بخش 3
فصل چهارم: پیشگوییها 1. نوید لذّت عاشورا 2. سخن از کربلا و 3. شهید کوفه 4. ظهور امام غایب فصل پنجم: در محضر علی و فاطمه 1. شب عروسی فاطمه 2. تسلّی دادن به فاطمه 3. ناظر درد و رنج 4. چادر وصله دار 5. دعوت فاطمه و دعای نور 6. آخرین شب فصل ششم: در جبهههای جنگ 1. جنگ خندق
فصل چهارم
پيشگوييها
در فصل گذشته، سه نمونه از داناييهاي فوق العاده و رازگوييهاي سلمان را بيان كرديم. در اين فصل، به پيشگوييهاي ديگر اين صحابي بزرگ كه مقام بلند عرفاني او را ثابت ميكند، ميپردازيم و اميد داريم كه ما نيز، با تلاش خود، جرعهاي از عرفان واقعي او را بنوشيم و به نورانيتي بصيرت بخش، دست يابيم. در ادامه، نخست سه مطلب مهم را بيان ميكنيم و سپس به بيان پيشگوييهاي مهم سلمان ميپردازيم:
جابربن عبدالله انصاري، روايت كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «هر امّتي محدَّثي دارد و مُحدَّث اين امّت، سلمان است».
سؤال شد: «اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مُحدَّث كيست؟»
فرمود: «مُحدَّث، كسي است كه از غيب و اسراري كه از نظر مردم پنهان است و بدان نياز دارند، خبر ميدهد!» گفته شد: «اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اين مقام بلند، چگونه براي سلمان به وجود آمده؟» آن حضرت
|
|
فرمود: «لأَنَّهُ قَدْ عَلِمَ مِنْ عِلْمي» ( 1 )؛ «چون سلمان، از علم من فراگرفته است».
خداوند ضمن بيان داستان دردناك هلاكت قوم لوط ميفرمايد: (إِنَّ فِي ذلِكَ لآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ)؛ «در اين سرگذشت، نشانههايي براي متوسّمين وجود دارد». (حجر: 75)
متوسمين، افرادي هستند كه از فراست و تيزهوشي فوق العادهاي برخوردارند.(2)
بر اين اساس، امام باقر ( عليه السلام ) ، سلمان را از جمله متوسّمين معرفي كرده است.(3)
سلمان، طبق اين دانش و بينش و دانايي فوقالعادهاي كه در پرتو علوم نبوي ظرفيت لازم فراگيري آن را پيدا كرده بود، ميتوانست از اسرار پنهان، پرده بردارد و از آينده خبر دهد، پيشگوييهاي او كه به وقوع هم ميپيوست، شگفتي ديگران را برميانگيخت. در ادامه چند نمونه از آنها را بيان خواهيم كرد.
1. نويد لذّت عاشورا
در سال 32 ه .ق كه نه سال از خلافت عثمان بن عفّان ميگذشت، هنگامي كه سلمان و زُهَير بن قين بَجلي، از غزوة بِلنجِر پايتخت خزر ـ بعدها به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نفس الرحمن، ص 269 .
2. الدرالمنثور، ج4، ص 103.
3. نفس الرحمن، ص 367؛ سلمان فارسي، ص 326 .
|
|
آتـل، تغييـر نـام داد1 و در سواحل غربي درياي خزر بود ـ2 همراه غنائم فراواني كه به دست آورده بودند، برميگشتند، سلمان به زُهير و ساير همراهان خود گفت: آيا از اينكه خداوند شما را به پيروزي رسانده و غنيمت به دست آوردهايد، خوشحاليد؟
وقتي آنها جواب دادند آري، سلمان اين خوشحالي را به جا دانست و اضافه كرد:
إذا أدْرَكتُم سَيّد شَبابِ آلِ مُحَمّدٍ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فَكُونُوا أَشَدَّ فَرَحاً بِقِتالِكُم مَعَهُمْ مِمّا أَصَبْتُمُ اليَومَ مِنَ الغَنائِم...(3)
آنگاه كه سيد جوانان آل محمد را درك كرديد [و به همراه آنها به جنگ و قتال پرداختيد،] بايد خوشحالي و لذّت آن براي شما از اين پيروزي و به دست آوردن غنيمت بيشتر باشد.
