گفتار چهارم : جریان فکری اسلامی
گفتار چهارم : جریان فکری اسلامی به موازات سه جریان فکری مذکور که خمیرمایه فکری آنها، بینش ها و ایدئولوژیهای غیرمذهبی بود، می توان از یک جریان اسلامی نام برد که به عبارتی جریان دائمی اندیشه در ایران بوده است; منتهی در این دوره به لحاظ تهاجم گسترده ایدئولوژ
گفتار چهارم : جريان فكري اسلامي
به موازات سه جريان فكري مذكور كه خميرمايه فكري آنها، بينش ها و ايدئولوژيهاي غيرمذهبي بود، مي توان از يك جريان اسلامي نام برد كه به عبارتي جريان دائمي انديشه در ايران بوده است; منتهي در اين دوره به لحاظ تهاجم گسترده ايدئولوژيها و انديشه هاي ناشي از تجدد به ايران، كه اتفاقاً سوار بر ارّابه تكنولوژي جديد، امكانات وسيع تبليغي و نيز جذابيت رواني داشتند، جريان اسلام يك موضوع كاملا دفاعي و انفعالي داشت و تمام تلاش آن، دفاع از تماميت اسلام به عنوان يك برنامه زندگي بود.
در شرايطي كه ايدئولوژي ها و انديشه هاي وارداتي جديد، اسلام را مايه عقب ماندگي ايران و فاقد برنامه مشخصي براي زندگي سياسي ـ اجتماعي مي دانستند، جريان اسلامي، ضمن نفي اتهام مذبور، علل عقب ماندگي ايران را نه در پيروي از ارزشهاي فرهنگي اسلام، بلكه در رهاكردن آن ها مي دانست و معتقد بود كه جوامع اسلامي ضمن حفظ ظاهر اسلام، آن را از محتوا و جوهر ارزشهاي واقعي خالي كرده اند; بدين لحاظ، تنها راه رستگاري و نجات جامعه را نيز بازگشت واقعي به اسلام(1) مي دانست.
الف. موضع گيري در مقابل غرب
از آغاز ورود تجدد به ايران، به عناوين مختلف با اسلام مخالفت شد و ايدئولوژيها و انديشه هايي تبليغ و شايع شد كه آلترناتيو دين قلمداد مي شد;(2) از جمله اينها تبليغ
1. منوچهر محمدي، پيشين، ص 78.
2. داوري، دفاع از فلسفه، ص 12.
[148]آداب و ارزشهاي غربي تحت عنوان علم جديد بود. اولين كساني كه در مقابل اين ايدئولوژيها و جريانها ايستادند و از ديانت و جامعيت اسلام دفاع كردند، روحانيون بودند; منتهي در شرايط خاص اين دوره، با اينكه به جامعيت اسلام قايل بودند و حكومت اسلامي را مي خواستند، طرح و برنامه اي براي حكومت نداشتند(1) و بر همين اساس هم، نهضت مشروطيت كه به رهبري روحانيت و با هدف تأسيس عدالتخانه و رفع ظلم و ستم پادشاه شروع شده بود، به دست روشنفكران و تحصيل كردگان فرنگ ديده افتاد و به مشروطه و لوازم آن مانند نظام پارلماني و ديوانسالاري تغيير جهت داد.(2)
روحانيت در مقابله با اين ايدئولوژيها و آراي جديد، به تعليم و تربيت معنوي كوشيد و تمام سعي علمي و عملي خود را براي حفظ دين و تمهيد مقدمه و تجديد عهد ديني، در عالمي كه همه راهها به نفي ديانت ختم مي شد، به كاربرد(3) و هيچ گاه سعي نكرد كه در نزاعهاي عصر جديد وارد شود.
در مقابل جرياني از روشنفكران كه انديشه غربي را با تمام مظاهر آن قبول مي كردند، در عصر مشروطه ديدگاهي وجود داشت كه انديشه غرب و نيز جهان بيني و دستورالعمل هاي حقوقي، سياسي و اخلاقي آن را به عنوان تبعات تمدن غربي نفي مي كرد و به پذيرش نوعي تفكر ديني محض قايل بود.(4) به عبارت ديگر، متفكرين شيعه در جريان انقلاب مشروطه به اين نتيجه رسيدند كه نمي توانند به نيازهاي دمكراتيك عصر جديد لبيك گويند.(5) شيخ فضل اللّه نوري چنين ديدگاهي داشت و بر همين اساس، هيچ گاه مشروطيت موجود را نپذيرفت و به مباني آن خدشه وارد ساخت; زيرا مباني آن را ديدگاههاي غرب در مورد هستي، انسان و جامعه و در يك كلمه اومانيسم و اصالت تجربه مي دانست كه با انديشه اسلامي سازگار نبود.
