ماهیت انقلاب

ماهیت انقلاب بـه تـعبیر فـلاسفه هـر پـدیده ای مـرکب از دو چیز است ((ماهیت)) (چیستی) و ((وجود))(هستی) انقلاب نیز از این قانون مستثنی نبوده دارای ماهیت و وجود است اینک می خواهیم ببینیم انقلاب ایران از چه ماهیتی برخوردار است؟ اقتصادی ؟ سیاسی؟ ایدئولوژیکی ؟ ی


ماهيت انقلاب

بـه تـعبير فـلاسفه هـر پـديده اي مـركب از دو چيز است ماهيت

ماهيت
(چيستي) و وجود
وجود
(هستي) انقلاب نيز از اين قانون مستثني نبوده داراي ماهيت و وجود است اينك مي خواهيم ببينيم انقلاب ايران از چه ماهيتي برخوردار است؟ اقتصادي ؟ سياسي؟ ايدئولوژيكي ؟ يا هر سه ؟ يا اسلامي ؟ قـبل از ورود در بـررسي مـاهيت انـقلاب مـلت ايـران بررسي نظرات ديـگران در رابـطه بـاانقلابها امـري ضـروري اسـت و تـا جأي كه نـگارنده اطـلاع دارد سـه نـظريه وجود داردكه طرفدار هر نظريه اي مـي خواهند هـمه انـقلابهاي دنيا و از جمله انقلاب ملت ايران را با نـظريه خـود تـطبيق دهـند ايـنك بـطور اخـتصار به آن سه (نظريه مي پردازيم:

نظريه اقتصادي

گـروهي بـرآنند كـه هـر چـند انقلابها در دنيا با اشكال مختلف و گـوناگون واقـع مي شوند ولي با دقت در آنها مي بيني كه همه به يك ريـشه برمي گردند و آن همان ريشه ماديو اقتصادي بوده و به تعبير ديـگر ريـشه طـبقاتي دارنـد كـه طـبقه فقير عليه طبقه مرفه قيام مـي كنند گـرچه بـصورت ظاهر چهره سياسي يا ايدئولوژيكي و عقيدتي دارنـد لـذااين گروه (ماديين) همه انقلابهاي دنيا (اعم از انقلاب كبير فرانسه و اكتبر روسيه وانقلاب چين و ...) را انقلابي طبقاتي و اقـتصادي مـي دانند و مي گويند انقلابها هماننديك بيماري است كه در مـوارد مـختلف از خـود آثار گوناگون نشان مي دهند اما يك طبيب حـاذق و پـزشك مـتخصص مـي فهمد كـه هـمه ايـن علأم و آثار مختلف نـشات گرفته از يك اصل است لذا در انقلابها نيز اين نارضأيها به يك نارضايتي و همه اين خشم ها به يك خشم و همه اين آرمانها به يك آرمـان برمي گردد و آن همان جنبه مادي و اقتصادي است و خلاصه همه انقلابها انقلاب محرومين عليه مرفهين است و ريشه همه آنها محروميت اقتصادي است.

نظريه سياسي

گـروهي ديـگر مـي گويند اين طور نيست كه همه انقلابها به محروميت مادي واقتصادي برگشته و همگي نشا ت گرفته از فقر و گرسنگي باشد چرا كه طغيان ازجهت گرسنگي اختصاص به انسان ندارد بلكه حيوانات نيز در هنگام گرسنگي شديد ممكن است طغيان نمايند البته ممكن است در جـأي كـه نـظام طـبقاتي حاكم است انقلاب در آنجا ريشه طبقاتي داشـته بـاشد امـا ايـن موضوع كليت ندارد زيراممكن است جامعه اي دوقـطبي نـبوده و مـردم بـه دو دسته گرسنه و سير تقسيم نگردند و همگان در رفاه مادي باشند ولي از نظر سياسي در اختناق بسر برده وتـحت فـشار باشند و چون اصل آزادي و آزاد زيستن يك اصل انساني است ممكن است مردم براي بدست آوردن آزادي قيام نمايند هر چند كه از نـظر اقـتصادي دررفـاه اند و انقلاب كبير فرانسه بيشتر با اين انگيزه واقع شده است نه به انگيزه اقتصادي.

پس اينكه شرط اساسي انقلاب را دوقطبي بودن جامعه از نظر اقتصادي مي دانندنظريه صحيحي به نظر نمي رسد.

