بخش 7
منی قربانگاه و سرزمین ذبح اسماعیل منای من سخنی از امام صادق(علیه السلام) درباره حج سخنی درباره شیخ شلتوت
|
147 |
|
مِني
|
149 |
|
مني قربانگاه و سرزمين ذبح اسماعيل
مني ، روز عمل، روز فدا، روز قربان، روز ذبيح، روز امتحان، روز پيامبر، روز ابراهيم، روز اسماعيل، روز پدر، روز پسر، روز مسلخ، روز نبرد، روز فتح، روز حمله، روز بيداري ، روز ضربه، روز عرفان، روز اسلام، روز پيام، روز دفاع، روز سلامت، روز قيامت، روز يكرنگي ، روز برابري ، روز برادري ، روز واحد شدن، روز همدستي ، روز مقابله با شيطان، روز آرزو، روز آرمان، روز قرباني ، روز انجام، روز پايان، روز دفع ضرر، روز شناخت، روز پيكار، روز سرنوشت، روز جنگ، روز سنگ، روز مبارزه با هواي نفس، با اهريمن، با طاغوت، با نمرود، با فرعون، با شداد، با تثليث، با ديو، با شهوات، با ابليس و با شيطان است.
انسان آگاه هميشه در مِني است و مِناي مكه تمرين، آمادگي و
نمونه اي از ايثار اوست.
قرباني كردن همه چيز در راه خدا، در راه هدف،
همچنان كه ابراهيم آماده قرباني كردن اسماعيل شد، با طلوع آفتاب، تو نيز مانند نوري
كه ظلمت را نابود مي كند طلوع كن، و با
|
150 |
|
نور الهي ظلمت شب و سياهي شيطان را محو و نابود كن.
از
اين
روشني و طلوع آفتاب استفاده كن، خدا خواسته كه در اين ساعت با طلوع فجر و
نور خورشيد همه ظلمتها، جهلها و تاريكي ها را نابود كني و بر
روشنايي بزرگ و آگاهي توحيد و برنامه حج وارد شوي و امت ابراهيم را كه آماده حمله
براي شكستن بتهاي زمان مي باشند با خود همراه و همفكر و
همعقيده بيني .
همه را با خود و خود را با همگان بيني و حمله دستجمعي
را آغاز كني . (1)
آري اگر طرح و برنامه ابراهيم بتشكن باشد پيروزي ، فاتحي ، وحشت نكن، نترس، دشمن از پاي درآمده، تو با كمال سلامت به پايگاه ابراهيم فرود آي و خود را براي امري مهم آماده كن.
حال كه به سلامت وارد شدي و در جنگ با شيطان در ميدان نبرد عقبه فاتح
شدي ، سعي كن هميشه آماده باشي ، زيرا اين دشمن ضربه خورده و زخمي شده هرگز تو را
آزاد نمي گذارد، دائماً در حال حمله و ضربه زدن است.
ضربه هاي او مهلك
و سريع و كاري است، اين ضربه ها به عقيده، ايمان، اخلاق و حيات صدمه
مي زند، و تو را از سير آزادي و انساني باز مي دارد.
بيدار شدي ، و تصميم گرفتي ، فاتح شدي ، زيرا تصميم و اراده تو را
فاتح كرد.
عيد بگير، خوشحال باش، جشن بگير، همه را شادباش گوي ، اگرچه نبرد شروع
نشده تو عيد گرفتي ، اگر چه تا سه
1.(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُبات أَوِ انْفِرُواجَمِيعاً). (نساء: 77)
|
151 |
|
روز بايد در اين ميدان نبرد آماده و در حال جنگ باشي و
لباس
نبرد در اين سه روز بايد به تنت باشد.
هر روز بپاخيز و همگام با امت
ابراهيم به پيشرو، و تمام پايگاه هاي دشمن را بكوب و سرنگون كن.
اگرچه هنوز پايگاه هاي دشمن ويران نشده ولي چون تو تصميم قاطع گرفتي كه با اين دشمن بشريت و آزادي مبارزه كني ، تصميم تو همان پيروزي تو است، و پس از فتح و پيروزي بايد عيد گرفت و به همه شادباش گفت و همفكران و همگامان خود و ابراهيم را تبريك گفت!
بسيار خوب، عيد گرفتي و تبريك گفتي ، برنامه تمام شد؟ خير، بلكه
اول كار است، ابتداي فداكاري و گذشت، بايد برنامه ابراهيم را قدم به قدم دنبال
كني .
