صورت سازي ها كسي سر در نمي برد .

در هر حال اشتغال « حاج سيد جعفر » باعث محرومي ما از زيارت قبر « حضرت ابي ذر » گرديد ، و قافله براي سه ساعت به غروب مانده حركت كرد ، و مقارن غروب رسيديم به يك قبرستان ، كه چهارطاقي بزرگي در آن بود ، از قرار قول جمال ها قبر « ابوعبيدة بن الحارث » ابن « عم رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) » است .

بدر و حنين

اين اراضي كه ما از آن مي گذشتيم موسوم به « بدر » است كه غزوه معروف « بدر » در آن واقع شده ، اراضي « حنين » را هم گفتند در همين نزديكي هاست ، مقارن غروب رسيديم به يك راه سرازير و سنگلاخ و پرپيچ و خم ، كه تا دو سه ساعت به زحمت و وحشت زياد از آن مي گذشتيم ، بالأخره ساعت شش از شب گذشته ، رسيديم به منزلگاه و در چادرها استراحت نموديم .


217


بئر سعيد

يكشنبه چهارم صفر ، مطابق « بيست و ششم ميزان » ، منزلگاه امروز ما موسوم به « بئر سعيد » است كه داراي آبادي مختصري است ، و هواي لطيف و خنكي دارد ، اول ظهر از آنجا حركت كرده رانديم ، و به همان نسبت كه پيش مي رفتيم كوهها كوتاهتر مي شد ، و متدرجاً مبدل به تل هاي خاكي گرديد . و اول غروب جاده به كلي صاف و مسطح شد ، و وارد صحراي شن زاري شديم ، و از نصفه هاي شب هوا متدرجاً مرطوبي و حبس ، و مسلم گرديد كه به يَنْبُعْ و سواحل دريا نزديك شده ايم .

يَنْبُع

امروز دوشنبه پنجم صفر مطابق « بيست و هفتم ميزان » ، صبح قبل از آفتاب پياده شده نماز خوانديم و مجدد سوار شده رانديم ، و يكي دو ساعت به ظهر مانده وارد شهر يَنْبُعْ شديم ، اين منزل اخير ما طويل ترين منازلي بود كه طي كرديم ، و مدت بيست و دو سه ساعت تمام ، سوار شتر بوديم و چون در « ينبع » ، خانه ها و منازل كثيف و عفوني است ، چادرهاي ما را در ميدان وسيعي كنار دريا زده بودند ، طرف عصر به تماشاي شهر رفتيم و آن طورها كه از كثافت و عفونت و كثرت مگس آن نقل كرده بودند نمي ديديم ، و جميع مايحتاج مسافرت از اجناس محلي و امتعه خارجه در آن موجود بود ، شب هواي لطيف و خنكي داشت و با كمال استراحت خوابيديم .

كشتي سويسي

امروز سه شنبه ششم صفر مطابق « بيست و هشتم ميزان » ، از صبح تا


218


عصر هوا به غايت گرم و عفن و حبس بود ، اگر گاهي نسيمي ميوزيد از دريا به ساحل بود ، و مايه ازدياد رطوبت هوا مي شد ، و تمام اثاثيه و لباس هاي ما خيس شده بود ، و افسوس داشتيم كه چرا در شهر منزل نگرفتيم ، و از طرف عصر نسيم از ساحل به دريا وزيدن گرفت ، و متدرجاً هوا خنك و خشك و آزاد گرديد ، نزديك غروب مدتي در لب دريا تماشا مي كرديم ، ماهي هاي بزرگ و كوچك بسياري در آب بود كه در نهايت قشنگي و ظرافت بودند ، و سطح بدن آنها به الوان مختلفه مخطط و منقط بود ، و به علاوه آن قدر حيوانات كوچك با رنگهاي گوناگون و اشكال عجيبه و صور غريبه لابلاي سنگهاي ساحل بود ، كه انسان از تماشاي آنها سير نمي شد ، چندين باب قهوه خانه هم در ساحل دريا ساخته بودند كه منظرگاه خوشي داشت .

