جنگ روانی غرب علیه ایران جنگ روانی غرب علیه ایران جنگ روانی غرب علیه ایران بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
جنگ روانی غرب علیه ایران جنگ روانی غرب علیه ایران جنگ روانی غرب علیه ایران جنگ روانی غرب علیه ایران جنگ روانی غرب علیه ایران

جنگ روانی غرب علیه ایران

جنگ روانی غرب علیه ایران جنگ روانی را می توان کوششی نظامدار و برنامه ریزی شده برای تخریب یا تضعیف روحیه ی حریف یا دشمن تعریف کرد. می توان گفت که جنگ روانی اگر بیش از جنگ تسلیحاتی در شکست دشمن اهمیّت نداشته باشد، کمتر از آن حائز اهمیّت

جنگ رواني غرب عليه ايران

جنگ رواني را مي توان كوششي نظامدار و برنامه ريزي شده براي تخريب يا تضعيف روحيه ي حريف يا دشمن تعريف كرد. مي توان گفت كه جنگ رواني اگر بيش از جنگ تسليحاتي در شكست دشمن اهميّت نداشته باشد، كمتر از آن حائز اهميّت نيست. به همين دليل تقريباً در تمامي جنگ ها به ويژه در دوره هاي اخير، جنگ رواني يك بخش مهم از برنامه ي جنگ را تشكيل مي دهد. در دوران هشت ساله ي جنگ عراق عليه ايران نيز هر دو طرف به طور منظم از جنگ رواني عليه يكديگر استفاده مي كردند و بدون ترديد نقش جنگ رواني در نتيجه ي ن هايي به دست آمده از جنگ بدون تأثير نبوده است. ترديدي وجود ندارد كه عراق با وجود برخورداري از حمايت تسليحاتي و اطلاعاتي و تبليغات همه جانبه و گسترده ي غرب و همين طور محاصره ي اقتصادي و تسليحاتي ايران، برگ هاي برنده ي زيادي در دست داشت كه اگر فداكاري ها و جانبازي هاي مردم معتقد و دلير كشورمان به همراهي برنامه ريزي هاي اصولي و صحيح (كه يكي از آن ها استفاده مطلوب از جنگ رواني بود) نبود، وضعيّت، در حال حاضر به گونه اي ديگر بود. ابزار اصلي جنگ رواني، استفاده از رسانه هاي جمعي براي تبليغات همه جانبه عليه حريف است. و غرب از آغاز انقلاب از رسانه هاي گروهي به عنوان حربه اي مؤثر براي جنگ رواني عليه ايران استفاده كرده است. برخي از وجوه اين مبارزه را مي توان به صورت زير برشمرد: 1ـ زدن اتهامات گوناگون از قبيل تروريست بودن يا حامي تروريست بودن. 2ـ انتساب هر حادثه ي خبرساز بين المللي چون هواپيماربايي، درگيري در كشورهاي مختلف بين مردم و دولت ها به هر دليل، انفجار بمب، و نظاير آن ها به ايران يا هواداران جمهوري اسلامي ايران. 3ـ سعي در وانمود كردن اين كه مردم ايران در مخالفت خود با غرب و ارزش هاي غربي صادق و اصيل نيستند و بيشتر تحت فشار گروه هاي حاكم يا گروهاي خاص در درون حكومت، وانمود مي كنند كه با غرب مخالفند. 4ـ كوشش در قانع كردن مردم ايران يا كشورهاي ديگر به اين كه در داخل طبقه حاكم، جناح هاي متخاصم و مخالفي وجود دارد و به عبارت ديگر سعي در قبولاندن اين كه در سطوح اداره كنندگان مملكت اتفاق نظر بسيار كم و اختلاف نظر بسيار زياد است. طبيعتاً غرب در هر يك از زمينه هاي بالا كوشيده است و مي كوشد تا با استفاده از وسائل تبليغاتي گسترده اي كه در اختيار دارد تا حدّي مبالغه آميز افكار عمومي مردم ايران و جهان را تحت تأثير قرار دهد و زمينه ي ذهني نامساعدي در آنان نسبت به مردم ايران ايجاد كند. در اين زمينه ها از يك سو براي قانع كردن توده ي مردم دست به خبرسازي و شايعه پردازي در سطحي وسيع مي زنند. اخبار ويژه و انتخاب شده اي به نقل از شاهدان عيني موهوم و منابع موثقي، كه اغلب ناشناس هستند، نقل مي كنند. و از سوي ديگر براي قانع كردن