ج. شهید مطهری و نفی التقاط و مادی گری
ج. شهید مطهری و نفی التقاط و مادی گری علاوه بر اندیشه سلطنت ایرانشهری که قدرت مستقر را در اختیار داشت و باید نفی می شد، اندیشه ها و جریانهای دیگری نیز به عنوان رقیب جریان فکری فقاهتی ـ ولایتی مطرح بودند که ملت را به سوی خود فرا می خواندند و جریان فقاهتی ـ
ج. شهيد مطهري و نفي التقاط و مادي گري
علاوه بر انديشه سلطنت ايرانشهري كه قدرت مستقر را در اختيار داشت و بايد نفي مي شد، انديشه ها و جريانهاي ديگري نيز به عنوان رقيب جريان فكري فقاهتي ـ ولايتي مطرح بودند كه ملت را به سوي خود فرا مي خواندند و جريان فقاهتي ـ ولايتي بايد آنها را نيز نفي و ردّ مي كرد تا بتواند انديشه انقلاب اسلامي را بسازد. بر اين اساس، بخشي از تلاش جريان مذكور در بعد سلبي انديشه انقلاب اسلامي، مصروف خدشه وارد كردن به مباني انديشه هاي التقاطي و تفسيرهاي مادي آنها شد كه استاد مطهري در اين زمينه نقش درجه اول و برجسته ايداشت.
استاد مطهري، به لحاظ تبحّر و تسلّط در فلسفه و مجموعه علوم اسلامي و همين طور آگاهي از فلسفه و مكاتب مادي، با دليل و برهان، مكاتب مادي و التقاطي را تخطئه مي كرد و در ردّ و ابطال آنها قلم مي زد. آثار وي و استادش علاّمه طباطبايي در ايران و شايد در سراسر جهان اسلام در مقابل با مكتب ماترياليسم ديالكتيك در بالاترين سطح علمي قرار دارد(3) و اين دو متفكر بزرگ در حقيقت، فلسفه اسلامي را به جنگ
1. عنايت، پيشين، ص 217.
2. مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران.
3. جاويد موسوي، پيشين، ص 153 مصاحبه واعظ زاده.
[286]فلسفه مادي برده و با اين سلاح آن را ابطال كرده اند. كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم، در ردّ ماترياليسم و خنثي كردن فعاليتهاي حزب توده نوشته شد كه در شرايط خاص اواخر دهه 1320 و اوايل دهه 1330 پايه اعتقادي جوانان را تهديد مي كرد.
از خصوصيات عمده شهيد مطهري حساسيت فوق العاده وي در برابر اسلام و قرآن و حفظ خلوص ايدئولوژيك نهضت اسلامي ايران بود و بدين لحاظ كوچكترين انحرافي را كه در برداشت تفسيري، فلسفي، اقتصادي و اجتماعي افراد و جريانها مي ديد،(1)عكس العمل نشان مي داد و اين مقابله فكري و قلمي استاد به پشتوانه احاطه و تسلّطش بر علوم اسلامي بود. به دليل همين حساسيت، از مؤسسه حسينيه ارشاد كه خود بنيانگذارش بود، كناره گرفت; چون مي ديد كه اين موسسه علي رغم هدف اوليه اش، در سراشيبي سقوط قرار دارد و اميدهاي نسل جوان را به يأس و سرخوردگي تبديل مي كند.(2) استاد مطهري هدف از حضور خود را در اين مؤسسه اسلامي، چنين توضيح مي دهد: ما مي خواهيم اينجا را در يك سطح بسيار عالي اسلامي درآوريم كه جوابگوي نيازهاي فكري امروز و آينده باشد....(3)
1. افكار التقاطي و انحرافي;
بدين لحاظ نقش شهيد مطهري در تحكيم بنيان ايدئولوژيك و مباني فكري انقلاب اسلامي كه از شخص ديگري غير از او برنمي آمد، خيلي برجسته است. در شرايط سالهاي دهه 1350 كه تبليغات و كارهاي ايدئولوژيكمسلمانان چپ زده (بخصوص سازمان منافقين) گسترده بود و روز به روز جوانان مسلمان به خيل آنها مي پيوستند، شهيد مطهري با تأليف كتابها و ايراد سخنراني ها و كنفرانس ها در مجامع مختلف، ماهيت ماركسيستي سازمان مذكور را آشكار كرد و حتي فكر آنها را به امام(قدس سره) معرفي نمود و مانع تأييد آنها از سوي امام (در سال 1351) گرديد.(4) اين در حالي بود كه بسياري از علماي روشنفكر و فضلا و محققين اسلامي در قم، تهران و
1. درگيري و مقابله استاد مطهري با آريان پور در دانشكده الهيات زبانزد همه است كه به دليل حفظ جوانها از خطر انحراف صورت مي گرفت. ر.ك به: علي دواني، پيشين، صص 43 و 95 ـ 94.
