بخش 6

فصل ششم: مبانی اعتقادی پیش درآمد مسؤولیت در برابر قرآن جمع‌آوری و صیانت قرآن از تحریف نیاز به تفسیر ضابطه درست‌فهمیدن قرآن انحصار فهم کامل قرآن به ائمه امام و قرآن ائمه دانایان کامل تفسیر امام علی امام مجتبی امام حسین امام زین العابدین جلوگیری از تفسیر به رأی سنت پیامبر 1ـ تأکید بر اقتدا به پیامبر و احیای سنت آن حضرت 2ـ ارجاع و استناد به احادیث پیامبر 3ـ تبیین شخصیت و شیوه زندگی رسول خدا حفظ اعتقادات دینی پیدایش شبهات کلامی فرقه‌گرایی در شیعه غلو مفوضه کیسانیه واقفیه اسماعیلیه جعل روایت به نام ائمه خلاصه و نتیجه پرسش‌های این فصل

فصل ششم : مباني اعتقادي

هدف فصل ششم
شناخت موضع ائمه (عليه السلام) در برابر پيدايش جريان‌هاي اعتقادي



167


پيش درآمد
نقش بنيادي رسالت مداران الهي در فرهنگ، تجلي مي‌كند. فرايند حضور فعال ائمه درعرصه فرهنگي،تعليم وتربيت رابرمبناي توحيداعتقادي،ايمان به خداوند،فضايل اخلاقي،گسترش آموز‌ه‌هاي معنوي درجامعه و... در پي دارد.
تعليم وتربيت، با تكيه بر وحي وآموزه‌هاي آسماني ازوظايف اصلي پيامبران بود.خداوند درچند جاي قرآن براين موضوع تأكيد كرده است:
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الكتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ. ( 1 )
اين آيه شريفه خط مسؤوليت فرهنگي پيامبران را به خوبي ترسيم كرده است.
الف. اثبات رسالت آسماني: به وسيله ارائه دليل و معجزه و آيه.
ب. هدف اصلي بعثت:تزكيه،پاكيزه ساختن و تربيت انسان‌ها.
ج. ابزار تزكيه: به آموزش‌هاي كتاب آسماني و دانش، استوار مي‌باشد و هر آگاهي كه جامعه به آن نيازمند است، به دو دسته كلي، دانش وحي و دانش عقلي تقسيم مي‌شود.
د. محروم شدن ازبعثت پيامبران و يا نپذيرفتن سخن آن‌ها، گمراهي فراگير را در پي دارد. چنان كه پذيرش نيز، هدايت وسعادت جاودانه را در پي دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. جمعه 62/3.


169


مسؤوليت وجايگاه فرهنگي امامان معصوم نيز عيناً همان است كه دراين آيه بيان شده است. ازاينجامي‌توان به خوبي دانست كه انزواي فرهنگي معصومين درجامعه چه خسارت‌هاي غيرقابل جبراني را در پي داشته است.
زيرا به همان نسبت كه آثار وجودي پيامبران و امامان معصوم درجامعه گسترده است، محروميت از اين نعمت بزرگ الهي نيز، خسارت عظيمي در پي دارد.
‌آثاراعتقادي وفرهنگي رسالت مداران الهي در دوگستره زندگي دنيوي واخروي غيرقابل شمارش است ودرتمام زواياي زندگي فردي و اجتماعي تأثيري شگرف دارد. همان گونه كه درعرصه‌هاي اجتماعي اعم ازسياسي، اقتصادي،آداب ورسوم وروابط اجتماعي تأثيرآشكاردارد،درزندگي شخصي و روابط خانوادگي و زندگي شخصي نيزتأثيرعميق دارد.به همين جهت، در نخستين دعوت پيامبران و امامان معصوم، تعارض بين آن‌هاوحكومتيان ظاهرگرديد.هرزمان كه پيامبري برانگيخته شد، سلاطين با آنها به ستيز ‌پرداختند.زيراپيامبري وامامت با سلطنت تعارض ذاتي وتضاد ماهوي دارند.حضورهركدام وجود ديگري را نفي مي‌كند.براين اساس، رهبران الهي هيچ گاه با سلاطين درتعامل و سازش برنيامدند. زيرا طاغوت و خدا هيچ گاه در انديشه و عمل قابل جمع نيستند.

خاستگاه اصلي اين تعارض، نزاع برسرحكومت نبود.چه آنكه هدف پيامبران حكومت نبود. حكومت در نزد پيامبران ابزاري بود كه زمينه تحقق اهداف بعثت را فراهم مي‌ساخت. اصلي ترين اقدام پيشوايان الهي، اصلاح فرهنگي، بود.بديهي است كه اصلاح فرهنگي نخست: بدون حكومت تحقق نمي‌يابد ودوم: اگر اصلاح فرهنگي صورت گيرد، سلطنت را نفي مي‌كند. بديهي است كه اگرجامعه ازنظر فرهنگي اصلاح شود، حكومت غيرالهي را نمي‌پذيرد.چون برمبناي سلطه ظالمانه برخي بر بعضي ديگراستواراست.حكومتيان، اين موضوع راخوب مي‌دانستند كه اگرپيامبران وامامان به تعليم وتربيت بپردازند استمرارحكومت آن‌ها غيرممكن


170


مي‌شود.ازاين روازحضور آن‌ها درعرصه تعليم و تربيت جلوگيري كردند.درنتيجه ستيزمشركان با پيامبران وستيزسلاطين بني اميه و بني عباس با امامان معصوم خاستگاه واحدي داشته است. ابزار و وسايلي كه استفاده كرده اند نيز همانند بوده است.
اين مقدمه به نسبت طولاني را براي اين آوردم تا روشن شود كه:
1ـ فلسفه امامت معصومين، حضور آن‌ها در عرصه تعليم و تربيت است.
2ـ تعليم وتربيت، مسؤوليت اصلي آن‌ها بود. مبارزات سياسي نيز براي آن بود كه زمينه تحقق اين مسؤوليت را فراهم سازند.
3ـ حضورامامان معصوم درعرصه تعليم وتربيت، پايه‌هاي حكومت طاغوتيان را متزلزل و استمرار حكومت آن‌ها را ناممكن مي‌ساخت.
4ـ تعارض امامان معصوم باحاكمان و حكومتيان، نخست تعارض فكري و فرهنگي بود كه سازش را با آن‌ها در تمام ابعاد زندگي اجتماعي ناروا مي‌ساخت.
و اينك به برخي از جلوه‌هاي سيره فرهنگي معصومين، در بستر تاريخ مي‌پردازيم.
عن أبي سعيد الخدري قال: قال رسول الله (صلي الله عليه و آله ): إني تارگ فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر: كتاب الله حبل ممدود من السماء إلي الأرض و عترتي أهل بيتي فإنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض. ( 1 )

مسؤوليت در برابر قرآن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المسند، أحمد بن حنبل7/19332و4/11131و4/11104و4/11561؛ المستدرك3/161/4711/309؛ عجم الكبير5/73؛مسند ابي يعلي3/35/297؛ المصنف، ابن ابي شيبه7/176 مناقب الإمام أميرالمؤمنين (عليه السلام) - محمد بن سليمان الكوفي 2 /167 - 168


171


پيامبران الهي و امامان معصوم در برابركتاب‌هاي آسماني، چهارمسؤوليت ويژه دارند.
الفـ صيانت از تحريف.
بـ تفسير و تبيين آن براي مردم.
جـ عمل به آن.
دـ اجراي دستورهاي آن در جامعه.

جمع‌آوري و صيانت قرآن از تحريف
گرچه خداوند ضمانت كرده كه قرآن را ازتحريف حفظ مي‌كند، اما بخشي از اين مسؤوليت را برعهده پيامبر و امامان گذاشته است. به اين جهت، رسول خدا(صلي الله عليه و آله ) در دو دوران مكي و مدني دستور داد قرآن راحفظ كنند وبنويسند و حفظ و نوشته خود را براي پيامبر ويكديگر بازخواني كنند.رسول خدا(صلي الله عليه و آله )اين مسؤوليت را پس ازخود به امام معصوم واگذار كرد.براي همين هدف به امام علي(عليه السلام)دستورداد قرآن را جمع‌آوري كند:
و روي عن الإمام جعفر بن محمد الصادق (عليه السلام): أنّ رسول الله(صلي الله عليه و آله ) قال لعليّ(عليه السلام): يا عليّ! القرآن خلف فراشي في المصحف و الحرير و القراطيس فخذوه، و اجمعوه، و لاتضيّعوه كما ضيّعت اليهود التوراة، فانطلق عليّ(عليه السلام) فجمعه في ثوب أصفر. ( 1 )

و جاء أيضاً أنّ الإمام عليّاً(عليه السلام)رأي من الناس طيرة ( 2 )عند وفاة النبيّ(صلي الله عليه و آله ) فأقسم أنّه لايضع علي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المناقب لابن شهر آشوب: 2 / 41، وفتح الباري: 10 / 386، والإتقان للسيوطي: 1 / 51.
2. سستي


172


ظهره رداءه حتي يجمع القرآن، فجلس في بيته ثلاثة أيام حتي جمع القرآن. ( 1 )
اين دستور رسول خدا(صلي الله عليه و آله )به حضرت علي(عليه السلام)جزبراي آن نبود كه خواست قرآن ازتحريف حفظ شود ومبناي عمل قرارگيرد.حضرت علي(عليه السلام) نيزدراجراي اين دستور خدا وپيامبر، درنخستين فرصت، قرآن راجمع‌آوري نمود و به حكومتيان ارائه داد:
كما روي أنّ عليّاً(عليه السلام) انقطع عن الناس مدّةً حتي جمع القرآن، ثمّ خرج إليهم في إزار يحمله و هم مجتمعون في المسجد، فلمّا توسّطهم وضع الكتاب بينهم ثمّ قال: إنّ رسول الله(صلي الله عليه و آله ) قال: إنّي مخلّف فيكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا كتاب الله و عترتي أهل بيتي و هذا كتاب الله و أنا العترة، و قال لهم: لئلاّ تقولوا غداً إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ ( 2 ) . ثمّ قال: لاتقولوا يوم القيامة إنّي لم أدعكم إلي نصرتي و لم اُذكّركم حقّي و لم أدعكم إلي كتاب الله من فاتحته إلي خاتمته. ( 3 )
فقال له عمر: إن يكن عندگ قرآن فعندنا مثله فلا حاجة لنا فيكما. ( 4 )
اقدام امام علي كه درنخستين فرصت قرآن را به خط خود نوشت و به حكومتيان ارائه داد و قرآن و اهل بيت را براي هدايت و تربيت جامعه معرفي كرد، از دو جهت ضروري بود:
اول: انجام وظيفه و مسؤوليت الهي خود.
دوم: اگر بپذيرند، هدايت شوند و اگر نپذيرند، حجت بر آن‌ها تمام گردد.
اين اقدام مستلزم پيام‌هاي ذيل بود:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الفهرست /30
2. أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ / اعراف/ 172
3. المناقب لابن شهرآشوب : 2 / 41.. كتاب سليم بن قيس: 32، طـ. مؤسّسة البعثة.
4. اعلام الهداية2/145.