اسماعيلت را بايد همين امروز كه عيد است قربان كني ، تا قربان نكرده اي
عيد نيست، وقتي عيد قربان است كه تو هم اسماعيل خودت را به فرمان پروردگار قربان
كني .
آن وقت است كه براي تو هم عيد قربان است، مانند ابراهيم، و اين امر است و
دستور براي همه حاجيان، همه همراهان و همه همفكران ابراهيم.
و تو اي همسفر ابراهيم و همفكر ابراهيم و همعقيده و هم برنامه ابراهيم، آماده قربان كردن باش، همچنان كه آن سفركرده بيانكرده:
«براي ابراهيم اسماعيل بود، اسماعيل تو شايد «خودت» باشي .
شايد
«خانواده ات» باشد يا شغلت، ثروتت، حيثيتت،
|
152 |
|
چه مي دانم؟ براي ابراهيم، پسرش بود، آن هم چنان پسري ، براي چنان پدري !»
و اكنون كه از دل و جان حاضر شدي عزيزترين چيزهاي خويش را براي رسيدن به هدف قرباني كني ، ابليس در مقابل تو زانو مي زند.
ابليس تا آن هنگام تو را به اسارت گرفته بود كه تو ديوانهوار به ثروت، به مقام، به خانواده، به شهوت وابسته بودي ، و اكنون كه همه آنها را به زير پا افكندي ، ابليس بيچاره شد، وسوسه هايش تمامگشت.
حال به معناي واقعي «بنده» خدا گشتي و از بندگي ابليسان و طاغوتان رها گشتي و اين «اوج» آزادي است.
اكنون در مسلخ هستي ، تو كه حاضر شدي «اسماعيلت» را فدا كني ، و از آن آزمايش سخت و مهيب پيروز بيرون آمدي ، به جاي اسماعيل، گوسفندي را قرباني كن.
تو كه اراده كردي كه از همه چيز خود بگذري تا رسالت جهاني پيامبران به تحقق برسد، در واقع با اراده خود «پيروزي » را به دست آوردي !
اكنون عيد بگير و همه انديشه هاي غلط، همه آن بينش هاي پوچ را پس از «قرباني » از خود دور ساز.
اكنون «حلق و تقصير كن»
|
153 |
|
با تراشيدن موي سر (حلق) و گرفتن ناخن (تقصير) نمايشي از ريختن كثافات باطني و ظاهري را نشان بده.
اما پرتاب تير و حمله به پايگاه شيطان هنوز ادامه دارد.
روز
دهم با هفت سنگ «جمره عقبه» را تيرباران كردي اما روز يازدهم بايد به هر سه پايگاه
دشمن «جمره اولي ، وسطي ، عقبه» حمله بري و به هريك هفت تير «سنگريزه» بزني و
روز دوازدهم نيز بيست و يك سنگ ديگر بر هر سه پايگاه شياطين بزن تا با انجام اعمال
خويش شيطان را از خود رانده و به زانو درآورده باشي .
تو اكنون قدر خود بدان زيرا كه يك انسان كاملي و براي طواف و نماز
مجدد و سعي صفا و مروه و طواف نساء و نماز طواف نساء آماده شو.
خود را به خانه
خدا رسان و با افكندن خويش به دامان رحمت خدا اعمال حج را به «پايان» رسان و با
بازگو كردن منشور چهارده گانه اسلام از زبان رسول خدا مني را ترك نما.
مناي من
شب از نيمه گذشته بود كه از مشعرالحرام ما را حركت دادند، همراه من
عده زيادي حاجيه خانم بودند كه به دستور سرپرست كاروان به طرف مِني حركت
كرديم.
نزديك اذان صبح جلوي «جمره عقبه» ماشين توقف كرد و دستور پياده شدن داده
شد.
|
154 |
|
همه پياده شدند مرا هم پياده كردند، نام محل «شارع القريش» بود، كنار
سنگها گوشه اي تقريباً خلوت مرا خوابانده و اثاث همراهان را اطراف من
چيدند.
همراهان به اتفاق سرپرست كاروان به جمره عقبه رفتند تا هفت سنگريزه
را با نيت زده و به مني برگردند.
ساعتي نگذشته بود كه برگشتند و به طرف مني حركت
كردند، با رفتن همراهان، من كنار خيابان قريش با اثاثيه تنها ماندم.
نزديك صبح
بود كه تيمم كرده و نماز صبح را خواندم و در انتظار ورود همراهان بودم، همچنان تا
ساعت تقريباً سه بعدازظهر انتظار كشيدم ولي خبري از هيچيك از آنها
نشد.