2. به منظور كسب اطلاعات بيشتر در مورد اهداف حسينيه ارشاد و اختلاف شهيد مطهري با بقيه اعضاي هيأت مديره و سرانجام علل استعفاي ايشان ر.ك به: سيري در زندگاني استاد مطهري، صص 104 ـ 100.
3. همان، ص 101.
4. جاويد موسوي، پيشين، ص 66، مصاحبه هاشمي رفسنجاني و نيز ص 35، مصاحبه مقام معظم رهبري.
[287]مشهد، خطر التقاط را احساس نمي كردند و از كنار آنها به سادگي مي گذشتند و حتي خيلي از همرزمان مسلمان و مؤمنين صف مقدّم انقلاب اسلامي آنها را تأييد مي كردند.
در شرايطي كه در اواخر دهه 1340 و اوايل دهه 1350، افكار التقاطي و انحرافي و روشنفكرانه حتي در حوزه علميه قم نيز رواج يافته بود و مسايل اسلامي و آيات قرآن را تحريف و تفسير مادي مي كردند،(1) شهيد مطهري با تيزبيني، به انحرافهاي سازمان منافقين پي برد و به مقابله با تفكّر و انديشه آنها پرداخت. وي در اين زمينه به قدري حساسيت داشت كه حفظ خلوص ايدئولوژيك نهضت را ملاك و معيار توسّل يا عدم توسّل به اقدامهاي حادّ سياسي قرار داده بود و بر همين اساس هم اتّهام عافيت طلبي خورده بود.(2) اما وي توجّهي به اين اتّهامها نداشت و تحولات بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، درستي تحليل هاي ايشان را ثابت كرد و نشان داد كه امثال سازمان منافقين، صددرصد آماده پذيرفتن نظام اسلامي نبودند.
بدين لحاظ، استاد مطهري اولين كسي بود كه به انحراف فكري سازمان مذكور پي برد، و ضمن عدم تأييد آن، ديگران را نيز از همكاري با آن برحذر داشت. وي در سال 1356 در نامه اي خطاب به امام خميني(قدس سره)، از آنان به عنوان منافقين خلق ياد كرد(3) كه اين تعبير همچنان بر سر سازمان مذكور سايه افكنده است. رسوخ افكار انحرافي و التقاطي در حوزه علميه قم، عدّه اي از دوستان و همفكران شهيد مطهري را وا داشت كه در صدد بازگرداندن وي به قم برآيند و امام نيز طي نامه اي به دامادشان، از آقاي اشراقي
خواسته بودند كه شهيد مطهري را به قم برگرداند. اين مسايل، به اضافه حساسيت خود شهيد مطهري به خلوص ايدئولوژيك نهضت باعث مي شد كه عصر چهارشنبه ها به قم برود و آخر هفته را علاوه بر درسهاي عمومي براي طلاب، جلسه هاي خصوصي در منازل افراد تشكيل دهد(4) كه كتابهاي نقدي بر ماركسيسم و فلسفه تاريخ، حاصل اين جلسه هاي خصوصي است و بسياري از لغزش گاهها و انحرافهاي فكري را در آنها مطرح كرده است.
1. همان، ص 193، مصاحبه طاهري خرم آبادي.