173


1: قرآن به طوركامل نزد ما اهل بيت است و ما مسؤوليت حفظ آن را برعهده داريم.
2: حكومتيان گرچه حكومت را از مسيراصلي منحرف كردند،اما بدانند كه چنين اقدامي درباره قرآن نمي‌توانند انجام دهند.
3: مسلمانان بايد قرآن را از ما بپرسند و براي فهم قرآن به ما مراجعه كنند.
4: معرفي خود واهل بيت (عليهم و السلام) به عنوان رهبران الهي واينكه سرچشمه واساس هدايت جامعه، ما اهل بيت هستيم.
5: حل مشكلات فكري،اعتقادي و ديني.زيرا موارد بسياري پيش آمد كه عمر مي‌گفت: لولا علي لهلگ عمر. لاأبقاني الله لمعضلة ليس لها أبوالحسن. ( 1 )
6: بيان حكم خدا وجلوگيري از انحراف.

نياز به تفسير

ضروري است كه هركتاب،نامه،خطابه و شعركه درهرموضوعي نوشته و ارائه شده باشد، دست كم بخشي از آن نياز به تفسير و تأويل دارد. مي‌بينيم كه بركتاب‌هاي فقهي، روايي،قصيده‌ها، خطابه‌ها و همچنين كتاب‌هاي ادبيات در طول تاريخ، شرح و تفسير نوشته شده است. حتي برشرح و تفسير نيز شرح و تفسير ديگر نگاشته اند.چنان كه برصحاح شش‌گانه اهل سنت شرح‌هاي بسيار نوشته شده،كتاب‌هاي فقهي و ادبيات آن‌ها نيزهمين گونه است. در اين صورت هيچ كس نمي‌تواند بگويد: قرآن نياز به تفسير ندارد و يا مدعي شود كه هرچه من مي‌فهمم، درست است و فهم ديگران باطل است.دراين صورت فهم هيچ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اُسد الغابة 4 / 22، وتهذيب التهذيب 7 / 296، وتاريخ دمشق 3 / 39 حديث 1071، والرياض النضرة2/ 197، وكنز العمال 5 / 832.


174


فقيه،مفسر،انديشمند مسلمان نمي‌تواند ضابطه درست فهميدن قرآن باشد تا درستي ديگرانديشه‌ها را باانديشه و فهم او ارزيابي كرد. پس ضابطه درست فهميدن قرآن چيست؟
ضابطه درست‌فهميدن قرآن
ضروري است كه كسي قرآن را خوب مي‌فهمد و مفاهيم آن را خوب مي‌داند و دانسته‌هاي خود را خوب براي مردم بيان مي‌كند كه قرآن بر او نازل شده باشد و مسؤوليت بيان آن را از جانب خداوند بر عهده داشته باشد. ترديدي نيست كه تفسير قرآن به دو دليل ذيل، منحصر به رسول خدا(صلي الله عليه و آله ) است:
الف: قرآن برآن حضرت نازل شد.اوكه نخستين مخاطب قرآن بود، مي‌دانست كه منظورخداوند چيست.
ب: رسول خدا مسؤوليت داشت كه قرآن را براي جامعه بيان كند.
اين مسؤوليت نيزمستلزم آن است كه نخست خود بداند كه مفاهيم قرآن چيست و منظورخداوند كدام است؛ تا بتواند آنچه را كه خداوند بيان كرده و به آن دستورداده است، براي جامعه تفهيم، تبيين و تفسيركند و توضيح دهد واجرا كند.
به اين دو دليل، تنها ضابطه ومعيارتفسير و درست فهميدن قرآن، رسول خداست.
انحصار فهم كامل قرآن به ائمه

رسول خدا(صلي الله عليه و آله )، دانايي خود رابه طوركامل، به ويژه قرآن را به حضرت علي(عليه السلام)آموخت و مسؤوليت تفسيرقرآن وبيان احكام شريعت راپس ازخود، برعهده آن حضرت و ديگر اوصياي پس از او نهاد.رسول خدا(صلي الله عليه و آله )براي ايفاي اين مسؤوليت، قرآن وتفسير آن را به صورت ويژه به حضرت علي(عليه السلام)آموخت.به همين جهت، آموزش‌هايي كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله )ويژه حضرت علي (عليه السلام) ترتيب داد، براي هيچ كدام ازصحابه نقل نشده است و دليل بر اين است كه مسؤوليت بيان وتفسير قرآن پس


175


از رسول خدا(صلي الله عليه و آله )منحصربه حضرت علي(عليه السلام)است.روايت مشهور ذيل نيزكه از رسول خدا(صلي الله عليه و آله )نقل شده، دليل همين مطلب است.
رسول الله(صلي الله عليه و آله ) قال: أنا مدينة العلم و علي بابها فمن أراد بابها فليأت عليا. ( 1 )
هيچ كس نيزازصحابه به جزحضرت علي(عليه السلام)، مدعي نشد كه علم و دانايي پيامبرنزد من است وهيچ كس نيز نگفت كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله )علم قرآن را به طور كامل به من آموخته و از تمام اسرار قرآن، مرا آگاه كرده است.اين حقيقت، ويژه حضرت علي(عليه السلام) بود و تنها درباره او نقل شده و فقط ايشان فرموده است كه علم پيامبر نزد من است و من به تمام اسرار قرآن آگاه هستم.
آن حضرت فرمود:
ما نزلت علي رسول الله(صلي الله عليه و آله ) آية من القرآن إلاّ أقرأنيها و أملاها عليَّ فكتبتها بخطّي، و علّمني تأويلها و تفسيرها و ناسخها و منسوخها و محكمها و متشابهها، و دعا الله عزّوجلّ أن يعلّمني فهمها، فما نسيت آيةً من كتاب الله عزّوجلّ و لا علماً أملاه عليّ فكتبته و ما ترك شيئاً علّمه الله عزوجل من حلال و حرام و لا أمر و لا نهي و ما كان أو يكون من طاعة أو معصية إلاّ علّمنيه و حفظته، فلم أنس منه حرفاً واحداً. ( 2 )
روايات، در اين خصوص كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله ) نسبت به حضرت علي (عليه السلام) عنايت ويژه داشت واينكه تفسير قرآن ويژه آن حضرت وديگر امامان معصوم مي‌با شد، بسيار است.

آموزش‌هاي ويژه اي كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله )، درباره قرآن، مخصوص حضرت علي (عليه السلام) ترتيب داد، به همين جهت بود كه او مسؤوليت صيانت و تفسير قرآن را پس از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فرائد السمطين 1/98
2. كفاية الطالب للكنجي: 199، والاتقان للسيوطي: 2 / 187، وبحار الأنوار: 92 / 99.


176


رسول خدا(صلي الله عليه و آله )برعهده داشت. آن حضرت نيز اين مسؤوليت را بر عهده امامان پس ازخود نهاد.
امام باقر(عليه السلام): إن العلم الذي نزل مع آدم(عليه السلام) لم يرفع، و العلم يتوارث، و كان عليّ(عليه السلام) عالم هذه الاُمة، و انه لم يهلگ منّا عالم قط إلاّ خلفه من أهله من علم مثل علمه، أو ما شاء الله. ( 1 )
الامام الصادق(عليه السلام)قال: و الله إني لأعلم كتاب الله من أوله إلي آخره كأنه في كفي، فيه خبر السماء و خبر الأرض، و خبر ما كان، و خبر ما هو كائن، قال الله عزَّوجلَّ: فيه تبيان كل شيء. ( 2 )
بديهي است كسي كه در جريان وحي قرار دارد، مفاهيم و تفسير قرآن را به طور كامل مي‌داند، منظور خداوند را از آيات قرآن، خوب مي‌فهمد، در موضوع كلام، يعني عقايد و فقه نيز آگاهي كامل دارد، زيرا فهم كامل قرآن، مستلزم فهم كامل دين نيز هست. از اين جهت در اينجا فصل ديگري گشوده مي‌شود كه تنها ائمه، دانايان كامل هستند و مي‌توانند به تمام پرسش‌هاي مردم پاسخ گويند.

امام و قرآن

تربيت و هدايت جامعه با دو چيز تحقق مي‌يابد: اول: كتاب خدا، دوم: پيشواي معصوم كه يكي صامت وديگري ناطق است.به همين جهت، خداوند، كتاب وپيامبران را باهم فرستاد.تعامل كتاب وپيامبران اين بود كه كتاب مؤيد پيامبران ويا دليل اثبات پيامبري ومعجزه آن‌ها ازيك سو و ازسوي ديگرجامع تمام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اصول كافي 1/222
2. اصول كافي 1/229


177


دستورهاي مكتوب خداوند بود وپيامبران نيزبه نوبه خود مفسر و مبين و اجرا كننده آن دستورها بودند.
پيامبر اسلام و قرآن همين رابطه را داشتند. اين جايگاه پس از رسول خدا(صلي الله عليه و آله )، به ائمه (عليهم و السلام) سپرده شد.آن حضرت، براي تبيين همين جايگاه امامان پس از خود فرمود:
اني تارگ فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا لن يفترقا حتي يردا علي الحوض.
اين سخن دليل است كه هدايت كننده صامت هميشه بايد همراه هدايت كننده ناطق باشد و اين دوهدايت كننده به نام قرآن وعترت هميشه باهم هستند.عدم جدايي آن‌ها در دو بعدزماني ومعنوي امري حتمي‌است. بلكه به يك معنا امكان پذير نيست.زيرا آن‌ها در بعد عمل به قرآن، هيچ گاه از قرآن جدا نشدند و به هيچ عنوان بر خلاف قرآن عمل نكردند. چه آنكه رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) دربعد عمل به كتاب آسماني، هيچ گاه اعمالش جدا از دستور‌هاي قرآن نبود. درباره امامان نيز عدم افتراق در بعد عمل به قرآن به اين معناست كه تمام زندگي آن‌ها در راستاي عمل به كتاب خدا قرار دارد وافتراق در اين موضوع غير قابل تصور است، زيرا عصمت از شرايط امامت ومستلزم عمل به قرآن است. در بعد زماني نيز زمين هيچ گاه خالي از حجت خدا نبوده كه يا درجامعه حضور داشته و يا غايب بوده است. آن حديث به اين موضوع نيز اشاره دارد:
جاودانه بودن اين دو هدايت كننده آسماني، اين ويژگي‌ها را حتمي ساخت:
1- بايد جاودانه باشند، زمين هيچ گاه خالي از حجت نيست.
2- برتر از كلام و شخصيت همه انسان‌ها باشند.