يكباره چشمم به سرپرست كاروان افتاد كه با حال خسته و ناراحت و
عصباني رسيده و فوراً با كمك شرطهاي كه وسط خيابان مشغول انجام وظيفه بود
ماشين وانت گرفته تا من و اثاثيه را به چادر كاروان در مِني ببرند.
اما متأسفانه
خيابان مني يك طرفه بود و اجازه ندادند تا به مِني برويم،
[قرار شد] به مكه برگشته و از
طريق عرفات و مشعر به مني برويم، همين كار هم شد اما به گفته سرپرست كاروان هر
هفتاد نفر همراهان كاروان ما جهت بردن من به چادر مني به جمره آمده بودند و
هيچيك موفق نشده بودند مرا پيدا كنند.
خلاصه از طريق مكه به عرفات و مشعر
رفتيم تا خود را به دوستان در مِني ملحق سازيم.
نزديك مِني ناگهان آتشسوزي
عجيب شروع شد و تمام وسائط نقليه را مجدّداً به مكه برگرداندند.
ما هم برگشته و
به مكه آمديم، دو ساعت به غروب آفتاب بود كه در بيابان مكه و عرفات نماز ظهر و
|
155 |
|
عصر را خواندم و با زحمت زياد همراه سرپرست كاروان دوباره به طرف مني
حركت كرديم و ساعت حدود هشت و يا نه بعدازظهر بود كه در يكي از خيابانهاي مني
مرا پياده كرده و در كنار خيابان قرار دادند و در آن هنگام خبر سوختن چادرها رسيد و
حاجيان، دوستان و همسفران خود را جستجو مي كردند.
هيچكس به فكر
ديگري نبود، بلكه به فكر نجات خود، و يا دنبال گمشده خويش مي گشت.
روز عيد قربان گذشت و شب رسيد.
شب هم سپري شد، و من كنار خيابان
مني همچنان مجروح و خاكآلود نشسته بودم.
صبح روز يازدهم براي اداي فريضه از خواب بيدار شده، تيمم كردم و نماز
صبح را خواندم.
كمكم جمعيت گروه گروه و دستهدسته براي انجام
اعمال حج به جمره و مسلخ راهي شدند، هر دسته و گروهي كه سر راه مرا مي ديد با
چشم حسرت نگاه كرده و مي گذشتند.
گاهي هم از يك گروه يك يا دو نفر پهلوي من
نشسته و احوال پرسي مي كردند و با گفتن الهي شكر والحمد لله، برمي خاستند
و به دنبال كار خود مي رفتند.
از كاروان و سرپرست و حاجيان همراه ما هيچ خبري نبود.
ظهر روز
يازدهم شد و كاروانها براي حاجيان غذا آماده كرده بودند.
ناگهان آشنايي كه
قبلاً مرا در تهران ديده بود با ظرف غذا بالاي سر من آمد و اصرار ورزيد كه غذا
بخور.
ولي من با اين كه گرسنه بودم نخوردم، نه به خاطر اين كه دوست نداشتم، بلكه
با پاي
|
156 |
|
شكسته و تن مجروح و بي ياور و همراه، هر آن ممكن بود كه احتياج به قضاي حاجت پيدا كنم و من كه توانايي برخاستن را نداشتم، به همين علت از خوردن و آشاميدن امساك مي كردم.
امروز روز يازدهم ذي الحجه است.
من از ظهر روز نهم در عرفات
كه مقدار كمي غذا خورده ام تا اين لحظه كه ساعت تقريباً يك بعدازظهر روز
يازدهم است از خوردن امساك كرده و حتي المقدور غذا نخورده ام.
[اين نكته] قابل ذكر است كه اگر هم غذا مي خواستم بخورم اين چند روز به علت آتشسوزي و از بين رفتن تمام وسائل كاروانها غذائي وجود نداشت كه حاجيان ميل كنند چه رسد به من كه در آن حال نه كارواني داشتم و نه كسي از من باخبر بود.
همسفران و برادران مهربان حج من همه فكر مي كردند كه من در تصادف كه نمردم حتماً در آتشسوزي مني سوختم و يا از گرسنگي ، تشنگي و يا آفتاب و گرماي مني كه روز دهم از صبح و روز يازدهم تا عصر در زير آفتاب بودم حتماً جان خود را از دست دادم، لذا هر يك در هر جا كه بودند برايم مجلس عزا و فاتحه گرفته و طلب مغفرت مي نمودند.
