بخش 2
دولت تنوخ در عراق دولت لخمیان در عراق جدول پادشاهان لخمی در حیره غسانیان عدنانیان طرابلس سرزمین الجزایر تونس مراکش جزیرة العرب
31 |
دولت تنوخ در عراق
نسب شناسان درباره ريشه تنوخ اختلاف كرده اند:
برخي از آنان، «تنوخ» را از «قحطانيان» و عدّه اي ديگر آنها را از «عدنانيان»، به شمار آورده اند. در اينجا ما گفته دوم را مورد قبول قرار داده و در شجره نامه قبايل عربي آنان را چنين به حساب آورده ايم. و چون اين قوم دولت عربي را در عراق بوجود آوردند، بدين منظور در اينجا از آنان ياد كرده ايم.
هنگامي كه قوم «تنوخ»(1)، به سرزمين عراق وارد شدند. در اوايل قرن سوم مسيحي دولت پهناوري را به وجود آوردند; نخستين پادشاه آنان، «مالك بن فهم» بود. پس از او، فرزندش «جُذيمة الابرش» ـ كه به زيركي و قدرت و شجاعت و حُسن درايت مشهور بود ـ ، جانشين وي گرديد. او با پادشاه عمالقه «عمرو بن ظرب» ـ كه در بلنديهاي شام حكومت داشت ـ ، جنگهايي نمود، تا اينكه سرانجام در پايتخت حكومتش، شهر «تَدْمُر»، او را به قتل رسانيد. عمرو، داراي دختري بنام «زَباء» بود كه يونانيان او را «زينوبي» ناميده و شايد تحريف شده زنوبه باشد وي به خونخواهي از پدر و با حيله گري، «جذيمه» را به قتل رسانيد. «جذيمه»، از خود فرزندي به جاي نگذاشت. او (جذيمه)، خواهر خود «رقاش» را به ازدواج مردي از لخميان به نام «عدي» در آورد كه از نديمان جذيمه بود، او (رقاش) فرزندي نجيب به نام «عمرو» براي او به دنيا آورد. دايي (جذيمه)، فرزند خواهرش را نزد خود برده و تربيتي نيكو نمود. هنگاميكه «جذيمه» به قتل رسيد، عمرو بن عدي (خواهر زاده جذيمه) حكومت خود را بر «حيره» بنيان نهاد و بدين ترتيب، حكومت از «تنوخ» به «لخم» منتقل شد.
عمرو، كه در انديشه قصاص دايي خود از «زباء» بود، بوسيله غلامِ خود «قصير»، نقشه اي را طراحي نمود قصير، به قصد پياده كردن نقشه، بيني خود را بريد و شكايت «ابن عدي» را نزد «زباء» برد. عمرو (ابن عدي)، مرداني را درون صندوقهايي جاي داده و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قوم تنوخ، داراي تيره ديگري بودند، كه در بلنديهاي شام حكومت را از دست روسها گرفتند و مدّتي حاكم بودند، تا اينكه «بني سليح»، كه خود تيره اي از «قضاعه» بود، بر آنان تسلط پيدا كرده و حكومت را به دست گرفتند، سپس «غسّانيان» بر آنان چيره گرديدند.
32 |
(صندوقها را كه ظاهراً) به عنوان پيشكش بود، نزد قصير فرستاد، قصير كه تصور نمود اين صندوقها اموال متعلّق به او مي باشد (صندوقها را در خانه زباء گذاشت)، مردان شبانه از درون صندوقها خارج گشتند و قوم «زباء» را به هلاكت رسانيدند. «زباء» موفق به فرار شد و ابن عدي براي دستگيري او به تعقيب وي پرداخت. هنگامي كه او را دستگير كرد، «زباء» با سمي كه آماده كرده بود، خود را مسموم كرد و گفت: «به دست خودم مي ميرم نه به دست عمرو».
دولت لخميان در عراق
پادشاهان حيره، از دست نشاندگان دولت ايرانيان بودند. (پادشاهان ايراني) به عنوان پيشگيري از هجوم روميها و هر گروه ديگري كه از سمت غرب قصد آنان مي نمود، آنان(پادشاهان حيره) را ياري مي كردند; همچنانكه روميان، از «غسانيان» به عنوان سَدّي در مقابل حمله مخالفين، از سمت شرق استفاده مي كردند.
لخميان، (كه به بني نصر مشهور بودند) نزد پادشاهانِ ساساني داراي منزلتي
ويژه بودند، به طوري كه از احترام و تجليلِ خاصّي بهره مند بودند. پادشاهان ساساني، لخميان را، به ملوكِ عرب نامگذاري كردند، تا آنجا كه شهرت آنان در ميان
قبايل عرب داراي موقعيت ويژه اي گرديد بطوريكه همواره نمايندگان و شعراي فراواني از ميان قبايل عرب، نزد لخميان مي آمدند و آنان را مورد مدح و ثناي خويش قرار مي دادند، كه از آن ميان مي توان نابغه ذبياني، و طَرفَه و متلمّس و حسّان و جز اينها را
نام برد.
پادشاهان لخمي، اغلب افرادي با همّت و بزرگ منش و عاليمقام بودند.
مشهورترين آنان در ميان عرب، «نُعمان بن مُنذر» بود كه نامبرده اندكي پيش از دوران اسلامي مي زيسته است، اين دولتِ مقتدر عربي، از سال(628 ـ 268) ميلادي حكومت مي كرده است.
اينك در جدول زير، نام پادشاهان و تاريخ حكومتِ آنان و نيز گوشه اي از كارهاي مشهور آنان را، به نظر شما مي رسانيم:
33 |
جدول پادشاهان لخمي در حيره
نام پادشاهمدت پادشاهيكارها و خصوصيات وي
ازسال تاسال
عمرو بن عدي بن نصر 268 ـ 288 نامبرده به وجود آورنده دولتِ لخميان در عراق بوده است
امرؤ القيس بن عمرو 288 ـ 328 سلطنت او، آنچنان وسيع گرديد كه تمامي قبايل عرب، از غرب و جنوب را زير سلطه خود در آورد و نيز قبايل «مذجح» و «ربيعه» و «مضر» را نيز تحت فرمان خويش قرار داد. او، با شمّر پادشاه حمير نيز جنگيد، نام وي را به خط عربي، بر روي قبري در «حوران» پيداكرده اند كه احتمالا دريكي ازجنگها كه به آن سوي عزيمت كرده بوده است، در گذشته و در همانجا دفن گرديده است.
عمرو بن امرئ القيس 328 ـ 377 او در حدود نيم قرن پادشاهي كرد و همزمان با پادشاهيِ شاپورِ ذوالاكتاف بوده است و دوران پادشاهي او، سراسر نعمت و رفاه براي مردم بود.
اوس بن قلام 377 ـ 382 او از لخميان نيست ليكن بر آنان چيره شد و مدّتي را به عنوان پادشاه، بر حيره حكومت نمود، تا اينكه به دست مردي از بني نصر به قتل رسيد و مجدّداً حكومت در دست آنان(لخميان) قرار گرفت.
امرؤالقيس بن عمرو دوم 382 ـ 403 داراي كارنامه اي قابل ذكر نبوده است.
نعمان اعور بن امرئ القيس 403 ـ 431 او مردي با شخصيت و داراي همّتي والا بود، جنگهاي فراواني انجام داد كه در اين ميان چندين بار، با شاميان جنگيد و با هر قبيله اي از عرب كه از او فرمان نمي برد جنگيد. اموال فراواني به دست آورد، كه هيچ يك از پيشينيان، به اندازه او، ثروت به دست نياورد. كاخ «خَوَرْنَقْ» از او بود كه به وسيله «سِنِمّار» بنا گرديد، هنگامي كه بناي كاخ به پايان رسيد و از
34 |
نام پادشاهمدت پادشاهيكارها و خصوصيات وي
ازسال تاسال
سوي او مورد قبول قرار گرفت، دستور داد كه دستان او را قطع نمايند، تا اينكه كاخي همانند آن را براي شخص ديگري بنا نكند! در پايان عمرش پيشرفتِ سرزمين او رو به كاهش نهاده و ويراني سرتاسر آن را فراگرفت.
منذربن نعمان بن 431 ـ 473 وي از پشتيبانان شاهان ايراني بود و معاصر يزدگرد و امرئ القيس بهرام بوده است. او با سپاهيان روم كه قصد تصرّف سرزمين ايران را داشتند، جنگيد و پيروزي آشكاري نصيب وي گرديد.
اسودبن منذر بن نعمان 473 ـ 493 به هنگام فرمانروايي او «عمروبن أذينة» به خونخواهي دايي خود كه به وسيله غسانيان به قتل رسيده بود قيام كرد كه نامبرده به سوي آنان حركت كرده و همگي را سركوب نمود.
منذربن منذربن نعمان 493 ـ 500 وي ويژگي خاصي نداشته است.
نعمان بن اسود 500 ـ 504 دوران فرمانروايي او، در جنگِ با روميان در شام و ديگر جنگها سپري گرديد.
علقمه ابويعفر 504 ـ 507 نامبرده از آل نصر نبوده و ويژگي قابل ذكري ندارد.
امرؤالقيس بن نعمان 507 ـ 514 وي ويژگي خاصي نداشته است.
منذربن امرئ القيس 514 ـ 563 وي از مشهورترين پادشاهان لخمي به شمار مي آيد. ميان او و «قباد» پادشاهِ ايران، اختلافي پيش آمد كه در نتيجه آن، قباد «حارث كندي» را به عنوان نماينده خود بر حيره قرار داد، در اين ميان منذر گريخت و مدّتها مخفي ماند، تا وقتي كه قباد درگذشت و فرزندش «انوشيروان»، جانشين وي گرديد، از آن پس، منذر به سوي انوشيروان رو كرد و مورد استقبالِ گرم او قرار گرفت و مجدّداً ولايت بر حيره
35 |
نام پادشاهمدت پادشاهيكارها و خصوصيات وي
ازسال تاسال
را به دست گرفت. ]خوي[ منذر، داراي دو روز(دو حالت) بود(1)! روز غضب و روز مرحمت، پس هرگاه گروهي در روز غضب بر او وارد مي گشتند، همه را به قتل مي رسانيد! و اگر در روز خوشيِ او، به او وارد مي شدند، آنها را موردِ مرحمت خويش قرار مي داد و هدايايي به آنان تقديم مي داشت!
منذر، در روز «اوارة»، با «بكربن وائل» جنگيد، سپس در جنگي كه ميان او و «حارث بن جبله» ـ كه به آن «ذات الخيار» يا روز «اباغ» گويند افتاد ـ به قتل رسيد.