آري! اين سروش سلمان، به سال 32 ه .ق، در گوش زُهير بن
قين بَجلي (عثماني) طنين افكند. سال شصت هجرت بود و از تاريخ پيشگويي سلمان، حدود سي سال ميگذشت. هنگامي كه حضرت سيدالشهدا ( عليه السلام ) در مسير رفتن از مكّه به عراق، او را به ياري طلبيد، او ابتدا بر اثر تفكّر عثماني از ياري و همراهي امام طفره رفت، ولي
سرانجام دعوت را پذيرفت و روز عاشورا، فرمانده ستون راست سپاه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فرهنگ معين، اعلام، ج 5، ص 277.
2. فرهنگ عميد، تاريخ جغرافيا، ص 391.
3. بحارالانوار، ج44، ص371؛ نفس الرحمن، ص 252.
|
|
امام حسين ( عليه السلام ) شد و در نهايت، به مقام والاي شهادت رسيد و بدينگونه پيشگويي سلمان هم به وقوع پيوست.(1)
2. سخن از كربلا و...
مُسَيّب بن نجبة فزاري ـ كه از سران عراق بود ـ گفته است: وقتي سلمان، حاكم مدائن بود، از مسير مدينه به عراق ميآمد، من همراه گروهي از ياران به استقبال او رفتيم. آنگاه كه به كربلا رسيديم، سلمان پرسيد: اين سرزمين، چه نام دارد؟
همراهان من جواب دادند: اين سرزمين كربلا ناميده ميشود.
سلمان، با شنيدن اين نام، در حالي كه با دست خود به هر قسمتي اشاره ميكرد، گفت:
هذهِ مَصارِعُ إخوانِي، هذا مَوضِعُ رِحالِهِم، وَهذا مُناخُ رِكابِهمْ، وَهذا مُهَراقُ دِمائِهِم، يُقْتَلُ بِها خَيْرُ الأوَّلينَ و يُقْتَلُ بِها خَيرُ الآخِرِينَ...(2)
اين نقطه، محل جنگ و درگيري برادران من است، در آن نقطه بار و بُنة خود را به زمين ميگذارند، در آن نقطه، مركبهاي خود را ميخوابانند، در آن نقطه خون آنها به زمين ريخته خواهد شد و قتلگاه آنها است و بالاخره در اين سرزمين فرزند بهترين پيامبران ( عليهم السلام ) و بهترين بازماندگان آنها كشته و شهيد خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الارشاد، ص 221؛ نفس الرحمن، ص 252.
2. بهجة الآمال، ج 4، ص 418؛ بحارالانوار، ج 22، ص 386؛ نفس الرحمن، ص256.
|
|
3. شهيد كوفه
جابر بن يزيد جُعفي از يكي از ياران اميرمؤمنان ( عليه السلام ) روايت ميكند: روزي سلمان فارسي به حضور امام علي ( عليه السلام ) رسيد (اين ملاقات به ظاهر در مدينه بوده) و به احوالپرسي با آن حضرت پرداخت. امام فرمود:
اي سلمان! من كسي هستم كه همةافراد امّت را به اطاعت خويش دعوت كردم، امّا (بسياري از) آنها راه كفران و ناسپاسي را پيش گرفتند و مستوجب عذاب الهي شدند، در صورتي كه من، گنجينة علم و هدايت اين امّت هستم و هر كس به مقام و منزلت من معرفت پيدا كند، در عالم بالا با من خواهد بود.
سلمان ميگويد: در همان حالي كه علي ( عليه السلام ) مشغول سخن گفتن بود، حسن و حسين ( عليهما السلام ) وارد شدند. آنگاه علي ( عليه السلام ) فرمود:
اي سلمان! اينان دو گوشوارة عرش الهي هستند و به وسيلة آنها بهشت نوراني ميگردد، مادر آنها هم بهترين زنان است.
اي سلمان! خداوند متعال دربارة من از مردم پيمان گرفته است و درستكار واقعي كسي است كه مرا تصديق كند و دروغگو كسي است كه مرا تكذيب نمايد و قهراً چنين كسي در آتش جاي خواهد داشت.