ضمناً بايد بگويم كه اين آتشسوزي آن قدر مهيب و عظيم بود كه بعدازظهر روز دهم تا غروب آفتاب بيش از صدها چادر و اثاثيه كاروانها سوخت.
اثاثيه كاروانها كه طعمه حريق شده بود، عبارت بودند از:
|
157 |
|
دوشكها و بالشهاي ابري ، پتو، كپسول گاز و اجاق آن،
لوازم
دستي حاجيان، حوله احرام، لباس و ساير مايحتاج و حتي وجوه نقدي همه و همه
طعمه حريق ناگهاني مني شد.
هر كاروان بيش از چند كپسول جهت آبدارخانه و آشپزخانه داشتند، با
منفجر شدن كپسولها ناگاه محشري بپا مي شد.
هر كه در نزديكي محل
انفجار بود، احتمال اصابت قطعات كپسول به او مي رفت كه در نتيجه يا ناقص
مي شد و يا جان خود را از دست مي داد.
در اين آتشسوزي ، فرزنداني شاهد سوختن پدر و مادر خود بودند و كاري نتوانستند بكنند، و همچنين پدران و مادران شاهد سوختن فرزند و يا فرزندزادگان خود بودند و جز فرار از آتش و تماشا، كاري از دست آنها ساخته نبود، گاهي زن شاهد سوختن شوهر و گاهي شوهر شاهد سوختن زن بود، گاهي هم دوست و آشنا شاهد جان دادن دوست و آشناي خود در آتش بود.
هنگامه عظيمي بود، نمونه محشر، هر كه فقط به فكر خود و نجات خود بود، در اينجا آيات سوره عبس مرا به ياد قيامت انداخت كه پروردگار عالم مي فرمايد:
{فَإِذا جاءَتِ
الصَّاخَّةُ، يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ، وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ، وَ
صاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ، لِكُلِّ امْرِئ مِنْهُمْ يَوْمَئِذ شَأْنٌ
يُغْنِيهِ}
.(1)
1.سوره عبس آيات 33 الي 37
|
158 |
|
«پس چون فرياد گوش خراش در رسد، روزي كه آدمي از برادرش، و از مادرش و پدرش و از همسرش و پسرانش مي گريزد، در آن روز، هر كسي از آنان را كاري است كه او را به خود مشغول مي دارد.»
آفتاب مني همچنان سوزان مي تابيد و من هم كنار خيابان مني تنها با خداي خود مشغول راز و نياز بودم، گاهي عابرين به تصور اين كه من فقير و يا ابن السبيل هستم براي رضاي خدا با حالي آشفته و پريشان چند ريال سعودي با نيت پاك و خلوص در دست من قرار مي دادند، ولي وقتي من از گرفتن خودداري مي كردم، آنها براي شفاي مندعاي خير كرده وسلامتي مرا از خداي متعال مي خواستند.
عصر روز يازدهم ذي الحجه بود كه يكي از دوستان عزيز من را به يكي از چادرهاي نزديك برده و مقداري شربت و خاكشير آماده نمود و من با نوشيدن آنها جاني تازه گرفتم.
نزديك غروب آفتاب يازدهم ذي الحجه مدير كاروان براي بردن من
آمد.
او هنوز از سوختن چادرها وحشتزده بود مخصوصاً اين كه هنوز
عده اي از افراد كاروان پيدا نشده بودند.
اما نگراني او بيش از همه براي
لوازمي از كاروان بود كه در چادرها مانده و ذوب شده بودند.
تأسف و تأثر عميق من از آن آتش سوزي مهيب قابل ذكر نيست.
هر
لحظه كه خبر گم شدن و يا سوختن تعداد بيشتري از
|
159 |
|
برادران مسلمان مي آمد، قلب من فرو مي ريخت و دردهاي
خود را فراموش مي كردم.
بعداً فهميدم كه از كاروان ما كسي ناپديد نشده و يا
نسوخته بود ولي همه از سوختن برادران و خواهران مسلمان از سرزمينها و
كاروانهاي ديگر اندوهگين بوديم.
در ساك دستي من كه در چادر مانده و سوخته بود دفترچه يادداشتهايم بود كه معمولاً خلاصه اي از مطالعات خويش را در آن يادداشت مي كردم و سوختن آن كه نتيجه و چكيده سالها مطالعاتم بود و مي خواستم از آنها در نوشته هاي خود استفاده كنم، سخت مرا ناراحت ساخته بود.
به هر حال راه مِني تا مكه را در كاميون طي كرده و ساعتي بعد به هتل محل اقامت خود رسيديم.
