د. ملی گرایی
د. ملی گرایی گرچه رضاخان هم در اوایل کار، حفظ اساس قانون و احترام به قوانین اساسی وطن را سر سلسله مکنونات قلبی خود و اساس مقدس مشروطیت و حریت و آزادی ملی را مقدس ترین مرام و هدف خود می شمرد و خود را ملزم به اجرای احکام حقیقی ملت که در شورای حقیقی ملت تصوی
د. ملي گرايي
گرچه رضاخان هم در اوايل كار، حفظ اساس قانون و احترام به قوانين اساسي وطن را سر سلسله مكنونات قلبي خود و اساس مقدس مشروطيت و حريت و آزادي ملي را مقدس ترين مرام و هدف خود مي شمرد و خود را ملزم به اجراي احكام حقيقي ملت كه در شوراي حقيقي ملت تصويب شده بود، مي دانست،(1) اما در چارچوب عقايد و احساسات وطن پرستانه، اساس مقدس مشروطيت و مواد قانون اساسي را تحليل مي كرد و ملي و ملّيت براي وي به منزله ناسيوناليسم اصلاح طلب و دمكراتيك نبود.
ولي در عصر بعد از رضاخان، جلوه جديدي از ناسيوناليسم و گرايش اصلاح طلبي تجلي كرد كه حول محور قانون اساسي و مشروطيت بود و در شرايط خاصي به عنوان وسيله اي براي مبارزه عليه استعمار به كار رفت. اين جريان در ميان طبقات متوسط شهري، كارمندان، معلمان، افسران ارتش، روشنفكران و تحصيل كردگان رواج داشت و قهرمانان و سخنگويان آن از طبقه بالاي اشراف بودند.(2) و گروههاي عظيم قشر پايين، فقط هنگامي از آن حمايت مي كردند كه يك مسأله مهم ملّي (مانند نهضت ملي شدن صنعت نفت) در ميان بود. در چنين شرايطي هم، حمايت توده مردم از ناسيوناليستها، اغلب به اشاره و تأييد علما بوده است.(3)
ناسيوناليسم وقتي از اروپا به جهان سوم و مناطق مستعمره سرايت كرد، با علايق عدالت خواهي و مجاهدتهاي ضداستعماري درآميخت و جزء مقوّم نهضتهاي استقلال طلبي شد. بدين ترتيب يك صورت انقلابي از ناسيوناليسم ظهور يافت كه در قالب نهضتهاي ملي ضداستعماري بود و ملل جهان سوم، با توسل به آن به استقلال سياسي دست يافتند. امّا استقلال سياسي هم نتوانست هيچ يك از مسايل و مشكلات آنها را حل كند; زيرا آنها به صرف استقلال سياسي توجه داشتند و به لوازم و شرايط استقلال و باطن قدرت سياسي توجه نداشتند و درك نمي كردند كه استقلال واقعي بايد متكي به استقلال در فكر، عمل و تربيت و اخلاق باشد; در واقع، استقلال بدون تفكر مستقل امكان نداشت.
1. ملك الشعراي بهار، پيشين، ج 1، صص 270 ـ 269.
,idabamjan .a .
tic.po .112 .p ,
3. حميد عنايت، پيشين، صص 206 ـ 205.
[128]با اينكه كشورهاي جهان سوم، پس از جنگ جهاني دوم به لحاظ سياسي، از غرب مستقل شدند، عملا مسايل عمده سياسي، اجتماعي و اقتصاديشان حل نشد. هدف عمده روشنفكران ناسيوناليست، غلبه بر عقب ماندگي بود، ولي با وجود استقلال، باز هم مشكل عقب ماندگي وجود داشت و به دليل عقب ماندگي اقتصادي و تداوم اجباري وابستگي به غرب، استقلال هم اسم بي مسمّايي شد; حتي افزايش خودآگاهي فرهنگي و جدائي طلبي گروههاي سياسي ناسيوناليست، وحدت ملي را مورد مخاطره قرار مي داد و مردم تحت شيوه هاي خودكامه حكومتها بودند. اين بود كه روشنفكران ملي گرا، به سراغ دمكراسي رفتند. براين اساس، برخي، آرمانهاي دمكراتيك را از لحاظ تاريخي، نتيجه قهري استقلال طلبي مي دانند(1) و معتقدند كه بسيج اجتماعي به نام يك هدف ملي، مستلزم مشاركت هرچه بيشتر مردم در رتق و فتق امور است.
براساس اين تجربه تاريخي، دكتر مصدق از ابتداي ورود خود به صحنه سياست، به دنبال آرمانهاي دمكراتيك و پارلمانتاريسم بود و مبارزه خود را در چارچوب قانون اساسي مشروطه شروع كرد و تا آخر هم بدان پاي بند ماند. بر همين اساس، ناسيوناليسم مصدق هم آزادي طلب و ضداستبدادي بود.(2) اين نحوه تفكر كه در طول دوره رضاخان هم وجود داشت، چندان منشأ اثر نشد و بعد آزادي طلبي و دمكراسي آن، بيشتر در قالب شعار و حرف و به تقليد از غرب بود، بدون اينكه به مباني فكري و نظري آن توجه شود.