اوّل شب گفته شد كه يك كشتي براي روز شنبه از « سويس » مي آيد ، كه به « جده » برود ، حمله دارها رفتند و بليط خريداري كردند ، دو ساعت از شب گذشته تلگرافي از « جده » رسيد كه « جهاز همايون » حركت كرد و فردا به « يَنْبُعْ » مي رسد كه حجاج را به جده حمل نمايد ، حمله دارها با كمال عجله بليط هاي كشتي « سويسي » را برده پس دادند ، و بليط « كشتي همايون » گرفتند ، « كشتي همايون » همان جهازي است كه در شهر « كراچي » ما را جا گذاشت ، و به شرحي كه ذكر شد حركت به « جده » كرد و چون بارگير جهاز مزبور هزار نفر بيش نيست ، و عده قافله ما از دو هزار نفر متجاوز بود ، مدتي گفتگو و مشاجره بين حجاج و حمله دارها درگرفته بود ، و بالأخره چون در اين مورد اختيار از دست حجاج خارج است و مسافت « ينبع » تا « جده » يك روز بيش نيست ، حجاج تماماً حاضر به رفتن با همان جهاز شدند .


219


جهاز همايون

امروز چهارشنبه هفتم صفر مطابق « بيست و نهم ميزان » ، صبح كه از خواب ناراحت برخاستيم ، تمام لباس و اثاثيه خود را خيس ديديم ، مثل آن كه آن را در آب فرو برده و درآورده اند ، نزديك ظهر « جهاز همايون » رسيد و در ساحل لنگر انداخت ، و فوراً تمام حجاج به جنبش آمده و يك دفعه مشغول جمع آوري اسباب و حمل آن به اطاق هاي كشتي شدند ، و به واسطه گرمي هوا و تزاحم دو سه هزار نفر جمعيت كه مي خواهند بر يكديگر سبقت بگيرند ، خيلي صدمه به مردم وارد آمد ، و همين كه قريب نصف حجاج با اثاثيه در قايق ها جاي گير شدند ، يك نفر « هندي » از جهاز به ساحل آمد و گفت زحمت نكشيد ، امروز كشتي بايد محمولات خود را كه متعلق به حكومت است پياده كند ، و نوبت سواري شما فردا است ، بيچاره مردم مجدداً برگشته در خانه ها يا صحرا منزل گرفتند ، ما هم برگشته در بالاخانه منزل كرديم ، و هرچند امروز صدمه كشيديم ، لكن خنكي و خشكي و تميزي منزل رفع خستگي كرد ، و به خواب راحتي رفتيم .

امروز پنجشنبه هشتم صفر مطابق « سي ام ميزان » ، از سحر حجاج اثاثيه خود را در قايق ها جا دادند ، و يك ساعت از آفتاب گذشته اجازه سوار شدن از طرف « كاپيتان » داده شد ، و تا ظهر مردم مشغول سوار شدن بودند و خيلي صدمه ديدند . يك نفر هم در آب افتاد و غرق شد ، و در تمام قسمت هاي كشتي از خن و سطحه و عرشه آنقدر جمعيت جا گرفته و پهلو به پهلوي همديگر نشسته بودند ، كه محل عبور و مرور بلكه مجال تنفس نبود ، و جاي ما در عرشه مقدم كشتي و نسبتاً خوب بود ، مقارن ظهر جهاز حركت كرد و ما به واسطه ارتفاع مكان و عدم ازدحام جمعيت ، هواي لطيف و نسيم خنكي داشتيم ، و به واسطه صدمات و خستگي از اول


220


شب استراحت نموده خوابيديم .

جــده

امروز جمعه نهم صفر مطابق « اول عقرب » ، ( 1 ) از صبح سواحل « جده » نمودار شد ، و قريب سه ساعت از آفتاب گذشته كشتي در كنار ساحل رسيد و لنگر انداخت . تمام مسافت از « ينبع » تا « جده » را كه شتر در خشكي شش روزه مي پيمايد ، كشتي در دريا مدت بيست ساعت طي كرد ، و به مجرد توقف كشتي تمام مسافرين اثاثيه خود را ، با طناب در قايق ها ريخته ، و خود از نردبان پياده شده به ساحل شتافتند .