عمروبن هند مِضرط 563 ـ 578 او داراي همّت و شكوهي والا بود. او روزي بزرگان الحجارة فرزند منذر عرب را نزد خويش فراخواند، پس عمروبن كلثوم ابن ماءالسماء تغلبي، به همراه مادرش ـ بنا به دعوت او ـ به ايشان وارد شدند، هنگامي كه ام كلثوم بر (هند) وارد شد، هند تصميم گرفت او را به استخدام خويش در آورد، پس آن زن(ام كلثوم) مظلومانه فرياد سرداد، در اين ميان فرزندش با شمشيرِ فرزند هند ـ كه در سراپرده آويزان بود ـ به سوي او حمله كرد و او را به قتل رسانيد، سپس به همراه ساير افرادي كه از «تغلب» آمده بودند، از آنجا خارج گرديد.
قابوس بن منذر 578 ـ 581 وي پادشاهي ضعيف بود، كه در روز «طَخفه» با بني يربوع جنگيد.
منذربن منذربن ماءالسماء 582 ـ 585 او در جنگي كه ميان غسانيان و او در روز «حليمه» اتفاق افتاد به قتل رسيد.
نعمان بن منذر ابوقابوس 585 ـ 613 دولت لخميان، در دوران او به والاترين عظمت و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ نگاران نوشته اند: كه اين دو روز مربوط به «نعمان بن منذر» ابوقابوس بوده است.
36 |
نام پادشاهمدت پادشاهيكارها و خصوصيات وي
ازسال تاسال
شكوه رسيد. «كسري» بر او خشم گرفته و او را به نزد خويش فراخواند، ليكن نامبرده سرپيچي كرد و به سوي «طئ» گريخت و از آنها پناه خواست، كه مورد قبول شان قرار نگرفت. پس بر «هاني بن مسعود»، بزرگِ قبيله شيبان وارد گرديد، هاني شخصي بزرگوار بود، پس نعمان خانواده خويش را به او سپُرد و به سويِ كسري حركت نمود. نامبرده به دستور كسري به زندان افتاد، تا اينكه در سال(613 ميلادي) به مرض طاعون درگذشت. او در روز «سُلاّن» با «بني عامربن صعصعه» جنگيد.
اياس بن قبيصه طايي 613 ـ 618 هنگامي كه ابوقابوس به زندان افتاد، إياس، از سويِ كسري، بزرگِ طئ در عراق گرديد. اياس، نماينده اي را به سوي «هاني بن مسعود» فرستاد و پناهندگان را از او طلب نمود، ليكن او قبول نكرد، پس كسري را از آن جريان آگاه نمود، كه در نتيجه سپاهي عظيم را به سوي او گسيل داشت و جنگي به راه افتاد. در اين جنگ، «بني شيبان» قدرت خود را در(ذي قار) به نمايش گذاشت و پيروزي چشمگيري را بر سپاهيان ايراني به دست آورد، اين جنگ، در سال هفتم پيش از هجرت اتفاق افتاد.
زاديه(زادويه) 618 ـ 628 او ويژگي خاصّي نداشته است.
منذربن نعمانِ مغرور 628 ـ 632 او آخرين پادشاه حيره مي باشد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در سال ششم هجري، «علاء حَضرمي» را به سوي بحرين فرستاد و آنان را به اسلام يا جنگ فراخواند و به همراه او نامه اي را به سوي منذر ارسال كرده، او را به اسلام دعوت نمود، كه مورد قبول وي قرار گرفته،
37 |
نام پادشاهمدت پادشاهيكارها و خصوصيات وي
ازسال تاسال
مسلمان گرديد، به دنبال او، تمامي عربهاي آن سو مسلمان گرديدند.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله)، ولايت بحرين را به دست «علاء» داد كه تا دوران خلافت ابوبكر همچنان بر اين مقام باقي بود، تا اينكه در اين هنگام عرب ها مرتدّ گرديدند.
مردمان بحرين، از مُنذر كمك طلبيده و او به همراه سپاهي روي بدان سوي نهاده و «علاء» را در حصار «جوثاء» محاصره نمود. علاء، همچنان در محاصره منذر به سر مي بُرد تا اينكه شبي آنان را غافلگير نمود و بر آنان خروج كرد كه در اين هنگام منذر به قتل رسيد و با كُشته شدن او، حكومتِ «منذريان» از عراق برچيده شد و مسلمانان بر عراق مسلّط گرديدند. اين واقعه در سال دوازدهم هجري اتفاق افتاد.
غسانيان
روميان، همواره از عرب هايي كه در «بادية الشام» زندگي مي كردند، به عنوان سَدّي در مقابل حمله ايرانيان استفاده مي كردند، اين عكس العمل در برابر كار ايرانيان بود كه هميشه از ساكنينِ عرب عراق، در برابر نفوذِ لشكريانِ روم استفاده مي كردند.
روميان، ابتدا تيره اي از «تنوخ» و سپس «ضجاعمه» را، كه همگي از «قضاعه» به شمار مي آمدند، زير نفوذِ خود در آورده بودند. تا اينكه «غسانيان» به سرزمين شام آمدند و بر قبيله «ضَجعم» غلبه يافتند و در «بلقاء» حكومت خود را پي ريزي نمودند. غسانيان، از اين پس با تعصّب و سرسختي كه از خود نشان مي دادند، قدرتِ يگانه اي در اين سرزمين گرديدند، و رومي ها آنان را به عنوان پاسداراني در كنار مرزِ خود به شمار مي آوردند و در جنگهاي خود با ايرانيان و غير ايرانيان از آنها بهره مي بردند. تاريخ نگاران
38 |
عرب، در تعدادِ پادشاهان غساني اختلاف نظر دارند.
حمزه اصفهاني گفته است كه: «آنان داراي 32 پادشاه بوده اند كه از سال 220 ميلادي حكومت خود را آغاز كرده اند» و ديگران نيز گفته هاي ديگري را نوشته اند.
تاريخ نگار «نولدكي»، آنان را ده پادشاه ذكر كرده و حكومتِ آنان را از پايانِ قرن پنجم مسيحي، همچنانكه در جدول زير آمده است. ذكر نموده است:
سال وفات نام پادشاه
500 جبله ابوشمّر
569 حارث بن جبله
582 منذر أبوكرب بن حارث
583 نعمان بن منذر غساني
(از 583 تا 614 م.) حارث اصغر فرزند حارث اكبر
حارث اعرج فرزند حارث اصغر
نعمان بن حارث اصغر
عمروبن حارث اصغر
حجربن عمرو
636 جبلة بن ايهم
دوراني را كه در آن «جبله اَبوشمّر» حكمراني كرده است، نزديك به زماني است كه حمزه و ديگر تاريخ نگاران يوناني از آنها ياد كرده اند، كه مي توان گفت: اختلاف نظر آنان در باره زمان پيدايش اين دولت مي باشد.
يكي از مشهورترين پادشاهان اين گروه، «حارث بن جبله» است كه به علّت شجاعت و قدرت و عظمتش در ميان عرب، از جايگاه ويژه اي نزد روميان نيز برخوردار بوده است. پس از درگذشت او، فرزندش «منذر» جانشين او گرديد، كه با «قابوس» پادشاه حيره از در جنگ در آمد و بر او پيروز گرديد.
منذر، به قسطنطنيه رفت و امپراطور روم «طيباريوس»، لباس پادشاهي را به تن او كرد و تاج بر سرش نهاد كه هيچ يك از پادشاهانِ غسانيِ پيش از او به اين رتبه دست نيافته بودند. سوريه همچنان در دست غسانيان بود، تا اينكه ايرانيان در سال 613 ميلادي
39 |
به آن حمله كردند و آن را فتح نمودند. از اين پس، دولت عرب از ميان برداشته شد. اين واقعه، به هنگام پادشاهي «حجربن عمرو» صورت پذيرفت.
هنگامي كه «هِرَقْل»، براي بازپس گرفتنِ سوريه از ايرانيان، قيام كرد، «جبلة بن اَيهم» ـ از غسانيان ـ ظهور نمود. او، همان كسي است كه به همراه گروهي از اشراف و بزرگان قوم خود، بر عمربن خطاب وارد شد و همگي مسلمان گرديدند.
گفته مي شود: «وي هنگامي كه بر گِرد كعبه طواف مي نمود، شخصي اعرابي پا بر روي پيراهن او گذاشت در اين هنگام، «جبله» سيلي به صورتِ او نواخت; اعرابي شكايتِ خود را نزد عمر بُرد. خليفه، او را نزد خود خواست و رضايت اعرابي يا قصاص را، در ميان آن دو حكم نمود. «جبله» از اعرابي درخواست نمود كه به او فرصت دَهَد تا در اين باره تصميم بگيرد، پس شبانه به سوي فلسطين حركت كرد و از راه دريا، خود را به قسطنطنيه رسانيد و تا زمان مرگ در آنجا اقامت نمود.
غسانيان، داراي آثار ساختماني بي شماري در سرزمين شام، به ويژه در «اذرح»، و «نجران»، و «معان» بودند. از ميان كاخهاي آنان مي توان كاخ صَرْح الغدير، قصرالابيض، قصرالمشتي، قلعة الزرقاء و قصر منار را نام برد.
به تازگي، آثار ديگري از اين كاخها را در «حوران»، به دست آورده اند.
عدنانيان
پس از آنكه حضرت اسماعيل(عليه السلام) به مكه آمد، در آن جا ازدواج نمود و داراي دوازده فرزند گرديد; اين فرزندان، همواره در حال ازدياد و افزايش بودند كه آنان را «اسماعيليه» مي ناميدند. پس از بيست نسلِ او، نواده اش «عدنان» به دنيا آمد. عدنان داراي فرزندي به نام «معد» گرديد و معد فرزندي به نام «نزار» داشت كه نزار نيز داراي فرزنداني به نام «انمار»، «مضر»، «قضاعه»، «ربيعه» و «اياد» گرديد. خداوند نسل عدنان را مبارك گردانيد و عرب عدنانيه از آن به وجود آمدند. در آغاز، مسكن اين پنج تيره در اطراف مكّه بود تا اينكه بر اثر ضرورت زندگاني و طلب رزق، هر يك از آن تيره ها به طرَفي از جهات جزيرة العرب رو كردند، تيره «قضاعة» به سوي نجد حركت كرد و داراي تيره هاي
40 |
گوناگوني گرديد كه مي توان تيره هاي «لات»، كه به سمت بحرين و «تزيد» در «عبقر» در سرزمين جزيره و «سليم» به چراگاه هاي شام و فلسطين كوچ كردند و «اسلم» كه به «حِجْر» در شمال مدينه حركت نمودند، ياد كرد. قبايل چهارگانه تيره «أسلم»، در سمت هاي مختلف مدينه عبارتنداز: «عذره»، «نهد»، «حواتكه» و «جهينه». از ديگر تيره هاي عدنانيان، «تنوخ» بود كه به سرزمين «حيره» رفتند و «ربان بن حلوان» در بادية الشام و «بلي» در جنوب عقبه و «بهرا» در سرزمين يمن اقامت نمودند كه از آنها مي توان نام برد; از تيره هاي ياد شده، قبايلي تشكيل گرديد كه اين قبايل، مادرِ قبايلِ بزرگ و مشهور آن دوران به شمار مي آمدند. امّا قبيله «انمار»، به سوي كوههاي «سروات» حركت كرد و آن قسمت را تصرّف كرد; از اين تيره دو قبيله «بجيله» و «خثعم» تشكيل يافت، كه شعبه هاي آن در قسمتهاي مختلف جزيره منتشر گرديد.