استقبال دوستان و برادران و محبتهاي بي شائبه آنان اين
بار نيز موجب شرمندگي من شد.
مخصوصاً اين كه گوسفندي را نيز كشته و با
صلواتهاي پي درپي اظهار شادي و سپاسگذاري از رحمت خداوندي
مي كردند.
همراهان پس از چند ساعت استراحت در مكه به مني مراجعت كرده و شب دوازدهم و سيزدهم را در مني بيتوته كردند.
سفر پرحادثه و هيجان من نيز كمكم پايان پذيرفت من همچون
كوهنوردي بودم كه از سنگها و صخره هاي سخت بالا رفته و اكنون به قله
پيروزي نزديك مي شدم.
در چند روزي كه من در مكه بودم و ساير برادران عضو
كاروان بار ديگر به مني باز گشته بودند،
|
160 |
|
دائم از خود پرسيدم آيا آن سنگهاي سخت هوس و آن آرزوهاي فاني را زير پا گذاشته و به تجديد ساختمان معنوي و روحي در خود نائل گشته ام يا نه؟
اين پرسش را معمولا هر حاجي پس از انجام مراسم از خود
مي كند.
پاسخ وجدان آگاه هر حاجي به اين پرسش به نسبت ميزان آگاهي ،
معلومات، احساس مسؤوليتها، و شناخت او متفاوت است.
تصميم گيري يك حاجي كه در روستايي كوچك به بقالي مشغول است با مردي كه در شهر زندگي مي كند و در سايه مطالعات ممتد، حوادث جهاني را به خوبي مي شناسد تفاوت دارد.
بسيارند حجاجي كه به راستي پس از سفر حج تصميم به پاكي و تزكيه
روح مي گيرند و سعي دارند كه از آن پس در زندگي خويش از پليدي ، دروغ، تهمت و
غيبت دست بردارند و چنين نيز مي كنند.
اما به تدريج فساد جامعه كه چون
شبكه اي او را در ميان گرفته اند بار ديگر وي را به فساد
مي آلايد.
اين يك قانون ترديدناپذير است كه شرايط و اوضاع اجتماعي و چگونگي روابط مردم اجتماع چون رودي خروشان جريان دارد و افراد جامعه هر قدر كه مقاوم و ثابت قدم باشند، به درون اين رود خروشان كشانده مي شوند.
انسانهاي بزرگ آنهايي هستند كه تصميم مي گيرند جريان رود را بر حسب ايده ها و آرمانهاي خويش تغيير دهند و رودخانه
|
161 |
|
را از طغيان باز دارند.
انسانهاي ضعيف با بينشهاي حقير تصور مي كنند كه تنها با چند صباحي غيبت نكردن و تهمت نزدن، بدون دست زدن به نظام اجتماعي مي توانند شاخه هاي يك جامعه توحيدي را بارور سازند و آدميان را به سعادت و خوشبختي اسلامي برسانند، در حالي كه مسلمان آگاه تنها به مسؤوليتها و مشكلات خانواده و روستاي خود نمي انديشد، بلكه او به تضادها، تبعيضها و بي عدالتي هايي مي انديشد كه در جهان ما به صورت ناهنجار و تحملناپذيري وجود دارد.
مسلمان آگاه به فاصله عظيم فقر و ثروت در جهان امروز مي نگرد و از اين كه 63% درآمد جهان را فقط 15% مردم جهان مي بلعند سخت متأسف است، مسلمان آگاه از اين كه در آمريكا براي هر ششصد نفر يك پزشك و در كشورهاي عقب نگاه داشته شده همچون اتيوپي براي هر 210000 نفر يك پزشك وجود دارد متأسف است.
مسلمان آگاه به خوبي مي داند كه اين نابرابري ها بزرگترين فاجعه انساني قرن ما است كه تكامل انسان را متوقف مي كند.
انسان مسلمان در سفر حج هنگامي كه همه انسانها را در لباس يك رنگ احرام و بدون پوششهاي اشرافي كه نشانه اختلاف طبقاتي است مشاهده مي كند، به عظمت برنامه حج و نقش آن در سازندگي انسانها پي مي برد.
|
162 |
|
كدام انسان مسلماني است كه لذت برابري حج را بچشد و در آرزوي برابري واقعي همه انسانها در صحنه زندگي آدميان نباشد؟
انسان مسلمان آگاه پس از سفر حج، باري از مسؤوليتهاي
اجتماعي بر دوش خويش احساس مي كند.
وي در آن سفر روحاني درك كرده است كه
تبعيضات نژادي ، اختلافات طبقاتي ، نابرابري هاي اجتماعي ، همه و همه
سنتهايي است كه مانع تكامل انسان است.
