الگوی فکری حاکم

الگوی فکری حاکم فراتر از تحولات و چالشهای فکری موجود بین جریانهای مذکور،تحولات فکری فرهنگی گسترده تری داریم که تحت عنوان الگو و پارادایم مطرح هستند. سه الگوی عمده دراین دوره پشت سرهم ظهور می کنند و تکمیل می شوند که ضمن در بر گرفتن جریانهای فکری سه گانه، ب

الگوي فكري حاكم

فراتر از تحولات و چالشهاي فكري موجود بين جريانهاي مذكور،تحولات فكري فرهنگي گسترده تري داريم كه تحت عنوان الگو و پارادايم مطرح هستند. سه الگوي عمده دراين دوره پشت سرهم ظهور مي كنند و تكميل مي شوند كه ضمن در بر گرفتن جريانهاي فكري سه گانه، به انديشه انقلاب اسلامي پيوند مي خورند.

اولين و مهمترين الگوي مسلط اين دوره كه كلي ترين و فراگيرترين الگوست و هر سه جريان فكري مذكور را تحت پوشش دارد، حاكميت تفكر و انديشه اسلامي است. به عبارت ديگر، انديشه هاي مذهبي، چارچوب اساسي فكر و عمل هستند و خارج از اين چارچوب، هيچ انديشه و جرياني در ايران پذيرش ندارد.

الگوي ديگر كه گستره و فراگيري آن، اندكي كمتر است، نوع نگرش نسبت به معضل جامعه و نيز چاره جويي براي آن است; در اين دوره، اساس بحث سياسي (debatepolitical) عوض مي شود و ديگر بحثي از عقب ماندگي ونوسازي نيست. جريانهاي فكري سه گانه مذكور به اختلاف درجات، از نوعي معضل اجتماعي ـ فرهنگي بحث مي كنند كه به نحوي مربوط به رژيم حاكم است و راه حل آن هم بازگشت به خويشتن با تفاوت برداشت هر جريان است.اين تغيير پارادايم در جريان فقاهتي ـ ولايتي واضح تر و روشن تر ديده مي شود كه به طور مشخص، بحث زوال و انحطاط فرهنگي را مطرح مي كند و بازگشت به اسلام راستين و اسلام ناب محمدي (صلي الله عليه وآله) را چاره مشكل مي داند.

پارادايم سوم كه جايگاه مهمّي هم در مجموعه تحولات فكري ـ فرهنگي اين دوره دارد، مخصوص جريان فقاهتي ـ ولايتي است و شمول و فراگيري آن از دو الگوي ديگر كمتر است. اين الگو عبارت است از ارائه يك نظريه حكومت در چارچوب اسلام و تلاش براي استقرار عملي آن در عالم خارج. روحانيت شيعه پس از قرنها، نظريه اي ارائه داد كه مطابق آن، اعمال حاكميت و قدرت سياسي مخصوص فقهاي واجدالشّرايط و مأذون از جانب ائمه معصومين عليهم السلام بود; يعني نوعي مبناي ديني و شيعي مشروعيت مطرح شد كه در واقع، بنياد انديشه انقلاب اسلامي گرديد و جريان فقاهتي ـ ولايتي به دليل همين ابتكار بديع، مؤسس انديشه انقلاب اسلامي تلقي مي شود.

سؤال ما اين بود كه تحولات فكري ـ فرهنگي اين دوره چه تأثيري بر شكل گيري انديشه انقلاب اسلامي داشته اند و ساختمان بلند انقلاب اسلامي، مرهون انديشه و تفكر كدام جريان فكري است؟ فرضيه پژوهش اين بود كه انديشه انقلاب اسلامي بازتاب تحولات فكري ـ فرهنگي اين دوره و مرهون انديشه جريان فقاهتي ـ ولايتي است.

شمول و فراگيري الگوهاي سه گانه نسبت به جريانهاي فكري مذكور و نيز سهم هر يك از جريانهاي فكري در ساختمان انديشه انقلاب اسلامي در نمودار زير ترسيم شده است.

اصلاح طلبفقاهتي ـ ولايتيراديكال

احياي اسلام

زوال و انحطاط

زاويه انحرافنظريه حكومتزاويه انحراف

براي آزمون فرضيه، بين تحولات فكري ـ فرهنگي دوره 57 ـ1332 و انديشه انقلاب اسلامي رابطه برقرار كرديم.رابطه مذكور مبتني بر اين پيش فرض بود كه تحولات اجتماعي و انقلابها مسبوق به انديشه و تفكر است و قبل از ظهور واقعي عمليات و فرآيند انقلاب در صحنه عيني جامعه، فراگردهاي ذهني و عقلي انقلاب اتفاق مي افتد و مباني فكري آن در ذهن انقلابيون و رهبران انقلابي شكل مي گيرد.اين فرض تئوريك را در فصل اوّل مورد بحث قرار داديم و با پذيرش واقعيت عيني انقلاب اسلامي سعي كرديم زمينه ها و مقدمات فكري و ذهني آن را مورد تأكيد قرار دهيم. در همين راستا،تغيير وتحول فكر را به عنوان شرط ضروري و لازم انقلاب (اگرچه كافي نباشد) كه مقدّم بر همه شرايط و عوامل عيني و ساختاري است،مطرح كرديم.




| شناسه مطلب: 79061