نظريه ايدئولوژيكي

مـمكن اسـت انـقلابي در جـهان رخ دهد كه نه ماهيت اقتصادي داشته بـاشد و نـه ماهيت سياسي و آزادي خواهي بلكه ماهيتي آرمان خواهي اعـتقادي وايـدئولوژيكي داشـته بـاشد بدين معني مردمي كه به يك مـكتب ايـمان و اعـتقاد داشته و به ارزشهاي معنوي آن مكتب شديدا وابسته هستند وقتي آن مكتب را در معرض خطر و آماج حمله هاي بنيان بـرافكن مشاهده نمايند, خشمگين و ناراضي ازآسيبهأي كه بر پيكر مكتب شان وارد شده, براي برقراري مكتبشان و جلوگيري ازتباهي آن دسـت بـه قيام مي زنند واين نوع انقلابها و قيامها ربطي به سير و گـرسنگي شكم و يا ارتباطي به داشتن يا نداشتن آزادي سياسي ندارد چـرا كـه مـمكن اسـت هـم شكمشان سـير بـاشد و هم از آزادي سياسي برخوردار باشند.

بـنابراين منحصر كردن انقلابها در اقتصادي صرف , يا سياسي منحصر يـا عـقيدتي خالص روشـي بـه صـواب نـبوده بـلكه ايـن هر سه عامل مـي توانند سـبب بـروز انـقلاب گردند ممكن است انقلابي ريشه عقيدتي داشته باشد همانند نهضتهاي انبيا عليهم السلام و همه نهضتهأي كه در عـالم بـخاطر دفـاع از حريم دين و عقيده انجام مي گيرد و ممكن است ريشه سياسي داشته باشد همانند انقلاب كبير فرانسه وممكن است ريـشه اقـتصادي داشـته بـاشد هـمانند انقلابهاي كمونيستي كه بجز (كار,نان و مسكن) چيز ديگري را نمي فهمند و همه همشان تامين اين سـه جهت است البته ممكن است انقلابي فرهنگي باشد و يا اشكال ديگر ...

ماهيت انقلاب كبير ايران چيست ؟

همانگونه كه نظرات سه گانه در رابطه با انقلابهاي دنيا وجود داشت صاحبان آن نظرات هر كدام كوشش مي كنند كه انقلاب ملت ايران را نيز بـا نـظريه خـود تـطبيق دهند و هر كدام هم براي اثبات مدعاي خود شـواهدي از انـقلاب آورده و مـدعيند كـه انقلاب بـا نظر آنان قابل تـطبيق اسـت يـكي مـدعي اقـتصادي و مادي بودن انقلاب است و ديگري سياسي و سومي اعتقادي و ايدئولوژيكي.

در مـقابل ايـن سـه گـروه گـروهي مـدعي اند كه انقلاب بر خلاف همه انقلابها تك بعدينبوده بلكه هر سه جهت در آن است لذا با أتلاف و هـمكاري هر سه عامل اين انقلاب تحقق پيدا كرده است پس انقلاب مردم ايـران انـقلاب تك عاملي نيست بلكه داراي عوامل سه گانه اقتصادي , سياسي و عقيدتي است.

ولـي با دقت بيشتر روشن مي گردد كه هيچيك از اين نظرات چهارگانه از جـهتي صحيح نبوده بلكه نظر ديگري در اينجا صادق است و آن اين اسـت كـه انـقلاب مـردم ايران بـه رهبري امام خميني ره

ره
ره
ره
ماهيت اسـلامي دارد و تـك عاملي است اما عاملي كه همه علل و عوامل قبلي را يـكجا در بـرداشته و تامين كننده همه آن جهت ها است زيرا اسلام ديـن جـامع و كـاملي است كه براي تامين سعادت بشر در همه جوانب آنآمـده اسـت و نـمي توان آن را در يـك بعد منحصر دانست آنان كه انـقلاب اسـلامي رامـنحصر در بـعد اقـتصادي يـا سـياسي يا عقيدتي دانسته اند به يك گوشه و يك بعد آن نگاه كرده اند و از بقيه ابعاد آن غـافل مانده و يا سر به تغافل زده اند لذا پس از پيروزيانقلاب بـراي نـامگذاري آن نـظرات گـوناگون عـرضه شـد ولـي امام خميني فرمودند كه :

جـمهوري اسـلامي

جـمهوري اسـلامي
نـه يك كلمه زيادتر و نه يك كلمه كمتر زيرا قـرار دادن لـفظدموكراتيك مثلا در كنار اسلامي اهانت به اسلام است چون نشانه آن است كه اسلام مردمي نبوده و در اعطا آزادي ناقص است كه بايد با لفظ دموكراتيك آن را جبران نمود.