ما هم به نوبه خود توسط قايقها از آب هاي كم عمق و رنگارنگ ، و خطوط پرپيچ و خم كه مخصوص ساحل « جده » است عبور كرده ، در خشكي پياده شديم و چون دو شهر « يَنْبُعْ » و « جده » هر دو متعلق به يك حكومت است ، ديگر ما را تفتيش گمركي نكردند ، و فقط از هر نفري پنج قروش بابت كرايه قايق گرفتند ، و از خصايص « جده » اين است كه تمام قايق ها متعلق به دولت و يا در كنترات دولت است ، و كرايه را مأمورين گمرك از مردم مي گيرند و قايق بانها حق اخذ كرايه ندارند ، و مثل قايق بانهاي سواحل ديگر آزاد نيستند .

باري از گمرك خانه به زودي خارج و در شهر رفتيم ، و يك دستگاه بالاخانه بزرگي در طبقه چهارم عمارتي كرايه كرديم به قيمت سه ليره ، تا هر موقعي كه در « جده » توقف خواهيم نمود ، و سايرين منازل خود را
روزانه اجاره كردند ، اتفاقاً بيست روز در « جده » معطل و به انتظار ورود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ هشتمين ماه فلكي مطابق با آبان ماه .


221


كشتي امرار ايام نموديم .

بيست روز در جدّه

و چون قضاياي روزانه نداشتيم من شرح گذران اين بيست روزه ايام توقف را ، با بعضي مطالب در ضمن چند جمله يادداشت نمودم :

اولا : روز دوم ورود ما به « جده » « كشتي همايون » مسافر سوار كرده به طرف « بمبئي » حركت نمود ، و ما به خيال آن كه بليط دو سره كشتي نوراني داريم آسوده نشسته بوديم ، در حالتي كه بعد معلوم شد هر دو كشتي متعلق به يك كمپاني است ، و بعضي همان بليط كشتي نوراني را با بليط « كشتي همايون » تبديل كرده سوار شدند و رفتند ، و دو روز بعد كشتي موسوم به « كويت » رسيد ، و بليط فروخته مستقيماً رفت ، و ما چون بليط دو سره داشتيم و مجبوراً بايستي به « بمبئي » برويم باز هم مانديم ، و جمعاً به قدر يك هزار نفر حجاج باقي ماند ، و از آن به بعد چندين كشتي آمد و رفت كرد ، لكن جملگي خط سيرشان « اروپا » و « هند » يا بالعكس بود و توقف مي كردند .

هرچند هواي « جده » نسبت به دو ماه قبل كه ما به آن وارد شديم ، خيلي خنك تر و كم عفونت تر و شهر كم جمعيت تر و ارزاق فراوان تر بود ، معهذا به واسطه رطوبت هوا و دل تنگي ، و انتظار رسيدن جهاز براي معاودت به وطن هر ساعتي بر ما يك روز مي گذشت ، و تمام حجاج ملول و غمگين و افسرده بودند و غالباً مبتلا به تب مخصوصي شدند كه دو سه روز طول مي كشيد و قطع مي شد ، براي رفع دل تنگي و جهت تأنس و تجمع ، و به مناسبت ماه صفر اغلب حجاج روضه خواني هاي خصوصي دو سه روزه در منازل خود برپا ، و رفقاي راه را دعوت مي كردند ما هم به


222


نوبه خود ايام اربعين در منزل ، مجلس عزاي باشكوهي منعقد نموديم و
قسمت هاي ديگر را به گردش بازار يا تماشاي ساحل يا زيارت « حضرت حوا » صرف شد .

ثانياً ميوه جات و ارزاق كه دو ماه قبل كمياب و گران قيمت بود ، اين ايام وفور داشت و نسبتاً ارزانتر شده بود ، نان هاي لواش خوب و پنيرهاي « مكي » اعلي ، و گوشت هاي صحيح و مرغ هاي فراوان ، و هندوانه و گرمك و انار و ليمو و پرتقال و بادمجان و به هاي درشت شيرين و ساير چيزها يافت مي شد ، و نيز آب مكينه يعني آبي كه توسط ماشين ، مواد تلخ و شور آن را تجزيه و خارج كرده اند موجود بود ، و هر چيليك ( 1 ) آن را ، كه سه چهار من تبريز مي شد به قيمت پنج قروش مي فروختند ، در حالتي كه سابق اين ارزاق و ميوه جات وجود نداشت ، و يا كمياب بود و آب آشاميدني از همان آب بركه ها و يا چاهها بود كه بسيار بدمزه و متعفن و آلوده به كثافات بود .