به هر حال، اي سلمان! من حجّت بالغة الهي، معجزة جاويدان خداوند، سفير سفراي آسماني و مصلح امّت هستم.
سلمان، با شنيدن اين سخنان گفت: اي اميرمؤمنان! من مقام و منزلت
|
|
تو را در تورات و انجيل يافتم، پدر و مادرم به قربانت، اي شهيد كوفه! به خداوند اگر اين جهت نبود كه مردم شوق زده شوند يا به وحشت افتند و بگويند: خداوند قاتل سلمان را رحمت كند، دربارة عظمت مقام تو سخني را ميگفتم كه افراد شگفت زده شوند (يا به خاطر عدم درك آن وحشت كنند!) زيرا تو آن حجّت الهياي هستي كه به وسيلة تو راه توبةآدم ( عليه السلام ) باز شد و بدين وسيله، يوسف ( عليه السلام ) از قعر چاه نجات يافت.(1)
4. ظهور امام غايب ( عجل الله تعالي فرجه الشريف )
در يكي از سفرهايي كه سلمان به عراق رفته بود و ياران امام علي ( عليه السلام ) به استقبال او آمده بودند، در همين فصل بخشي از مطالب او را تحت عنوان «سخني از كربلا و...» مطالعه كرديم، روزي به كوفه رسيد و خود آن را شناخت و گفت: «اين كوفه است؟» و هنگامي كه ياران جواب دادند: آري!، اضافه كرد: «قُبّةُ الاسلام» ( 2 ) اين مكان قُبّه و گنبد بلند مرتبة اسلام است.
از اين بيان و ساير قرائن و شواهد بر ميآيد كه سلمان، چون خود از طرّاحان شهر سازي آن مكان مقدّس بوده و بيش از چهار سال آن شهر مقرّ حكومت امام علي ( عليه السلام ) بوده و همچنين چون در اين شهر تغيير و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. كنز الفوائد، ص 264؛ بهجة الآمال، ج 4، ص 423؛ نفس الرحمن، ص 270؛ بحارالانوار، ج 26، ص 292.
2. بحارالانوار، ج 22، ص 386؛ نفس الرحمن، ص 256.
|
|
تحوّلاتي رخ ميداده، او بارها به اين شهر سفر و وقايعي را پيشگويي ميكرده است.
امام صادق ( عليه السلام ) نيز فرمودهاند:
سلمان به شهر كوفه وارد شد، نگاهي به در و ديوار آن شهر انداخت و بلاها و حوادثي را كه در آن شهر به وقوع ميپيوست، به ياد آورد. از سقوط حاكميت بنياميه و حاكماني كه بعد از آنها روي كار ميآيند و سقوط ميكنند، مطالبي را بيان كرده، سپس ادامه داد: «إذا كانَ ذلكَ فألزِموا أحلاسَ بُيوتِكُم، حتّي يَظْهَرَ الطّاهرُ بن الطّاهرُ المطهّرِ ذَو الغِيبه...» ( 1 )؛ در چنين روزگاري، پلاس خانههاي خود شويد [در خانه بنشينيد و به عنوان قيام در ركاب امام معصوم گرد كسي جمع نشويد]، تا اينكه شخصيت پاك و معصومي كه فرزند پاك و پاكيزة امامان است و در پس پردة غيبت به سر ميبرد ظهور كند.
بدين نحو، سلمان عالِم به اسرار آينده بود. به مؤمنان آگاهي داد و تكليفشان را در ارتباط با قيامهاي غير صالح در مقابل قيام امام غايب ( عجل الله تعالي فرجه الشريف ) با ويژگي خاصّ خود مشخص نمود. و همچنين تأكيد كرد كه اهل ايمان، متوجّه قيامها و ادّعاهاي دروغين باشند و فريب افراد ناصالح و اغواگر را نخورند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الغيبه، ص 103؛ نفس الرحمن، ص 264.