بـنابراين وقـتي انقلاب ماهيتي اسلامي داشت قهرا جنبه هاي سياسي , اقـتصادي واعتقادي نيز در آن تعبيه شده است زيرا مسئله سياست و اقتصاد و معنويت و اعتقادجز متن اسلام و از دستورات اصلي آن است كه ما بطور خلاصه و فهرست به آن اشاره مي كنيم:

عقيده و آرمان

از اينكه دين اسلام دين معنويت بوده و انسانها را بيش از هر چيز به معنويت وكمالات معنوي سوق داده و تمام همش آن است كه مردم را بـسوي خـدا كشانده وهمه سعادت بشر را در پرتو قرب به خدا تامين نـمايد جـاي بـحث و گـفتگو نـيست ودستورات اسلام براي حفظ دين و مـبارزه بـالا مذهبان و دفاع از كيان عقأد اسلامي بهترين شاهد بر مدعاي ماست.

در بينش اسلامي و رهبران ديني به هيچ وجه جاي تحمل اين جهت نيست كـه بنشينند و نـظاره كنند كه ديگران به مقدسات ديني آنان اهانت كـرده و به راحتي ازكنار آن بگذرند فتواي تاريخي امام در رابطه بـا كـفر جـبهه ملي كه گفته بودند: لايحه قصاص در اسلام يك حكم غـير اصـولي و غير انساني است

لايحه قصاص در اسلام يك حكم غـير اصـولي و غير انساني است
. و يا حكم به كفر واعدام سلمان رشـدي نـويسنده كـتاب آيـات شـيطاني , و يـا نامه اي كه امام به مديرعامل صدا و سيماي جمهوري اسلامي محمد هاشمي در تاريخ 9 / 11 / 1367 دررابـطه بـا اهـانتي كه در يك مصاحبه راديوئي از ناحيه زنـي بـه مقام مقدس حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله عليها شده بود نوشته بود فرمود: شخصي كه متصدي پخش اين برنامه راديوئي بـوده بـايد اخـراج و تعزير شود و آن فردي هم كه چنين سخناني را گـفته اسـت اگر ثابت شود كه قصد اهانت داشته است بايد اعدام شود هـمه و هـمه روشـنگر اين جهت است و اصولا آنچه كه بيش از هر چيز مـردم ايران را وادار بـا انقلاب عليه نظام طاغوت كرده است اعمال خـلاف اسـلام نـظام طاغوت بـود از قـبيل تغيير تاريخ , كشف حجاب , اشاعه فحشا و....

آزادي

مـسا لـه حـريت و آزادي از مسأل اساسي و اصولي اسلام بوده و با تـبعيضهاي طبقاتي و به بردگي كشاندن انسان سخت مخالف است لذا به هـمه انسانها اعلام مي دارد كه خدا ترا آزاد آفريده است تو خود را عـبد و بـرده ديگران قرار مده و اگر كسي خواست ملتي را به بردگي بـكشاند آن مـلت بـايد بـه هـر طـريق مـمكن (ولـو بـا انـقلاب و مـبـارزه) خود را از يـوغ بــردگي آزاد نـمايد, لـذا مـولي عـلي عـليه السلام در وصيتي كه برايفرزندش امام مجتبي عليه السلام تنظيم فرموده است مي فرمايد: و لا تكن عبدغيرك وقد جعلك الله حرا.

و در نـامه خـود به مالك اشتر حاكم مصر مي نويسد كه مبادا آزادي را از مـردم سلب نمأي دل را سراپرده محبت توده مردم كن بر آنان مـهرورز و بـا آنـان نرم باشد مباداهمچون درنده اي شكار افكن به ريختن خون آنان پردازي چرا كه آنان دو دسته اند:

يـا در ديـن بـا تو برادرند و يا در آفرينش با تو برابر اگر از آنـان لغزشي سر زد (اگرمي خواهي خدا بر تو ببخشايد) تو نيز آنان را بـبخش ... بـه مـردم جرئت و شهامت حرف زدن را بده تا بتوانند حـقشان را از تو مطالبه نمايند و ميدان را براي اعتراضآنان باز گذار چون رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود امتي كه در بين آنان حق ناتوان بي نگراني و ترس از توانايان گرفته نشود هرگز رستگار نخواهد شد.