انسان آگاه مسلمان پس از بازگشت از سفر حج از دردها و مصائب بشري كه همه و همه از «جهل» ناشي مي شود، رنج مي برد و براي تحقق بخشيدن عدالت اجتماعي اسلامي ، پرچم رهايي انسان را بر دوش مي گيرد.
اين پرچم درفش «لا الله الاّ الله» است كه چهارده قرن پيش مسلمانان صدر اسلام آن را بر دوش گرفته و قهرمانانه پيش رفتند تا جوامع انساني را از چنگال ظلم و ستم رهايي بخشند.
هنگامي كه پس از اعمال حج در مكه بودم پيوسته به اين مي انديشيدم كه من تا چه حد به درك پيامهاي حج موفق شده ام.
گاهي اوقات از اين كه نتوانسته بودم آن چنان كه بايد به اسرار و فلسفه اعمال حج پي ببرم خود را سرزنش و ملامت مي كردم.
ساعتها و دقايق به سرعت مي گذشت و من همچنان تنها و
تنها در اتاق بودم.
دوستان و همراهان يكي پس از ديگري در رفتوآمد بودند و
احتياجات مرا برآورده و به دنبال اعمال
|
163 |
|
خودمانند طواف، عمره مفرده، نماز و ساير واجبات و يا مستحباتبودند.
فراموش نمي كنم كه شبهاي آخر سفر مكه بود.
در اتاق خود
بستري بودم، همسفران هر يك براي احوالپرسي مي آمدند و گاهي هم
مدتها مرا مشمول محبتهاي خود قرار داده و برنامه هاي ارزنده سفر
الهي حج را يكي پس از ديگري شرح مي دادند.
تا اين كه سؤال شد كه در اين سفر
كدام عمل بهتر و بالاتر است، همان گونه كه از استادان خود شنيده بودم، بازگو كرده و
گفتم كه در مسجدالحرام عملي بافضيلتتر از طواف و در مسجدالنبي (صلي الله عليه وآله) بالاتر از نماز ذكر نشده(1) و در
مستحبات «عمره مفرده» بسيار سفارش شده كه اگر در سفر حج قصوري و كوتاهي شده عمره
بجا آوريد تا جبران كوتاهي شود.
همان شب همسفران تصميم گرفتند كه تا در مكه هستند اين عمل بزرگ الهي يعني «عمره مفرده» را ترك نكنند، من هنوز در حال احرام بودم، همسفران تصميم گرفتند تا مرا براي خارج كردن از احرام به مسجدالحرام ببرند.
ابتدا غسل طواف كرده و با كمك همراهان با همان وسيله اي كه معلولين و بيماران را طواف مي دهند مرا هم طواف دادند و بعد از طواف و نماز طواف سعي بين صفا و مروه را با چهار چرخه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1.البته برآوردن حاجات برادران
مؤمن از همه آنها بالاتر است.
|
164 |
|
مخصوص به پايان رسانده و پس از تقصير و طواف نساء و نماز
طواف
نساء از احرام خارج شده و به منزل بازگشتيم.
روزهجدهم ماه ذي الحجه «عيدغدير خم» بود كه همه همراهان اعمال خود را انجام داده و براي بازگشت به ايران آماده مي شدند.
وسيله نقليه پس از ساعتي ما را به جده آورد و شب را در جده مانده، صبح زود هواپيماي ما از جده به سوي تهران حركت كرد.
ساعت هشت صبح روز هجدهم ذي الحجه(1) وارد فرودگاه تهران شديم تلفني به منزل اطلاع داده شد، بلافاصله چند نفر از برادران به پيشواز آمده و مرا هم به وسيله آمبولانس تا بيرون محوطه فرودگاه آوردند.
استقبال كنندگان آمبولانس را متوقف ساختند و سپس با وسيله شخصي به منزل آمديم.
در بين راه من به اين مي انديشيدم كه پس از تصادف امكان اين كه بتوانم بار ديگر صحراي عرفات و مشعر را ببينم بسيار كم بود، و من تنها آرزويم و درخواستم از خدا اين بود كه فقط يك بار ديگر صحراي عرفات و مشعر را ببينم.