|
|
|
|
فصل پنجم
در محضر علي و فاطمه ( عليهما السلام )
سلمان كه از اوايل سال اول هجرت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به مدينه
و به حضور آن حضرت9 بار يافت و اسلام آورد، چنان به
خاندان رسالت ( عليهم السلام ) پيوند خورد، ارادت ورزيد و راه اطاعت مخلصانه
و همه جانبه آنها را شيوه و سيرة خويش قرار داد كه از زبان
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به مقام والا و فوق العادة: «سلمان، از خاندان ماست» دست يافت.(1)
او در صحنههاي خوش و ناخوش روزگار، چه در زمان حيات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و چه پس از وفات آن بزرگوار، در روزگار امام علي ( عليه السلام ) و حضرت فاطمه (ها) نيز، همراه و همراز اين خاندان بود. در ادامه به چند نمونه از اين همراهي و خدمتگزاري وي اشاره ميكنيم:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نفس الرحمن، ص 135.
|
|
1. شب عروسي فاطمه (ها)
فاطمه زهرا (ها) خواستگاران بسياري داشت، ولي چون پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چنين پيوندهايي را صلاح نميدانست، به هيچ كدام از آنها جواب موافق نميداد.(1)
اما هنگامي كه حضرت علي ( عليه السلام ) به خواستگاري حضرت فاطمه (ها) آمد، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) موافقت كردند.
امام صادق ( عليه السلام ) درباره تاريخ عروسي حضرت علي ( عليه السلام ) و فاطمه زهرا (ها) فرمودهاند:
عقد ازدواج فاطمه (ها) و علي ( عليه السلام ) در ماه رمضان (سال دوم هجرت) خوانده شد و عروسي در اوّل يا ششم ذي حجّة همان سال برگزار گرديد.(2)
شب عروسي حضرت فاطمه (ها) رجال بزرگ بنيهاشم، عمّههاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و زنان مهاجر و انصار جمع شدند. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دستور داد استر سپيد و سياه رنگ زيبايي را آوردند و خود روي آن حولة سفيدي پهن كرد و به فاطمه (ها) فرمود سوار شو.
آنگاه از ميان همة ياران و بزرگان و بستگان از بنيهاشم، سلمان كهنسال و ريش سفيد (ايراني) را برگزيد تا مهار مركب عروس را به دست گيرد و از جلو حركت كند، ولي خود و ساير مردان و قوم و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فاطمة الزهراء من المهد الي اللحد، ص 111؛ كنز العمال، ج 13، صص 678 ـ 681.
2. بحارالانوار، ج 43، صص 93 و 136؛ فاطمه الگوي زن مسلمان، ص 100.
|
|
خويشان، در كوچههاي مدينه، كاروان كوچك عروس را هماهنگ با فرشتههاي آسماني الله اكبر گويان همراهي ميكردند. و در حالي كه همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) امسلمه، عايشه، حفصه و نيز معاذه مادر سعد بن معاذ تكبير و سرودهاي شادي سر ميدادند1، حضرت فاطمه (ها) را به خانة علي ( عليه السلام ) وارد كردند.(2)
آري، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با انتخاب سلمان براي انجام اين كار بزرگ، نه تنها عظمت او را به نمايش گذاشت و موضوع نژادگرايي را بيتأثير قلمداد كرد و نيز، او را از خاندان و محرم اسرار خويش دانست، بلكه با انتخاب يك غير عرب، از احساس رقابت و حسادت طبيعي فاميلي و قبيلهاي سايرين، جلوگيري كرد.
2. تسلّي دادن به فاطمه (ها)
طبق روايتي كه از امام صادق ( عليه السلام ) وارد شده، هنگامي كه حضرت علي ( عليه السلام ) را با وضع نگرانكنندهاي براي بيعت به مسجد ميبردند، حضرت فاطمه (ها) نيز با تن رنجور خويش از خانه بيرون آمد و در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج 43، صص 93 و 136؛ فاطمه الگوي زن مسلمان، ص 100.
2. دلائل الامامه، ص 104؛ بحارالانوار، ج 43، صص 104، 115 و 116.
|
|
حالي كه همة زنان بنيهاشم نيز همراه او حركت ميكردند، نزديك قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسيد و فرياد برآورد: پسر عمويم را رها كنيد، به خدايي كه محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را به حق فرستاده، اگر علي ( عليه السلام ) را رها نكنيد، موي خود را پريشان ميكنم، پيراهن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را روي سر ميگذارم و به درگاه خدا، ناله و نفرين سر ميدهم.