2. سيري در زندگاني استاد مطهري، ص 76.
3. همان، ص 77.
4. جاويد موسوي، پيشين، ص 194، مصاحبه طاهري خرم آبادي.
[288]درسهاي شناخت استاد مطهري در كانون توحيد تهران در سال 1356، از آن جهت القاء شد كه مشكل فكري بسياري از جوانان مسلمان، با توجه به اشاعه ايدئولوژي ساختگي سازمان منافقين، مربوط به مسأله شناخت مي شد. اثر مثبت اين درسها موجب شد كه بسياري از جوانها به انحرافهاي سازمان مذكور پي ببرند و با تفكر صحيح اسلامي آشنا شوند.(1)
كتاب علل گرايش به ماديگري هم زماني نگارش يافت كه جوانان كم مايه مسلمان، ولي پرشور و انقلابي در تار عنكبوت انديشه هاي ماركسيستي منافقين گرفتار مي شدند و استاد براي نشان دادن راه چاره به جوانها و نجات آنها از ارتداد و گمراهي سياسي،به نگارش آن اقدام كرد.(2) اين در حالي بود كه بازار تفسير به رأي قرآن، از سوي گروهها و جريانهاي سياسي رواج داشت و بيم آن مي رفت كه به تحريف دين و بي محتوا كردن آن بينجامد، شهيد مطهري آن را توطئه اي عظيم براي كوبيدن مذهب مي دانست و به لحاظ خام و بي سواد بودن صاحبان اين تفسيرها، آنها را ماترياليسم اغفال شده مي ناميد كه ناخواسته ماترياليسم را تبليغ مي كنند.(3)
2. تحليل مادي تاريخ;
به نظر استاد مطهري، ماترياليسم در ايران، علاوه بر تحريف شخصيتها، دست به تحريف آيات قرآن كريم و تفسير مادّي محتواي آيات با حفظ ظاهر آنها زده كه خيلي خطرناك است و اصل چنين شيوه اي از سوي ماركس براي ريشه كنكردن دين ارائه شده است.(4) بدين لحاظ، وي با اشاره به نمونه هايي از اين تفسيرها،(5)وجدانهاي صاحبان اين تفسيرها را مورد خطاب قرار مي دهد تا مگر آگاه شوند و به سود ماترياليسم تبليغ نكنند. در چنين شرايطي، امام خميني(قدس سره) نيز در تبعيد، موضع مي گيرد و طي نامه اي با اشاره به اينكه امروز... مكتب بي اساس ماركس با شكست مواجه است و بي پايگي آن برملا شده است،(6) مي نويسد:
1. سيري در زندگاني استاد مطهري، ص 68.
2. سيري در زندگاني استاد مطهري، ص 67.
3. همان، ص 33.
4. مطهري، علل گرايش به ماديگري، ص 35.
5. ر.ك به: همان، صص 50 ـ 36.
6. صحيفه نور، ج 1، ص 382.
