الف. التقاط

الف. التقاط علی رغم اینکه این دوره، عصر بازگشت به اسلام است و اندیشه ها و جریانهای فکری، حول محور اسلام می چرخند، رگه هایی از عناصر فکری دوره قبل نیز وجود دارد که یکپارچگی و خلوص اندیشه اسلامی را خدشه دار می کند. به عبارت دیگر، با وجود حاکمیت و تسلط اندیش

الف. التقاط

علي رغم اينكه اين دوره، عصر بازگشت به اسلام است و انديشه ها و جريانهاي فكري، حول محور اسلام مي چرخند، رگه هايي از عناصر فكري دوره قبل نيز وجود دارد كه يكپارچگي و خلوص انديشه اسلامي را خدشه دار مي كند. به عبارت ديگر، با وجود
حاكميت و تسلط انديشه هاي مذهبي تحت لواي اسلام، به دليل تداوم و استمرار

1. محمدعلي تقوي، اصلاح فكر ديني در انديشه متفكران معاصر ايران، 40 ـ 1320، پايان نامه، ص 204.

2. ما نمونه اي از اين تحليل و تفسيرها را در ادبيات و پيشينه تحقيق ذكر كرده ايم; براي نمونه مي توان به منابع زير مراجعه كرد:

:imalselokhiehs azer ila -tic.po ,lopkocs.t ;.tic.po no yratnemmoc" lnarfdlog retlaw ;, ,"lopcoks,yticos dna yroeht.103 ,p

ـ تقوي، پيشين، ص 15; رزاقي، پيشين، صص 5 ـ 4; علي شريعتي، تشيع علوي و تشيع صفوي; صادق زيباكلام، پيشين، صص 89 ـ 83 ، بخصوص بنيادگرايياسلامي.

[168]

انديشه هاي غيرمذهبي در فرمها و شيوه هاي ديگر، مواجه با نوعي التقاط هستيم.

رگه هايي از بينشهاي غيرمذهبي دوره قبل از 1332، همانند ليبراليسم، ماركسيسم و ناسيوناليسم در اين دوره با تغيير و تعديل در اصول و شيوه ها، تداوم مي يابند. برخي از روشنفكران كه مايه هاي مذهبي نيز داشتند، سعي مي كنند با تعديل اين آموزه هاي وارداتي و بيگانه از اسلام، آنها را با انديشه هاي اسلامي تلفيق كنند و به نحوي، بين اسلام و ايدئولوژيهاي جديد غيرمذهبي، پل سازگاري و آشتي برقرار سازند.

اين روشنفكران كه مسلمان و معتقد به اسلام بودند و از سوي ديگر، ضعف و كاستي انديشه ها و جريانهاي غيرمذهبي را تجربه كرده بودند، نمي توانستند به راه اسلاف خود بروند. امّا از آنجا كه با مسايل عصر جديد و نيز علم جديد آشنا بودند، نمي خواستند از نتايج و ثمرات آن نيز بي بهره بمانند. بدين لحاظ در صدد برآمدند كه با تلفيق اسلام و ايدئولوژيهاي جديد، به تصور خود اسلام را در مواجهه با مسايل عصر جديد، توانمند كنند; زيرا آنها به لحاظ نداشتن مباني اسلامي قوي، و نيز تحصيل در غرب، اسلام را در شرايط عصر جديد، غير كاربردي و ناكارآمد مي دانستند. در ديدگاه آنها، اسلام متعلق به 14 قرن پيش بود و در شرايط جديد، توان پاسخگويي نداشت و بهترين راه، آن بود كه رنگ و صبغه جديد و عصري به آن بدهند تا ضمن حل مسايل و مشكلات جامعه، اتهام غيرمذهبي بودن را نيز نداشته باشد.

بر همين اساس در دوره 57 ـ 1332 نيز ما شاهد قرينه هاي همان جريانهاي فكري غيرمذهبي قبل از 1332 هستيم كه اسلام را با ليبراليسم، ناسيوناليسم و ماركسيسم التقاط كرده اند. التقاط به معناي مخلوط كردن معبودها، هدفها و روشهاي دلپذير بشري با عقايد راستين و احكام پاك الهي(1) است و منظور ما از التقاطي، كسي است كه مطالبي را از اينجا و آنجا گرد مي آورد و بدون توجه به تناسب يا عدم تناسب، سازگاري و عدم سازگاري، آنها را با هم مخلوط مي كند و به تصور خودش چيز جديدي ارائه مي دهد. به عبارت ديگر التقاطي كسي است كه اجزاء و مؤلفه هاي نظرش با هم نمي خوانند و تناسب و انتظام ندارند.(2) البته خودش، ناسازگاري و عدم تناسب اين اجزا را نمي داند. بدين لحاظ، روشنفكران و متفكراني كه به التقاط و آشتي بين اسلام و

1. مهدي بازرگان، بازيابي ارزشها، ج 1، ص 48.