جنبش ملي شدن صنعت نفت، فرصتي بود تا دكتر مصدق با آزمايش قدرت ناسيوناليسم در مقابل يك قدرت خارجي، از موج احساسي ناشي از آن، براي ايجاد دمكراسي استفاده كند. ولي چون ديگر شرايط و لوازم ناسيوناليسم موجود نبود و مردم صرفاً براي دفع دشمن خارجي بسيج شده بودند و آشنايي و اعتقادي به ناسيوناليسم نداشتند، اثري نبخشيد. شعار دمكراسي و حكومت مردم بر مردم(3) كه از سوي جبهه ملي و رهبر آن مصدق مطرح مي شد، فقط در لفظ مانند دمكراسي غربي بود و به دليل نداشتن مبادي و مباني نظري در جامعه و عدم تجانس با مسايل و مشكلات جامعه نمي توانست تحقق يابد.
1. حميد عنايت، پيشين، ص 220 ـ 219.
2. نطق دكتر مصدق در مجلس پنجم هنگام طرح سلطنت رضاخان. ر.ك به: ملك الشعرا، پيشين، ج2، صص 355 ـ 348.
3. روزنامه باختر امروز، 10 دي 1328، سرمقاله.
[129]همه اعلاميه ها و مواضع دكتر مصدق، به خصوص رجوع به سرمقاله روزنامه باختر امروز كه ارگان جبهه ملي ايران بود، حاكي از پاي بندي شديد دكتر مصدق به دمكراسي است و جبهه ملي، خود را نماينده ملت و هدف خود را مورد تأييد و تنفيذ مردم و نشانه اعتقاد مردم به آن مي داند. بدين لحاظ سرمقاله باختر امروز، دكتر مصدق و جبهه ملي را مظهر دفاع از حقوق عمومي و مبارزه با زور مي شمارد.(1) اصلا هسته اوليه تشكيل جبهه ملي، يك عده 19 نفري بود كه در اعتراض به آزاد نبودن انتخابات دوره شانزدهم مجلس، در دربار متحصن شدند و پس از تشكيل جبهه در سال 1328، مرامشان را آزادي انتخابات، اجراي قانون اساسي، آزادي مطبوعات و منع حكومت نظامي اعلام كردند.(2)
يك دليل سطحي بودن اين شعارها آن است كه دكتر مصدق و جبهه ملي صرفاً با مشاهده و مقايسه پيشرفت و ترقي غرب، و فلاكت و عقب ماندگي ايران، به اين نتيجه ساده رسيده بودند كه نجات از بدبختي و فلاكت و رهايي از عقب ماندگي، صرفاً در سايه حكومت مردم بر مردم امكان پذير است و هر فكر ديگري جز تعقيب راه و روش دمكراسي، براي ايران مضر است; بدين لحاظ، الفباي دمكراسي را، آراي عمومي و اراده و تمايلات جامعه قلمداد مي كردند و انتخابات آزاد را اولين و مقدس ترين حقي مي دانستند كه ملل آزاد و مترقي جهان دارند.(3)
دكتر مصدق در نطق خود در مجلس پنجم به هنگام طرح سلطنت پهلوي، قبول مشروطه و قانون اساسي را به طور صريح به اين دليل مي داند كه:
ما نيز خودمان را در عرض ملل دنيا و دول متمدنه آورده و بگوييم از آن استبداد و ارتجاع گذشتيم، ما قانون اساسي داريم، ما مشروطه داريم، شاه داريم، ما رئيس الوزراء داريم، ما شاه غيرمسئول داريم كه به موجب اصل 45 قانون اساسي از تمامي مسئوليت مبرّاست و... .(4)
به عبارت ديگر، مسأله و مشكل جامعه از ديدگاه جبهه ملي و دكتر مصدق، عقب ماندگي و مصيبت و درماندگي است و براي رهايي از آن، يك راه و روش سياسي و
1. سرمقاله دكتر مصدق از زبان ملت محروم حرف مي زند روزنامه باختر امروز، 10 دي 1328، ص 1.
2. حسن آيت، درسهايي از تاريخ سياسي ايران، صص 163 ـ 162.
3. روزنامه باختر امروز، 10 دي 1328، ص 1 و 4.
4. ملك الشعراي بهار، پيشين، ج 2، 352.