[289]من صريحاً اعلام مي كنم از اين دسته جات خائن، چه كمونيست و چه ماركسيست و چه منحرفين از مذهب تشيع و از مكتب مقدس اهل بيت عصمت ـ عليهم الصلوة و السلام ـ به هر اسم و رسمي باشد متنفّر و بيزارم و آنها را خائن به مملكت و اسلام و مذهب مي دانم... لازم است تذكر دهم كه نويسندگان و متفكران محترم از تأويل و تفسير قرآن كريم و احكام اسلام با اراده خود، جداً خودداري كنند...(1)
استاد مطهري با اشاره به اينكه گروهي از نويسندگان مسلمان، تحليل مادي تاريخ از نظر اسلام را نوعي روشنفكري مي دانند، معتقد است كه اين افراد يا اسلام را نمي شناسند، يا ماترياليسم تاريخي را و يا هردو را. به لحاظ خطري كه چنين تحليل هايي دارد، استاد سعي مي كند ضمن بحث اسلام و ماديت تاريخي، لغزشهاي موجود را نشان دهد. وي مي نويسد:
نظر به اينكه اين طرز تفكر درباره جامعه و تاريخ، بويژه اگر رنگ دروغين اسلام به آن زده شود و مهر اعتبار اسلامي هم به آن بخورد، خطر بسيار عظيمي است براي فرهنگ و معارف و انديشه اسلامي، لازم مي دانيم مسائلي كه اين توهّم را پديد آورده و يا ممكن است منشأ اين توهّم بشود كه اسلام زير بناي جامعه را اقتصادي مي داند و هويت تاريخ را مادي مي شمارد، طرح و بررسي كنيم.(2)
وي نظرهاي كساني را كه با استفاده از قرآن به اثبات مادّيت تاريخي و دوقطبي بودن جامعه و بحث زيربنا و روبنا مي پردازند، به طور مشروح بحث مي كند(3) و به استنتاج غلط آنها از تحليل نهضت روحانيت اشاره مي كند. به تعيير شهيد مطهري، طرفداران مادّيت تاريخي از نظر اسلام،اين بينش قرآني خود را در تحليل تاريخ معاصر به كار مي برند و بر اساس آن، نهضت روحانيت ايران را در جهت حفظ هيأت حاكمه قلمداد مي كنند; زيرا مطابق تحليل آنها، قرآن به ما تعليم داده كه پيشتازان و رهبران انقلابها، لزوماً بايد از طبقه مستضعف باشند، ولي روحانيت كه يكي از اركان سه گانه سيستم غارتگر تاريخ (سرمايه،قدرت، دين يا زر و زور و تزوير) است، با تغيير پايگاه اجتماعي، انقلابي شده و همين نشان مي دهد كه كاسه اي زير نيم كاسه هست و جناح حاكم كه
1. همان، ص 383.
2 . مطهري، مجموعه آثار، ج 2، صص 440 ـ 439، بخش جامعه و تاريخ.
3. همان، صص 449 ـ 440.
[290]موجوديت خود را در خطر ديده، به روحانيت وابسته به خود دستور داده كه نقش انقلابي بازي كند تا خود را نجات دهد.(1)
شهيد مطهري، دلايل طرفداران توجيه مادّي تاريخ از نظر قرآن را نقد و ردّ مي كند(2)و ريشه اصلي گرايش روشنفكران مسلمان به مادّيت تاريخي را در دو چيز مي داند; يكي اينكه ماديت تاريخي را تنها فرهنگ انقلابي فرض كرده و براي ارائه فرهنگي انقلابي از اسلام، به مادّيت تاريخي توسل جسته اند كه همين باعث شده از منطق اسلام دور شوند و اسلام را تا حدّ يك منطق ماترياليستي تنزّل دهند.(3) وي با اشاره به اشتباه اين گونه روشنفكران، مي نويسد:
اين روشنفكران مي پندارند كه راه فرهنگ انقلابي الزاماً بايد به شكم منتهي شود و همه انقلابهاي بزرگ تاريخ... انقلاب شكم و براي شكم بوده است لهذا از ابوذر بزرگ، ابوذر حكيم امّت، ابوذر خداپرست، ابوذر مخلص، ابوذر آمر به معروف و ناهي از منكر، ابوذر مجاهد في سبيل الله، ابوذر شكم و ابوذر عقده اي ساخته اند كه گرسنگي را خوب احساس مي كرده و به خاطر گرسنگي خودش، شمشير كشيدن و افتادن به جان همه مردم را روا و بلكه لازم و واجب مي شمرده است....(4)
استاد مطهري ريشه ديگر اشتباه روشنفكران مسلمان را به جهت گيري هاي اجتماعي اسلام ارجاع مي دهد; آنها از يك سو جهت گيري انبيا را به سود محرومان، مشاهده كرده و از سوي ديگر، اصل تطابق ميان جهت گيري و خاستگاه و به تعبيري، اصل تطابق ميان پايگاه اجتماعي و پايگاه اعتقادي و عملي را كه يك اصل ماركسيستي است، خدشه ناپذير تلقي كرده اند و بر همين اساس، نتيجه گرفته اند كه خاستگاه نهضتها، طبقه محروم و مستضعف بوده و از نظر قرآن، تاريخ هويت مادّي و اقتصادي دارد و اقتصاد زيربناست(5) به نظر ايشان، اسلام اين اصل را اصلي غير انساني مي شمارد كه در انسانهاي به انسانيّت نرسيده و تعليم و تربيت انساني نيافته، مصداق دارد.