قوم «اياد» به سوي عراق رفتند و چون در آنجا به سرزمين هاي ايرانيان تجاوز مي كردند، «انوشيروان» آنها را از آن منطقه بيرون راند، بنابراين همگي در سرزمين روم و شام متفرّق گرديدند.
عدنانيان پيش از اسلام داراي دولتي صاحب نام نبودند، ليكن برخي از پادشاهان يمن، نام مَلِك را بر بعضي از بزرگان عرب مي نهادند و آنان را به سرپرستي تعدادي از قبايل منصوب مي كردند. از اين پادشاهان، مي توان «زهير بن جناب الكلبي» را نام برد كه وي از سوي «ابرهه الاشرم»، به سركردگي تعدادي از قبايل عرب منصوب شد. در اين هنگام قبيله «بكر» بر او طغيان نمود، ليكن شكست خوردند، زهير به سوي آنان حركت كرد و پس از جنگي سخت، بزرگان آنان را ـ كه در ميان آنان «وائل بن ربيعه»، معروف به «كليب» و برادرش «مهلهل» وجود داشتند ـ اسير نمود. او (زهير) به همراه اسراي ياد شده به سرزمين خود مراجعت نمود. كليب و برادرش مهلهل همچنان در اسارت بودند، تا اينكه بر اثر اقداماتي از سوي قبيله خويش، از اسارت رها گرديدند. در اين هنگام كه زهير به كهولت سني رسيده بود و از اداره اين قبايل عاجز گرديده بود، برادر زاده او، عبدالله فرزند حكيم جانشين او گرديد.
هنگامي كه «كليب» به سوي قوم خويش مراجعت نمود، با درايت و حُسنِ اداره و
41 |
رفتار خود و نيز به علّت كرم و بذل و بخششي كه در نهاد او قرار داشت، عرب را به سوي خود متمايل ساخت تا آنجا كه گروهِ بسياري از عربها در اطراف او گرد آمدند و او در انجمني، زيانهاي پيروي از پادشاهان يمن را به آنان متذكّر نمود و همگي تصميم به جنگ گرفته، به سوي فرزند حكيم حركت نمودند و در جنگي عظيم ـ كه عرب آن را «يوم خزار» ناميده است ـ بر ابن حكيم پيروز گرديدند; اين واقعه، در پايان قرن پنجم ميلادي اتّفاق افتاد. از اين پس، عدنانيان از سلطه يوغِ پادشاهان يمن خارج گرديدند و از «كليب» به نام پادشاه عرب ياد مي نمودند. پادشاهي كليب همچنان رو به عظمت و بزرگي مي رفت تا اينكه روزي شتر زني به نام «بسوس»، بوسيله او كُشته شد. اين زن (بسوس) بر پسر عموي خود «جساس» وارد شده بود، «جساس» به غيرت بر آمده و به خونخواهي ميهمان خود، «كليب» را به قتل رسانيد. كه باعث شد جنگهاي فراواني ميان «بكر» و «تغلب» به وجود آمده و اين جنگها، مدت چهل سال به طول انجاميد كه عرب از آن به نام «حرب البسوس» (جنگ بسوس) ياد مي كنند.
از ديگر پادشاهان عرب، «قيس بن زهير عَبَسي» را مي توان نام برد كه جنگهاي مشهوري كرده است. وي در پايان عمر خويش گوشه گيري اختيار كرده و به سوي عمان رهسپار گرديد. او در آنجا، به جمع پارسايان و تاركين دنيا در آمد و همچنان به همان حالت باقي بود تا اينكه درگذشت. قيس داراي فرزندي به نام «فضاله» بود كه وي به همراه گروهي از ياران خود، بر پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) وارد شد و با ايشان عهدنامه اي را امضاء نمود.
اما قريش به علت در اختيار داشتن كعبه، در جزيرة العرب رهبري مذهبي را از آنِ خود كرده بودند كه به همين سبب از جايگاه ويژه اي در نزد عرب برخوردار بودند و اين مقام در نزد آنان كمتر از پادشاهي نبود.
قبايل عدناني همچنان در سادگي به سر مي بردند، تا اينكه رسول خدا حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) از بين قريش ظهور نمود و دين اسلام را در ميان قوم خود منتشر نمود; سپس به سوي مدينه هجرت كرد و از آن پس اسلام به ميان تمامي قبايل عرب نفوذ نمود و اندكي نگذشت كه اسلام از مرزهاي شرق، شمال و غرب فراتر رفت و همه سرزمينها و
42 |
بِلاد را در برگرفت. از اين پس، عرب ـ در دوران خلافت راشدين، كه مركز حكومت آنان
در مدينه بود ـ بر سرزمينهاي ايران، شام، روم، قفقاز، مصر و بلادِ مغرب حكومت مي نمود. در زمانِ امويان، مركز خلافت به دمشق منتقل گرديد; در اين دوران، اسلام به اقيانوس آتلانتيك نفوذ كرد و سربازان مسلمان از راه تنگه «جبل الطارق» به اروپا وارد شدند. مسلمانان همچنان كشورها را فتح مي كردند تا اينكه به قلب فرانسه راه يافتند. همچنين نيروهاي چريك مسلمان، در قلب اروپا به ياري پادشاهان مسلماني مي شتافتند كه نياز به ياري داشتند.
در آن دوران، بازرگانان مسلمان به همراه مال التجاره خود، از بغداد به «قسطنطنيه»(1)و از آن جا به شمالِ اروپا مي آمدند و با برادرانِ مسلمان و بازرگان خويش در «اندلس»(2)روبرو مي شدند و كالاهاي تجارتي خويش را با يكديگر مبادله مي كردند و سپس ـ در پناه خداوند و حمايت حكومت هاي مسلمانِ خود ـ رو به سوي ديار خويش مي نهادند.
عربها، مدّت چهار قرن، در اندلس(اسپانيا) حكومتي عظيم و گسترده به وجود آوردند و در آن باقي ماندند، كه اين سيستم حكومتي، موجب رشد و ترقّي فرهنگ شهري در اروپا گرديد كه تا كنون از خلاقيتها و علوم و صنعت آنان استفاده مي كنند.
حكومت عربها در اندلس، از آغاز سال 92 هجري شروع شد كه در اين تاريخ «طارق» از راه تنگه «زقاق»(تنگه جبل الطارق) به اين سرزمين وارد شد و پس از او، فرمانده او «موسي بن نصير» نيز به دنبال او روان گرديد و همچنان هر دو به فتح و جهانگشايي در آن سرزمين ادامه دادند تا اينكه «وليدبن عبدالملك» از قدرت و نفوذِ آنان به هراس افتاد، آن دو را به نزد خويش فراخواند و سركوب نمود. از اين پس همچنان اسپانيا سرزميني از بلاد تحت فرمانروايي دولت امويان به شمار مي آمد و همواره شخصي به نامِ امير از سوي آنان ـ تا سال 138 هجري ـ بر آن حكومت مي نمود.
از اين تاريخ به بعد «عبدالرحمن بن معاويه اموي»، بر اسپانيا چيره شد و حكومت آن جا را بطور مستقل، از آنِ خود نمود. اين واقعه بدان علت بود كه پس از سقوط دولت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . استانبول.
2 . اسپانيا.
43 |
امويان در دمشق، دولت عباسيان به قدرت رسيد و «سفاح» تمامي امويان را تعقيب كرده و به قتل مي رسانيد. عدّه كمي از امويان موفق به فرار شدند كه از آن ميان «عبدالرحمن بن معاوية بن هشام بن عبدالملك» بود كه به اسپانيا وارد شد و در آن جا گروهي از مردمان «أشبيليه» و «قرطبه» و جز اينها، به گرد او جمع شده و با او بيعت نمودند. او در سال 141 هجري بر اسپانيا تسلّط يافت و پايتخت حكومت خود را شهر «قرطبه» قرار داد.
او در اين شهر، كاخ و مسجد جامعي را بنا كرد و نام عباسيان را از خطبه ها حذف نمود. حكومت همچنان در دست فرزندان او بود تا اينكه در سال 300 هجري، هشتمين نواده او به نام «عبدالرحمن ناصر» به حكومت رسيد و ملقب به اميرالمؤمنين گرديد. و با حاكميت او خلافت عربي در اسپانيا آغاز گرديد.
ناصر، مدت پنجاه سال بر اين سرزمين حكومت كرد و در دورانِ حكومت او، امويان در اين كشور به عظمت و شكوهي رسيدند به طوري كه از لحاظ رشد علمي ـ ادبي ـ صنعتي در تمام كشور به ويژه در قرطبه، آنچنان پيشرفتي حاصل شد كه با بغداد ـ كه در آن هنگام از عظمت و شكوه خاصّي برخوردار بود ـ برابري مي نمود.
عبدالرحمن، شهر «الزهراء» را بنا كرد و در آن شهر كاخهاي بسيار زيبايي ـ كه خارج از وصف مي باشد ـ ساخت. به طور كلّي مي توان گفت: دوران حكومت او(عبدالرحمن) با عظمت و عزّت و سعادت همراه بود و پس از او فرزندش «حَكَم» در سال 350 هجري جانشين وي گرديد. حَكَم كه شخصي علم دوست بود، مركزي براي جمع آوري كتاب در(الزهراء) احداث نمود كه تا آن زمان هيچ يك از پادشاهان پيشين همانند آن را به وجود نياورده بودند. گفته اند كه: «تعداد كتابهاي اين كتابخانه به چهارصد هزار و اندي مي رسيده است». همچنين اين كتابخانه داراي چهل و چهار فهرست بوده است. پس از او، فرزندش هشام در سال 366 هجري جانشين وي گرديد; اين خلافت همچنان در ميان فرزندان او دست به دست گشت تا اينكه «اميّة بن عبدالرحمن» در سال 422 هجري، به خلافت رسيد، در اين زمان مملكت دچار فتنه و آشوب شد به حدّي كه او ناچار به فرار گرديد سپس درگذشت. او آخرين خليفه بي اميّه در اسپانيا به شمار مي آمد كه تعداد اين خلفا در مجموع 16 نفر بوده است.