3- همان گونه كه كتاب آسماني معصوم است،تمام شئون زندگي ائمه نيز از انحراف، مصون باشند.


178


4- هيچ كس نتواند ادعا كند كه امام معصوم است و درباره هيچ كتابي ادعا نشود كه از جانب خداست و يا با كتاب آسماني برابر است.
5- بين كتاب آسماني و پيشواي الهي هيچ گونه تعارضي وجود نداشته است. آن چنان نيست كه كتاب آسماني به موضوعي دستور دهد و پيشواي الهي به موضوع ديگر.
6- كتاب آسماني، قانون مكتوب و امام معصوم، قانون ناطق و زنده و غيرمكتوب است. از اين جهت تعارض و تنافي بين آن‌ها منتفي است. زيرا هرچه كه كتاب خدا نفياً و اثباتاً به آن دستور مي‌دهد و پيشوايان معصوم نيز در زندگي و رفتارخود به آن‌ عمل كرده وبه آن‌ها دستور ‌داده‌اند.از سوي ديگر به هر چيزي كه آن‌ها دستور ‌داده اند و در زندگي به آن‌ها عمل كرده اند، بايد ريشه واساس آن دركتاب آسماني باشد.به اين جهت به هر وصف شايسته‌اي كه كتاب آسماني موصوف گرديده، پيشوايان معصوم نيز به همان اوصاف موصوفند.
7- هدايت گري كتاب خدا و معصومين نيز همانند و همگون است. از تمام ابزارهاي هدايت كه در قرآن از آن‌ها استفاده شده، از قبيل: بيان صريح و ساده موضوع و حكم، تشويق، جايزه و تهديد، بيان فرجام و نتيجه، ضرب المثل، تشبيه، كنايه، داستان، نتيجه‌گيري از داستان، طرح يك جريان واقعي و اجتماعي و بيان علل و عوامل و فرجام آن‌ها، بيان سنت‌هاي استوار و ثابت الهي، بيان نمونه‌هاي لازم از زندگي مردم و افراد تاريخ سازچون سلاطين، فرمان روايان و مصلحان، پيامبران، صالحان، عابدان، گنهكاران و تبهكاران، انواع نعمت‌ها و عذاب‌هاي الهي و... پيشوايان معصوم نيز از اينها و موارد ديگركه ابزارهاي تبليغ وهدايت به شمار مي‌آيند، استفاده نموده ودرايفاي نقش هدايت‌گري خود از آن‌ها بهره جسته اند.
اقدام‌هايي كه ائمه انجام دادند، نمونه‌هايي از انجام همين مسؤوليت هدايت‌گري آن‌هابوده است. عدم جدايي ائمه از قرآن، موضوعات ذيل را حتمي‌ساخته است.


179


ائمه دانايان كامل
اگرائمه، مسؤوليت صيانت قرآن از تحريف و بيان مفاهيم آن را بر عهده دارند، بايد به اصول و فروع دين نيز آگاهي كامل داشته باشند. اگر تمام دانستني‌هاي مورد نياز بشري به اجمال يا تفصيل در قرآن بيان شده است، ائمه نيز همه آن دانستني‌ها را مي‌دانند و به تمام پرسش‌ها پاسخ مي‌دهند. به همين دليل ائمه هميشه فرموده‌اند: هر چه شما بپرسيد، ما مي‌دانيم.
هركجا كه مسؤوليت معلمي آن‌ها مطرح شد، فرمودند ما همه چيز را        مي‌دانيم. هيچ گاه و به هيچ عنوان اظهار عجز و ناتواني نكردند. هيچ وقت نگفته‌اند ما نمي‌دانيم. پاسخ هيچ پرسشي را به دليل ندانستن به روز ديگر موكول نكردند. هيچ وقت مردم را براي دانستن به افراد ديگر ارجاع ندادند.پيش از اين در بحث عصمت نيز از اين موضوع ياد گرديد.
امام علي(عليه السلام) فرمود:

و قال (عليه السلام): لايُقاس بآل محمد(عليه السلام) من هذه الاُمّة أحد ... هم عيش العلم و موت الجهل ... لايخالفون الحقّ و لايختلفون فيه ... هم دعائم الإسلام و ولائج ( 1 ) الاعتصام ( 2 ) بهم عاد الحقّ في نصابه و انزاح الباطل عن مقامه ( 3 )و انقطع لسانه عن منبته. عقلوا الدين عقل وعاية و رعاية لا عقل سماع و رواية. هم موضع سِرِّ رسول الله(صلي الله عليه و آله ) و حماة أمره و عيبة ( 4 )علمه و موئل ( 5 ) حكمه و

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تكيه گاه ومحل اعتماد.
2. چنگ زدن.
3. با طل دور مي‌شود.
4. جايگاه دانش.
5. با زگشت.


180


كهوف ( 1 ) كتبه و جبال دينه، هم مصابيح الظلم و ينابيع الحِكمَ و معادن العلم و مواطن الحلم. ( 2 )
امام علي(عليه السلام): فاسئلوني قبل أن تفقدوني ... ( 3 )
أيها الناس سلوني قبل أن تفقدوني ... ( 4 )
و قال علي بن الحسين(عليه السلام) في قوله تعالي: يمْحُوا اللَّهُ ما يشاءُ ( 5 ) لولا هذه الآية لأخبرتكم بما هو كائن إلي يوم القيامة. ( 6 )
امام صادق(عليه السلام): سلوني قبل أن تفقدوني فإنه لايحدثكم أحد بعدي بمثل حديثي.
و لم يقل أحد هذه الكلمة سوي جده الإمام أمير المؤمنين(عليه السلام). ( 7 )
و عن عمرو بن أبي المقدام قال: كنت إذا نظرت إلي جعفر بن محمد علمت أنه من سلالة النبيين. قد رأيته واقفا عند الجمرة يقول: سلوني، سلوني. ( 8 )

و امام رضا(عليه السلام) فرمود: هل يعرفون قدر الإمامة و محلّها من الاُمة فيجوز فيها اختيارهم، إنَّ الامامة أجلُّ قدراً و أعظم شأناً و أعلي مكاناً و أمنع جانباً و أبعد غوراً من أن يبلغها الناس بعقولهم، أو ينالوها بآرائهم، أو يقيموا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. محل نگهداري.
2. تصنيف غررالحكم /109-107.والمعجم الموضوعي لنهج البلاغة:42-53و101.
3. نهج خطبه 92.
4. نهج خطبه 189.
5. رعد/39
6. بحارالأنوار 46 /97
7. سير اعلام النبلاء 6/251 تاريخ الإسلام للذهبي: 6/45، تذكرة الحفاظ: 1/157، تهذيب الكمال في أسماء الرجال: 5/79.
8. سير اعلام النبلاء 6/257 - اصول كافي : 1 / 229. 8/25.


181


إماماً باختيارهم، إنّ الإمامة خص الله عزّوجلَّ بها ابراهيم الخليل(عليه السلام) بعد النبوة. فقال جلّ و تعالي: إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِي وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِي الْمُؤْمِنِينَ ( 1 ) فكانت له خاصّة فقلّدها ( 2 )(صلي الله عليه و آله ) عليّاً(عليه السلام) بامر الله تعالي علي رسم ما فرض الله، فصارت في ذرّيته الأصفياء الذين آتاهم الله العلم و الإيمان بقوله تعالي: وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَي يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكنَّكُمْ كُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ ( 3 ) فهي في ولد عليّ(عليه السلام) خاصّة إلي يوم القيامة؛ إذ لا نبي بعد محمد(صلي الله عليه و آله ) فمن أين يختار هؤلاء الجهّال ... الإمام المطهّر من الذنوب، و المبرأ من العيوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدين، وعزّ المسلمين. ( 4 )
جايگاه آسماني و مسؤوليت الهي ائمه، مستلزم همين موضوع است كه آن‌ها در امور دين بايد داناي كامل باشند.
تفسير
گفتيم كسي كه درجريان كامل وحي قراردارد، به تفسير قرآن نيزآگاهي كامل دارد.معاني و مفاهيم قرآن ودستورهاي خداوندرا ازاو بايدپرسيد.ويژگي‌هايي كه براي حضرت علي(عليه السلام)وپس ازآن حضرت، براي امامان معصوم بيان شده است،اين سخن را ضروري مي‌سازدكه پس تفسير قرآن را نيزمنحصراً بايد از آن‌هاپرسيد.اين موضوع نيز درسيره ائمه جلوه ويژه داشته است:
امام علي(عليه السلام)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. آل عمران / 68
2. بر عهده گرفت.
3. الروم 30/28
4. راجع تمام الحديث في: من لا يحضره الفقيه: 4/300، والخصال: 527، وعيون أخبار الرضا: 1/212


182


ذلگ القرآن فاستنطقوه و لن ينطق، و لكن أُخبركم عنه، ألا إنّ فيه علم ما يأتي، و الحديث عن الماضي، و دواء دائكم، و نظم مابينكم ... فاستشفوه من أدوائگ، و استعينوا به علي لأوائگ، فإنّ فيه شفاءً من أكبر الداء. و هو الكفر و النفاق و الغيّ و الضلال. ( 1 ) ... ثم قال: سلوني عن طرق السماء فاني أعلم بها من طرق الأرض، سلوني قبل أن تفقدوني ... ثم أنشد يقول:

لقد حزت علم الأولين و إنني

ضنين بعلم الآخرين كتوم

و كاشفت أسرار الغيوب بأسرها

و عندي حديث حادث و قديم

و إني لقيوم علي كل قيم

محيط بكل العالمين عليم

ثم قال: لو شئت لأوقرت من تفسير الفاتحة سبعين بعيرا ... ثم قال: ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ، كلمات خفيات الأسرار و عبارات جليلات الآثار، ينابيع عوارف القلوب من مشكاة لطائف الغيوب، لمحات العواقب كالنجوم الثواقب، نهاية المفهوم بداية العلوم ... ( 2 )
امام مجتبي(عليه السلام)