ذهن افراد روشنفكر و تحصيلكرده، نمونه هايي از تحقيقات علمي و ميداني را نقل مي كنند كه در آن تحقيقات، مردم ايران مردماني داراي عدم ثبات عاطفي، دورو، نان به نرخ روز خور، فرصت طلب و مطيع زور و قدرت نشان داده شده اند كه هيچگاه رفتار مشهودشان گوياي مكنونات دروني آنان نيست. در مقاله ي حاضر كوشش خواهد شد كه نمونه هايي از موارد ذكر شده را با استناد از منابع مختلف و تحليل محتواي منابع نقل شده تا حدّي كه در توان نگارنده است، عرضه شود. 1ـ زدن اتّهام تروريست بودن يا حامي تروريسم بودن در اسفند سال 1371 وزير خارجه ي امريكا وارن كريستوفر در كميته ي خارجي سناي آن كشور، ايران را كشوري قانون شكن توصيف و ادعا كرد كه ايران در نقاط مختلف جهان به گروه هاي تروريستي كمك مي كند و سلاح هاي كشتار جمعي مي خرد. اين گونه اتهامات البته تازگي نداشته و بارها از سوي مقامات كشورهاي غربي يا دست نشاندگان غرب در كشورهاي تحت نفوذ و سلطه ي آن ها تكرار شده است. استفاده از اين نوع اتهامات دو وجه مختلف دارد. وجه اول براي كشورهاي غربي، به عنوان حربه اي عليه گسترش نفوذ معنوي ايران در كشورهاي تحت سلطه ي غرب به كار مي رود. بدين معني كه غرب مي كوشد نشان دهد كه اگر ايران در كشورهاي ديگر از نظر ايدئولوژيكي نفوذي پيدا كرده است، اين نفوذ با استفاده از خرابكاري، ايجاد رعب و وحشت و ترساندن سران و مسئولان آن كشورها است و نه يك نفوذ معنوي و خود جوش كه عمق و گستردگي زيادي داشته باشد. وجه دوم اين استفاده آن چيزي است كه در روان شناسي اجتماعي به اصل سپربلا معروف است. طبق اين اصل وقتي ما با مشكلاتي روبرو مي شويم كه خود عامل ايجاد آن مشكلاتيم و گريزي از آن ها نداريم، به دنبال سپر بلا مي گرديم تا همه ي گناه ها را به گردن آن بياندازيم و براي اشتباهات خود توجيهي فراهم كنيم. غالب حكومت هاي دست نشانده ي غرب در دنيا دچار چنين مشكلي هستند. اين حكومت ها از يك سو به علت همين دست نشانده بودن و از سويي ديگر به علت بيداري ملت هاي خود (كه بدون شك تبليغات ايدئولوژيكي جمهوري اسلامي ايران در آن بي تأثير نيست)، دچار گرفتاري ها و دردسرهايي از سوي مردم خود شده اند. حال اگر بتوانند به نحوي اين مشكلات را به يك سري عوامل بيروني نسبت دهند، احتمال دارد راه فرار براي اشتباهات خود بيابند. يكي از اين راه ها نسبت دادن اين مشكلات به ايران است كه به ادعاي آن ها به علت دخالت هاي ايران در آن كشورها و تحريك گروه هاي افراطي و انجام اقدامات تروريستي به منظور ايجاد ناامني و اغتشاش در آن كشورها است. امّا همانگونه كه راديو بي.بي.سي عنوان كرده بود اين تنها راه گريزي از مشكلات داخلي اين كشورها است. خبرنگار بي.بي.سي از چند تن از كارشناسان امور سياسي جهان پرسيده بود كه آيا اگر ايران وجود نمي داشت كشورهاي مصر و الجزاير و نظاير آن ها مسائلي نمي داشتند؟ يكي از پاسخ دهندگان گفت: مسلماً چرا. ولي اكنون به نفع رهبران اين كشورها است كه ايران را مسئول اين تشنج ها بدانند زيرا در آن صورت توجيهي براي مسائل مختلف و بي كفايتي خود پيدا مي كنند. پاسخ دهنده ي ديگري گفت كه دولت امريكا با انتساب مسائل تروريستي به ايران راه گريزي از بعضي از مسائل خود پيدا مي كند. همين توجيه در روزنامه ي واشنگتن پست نيز درج شده بود. چنان كه مي بينيم اتهام تروريست بودن ايران از جهات مختلف مي تواند به سود غرب و حكومت هاي دست نشانده آن باشد. بنابراين حتي مي توان انتظار داشت كه غرب و كشورهاي وابسته به آن در اين كشورها دست به اعمال تروريستي بزنند و بعد با جنجال هاي تبليغاتي گسترده اي آن اعمال را به ايران نسبت دهند تا ضعف ها و مشكلات خود را در پشت اين سپر بلا مخفي سازند. 