3ـ2 تحولات فکری در دوران بنی عباس

3ـ2 تحولات فکری در دوران بنی عباس بنی عباس در زمان کوتاهی از خلافت خود از برخی دیدگاه های دیگر، به ویژه از معتزله حمایت کرد; ولی پس از آن همراه با تغییراتی که الزاماً در عقاید اهل حدیث پدید آمد، بار دیگر حمایت از اندیشه های آنان در دست

3ـ2 تحولات فكري در دوران بني عباس

بني عباس در زمان كوتاهي از خلافت خود از برخي ديدگاه هاي ديگر، به ويژه از معتزله حمايت كرد; ولي پس از آن همراه با تغييراتي كه الزاماً در عقايد اهل حديث پديد آمد، بار ديگر حمايت از انديشه هاي آنان در دستور كار قرار گرفت.

تبليغ دوباره ي عقايد پيشين، با موج جديدي از تدوين حديث همراه گشت كه در بين سال هاي 250 ـ 143 هـ .ق جريان دارد. بدون شك در اين مقطع، بين احاديثي كه ثبت مي شد، با عقايدي كه مورد حمايت خلافت بود، نسبتي متقابل است; به اين معنا كه اين احاديث به عنوان دليل، موجب رسوخ عقايد در جامعه ي اسلامي مي شدند و زمينه ي جعل احاديث را فراهم مي كردند.

مجموعه احاديثي كه در دوران بني عباس گرد آمد، سنت و عقايدي كه پيرامون آن ها شكل گرفت، عقايدالسنة ناميده شد و معتقدان به آن ها را اهل سنت مي نامند; بنابراين عنوان اهل سنت از حدود سال 150 هـ .ق به بعد در جامعه ي اسلامي رواج پيدا كرد. اهل سنت از نظر اعتقادي، ويژگي هايي اضافه بر آنچه كه عثمانيه و اهل حديث واجد آن بودند، داشتند; از آن جمله عقيده به قديم بودن كلام خداوند و مخلوق نبودن بود. اين عقيده كه علت پيدايش آن محل گفتوگو است، از آن جهت كه مورد مخالفت مأمون قرار گرفت و معتزله نيز او را در اين مخالفت ياري كردند، براي مدتي اهل سنت را از حمايت خلافت محروم ساخت.

با سخت گيري هاي دستگاه خلافت بيش تر علماي اهل سنت، جز احمدبن حنبل، از عقايد خود توبه كردند. بعد از مرگ مأمون و برادرش معتصم بار ديگر خلافت از عقايد اهل سنت حمايت كرد; به اين ترتيب احمدبن حنبل امامت و رياست عقايد اهل سنت را پيدا كرد، به گونه اي كه نظرها و عقايد او، ميزان انديشه هاي اهل سنت قرار گرفت. احمد بن حنبل نيز به مقتضاي شرايط اجتماعي جديد، ناگزير عقايد نويني را بر خلاف آنچه در مذهب عثمانيه وجود داشت، پذيرفت كه مهم ترين آن ها: بيان فضايل علي(ع) و قبول خلافت او به عنوان خليفه ي چهارم است; بنابراين قول به تربيع و اين كه علي (ع) خليفه ي چهارم بعد از رسول خدا (ص) است، در اوايل سده ي سوم در جامعه ي اسلامي رواج پيدا كرد، به گونه اي كه از آن پس هر كس به انكار اين اصل مي پرداخت در شمار اهل بدعت شمرده مي شد.

اهل سنت در استناد به ظواهر احاديث و آيات و در تشبيه خداوند به مخلوقات و گريز از استفاده ي از عقل و برهان و بحث و مجادله در باره ي اصول عقايد، با عثمانيه وجه اشتراك داشتند.

از مالك بن انس نقل شده است: روزي شخصي بر درس او حاضر شد و از او در مورد آيه ي الرحمن علي العرش استوي سئوال كرد; او در پاسخ گفت: معناي عرش و استوي روشن است و كيفيت قرار گرفتن خداوند بر عرش كه همان تخت است مجهول است و سؤال كردن از اين مسئله بدعت است.(25)

اين حكايت به خوبي شيوه و روش برخورد اهل حديث و اهل سنت را كه فرقه ي غالب و رايج جامعه ي اسلامي آن روز هست، نسبت به اصول اعتقادي اسلام نشان مي دهد و اين در حالي است كه جامعه ي اسلامي در دوران بني اميه و بني عباس بر بيش تر دنياي متمدن آن روز; از جمله بر مصر ـ اسكندريه ـ كه جايگاه نوافلاطونيان و وارث فرهنگ يونان بود و ايران كه سابقه ي فرهنگي طولاني داشت، مسلط بود.

برخورد با آثار مدون فرهنگ هاي مختلف و ترجمه ي آن ها ذهنيت جامعه ي اسلامي را در برابر سؤال هاي جديدي قرار مي دهد; تسلط سياسي بر اقوامي كه داراي فرهنگ هاي گوناگون هستند و اختلاط با آن ها در صورتي كه فاقد يك حركت فرهنگي جهت پاسخ به سؤال هاي جديد و هضم فرهنگ هاي موجود باشد، مسلمانان را در خطر التقاط و اثر پذيري و تزلزل و بي ثباتي قرار مي دهد.

رواج انديشه هاي الحادي و پيدايش گروه هاي زنديقي كه در گوشه و كنار سرزمين هاي اسلامي و از جمله در مركز جامعه ي اسلامي، يعني مكه اجتماع مي كنند، نشانه هايي از اين خطر بود.

ضرورت پاسخ گويي به نيازهاي فكري اجتماع، زمينه ي رويكرد اهل سنت را به سوي برخي از مناظرات و در نتيجه عدول آن ها از فتواهايي كه آموختن علم كلام و مجادله بر سر عقايد را حرام مي دانستند، فراهم آورد. ابوالحسن اشعري كه از شاگردان واصل بن عطا و از زمره ي معتزليان بود، پس از رو گرداندن از شيوه ي اعتزالي در صدد دفاع از عقايد اهل حديث برآمد; ولي وارثان احمدبن حنبل، ابوالحسن اشعري را به دليل اين كه با استفاده از شيوه ي كلامي براي اعتقاد خود استدلال مي كرد، در جمع خود نپذيرفتند. ابوالحسن اشعري علي رغم مخالفت حنبليان شيوه ي كلامي خود را تبليغ كرد و بانشر انديشه هاي خود توانست جايگاه احمدبن حنبل را در ميان اهل سنت به دست آورد و با حمايتي كه خلافت بغداد از انديشه هاي او كرد، شيوه ي كلامي نويني كه در بسياري از اصول اعتقادي وارث احمدبن حنبل بود، گسترش و توسعه پيدا كرد; چندان كه ميدان بر ديگر رقيبان كلامي او تنگ شد و انديشه هاي او به صورت اعتقاد رسمي و عام اهل سنت در آمد.

در سده هاي بعدي همراه با افول فرقه هاي كلامي معتزلي و مانند آن، ديدگاه هاي فلسفي و عرفاني در زمينه هاي اعتقادي رواج پيدا كرد; ولي هيچ يك از آن ها نتوانست موقعيت كلام اشعري را در ميان اهل سنت متزلزل سازد و جايگزين آن شود.




| شناسه مطلب: 79195