1. همان، صص 450 ـ 449.
2. ر.ك به: همان، صص 462 ـ 450.
3. همان، ص 463.
4 . همان، ص 464.
5. همان، ص 465.
[291]3. نقد تفكّر شريعتي;
نقد شهيد مطهري از تحليلهاي مادّي، به طيف وسيعي از افراد و گروههاي مبارز برمي خورد و مرحوم شريعتي يكي از اين افراد بود(1) كه در فصل پيشين وي را به عنوان نظريه پرداز جريان التقاطي راديكال مطرح كرديم. شهيد مطهري به دليل همان حساسيت فوق العاده اش نسبت به خلوص ايدئولوژيك نهضت اسلامي، در برخورد با همه افراد و گروهها، بدون محافظه كاري و مسامحه، موضع گيري مي كرد. درحالي كه محور بحثها و تحريكات دكتر شريعتي، جمله اي منسوب به امام حسين (عليه السلام)بود (انّ الحياة عقيدة و الجهاد) و سعي مي كرد مطابق جوّ احساساتي جوانان طرفدارش و به خاطر جلب رضايت آنها همه چيز را فدا كند و حتي به بزرگان روحانيّت توهين كند، شهيد مطهري استدلال مي كرد كه اين جمله نه از امام حسين و نه از هيچ معصوم ديگري نيست و با مباني اسلام هم تطبيق ندارد; چون اسلام هر عقيده و جهادي را مبناي زندگي نمي داند. وقتي به ايشان گفته مي شد كه اين مطلب ممكن است براي بعضي گران باشد، اصرار داشت كه مهم نيست و بايد بيان شود تا اسلام ناب روشن گردد.(2)در شرايطي كه دكتر شريعتي داستان هابيل و قابيل را به معناي پايان يافتن دوران كمون اوليه و نابودشدن نظام برابري و برادري نخستين مي دانست كه دو نظام اقتصادي
كشاورزي و دامداري را به نمايش مي گذارد،(3) شهيد مطهري مي نويسد: جنگ هابيل و قابيل تمثيلي از جنگهاي طبقاتي انسانها نيست، اينها ماركس زدگي است(4) همين طور، استاد مطهري، جزوه حسين وارث آدم دكتر شريعتي را نوعي توجيه مادّي ماركسيستي تاريخ مي داند و مي نويسد: اين كتاب نوعي توجيه تاريخ است براساس مادي ماركسيستي، نوعي روضه ماركسيستي است براي امام حسين(عليه السلام)كه تازگي دارد.(5)
بر همين اساس، در اعلاميه اي كه در آذرماه 1356 منتشر كرد، ضمن اشاره به نقاط مثبت دكتر شريعتي، نقاط منفي آثار وي را متذكّر شد تا خيل عظيم جوانان حقيقت طلب
1. براي مطالعه بيشتر مورد نقد شهيد مطهري بر آثار دكتر شريعتي ر.ك به: استاد مطهري و روشنفكران، گردآورنده اكبر رحمتي، صص 70 ـ 35.
2. جاويد موسوي، پيشين، صص 226 ـ 225، مصاحبه شهيد مفتح پس از شهادت استاد مطهري.
3. شريعتي، اسلام شناسي ارشاد، ج 1، صص 52 ، 56 ، 57 و 61 .
4. مطهري، تكامل اجتماعي انسان به ضميمه هدف زندگي، ص 56 ، به نقل از: جعفريان، پيشين، صص104 ـ 103.
5. مطهري، حماسه حسيني، ج 3، ص 307.