44 |
دولت امويان در اسپانيا، از دولت هاي مقتدر و با شكوه بود، به طوري كه گاه گفته مي شود: «ثروتمندترين كشورها در آن قسمت بوده است».
هم اكنون آثاري از كاخ الحمراء در «غرناطه» و كاخ مشهور در «كازار»، ـ كه در كنار آن مناره اي وجود دارد و در آن هنگام ستارگان را بر روي آن در «اشبيليه» رصد مي كرده اند ـ و همچنين مسجد جامع در «قرطبه»، همگي نشانه هايي از عظمت و اقتدار علمي ـ صنعتيِ آنها در آن هنگام بوده است و هر بيننده اي را در برابرِ آن، به شگفتي وامي دارد.
پس از آن حكومت، در سال(407 هجري) دولت علويان در اسپانيا به وجود آمد و تا سال(460 هجري) ادامه يافت. نخستين پادشاه علوي، «علي بن حمود ادريسي» نام داشت كه پس از بيعت مردم با او، به «ناصر لِدين الله» ملقب گرديد. در اين دوران، خلافت رو به ضعف گذاشت به طوري كه از شكوه و عظمت آن كاسته گرديد، زيرا تمركز حكومت در اسپانيا از هم پاشيده شده بود و به صورتِ ملوك الطوايفي تقسيم گرديده بود. تا آنجا كه اين نوع حكومت سبب شد كه افرادي مانند «محمّدبن عباد» و فرزندانش بعد از او حكومتي را در «اشبيليه» برپا نمودند و «محمّدبن عبدالله» معروف به «افطس» و فرزندانش در پي او، حكومتي ديگر را در «بطليوس» به وجود آوردند و نيز در «طليطلة»، در آغاز ابن يعيش، سپس اسماعيل بن ذي النون حكومت هاي ديگري را به وجود آوردند. همچنين در «سرقسطه»، سليمان بن هود جذامي، در «طرطوشه»، لبيب عامري، در «بلنسيه»، منصور مغافري، در «سهله»، عبود بن زيربن بربري، در «دانيه»، موفق عامري، در «مرسيه»، بني طاهر ـ كه سپس ابن عباد بر آن حاكم گرديد ـ در «مرّيه»، خيران عامري، در «مالقه»، بني حمود و در «غرناطه»، حبوس صنهاجي، هر يك حكومتي را جداگانه به وجود آوردند.
اروپاييان هم از اين فرصت استفاده كردند و هر يك را به جان ديگري انداختند و به تدريج قدرت آنان رو به ضعف نهاد تا اينكه اروپاييان همه شهرهاي اسپانيا را از دست مسلمانان خارج ساختند و بالأخره در سال(645 هجري) بر «اشبيليه» چيره شدند و دست مسلمانان را از آن منطقه كوتاه نمودند. از اين پس مسلمانان از آن كشور پهناور تنها بر
45 |
قسمت هاي اندكي مانند: «غرناطه» و «مرّيه» و «مالقه» حكومت مي نمودند و حكومت بر اين قسمت باقيمانده را «ابن هود» به همراه «محمّدبن احمر» در دست داشتند.
در اين زمان نيز دشمنان در اطراف قسمت هاي حاكميت آنان تحرّكاتي داشتند و كم كم سرزمين آنان را به تصرّف خويش در آوردند تا آنجا كه اين دو حاكم را به سرزمين «سيف البحر» تبعيد نمودند.
در آنجا جمع كثيري از مسلمانان، به همراه تعداد فراواني از بربريان، در اطرافشان گرد آمدند و بر برخي از قسمت هاي آن نواحي مسلّط گرديدند.
اين دوران چندان به طول نيانجاميد، زيرا پس از آنكه اسپانيايي ها بر «غرناطه» پايتخت مسلمانان چيره گرديدند، قرارداد صلحي را(در سال 897 هجري) با مسلمانان بستند كه به موجب اين قرارداد امنيتِ جاني، مالي و ناموسي مسلمانان را متعهد گرديدند; ليكن به اين پيمان عمل نگرديد، زيرا پس از مدت كوتاهي، دادگاه هايي كه معروف به دادگاه تفتيش عقايد(انگيزاسيون) بودند، تشكيل گرديده و در اين زمان سخت ترين شكنجه ها و عذاب ها را به آنان وارد مي كردند و هزاران نفر را كشته و اموال آنها را تاراج نموده و آثارشان را محو و نابود كردند و كاخها و مساجد مسلمانان را به آتش كشيدند، به طوري كه هم اكنون تنها آثار اندكي ـ كه زمانه آنها را از چشم آنان به دور نگاه داشته بود ـ باقي مانده است!! در اين هنگام مسلمانان به سوي سرزمين مغرب گريختند و تنها تعداد اندكي از مستضعفينِ آنان كه قدرت هجرت نداشتند، در آن جا باقي ماندند و به دين مسيحيّت درآمدند.
به همين مناسبت هنوز تعدادي از نامهاي عربي در اسپانيا باقي مانده است، كه مي توان در اين مورد به: «فارس»، «قائد»، «رمانه»، «زيدان»، «فران»، «رَبَضان»، «نصار» و «ميمون» و جز اينها اشاره نمود.
بنابراين تا اين زمان دولت عربي در غرب، به اين شكل وجود داشت، امّا دولت شرقيِ آنان، در آغازِ خلافت عباسيان، از عظمت و شكوه خاصي برخوردار بود، به ويژه در دوران «هارون الرشيد» و فرزندش «مأمون» چون اين دو توانستند سطح علمي و فكري كشور را ارتقا داده و اطلاعات جديد و صنعت را به درجه اي والا برسانند، تا آنجا
46 |
كه دولت اسلامي در دوران اين دو به صورت منبعي نوراني به ساير جهان شرق پرتو افشاني مي نمود، همچنان كه دولت اسلامي غربي در اسپانيا اين طور بود كه مركز ديگري براي اين پرتوافشاني نسبت به پيرامون خود به شمار مي آمد.
هنگامي كه خلافت(در سال 218 هجري) به «معتصم عباسي» رسيد، وي جمع فراواني از نژادهاي گوناگون ديگر كشورهاي شرقي را به خدمت درآورد. از اين رو تعداد تركمانان و چركسي ها نزد او به بيش از پنجاه هزار نفر مي رسيدند كه از ميان آنان تعدادي را به عنوان پاسداران شخصي خود انتخاب نمود و باقيمانده را به پُست هاي نگهباني از مرزهاي خود گماشت. كم كم اين بيگانگان بر قدرت و نفوذ خود افزودند تا آنجا كه بر دولت غلبه يافتند و خلفا بازيچه دست آنان قرار گرفتند و هر كسي را كه مايل بودند به ولايت رسانيده و ديگراني را كه مايل نبودند از آن عزل مي كردند.
اين وضعيت ادامه يافت تا اينكه در دوران خلافت «معزّ بالله»، در سال 254 هجري «احمدبن طولون»(1) بر مصر دست يافت.
پس فرمانداران نواحي مختلف، هر يك براي خود استقلالي به دست
آوردند و در نتيجه اندك اندك خلافتِ عباسيان رو به ضعف نهاد به طوري كه در
سال 322 هجري فارس در دست «آل بويه»(2)، موصل و ديار بكر در دست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . وي به وجود آورنده دولت طولونيان در مصر بود كه از سال(254 هجري تا سال 292 هجري) ادامه داشت، سپس دولت «اخشيديان» تا سال 358 هجري در آن جا حكومت نمود كه در اين سال دولت فاطميان بر آنان غلبه يافته و تا سال 567 هجري حكومت را به دست گرفتند.
سپس دولت ايوبيان در مصر تا سال 648 هجري ادامه يافت و از آن پس دولت «مماليك بحري» تا سال 784 هجري حكومت نمود.
بعد از آنان دولت مماليك برجيه(دولت چركسي ها) به وجود آمد كه تا سال 922 هجري در آنجا حكومت نمودند. در اين هنگام، دولت عثماني بر مصر دست يافت. سپس مصر در دست محمد علي پاشا، بزرگ خاندان خديوي(در سال 1220 هجري) در آمد و از آن پس اين سرزمين به صورت ارثي در ميان فرزندان پس از او قرار گرفت.
2 . اين گروه از ديلميان به شمار مي آمدند و در آغاز در سال 322 هجري به وسيله «عمادالدين بن بويه» پي ريزي گرديد كه اين حكومت شامل سرزمين هاي عراق و فارس و اهواز بود. او با حُسنِ سياست و تدبيري كه در خود داشت اين سرزمين ها را به دست آورد و بر آن حكومت نمود و در سال 344 هجري بر بغداد مسلّط شد و سپس بر قسمت هاي فراواني از اطراف آن از جمله، گرگان، اصفهان و خوزستان دست يافت و در بغداد و ساير جاها بر روي منبرها به نام او خطبه خوانده شد. وي وزيري به نام «صاحب ابن عباد» داشت. حكومت تا سال 477 هجري در ميان فرزندان او دست به دست مي شد تا اينكه سرانجام به وسيله «طغرل سلجوقي» از دست آنان خارج گرديد. دولت سلجوقيان تا سال 590 هجري ادامه يافت، سپس دولت خوارزميان به وجود آمد، كه نخستين پادشاه آن خوارزم شاه بود او پس از غلبه بر سلجوقيان، بر عراق ـ كه تا آن هنگام خلفاء در آن حكومت داشتند ـ نيز دست يافت. سپس تاتار بر خوارزميان غلبه يافتند.
47 |
«بني حمدان»(1)، مصر و شام در دست «اخشيديان»، اسپانيا در دست بني اميه، مغرب و آفريقا در دست فاطميان، بصره در دست «ابن راتق»، ماوراءالنهر در دست «سامانيان»(2)، طبرستان و گرگان در دست «ديلميان»(3) و قسمتي از بحرين و يمامه در دست «قرامطه»(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . دولت بني حمدان، در سال 293 هجري، در موصل پديد آمد. عظمت و شكوه اين دولت بدانجا رسيد كه بر جزيرة العرب و شام نيز دست يافت. پادشاهان اين گروه، آنچنان عظمتي يافتند كه كلامِ آنان بر دولت عباسيان نافذ گرديد و قدرت نهايي متعلّق به آنان بود. مشهورترين پادشاهان آنان سيف الدوله نام داشت كه از سال 330 هجري، تا سال 356 هجري حكومت كرد و در همان سال وفات نمود.
خصوصيّات و ويژگي هاي او در اشعار مُتَنَبّي ـ كه همزمان با او مي زيسته است ـ به وضوح ديده مي شود. شاعر معروف بني حمدان ابوفراس است كه از شهرت به سزايي برخوردار مي باشد.