شيخ فضل الله نوري با درك خطري كه بهوسيله اصول و مباني مشروطيت متوجه دين
1. حسن آيت، پيشين، صص 111 ـ 105.
2. محمدحسن رجبي، پيشين، ص 14.
3. رضا داوري، دفاع از فلسفه، ص 27.
4. رسول جعفريان، مروري بر زمينه هاي فكري التقاط جديد در ايران، صص 24 ـ 23.
5. حميد عنايت، پيشين، ص 281.
[149]مي شد، نامه اي خطاب به سران روحاني نهضت مي نويسد و پس از ذكر زحمات، خدمات و مجاهدات علماي بزرگ در عصر غيبت، تكليف حفظ شريعت و حراست از اساس اسلام را متوجه روحانيت مي كند:
... در اين عصر، تكاليف نيابت عامه و مسئوليت تامّه، من جميع الجهات به شما متوجه است بايد اين اسلام را كه وديعه الهي است لامحاله به همان قوت و رونق و رواج كه از اسلاف گرفته ايد تسليم اخلاف بفرمائيد و لي امروز دشمنان شما در اين مملكت به دستياري منافقين وضعي فراهم آورده اند كه دين شما و دولت شما هردو را ضعيف كرده اند و در خطر عظيم جماعت آزادي طلب به توسط دو لفظ دلرباي عدالت و شوري، برادران ما را فريفته بجانب لامذهبي مي رانند و گمان مي رود كه عصر رياست روحاني و تاريخ انقراض دولت اسلام و انقلاب شريعت خيرالانام واقع بشود و چيزي نگذرد كه حريت مطلقه رواج و منكرات مجاز و مسكرات مباح و مخدرات مكشوف و شريعت منسوخ و قرآن مهجور بشود و اين سوء ذكر و عوارض عظيم در شرح احوال شماها ابدالدهر باقي بماند. شما بهتر مي دانيد كه دين اسلام اكمل اديان و اتمّ شرايع است و اين دين دنيا را به عدل و شوري گرفت آيا چه افتاده است كه امروز بايد دستور عدل ما از پاريس برسد و نسخه شوراي ما از انگليس بيايد...(1)
اما در شرايط حاكميت همه جانبه استبداد و ظلم و نيز شعارهاي آزادي و رفاه ناشي از غرب، اين ديدگاه پذيرش نيافت و سر شيخ فضل اللّه نوري، به افتخار غلبه تجدد بر ارتجاع(2) و به علامت استيلاي غربزدگي(3) بر بالاي دار رفت. بعدها نيز اين ديدگاه فرصت بروز و ظهور نيافت، ولي وجود حوزه علميه ديني، زمينه آن را حفظ كرد تا اينكه در شرايط مناسب تري خود را در قالب انقلاب اسلامي نشان داد و مناسبات سياسي ـ اجتماعي جديدي بر مبناي همين تفكر بهوجود آورد.
پس از انقلاب مشروطه، بهواسطه برخي عوامل، بخصوص استبداد متعاقب آن، انقلاب بلشويكي و خطر نفوذ آن به ايران، و متقابلا تكيه رضاخان بر افكار و انديشه هاي ناسيوناليستي و قومي، رشد انديشه ديني ـ سياسي متوقف شد و تا بعد از جنگ جهاني دوم، اوضاع و احوال مساعدي براي رشد مجدد آن فراهم نيامد;(4) ضمن اينكه در دهه
1. محمد تركمان، رسائل، اعلاميه ها، مكتوبات،... و روزنامه شيخ شهيد فضل اللّه نوري، ج1، صص 151 ـ 150.
2. ملك الشعراي بهار، پيشين، ج 2، ص 10.
3. جلال آل احمد، غربزدگي، ص 78.
4. حميد عنايت، پيشين، ص 298.
[150]1320 هم ضرورتهاي ديگري مانع از پرداختن به انديشه ناب اسلامي شد تا اينكه پس از كودتاي 28 مرداد و شكست عملي و نظري جريانهاي روشنفكري، ناسيوناليستي و كمونيستي، زمينه به طور كامل فراهم گرديد.