قبر حوّا

ثالثاً قبر « حضرت حوا » كه اغلب روزها به زيارت آن مي رفتيم ، در سمت شرقي در خارج شهر واقع است ، و دور آن قبرستاني است كه از همه طرف محاط و محدود به ديوار مي باشد ، طول خود « قبر حوا » موافق علاماتي كه گذاشته شده ، و مطابق قدم شمار ، يكصد و چهل ذرع است ، و سه مسجد با بقعه در نقاط سر و ناف و پا ساخته شده ، و دور تا دور قبر به طول مزبور و به عرض دوازده ذرع ديوار كوتاهي گذاشته اند ، كه مانع از عبور و مرور به روي قبر باشد ، و بر طبق اين علاماتي كه مشاهده مي شود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ از روسي گرفته شده به معني حلب بزرگ كه در آن روغن يا چيز ديگري ريخته مي شود .


223


پا به طرف شمال و سر به جانب جنوب است ، و به اصطلاح جنازه را رو به مشرق و قبله دفن كرده اند ، زيرا كه « مكه معظمه » درست در سمت مشرق « جده » واقع است ، حالا ديگر از صحت اصل دفن « حضرت حوا » در اين نقطه ، و مطابقت طول مزبور با قامت آن حضرت ، و وجود خانه « كعبه » و « مسجدالحرام » در آن زمان ، و وجوب مواجهه روي بيت با آن ، من به كلي بي اطلاع و بي خبرم .

رابعاً در ايام توقف « جده » كتاب تاريخ مكه موسوم به « الإعلام بأعلام بيت الله الحرام » كه در « مكه معظمه » خريدم ، و از تمام تغيير و تبديلات و احداثات كه در ابنيه « مسجدالحرام » و آثار مجاوره آن در هر زمان روي داده بحث مي كند ، تحت مطالعه من در آمد و به يك سلسله اطلاعات مفيده برخوردم ، كه با عدم ضرورت ترجمه تمام آن لازم دانستم يك قسمت بسيار مختصري از آن را ترجمه ، و در اين اوراق كه صورت يك سفرنامه به خود گرفته است يادداشت نمايم .

ترجمه كتاب

راجع به « مسجدالحرام » ، زماني كه حضرت « ابراهيم خليل » ـ علي نبيّنا و آله و عليه السلام ـ بناي خانه « كعبه » را نمود ، اطراف و حول و حوش آن ابداً معمور و مسكون نبود ، متدرجاً اعقاب آن حضرت و بعضي قبائل و عشاير قديمه آن سرزمين ، شروع به مجاورت و سكونت در آنجا نمودند ، لكن از نقطه نظر حرمت « بيت الله » ، خانه ها و منازل خود را مجاور و متصل به حرم نمي ساختند ، و منازل آنها با « كعبه » خيلي فاصله داشت ، تا آن كه « قصي بن كلاب » كه يكي از اجداد « حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) » و در زمان خود رئيس قوم و شيخ قبيله و حافظ حرم بود امر نمود ، كه تمام عشيره و


224


بستگان آن جناب منازل دوردست را ترك گفته ، و در مجاورت حرم
خانه ها بنا نمايند ، براي آن كه از امنيت و احترام « كعبه » بهتر استفاده كرده ، و از حملات و هجوم دشمنان خود نيكوتر در امان باشند ، امر آن جناب به فوريت انجام گرفت و « مكه » عنوان شهريتي پيدا كرد ، و روز به روز آبادتر و معمورتر و پرجمعيت تر شد ، و عده زائرين « بيت الله » سال به سال زيادتر گرديد ، و حال به همين منوال بود تا ظهور دين مبين اسلام .