عن هشام ابن حسان قال: سمعت أبامحمد الحسن بن علي(عليه السلام) يخطب الناس بعد البيعة له بالأمر فقال: نحن حزب الله الغالبون، و عترة رسوله الأقربون، و أهل بيته الطيبون، الطاهرون، و أحد الثقلين الذين خلفهما رسول الله(صلي الله عليه و آله ) في أمته و التالي كتاب الله، فيه تفصيل كل شئ لايأْتِيهِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نهج البلاغة خطبة176
2. ينابيع المودة 2/484


183


الْباطِلُ مِنْ بَينِ يدَيهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ فالمعول علينا في تفسيره لاتنظني تأويله بل نتيقن حقائقه، فأطيعونا فان طاعتنا مفروضة ... ( 1 )و ( 2 )
امام حسين(عليه السلام)
قال(عليه السلام): تاب الله عزّوجل علي أربعة أشياء: علي العبارة و الإشارة و اللطائف و الحقائق، فالعبارةُ للعوام، و الإشارة للخواص و اللطائفُ للأولياء، و الحقائق للأنبياء. ( 3 )
و سأله (الامام حسين) رجل عن معني (كهيعص) فقال له: لو فسّرتُها لگ لمشيت علي الماء. ( 4 )
امام زين العابدين(عليه السلام)
آن حضرت جلسه درس تفسيرقرآن داشت.زيدشهيدوامام باقر(عليه السلام)تفسيررا ازآن حضرت آموختند.رواياتي كه درتفسيرقرآن ازآن حضرت نقل شده، بسيارند. ازجمله اين روايت را بنگريد:
روي الإمام محمد الباقر عن أبيه(عليه السلام)، في تفسير الآية الكريمة: الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَْرْضَ فِراشاً ( 5 ) أنّه سبحانه و تعالي جعل الأرض ملائمةً لطباعكم، موافقةً لأجسادكم ... ( 6 )

عن جعفر بن محمد الصوفي قال: سألت أباجعفر(عليه السلام) محمد بن علي الرضا(عليه السلام) و قلت له: يا ابن رسول الله لم سمّي النبيّ الاُميّ؟ لأنه لم يكتب؟ فقال: كذبوا عليهم لعنة الله أنّي يكون ذلگ و الله تبارگ و تعالي يقول في محكم كتابه: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الأمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. النساء : 4/83
2. بحار الأنوار 43 / 359 و 360 ومرا جعه شود به: تحف العقول227
2. جامع الاخبار /48
4. ينابيع المودة/484
5. بقره 2/22
6. عيون أخبار الرضا 2/125و 126


184


وَ يُعَلِّمُهُمُ الكتَابَ وَ الْحِكْمَة ( 1 ) فكيف كان يعلّمهم ما لايحسن؟ و الله لقد كان رسول الله(صلي الله عليه و آله ) يقرأ و يكتب باثنين و سبعين أو بثلاثة و سبعين لساناً، و إنّما سُمّي الاُميّ لأنه كان من أهل مكة، و مكة من اُمّهات القري، و ذلگ قول الله تعالي في كتابه: لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَي وَ مَنْ حَوْلَهَا. ( 2 )

جلوگيري از تفسير به رأي
امامان معصوم همانگونه كه مسؤوليت داشتند قرآن را تفسيركنند، وظيفه داشتند افراد را از تفسير به رأي باز دارند.
برخي از شاگردان كندي نزد امام عسكري (عليه السلام) مي‌رفتند. امام فرمود: آيا ميان شما شخص رشيدي نيست كه كندي را ازتفسير قرآن بازدارد ؟پاسخ دادند ما شاگردان او هستيم. نمي توانيم‌ اورا باز داريم. امام فرمود: من به شما ياد مي‌دهم كه چگونه اورا از اين كار بازداريد. فرمود: با او انس بگيريد، بعدبگوييد موضوعي درذهنم هست مي‌خواهم بپرسم.اگركسي كه به وسيله قرآن سخن گفته، بگويد آنچه كه شما فكر مي‌كنيد، منظور من نيست، چه مي‌گوييد؟...
آن‌ها اين دستور را اجراكردند ودرنهايت كندي گفت: پس از اين درباره قرآن چيزي نمي‌نويسم.

فقال ـ الكندي ـ : أقسمت عليگ إلاّ أخبرتني من أين لگ؟ فقال تلميذه: إنه شيء عرض بقلبي فأوردته عليگ، فقال: كلاّ! ما مثلك من اهتدي إلي هذا، و لا من بلغ هذه المنزلة، فعرّفني من أين لگ هذا؟ فقال: أمرني به أبومحمّد العسكري (عليه السلام). فقال: الآن جئت به، ما كان ليخرج مثل هذا

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. جمعه62/2
2. ( شوري42/7 ) بصا ئر الدرجات /225؛ علل الشرايع 1/118.


185


إلاّ من ذلگ البيت، ثم دعا بالنار و أحرق ما كان ألّفه. ( 1 )
سنت پيامبر
بي گمان سيره وسنت پيامبرنزد تمام مسلمانان،همانند قرآن، ضابطه ديگرفهم قرآن و شناخت دين است.چرا كه قرآن را نيزباسيره وسنت پيامبر بهتر مي‌توان شناخت. به اين جهت، امامان معصوم پس ازمسؤوليت حفظ وصيانت قرآن از تحريف وبيان تفسيرقرآن براي مردم،مسؤوليت داشتند كه سيره وسنت رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) را نيزبيان و ازتحريف، حفظ كنند.چراكه حاكمان و حكومتيان، درباريان، عالمان وابسته به دربار،تملق گويان،مبلغان رسمي دولتيان،فقيهان منصوب شده از جانب حكومت و راويان حديث، به طمع پول و...احاديث بسياري به نام پيامبر اسلام جعل كردند.اين موضوع زمينه تحريف احكام دين رابه صورت گسترده فراهم ساخت.امامان معصوم مسؤوليت داشتند كه موارد انحراف راروشن و سيره و سنت رسول خدارا ازتحريف، حفظ كنند وجامعه را ازكج روي بازدارند.امام علي(عليه السلام)، در شوراي خلافت، عمل به كتاب خداوسنت پيامبر را شرط دانست. ( 2 )
امام علي(عليه السلام) فرمود:
قال (عليه السلام): اقتدوا بهدي نبيكم فإنّه أفضل الهدي، و استنّوا بسنّته فإن‌ها أهدي السنن.
و قال علي(عليه السلام): أحبّ العباد الي الله المتأسّي ( 3 ) بنبيّه (صلي الله عليه و آله ) و المقتصّ ( 4 ) أثره ( 5 ) .

و قال علي(عليه السلام): إنّ في أيدي الناس حقّاً و باطلاً و صدقاً و كذباً و ناسخاً و منسوخاً و عامّاً و خاصّاً و محكماً و متشابهاً و حفظاً و وهماً، و لقد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المناقب، ابن شهر آشوب، : 4 / 457، 458 عن كتاب التبديل لأبي القاسم الكوفي (ق 3). 13/140.
2. تاريخ الطبري 3/297.
3. اقتدا.
4. آثارپيامبر را پيروي كند.
5. نهج البلاغة خطبة 160/3


186


كذب علي رسول الله(صلي الله عليه و آله ) علي عهده حتي قام خطيباً فقال: من كذّب عليّ متعمّداً فليتبوأ مقعده من النار. ( 1 )
امام علي در اداي اين سخن، درباره سنت پيامبر به تفصيل سخن گفته است.
امام رضا(عليه السلام)زماني كه ولايت عهدي مأمون را پذيرفت، به احياي سنت پيامبر اشاره كرد.
قال (عليه السلام): اللهم انگ قد نهيتني عن الإلقاء بيدي الي التهلكة، و قد اكرهت و اضطررت كما اشرفت من قبل عبدالله المأمون علي القتل متي لم اقبل ولاية عهده ... اللهم لا عهد إلا عهدگ، و لا ولاية إلاّ من قبلگ، فوفقني لإقامة دينگ، و احياء سنة نبيگ محمد(صلي الله عليه و آله )، فإنگ انت المولي و أنت النصير، و نعم المولي انت و نعم النصير. ( 2 )
عن سماعة عن أبي الحسن موسي(عليه السلام) قال: قلت له: أكلّ شيء في كتاب الله و سنّة نبيّه(صلي الله عليه و آله )؟ أو تقولون فيه؟ قال: بل كلّ شيء في كتاب الله و سنّة نبيه(صلي الله عليه و آله ). ( 3 )
عن سماعة، عن العبد الصالح قال: ... (از قياس برحذر داشت وفرمود) ليس من شيء إلاّ و جاء في الكتاب والسنة. ( 4 )
يونس بن عبدالرحمن، قال: قلت لابي الحسن الأوّل(عليه السلام): بما أُوحّد الله؟ فقال: يا يونس لاتكوننّ مبتدعاً، من نظر برأيه هلگ، و من ترگ أهل بيت نبيّه ضلّ، و من ترگ كتاب الله و قول نبيّه كفر. ( 5 )

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نهج البلاغة خطبة 210
2. عيون أ خبار الرضا 1/19.
3. الكافي 1/62
4. الإختصاص /281.
5. اصول كافي 1/56


187


امامان معصوم به سه طريق، اين تحريف‌ها را روشن و سيره پيامبر را احيا نمودند:
1ـ تأكيد بر اقتدا به پيامبر و احياي سنت آن حضرت
ائمه(عليه السلام)نخست تأكيد داشتند كه مسلمانان، سيره وسنت پيامبر را فراموش نكنند وبراي شناخت حكم خدا آن را يك اصل بدانند. چنان كه امام رضا(عليه السلام) خواست احياكند.
بيست وسه روز پس از آنكه امام رضا(عليه السلام) ولايت عهدي مأمون را پذيرفت، مأمون از امام خواست تا نمازعيد را بخواند.امام پاسخ داد مي‌دانيد كه شرط    كرده ام درهيچ كاري دخالت نكنم. مأمون گفت: مي‌خواهم با اين اقدام، موقعيت شما تثبيت گردد ومردم بيش ازگذشته فضايل شما را بدانند. ولي امام نپذيرفت تا با اصرار زياد مأمون، امام فرمود:
... إن أعفيتني من ذلگ فهو أحبُّ اليّ، و إن لم تعفني خرجت كما كان يخرج رسول الله(صلي الله عليه و آله ) و كما خرج أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب(عليه السلام)، فقال المأمون: اخرج كما تحب.

