خلاصه

خلاصه قدرت مذهبی تشیع به دلیل نیاز به آموزش های دینی بیش تر قدرتی شهری است و شهر با سکون و ثباتی که دارد در برابر ایل که از تحرک نظامی بهره مند است، همواره آسیب پذیر بوده است. رفتار و سلوک دینی رهبران ایل، واقعیتی نیست که از دل مناسبا

خلاصه

قدرت مذهبي تشيع به دليل نياز به آموزش هاي ديني بيش تر قدرتي شهري است و شهر با سكون و ثباتي كه دارد در برابر ايل كه از تحرك نظامي بهره مند است، همواره آسيب پذير بوده است.

رفتار و سلوك ديني رهبران ايل، واقعيتي نيست كه از دل مناسبات موجود جوشيده باشد و به سرعت آسيب پذير است.

شاه اسماعيل كه از قدرت نظامي قزلباش ها استفاده مي كرد به تناسب بهره اي كه از شعارهاي ديني مي برد، بر توقعات اجتماعي نسبت به سلوك ديني او در چهارچوب فقه سياسي شيعه افزوده مي شد و اين امر به صورت يك واقعيت اجتماعي حضور عالمان شيعي را بر حوزه ي اقتدار او تحميل مي كرد.

عالمان شيعي با مشاهده ي موج سياسي مناسب، در جهت تبليغ و گسترش انديشه ها و مبناي فكري تشيع و كنترل اين حركت سياسي، از نقاط مختلف دنياي اسلام به سوي حوزه ي اقتدار صفويان روي آوردند.

در طول حاكميت صفويه، دو قدرت در جامعه ي ايران در عرض يكديگر حضور دارند; يكي قدرت دربار و شاه است كه بر نيروي نظامي تحت كنترل خود متكي است و ديگر قدرت علماي مذهبي است كه از توان نظامي منسجم بي بهره است و بر نيروي ناشي از اعتقاد ديني مردم تكيه دارد.

شاه طهماسب با پذيرفتن ولايت محقق كركي و اخذ اذن از ناحيه ي او براي دخالت در امور اجتماعي مسلمانان، در واقع مشروعيت عمل سياسي خود را در چهارچوب فقه سياسي شيعه تأمين مي كرد.

همان گونه كه عامل اصلي اقتدار نيروي مذهبي وحدت و انسجام آن بر محور وجود شخصي است كه عهده دار فتوا و به نيابت عام مسئول نظارت بر امور اجتماعي مسلمانان است; قدرت دربار نتيجه ي تمركزي است كه از طريق شاه و بين خوانين و ايلات مختلف حاصل مي شود.

مناسبات عشيره اي در حاكميت صفويه، دوره اي از انسجام و اقتدار را در پوشش نوعي رقابت و همكاري با نيروي مذهبي آزمود و از آن پس ديگر بار در رقابت هاي داخلي گرفتار اختلاف، ضعف و فتور گشت; ولي نيروي مذهبي در طول اين مدت مسيري طولاني را طي كرد و تحولي شگفت يافت.

تحرك اعتقادي كه نيروي مذهبي در دوران صفويه داشت، در دوران قاجار نيز ادامه يافت و از رشد و توسعه ي بيش تري برخوردار شد و موفقيت سياسي و اجتماعي كه در آن مقطع به دست آورده بود، فزوني يافت.

نكته ي مهمي كه در تمام اين مدت و قبل از آن قابل توجه مي باشد، اين است كه نيروي مذهبي در عملكرد سياسي خود، هرگز از قلمرو فقه سياسي تشيع خارج نمي شود و در هيچ مقعطي حتي در اوج همكاري با رقيب مشروعيت را به دربار نمي بخشد.

همراهي و مساعدت ميرزاي قمي و يا كاشف الغطاء با فتحعليشاه، هرگز به معناي انحراف فقه شيعه از اصول و موازين ديني نيست; بلكه رفتار و عملكردي سياسي است كه فقيه با درك موقعيت اجتماعي موجود و با حفظ آرمان هاي ديني خود انجام مي دهد.

كاشف الغطاء آن جا كه از مراتب ضرورت دفاع در برابر روس ها ياد مي كند، در صورت در دسترس نبودن مجتهدان براي رهبري جهاد ـ بر ضرورت اطاعت از غير مجتهد فتوا مي دهد و به اين نكته نيز تأكيد مي كند كه وجوب فرمان بردن از غير مجتهد و ضرورت همراهي با پادشاه در شرايط ياد شده، مقتضاي ذات اقتدار او نيست; بلكه نظير وجوب فراهم ساختن اسلحه از باب مقدمه ي واجب ضرورت دارد.

در حقيقت تيغ نيروي مذهبي دو سوي دارد; يك سوي آن متوجه استبداد داخلي و سوي ديگر ناظر به استعمار و كفر خارجي است. از اين دو سوي آن يك كه تيز است، متوجه استعمار است، چندان كه اگر مبارزه با استعمار همكاري با استبداد را نيز طلب كند، ناگزير به آن تن در مي دهد.

در دوران ناصرالدين شاه كه زمان واگذاري امتيازات سياسي و اقتصادي است، نيروي مذهبي احساس مي كند همان جايي كه مقاومت آن در برابر غرب انتظار مي رفت، اينك محل نفوذ غرب شده است و به همين دليل هر لحظه بر اختلاف نيروي مذهبي و دربار افزوده مي شود.

ميرزاي شيرازي در حكم تحريم تنباكو از حوزه ي رايج افتا پا فراتر نهاد و براي نخستين بار از توان اجتماعي اي كه شريعت در مقام رهبري و ولايت اجتماعي براي فقيه قرار داده بود، در سطح گسترده و عام استفاده كرد و پيروزي او در اين مسئله، قدرت تحرك اجتماعي مذهب را در جامعه اي كه سال هاي دراز در تيول خوانين مختلف از آرمان ديني خود محروم مانده بود، نشان داد.

وضعيت نيروي مذهبي در حوادث مشروطه و بعد از آن را در قالب رويارويي آن با نيروي استبدادي كه متكي بر قدرت نظام خوانين و ايلات بود، نمي توان تحليل كرد.




| شناسه مطلب: 79215