2 . سامانيان، دست نشاندگاني ايراني بودند از سوي عباسيان، كه در ماوراءالنهر به سر مي بردند. اين گروه به هنگام ضعف عباسيان، استقلال پيدا كردند و جداي از دولت مركزي خود به تنهايي حكومت مي نمودند تا اينكه در سال(999 هجري) دولت غزنويان بر آنان غلبه يافت و بساط حكومت سامانيان برچيده شد.
3 . پس از آنكه ديلم بر گرگان و طبرستان دست يافت، بغداد را نيز به تصرّف خويش در آورد تا اينكه به وسيله غزنويان منقرض گرديد.
4 . قرامطه منسوب به مردي به نام قرمط مي باشند كه در بحرين قيام كرد و مردمان آن ديار را به دين جديدي راهنمايي نمود. گفته مي شود كه در اين دين، حضرت عيسي(عليه السلام) همان «احمد بن محمد بن حنفيه» بود و نماز در ميان آنان چهار ركعت بود: (دو ركعت پيش از طلوع آفتاب و دو ركعت پيش از غروف آن). كلمه توحيد آنان بدين صورت بود: (أشهد ان لا اله الاّ الله و أَنَّ ابراهيم رسول الله، و أنّ احمدبن محمدبن حنفيه رسول الله)، نماز آنان رو به سوي بيت المقدّس و ]به جاي[ جمعه، آنان در روز دوشنبه تعطيل عمومي مي كردند.
روزه آنان در سال دو روز بود يكي در روز جشن و ديگري در نوروز. ديگر از آيين هاي آنان اين بود كه آب انگور حرام و شراب حلال بود و جنابت نياز به غسل نداشت و وضوي آنان همانند وضو براي نماز است. حكومت قرمطيان از سال 278 هجري آغاز گرديد و چنان قدرتي به دست آوردند كه مكه، بصره و كوفه را به تصرّف خويش در آوردند و در بغداد بر خليفه هجوم آوردند.
در سال 329 هجري، اين حكومت رو به ضعف نهاد به طوري كه سلطنت آنان تنها در سرزمين «هَجَر» قرار داشت و از آن پس به كلّي نابود گرديدند.
48 |
بود كه در اين حال تنها بغداد و حومه آن در دست خليفه قرار گرفته بود و اين در حالي بود كه خلافت هيچ گونه وجود خارجي از خود نداشت.
به هنگام خلافت «طائع لله» به سال 336 هجري، دولت غزنويان(1) ظهور نمود و در سال 543 هجري همزمان با خلافت «مقتفي لامر الله»، دولت غوريان(2) به وجود آمد. پس از آن حكومت «غز»(3) در سال 548 هجري بنا گرديد.
درسال 656هجري دولت «تاتار»(4) بر بغداد چيره گشت وخليفه عباسي (مستعصم)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . غزنويان دولت خود را در شرق ايران به سال 166 هجري، به دست محمود فرزند سبكتكين، غلامِ اسحاق، فرمانده ارتشِ سامانيان در «غزنه» بنا نهادند. محمود پايتخت دولت خود را «غزنه» قرار داد و سرزمينهاي فراواني را در هند به تصرّف خويش در آورد، اين دولت تا سال(578 هجري) در ميان فرزندانش ادامه يافت و از اين پس دولت غوريان جايگزين آن گرديد.
2 . حكومت غوريان، پس از غزنويان به وجود آمد، اين حكومت سرزمين هاي هند و سند را در برگرفت و تا سال 604 هجري، حكومت آنان برقرار بود. بهترين پادشاه آنان، «غياث الدين غوري» بود كه به «قسيم اميرالمؤمنين» ملقب گرديده بود.
3 . غز، طايفه اي از تركان بودند كه در ماوراءالنهر سكونت داشتند. آنان وقتي كه كافر بودند به سوي خراسان رفتند ولي بعد تعدادي از آنها مسلمان شدند.
اين تعداد مسلمان ميان طايفه خود و مسلمانان ديگر مكالمات را ترجمه مي كردند و شغل مترجمي را به عهده داشتند تا اينكه همگي مسلمان شدند و تركمان ناميده شدند.
سلطان سنجر سلجوقي، با تركمانان از در جنگ در آمد كه اين عده، وي را به شكست سختي مجبور كرده، فراري دادند و از آن پس در سال(551 هجري) بر خراسان دست يافتند.
4 . كلمه «تاتار» به قبيله هاي فراواني كه در بخش مياني قارّه آسيا سُكني داشتند اطلاق مي گردد، اين قبايل در قرن هفتم، هشتم و نهم هجري، داراي شهرت بسياري گرديدند.
نخستين پادشاه آنان، چنگيز خان بود كه در آغاز قرن يازدهم ميلادي به قدرت رسيد و داراي معروفيتي بسزا گرديد. در آن هنگام سرزمينهاي خوارزم، خراسان، كرمان، فارس، آذربايجان، عراقِ عرب، عجم و جزيره، همگي زير سلطه و فرمانروايي وي قرار داشت. پس از درگذشت وي، سرزمينهاي زير نفوذش در ميان فرزندانش تقسيم گرديد. در اين هنگام يكي از آنان به نام هولاكو، با همدستي «مؤيد الدين علقمي» ـ وزير «مستنصر بالله عباسي» ـ به سوي بغداد رهسپار شد و با سپاهيان مستنصر جنگ نمود، كه نتيجه آن شكست سربازان خليفه بود.
هولاكو در سال 656 به همراه سپاهيان خود وارد بغداد شد; از آغاز، خليفه ـ مستنصر عباسي ـ و جمع بسياري از بزرگان و اشرافِ آن شهر را، به قتل رسانيد، سپس دستور غارت و تجاوز به شهر و اهالي آن را صادر نمود. سپاهيان تاتار، آنچنان قتل و غارتي در شهر انجام دادند كه همواره در طول تاريخ از آن به زشتي ياد مي شود! در اين غارت كتابخانه هاي نفيس و ارزشمند شهر، همگي توسط هولاكو از ميان رفت و از كتابها و كاغذها پُلي براي عبور سربازان، از روي رودخانه دجله به وجود آوردند!
دولتِ تاتار، همچنان تا سال 797، پا برجا بود و از آن پس تيمورِ لنگ مغول، به پادشاهي رسيد، او پس از به قدرت رسيدن به بغداد حمله كرد و قتل و غارتِ فجيعي در اين شهر به راه انداخت.
49 |
را به قتل رسانيدند. خلافت عباسيان از اين پس به مدّت سه سال از ميان رفت، تا اينكه در
سال 659 تعدادي از عباسيان فراري خود را به مصر رسانيدند، آنان از سوي «ملك ظاهر بيبرس» به بهترين صورت مورد استقبال قرار گرفتند و او خلافتي را به نام آنان در مصر پي ريزي نمود.
هولاكو در سال 662 هجري پس از دستيابي و تصرّف شام، عراق، فارس و بين النهرين درگذشت; پس از مرگش حكومت او در ميان فرزندان و برادرانش تقسيم گرديد و از آن پس آنان بر سرزمينهاي ياد شده حكومت مي كردند، تا اينكه تيمور لنگ در سال 798 هجري بغداد را به تصرّف خويش در آورد و حكومت آنان را منقرض كرد.
هنگاميكه هولاكو در سال 808 هجري درگذشت، فرزندانش مملكت و حكومت
او را ميان خود تقسيم كردند. از اين پس، سرزمين فارس(1) و تركستان(2) استقلال يافته و
1 . سرزمين فارس، همچنان در دست خلفاي عباسي بود تا اينكه در سال 387 هجري، دولت غزنويان در آنجا پديد آمد، اين دولت تا سال 545 هجري برقرار بود.
از آن پس، اين سرزمين تا سال 745 هجري، در دست سلجوقيان بود. سپس حكومت آن به تعدادي از خوانين رسيد، تا اينكه در سال 810 هجري تركمانان بر آن دست يافتند و تا سال 907 هجري، بر آن حكومت راندند. پس از آن دولت صفويان بر آن دست يافته و تا سال 1135 هجري بر آن حكومت كردند. سپس تعدادي از أُمراء بر آن دست يافتند، تا اينكه در سال 1112 هجري خاندان قاجاريه ظهور كرده و بر آن دست يافت. در اين دوران يعني در سال 1160 هجري، سرزمين افغانستان از زير نفوذ قاجاريه خارج گرديد.
2 . سرزمين تركستان كه بخارا از مهمترين شهرهاي آن به شمار مي آيد، در سال87هجري بوسيله «عُيَيْنةؤ
ابن مسلم خراساني» فتح گرديد، سپس اين سرزمين به تصرّف سامانيان كه حكام خراسان بودند در آمد و آنان از سال (389 ـ 204 هجري) بر آن حكومت كردند. سپس «ايلك تركي» اين سرزمين را به تصرّف خويش در آورد و پس از آن، سلجوقيان آن را زير نفوذ خويش آوردند. هنگام به قدرت رسيدن «چنگيز خان» اين سرزمين از سوي او تصرّف شد و پس از آن حكومتِ ازبكيانِ تركيه آن را تصرّف كرده. و مدت يك قرن و نيم بر آن حكومت راندند. از آن پس، سرزمين تركستان بين خانهاي مستقل ـ كه از آن جمله خان بخاري، خان سمرقند، خان تاشكند و خان خيوه بود ـ تقسيم گرديد. خانهاي ياد شده يكي پس از ديگري در حوالي نيمه قرن نوزدهم ميلادي زير نفوذ حكومت روسيه در آمدند.