[292]از سردرگمي رهايي يابند. در اين نامه ضمن تأييد گرايش اسلامي شريعتي در مسايل
اصولي اسلام، تحصيل در غرب و آشنايي با فرهنگ غربي و متقابلاً نداشتن فرصت كافي براي مطالعه معارف اسلامي را موجب بي خبري وي حتي از مسلّمات قرآن، سنت، معارف و فقه اسلامي دانست و اعلام كرد كه حتّي در مسايل اصولي اسلام دچار اشتباههاي فراوان شده كه سكوت در برابر آنها، ناروا و نوعي كتمام حقيقت است.(1)
بدين لحاظ به امام خميني(قدس سره) هم نامه مي نويسد و مسأله شريعتي ها(2) و انحرافهاي موجود در انديشه وي را به امام گوشزد مي كند. استاد با اشاره به اينكه برخي سعي دارند شريعتي را مظهر رنسانس اسلامي و نوكردن اسلام از خرافه بدانند، به امام(قدس سره)مي نويسد:
عجبا! مي خواهند با انديشه هايي كه چكيده افكار ماسينيون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفريقا و سرپرست مبلغان مسيحي در مصر و افكار گورويچ يهودي و ماترياليست و انديشه هاي ژان پل سارتر اگزيستانسياليست ضد خدا و عقايد دوركهايم جامعه شناس ضد مذهب است، اسلام نوين بسازند، پس و علي الاسلام و السّلام. به خدا قسم اگر روزي مصلحت اقتضا كه انديشه هاي اين شخص حلاّجي شود و ريشه هايش به دست آيد و با انديشه هاي اصيل اسلامي مقايسه شود صدها مطلب به دست مي آيد كه بر ضدّ اصول اسلام است و به علاوه بي پايگي آنها روشن مي شود.(3)
امّا مصلحت اقتضا نكرد و يا ايشان اين تكليف را بر خود احساس ننمود و سرانجام همانها كه در نوك پيكان حمله افكار و انديشه هاي شهيد مطهري بودند، وي را ترور كردند تا از حمله فكري او آسوده شوند.
4. ردّ اصلاح طلبي;
شهيد مطهري در كنار مقابله با التقاط راديكال با افكار التقاطي اصلاح طلب نيز مقابله كرد و بعد سلبي جريان فقاهتي ـ ولايتي را كامل نمود. در شرايط علم گرايي و علم زدگي دهه هاي 40 و 50 شمسي، مفسّرين و نويسندگاني در درون حركت اسلامي پيدا شدند كه قرآن را با تفسير پديده هاي علمي توجيه مي كردند و مدّعي بودند كه همه فرمولها و مسايل علمي، تجربي و رياضي دقيقاً در آيات قرآن1. براي ملاحظه اصل نامه ر.ك به: سيري در زندگاني استاد مطهري، صص 79 ـ 78.
2. همان، ص 82 .
3. همان، ص 83 .
[293]هست و معارف اسلام را مي توان بر افكار و پديده هاي علمي تطبيق كرد.(1) تداوم اين روند نيز تهديدي براي تفكر اسلامي بود و شهيد مطهري به دليل همان حساسيتي كه گفتيم، عكس العمل نشان مي داد.