2. داوري، ناسيوناليسم و انقلاب، ص 12.

[169]

ايدئولوژيهاي جديد مي پردازند، پيش فرضشان، سازگاري و امكان پيوند بين آنهاست. به عبارت ديگر، همه دين گرايان تحصيل كرده عصر جديد در ايران، مايل به هماهنگي و سازگاري دين و مستلزمات عصر جديد بوده اند.

يكي از وجوه التقاط اين است كه بخواهيم براي كليه مقوله هاي مذهبي، توجيه علمي ارائه كنيم و اين عقيده را تعميم دهيم كه معارف دين، براساس تحقيقات طبيعي بوده و هست. چنين سازگاري در واقع، ارائه علم كلام جديدي بر مبناي كشفيات علمي است.(1) اين نحوه التقاط در كشور ما خيلي شيوع يافت كه به طور عمده تحت تأثير تحولات خارجي بود و بيشتر حوزه هاي فكري دانشگاهي را تحت تأثير قرار داد. مهدي بازرگان از جمله افرادي بود كه ضمن آشنايي با علوم جديد سعي كرد با عينك علوم تجربي صحت معارف ديني را به اثبات برساند.(2)

در مقابل، روشنفكران قبل از 1332 كه دربست به ليبراليسم يا ماركسيسم معتقد بودند، در دوره 57 ـ 1332، مكتبها و جريانهاي التقاطي ظهور مي كنند كه با اخذ قسمتهايي از كمونيسم و اگزيستانسياليسم و تركيب آن با اسلام به خيال خود، اسلام اصيل و ناب را ترويج مي كنند.(3) امّا اين التقاط و آشتي معمولاً به گونه اي انجام شده كه بيشتر به نفع وجوه غيرمذهبي بوده است. شايد اين امر مربوط به ذات التقاط و يا عصر جديد باشد; زيرا به نظر مي رسد كه مسأله التقاط اصلاً در ارتباط با دنياي غرب و عصر جديد، پيدا شده است. بدين معني كه با شيوع افكار جديد غرب در جهان سوم، روشنفكران جهان سوم با حفظ برخي از مباني فكري خود، محتواي فكر غربي را پذيرفتند و نتيجه عمده اين امر، مسخ مذهب از جامعه و زدودن روحيه مذهبي بود كه به نام تجدّدطلبي ديني، به تحريف مذهب پرداخت.(4)

همان گونه كه در بررسي مفصل جريانهاي التقاطي اين دوره خواهيم ديد، اين حركتها نتوانستند راه به جايي ببرند و مقدمات و مباني فكري يك انقلاب را بسازند; زيرا آنها به لحاظ فلسفي و نظري اصول انديشه هاي بيگانه را مدّنظر داشتند و با تطبيق اسلام بر انديشه هاي جديد، مي خواستند از اسلام دفاع كنند و با بيگانه بجنگند و اين شدني نبود.

1. جعفريان، پيشين، ص 66.

2. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك به: تقوي پيشين، صص 300 ـ 253 و رزاقي، پيشين، صص 99 ـ 95.

3. مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 129.

4 . جعفريان، پيشين، ص 9.

[170]

تجربه هم اين را ثابت كرد كه پيروان و رهبران جريانهاي التقاطي، علاوه بر اينكه نتوانستند انديشه انقلاب اسلامي را بسازند، پس از پيروزي انقلاب اسلامي با آن در افتادند و برخي به دامن بيگانه پناه بردند. چون به لحاظ مباني فكري و نظري خود، نمي توانستند بيگانه را طرد كنند و با حفظ معبود بيگانه، دل در گرو تعلقات خودي داشتن نيز، تناقض و غيرقابل جمع بود و نهايتاً بايد به نفع يكي مصالحه مي شد.




| شناسه مطلب: 79024