شگفت اين كه خداوند آن چنان كه در متن سفرنامه خوانديد چنين خواست كه من با پاي شكسته و مجروح به جاي يك بار كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1.در رابطه با رؤيت هلال، معمولا
افق ايران با افق حجاز (كشور سعودي ) يك روز فرق دارد.
|
165 |
|
درخواست كرده بودم چهار بار صحراي عرفات و مشعر را ببينم و الطاف خداوندي آن چنان شامل حالم بود كه از آن خطر بزرگ به سلامت جستم و اكنون كه آخرين سطور كتاب حج را به پايان مي رسانم از خود مي پرسم:
من تا چه حد به درك پيامهاي حج نائل شدم؟
در شناخت اعمال حج تا چه اندازه فضلفروشي ، غرور بي جا و انديشه هاي خودستايانه جلوي بينش مرا گرفت و از تكامل روحي ام جلوگيري كرد؟
و پس از سفر حج، تا چه حد در راه از بين بردن آلام و رنجهاي بشري ، كمك به محرومان و انسانهاي تحت ستم تلاش كرده ام؟
تا چه حد توانستم براي انسانهاي جاهل و نا آگاه مشعلي باشم؟ و به آنها آگاهي اسلامي بدهم؟
تا چه حد توانستم سنگي را از مسير تكامل اجتماع بردارم، و تا چه اندازه از حج درس گرفتم؟
و از اين كه نتوانستم هنوز وظيفه خود را به عنوان يك مسلمان حج رفته و عرفات و مشعر و مني را ديده و برنامهاش را به پايان رسانيده و مدينه و بقيع و كربلا رفته و از شهيدان زنده تاريخ درس زندگي آموخته انجام دهم، احساس كوچكي و شرمندگي مي نمايم.
|
166 |
|
سخني از امام صادق(عليه السلام) درباره حج
امام صادق(عليه السلام) فرمود:
«همين كه اراده حج نمودي خانه دل را از هر فكر و خيال و غل و غشي خالي نما و براي خدا خالص گردان و كارها و امور خود را به خدا واگذار، و در حركات و سكنات خويش به او توكل كن و به قضا و قدر و خواست الهي تسليم شو و دنيا و راحتي دنيا و اهل آن را رها ساز، و حقوق مردم را كه در نزد تو است ادا كن و به توشه و مركب و رفيق خود اعتماد نكن، و به قوت و جواني و مال و ثروت خويش مغرور مباش و به آنها تكيه نكن، زيرا خوف آن مي رود كه اينها دشمن و وبال انساني گردند.»
تا آنجا كه مي فرمايد:
«پس مهيا شو مانند مهيا شدن كسي كه اميد بازگشت ندارد و با رفقايت نيكي كن و اوقات نماز را رعايت نما و دستورات و سنن رسول خدا(صلي الله عليه وآله)را به كاربند و آنچه كه از آداب و رسوم بر تو لازم است انجام ده، و حلم و صبر و شكر و مهرباني و سخاوت را در
|
167 |
|
همه جا و پي درپي شعار خود گردان و با آب توبه خالص كه زايلكننده گناهان است غسل كن و لباس راستي و صدق و صفا و فروتني و خشوع را در بر كن و آنچه تو را از ياد خدا و اطاعت او باز مي دارد بر خود حرام كن، اجابتي خالصانه و صادقانه و پاك و بي آلايش از روي صفاي باطن و تنها براي خدا، در حالي كه به دست آويز محكم دست زده باشي ، و با قلبت با فرشته هاي اطراف عرش الهي طواف كن، همان گونه كه با مسلمين در اطراف كعبه معظمه طواف مي كني ، هروله كن، يعني از قواي نفس گريزان باش، و از حول و قوه خود بيزاري جوي ، و با خارج شدن به سوي مني از غفلت و لغزشها به در آي و هرگز آرزوي چيزي كه حلال نيست و يا تو لياقت آن را نداري منما، و در عرفات به گناهان و خطاهاي خود اقرار و اعتراف كن و عهد خود را نزد خداوند تجديد كن و بدو تقرب جوي ، و در مزدلفه به عنايت او متشبّث شده، از گناهان دوري كن و چون بر كوه صفا و مروه بالا روي روح خود را به ملأ اعلا ارتقا ده و گردن هوا و طمع را در هنگام ذبح جدا كن و در رمي جمرات شهوات و اخلاق پست را از خود دور ساز و در وقت تحليق عيوب ظاهري و باطني خود را پاك كن و در ورود به حرم امن خدا، حفظ و متابعت از فرامين او را درخواست كن، و در هنگام ورود به بيت، احترام صاحب خانه و جلالت او را از خاطر مبر.