بر همين اساس با اشاره به كتاب راه طي شده بازرگان، تجربه گرايي وي را در تحليل و تفسير قرآن محكوم مي كند و آن را طريق ناصواب در حل و فصل مسايل فلسفي ماوراء الطّبيعي معرفي مي كند. به نظر ايشان مطالعه طبيعت، ما را فقط تا مرز طبيعت رهبري مي كند و از آنجا جلوتر نمي تواند برود. بدين لحاظ، اين راه فقط نشاني مبهم از ماوراءالطبيعه به ما مي دهد(2)و بيراهه اي است كه هيچ گاه به خداشناسي و شناخت فاعل كل ختم نمي شود.(3)
در برخوردها و موضع گيريهاي سياسي نيز، مشي و سير جريان اصلاح طلب را نمي پذيرفت و در اعلاميه هايي كه در سالهاي اوج انقلاب اسلامي به قلم ايشان تهيه مي شد، ضمن طرح هدف انقلاب اسلامي، گروههاي ملي گرا و ضدروحانيت را مورد حمله قرار مي داد و هنگامي كه دوستان و همفكرانش مي گفتند در اين شرايط مبارزه، صلاح نيست كه مسايل اختلاف انگيز مطرح شود، وي اصرار مي كرد كه بايد از همين حالا هدف و روند مبارزه مشخص شود تا آنها كه با ما نيستند، راه خود را جدا كنند.(4)
البته در چنين شرايطي، امام(قدس سره) هم موضع ايشان را تأييد مي كرد. امام خميني(قدس سره)در نامه خود به اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان در اروپا با اشاره به اينكه بايد برنامه ها و نشريات همه جناحها بدون ابهام متكي به اسلام و حكومت اسلامي باشد و در مقدمه سرنگون كردن طاغوت و شاخ ها و شاخه هاي آن... در كشور ما رژيم دست نشانده پهلوي است، دستور مي دهد:
جداً از خواست هايي كه لازمه اش تأييد رژيم پهلوي است اجتناب كنيد مثل آنچه در نوشته هاي بعضي احزاب و گفته هاي بعضي ديده مي شود كه هدف چارچوب قانون اساسي است.(5)
اشاره امام(قدس سره) در اين نامه، دقيقاً نهضت آزادي و مشي سياسي آن بود كه به مبارزه در
1. نمونه اي از اين گونه تفسيرها را در آثار و انديشه هاي مهندس بازرگان مي توان يافت.
2. مرتضي مطهري، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5 ، مقدمه، ص 27.
3. براي مطالعه بيشتر در مورد نقد كتاب راه طي شده، مراجعه شود به: همان، صص 35 ـ 27.
4. جاويد موسوي، پيشين، صص 9 ـ 198، مصاحبه طاهري خرم آبادي.
5. صحيفه نور، ج 1، ص 460، نامه مورخ 23/11/1356.
[294]چارچوب قانون اساسي مي انديشيد و سرنگوني سلطنت را در نظر نداشت. بدين لحاظ امام(قدس سره) در پيام خود پيرامون تداوم نهضت، به ملّت هشدار مي دهد كه جمعيت معدودي سعي دارند مجرم اصلي (شاه) را تبرئه كنند.(1) اين امر موجب ناخرسندي نهضت آزادي ايران در خارج از كشور مي شود و طي نامه اي، آن را حربه اي در دست بعضي افراد مغرض مي شمارد. امّا امام(قدس سره)در پاسخ خود ضمن تأكيد مجدّد بر هدف اصلي نهضت كه برچيده شدن رژيم پهلوي است، از همه جناحهاي اسلامي مي خواهد كه بدون مناقشه مبارزه كنند و ملّت را به سوي هدف غايي كه ايجاد حكومت اسلامي است هدايت نمايند.(2)
در شرايط اوج گيري انقلاب اسلامي نيز جريان فقاهتي ـ ولايتي، اهتمام كامل داشت كه سوءاستفاده اي از جانب گروههاي به ظاهر مسلمان كه داراي انحراف فكري بودند، صورت نگيرد و ماهيت صددرصد اسلامي انقلاب كه به رهبري روحانيت و با پشتيباني
ملت بود، حفظ شود; چرا كه اين جريان معتقد بود هدف ما انقلاب محض نيست، بلكه انقلاب اسلامي است. شهيد مطهري در اين عرصه نيز نقش مهمي داشت و بر همين اساس در كتاب پيرامون انقلاب اسلامي خود ضمن طرح ماهيت انقلاب اسلامي به برخي بحثهاي نظري و فكري در مورد پديده انقلاب پرداخت. وي پايداري و تداوم انقلاب را در گرو اسلام خالص و بي شائبه (نه التقاطي) مي دانست و بر همين اساس نوشت:
به عقيده من اين مكتبهاي التقاطي ضررشان براي اسلام از مكتبهايي كه صريحاً ضد اسلام هستند، اگر بيشتر نباشد كمتر نيست و انقلاب ما اگر مي خواهد پيروزمندانه راه خودش را ادامه دهد، بايد خود را از همه اين پيرايه ها پاك كند و در راه احياي ارزشهاي اسلام راستين ـ اسلام قرآن و اهل بيت ـ حركت كند.(3)
كتاب نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير ايشان، محصول دوره اوج گيري انقلاب اسلامي بوده، در ايام فاجعه 17 شهريور 57 انتشار يافت كه شهيد مطهري در آن، ضمن سيري در نهضتهاي اسلامي صدساله اخير و بحث در ماهيت نهضت اسلامي ايران، تفكر انحرافي
1. همان، ص 543.