50 |
پادشاهان عثماني(1) كه در آسياي صغير حكومت مي كردند، به تدريج تمامي سرزمينهاي آنان را زير نفوذ خويش آوردند، تا آنجا كه در سال 922 هجري سرزمين شام هم تحت سلطه سلطان سليم (عثماني) درآمد. سپس نامبرده در همان سال به سوي مصر حركت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . هنگاميكه دولت سلجوقيان در سال 699 هجري رو به ضعف گذارد، دولتهاي كوچك بسياري، خود را از حكومت مركزي جدا كردند كه از آن ميان دولت ترك در بخش آناتولي تركيه بود. در سال 699 هجري «سلطان عثمان تركي» در آناتول ظهور نمود و به فضل و عدل مشهور گرديد، كم كم فتوحات او به سوي درياي روم غربي و داردانيل و شمال بوسفور كشيده شده و پس از آن در سال 726 هجري «بورسا» را فتح نمود، پس از مرگ او فرزندش «اورخان» جانشين وي گرديد، او از دريا عبور كرد و به سوي اروپا رهسپار گرديد كه در اين حركت شهر «گاليپولي» را به تصرّف خويش در آورد. پس از او فرزندش «مراد اول» به جانشيني او در آمد و به سوي اروپا لشكر كشيد. مراد اول سرزمين صربستان و بلغارستان و آلباني را به تصرف خود در آورد. فرزندش «بايزيد» پس از او به جانشيني وي در آمد و پادشاهان فرانسه و مجارستان و آلمان را كه عليه وي هم پيمان گرديده بودند، شكست داد، او پس از آن، به قصد فتح قسطنطنيه به سوي اين شهر حركت كرد، ليكن در اين ميان با خبر گرديد كه تيمور لنگ پادشاه مغول قصد سرزمين او كرده است، پس به سوي او حركت نمود كه در اين جنگ به دست تيمور اسير گرديده و همچنان در اسارت باقي ماند تا درگذشت. پس از او، فرزندش «سلطان محمد بن بايزيد» به سلطنت رسيد و سرزمينهاي پدر را باز پس گرفت، تا اينكه در سال 823 هجري درگذشت. پس از او نوادگان وي حكومت را در دست داشتند تا اينكه سلطان محمد در سال 857 هجري قسطنطنيه را فتح كرد و سپس بوسني و هرزگ و طرابوزان را نيز به تصرف در آورد و بر بسياري از جزيره هاي اين منطقه دست يافت.
سرزمين عثمانيان همچنان بدين صورت باقي بود، تا اينكه سلطان سليم اوّل به سلطنت رسيد و ديار بكر و كردستان را نيز به تصرف خويش در آورد و با ايرانيان از در جنگ در آمد و پيروز شد، از آن پس، سلطان عثماني سرزمين ايران را رها كرد و قصد جنگ با مصريان نمود و در سال (922 هجري) مصر را به تصرف خود در آورد. عثمانيان همچنان يكي پس از ديگري بر رياست دولت عِليِّه مي رسيدند، تا اينكه در تاريخ (28 ربيع الثاني سال 1327 هجري) مطابق با (27 آوريل سال 1909 ميلادي) سلطنت به «محمد خامس» يا سلطان محمد پنجم رسيد.
51 |
كرد و آن شهر را فتح نمود. سلطان سليم مدّتي را در آنجا توقف كرد و پس از تنظيم كارها و ايجاد نظمِ حكومتي در مصر، به سوي پايتخت خويش مراجعت نمود; او «محمد متوكل علي الله» ـ خليفه هيجدهم عباسي ـ را نيز به همراه خود به استانبول برد و از اين پس متوكل به سود سلطان سليم از خلافت اسلامي كنار رفت و تمامي سرزمينهاي ياد شده به دست سلاطين عثماني افتاد. از آن پس حكومت عربها، تنها بر سرزمين هاي مغرب برقرار بود (بدين منظور ضروري ديديم كه مطالبي را نيز در اين باره به نظر شما برسانيم).
طرابلس
در آغاز طرابلس در دست بربرها بود، سپس به تصرّف رومي ها درآمد و در سال 22 هجري مسلمانان آن را فتح نمودند. از اين پس اغالبه(1)، سپس عبيديان و صنهاجيها، آن را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بني اغلب يا اغالبه، از سال (909 ـ 800 ميلادي) مطابق با (296 ـ 184 هجري) در شمال افريقا، الجزاير و سيسيل (صقليه) حكومت كردند. بنيانگذار اين حكومت، فردي به نام ابراهيم بن اغلب بود وي يكي از سرداران خراساني در ارتشِ عباسيان بود. در سال 184 هجري، هارون الرشيد حكومت ايالت افريقيه (تونس جديد) را در برابر خراج سالانه (40000 دينار) به ابراهيم واگذار كرد، اين واگذاري، با خود مختاري بسياري همراه بود. دوري فاصله شمال افريقا از بغداد، به (بنو اغلب) اين اطمينان را داد كه دستگاه خلافت نمي تواند زياد در كارهاي آنان دخالت نمايد. امراي نخستِ اغلبي، شورشهاي خوارجِ بربر را در قلمرو خويش فرونشاندند سپس در زمان «زيادة الله اول» كه يكي از مقتدرترين و نيرومندترين امراي اغلبي بود، به فتح صقليه (سيسيل) كه در تصرف بيزنطيان بود پرداختند (827م/217هـ ). اَغابله با ناوگان وسيعي كه براي خود ترتيب داده بودند، موجب تفوق آنان در مديترانه مركزي شد و به وسيله آن سواحل جنوبي ايتاليا، سردانيه، كورسيكا و حتي آلپهاي ساحلي (رشته اي از سلسله آلپ را كه بين ايتاليا و فرانسه قرار دارد) غارت كردند و سپس مالت را در سال 255 هجري فتح كردند. أُمراي اغلبي، به عمارت كردن و ساختن بنا شور و شوق فراواني نشان مي دادند. زيادة الله اول، مسجد بزرگ قيروان را ساخت و احمد مسجد بزرگ تونس را تجديد بنا نمود، علاوه بر آن آثارِ بسيار ـ از آبياري و كشاورزي، به ويژه در نواحي جنوب افريقيه كه چندان حاصلخيز نبود ـ ساختند.
موقعيت اغالبه در اواخر قرن نهم رو به زوال گذاشت و تبليغات شيعيِ ابو عبدالله، پيشرو و منادي عبيداللهِ مهديِ فاطمي، در ميان بربرهاي كتامه، سخت مؤثر افتاد. اينان به قيامي نظامي دست يازيدند و آخرين امير اغلبي، زيادة الله سوم، پس از كوششهاي بي نتيجه براي جلب كمك عباسيان، در سال 909 ميلادي مطابق با 296 هجري، به مصر گريخت.
منابع: سلسله هاي اسلامي، نوشته كليفورد ادموند بوسورث، ترجمه فريدون بدره اي، ص 51 ـ 52 / دايرة المعارف اسلام، چاپ دوم، مقاله اغالبه. «مترجم»
52 |
به دست گرفتند سپس از سوي سلطان صِقِلّيه(1) تسخير گرديد و پس از او موحديان آن را از او باز پس گرفتند.
پس از آن اسپانياييها، طرابلس را به تصرّف خويش در آوردند و تا سال 950 هجري آن سرزمين زير نفوذ آنان قرار داشت. در اين سال، كِشتي هاي جنگي عثماني به سوي آن سرزمين آمدند و اسپانياييها را از آن جا بيرون راندند.
سرزمين الجزاير
اين سرزمين در اصل از قبايل «زناته» و «صنهاجه» ـ كه از بربريان تشكيل شده بودند ـ بوده است و روميها آن را در سال 534 ميلادي فتح كرده اند، سپس مسلمانان به هنگام خلافت عثمان بن عفان آن را تسخير نمودند. در دوران خلافتِ عباسيان، دولت «زيريه»(2) از سال 543 ـ 361 هجري، بر آن حكومت نمودند. در اين هنگام سرزمين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جزيره سيسيل «مترجم»
2 . زيريان يا بني زيري از بربرهاي صنهاجه بودند كه در قسمت مركزي المغرب مي زيستند. اينان در آغاز، خود را با جنبش فاطميان منطبق ساختند و هنگامي كه پايتخت فاطميان (مهديه)، در سال 334 هجري مطابق با (945 م) در محاصره ابويزيد خارجي قرار گرفته بود، با نيروي نظامي خود آن را از محاصره نجات دادند، از اين رو هنگامي كه خليفه فاطمي (مُغرّ) به جانب مصر رفت، «بكلين بن زيري» را به حكومت افريقيه گماشت، وي دشمنيِ قديميِ قومِ خود را، با قبايل بيابانگرد «زناته» از سر گرفت و سراسر مغرب تاسبته را زير استيلاي خود در آورد.
ولي حكومت بر اين سرزمينها سنگين تر از آن بود كه يك مرد بتواند بر آنها حكومت كند و از اين رو در زمان حكومت نواده بكلين، (باديس) تقسيم شد و نواحي غربي آن به بني حماد ـ كه از شاخه هاي همين خاندان بودند ـ تعلق گرفت، اينان قلعه بني حماد را پايتخت خود قرار دادند، ولي افريقيه در دست شاخه اصلي زيريان ـ كه پايتخت آنها قيروان بود ـ، باقي ماند.
ثروت و منابع فراوان افريقيه، شرف الدوله، معزِ زيري را اغوا كرد، تا اينكه از فرمان خليفه فاطمي سرپيچي كرد. وي در سال 433 هجري خود را تابع خليفه عباسي خواند (اما بني حماد همچنان به خلفاي فاطمي وفادار ماندند). از اين رو فاطميان گروه هاي نا متجانس بدويان، بربر قبايل هلال و سليم را عليه زيريان آزاد ساختند. اين فشارها كم كم آنچنان مؤثّر واقع شد، به طوري كه زيريان، قيروان را تخليه كردند. اين وضع همچنان ادامه داشت، تا اينكه راجرِ دوم، شاه سيسيل، مهديه و سواحل تونس را تسخير كرد و حسن زيري را مجبور به پرداخت خراج نمود و ديري نگذشت كه قلمرو زيريان و حماديان، به دست موحدون افتاد.
(اقتباس از سلسله هاي اسلامي، نوشته كليفورد ادموند بوسورث، ترجمه فريدون بدره اي، ص 54 و 55 و دايرة المعارف اسلام، چاپ اول، مقاله بني زيري، به قلم ژ. مارسه. «مترجم»
53 |
الجزاير از سوي پادشاه سيسيل به نام «روجير دوم نورماندي» به تصرّف درآمد. در سال 554 هجري، الجزاير به دست دولت موحديان مراكشي درآمد و تا سال 699 هجري، زير نفوذ آنان قرار داشت.
در اين سال بني زيان(1) كه از صنهاجيان بودند، بر آن دست يافتند و شهر «تلّمسان» را پايتخت حكومت خويش قرار دادند. در سال 915 هجري اسپانياييها بر آن دست يافتند، ليكن مردمان الجزاير در سال 922 هجري با همدستي دزدان دريايي ـ كه همواره كشتي هاي آنان در آبهاي درياي مديترانه در رفت و آمد بود ـ با اسپانياييها از درِ جنگ در آمدند و آنان را از اين محدوده متواري ساختند. فرمانده دزدان دريايي شخصي به نام «بارباروس» بود كه شخصي شجاع و دلير بود، به طوري كه اروپاييان از نام او به وحشت مي افتادند! او در سال 919 هجري درگذشت و برادرش «خيرالدين بارباروس» عهده دار كار او گرديد. در اين هنگام شهر الجزاير به همراه برخي از سواحل غربي آن در دست اروپاييان قرار داشت و «خيرالدين بارباروس» با آنان از در جنگ در آمد و همگي را از اين سرزمين بيرون كرد به طوري كه تمامي سرزمين الجزاير را تصرّف كرد. از آن پس زمينه فتوحات او آنچنان فراهم گرديد كه تا قسمتي از افريقا را زير نفوذ خود در آورد.