[130]اصلاحگرانه وجود دارد كه به طور مسالمت آميز، منجر به نوعي حكومت مشروطه قانوني مي شود. به همين لحاظ است كه پاي بندي به اصول مشروطيت، قانون اساسي و آزادي را مدام مطرح مي كنند.(1) سرمقاله روزنامه باختر امروز، پس از تشكيل كابينه ساعد در دي ماه 1328، از ترقي و تكامل ايران دم مي زند و با حروف درشت و برجسته مي نويسد:
من نمي دانم اين مملكت نفرين شده چه وقت از حالت بحران نجات پيدا خواهد كرد و آيا ملت ما آخرين جامعه اي خواهد بود كه از قيد اسارت و بدبختي در چند قرن آينده رهايي خواهد يافت و امروز كه حتي نوبت ترقي و تكامل اهالي مالزي و سيام و سومالي نيز رسيده است هنوز وقت آن نيست كه قوم ايراني نيز از ميان اين درياي مصيبت و درماندگي ساحل امن و گوشه آزادي و سعادت براي خود دست و پا كند.(2)
جبهه ملي چنان در حسرت رسيدن به غرب مي سوزد كه امريكا را مظهر قرن بيستم و ايران را مظهر قرون وسطي مي شمارد.(3) سرمقاله روزنامه باختر امروز، با اشاره به اينكه انسان با فاصله چند ساعت و پس از گذشتن از درياي مديترانه، ناگهان از قرن بيستم وارد قرون وسطي مي شود، اظهار اميدواري مي كند كه روزي اين فاصله برداشته شود و ايران نيز به قرن بيستم بپيوندد. از اين نظر شرق، مظهر ادبار و ذلت، جهل و بدبختي، فقر و بيچارگي و تبعاً نيازمند اصلاحي جدّي است كه البته بايد به دست اعليحضرت انجام شود; زيرا شاهنشاه مبدأ تحول و اصلاحات مهم و اساسي در تمام شئون كشور است.(4)
جبهه ملي براي انجام اصلاحات مورد نظر خود، علاوه بر اينكه به شاه دل بسته بود و وي را به عنوان مظهر تمدن و فرهنگ ايران قلمداد مي كرد، امريكا را نيز در اين مسير مقدس همراه خود مي دانست كه حاضر بود به مللي كه در راه آزادي و استقلال (در واقع رسيدن به غرب) مجاهدت مي كنند، كمك كند. بر همين اساس، ديدار شاه را از امريكا براي جبران عقب ماندگي ايران، لازم و بسيار ضروري مي دانست و استدلال مي كرد
1. روزنامه باختر امروز، 13 دي 1328، ص 1.
2. همان، 25 دي 1328، ص 1.
3. همان، 12 دي 1328، ص 1 و 3.
4. همان.
[131]كه همين رعايت قانون و پيروي از اصول آزادي و احترام به دمكراسي بوده كه امريكا را چنان خوشبخت و سعادتمند و توانگر و قوي كرده است(1) و شاه در سفر به امريكا، اين آداب پسنديده را ياد خواهد گرفت!
اينجا در واقع، نفي تمام ادعاها و به منزله واهي بودن همه آرزوهاست و دور باطل شروع مي شود و تأييد همان مدعاست كه شعارها هيچ يك مبناي اساسي ندارد و صرف يك تقليد ساده و ناشيانه است كه هيچ تفكر و انديشه اي پشت آن نيست. بدين لحاظ وضع موجود و نظريه سلطنت از نظر جبهه ملي، مسلم و پذيرفته شده بود. شخص دكتر مصدق به عنوان رهبر جبهه ملي خواستار آن بود كه شاه سلطنت كند نه حكومت در اين راه، وي حكومت مشروطه انگلستان را ملاك و معيار خود قرار داده و معتقد بود كه پادشاهان مشروطه جهان بايد از پادشاه مملكت مشروطه اصلي (انگلستان) تبعيت كنند.(2)
بر همين اساس، مخالفت دكتر مصدق با شاه را هم بايد به دليل تخطي از مشروطه دانست و نه نفي سلطنت. بنابراين، نظام مطلوب جبهه ملّي، از دل همين نظام موجود سلطنتي متولد مي شد و با داربست هاي آن پابرجا مي گرديد و احتياجي به تحول انقلابي نداشت. صرفاً كافي بود كه شاه اراده كند و اندكي سوپاب را شل تر كند; يعني آزادي و دمكراسي هم هديه و بخششي از سوي شاه تلقي مي شد.
البته جبهه ملي براي اينكه شاه را به اين بذل و بخشش ترغيب كند، به طور تلويحي وي را از عواقب ناگوار عدم وجود دمكراسي انذار مي داد. سرمقاله باختر امروز، با اشاره به پاي بندي خود به اصول مشروطيت، قانون اساسي و آزادي، احتمال وقوع جنبش هاي كمونيستي را در آسيا مورد بررسي قرار مي دهد و ضمن بيان اهميت اين موضوع، به طور صريح، راه را به شاه نشان مي دهد كه بايد اقدامات جدّي در جهت اصلاحات اقتصادي و فرهنگي در نقاط عقب مانده انجام شود تا بدين وسيله، فرصت تبليغات از كمونيستها سلب شود; زيرا يك جامعه قوي و توانا، تسليم عقايد افراطي نمي شود.(3)
1. همان، 12 دي 1328، ص 1.
2. جامي، گذشته چراغ راه آينده است. بي م: سمندر، به نقل از: حسن آيت، پيشين، ص 280.
3. روزنامه باختر امروز، 13 دي 1328، ص 1 و 3.
[132]