2ـ انتساب حوادث خبرساز بين المللي مثل هواپيما ربايي و انفجار بمب به ايران صورت ديگر جنگ رواني غرب عليه ايران استفاده از حوادث پر سر و صدا و جنجال برانگيز براي منحرف كردن ذهن مردم جهان از برخي پديده هاي مهمّ سياسي است. مثلاً هنگامي كه روز جهاني قدس و راه پيمايي هاي مسلمانان نقاط مختلف جهان عليه اسراييل و به نفع فلسطيني ها نزديك مي شود، غرب مي كوشد با جلب توجّه مردم جهان به يك حادثه ي جالب مثل هواپيماربايي، انفجار بمب در فلان نقطه ي جهان، مسئله ي حقوق بشر و نظاير آن ها توجه مردم دنيا را به اين گونه حوادث معطوف داشته و به اين ترتيب اهميت رويدادهايي مثل دفاع از حقوق مردم فلسطين در جهان را كاهش داده و جدي بودن اين رويدادها را كمرنگ جلوه دهد. در همه ي اين كوشش ها چنان كه انتظار مي رود، لبه ي تيز حمله و اتهام متوجه ايران است و رسانه هاي غربي با جنجال آفريني، اغلبِ اين گونه اعمال را به ايران نسبت مي دهند يا حداقل در آن جريان، ايران را دخيل جلوه مي دهند. 3ـ سعي در وانمود كردن اين كه احساسات ضد غربي مردم ايران اصيل نبوده و نمايشي است. از آن جا كه بيش ترين گرفتاري غرب با ايران در احساسات ضدّ غربي و مخالفت همگاني مردم، با بسياري از ظلم ها و تبعيض ها و اعمال استثمارگرانه ي غرب نهفته است، اگر بتوان در ذهن مردم جهان چنين القاء كرد كه اين احساسات اصالت ندارد و صادقانه نيست، طبعاً گام مهمّي در تضعيف اين گونه مخالفت ها برداشته شده است. به همين دليل غرب در اين زمينه نيز گام هايي برداشته است. مثلاً در اوج گروگان گيري در 1980 وقتي خبرنگاران خارجي براي نخستين بار اجازه ي ورود به ايران را پيدا كردند. خبرنگار مجله ي تايم در گزارش خود پس از بازديد از تظاهرات مردم در برابر سفارت آمريكا نوشته بود كه وقتي با مردم از جلو سفارت عبور مي كرديم هر وقت دوربين تلويزيون به طرف ما متوجه بود مردم اطراف من به شدّت شعار ضد آمريكايي مي دادند، امّا همين كه دوربين به سوي ديگري مي چرخيد بعضي از اين اطرافيان از من مي پرسيدند كه ويزاي آمريكا را چگونه مي توان تهيه كرد؟ و به اين ترتيب كوشش بر اين است كه نشان دهد در اين شعارها صداقت وجود ندارد و مردم، باطناً طرفدار آمريكا هستند. كوشش ديگر در اين زمينه در تحقيقي تحت عنوان كليشه هاي اجتماعي در ايران انجام گرفته است. اين تحقيق كه به وسيله ي بيتي، آگاهي و اسپنسر در ماه هاي اكتبر و نوامبر 1980 يعني اوج بحران گروگان گيري در ايران انجام شده و در مجله ي روان شناسي اجتماعي اروپايي در 1982 چاپ شده، كوشيده است تا نشان دهد كه مردم ايران حتي در همان اوج بحران نسبت به مردم امريكا نظر مثبتي دارند. نظري كه مثبت تر از نظر آنان نسبت به انگليسي ها و بسيار مثبت تر از نظر آنان نسبت به عرب ها و حتي نسبت به خود ايراني ها است! محققان مزبور از سه گروه، رانندگان تاكسي، كارگران ماهر صنعتي، و استادان دانشگاه، خواسته اند تا صفات امريكاييها، انگليسيها، عربها، و ايراني ها را توصيف كنند. طبق گزارش مقاله: ... نتايج آنان تا حدودي تعجب آور بود. افراد هر سه گروه شغلي، امريكاييان را با اصطلاحات مطلوبي توصيف