و أمر المأمون القوّاد و الناس فقعدوا عند باب الإمام(عليه السلام) و في الطرقات و السطوح ( 1 ) ، فلما طلعت الشمس، خرج الإمام متعمّماً بعمامة بيضاء و القي طرفاً منها علي صدره و طرفاً بين كتفه، و رفع ثوبه و هو حاف، و معه مواليه علي نفس الحالة، ثم رفع رأسه الي السماء، و كبّر أربع تكبيرات، و قال: الله اكبر الله اكبر الله اكبر علي ما هدانا، الله اكبر علي ما رزقنا ... و رفع صوته فأجهش الناس بالبكاء و العويل، و نزل القوّاد عن دوابهم


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. راهها وپشت بام ها


188


و ترجّلوا، و ضجّت مروضجّة واحدة، و لم يتمالك الناس من البكاء و الضجيج، و كان الإمام(عليه السلام) يمشي و يقف في كل عشر خطوات وقفة، و لما سمع المأمون بذلگ، قال له الفضل بن سهل: يا أميرالمؤمنين ان بلغ الرضا المصلّي علي هذا السبيل افتتن به الناس، فالرأي أن تسأله أن يرجع، فبعث اليه و سأله الرجوع، فدعا الإمام(عليه السلام) بخفّه فلبسه و رجع. ( 1 )
اين موضوع نيزقطعي است كه هيچ كس نمي‌تواندمدعي شودكه بهترازحضرت علي(عليه السلام)وبهترازامامان معصوم، باسيره وسنت رسول خدا(صلي الله عليه و آله )آشناست وآن رابهترمي‌شناسد. چه آنكه حضرت علي(عليه السلام) ازكودكي در دامن رسول خدا بزرگ شد و در خانه پيامبر زندگي كرد. هميشه (جز مواردي كه در مسافرت بود) همراه پيامبربود.پس او و امام حسن و امام حسين(عليه السلام) سيره و سنت رسول خداراخوب مي‌دانستندو بهتر از هركس مي‌شناختند و آن‌ها شايسته بودند كه سيره و سنت پيامبر را براي مردم تفسير و تبيين كنند.
2ـ ارجاع و استناد به احاديث پيامبر
ائمه (عليهم و السلام)، گاه براي بيان حكم خدا وجلوگيري از انحراف واجتهاد‌هاي غلط و ناروا و آموزش صحيح مردم، به سخنان رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) استناد مي‌كردند. اين براي آن بود كه نخست سنت پيامبردرجامعه احيا شود ودوم مردم براي شناختن حكم خدا بايد به سنت پيا مبر استنادكنند.

فقد روي أنّ عمر أراد أن يرجم امرأةً مجنونةً اُتّهمت بالزنا، فردّ الإمام عليّ(عليه السلام) قضاء عمر. و ذكّره بحديث رسول الله(صلي الله عليه و آله ): رفع القلم عن ثلاث: عن المجنون حتي يبرأ، و عن النائم حتي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. عيون أخبار الرضا 2/150-151.


189


يستيقظ، و عن الصبيّ حتي يعقل. حينذاگ قال عمر: لولا عليّ لهلگ عمر. ( 1 )
امامان معصوم تأكيد داشتند كه از رسول خدا(صلي الله عليه و آله )حديث نقل شود. خود نيزبه سخن آن حضرت استناد مي‌كردند و بانقل روايت از پدران خود، سند را به رسول خدا(صلي الله عليه و آله ) مي‌رساندند.
و كانت احاديثه (الامام الباقر) مسندة عن آبائه عن رسول الله(صلي الله عليه و آله )، كما كان يرسل الحديث و لايسنده. و حينما سئل عن ذلگ، قال: إذا حدّثت بالحديث فلم اسنده، فسندي فيه أبي زين العابدين عن أبيه الحسين الشهيد عن أبيه علي بن أبي طالب عن رسول الله(صلي الله عليه و آله ) عن جبرئيل عن الله عزّوجلّ ... ( 2 )
قال(عليه السلام): لو إننا حدثنا برأينا ضللنا كما ضل من قبلنا، و لكنا حدثنا ببينة من ربنا بينها لنبيه فبينها لنا. ( 3 )


3ـ تبيين شخصيت و شيوه زندگي رسول خدا
امامان معصوم عنايت داشتند كه سيره وشيوه زندگي رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) را براي مردم بيان و شخصيت آن حضرت را تبيين و جامعه را به اقتدا به آن حضرت تشويق كنند.

فتأس بنبيگ الأطيب الأطهر(صلي الله عليه و آله ) فإن فيه أسوة لمن تأسي، و عزاء لمن تعزي و أحب العباد إلي الله المتأسي بنبيه و المقتص لأثره. قضم الدنيا قضما ، و لم يعرها طرفا. أهضم أهل الدنيا كشحا، و أخمصهم من الدنيا بطنا. عرضت عليه الدنيا فأبي أن يقبلها. و علم أن الله سبحانه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تذكرة الخواص 87، وكفاية الطالب : 96، وفضائل الخمسة من الصحاح الستة 2 / 309. 2/152
2. اعلام الوري/ 294.
3. اعلام الوري /270.


190


أبغض شيئا فأبغضه، و حقر شيئا فحقره، و صغر شيئا فصغره.
و لقد كان (صلي الله عليه و آله ) يأكل علي الأرض، و يجلس جلسة العبد، و يخصف بيده نعله، و يرقع بيده ثوبه، و يركب الحمار العاري و يردف خلفه. و يكون الستر علي باب بيته فتكون فيه التصاوير فيقول يا فلانة ـ لإحدي أزواجه ـ غيبيه عني فإني إذا نظرت إليه ذكرت الدنيا و زخارفها. فأعرض عن الدنيا بقلبه، و أمات ذكرها من نفسه، و أحب أن تغيب زينتها عن عينه، لكيلا يتخذ منها رياشا ( 1 ) ، و لايعتقدها قرارا و لايرجو فيها مقاما، فأخرجها من النفس، و أشخصها عن القلب، و غيبها عن البصر...
و لقد كان في رسول الله(صلي الله عليه و آله ) ما يدلگ علي مساوي الدنيا و عيوبها. إذ جاع فيها مع خاصته، و زويت ( 2 ) عنه زخارفها مع عظيم زلفته ...
خرج من الدنيا خميصا، و ورد الآخرة سليما. لم يضع حجرا علي حجر حتي مضي لسبيله، و أجاب داعي ربه. فما أعظم منة الله عندنا حين أنعم علينا به سلفا نتبعه، و قائدا نطأ عقبه. و الله لقد رقعت مدرعتي هذه حتي استحييت من راقعها. و لقد قال لي قائل ألاتنبذها؟ فقلت اغرب عني فعند الصباح يحمد القوم السري. ( 3 )

امام حسن(عليه السلام): كان رسول الله(صلي الله عليه و آله ) متواصل الأحزان، دائم الفكرة، ليست له راحة، لايتكلّم في غير حاجة، طويل السكوت، يفتح الكلام و يختمه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. لباس فاخر
2. دور بود
3. نهج البلاغه خطبة 160


191


بأشداق ( 1 ) ، و يتكلّم بجوامع الكلم، فصل لا فضول و لا تقصير ... و إذا غضب أعرض و أشاح ( 2 ) ، و إذا فرح غضّ طرفه، جلّ ضحكه التبسم ... ( 3 )
و روي الحسين(عليه السلام) فقال :كان سكوته علي أربع: علي الحلم و الحذر و التقدير و التفكّر. فأما التقدير ففي تسوية النظر و الاستماع بين الناس، و أمّا تفكّره ففيما يبقي أو يفني. و جمع له الحلم في الصبر، فكان لايغضبه شيء و لايستفزّه ( 4 ) ، و جُمع له الحذر في أربع: أخذه بالحَسَن ليُقتدي به، و تركه القبيح ليُنتهي عنه، و اجتهاده الرأي في صلاح اُمّته، و القيام في ما جُمع له من خير الدنيا و الآخرة.
قال الحسين (عليه السلام): كان رسول الله(صلي الله عليه و آله ) أحسن ما خلق اللهُ خلْقا.


حفظ اعتقادات ديني

مسؤوليت امامان دربرابرصيانت وتفسيرقرآن وسنت پيامبر،مستلزم اين مسؤوليت نيزبود كه ازپيدايش وگسترش جريان‌هاي اعتقادي انحرافي جلوگيري كنند و مباني اعتقادي جامعه رامستدل واستوارسازندتاايمان به خداوند عميق‌تروپايدارترگردد.حاكمان وحكومتيان كه هميشه درتعارض با ائمه بودند، براي انزواي ائمه واستمرار حكومت، اقدام‌هاي ذيل را انجام دادند:

الف: قطع ارتباط مردم با ائمه.
ب: پديد آوردن جريان‌هاي انحراف عقيدتي ومباحث بي‌نتيجه كلامي تا برخي آن‌ها را بپذيرند و برخي ديگر سرگرم گفتگوهاي بي‌حاصل شوند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. منظورآن است كه با بيان شيوا به پايان مي‌برد.
2. دوري مي‌كرد وخودرا بر حذر مي‌داشت.
3. راجع الموفقيات: 354ـ359، أنساب الأشراف:1/390 والمختصر في الشمائل المحمدية للترمذي:39.
4. براو چيره نمي‌شد.


192


ج: پديد آوردن مذاهب فقهي ديگر در برابر امامان معصوم واجبار مردم به پيروي از آنها.پيدايش مذهب مالكي كه به دستورمنصوردوانقي براي مقابله با امام صادق(عليه السلام)پديد آمد، دليل روشن همين ادعاست.
د: شخصيت سازي
بني اميه با ادامه منع تدوين حديث كه از زمان عمربن خطاب شروع شد وتبيلغ گسترده برضد امام علي (عليه السلام) وخاندان او وترويج روايات جعلي درجامعه موفق شدند، ائمه را منزوي وخود برجامعه حكومت كنند وحاكميت آن‌ها به مدت يك قرن استمرار يافت.آن‌ها در اين مدت توانستند فرهنگي متناسب باحكومت وانديشه خود پديد آورند. جامعه در اين مدت با افكار و انديشه‌ها و با فرهنگي كه آن‌ها پديد آوردند، خوگرفتند. آن انديشه و فرهنگ درجامعه ريشه‌دار و عميق گرديد و آثار آن در قرن‌هاي متوالي تا به امروز استمرار يافت و برجاي ماند.
بني عباس نيز با استفاده از اين تجربه بني اميه همان اصول را به صورت عميق‌تر اجرا كردند واستمرار بخشيدند.بني عباس مدعي حكومت ديني بودند وباشعار احياي دين پيامبر به حكومت رسيدند، تا جامعه را به اصطلاح از كفر بني اميه نجات داده و دين داري را درجامعه رواج دهند. طبيعي بودكه مردم در اين شرايط وبااين شعاربه دين وشناخت دين روي آورند وائمه معصومين(عليهم و السلام)بيش ازگذشته مورد توجه قرارگيرند.اينجا بود كه بني عباس به فكر افتادند تا شخصيت‌ها ومذاهب ديگرپديد آورند وجامعه را به آن سوبكشانند.درنتيجه افزون برآنكه جامعه رابه مباحث كلامي پديد آمده سرگرم ساختند، مذاهب فقهي، تفسيري و تاريخ نگاري را نيزبه وجود آوردند تا اقدام پيشينيان خود را تكميل كرده باشند.
سلاطين براي انزواي اجتماعي وفرهنگي امامان، شخصيت‌هاي به اصطلاح علمي‌ساختند تا آن‌ها را جاي گزين ائمه كنند.