در اين هنگام، دولت عثمانيان بر شام و مصر و سرزمين حرمين دست يافته بود،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بني زيان، در الجزاير به نيابت از جانب «الموحدين» حكومت داشتند و مانند مجاورين خود(بني حفص)، از كاسته شدن قدرت مخدومين خويش استفاده كرده و خود را مستقل نمودند. پايتخت ايشان شهر تلمسان بود و دولتشان در سال 796 هجري(1393 ميلادي) به دست امراي مريني مراكش منقرض شد«اقتباس از طبقات سلاطين اسلام، نوشته استانلي لين پول، ترجمه، عباس اقبال»، «مترجم»
54 |
پس خيرالدين به همراه هداياي بسياري كليدهاي سرزمين خود را براي سلطان سليم ارسال نمود. سلطان سليم نيز خيرالدين را بر سرزمين حكومتي سابق خويش همچنان ابقا كرد. از آن پس، قدرتِ خيرالدين رو به فزوني گذاشت و سلطنتي قدرتمند براي
خود به وجود آورد. خيرالدين به هنگام خلافت سلطان سليمان، به سوي(آستانه)
حركت كرد و از سوي او مورد تكريم و تعظيم قرار گرفت و لقب «پاشا» به او داده شد، هنگامي كه او در آستانه قرار داشت «شارلكان» پادشاه فرانسه، به همراه لشكر عظيمي
كه تعداد بسياري از مردمان اسپانيا نيز در آن شركت كرده بودند، به سرزمين الجزاير
حمله كرد.
حسن آغا، جانشين خيرالدين، در حكومت الجزاير با آنان به مقابله برخاسته و پس از جنگي سخت آنان را شكست داد و لشكريان مهاجم با از دست دادن بسياري از مهمات و غرق شدن كشتي هاي جنگي خود، از راه دريا متواري گرديدند. در اين هنگام فرماني از سوي خليفه صادر گرديد كه بر طبق آن «خيرالدين پاشا» فرمانده نيروي دريايي عثماني گرديد. بنابراين از آن پس دولت عثماني همواره افرادي را به عنوان والي بر الجزاير تعيين مي نمود.
اين وضع همچنان برقرار بود، تا اينكه در سال 1247 هجري(1831 ميلادي) فرانسويان بر الجزاير دست يافتند و از آن پس اين سرزمين را مستعمره خويش نمودند.
تونس
اين بخش در قديم، نخست در دست بربرها قرار داشت، آنگاه «فنيقيان» آن را تسخير كردند و شهر «قرطاچِنّه» را ـ در قرن نهم پيش از ميلاد ـ در آن به وجود آوردند. آثارِ باقيمانده از اين شهرِ كُهَن، هنوز در نزديكي شهر تونس ديده مي شود. آنان داراي حكومت پيشرفته اي بودند كه تا نيمه قرن هشتم پيش از ميلاد برقرار بود. سپس روميها آن را تصرّف كرده و آنگاه پس از آن، در سال 27 هجري به وسيله مسلمانان فتح گرديد.
اين سرزمين در آغاز، به صورت تابعي از ولايت مصر اداره مي شد، تا اينكه پس از مدّتي دولت بني اغلب در سال 184 هجري در آن پي ريزي شد. آنان اعلام استقلال
55 |
كردند و تا سال 296 هجري آن را در تصرّف خويش داشتند، از آن پس، دولت عبيديان(علويان) در آن به وجود آمد، كه همچنان بر آن حكومت مي كردند و در سال 355 هجري در دوران «معزّ لدين الله»، بر مصر دست يافتند، سپس معز در سال 361 هجري به مصر رفت و قاهره را پايتخت خويش قرار داد. وي «يوسف بكلين بن زيري صنهاجي» را بر افريقيه والي قرار داد و تونس تا سال 542 هجري همچنان در دست صنهاجيان قرار داشت تا اينكه در اين سال پادشاه سيسيل (صقليه) بر بيشتر سرزمينهاي تونس دست يافت، از اين رو امير «يوسف بن عبدالمؤمن» پادشاه مراكش، با لشكريان موحدين، به سوي تونس آمد و در سال 555 هجري پس از اينكه آنان را از اين سرزمين بيرون راند خودش حكومت آن را به دست گرفت. تونس تا سال 603 هجري در دست جانشينان او قرار داشت ولي در اين سال دولت حفصيان در آن پديد آمدند كه تا سال 982 هجري شالوده كار حكومت اين سرزمين را در دست داشتند. در اين هنگام كشتي هاي جنگي دولت عثماني به سوي اين سرزمين آمدند و آن را تسخير نمودند و از اين پس والياني به نام دايي، از سوي دولت عثماني بر آن گماشته مي شد، تا اينكه ولايت آن در دست «حسن بن علي پاشا» ـ سر سلسله دولت حسينيه، به سال 1117 هجري ـ قرار گرفت. از اين پس اين سرزمين در دست فرزندان او بود تا اينكه سرانجام در سال 1276 هجري به دست باي محمّد صادق پاشا قرار گرفت. در اين دوران، دولت فرانسه مي كوشيد تا تونس را به حكومت خود در الجزاير ملحق نمايد، از اين رو وزير محمّد صادق پاشا به نام(مصطفي بن اسماعيل) را خريد.
دولت فرانسه در اين پيشنهاد به او گفته بود در صورتي كه اين كار را انجام دهد او را به عنوان «باي» يا والي تونس منسوب خواهد كرد.
اين فرد پست (مصطفي بن اسماعيل) از اين پس در كشور تخم نفاق و دورويي پاشيد و همواره دسيسه هاي فراواني به كار مي برد كه اين سرزمين را از حيطه نفوذ دولت عثماني خارج نمايد. وي بدين منظور به روشهاي گوناگون دشمني از دولت عثماني را در دل محمّد صادق پاشا به وجود مي آورد و مردم را نيز از حمله دولت عليّه به سرزمينشان، مي ترسانيد. اين فعاليّت ها ادامه يافت، تا آنجا كه از فرانسه براي پشتيباني كشور، استمداد
56 |
كرد و در سال 1881 ميلادي پيماني را به امضاء رسانيد. سپس در 28 اكتبر سال 1882 ميلادي، محمّد صادق پاشا درگذشت و علي باي وليعهد او جانشين وي گرديد.
مراكش
مراكش را مغرب الاقصي نيز مي نامند; مردمان آن را قبايل صنهاجه و بربر تشكيل مي دهند. رومي ها در سال 534 ميلادي بر آن دست يافتند و سپس مسلمانان در سال 88 هجري آن را فتح كردند، بربرها در سال 100 هجري اسلام آوردند و در سال 172 هجري ادريس بن حسن مثلث، فرزند حسن مثني كه وي فرزند حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام سبط پيامبر و فرزند حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود، به قصد فرار از عباسيان به اين سرزمين وارد گرديد; از اين رو مردمان بربر مغرب به گرد او جمع شدند و حكومتي را به نام او بنا نهادند و پايتخت او را شهر «وليلي» قرار دادند. وي هنگامي كه قدرتي به
دست آورد، دولت ادريسيان(1) را تشكيل داد كه پس از او تا سال 375 هجري اين دولت در ميان فرزندانش باقي بود. از آن پس، مغرب اقصي به دست حكومت عبيديان افتاد تا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ادريسيان(يا ادريسيه يا ادارسه)، نخستين سلسله اي بودند كه سعي كردند عقايد شيعي را ـ البته به صورت بسيار ضعيف ـ در مغرب رواج دهند و تا آن زمان خوارج مساوات طلب افراطي، بر اين منطقه حكومت مي كردند.
ادريس اول نوه امام حسن(عليه السلام)، فرزند علي بن ابي طالب(عليه السلام) بود و از اين لحاظ به سلسله امامان شيعه مرتبط بود; وي در قيام سال 169 هجري علويان بر ضد عباسيان شركت داشت و مجبور به فرار به مصر و سپس به شمال افريقا گرديد.
در اينجا حيثيت و اعتبار او از جهت نسبش، سبب شد كه عده اي از رؤساي بربرهاي زناته شمال مراكش، او را به پيشوايي خود برگزينند. گمان مي رود كه بناي شهر فاس را بر جايگاه شهرباستاني رومي «ولوبليس» ادريس اول بنا نهاده است نه پسرش ادريس دوم، اين شهر مهاجران اسپانيايي مسلمان و افريقيه را در خود جمع كرد تا اينكه شهري پر جمعيت گشت و پايتخت ادريسيان شد و نقش آن به عنوان يك شهر مقدس، موطن شرفاء يا اعقاب ممتاز، نواده هاي پيغمبر ـ حسن و حسين عليه السلام ـ از همين زمان گرديد. از اين دوران به بعد شرفاء، عناصر مهمّي در تاريخ مراكش به حساب مي آمدند. دوره حكمراني ادريسيان، از جهت انتشار فرهنگ اسلامي در ميان قبايل تازه مسلمان شده بربر مهم است.
(منابع: سلسله هاي اسلامي، نوشته كليفورد ادموند بوسورث، ترجمه فريدون بدره اي.) «مترجم»
57 |
اينكه در سال 462 هجري به دست يوسف بن تاشفين دولت مرابطين(1) يا مُتَلَّثمين از صنهاجه به وجود آمد. هنگامي كه اين حكومت به قدرت و عظمتي رسيد، جايگاه شهر مراكش را خريداري كرد و آن را مركزِ حكومتِ خود نمود و در اين شهر كاخهاي عظيم و خانه هاي وسيعي ساخت و آن را مركز فرماندهيِ خويش قرار داد. ]يوسف بن تاشفين [پس از آنكه پايه هاي حكومت خود را در مغرب استوار نمود، به دعوت مردم اسپانيا رو به آن سوي نهاد و در اين هنگام ميان لشكريان او و لشكريان فونس ششم پادشاه «قشتاله»، جنگي در منطقه زلاقه درگرفت كه نتيجه آن پيروزي ابن تاشفين بود; اين جنگ، مهمترين جنگ در اسپانيا به شمار مي آيد. آنگاه(يوسف) بر «غرناطه» دست يافت و تمامي پادشاهان ملوك الطوايفي آن ديار را از ميان برد و از آن پس پادشاهِ يكّه تاز اسپانيا و مغرب گرديد. وي در سال 500 هجري درگذشت و پس از او فرزندانش تا سال 542 هجري در اندلس باقي ماندند.