و چون « خليفه ثاني » در سال هفدهم از هجرت به حج رفت ، مشاهده نمود كه اطراف « كعبه » چند ذرع كه براي مطاف زائرين باقيمانده ، تماماً خانه هاي كوچك و كوچه هاي تنگ و پرپيچ و خم است ، و مسلمين كه عده آنان روز بروز افزوده مي شود براي اعمال حج و عمره در نهايت سختي و زحمت و مشقت افتاده اند ، لهذا چند باب خانه از مجاورين خريده ، حريم حرم نمود ، و جمعي كه به فروش رضايت ندادند خانه هاي آنها را عُنْفاً ( 1 ) گرفته منهدم كرد ، و قيمت آن را در « كعبه » امانت گذاشت ، تا متدرجاً به صاحبانش ايصال گرديد ، سپس « خليفه ثالث » در سنه بيست و ششم هجري به همان ملاحظات ، چندين باب خانه ديگر را به رضايت يا به عنف خريداري كرده منهدم نمود ، و اطراف « كعبه » يك صحن وسيع غيرمنظمي تشكيل شد كه از اطراف ، آن را به ديوار كوتاهي محصور نمودند .

و « عبدالملك بن مروان » در سنه نود و پنج هجري ، بار ديگر بر وسعت صحن مسجد افزود ، و ديوارهاي آن را مرتفع نمود ، و در اطراف
آن سرادقات يعني شبستانها برپا كرد ، كه ستون هاي آنرا از بلاد بعيده وارد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به زور .


225


كرده بود ، و در سنه يكصد و سي از هجرت ، « خليفه عباسي ابوجعفر
منصور » خانه هاي زيادي خريداري و منهدم كرد و داخل مسجد نمود ، و وسعت مسجد را دو برابر سابقش نمود ، و در سنه يكصد و شصت هجري « المهدي » پسر « منصور عباسي » كه متصدي امر خلافت شده بود به حج رفت ، و بر وسعت مسجد از طرف اعلي و اسفل افزود ، و خليفه مزبور همين كه در سنه يكصد و شصت و چهار ، بار ديگر به حج رفت مشاهده نمود ، كه حدود مسجد بسيار غيرمنظم است ، و كعبه در وسط مسجد واقع نيست ، معماران و مهندسين زبردست را طلبيده ، يك نقشه مربع و منظمي تهيه كردند كه « كعبه منوره » در وسط حقيقي آن واقع بود ، به اين هم قناعت نكرده امر كرد مطابق اين نقشه ، بالاي بام ها ميخ كوبي و ريسمان كشي نمودند ، و خود بالاي « كوه ابوقبيس » رفته تماشاي وضعيت خارجي نقشه مزبور را نموده ، امر كرد تمامي بناهاي مسجد و خانه هائي كه داخل نقشه واقع مي گرديد ، و يك قسمتي از « مسعي » را هم شامل بود خراب و منهدم نمودند ، و « مسعي » را هم عقب تر بردند ، و دور تا دور مسجد سرادقات ( 1 ) و شبستانها و ابواب به شكلي كه هنوز باقي است بنا كردند .

مؤلف كتاب در اين جا مي گويد : با آن كه تمام موثقين از علماء و مورخين ، اين قضيه را نوشته اند ، هيچيك متعرض اين نشده اند كه سعي كردن در « مسعائي » كه زمان « پيغمبر » نبوده غير مكفي ، و بالنتيجه موجب بطلان حج خواهد بود .

بعد مؤلف مزبور كه خود از علما است به وجوهي ، اشكال مزبور را رفع مي كند ، كه يكي از آنها عدم تغيير تمام « مسعي » ، و بقاء قسمت عمده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خيمه ، سراپرده .