193


قال حسن بن زياد: سمعت أباحنيفة، و سئل: من أفقه من رأيت؟ قال: ما رأيت أحدا أفقه من جعفر بن محمد، لما أقدمه المنصور الحيرة، بعث إلي فقال: يا أباحنيفة، إن الناس قد فتنوا بجعفر ابن محمد، فهيئ له من مسائلگ الصعاب.
فهيأت له أربعين مسألة.
ثم أتيت أباجعفر، و جعفر جالس عن يمينه، فلما بصرت بهما، دخلني لجعفر من الهيبة ما لايدخلني لأبي جعفر، فسلمت و أذن لي، فجلست.
ثم التفت إلي جعفر، فقال:يا أباعبدالله،تعرف هذا؟ قال:نعم.
هذا أبوحنيفة. ثم أتبعها: قد أتانا. ثم قال: يا أباحنيفة، هات من مسائلگ نسأل أباعبدالله فابتدأت أسأله.
فكان يقول في المسألة: أنتم تقولون فيها كذا و كذا، و أهل المدينة يقولون كذا و كذا، و نحن نقول كذا و كذا، فربما تابعنا و ربما تابع أهل المدينة، و ربما خالفنا جميعا، حتي أتيت علي أربعين مسألة ما أخرم منها مسألة.
ثم قال أبوحنيفة أليس قد روينا أن أعلم الناس أعلمهم باختلاف الناس. ( 1 )

ان أبايوسف أمره الرشيد بسؤال موسي بن جعفر قال: ما تقول في التظليل للمحرم؟ قال: لايصلح، قال:فيضرب الخباء ( 2 )في الأرض و يدخل البيت؟ قال: نعم، قال: فما الفرق بين الموضعين؟ قال أبوالحسن: ما تقول في الطامث ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سير اعلام النبلاء6/257
2. چادر.
3. حايض.


194


أتقضي الصلاة؟ قال: لا، قال: فتقضي الصوم؟ قال: نعم، قال: و لم؟ قال: هكذا جاء، قال أبوالحسن: و هكذا جاء هذا، فقال المهدي لأبي يوسف: ما أراك صنعت شيئا، قال: رماني من حجر دامغ. و روي من وجه آخر ان محمد بن الحسن سأله عنها فأجابه بما أجاب قال: فتضاحك محمد من ذلك، فقال أبوالحسن: أتعجب من سنة رسول الله و تستهزئ ان رسول الله كشف ظلاله في احرامه و مضي تحت الظلال و هو محرم ان أحكام الله لاتقاس من قاس بعضها علي بعض فقد ضل عن سواء السبيل. ( 1 )

پيدايش شبهات كلامي
محروم شدن جامعه از امامت، سبب پيدايش شبهات بسيار ومباحث جدلي كلامي گرديد و بسياري آن‌ها بي پاسخ ماند. انحراف اعتقادي در زمان امويان آغاز گرديد.
سلاطين با اقدام‌هاي فوق توانستند جامعه را از حضورائمه محروم و زمينه را براي پيدايش شبهات بسيار كلامي فراهم سازند.درپي تلاش آن‌ها انحراف‌هاي اعتقادي بسيار عميق درجامعه پديدآمد وانديشه‌هاي: جبر، تفويض، ارجاء، تشبيه، تجسيم، تناسخ و حتي الحاد گسترش يافت و مسلمانان به فرقه‌هاي: مجبره، مفوضه، مرجئه، مجسمه، مشبهه و... تقسيم شدند.

چنان كه عقيده ارجاء درپي اعتراض شيعيان و خوارج به بني اميه پديد آمد كه رفتار و حاكمان آن‌ها را منطبق با موازين اسلام نمي‌دانستند. آن‌ها اين انديشه را به وجود آوردند كه نخست همه چيز از جانب خداوند تعيين شده و هيچ كس

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مناقب آل أبيطالب 3/429؛ من لايحضره الفقيه 2/352/2674؛ بحارالأنوار 2/289 ؛ الاحتجاج 2/161.


195


قادر بر تغييرآن نيست. دوم آنكه اگركسي ايمان داشته باشد، گناهان براي اوضررندارد ( 1 ) و معاويه چون ايمان دارد پس گرچه مرتكب گناه شود اما به او ضرر نمي‌رساند. بحث عدالت صحابه و تبرئه طلحه و زبيردرجنگ جمل و تبرئه معاويه و اجتهاد او درجنگ صفين همه در اجراي انديشه وسياست امويان پديد آمدند.
فاما الحشوية فإنها تدين بإمامة بني أمية و لاتري لولد رسول الله(صلي الله عليه و آله ) امامة علي حال و المعتزلة لاتري الإمامة إلا فيمن كان علي رأيها في الاعتزال و من تولوهم العقد له بالشوري والاختيار. ( 2 )
و همچنين آن‌ها فرقه‌هاي منحرفي رابه نام شيعه پديد آوردند و سپس برضد شيعه و اهل بيت تبليغ كردند و بين شيعيان اختلاف افكندند.
آن‌هادراجراي همين سياست، اقليت‌هاي ديني وغير ديني مثل يهوديان، مسيحيان، صائبان، براهمه،ملحدان و دهريان را آزادگذاشتند تاافكارخودرا آزادانه حتي درمسجد پيامبرتبليغ كنند. ( 3 )
حكومتيان، دراين جريان تاريخ، به منظوراشاعه افكار باطل، پيشوايان انديشه‌هاي انحرافي وباطل را دعوت مي‌كردند تا به بحث وگفتگو بپردازند.گاه نيزانديشه اي را درجامعه القا مي‌كردند ومردم را به پيروي از آن فرامي‌خواندند كه اگركسي نمي‌پذيرفت، كشته يا زنداني مي‌شد.چنان كه‌هارون به دانشمندان دستور داد كه بگويند قرآن، قديم است.هركس اين ديدگاه را نمي‌پذيرفت، به اتهام زنديق كشته مي‌شد. ( 4 )


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فرهنگ معارف اسلامي 3/1760.
2. كشف الغمة 2 / 200
3. اعلا م الهداية 10/71
4. البداية والنهاية 10/215.


196


پس ازوي، مأمون، ديدگاه خلاف آن را رواج داد كه قرآن مخلوق است.اين بارنيز هركس اين رأي را نمي‌پذيرفت، به اتهام زنديق كشته يا زنداني مي‌شد. ( 1 )
هم چنين‌هارون رواياتي را به نام پيامبر،جعل مي‌كرد و هركس كه آن رانمي‌پذيرفت، دستور مي‌داد كشته شود. ( 2 )
فقها نيز به طمع پول يا ترس از مجازات، آن را مي‌پذيرفتند. ( 3 )
سيره معصومين(عليهم و السلام) در برابر پيدايش جريان‌هاي فكري منحرف آن بود كه:
1ـ خود به مناظره وگفتگو پردازند و بطلان آن انديشه‌ها را بادليل ثابت كنند، عقيده صحيح را ارائه دهند وجلو گسترش باطل رابگيرند.خطبه‌هاي بلند حضرت علي(عليه السلام) درنهج البلاغه درباره توحيد و خداشناسي، براي جلوگيري از انحراف اعتقادي بود.
گفتگوي امام باقر(عليه السلام) با علماي نصاري. ( 4 )
گفتگوي امام صادق(عليه السلام) با ابوشاكر ديصاني يكي از ملحدان. ( 5 )
گفتگوي امام صادق(عليه السلام) با اين ابي العوجا. ( 6 )
گفتگوي امام كاظم(عليه السلام) با ابرهه نصراني. ( 7 )
گفتگوي امام صادق و امام رضا(عليه السلام) با ثنويه. ( 8 )
مباحثات امام رضا(عليه السلام) با علماي اديان. ( 9 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تارخ الخميس 2/334. (اين موضوع در تاريخ، تحت عنوان محنت قرآن معروف است.)
2. راجع : تاريخ بغداد 14/8.
3. مروج الذهب 3/365. تاريخ الخلفا /233.
4. بحار الأنوار 46/ 313-315
5. الاحتجاج 2/201/215
6. همان
7. بحارالانوار 48/104
8. التوحيد للصدوق /243
9. التوحيد للصدوق 417 و عيون اخبار الرضا 1/154


197


ائمه معصومين از يك سو با پيروان اديان ديگر به گفتگو مي‌پرداختند، از سوي ديگر با افرادي كه مذهب‌هاي جديد كلامي‌را به وجود آورده بودند نيز به گفتگو مي‌ نشستند وآن‌ها را از انحراف اعتقادي بر حذر مي‌داشتند.
امام سجاد(عليه السلام) در پاسخ كسي كه پرسيد: عامل آنچه كه مردم گرفتار آن مي‌شوند، قضا و قدر الهي است يا مشيت و اراده خود آن‌هاست؟ فرمود:
ان القدر و العمل بمنزلة الروح و الجسد ... و الله فيه العون لعباده. ( 1 )
و حذر من المرجئه و لعنهم حين قال: اللهم العن المرجئه فانهم أعدائنا في الدنيا و الأخرة. ( 2 )
گفتگوي امام زين العا بدين با حسن بصري. ( 3 )
گفتگوي امام باقر با حسن بصري. ( 4 )
امامان، برخي از ياران خود را به صورت ويژه آموزش مي‌دادند تا با ديگران به مناظره پردازند. چنان كه امام صادق (عليه السلام) مطالبي را طي چند جلسه به مفضل بن عمرآموخت. ( 5 )