سلمان ميگويد:
من نزديك فاطمه (ها) بودم، نگراني شديد او را مشاهده ميكردم و نيز ميديدم ديوارهاي مسجد به لرزه درآمده و نزديك بود خراب شود. گفتم: اي بانوي من! صبر و مقاومت داشته باش، خداوند پدر تو را براي امّت رحمت قرار داده، تو نيز نفرين نكن كه گرفتاري فراهم ميشود.(1)
طبق روايت ديگري نيز علي ( عليه السلام ) فرمود: «سلمان! فاطمه (ها) را آرام كن تا مبادا نفرين كند، زيرا مدينه زير و رو ميگردد».(2)
3. ناظر درد و رنج
در روايت ديگري كه از امام صادق ( عليه السلام ) وارد شده، سلمان ميگويد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الاحتجاج، ج1، ص114؛ سلمان فارسي، ص160.
2. ناسخ التواريخ خلفا، ج1، ص87؛ سلمان فارسي، ص160.
|
|
همراه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي نماز به مسجد ميرفتم، چون مقابل خانة علي ( عليه السلام ) رسيدم، نالهاي شنيدم كه از درد سر، گرسنگي و مجروح شدن دست به خاطر آسيابكردن بلند بود، وقتي حلقة در را زدم، فضّة خدمتگزار گفت: كيست؟ جواب دادم: سلمان فرزند اسلام هستم. وقتي فضّه گفت: اندكي توقّف كن، چون فاطمه (ها) پوشش كامل ندارد، من عباي خود را براي آن حضرت داخل خانه انداختم و آنگاه وارد شدم. فاطمه (ها) فرمود: به خداي كعبه، سلمان از خاندان ماست، ولي مشاهده كردم آن بانوي بزرگ (ها) به قدري جُو آسياب كرده كه بر اثر مجروح شدن دستش، دستة آسياب خون آلود است.
حسن بن علي ( عليه السلام ) كه كودكي بود، كنار خانه نشسته و از گرسنگي رنج ميبرد، وقتي من از آن صحنهها ناراحت شدم، در حالي كه فضة خدمتگزار نيز حضور داشت، حضرت فاطمه (ها) فرمود: پدرم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كارهاي خانه را يك روز در ميان بين من و فضّه تقسيم كرده و امروز نوبت كار من است. پيشنهاد كردم كه به
|
|
آن بانو كمك كنم، فرمود: من حسن ( عليه السلام ) را آرام ميكنم و تو آسياب كن... .(1)
4. چادر وصله دار
در تاريخ آمده كه وقتي آية «وعدة همة مردم (گمراه) آتش دوزخ خواهد بود...» ( 2 ) نازل شد، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بسيار گريه كردند. اصحاب
هم با ديدن آن حال، سخت گريستند. امّا نميدانستند سروش وحي
چه آيهاي آورده و به خاطر وضع روحي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هم، نميتوانستند علت گرية آن حضرت را جويا شوند. ولي ميدانستند وقتي
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فاطمه (ها) را ببيند شادمان ميشود. بدين جهت به خانة آن بانوي بزرگ رفتند و مشاهده كردند در حالي كه با آسياب دستي آرد جو تهيه ميكرد، به خواندن آية: (وَ ما عِنْدَ اللهِ خَيْرٌ وَأَبْقي) (قصص: 60) مشغول است.
اصحاب، موضوع گرية پيامبر را به اطلاع فاطمه (ها) رسانيدند و آن بانوي بزرگ نيز؛ به سوي خانة رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حركت كرد. سلمان فارسي ميگويد: «حضرت فاطمه (ها) چادري پوشيد كه دوازده جاي آن، با نخهاي موئين درخت خرما وصله خورده بود».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. دلائل الامامة، ص 141؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 53.
2. {و اِنَّ جَهَنَّمَ لِمَوْعِدُهُمْ اَجْمَعينَ} حجر: 43.
|
|
آنگاه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: «سلمان! اين را بدان كه دختر من
از گروه سابقين است1 و به مقام والاي تقرّب خداوند دست يافته
است».