و يا وقتي كه مجاهدان صدر اسلام در قادسيه با لشكر رستم فرخ زاد فـرمانده سـپاه ايران روبـرو مي شود رستم شب اول زهره بن عبدالله سـركرده سـپاه اسـلام را بـه نزدخود طلبيده و به او پيشنهاد صلح مـي دهد و بـه ايـن صـورت كه پولي گرفته و برگردندو اين پيشنهاد مـورد قــبـول فـرمـانده سـپـاه اسـلام قـرار نـمي گيرد و پـس از گفتگوهايبسيار رستم از فرمانده اسلام مي خواهد كه هدف از دين شما چـيست ؟ درباره آن قدري براي ما توضيح بده زهره بن عبدالله گفت:

اسـاس دين ما بر دو چيز است يكي شهادت به يگانگي خدا, دوم شهادت بـه رسـالت مـحمد بن عبد الله صلي الله عليه و آله و سلم , رستم مـي گويد: ايـن كـه عـيب نـدارد ديـگر چه ؟ گفت: ديگر آزادساختن بـندگان خـدا از بـندگي انسانهأي همانند خود و ديگر آن كه همه انـسان ها ازيـك پـدر و مـادرند لـذا هـمگان بـا يكديگر برادر و خـواهرند پس كسي حق استعمار واستثمار ديگري را ندارد و اين است اصل آزادي در اسلام كه اساسش بر نفي بردگي و استثمار است.

3 - اسـلام در بـعد اقتصادي نيز سرآمد مذاهب و مكاتب ديگر است و امـوراقتصادي در روايـات مـا بـعنوان يكي از اركان دين و زندگي دنيا به حساب آمده كه اگراغنيا به آن توجه نكنند و به فكر ضعفا و مـستمندان نـباشند يـك پايه آن منهدم مي شود و فقر مالي در كلام اميرالمو منين عليه السلام به عنوان مرگ بزرگ دانسته شد و در خطبه شـقشقيه حـضرت يـكي از عـوامل پذيرش مقام خلافت را اين جهت معرفي فـرموده است كه خداوند از علما و دانشمندان هر قومي تعهد گرفته است كه بر شكمبارگي ظالم و گرسنگي مظلوم صبر نكنند و مهمتر از آ ندر نامه 53نهج البلاغه كه خطاب به مالك اشتر حاكم او در مصر است هم در رابطه با تجار وبازار و صاحبان صنايع سفارش اكيد داشته و هـم در رابطه با مستمندان جامعه كه فرمود : الله الله في الطبقه الـسفلي من الذين لاحيله لهم في المساكين و المحتاجين واهل البو سي و الزمني ...

بـنابراين اگـر گـفتيم انقلاب ملت ايران ماهيتي اسلامي دارد قهرا شـامل سـياست واقتصاد و عقيده نيز هست هر چند كه عده اي بودند و نـخـواستند انـقـلاب را بـعـنوان اسلامي بـپذيرند و از طـرفي نـيز نـمي توانستند مخالفت صريح داشته باشند لذاكوششها كرده اند كه از مـتن اسـلام يـعني از آيات و روايات كمك گرفته و به نظراتشان رنگ اسـلامي داده و بدينوسيله نظرات خود را به مردم بقبولانند و تمام هم اين گروه اين بود كه به اين انقلاب مقدس چهره و ماهيت اقتصادي و طبقاتي بدهند لذا به مسئله استضعاف و استكبار و آيات و روايات مربوطه به آن بسيار تمسك جسته وبه هر كسي هم كه از نظر مالي سر و سـاماني داشـته بـرچسب اسـتكباري مـيزده و بـا اوبـه مـبارزه بـرمي خواسته غـافل از اينكه موضوع استضعاف و استكبار يك بعد از ابـعادوجودي اسـلام اسـت نـه همه ابعاد آن و تازه آيات و روايات مـربوطه بـه اسـتكبار واسـتضعاف نمي خواهند سخنان ماركسيستها را تـاييد كرده و بگويند بار انقلاب تنهابر دوش محرومين است و طبقه مرفه عموما در جهت خلاف آنند بلكه نكته اصلي در آن آيات و روايات نـيز چيزي است كه اين گروه از آن غفلت داشته و يا عمدانخواستند مـتــوجه آن شـونـد و آن ايـن اســت كــه در اســلام و حــكـومت اسـلامي برنامه ريزي و جهت گيري آن بسوي ضعفا و مستمندان جامعه است و حـاكم اسلامي بايد بيشترين سعي خود را در رفع نيازمنديهاي آنان قـرار دهد نه آنچه كه گروههاي منحرف (منافقين و ...) از آن آيات و روايات استفاده كرده اند.