فرقه‌گرايي در شيعه
يكي از انحرافات اعتقادي، فرقه‌گرايي در شيعه بود كه در زمان حكومت بني اميه پديد آمد و در زمان حكومت بني عباس استمراريافت.عوامل حكومت، اين فرقه گرايي را به دومنظورپديد آوردند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التوحيد للصدوق /366.
2. بحار الانوار 46/291.
3. الاحتجاج 2/140/179،.بحار الأنوار 5/17
4. أبو سعيد الحسن بن أبي الحسن يسار البصري؛ كان من التابعين، وفيات الاعيان 2/69 تذكرة الحفاظ:1/71/66 وحلية الأولياء 2: 131 وطبقات الشيرازي /24
5. توحيد المفضل


198


الف: ايجاد تفرقه واختلاف درصفوف شيعه تا قدرت اجتماعي آن‌ها را درهم بشكنند و سرگرم اختلاف‌هاي داخلي شوند.
ب: برحسب برخي عقيده‌ها، ائمه درهاله‌اي از قداست موهوم و برابر با خدا قرار گيرند كه با هيچ آيه و روايت و منطقي قابل اثبات نباشد و سپس اين عقيده را تبليغ كنند و آن را به تمام شيعيان نسبت دهند و سپس با ايجاد انزجار درجامعه نسبت به شيعه وبه استناد همين دليل، انديشه شيعه و امامت را باطل بدانند.
ائمه افزون بر آنكه با جريان‌هاي فكري منحرف مبارزه كردند، با فرقه‌گرايي شيعه نيز مبارزه نمودند و از اينكه فرقه‌هاي منحرف به نام شيعه پديد آيد، به طور جدي جلوگيري كردند.
غلو
يكي از اين فرقه‌گرايي‌ها، پيدايش غلات بود كه ضربه سنگيني به شيعه وارد كرد و ائمه به شدت با اين تفكر مبارزه نمود ند.موضع امام در برابر اين طايفه بسيارشديد بود.
قال الرضا: يا ابن أبي محمود ان مخالفينا وضعوا اخبارا في فضائلنا و جعلوها علي ثلاثة أقسام أحدها الغلو و ثانيها التقصير في أمرنا و ثالثها التصريح بمثالب أعدائنا فإذا سمع الناس الغلو فينا كفروا شيعتنا و نسبوهم إلي القول بربوبيتنا و إذا سمعوا التقصير اعتقدوه فينا و إذا سمعوا مثالب أعداءنا بأسمائهم ثلبونا بأسماءنا و قد قال الله عزوجل: وَ لاتَسُبُّوا الَّذِينَ يدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيرِ عِلْمٍ ( 1 ) و ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الانعام /108
2. عيون أخبار الرضا 1 2/304


199


عن سدير قال: قلت لأبي عبد الله(عليه السلام): إن قوما يزعمون أنكم آلهة، يتلون بذلگ علينا قرآنا: وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الأَْرْضِ إِلهٌ فقال: يا سدير سمعي و بصري و بشري و لحمي و دمي و شعري من هؤلاء براء و برئ الله منهم.
قال: قلت: و عندنا قوم يزعمون أنكم رسل يقرؤون علينا بذلگ قرآنا يا أَيهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ فقال: يا سدير سمعي و ... ساخط عليهم.
قال: قلت: فما أنتم؟ قال نحن خزان علم الله، نحن تراجمة أمر الله، نحن قوم معصومون، أمر الله تبارگ و تعالي بطاعتنا و نهي عن معصيتنا، نحن الحجة البالغة علي من دون السماء و فوق الأرض. ( 1 )
حنان بن سديرگويد: خدمت امام صادق (عليه السلام) بودم، ميسر هم آنجا بود. وي ازابوالخطاب وپيروانش ياد كرد. امام درحالي كه تكيه داده بود، نشست وبا انگشت مبارك به آسمان اشاره كرد وفرمود:
علي أبي الخطاب لعنة الله و الملائكة و الناس أجمعين، فأشهد بالله أنه كافر فاسق مشرگ. ( 2 )
اين گروه گاه مدعي مي‌شدند كه امام به آن‌هاتوجه كرده است وبه اين دليل كرامت يافته اند وامام شديدا تكذيب مي‌فرمود. ( 3 )
وبارديگر به مرازم دستور داد: وقتي به كوفه رفتيد به غاليه بگو جعفر بن محمد به شمافرمود: يا كافر يا فاسق أنا بريء منگ ... ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كافي 1 / 269
2. اختيار معرفة الرجال / 298/531
3. همان /292/516
4. همان / 398/744


200


مفوضه
ديگر فرقه ساخته شده توسط حكومتيان، مفوضه بودند كه مي‌گفتند خداوند، آفرينش جهان را به محمد(صلي الله عليه و آله ) واگذار كرده و برخي نيز اين انديشه‌ را تعميم دادند و گفتند پس از حضرت محمد(صلي الله عليه و آله ) اين كار به حضرت علي و ائمه تفويض شده است. امامان معصوم با اين عقيده نيز مبارزه كردند:
ادريس بن زياد الكفر توثائي قال: كنت أقول فيهم قولاً عظيماً فخرجت الي العسكر للقاء أبي محمد(عليه السلام) فقدمت و عليّ أثر السّفر و عثاؤه ( 1 ) فألقيت نفسي علي دكّان حمام فذهب بي النوم، فما انتبهت إلاّ بمقرعة أبي محمد(عليه السلام) قد قرعني بها حتي استيقظت فعرفته فقمت قائماً اُقبّل قدمه و فخذه و هو راكب و الغلمان من حوله، فكان اوّل ما تلقّاني به أن قال: يا ادريس بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يعْمَلُونَ. فقلت: حسبي يا مولاي و إنّما جئت اسألگ عن هذا. قال: فتركني و مضي. ( 2 )

ابو حمزه ثمالي گويد: حسن بصري خدمت امام صادق(عليه السلام)آمد وعرض كرد: آمده‌ام تا درباره برخي موضوعات كتاب خدا از شما بپرسم.امام پرسيد: آيا شما فقيه اهل بصره نمي‌باشيد ؟ گفت: اين طور مي‌گويند. امام پرسيد آيا در بصره كسي هست كه شما از او ياد بگيريد ؟گفت خير. امام فرمود:آيا تمام مردم بصره ازشما ياد مي‌گيرند ؟ گفت: بله. امام فرمود: سبحان الله! امربزرگي را برعهده گرفته‌ايد. سخني درباره شما گفته اند، آيا درست است يا دروغ گفته اند؟پرسيد چيست ؟ امام فرمود: پنداشته اند كه شما مي‌گوييد خداوند، انسانها را آفريده وامورشان را به آن‌هاواگذاركرده است ؟وي سكوت كرد وامام فرمود:

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. غبار.
2. المناقب 4/461


201


... إني أعرض عليگ آية و أنهي إليگ خطابا، و لاأحسبگ إلا و قد فسرته علي غير وجهه، فإن كنت فعلت ذلگ فقد هلكت و أهلكت. فقال له: ما هو؟ قال: أرأيت حيث يقول: وَ جَعَلْنا بَينَهُمْ وَ بَينَ الْقُرَي الَّتِي بارَكْنا فِيها قُريً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيرَ سِيرُوا فِيها لَيالِي وَ أَياماً آمِنِينَ. يا حسن بلغني أنگ أفتيت الناس فقلت: هي مكة. فقال أبوجعفر(عليه السلام): فهل يقطع علي من حج مكة، و هل يخاف أهل مكة، و هل تذهب أموالهم؟ قال: بلي. قال: فمتي يكونون آمنين؟ بل فينا ضرب الله الأمثال في القرآن، فنحن القري التي بارگ الله فيها، و ذلگ قول الله عزوجل، فمن أقر بفضلنا حيث أمرهم بأن يأتونا فقال: وَ جَعَلْنا بَينَهُمْ وَ بَينَ الْقُرَي الَّتِي بارَكْنا فِيها أي جعلنا بينهم و بين شيعتهم القري التي باركنا فيها، قري ظاهرة، و القري الظاهرة الرسل، و النقلة عنا إلي شيعتنا، و فقهاء شيعتنا، إلي شيعتنا، و قوله تعالي: وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيرَ فالسير مثل للعلم، سير به ليالي و أياما، مثل لما يسير من العلم في الليالي و الأيام عنا إليهم، في الحلال و الحرام و ... لأنهم أخذوا العلم ممن وجب لهم أخذهم إياه عنهم بالمعرفة، لأنهم أهل ميراث العلم من آدم إلي حيث انتهوا، ذرية مصطفاة بعضها من بعض، فلم ينته الاصطفاء إليكم، بل إلينا انتهي، و نحن تلگ الذرية المصطفاة لا أنت و لا أشباهگ يا حسن، فلو قلت لگ حين دعيت ما ليس لگ، و ليس إليگ يا جاهل أهل البصرة! لم أقل فيگ إلا ما علمته منگ، و ظهر لي عنگ، و إياگ أن تقول بالتفويض، فإن الله عزوجل لم يفوض الأمر إلي


202


خلفه، و هنا منه و ضعفا، و لاأجبرهم علي معاصيه ظلما. ( 1 )
كيسانيه
كيسانيه، افرادي بودند كه محمد حنفيه را امام مي‌دانستند وعقيده داشتنداو مهدي موعود است وغايب شده است. اين فرقه پس از محمد حنفيه به چند گروه تقسيم شدند. برخي گفتند: پس از وي ابوهاشم، پسرش امام است.اينها به‌هاشميه معروف شدند. اين گروه نيز پس ازابو‌هاشم به پنج دسته منشعب شدند.برخي ازآن‌هامي‌گويند: ابوهاشم برحسب وصيت،امامت را به محمد بن علي بن عبدالله بن عباس سپردتا خلافت دربني عباس جريان يابد.اينها مي‌گويند خلافت حق بني عباس است.زيرا پس از رحلت پيامبر، عباس بيش ازديگران شايسته بود كه ازآن حضرت ارث ببرد. ( 2 ) پس ازمرگ محمد بن علي پسرش ابراهيم امام مدعي بود كه وكيل ونماينده امام غايب يعني محمد حنفيه است وپس از مرگ او ابو العباس سفاح همين ادعارا داشت كه هركدام امامت را به ديگري وصيت كرده است. ( 3 )
بدين سان با استمرار اعتقاد به مهدويت، خلافت بني عباس را مشروعيت بخشيدند و اعتقاد به حضرت مهدي (عليه السلام) را نيز دچار انحراف كردند.
واقفيه
واقفيه، از ديگر فرقه‌هاي باطل و معروف شيعه است كه در زمان امام كاظم(عليه السلام) پديد آمد و امام عسكري(عليه السلام) درباره آن‌ها چنين فرمود:

عن أحمد بن محمد مطهر كتب بعض أصحابنا إلي أبي محمد(عليه السلام) من أهل الجبل يسأله عمن وقف علي أبي الحسن موسي(عليه السلام) أتولاهم أم أتبرأ منهم؟ فكتب إليه: لاتترحم علي عمگ لا رحم الله عمگ تتبرأ منه أنا إلي الله منهم بريء فلاتتولاهم و لاتعد مرضاهم و لاتشهد جنائزهم و لاتصل علي أحد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الاحتجاج 2/182/208؛ بحار الانوار 5/17
2. الملل والنحل1/150
3. تاريخ طبري 7/423


203


منهم مات أبدا. سواء من جحد إماما من الله أو زاد إماما ليست إمامته من الله كان كمن قال: ثالث ثلاثة إن الجاحد أمر آخرنا جاحد أمر أولنا و الزايد فينا كالناقص الجاحد أمرنا. ( 1 )
اسماعيليه
اسماعيليه، كساني هستند كه اسماعيل فرزند امام صادق(عليه السلام) را كه در زمان آن حضرت رحلت كرد، امام مي‌دانستند.
امام صادق(عليه السلام)براي جلوگيري ازپيدايش اين فرقه در زمان رحلت اسماعيل، فرزندش اين اقدام‌ها را انجام داد.