5. دعوت فاطمه (ها) و دعاي نور
عبدالله، فرزند سلمان از پدر خود روايت كرده است كه: «ده روز از وفات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گذشته بود، وقتي از خانه بيرون آمدم، با علي ( عليه السلام ) برخورد كردم، آن حضرت فرمود: اي سلمان! تو نيز بعد از وفات
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به ما جفا كردي؟!
گفتم: اي مولاي محبوب من! من نامهربان نشدهام، آيا چگونه ممكن است در حقّ شما جفا شود؟! بلكه غم و اندوه حوادث تلخ پس از وفات رسولخدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مرا از زيارت شما بازداشت! آن حضرت فرمود: اكنون به خانة ما برو كه فاطمه (ها) مشتاق ملاقات توست و تحفههاي بهشتي هم براي تو آماده كرده است...
سلمان ميگويد: با شتاب خود را به خانة فاطمه (ها) رساندم و پس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. {وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ} واقعه: 10و11.
|
|
از آنكه آن بانو نيز از عدم حضور من گلايه كرد، آمدن فرشتگان بهشتي و تحفهها و مژدههاي بهشتي را به من اطلاع داد...
پس از آن تقاضا كردم: اي بانوي من! دعايي را به من بياموز كه از بيماري «تب» در امان باشم. آن بانوي بزرگ اين «حِرز» و دعايي را كه به «دعاي نور» معروف شده و مداومت بر خواندن آن، سبب مصونيت از تب ميگردد بدين شرح به من آموخت:
بِسمِ الله الرّحمنِ الرَّحيمِ، بِسْمِ اللهِ النُّور، بِسمِ اللهِ نُورِ النُّور، بِسمِ اللهِ نُورٌ علي نُور، بِسمِ اللهِ الّذي هُوَ مُدَبِّرُ الاُمورِ، بِسمِ الله الَّذي خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، الحمدُ للهِ الَّذي خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَأنزَل النُّورَ علي الطُّورِ، في كتابٍ مَسْطورٍ، في رَقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، علي نبيٍّ مَحبُورٍ، الحمدُ للهِ الّذي هُوَ بالعِزِّ مَذكُورٌ و بِالفَخرِ مَشْهورٌ، وَعَلَي السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ مَشكُورٌ، وَصَلَّي اللهُ عَلي سَيِّدنِا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرِين...
سلمان ميگويد: اين دعا را من به بيش از هزار نفر از مردم مدينه و مكّه كه گرفتار تب بودند آموختم و همه با عنايت خداوندي از بيماري تب بهبودي يافتند.(1)
6. آخرين شب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج 43، ص 68؛ ج 22، ص 352؛ نفس الرحمن، ص 339.
|
|
غم و اندوه دردناكي شهر مدينه را فرا گرفته است، زيرا يگانه دخت والاگهر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در جواني و با مظلوميت چشم از اين جهان فروبسته و نيز، وصيت كرده است كه: شبانه تجهيز و دفن شود و نا اهلان در مراسم تدفين او شركت نكنند و براي مشروعيت بخشيدن به حاكميت غاصبانة خويش نتوانند، بهرهبرداري نمايند.(1)
سلمان، اين صحابي پاكباخته در همة شرايط، وفاداري و همراهي و همرازي خويش با علي ( عليه السلام ) و فاطمه (ها) را عملي گردانيد و به قول ابن ابي الحديد: شيعة خاصّ علي ( عليه السلام ) شناخته شده بود.(2)
در تاريخ اين چنين ميخوانيم: وقتي شب همه جا را فرا گرفت و چشمها به خواب رفت، علي ( عليه السلام ) ، حسن ( عليه السلام ) و حسين ( عليه السلام ) ، عمّار ياسر، مقداد بن اسود دئلي، عقيل بن ابيطالب، زُبير بن عوّام، ابوذر غِفاري، بريدة عجلي، سلمان فارسي، تعدادي از بنيهاشم و افراد خاصّ وابسته به خاندان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جسد مقدّس حضرت زهراي مرضيه (ها) را تشييع نمودند، بر او نماز خواندند و به خاك سپردند.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج43، ص 183 .
2. شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد، ج18، ص39 .