حجرالاسود را استلام كن و خشنودي به قسمت خداوندي را
|
168 |
|
اقرار و اعتراف بنما و در برابر نيروي او خضوع و خشوع كن و غير او را براي آخرين بار وداع كن و هنگامي كه بر كوه صفا وقوف پيدا مي كني روح و سيرت را براي ملاقات رحمت او آماده كن و در مروه خود را با كمال طهارت از خيانت نفساني در مرئي و منظر حقتعالي قرار ده و به شرايط حج استقامت بورز و به عهد خود براي هميشه برقرار باش.»(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1.نقل از مستدرك، ج 2، ص 187؛ و
مصباح الشريعه.
|
169 |
|
سخني درباره شيخ شلتوت
كمتر كسي است كه با نام شيخ شلتوت شيخ جامع الازهر به عنوان يك
دانشمند بزرگ اسلامي آشنا نباشد.
نام اين عالم بزرگ وقتي در محيطهاي ما
بيشتر انتشار يافت كه آوازه اقدامات برجسته او در راه رفع سوء تفاهم هايي كه
راجع به جمعيت شيعه در ميان ساير فرق اسلامي وجود داشت در همه جا پيچيد.
آري شلتوت آن چنان فكر وسيع و نظر بلند و انصاف و شجاعتي داشت كه در آن فتواي تاريخي خود تصريح كرد كه:
«يجوز التعبد بمذهب الاماميه.»
«پيروي و تبعيت از مذهب شيعه اماميه در مسائل اسلامي جايز است.»
و از عكسالعمل اين فتوا در ميان متعصبين اهل تسنن كه بر اثر تبليغات مسموم بيگانگان و ايادي آنها هنوز نسبت به شيعه با نظر بغض و كينه و تنفر مي نگرند، نهراسيد.
|
170 |
|
او به اين قناعت نكرد و با گامهاي استوار خود در راه تقريب مذاهب اسلامي و ايجاد تفاهم هر چه بيشتر ميان مسلمانان و فشرده ساختن صفوف آنها پيش رفت.
او نهتنها رئيس دانشگاه الازهر ـ كه از قديمي ترين
دانشگاه هاي اسلامي است ـ بود بلكه به عنوان زعيم و رهبر فكري يك فرقه بزرگ
اسلامي ، رسالت تاريخي خود را در اين لحظات حساس از زمان انجام داد تا اين كه در روز
25 رجب (مطابق 21 آذر 42) دار فاني را بدرود گفت و با احترام و عظمت هر چه بيشتر به
خاك سپرده شد و در مراسم تشييع جنازه او بيش از هشتاد هزار نفر شركت داشتند.
او
امتيازات علمي و روحي فراواني داشت.
نويسنده توانايي بود، متفكر عميقي
بهشمار مي رفت، تحت تأثير تعصبات خشك و افراطي واقع نمي شد و از
حملات متعصبين واهمه نداشت، و از همه مهمتر اين كه روح زمان را بهخوبي
دريافته بود.
او مي دانست اگر امروز ملتهاي مسلمان در برابر يكديگر
صفآرايي كنند و يا به ديده نفرت و دشمني به هم بنگرند، در برابر دشمنان آگاهي
كه براي آنها دندان تيز كرده اند شكست خواهند خورد و موجوديت اسلام و قرآن
بكلي به خطر خواهد افتاد.
او مي دانست كه اين همه تبليغات زهرآگيني كه عليه
جمعيت شيعه در ميان ساير فرق اسلامي شده علاوه بر اين كه دروغ و تهمت و افتراست
برخلاف مصالح اسلام و مسلمانان دنيا نيز هست.
لذا مردانه قيام كرد و براي روشن ساختن افكار مسلمانان نسبت
|
171 |
|
به اين موضوع حياتي اقدامات وسيع و مؤثري به انجام رسانيد.
وي
علاوه بر تأليفات سودمند خود مقدمه مفصل و جالبي بر تفسير معروف شيعه
«مجمعالبيان» نگاشته و منصفانه در اين باره قضاوت نمود.
مرحوم
آيةالله العظمي بروجردي مناسبات حسنهاي با اين مرد دانشمند منصف و
خدمتگزار عالم اسلام داشت و به طرق مختلف با او در ارتباط بود.
اميد است اساتيد بزرگ دانشگاه الازهر بالاخص جانشين آن دانشمند بزرگ برنامه هاي وسيع و عالي وي را تعقيب نمايند و نقشه هاي دشمنان اسلام را نقش بر آب كنند و بدانند كه تاريخ اسلام هرگز نام پرافتخار اين مرد بزرگ و كساني كه هدفهاي عالي او را تعقيب مي كنند، فراموش نخواهد كرد.