لـذا در انـقلاب ما همه اقشار از غني و فقير از شهري و دهاتي از طـلبه و دانشجو ازبازاري و كشاورز همه و همه شركت داشته اند (هر چـند كـه مـمكن اسـت هـمگان سـهم مادي نداشته باشند) و اصولا رمز مـوفقيت رهـبري انـقلاب در همين اسلامي بودن انقلاب بود اگر سخن از آزادي و سـياست بـود و اگـر سخن از اقتصاد و امور مالي بود ويا امـور ديـگر همه و همه تحت تعليمات اسلام و با استناد به آيات و روايـات اهـلبيت عليهم الـسلام بود وگرنه اگر رهبري انقلاب سخن از آزادي يـا مـسأل اقـتصادي بـه شيوه مـكاتب شرقي يا غربي مي داشت يقينا از چنين موفقيتي برخوردار نمي شد.

سـئوال : مـمكن است گفته شود چه فرقي است بين اين نظريه (اسلامي بـودن انقلاب) و نظريه چهارم كه مي گفت در انقلاب ايران هر سه عامل مـو ثـر بـوده وانـقلاب ايـران سـه بعدي بوده است يعني چه اينكه بـگوئيم انقلاب اسلامي است يابگوئيم عاملش اقتصادي سياسي و معنوي است؟ جـواب : اولا : شـما هيچ انقلابي را در دنيا نمي توانيد پيدا كنيد كـه اين سه عامل هماهنگ و دوشادوش هم (آنگونه كه در انقلاب اسلامي بـوده اند) در ايجاد يك انقلاب و پيشبرد اهداف آن كوشا باشند, اگر در انـقلاب مـا چـنين بـود مـعلوم مي شودكه اين عوامل سه گانه خود مستقلا عامل نيستند بلكه تحت عامل فوق عمل مي كنند و آن اسلام است.

و ثانيا: ما مي گوئيم انقلاب ما نيز تك عاملي بوده و عامل آن نيز تنها اسلام بود وچون اسلام دين جامع و كاملي است شامل بقيه عوامل نـيe هـست هـر چـند كـه ايـن نظريه به مذاق خيليها خوش نميآيد و نـمي خواهند ايـن نـهضت عـظيم و پـر ثـمر بنام اسلام تمام شود لذا كـوششها مي شود كه به آن ماهيت سياسي يا اقتصادي داده شود, ولي :

يـريدون لـيطفئوا نـور الـله بافواههم و الله متم نوره ولو كره الكافرون.

سـئوال : بـراي پـي بردن به حقيقت و ماهيت يك انقلاب و نهضتي چه مـعياري وجـوددارد كـه انـسان از آن طريق به ماهيت آن انقلاب پي ببرد؟ مثلا ما از كجا بفهميم كه ماهيت انقلاب ملت ايران اسلامي است ؟ يا غير اسلامي ؟ جـواب : بـا تـوجه بـه چند امر در انقلاب ماهيت آن انقلاب شناخته مي شود:

1 - بررسي پيرامون افراد و گروههأي كه بار نهضت و انقلاب را به دوش داشتند.

2 - ريـشه يابي و ارزيـابي علل و عواملي كه باعث ايجاد و پيشبرد آن انقلاب مي شد.

3 - مطالعه و بررسي درباره اهدافي كه انقلاب تعقيب مي نمود.

4 - تحليل نقش رهبري و تاكتيكهاي بكار گرفته از ناحيه او.

5 - بررسي شعارهأي كه به انقلاب و نهضت حيات و حركت مي بخشيد.

6 - تـوجه بـه گـستردگي و فراگير بودن نهضت از آن جهت كه به يك طبقه و قشرخاصي تعلق نداشت يا به عكس وابسته به گروه خاص و قشر مخصوصي بود.

هـمه ايـنها مـي توانند پـرده از چهره انقلاب برداشته و ماهيت يك نـهضت را مـشخص نمايند و مـا با توجه به همين امور است كه انقلاب ملت ايران را به رهبري امام خمينيره

ره
ره
ره
اسلامي مي دانيم.



| شناسه مطلب: 78867