3. بحارالانوار، ج43، ص193؛ سلمان فارسي، ص 171.
|
|
و بدين ترتيب، سلمان فارسي اطاعت و خدمت خويش را تا آخرين لحظة حيات دخت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و همدردي و ياري خويش را در آغاز سوگواري و تنهايي حضرت علي ( عليه السلام ) عملي گردانيد.
|
|
|
|
فصل ششم
در جبهههاي جنگ
راز عظمت، محبوبيت و ماندگاري سلمان، صحابي مخلص پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، چند بُعدي بودن شخصيت اوست.
به عبارت ديگر، سلمان، نه تنها ابرمرد ايمان و عبادت بود، بلكه در قلمرو علم و دانش نيز، مقام والايي داشت؛ آنجا كه ميبايست از ساحت اهل بيت ( عليهم السلام ) دفاع كند، برميآشفت و فرياد برميآورد، به هنگام كار
و تلاش نيز، نهايت سعي و كوشش خود را به كار ميبست. و هنگام دفاع از كيان اسلام، با وجود كهنسالي در جبهههاي جنگ شركت ميكرد.
در اين فصل، به طور خلاصه، مواردي از حضور در جبهههاي جنگ و رزمآوري و شجاعتها و فداكاريهاي مؤمنانه و دلسوزانة او را از نظر ميگذرانيم.
|
|
1. جنگ خندق
نقشة شوم مشركان مكه و كارشكني منافقان مدينه كه در سال سوم هجرت در قالب جنگ «اُحد» و براي نابودي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و اساس اسلام صورت گرفت، اگرچه موجب به شهادت رسيدن بيش از هفتاد تن از عزيزان و فرماندهان و ياران گرامي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شد، ولي اين جنگ خونبار، بر مقاومت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ياران ايشان افزود و كينة عميقتري را در دل كافران و مشركان و منافقان اسلام به جاي گذاشت، بر اين اساس، همة دشمنان اسلام، كه از گروههاي مختلفي تشكيل ميشدند و قرآن كريم جمع آنها را احزاب ناميده1، براي نابودي آيين توحيدي اسلام، تصميم گرفتند يك نبرد حساب شده و همه جانبهاي را ترتيب دهند.
بدين منظور گروهي از يهوديان مدينه، به مكه رفتند و با قبيلة قريش كه از دشمنان سرسخت پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بودند، پيمان نظامي بستند و به تدريج قبيلههاي: غطفان، بنيسَليم، بنياسد بن خُزيمه، بنيفزاره، بنياشجع، بنيمروه، بنيقُريظه، بنينَضير و افراد مخالف ديگري را به خود ملحق كردند و دست كم سپاهي ده هزار نفري به فرماندهي ابوسفيان بن حرب كه از قبيلة قريش بود2، را تشكيل دادند. هنگامي كه پيامبر از اين خبر خطرناك مطلع شد، با ياران مشورت كرد كه براي دفاع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. احزاب: 22.
2. السيرة النبويه، ج3، ص 226؛ تاريخ پيامبر اسلام، صص 378 ـ 380؛ سلمان فارسي،
ص 282.
|
|
بهتر است از شهر خارج شوند و در هرجا كه با دشمن برخورد كردند با آنها بجنگند؟ و يا در مدينه بمانند و از شهر و مردم و كيان اسلام دفاع كنند.(1)
ياراني كه مورد مشورت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قرار گرفتند، هفتصد نفر بودند، از جملة يكي از آنها كه سلمان بود كه گفت: «اي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سپاه اندك ما، در برابر سپاه انبوه دشمن توان مقابله ندارد!»
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: پس چه بايد كرد؟ سلمان پاسخ داد: «در مسيري كه دشمن حمله ميكند، بايد خندق حفر كنيم تا مانع حملة آنها شويم و بهتر بتوانيم دشمن را دفع كنيم، زيرا آنها از همه طرف نميتوانندحمله كنند. شيوة ما در ايران هم، چنين بود كه در مواضعي كه دشمن حمله ميكرد، خندق حفر ميكرديم».