2. همان، ص 566.
3. رجوع شود به: مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، صص 2 ـ 51 ، البته اين مطلب مربوط به فروردين ماه 1358 و اوان پيروزي انقلاب اسلامي است كه حاكي از هشياري و حسسايت و پاي بندي كامل جريان فقاهتي ـ ولايتي به اسلام ناب محمّدي(صلي الله عليه وآله) است.
[295]روشنفكراني نظير بني صدر را در مورد رهبري نهضت نقد كرده و پاسخ داده(1) و بحث مهمّي را درباره آفتهاي نهضت و آينده انقلاب اسلامي مطرح كرده است.
شهيد مطهري با اشاره به مقاله اي از بني صدر كه در آن به نقد رهبري سنتي پرداخته است، اشكالها و اشتباههاي وي را متذكر مي شود و مي پرسد:
در اين صد ساله اخير كه از قضا دوره فرنگ رفته ها و روشنفكران متجدّد ضد سنت است كدام رهبري غيرسنتي توانسته است يك دهم رهبري سنتي جنبش بهوجود آورد.(2)
وي با اشاره به اينكه روشنفكران امروز ايران، همان نسخه اي را براي ايران تجويز مي كنند كه روشنفكران اروپا براي اروپاي معاصر تجويز مي كنند، قيام ايران با اروپا و اسلام (بخصوص شيعه) با مسيحيت را غلط مي داند و صريحاً به چنين روشنفكراني اعلام مي كند:
بهتر است كه اين روشنفكران عزيز، كه هر روز صبح به اميد انتقال، از خواب بر مي خيزند و هر شب خواب خلع يد مي بينند فكر كار و خدمت ديگري به عالم انسانيت بفرمايند، بگذارند اسلام و فرهنگ اسلامي و منابع انرژي رواني اسلامي در اختيار همان متوليان باقي بماند كه در همان فضا پرورش يافته و همان رنگ و بو را يافته اند و مردم ما هم با آهنگ و صداي آنها بهتر آشنا هستند.(3)
نكته مهم در مورد شهيد مطهري كه بايد به آن اشاره كرد، اينكه وي از سر گريز از شهادت و يا فرار از جهاد و حماسه به نوشتن روي نياورده و به اصطلاح از مكتب مسئوليت به وادي عافيت و سلامت نخزيده بود، بلكه به دليل حساسيّت نسبت به خلوص ايدئولوژيك نهضت و رسوخ انحرافهاي مكتبي و نيز رسالتي كه احساس مي كرد به نشر فرهنگ غني و پربار اسلامي و مقابله با جريانهاي انحرافي همّت گماشته بود و به تعبير امام خميني (قدس سره) عمر شريف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدّس اسلام صرف كرد و با كجرويها و انحرافات مبارزه سرسختانه كرد.(4) بر همين اساس، آيت الله خامنه اي آثار وي را مبناي فكري جمهوري اسلامي و خود ايشان را قوي ترين ايدئولوگ نهضت اسلامي معرفي مي كند.(5)
1. رجوع شود به: مرتضي مطهري، نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، صص 74 ـ 70 .
2. همان، ص 81 .
3. همان، صص 4-83.
4. پيام امام(قدس سره) به مناسبت شهادت استاد مطهري، رجوع شود به: جاويد موسوي، پيشين، ص 19.
5. جاويد موسوي، پيشين، ص 32، مصاحبه مقام معظم رهبري.
[296] [297]