در سال 514 هجري در مغرب الاقصي، دولت موحدين(2) به دست محمّد بن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مرابطون، در يكي از نهضت هاي روحي نشأت يافتند كه گاه و بيگاه، در تاريخ مغرب اقوام بربر را نيز مي گرفت. در آغاز قرن يازدهم رئيس بربرهاي صنهاجه، «يحيي بن ابراهيم»، براي زيارت، به عربستان رفت. در آنجا سخت تحت تأثير احساسات مذهبي قرار گرفت و چون بازگشت، يكي از علماي نامدار مراكش به نام (عبدالله بن ياسين) را دعوت كرد، تا در ميان رعاياي او به تبليغ بپردازد. او رباط يا قلعه اي را در دهانه رود سنگال ساخت و از آنجا مجاهدان دين و ايمان صورت ابتدايي و ساده اي از دين اسلام را در سودان غربي منتشر ساختند. اين مجاهدان راه دين، «مرابطون» خوانده مي شدند. اين بربرهاي صحرا، نقاب بر چهره مي زدند، همچنانكه طوايف طوارق كه از اعقاب آنها هستند، اكنون چنين مي كنند و از اين رو مرابطون را گاه مُتَلَمّثين نيز خوانده اند. اينان به رهبري ابوبكر و سردار وي يوسف بن تاشفين،(در سال 454 هجري مطابق با 1062 ميلادي) عليه مراكش به سمت شمال راندند و شمال افريقا را تا شهر الجزاير فتح كردند.
مرابطون، خلفاي عبّاسي را به عنوان پيشوايان روحاني اسلام قبول داشتند و از مذهب مالكي ـ كه از مذاهب محافظه كارانه اهل تسنن بود ـ پيروي مي كردند.
(منابع: سلسله هاي اسلامي، نوشته كليفورد ادموند بوسورث، ترجمه فريدون بدره اي، ص 56 و 57.
دايرة المعارف اسلام، چاپ اول، مقاله «مرابطون»، به قلم «A. Bel».) «مترجم»
2 . دولت موحدين، فرقه اي از مسلمين هستند كه به عنوان اعتراض بر عقايد مسلمانان مشبهي و مجسمي، قيام كردند و بر خلاف ايشان به نفي تشبيه و تجسيم در ذات باري تعالي عقيده داشتند. رهبر اين فرقه «ابو عبدالله محمّد بن بن تومَرت» بود از بربري هاي قبيله «مسموده» كه مردم را به توحيد مي خواند و پيروانش او را مهدي منتظر مي دانستند.
ابو عبدالله در سال 522 هجري(1128 ميلادي) درگذشت و رياست فرقه موحدين به جانشين و برادر او يعني عبدالمؤمن رسيد.
«طبقات سلاطين اسلام، تأليف استانلي لين پول، ترجمه عبّاس اقبال.» «مترجم»
58 |
تومرت ملقب به مهدي بنيان گرديد. پس از مرگ او در سال 524 هجري، وزير او
عبدالمؤمن بن علي، عهده دار حكومت گرديد. هنگامي كه قدرت او مستحكم گرديد، سپاهيان خود را به سوي اندلس(اسپانيا) فرستاد و در سال 545 هجري، آن ديار را تسخير نمود. اين شخص، در سال 555 هجري شهر جبل الطارق را بنا نمود، سپس به همراه لشكريان رو به سوي الجزاير و تونس و مهديه گذاشته و همگي را فتح نمود. حاكميت او همچنان رو به عظمت و شكوه بود تا اينكه در سال 558 هجري درگذشت و پس از او جانشينان او تا سال 674 هجري حكومت را در دست داشتند. سپس دولت بني مرين تا سال 890 هجري مغرب الاقصي را در تصرّفِ خويش داشتند. آنگاه دولت بني طاووس،
تا سال 961 هجري حاكم بود. سپس دولت اشراف سعديان(1) تا سال 1069 هجري اين سرزمين را در تصرّف خود داشتند. آنگاه دولت اشراف سجلما سيين، آن را به تصرف
1 . از قرون وسطي به اين طرف، شرفاي مراكش نقش مهمي در تاريخ اين كشور داشته اند. سرزمين مغرب هميشه نسبت به پيشوايان نهضت هاي مهدوي و كساني كه خود را مؤيّد از جانب خدا مي دانستند، احساس پذيرندگي داشته است.
شرفاء به طور كلي از اعقاب پيغمبران بودند، اما در مراكش بيشتر سلاله شريفيان، نَسَب خود را به نوه پيامبر، (حضرت امام حسن بن علي(عليهما السلام)) مي رساندند. شريفان (سعدي و فلالي) از طريق نوه آن حضرت يعني محمد نفس الزكيه (متوفاي 145 هجري) اين نسبت را به ثبوت مي رساندند. ادريسيان، نخستين سلسله از شريفيان بودند كه در مراكش به قدرت رسيدند.
شرفاي سعدي استيلاي خود را، از پايگاهي در ناحيه سوس واقع در جنوب مراكش به تدريج بر نواحي شمالي گستردند و وطاسيان را در سال 956 هجري از «فاس» بيرون راندند. نام كامل و القاب مؤسس اين سلسله، يعني محمد المهدي القائم بامرلله، نشان مي دهد كه چگونه سعديان در ابتدا از انتظارات مردم براي ظهور مهدي موعود و احساسات آنها در اعتلاي مذهب و جهاد عليه مسيحيان سود جسته اند.
(منبع: سلسله هاي اسلامي، نوشته كليفورد ادموند بوسورث، ترجمه فريدون بدره اي و دائرة المعارف اسلام، چاپ اول مقاله «مراكش».) «مترجم»
59 |
خويش درآورند، در اين دوران اين كشور داراي استقلال تمام بود و دست اجانب را از آن كوتاه كرده بودند.
جزيرة العرب
سرزمين (بلاد) عرب، از شمال به بادية الشام، از شرق به درياي سرخ و غرب بادية العراق و خليج فارس و درياي عمان و از جنوب به اقيانوس هند محدود مي گردد.
زمين اين بخش، بويژه در ميانه آن در فاصله بين نجد و حضرموت، حجاز، عسير و سرزمين عمان را شن فراگرفته است. در اين قسمت صحراي بزرگي به نام «دهناء» وجود دارد، طول اين صحرا دو درجه جغرافيايي و عرض آن در حدود يك درجه و نيم مي باشد، اين بخش را هم اكنون «ربع الخالي» مي گويند. اين خشكزار، سرزميني بدون گياه و آب بود و تنها بوسيله دريايي از شن پوشيده شده كه با حركت باد، پيوسته از اين سو به آن سوي در جريان بود. اين جابجايي شن آنچنان زياد است كه گاه اگر كارواني در ميان آن گرفتار شود همگي را در ميان تپه هايي از شن مدفون مي كند; در شمال اين صحرا قسمتي وجود دارد كه تا سرزمين حسا و قصيم ادامه مي يابد سپس ادامه آن به سوي غرب متمايل گرديده تا اينكه به سرزمين جوف رسيده و سپس به بادية الشام ـ كه بدان «النفود الصغري» گويند ـ متصل مي گردد.
كناره هاي ساحليِ بلاد عرب از كشتزارها و باغهاي فراواني پوشيده شده و داراي ساكنين بسياري مي باشد. سرزمين بلاد عرب را از شمال تا جنوب رشته كوههاي «سروات» پوشانيده است كه در آن چشمه ها و رودها و سبزه زارها و كشتزارهاي فراواني قرار دارد. در دامنه كوههاي يمن، دانه قهوه كاشته مي شود كه در نوع خود از بهترين قهوه هاي جهان به شمار مي آيد.
مشهورترين كوههاي حجاز، كوه «هدي» و «كرا» در طائف و مشهورترين كوههايِ معان، كوه «اخضر» و در نجد، كوه «عارض» و «طويق» و در شَمّر، كوهِ «سلمي» است، تمامي اين كوهها داراي مناطق مسكوني بودند و از اين رو مركز نعمت و بركت در اين ديار به شمار مي آمدند. سرزمين(بلاد) عرب به شش قسمت تقسيم مي گردد: حجاز،
60 |
يمن ـ كه عسير نيز جزو آن به شمار مي آيد ـ، حضرموت، عمان، بحرين و نجد كه حسا نيز جزئي از آن قلمداد مي گردد.
اما اقليم حجاز كه به شكل مستطيل است، از غرب به درياي سرخ، از شرق به بادية الكبري، از جنوب به بلاد عسير و از شمال به بادية الشام محدود مي گردد، طول آن از شمال به جنوب در حدود هزار و پانصد كيلومتر و عرض آن از غرب به شرق سيصد كيلومتر مي باشد و رشته كوههاي «سراة» از شمال به جنوب كه ارتفاع برخي از آنها در حدود هشت هزار پا مي باشد آن را قطع كرده است. سرزمين حجاز داراي آب فراوان و جنگلها و كشتزارها و شهرهاي مسكوني اعراب است. بخش دامنه هاي كم ارتفاعِ كوههاي ياد شده به دشتي متّصل مي شود كه به درياي تهامه پيوسته و زمين آن شني است كه قسمتي از آن حاصلخيز بوده و در آن حبوبات و سبزيجات كشت مي گردد.
حجاز، از آغاز سال 922 هجري يكي از ولايات عثماني به شمار مي آمد. پيش از اسلام بويژه پس از ظهور و به قدرت رسيدن قريش همواره اين سرزمين تابع حكومت مكّه بود. از اين پس همواره حكومت آن ميان واليان مكّه و مدينه دست به دست گرديد تا اينكه سرانجام به دست دولت عثماني افتاد، بنابراين تعيين والي براي آن از سوي دولت عليّه صورت مي گرفت. و تمام كارهاي اداري ـ مالي حجاز در دست آنان بود; از اين رو اميري از اشراف مكّه، به عنوان امارت مكّه تعيين مي گرديد كه بر كارها و امور اجتماعي اعراب نظارت داشته باشد. جايگاه فرماندهي والي، در آغاز جدّه بود، ليكن از سال 1287 هجري به مكّه انتقال يافت.
مجلس ولايتي، همواره براي كارهاي مهم تشكيل مي گرديد كه اين(مجلس) شورا شامل قاضي مكّه و دفتردار، مدير حرم، منشي مخصوص والي، نماينده اشراف، نايب الحرم(1)، بزرگ پرده داران كعبه، مفتي حنفي، جانشين شريف مكّه، رييس امور بهداشتي و بزرگ سادات حسيني بود. همچنين مكّه داراي دادگاه تمييز بوده كه اين دادگاه نظارت بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . خانواده نايب الحرم نظم و نظارت بر كارهاي حرم مكّي را در حدود دويست سال عهده دار بودند كه به صورت موروثي در اين خاندان دست به دست مي گشت تا اينكه در حوالي سال 1358 هجري دست آنان از مسجدالحرام كوتاه گرديد. «مترجم»