كردند. مترقّي صفتي بود كه بيشتر از همه در مورد امريكاييان به كار مي رفت. مردم انگليس از امريكايي ها پايين تر ارزيابي شدند و كليشه ي ذهني از عرب ها به طور يكدستي نامطلوب و از جمله شامل ويژگي هايي چون تنبل و كثيف بود. در تلقي از خودشان (يعني نظرشان نسبت به مردم ايران)، كمترين انفاق نظر وجود داشت و نظرات بستگي داشت به ميزان تماسي كه با غربي ها داشتند. بنابراين استادان دانشگاه نامطلوب ترين كليشه هاي ذهني را از ايرانيان داشتند... چنان كه مي بينيم مقاله كوشيده است احساسات ضد غربي ايرانيان را زير سؤال ببرد. امّا بايد توجه داشت كه بر خلاف نظر محققان ذكر شده نتايج آنان از بعضي جهات تعجب آور هم نيست. نخست اين كه مردم، هيچگاه با مردم آمريكا مخالفتي ندارند. آن چه مورد اعتراض مردم ما است حكومت امريكا و سياست هاي استعماري آن است و نه مردم امريكا. دوم اين كه كوشش آشكار مقاله در مقابل هم قرار دادن قشرهاي جامعه ي ما آشكار است. اگر تحصّن استادان دانشگاه، بيانيه هاي مكرّر دانشگاهيان عليه سياست هاي غرب و به خصوص آمريكا وجود نداشت، مي شد باور كرد كه استادان دانشگاه موافق غرب و مخالف مردم كشور خودشانند. امّا همگامي و همرايي دانشگاهيان بامردم در مخالفت با مظالم و حركات استعماري غرب چيزي نيست كه بتوان آن را كتمان كرد و نظر آشكارا مغرضانه ي مقاله ي فوق را پذيرفت. 4ـ بزرگنمايي اختلافات ميان جناح هاي مختلف در حكومت ايران در اين مورد نكات ظريف و جالبي وجود دارد. غربي ها خود مدعي اند كه يكي از نشانه هاي دموكراسي وجود آزادي عقيده در كشورها است و اين آزادي عقيده به آن معنا است كه اگر گروهي يا فردي يا حزبي با بعضي از اعمال دولت حاكم مخالف است، بدون واهمه اين مخالفت را ابراز و از حكومت انتقاد كند. در اين زمينه حتي تبليغات گسترده اي به راه مي اندازند كه در كشورهاي خود آنان اين گونه مخالفت ها وجود دارد، و مردم آزادند تا نظر مخالف خود را به هر شكل كه لازم باشد بيان كنند. سياست چند حزبي را تبليغ مي كنند و برخورد عقايد و نظرات مختلف را لازم مي دانند و ترويج مي كنند. امّا جالب است كه وقتي همين وضعيت در يك كشور ديگر مثل ايران مشاهده مي شود، آن را دليل نارضايتي مردم از حكومت مي دانند و نشانه اي از ضعف و عدم ثبات در حكومت معرفي مي كنند. طبيعي است كه در هيچ حكومتي همه ي گروه ها و جناح ها نمي توانند با همه ي كارها و سياست هاي دولت موافق باشند. بنابراين باز هم طبيعي است كه اين نظر مخالف و انتقاد خود را بايد به نحوي به گوش جناح حاكم برسانند تا آنان در صورت وارد بودن انتقادات به اصلاح اقدامات خود بپردازند. با وجود اين غرب گوش خوابانده است تا به محض اين كه از سوي مقامي، شخصي، يا گروهي حرفي به انتقاد از بعضي اعمال حكومت زده شود با هياهو و آب و تاب فراوان آن انتقاد را در رسانه هاي خود تحت عنوان وجود اختلافات و جنگ و جدال در درون حكومت ايران معرفي كند و سعي كند نشان دهد كه حكومت ايران يك حكومت بي ثبات و متزلزل است كه حتي در درون جناح حاكم نيز اختلاف عميقي وجود دارد. يعني همان مخالفت ها كه در كشورهاي غربي نشانه ي زنده بودن جامعه و وجود دموكراسي است در كشورهاي ديگر تبديل به يك نقطه ي ضعف و ايراد مي شود. به اين ترتيب بهره برداري سوء از هر عاملي براي جنگ رواني عليه كشور ما آشكارا در اين تعبيرها به چشم مي خورد. پي نوشت ها


| شناسه مطلب: 79083







نظرات کاربران