226


آن مي باشد و با آن كه اموالي كه « المهدي » در آن سال صرف مسجد كرد و بنا ناتمام ماند ، و سال بعد اموال ديگري از « عراق » فرستاد كه به مصرف رسيد ، باز هم بناي مسجد تمام نشد و خليفه فوت گرديد ، و پسرش « الهادي » ، همين كه به مسند خلافت مستقر شد ، در حدود سنه يكصد و هفتاد هجري ، نواقص مسجد را تكميل و بناي آن را به انجام رسانيد ، و تجملات و ظاهرسازي آن را به طريق بسيار قشنگ و باشكوهي تمام نمود ، و در سنه دويست و هفتاد و دو هجري ، شبستان جانب غربي مسجد ، به واسطه سقوط يك باب خانه مرتفعي به روي آن منهدم شد ، و به امر « خليفه الموفق بالله » كه ملقب به « الناصر لدين الله » نيز بود تعمير و مرمت گرديد ، و در سنه دويست و هشتاد هجري « المعتضد بالله عباسي » ، « دارالندوه » را كه از قديم الايام « مجلس شوراي اشراف » و « شيوخ قريش » و در جانب شمالي مسجد بود ، منهدم و جزو مسجد كرد .

و در سنه هشتصد و دو هجري ، حريق عظيمي در « مكه » روي داد ، كه به مسجد نيز سرايت و يك ثلث آن را منهدم كرد ، و به امر « فرج بن برقوق بن قانصوه دوم » پادشاه چركسي صورت تعمير گرفت .

راقم گويد : « چراكسه » جمعي از مماليك ترك « چركسي » بودند كه در دربار سلاطين « ايوبيين مصر » خدمت مي كردند ، و متدرجاً زمام امور مملكتي را به دست گرفتند ، تا بالأخره به سلطنت « مصر » و « حجاز » نائل شدند ، و مدت سلطنت آنها نزديك به يكصد و چهل سال از سنه هفتصد و هشتاد و چهار ، تا سنه نهصد و بيست و سه طول كشيد ، و به دست « سلطان سليم عثماني » منقرض گرديدند .

و در سنه هشتصد و بيست و شش هجري « ملك الأشرف برسبا » ، كه معروفترين و هشتم پادشاه « چركسي » است ، در ضمن چندين اقدامات


227


خيريه از ساختن « مسجد مطهّر نبوي » در « مدينه » ، و ساختن
« مسجد خيف » ، و تأسيس مدارس و غيره ، تعميرات كلي در « مسجدالحرام » نموده ، و سنگ فرش تمام مسجد را تبديل و عوض كرد ، و شرح تعميرات و خدمات خود را ، به روي سنگي در داخل « كعبه منوره » منصوب نمود ، كه هنوز باقي است .

و در سنه نهصد و نوزده هجري « ملك الأشرف قانصوه الغوري » كه وي نيز از پادشاهان « چركسي » است ، در ضمن اعمال خيريه از ساختن حصار شهر « جده » و غيره وضوخانه ( ميضاة ) بزرگي در كنار مسجد ساخت ، و اقدام به ترخيم « حجر اسمعيل » نمود ، يعني تمام حجر شريف را ، با سنگ هاي مرمر قيمتي كه هنوز باقي است مفروش و مزين كرد ، و در سنه نهصد و هفتاد و نه هجري « سلطان سليم عثماني » ، پس از حريقي كه در « مسجدالحرام » و « مكه » روي داده بود ، تعميرات كلي در مسجد نمود ، و سنگ فرش فعلي مطاف از او است ، و وضوخانه خيلي عالي با شيرهاي آب بنا كرد ، و جانب شرقي و جنوبي مسجد را تعمير و تزيين نمود ، به علاوه آب به موضع « تنعيم » رسانيد ، و چهار باب مدرسه در « مكه » احداث نمود ، و پس از فوت « سلطان سليم » فرزندش « سلطان مراد » ، در سنه نهصد و هشتاد و چهار هجري ، بناهاي پدر را كه ناقص مانده تكميل ، و دو طرف غربي و شمالي مسجد را نيز ساختمان و تعمير كرد ، و اسم اين دو پادشاه در تمام نقاط مسجد و ابواب و مناره ها ثبت گرديده است ، و در ضمن چندين ماده تاريخ كه براي ختم تعميرات مسجدالحرام يافتند ، اين عبارت « عمر سلطان مرادالحرم » ، كه يك مصراع از اشعاري است ، اصح و انسب واقع گرديد .



| شناسه مطلب: 78091