قال زرارة بن أعين: دعا الإمام الصادق(عليه السلام) داود بن كثير الرقي و حمران بن أعين، و أبا بصير، و دخل عليه المفضّل بن عمر و أتي بجماعة حتي صاروا ثلاثين رجلا فقال: يا داود اكشف عن وجه اسماعيل، فكشف عن وجهه، فقال: تأمّله يا داود، فانظره أحيّ هو أم ميّت؟ فقال: بل هو ميّت. فجعل يعرّضه علي رجل رجل حتي أتي علي أخرهم فقال: اللّهم اشهد. ثم أمر بغسله و تجهيزه. ثم قال: يا مفضّل احسر عن وجهه، فحسر عن وجهه، فقال: أحيّ هو أم ميت؟ انظروه أجمعكم. فقال: بل هو يا سيدنا ميّت. فقال: شهدتم بذلگ و تحققتموه؟ قالوا: نعم، و قد تعجبوا من فعله. فقال: اللّهم أشهد عليهم. ثم حمل إلي قبره، فلمّا وضع في لحده، قال: يا مفضل، اكشف عن وجهه. فكشف، فقال للجماعة: انظروا أحيّ هو أم ميتّ؟ فقالوا: بل ميّت، يا وليّ الله. فقال: اللّهم اشهد. فإنه سيرتاب المبطلون يرِيدُونَ أَنْ يطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ ـ ثم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الخرائج والجرائح 1/452/38 وعنه في كشف الغمة 3/220؛بحار 50/275


204


أومي إلي موسي(عليه السلام) و قال: وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ. ثم حثّوا عليه التراب، ثم اعاد علينا القول فقال: الميّت المكفّن المدفون في هذا اللحد من هو؟ قلنا: اسماعيل ولدگ. فقال: اللّهم أشهد. ثم أخذ بيد موسي فقال: هو حق، و الحق معه و منه، إلي أن يرث الله الأرض ومن عليها. ( 1 )
قال عنبسة العابد: لما مات اسماعيل بن جعفر بن محمد(عليه السلام) و فرغنا من جنازته، جلس الصادق(عليه السلام) و جلسنا حوله و هو مطرق، ثم رفع رأسه فقال: أيها الناس: إن هذه الدنيا دار فراق ... و من لم يقدم ولداً هو المقدم دون الولد، ثم تمثّل بقول أبي خراش الهذلي يرثي أخاه ... ( 2 )
اينها، برخي ازاقدام‌هاي ائمه دربرابرفرقه گرايي بودكه توسط بني اميه وبني عباس وعوامل آن‌هاپديد آمده بود وائمه باآن‌هابه شدت مبارزه كردند.اين فرقه‌گرايي درميان شيعه، ضربه‌هاي سنگيني واردكرد.نخست، اتحاد شيعه وقدرت اجتماعي آن‌هاراازهم پاشيدوسپس به استنادبرخي ازهمين اعتقادات باطل، بر ضد امام شيعه تبليغ شد و آثار منفي بسياري برجاي گذاشت.

جعل روايت به نام ائمه
جعل حديث به نام ائمه، يكي ازمواردي است كه حكومتيان و مخالفان اهل بيت انجام دادند. جعل حديث به نام ائمه بود.آن‌ها احاديثي را به نام ائمه جعل مي‌كردند كه با عقل و قرآن و سنّت پيامبر ناسازگار بود.با جعل آن روايات دو هدف را تعقيب مي‌كردند:

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المناقب لإبن شهر آ شوب 1/327. بحار الأنوا ر 47/253.
2. كمال الدين /72و73.امالي الصدوق/197. بحار الأ نوار 47/245.


205


1. موقعيت علمي اهل بيت راخدشه داركنند تاجامعه آن‌هارابه عنوان پيشوايان علمي نشناسند وخردمندان و دانشمندان ازآن‌هاروي گردانند و چنين پندارندكه آن‌ها ازدانايي بي بهره‌اند و گفتارشان ارزش علمي ندارد.
2. برخي از عوام به آن گفتار،تمسك كنند و ازحقيقت بازمانند واعمال آن‌ها توأم با خرافات گردد.بدين سان جماعت شيعه درجامعه بد نام و پيرو خرافات شناخته شوند و با انجام اعمال دشمن زا منزوي گردند.
عن إبراهيم بن شيبة، قال كتبت إليه جعلت فداگ أن عندنا قوما يختلفون في معرفة فضلكم بأقاويل مختلفة تشمئز منها القلوب، و تضيق لها الصدور، و يروون في ذلگ الأحاديث، لايجوز لنا الاقرار بها لما فيها من القول العظيم، و لايجوز ردها و لا الجحود لها إذا نسبت إلي آبائگ، فنحن وقوف عليها ... فكتب(عليه السلام): ليس هذا ديننا فأعتزله. ( 1 )
عن جابر قال قلت لمحمد بن علي أكان منكم أهل البيت أحد يزعم أن ذنبا من الذنوب شرگ قال: لا. قلت أكان منكم أهل البيت أحد يقر بالرجعة قال: لا. قلت أكان منكم أهل البيت أحد يسب أبابكر و عمر قال: لا. فأحبهما و تولهما و استغفر لهما. ( 2 )

عن سالم بن أبي حفصة قال سألت أبا جعفر محمد بن علي و جعفر بن محمد عن أبي بكر و عمر فقالا لي يا سالم تولاهما و ابرأ من عدوهما فإنهما كانا إمامي هدي قال سالم و قال لي جعفر بن محمد يا سالم أيسب الرجل جده أبوبكر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اختيار معرفة الرجال /564/995
2. تاريخ دمشق 54/284 ؛ الطبقات الكبري 5/321


206


جدي لانالتني شفاعة محمد يوم القيامة إن لم أكن أتولاهما و أبرأ من عدوهما. ( 1 )
ازاين گونه روايات كه ائمه معصومين(عليهم و السلام)خليفگان را تأييد كرده اند، دركتاب‌هاي اهل سنت بسياريافت مي‌شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ دمشق 54/ 285؛ سير أعلام النبلاء 4 / 402


207


خلاصه و نتيجه
پيامبراسلام براي آن برانگيخته شد كه جامعه رادردوگستره اعتقادي وعملي هدايت كند.هدايت جامعه در پرتو عمل به دستورهاي قرآن واقتدا به پيامبرميسربود. در راستاي فلسفه بعثت پيامبراسلام،امامان معصوم قراردارند. به اين دليل ائمه معصومين از نظر علمي‌ومعنوي ازهمان جايگاهي برخوردارشدندكه پيامبراسلام در آن جايگاه قرارداشت و تمام دانايي و ويژگي‌هاي معنوي رسول خدا(صلي الله عليه و آله )به ائمه منتقل شد.درنتيجه، هدايت جامعه پس از رسول خدا(صلي الله عليه و آله )به قرآن واهل بيت منحصرگرديد.به اين جهت ائمه معصومين مسؤوليت تفسيروتبيين قرآن را براي جامعه برعهده داشتند. چنان كه مسؤوليت جلوگيري ازتحريف قرآن در دو مقوله ظاهري ومحتوايي را نيز برعهده داشتند. آن‌هادر اجراي اين مسؤوليت،جامعه را به پيروي ازخود وقرآن وسنت پيامبر دعوت كردند.سلاطين، تداوم خود را باحضورائمه درعرصه‌هاي اعتقادي، ناممكن دانستند. از اين رو به پيدايش شبهات كلامي‌وايجاد فرقه‌هاي منحرف اعتقادي دامن زدندتا مردم ازامامان روي برتافته وبه جريان‌هاي باطل روي آورند. امامان معصوم با اين انحرافات فكري به شدت مبارزه كردند وجامعه رااز پيروي آن‌ها برحذر داشتند.

 


208


پرسش‌هاي اين فصل

  1. مسؤوليت ائمه در برابرقرآن چيست؟
  2. ضابطه درست فهميدن قرآن چيست؟
  3. به چه دليل فهم كامل ودرست قرآن منحصر به ائمه است؟
  4. جاودانه بودن قرآن واهل بيت مستلزم چه موضوعاتي است؟
  5. امامان معصوم، دانايي خود را درباره قرآن چگونه معرفي كردند؟ يك مورد رابيان كنيد.
  6. امام علي(عليه السلام)موقعيت خود را در رابطه با تفسير قرآن چگونه بيان كرد؟
  7. امام حسين(عليه السلام)درباره تفسير قرآن چه فرمود؟
  8. سخن امام علي(عليه السلام)را درباره سيره وسنت پيامبر توضيح دهيد.
  9. اقدام‌هاي ائمه درباره احياي سنت پيامبر چه بود؟
  10. خاستگاه پيدايش شبهات كلامي‌چه بود؟
  11. امام رضا(عليه السلام)احاديث جعلي را به چند دسته تقسيم كرد؟
  12. سيره معصومين در برابر جريان‌هاي منحرف فكري چه بود؟
  13. امام صادق(عليه السلام)براي جلوگيري ازپيدايش فرقه اسماعيليه چه اقدامي انجام داد؟
  14. امام صادق درباره غاليان چه فرمود؟


209



| شناسه مطلب: 78348