بر پاية اين روايت: جبرئيل بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نازل شد و با اشاره به سلمان، نظر او را تأييد كرد.(2)
حفر خندق
محل مناسبي كه دشمن ميتوانست از آنجا به مدينه حمله كند، مسير مكّه بود، زيرا مسيرهاي ديگر به خاطر وجود، نخلستانها و ساختمانها،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تاريخ پيامبر اسلام، ص380؛ سلمان فارسي، ص 282.
2. تفسير القمي، ج2، ص177؛ نفس الرحمن، ص 146؛ المغازي للواقدي، ج1، ص445.
|
|
مصونيت بيشتري داشتند.
خندق كه معرّب «كندن» است را سلمان طراحي و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دستور آن را صادر كرد. رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) براي دفاع و حفاظت از شهر عبدالله بن مكتوم را جانشين خود قرار داد و با سه هزار نيروي نظامي1 كه با خود بيل و كلنگ، و زنبيل و وسايل سادهاي همراه داشتند، كوه سلع را پشت سر نهادند، و پس از تقسيم كار، مشغول كندن خندق شدند، هر ده نفر ميبايست چهل ذراع حفر كنند. سلمان كه مرد شجاع و دلاوري بود، توانست هر روز پنج ذراع در پنج ذراع، (عرض و طول) با عمق پنج متر حفر كند، كارآيي سلمان به قدري چشمگير بود كه هريك از گروههاي مهاجر و انصار ميخواستند، او را از خود بدانند، ولي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به اين بحثها خاتمه داد و فرمود: سلمان، عضو خاندان ما اهل بيت ( عليهم السلام ) است.(2)
در بياني هم اينگونه آمده كه سلمان به خاطر كارآيي فوق العادهاش مورد چشم زخم قيس بن اَبي صَعصَعه قرار گرفت و بيهوش به زمين اُفتاد. درآن هنگام، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دستور داد: او را وضو و غسل دادند و آب آن را در ظرفي جمع كرده، پشت سر او خالي كنند، بدين ترتيب سلمان بهبودي يافت و به كار خويش ادامه داد.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. السيرة النبويه، ج3، ص 231.
2. مجمع البيان، ج1،ص 427، نفس الرحمن، ص 145.
3. المغازي، صص 445 ـ 447 ؛ نفس الرحمن، ص 146.
|
|
در اين جنگ، وضع مادي مسلمانان بسيار ناراحتكننده بود، حتي ابزار سادهاي همچون، بيل و كلنگ و تيشه و زنبيل را هم از يهوديان بنيقريظه كه در حال صلح با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بودند به امانت گرفته بودند.(1)
از لحاظ وضع غذا و مواد خوراكي هم مسلمانان از نظر شرايط زندگي مسلمانان، در تنگناي سختي به سر ميبردند. امام علي ( عليه السلام ) فرمودهاند:
كُنّا مَعَ النَّبيِّ في حَفْرِ الخَنْدَقِ، إِِذا جائَتْهُ فاطمةُ (ها) وَمَعها كُسَيْرَةٌ مِنْ خُبْز، فَدَفَعَتْها إلَي النَبيِّ، فقالَ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ما هذِهِ الكُسَيْرَة؟ قالَت: قُرصاً خَبَزْتُهُ لِلحَسَنِ وَالحُسَيْن، جِئتُكَ مِنه بِهذه الكُسَيْرَة، فَقالَ النَّبيُّ ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) : أما إِنَّهُ أوَّلُ طَعامٍ دَخَلَ فَمَ أبيكَ مُنْذُ ثَلاث.(2)
ما، در كندن خندق همراه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بوديم، يك روز فاطمه (ها) در حالي كه تكّة ناني براي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آورده بود،آن حضرت فرمود: اين چيست؟ فاطمه (ها) گفت: يك قرص نان براي حسن ( عليه السلام ) و حسين ( عليه السلام ) پخته بودم و اين تكّه از آن را هم براي شما آوردم، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود: دخترم! بدان كه پس از سه روز، اين اوّلين لقمة غذايي است كه در دهان پدر تو قرار ميگيرد.
اما ياران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با وجود اين سختيهاي طاقتفرسا و انجام آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. المغازي، صص 445 ـ 447 ؛ نفس الرحمن، ص 146.
2. عيون اخبار الرضا ( عليه السلام ) ، ص206؛ بحارالانوار، ج20، ص 245.
|